عالم عقل چیست؟ عقول مجره چیست و چه تفاوتی با عالم عقل دارد؟ آیا قیامت از سنخ عالم عقل است؟ آیا در روایات به این عوالم اشاره شده است؟ سلسله مراتب هستی در نگاه حکمت و عرفان اسلامی در حکمت اسلامی طبق براهین عقلی عالم خلقت را به سه مرتبه ی کلّی تقسیم کرده اند که عبارتند از : 1 عالم عقل یا عالم عقول یا عالم مفارقات تامّ یا عالم ارواح یا عالم جبروت یا ملکوت اعلی و ... :این عالم از مادّه و آثار مادّه مثل حرکت ،زمان ، مکان ، کیفیت ، کمّیت و... منزه است ؛ و از حیث وجودی قویترین مرتبه عالم است ؛ و تقدّم وجودی بر تمام عوالم خلقت دارد. البته توجّه داشت که مراد از این تقدّم وجودی ، تقدّم زمانی و مکانی نیست ، چون در عالم عقل ، زمان و مکان معنی ندارد؛ لذا پرسش از( کی و کجا بودن ) در مورد این عالم نیز بی معنی است. این عالم بر تمام عوالم خلقت احاطه ی وجودی داشته و علّت آنهاست. این عالم را از این جهت که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن ( ملائک عظام ) همگی از سنخ عقلند ،عالم عقل یا عقول می نامند. 2. عالم مثال یا عالم برزخ یا عالم مفارقات غیر تامّ یا عالم ملکوت سفلی یا عالم خیال منفصل یا... :این عالم نیز از مادّه و برخی آثار مادّه مثل حرکت و زمان و مکان و انفعال منزّه است ؛ ولی برخی از آثار مادّه مثل کیفیّت و کمیّت در آن وجود دارد ؛ لذا برخلاف عالم عقل ، موجودات آن دارای شکل و رنگ واندازه و امثال این مقولاتند .این عالم از حیث وجودی ضعیفتر از عالم عقل و معلول آن است ولی از عالم مادّه قویتر بوده بر آن احاطه ی وجودی داشته و علّت آن است. موجودات این عالم از نظر غیر مادّی و لا مکان و لازمان بودن شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در ذهن و خیال خود تصوّر می کند. لذا این عالم را از آن جهت که شباهتی با قوّه ی خیال انسان دارد ، عالم خیال منفصل نیز می نامند ؛ و از آن جهت که از نظر شدّت و رتبه ی وجودی بین عالم عقل و عالم مادّه واقع شده است عالم برزخ می گویند.در مورد این عالم نیز پرسش از( کی و کجا بودن ) بی معنی است ؛ چون منزّه از زمان و مکان است. این عالم به اعتبار سیر نزولی موجودات مادّی ، در روند پیدایش و سیرصعودی آنها در بازگشت به مبداء خویش ، به دو قسم برزخ نزولی و برزخ صعودی یا مثال نزولی و مثال صعودی تقسیم می شود. لذا مراد از عالم برزخ در زبان دین و متشرّعه همان برزخ صعودی است که آدمی و دیگر موجودات بعد از مرگ وارد آن شده و با بدن مثالی و غیر مادّی در آن به سر می برند. لازم به ذکر است که در این عالم ، بر خلاف دنیا ، همه چیز دارای حیاتی آشکار است. 3 عالم مادّه یا عالم ناسوت یا عالم طبیعت یا عالم مرکّبات و ... : این عالم همان عالمی است که ما هم اکنون در آن زیست می کنیم . بارزترین مشخّصه ی این عالم ، زمان و حرکت است ؛ و حرکت یعنی خروج تدریجی جسم از حالت بالقوّه به سوی حالت بالفعل ؛ و زمان عبارت است از مقدار حرکت. این عالم از حیث وجودی دارای ضعفترین مرتبه است؛ و زمان و مکان از خصوصیّات ذاتی(جوهری) آن است ؛ لذا فرض موجود مادّی بدون زمان بی معنی است. موجودات این عالم برخلاف موجودات دو عالم قبلی دائماً درحال تغییر و به فعلیّت رسیدن و استکمالند و مقصد نهایی موجودات این عالم ، عالم مثال(ملکوت سفلی) و عالم عقل(جبروت و ملکوت اعلی) است ؛ یعنی موجودات این عالم در اثر حرکت جوهری به سوی مجرّد شدن می روند و در واقع مرگ موجودات مادّی همان لحظه رسیدن آنها به تجرّد برزخی است. از آنچه پیشتر گفته شد معلوم می شود که رابطه این عوالم سه گانه با همدیگر رابطه ی طولی است؛ یعنی عالم مثال باطن و حقیقت عالم مادّه و عالم عقل باطن و حقیقت عالم مثال است ؛ و نسبت باطن به ظاهر مثل نسبت معنی به کلمه است. معنی نه در داخل کلمه است و نه در خارج آن ؛ چون خارج و داخل از مشخّصات امور مادّی است و معنی امر مادّی نیست . عالم مثال و عقل نیز نه داخل در عالم مادّه اند و نه خارج از آن ، بلکه باطن و باطن باطن آن هستند .قوّه خیال و عقل انسان نیز ، نه داخل بدن مادّی هستند نه خارج از آن ، بلکه باطن آنند. لذا خیال آدمی از سنخ مثال و ملکوت سفلی و عقل انسان از سنخ عالم عقول و جبروت و ملکوت اعلی است. و این دو ، یعنی خیال و عقل از شئون روح انسان هستند ؛ لذا روح نیز نه داخل بدن است نه خارج از آن ؛ بلکه در طول و باطن آن است. از این رو امیر المومنین (ع) فرمودند : (الروح فی الجسد کالمعنی فی اللفظ . روح در جسد مانند معناست در لفظ. ) (مستدرک سفینة البحار، شیخ علی النمازی ، ج4 ، ص 217 ) حکما با اقتباس از آیات قرآن کریم که به برخی از آنها در سطور زیر اشاره می شود عالم عقول و عالم مثال را عالم امر و عالم مادّه را عالم خلق نیز می گویند : ( أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ ) (الأعراف : 54) ( یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ) (السجدة : 5) ( وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً. ) (الإسراء : 85) ( وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ.) (القمر : 50) ( إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ) (القمر: 49 و 50) اشاره به برخی آیات و روایات در باب عوالم سه گانه ی کلّی 1 قال الصادق(ع):( انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق ملکه علی مثال ملکوته، و اسّس ملکوته علی مثال جبروته لیستدلّ بملکه علی ملکوته و بملکوته علی جبروته. همانا خداوند عزّ وجلّ عالم ملک خویش را به سان ملکوتش آفرید ؛ و ملکوتش را به سان جبروتش تأسیس نمود تا با ملکش به ملکوتش استدلال کند( یا استدلال شود) و با ملکوتش بر جبروتش) (منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح ، مقدمه2 ،ص26 ) 2 حق تعالی می فرماید: (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست ؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن )(الحجر: 21) 3 امام صادق (ع) به نقل از اجدادش (ع) فرمود:( فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُه. در عرش نمونه ی هر آنچه خدا در خشکی و دریا آفریده موجود است ؛ و اینست تاویل قول خداوند متعال که فرمود:(هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معیّن و معلوم )(بحار الأنوار؛ ج55 ؛ص 34 ) در عرفان نظری افزون بر سه عالم کلّی پیش گفته ، مرتبه ی بالاتری از وجود نیز مطرح است که عرفا از آن تعبیر به عالم لاهوت ، عالم اسماء و صفات الهی ، عالم ربوبی ، نظام ربوبی ، و ... می کنند. لکن تعبیر عالم در مورد این مرتبه از وجود ، به تصریح خود اهل عرفان ، با نوعی تسامح است. به نظر اهل عرفان ، مراد از عالم امر در آیات الهی این عالم است نه عالم عقول و عالم مثال. لذا از دید عرفا همه عوالم سه گانه عالم خلقند. همچنین در منظر متوسّط نسبت عالم لاهوت به سه عالم دیگر نیز طولی است ؛ یعنی عالم لاهوت حقیقت و باطن سه عالم دیگر است ؛ امّا در نگاه عمیق و ژرف ، عالم لاهوت نه در طول سه عالم دیگر نه در عرض آنها ؛ بلکه نسبت او به تک تک موجودات یکسان است. در تمثیلی نسبت لاهوت به موجودات عقلی و مثالی و مادّی را تشبیه نموده اند به نسبت آب به موج و قطره و دریا و حباب و آبشار و برف و یخ و باران و... . یعنی همانگونه که هرکدام این امور غیر از همدیگر و غیر از آب هستند ولی چیزی جز آب هم نیستند ؛ و به تعبیر درست این امور گوناگون آب نیستند بلکه ظهورات آب هستند که نسبت آب به همه ی آنها یکسان است. حقیقت لاهوتی نیز در همه چیز و همه کس حاضر و نسبتش به همه چیز یکسان و از داشتن رتبه منزّه است. لذا گفته می شود اسماء الله ارکان هستی را پر کرده اند و همه چیز ظهور اسماء الهی است. در مثال دیگری رابطه ی لاهوت و اسماء الهی را نسبت به عالم هستی تشبیه نموده اند به اراده ی انسان نسبت به صورت خیالی او. انسان به محض اینکه اراده نماید می تواند دهها موجود خیالی را در ذهن خود به یک اراده پدیدار نماید. وقتی انسان چنین آفرینشی می کند در حقیقت این خود اراده ی واحد است که به صورت دهها موجود نمودار می شود ؛ لذا به محض اینکه شخص اراده ی خود را از آن موجودات خیالی منصرف نماید همگی فانی می شوند. این صور خیالی با اینکه ظهور اراده ی آدمی هستند ولی اراده نیستند برای مثال اگر انسان سیب و پرتقالی را در ذهن خود ظاهر نمود ، آنها سیب و پرتقال خواهند بود نه اراده ؛ ولی در عین حال چیزی جز ظهور اراده هم نیستند. همچنین این امور ذهنی اگرچه زیادند ولی کثرت آنها باعث کثرت اراده نمی شود. همچنین این صور داخل در اراده یا جزئی از اراده نیستند کما اینکه اراده هم نه داخل در آنهاست نه جزء آنها. نسبت اسماء خدا به موجودات نیز چنین است. لذا امیرمومنان (ع) فرمودند: ( ٍ هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَی غَیْرِ مُبَایَنَةٍ فَوْقَ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَا یُقَالُ شَیْءٌ فَوْقَهُ وَ أَمَامَ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَا یُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْءٍ فِی شَیْءٍ دَاخِلٍ خَارِجٌ عَنِ الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْءٍ مِنْ شَیْءٍ خَارِج. او در اشیاء است بدون ممزوج و مخلوط شدن با آنها ، از اشیاء بیرون است نه به صورت جدا بودن از آنها ، بر فراز تمام موجودات است و گفته نمی شود چیزی بر فراز او است. پیش همهی موجودات است ولی به او پیش گفته نمی شود. داخل در همهی موجودات است ولی نه مانند چیزی که در چیز دیگر داخل شود ، از همه چیز بیرون است ولی نه مانند خارج بودن چیزی از چیزی.) ( إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص 375 ) در ساحت لاهوت و بین خود اسماء و صفات خدا نیز نوعی رابطه ی ظهور و بطون و نوعی ترتیب برقرار است ، لکن نه از آن سنخ که بین عوالم سه گانه است و باطن همه ی اسماء الهی ، اسم الواحد ، و باطن الواحد ، الاحد است ، که اوّلین تجلّی اسمی کنه ذات باری تعالی بوده و سقف معرفت انسانی است ؛ لذا معرفت انسان کامل فراتر از آن راه ندارد. تفاوت عالم عقل با عقول مجرّده موجودات عالم عقل یا عالم عقول را عقول مجرّده ، ارواح کلّیّه ، قدسیّات ، ملائک مقرّب ، مفارقات تامّه و ... می نامند ؛ لذا عالم عقل چیزی نیست جز نظام حاکم بر عقول مجرّده. البته باید توجّه داشت که تفاوت حقیقی بین عقول مجرّده و عالم عقل نیست ؛ چون عقول مجرّده مثل موجودات مادّی ، حقایق متباین و جدا از هم نیستند بلکه مراتب گوناگون یک حقیقت مجرّد هستند که همان عالم عقل می باشد ؛ یعنی یک حقیقت مجرّد عقلی وجود دارد که در ذات خود دارای مراتب و شئون می باشد که از هر مرتبه ی آن تعبیر می شود به عقل مجرّد ؛ همان گونه که در وجود انسان یک قوّه ی ادراکی وجود دارد که مرتبه ی بالای آن را عقل ، مرتبه پایین تر از آن را وهم و مرتبه ی سوم را خیال و مرتبه ی آخر را حسّ می نامند. آیا قیامت از سنخ عالم عقل است؟ اصل معاد از ضروریّات مسلمین است امّا در جسمانی یا غیر جسمانی بودن آن اختلاف نظرهایی وجود دارد ؛ لکن اکثر علمای اسلام ، جسمانی بودن آن را مسلّم دانسته و گفته اند: در عالم آخرت ، انسان افزون بر حشر روحانی دارای بدن نیز خواهد بود. امّا در معنی جسمانی بودن ، بین حکمای صدرایی و متکلمین اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. متکلّمین بدن اخروی را بدن مادّی می دانند ؛ لذا طبق نظر متکلّمین ، عالم آخرت نمی تواند عالم عقول باشد ؛ امّا ملاصدرا و اتباع او بر آنند که انسان دارای سه گونه جسم و بدن است که در طول همدیگر واقع شده اند ؛ جسم و بدن مادّی ، جسم و بدن مثالی و جسم و بدن عقلی. لذا از دیدگاه حکمای صدرایی انسان در عالم برزخ دارای بدن مثالی و در آخرت ، واجد بدن عقلی خواهد بود.
عالم عقل چیست؟ عقول مجره چیست و چه تفاوتی با عالم عقل دارد؟ آیا قیامت از سنخ عالم عقل است؟ آیا در روایات به این عوالم اشاره شده است؟
عالم عقل چیست؟ عقول مجره چیست و چه تفاوتی با عالم عقل دارد؟ آیا قیامت از سنخ عالم عقل است؟ آیا در روایات به این عوالم اشاره شده است؟
سلسله مراتب هستی در نگاه حکمت و عرفان اسلامی
در حکمت اسلامی طبق براهین عقلی عالم خلقت را به سه مرتبه ی کلّی تقسیم کرده اند که عبارتند از :
1 عالم عقل یا عالم عقول یا عالم مفارقات تامّ یا عالم ارواح یا عالم جبروت یا ملکوت اعلی و ... :این عالم از مادّه و آثار مادّه مثل حرکت ،زمان ، مکان ، کیفیت ، کمّیت و... منزه است ؛ و از حیث وجودی قویترین مرتبه عالم است ؛ و تقدّم وجودی بر تمام عوالم خلقت دارد. البته توجّه داشت که مراد از این تقدّم وجودی ، تقدّم زمانی و مکانی نیست ، چون در عالم عقل ، زمان و مکان معنی ندارد؛ لذا پرسش از( کی و کجا بودن ) در مورد این عالم نیز بی معنی است. این عالم بر تمام عوالم خلقت احاطه ی وجودی داشته و علّت آنهاست. این عالم را از این جهت که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن ( ملائک عظام ) همگی از سنخ عقلند ،عالم عقل یا عقول می نامند.
2. عالم مثال یا عالم برزخ یا عالم مفارقات غیر تامّ یا عالم ملکوت سفلی یا عالم خیال منفصل یا... :این عالم نیز از مادّه و برخی آثار مادّه مثل حرکت و زمان و مکان و انفعال منزّه است ؛ ولی برخی از آثار مادّه مثل کیفیّت و کمیّت در آن وجود دارد ؛ لذا برخلاف عالم عقل ، موجودات آن دارای شکل و رنگ واندازه و امثال این مقولاتند .این عالم از حیث وجودی ضعیفتر از عالم عقل و معلول آن است ولی از عالم مادّه قویتر بوده بر آن احاطه ی وجودی داشته و علّت آن است. موجودات این عالم از نظر غیر مادّی و لا مکان و لازمان بودن شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در ذهن و خیال خود تصوّر می کند. لذا این عالم را از آن جهت که شباهتی با قوّه ی خیال انسان دارد ، عالم خیال منفصل نیز می نامند ؛ و از آن جهت که از نظر شدّت و رتبه ی وجودی بین عالم عقل و عالم مادّه واقع شده است عالم برزخ می گویند.در مورد این عالم نیز پرسش از( کی و کجا بودن ) بی معنی است ؛ چون منزّه از زمان و مکان است. این عالم به اعتبار سیر نزولی موجودات مادّی ، در روند پیدایش و سیرصعودی آنها در بازگشت به مبداء خویش ، به دو قسم برزخ نزولی و برزخ صعودی یا مثال نزولی و مثال صعودی تقسیم می شود. لذا مراد از عالم برزخ در زبان دین و متشرّعه همان برزخ صعودی است که آدمی و دیگر موجودات بعد از مرگ وارد آن شده و با بدن مثالی و غیر مادّی در آن به سر می برند. لازم به ذکر است که در این عالم ، بر خلاف دنیا ، همه چیز دارای حیاتی آشکار است.
3 عالم مادّه یا عالم ناسوت یا عالم طبیعت یا عالم مرکّبات و ... : این عالم همان عالمی است که ما هم اکنون در آن زیست می کنیم . بارزترین مشخّصه ی این عالم ، زمان و حرکت است ؛ و حرکت یعنی خروج تدریجی جسم از حالت بالقوّه به سوی حالت بالفعل ؛ و زمان عبارت است از مقدار حرکت. این عالم از حیث وجودی دارای ضعفترین مرتبه است؛ و زمان و مکان از خصوصیّات ذاتی(جوهری) آن است ؛ لذا فرض موجود مادّی بدون زمان بی معنی است. موجودات این عالم برخلاف موجودات دو عالم قبلی دائماً درحال تغییر و به فعلیّت رسیدن و استکمالند و مقصد نهایی موجودات این عالم ، عالم مثال(ملکوت سفلی) و عالم عقل(جبروت و ملکوت اعلی) است ؛ یعنی موجودات این عالم در اثر حرکت جوهری به سوی مجرّد شدن می روند و در واقع مرگ موجودات مادّی همان لحظه رسیدن آنها به تجرّد برزخی است.
از آنچه پیشتر گفته شد معلوم می شود که رابطه این عوالم سه گانه با همدیگر رابطه ی طولی است؛ یعنی عالم مثال باطن و حقیقت عالم مادّه و عالم عقل باطن و حقیقت عالم مثال است ؛ و نسبت باطن به ظاهر مثل نسبت معنی به کلمه است. معنی نه در داخل کلمه است و نه در خارج آن ؛ چون خارج و داخل از مشخّصات امور مادّی است و معنی امر مادّی نیست . عالم مثال و عقل نیز نه داخل در عالم مادّه اند و نه خارج از آن ، بلکه باطن و باطن باطن آن هستند .قوّه خیال و عقل انسان نیز ، نه داخل بدن مادّی هستند نه خارج از آن ، بلکه باطن آنند. لذا خیال آدمی از سنخ مثال و ملکوت سفلی و عقل انسان از سنخ عالم عقول و جبروت و ملکوت اعلی است. و این دو ، یعنی خیال و عقل از شئون روح انسان هستند ؛ لذا روح نیز نه داخل بدن است نه خارج از آن ؛ بلکه در طول و باطن آن است. از این رو امیر المومنین (ع) فرمودند : (الروح فی الجسد کالمعنی فی اللفظ . روح در جسد مانند معناست در لفظ. ) (مستدرک سفینة البحار، شیخ علی النمازی ، ج4 ، ص 217 )
حکما با اقتباس از آیات قرآن کریم که به برخی از آنها در سطور زیر اشاره می شود عالم عقول و عالم مثال را عالم امر و عالم مادّه را عالم خلق نیز می گویند :
( أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ ) (الأعراف : 54)
( یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ) (السجدة : 5)
( وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً. ) (الإسراء : 85)
( وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ.) (القمر : 50)
( إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ) (القمر: 49 و 50)
اشاره به برخی آیات و روایات در باب عوالم سه گانه ی کلّی
1 قال الصادق(ع):( انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق ملکه علی مثال ملکوته، و اسّس ملکوته علی مثال جبروته لیستدلّ بملکه علی ملکوته و بملکوته علی جبروته. همانا خداوند عزّ وجلّ عالم ملک خویش را به سان ملکوتش آفرید ؛ و ملکوتش را به سان جبروتش تأسیس نمود تا با ملکش به ملکوتش استدلال کند( یا استدلال شود) و با ملکوتش بر جبروتش) (منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح ، مقدمه2 ،ص26 )
2 حق تعالی می فرماید: (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست ؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن )(الحجر: 21)
3 امام صادق (ع) به نقل از اجدادش (ع) فرمود:( فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُه. در عرش نمونه ی هر آنچه خدا در خشکی و دریا آفریده موجود است ؛ و اینست تاویل قول خداوند متعال که فرمود:(هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معیّن و معلوم )(بحار الأنوار؛ ج55 ؛ص 34 )
در عرفان نظری افزون بر سه عالم کلّی پیش گفته ، مرتبه ی بالاتری از وجود نیز مطرح است که عرفا از آن تعبیر به عالم لاهوت ، عالم اسماء و صفات الهی ، عالم ربوبی ، نظام ربوبی ، و ... می کنند. لکن تعبیر عالم در مورد این مرتبه از وجود ، به تصریح خود اهل عرفان ، با نوعی تسامح است. به نظر اهل عرفان ، مراد از عالم امر در آیات الهی این عالم است نه عالم عقول و عالم مثال. لذا از دید عرفا همه عوالم سه گانه عالم خلقند. همچنین در منظر متوسّط نسبت عالم لاهوت به سه عالم دیگر نیز طولی است ؛ یعنی عالم لاهوت حقیقت و باطن سه عالم دیگر است ؛ امّا در نگاه عمیق و ژرف ، عالم لاهوت نه در طول سه عالم دیگر نه در عرض آنها ؛ بلکه نسبت او به تک تک موجودات یکسان است. در تمثیلی نسبت لاهوت به موجودات عقلی و مثالی و مادّی را تشبیه نموده اند به نسبت آب به موج و قطره و دریا و حباب و آبشار و برف و یخ و باران و... . یعنی همانگونه که هرکدام این امور غیر از همدیگر و غیر از آب هستند ولی چیزی جز آب هم نیستند ؛ و به تعبیر درست این امور گوناگون آب نیستند بلکه ظهورات آب هستند که نسبت آب به همه ی آنها یکسان است. حقیقت لاهوتی نیز در همه چیز و همه کس حاضر و نسبتش به همه چیز یکسان و از داشتن رتبه منزّه است. لذا گفته می شود اسماء الله ارکان هستی را پر کرده اند و همه چیز ظهور اسماء الهی است. در مثال دیگری رابطه ی لاهوت و اسماء الهی را نسبت به عالم هستی تشبیه نموده اند به اراده ی انسان نسبت به صورت خیالی او. انسان به محض اینکه اراده نماید می تواند دهها موجود خیالی را در ذهن خود به یک اراده پدیدار نماید. وقتی انسان چنین آفرینشی می کند در حقیقت این خود اراده ی واحد است که به صورت دهها موجود نمودار می شود ؛ لذا به محض اینکه شخص اراده ی خود را از آن موجودات خیالی منصرف نماید همگی فانی می شوند. این صور خیالی با اینکه ظهور اراده ی آدمی هستند ولی اراده نیستند برای مثال اگر انسان سیب و پرتقالی را در ذهن خود ظاهر نمود ، آنها سیب و پرتقال خواهند بود نه اراده ؛ ولی در عین حال چیزی جز ظهور اراده هم نیستند. همچنین این امور ذهنی اگرچه زیادند ولی کثرت آنها باعث کثرت اراده نمی شود. همچنین این صور داخل در اراده یا جزئی از اراده نیستند کما اینکه اراده هم نه داخل در آنهاست نه جزء آنها. نسبت اسماء خدا به موجودات نیز چنین است. لذا امیرمومنان (ع) فرمودند: ( ٍ هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَی غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَی غَیْرِ مُبَایَنَةٍ فَوْقَ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَا یُقَالُ شَیْءٌ فَوْقَهُ وَ أَمَامَ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَا یُقَالُ لَهُ أَمَامٌ دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْءٍ فِی شَیْءٍ دَاخِلٍ خَارِجٌ عَنِ الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْءٍ مِنْ شَیْءٍ خَارِج. او در اشیاء است بدون ممزوج و مخلوط شدن با آنها ، از اشیاء بیرون است نه به صورت جدا بودن از آنها ، بر فراز تمام موجودات است و گفته نمی شود چیزی بر فراز او است. پیش همهی موجودات است ولی به او پیش گفته نمی شود. داخل در همهی موجودات است ولی نه مانند چیزی که در چیز دیگر داخل شود ، از همه چیز بیرون است ولی نه مانند خارج بودن چیزی از چیزی.) ( إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص 375 )
در ساحت لاهوت و بین خود اسماء و صفات خدا نیز نوعی رابطه ی ظهور و بطون و نوعی ترتیب برقرار است ، لکن نه از آن سنخ که بین عوالم سه گانه است و باطن همه ی اسماء الهی ، اسم الواحد ، و باطن الواحد ، الاحد است ، که اوّلین تجلّی اسمی کنه ذات باری تعالی بوده و سقف معرفت انسانی است ؛ لذا معرفت انسان کامل فراتر از آن راه ندارد.
تفاوت عالم عقل با عقول مجرّده
موجودات عالم عقل یا عالم عقول را عقول مجرّده ، ارواح کلّیّه ، قدسیّات ، ملائک مقرّب ، مفارقات تامّه و ... می نامند ؛ لذا عالم عقل چیزی نیست جز نظام حاکم بر عقول مجرّده. البته باید توجّه داشت که تفاوت حقیقی بین عقول مجرّده و عالم عقل نیست ؛ چون عقول مجرّده مثل موجودات مادّی ، حقایق متباین و جدا از هم نیستند بلکه مراتب گوناگون یک حقیقت مجرّد هستند که همان عالم عقل می باشد ؛ یعنی یک حقیقت مجرّد عقلی وجود دارد که در ذات خود دارای مراتب و شئون می باشد که از هر مرتبه ی آن تعبیر می شود به عقل مجرّد ؛ همان گونه که در وجود انسان یک قوّه ی ادراکی وجود دارد که مرتبه ی بالای آن را عقل ، مرتبه پایین تر از آن را وهم و مرتبه ی سوم را خیال و مرتبه ی آخر را حسّ می نامند.
آیا قیامت از سنخ عالم عقل است؟
اصل معاد از ضروریّات مسلمین است امّا در جسمانی یا غیر جسمانی بودن آن اختلاف نظرهایی وجود دارد ؛ لکن اکثر علمای اسلام ، جسمانی بودن آن را مسلّم دانسته و گفته اند: در عالم آخرت ، انسان افزون بر حشر روحانی دارای بدن نیز خواهد بود. امّا در معنی جسمانی بودن ، بین حکمای صدرایی و متکلمین اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. متکلّمین بدن اخروی را بدن مادّی می دانند ؛ لذا طبق نظر متکلّمین ، عالم آخرت نمی تواند عالم عقول باشد ؛ امّا ملاصدرا و اتباع او بر آنند که انسان دارای سه گونه جسم و بدن است که در طول همدیگر واقع شده اند ؛ جسم و بدن مادّی ، جسم و بدن مثالی و جسم و بدن عقلی. لذا از دیدگاه حکمای صدرایی انسان در عالم برزخ دارای بدن مثالی و در آخرت ، واجد بدن عقلی خواهد بود.
- [سایر] عالم عقول مجرده چیست و چه جایگاهی در عوالم وجود دارد؟
- [سایر] در کتاب های فلسفی و عرفانی و کتاب های مشابه در حین بحث از عوالم وجود و تقسیمات آن مثلا عالم لاهوت و جبروت و ملکوت، ملک و ناسوت یا تقسیم های دیگر مانند عالم عقل و عالم مثال، یا به زبان شرع؛ عالم آخرت و عالم برزخ و عالم دنیا و این گونه از تقسیمات. در حقیقت من معنای عالم آخرت و برزخ و دنیا را چون در آیات و روایات توضیح و تبین شده است را می فهم، اما اکنون دوست دارم بر طبق یک استدلال روشن و آسان و متین چگونگی تقسیم عوالم و استدلال بر وجود خارجی آنها را بدانم. به طور مثال چگونه ثابت می کنیم که اکنون عالم جبروتی وجود دارد و در همان حال برخی از خصوصیات را به آن عالم نسبت می دهیم. لذا از شما تقاضا دارم که دلیل بر وجود عالم لاهوت، جبروت، ملکوت، ناسوت، عقل و مثال بیاوریدو بفرمائید که چرا در این عوالم منحصر شد و از کجا ویژگی های آن شناخته شد؟ و چگونه این عوالم با یکدیگر رابطه دارند و وسیله ارتباطی بین این عوالم چیست؟ مثلا مرگ وسیله انتقال از عالم دنیا به عالم برزخ است، آیا چنین انتقالی بین دیگر عوالم نیز وجود دارد؟ تقاضا دارم در استدلال خود از آیات وروایات نیز استفاده کنید.
- [سایر] تعریف عقل چیست؟ و منظور از عقول عرضیه در فلسفه و عرفان چیست؟
- [سایر] آیا در عالم برزخ یا عوالم دیگر اذان گفته می شود؟ و اولین مؤذن در روز قیامت کیست؟
- [سایر] منظور از روایت ابابصیر که در آن به دیدن خدا قبل از روز قیامت اشاره شده است، چیست؟
- [سایر] با سلام. به عقیده ابن سینا عقل برای دریافت امور کلی و عقلی به عقل فعال متصل میشود و عقل فعال خیر و مبرای از خطا است. آیا از نظر ایشان انسان امور شر و فاسد را از طریق عوالم بالا یا نفوس فلکی دریافت میکند؟ آیا در مسیر نزول معرفت به نفس انسان، نفوس فلکی میتوانند معارف را تغییر دهند؟ و نیز از نظر ایشان شیطان به کدام یک از عوالم تعلق دارد؟ و آیا شیطان متعلق به عالم نفوس فلکی است؟ و از طریق کدام قوه از قوای نفس قادر به انحراف نفس است؟ با تشکر
- [سایر] در یکی از جواب های که در سایت خوب شما خواندم چنین نوشته بودید: (عوالم وجود در طول هم قرار دارند و هر مرتبه نازله عبارت است از مظهر و مثالی برای مراتب بالاتر که این مرحله نازله در ظل آن مرحله پدیدار می شود، و دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، نازل ترین مراتب عالم موجودات است که عالم مجاز و عالم پوسته ها است و موجودات این عالم تنها نشانه و مثالی از عالم بالایند. و بالاتر از این عالم عالمی است که در قوس صعودمان عالم برزخ است که واسطه بین عالم دنیا و عالم قیامت است و عالم برزخ همان عالم صورت و معنا است و ما فوق آن همان عالم قیامت است که عالم \"جمع\" و عالم حقیقت و عالم حیات و منتهای سیر بشریت است. همانا از نام های قیامت می توان به \"الحاقه\" اشاره کرد که به معنای حاق واقع و عین واقعیت است؛ یعنی روزی که در آن همه اسرار و بواطن امور آشکار می شود: \"یوم تبلی السرائر\".پس قیامت روزی است که در آن همه اسرار آشکار شده و عالم حیات است: \"و أن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون\".آیا شرحی برای این قسمت از جواب وجود دارد؟؛ زیرا بحث مهمی است و برای من اهمیت زیادی دارد. آیا وجود یک حقیقت کشیده شده است؟ از شما تقاضا داریم که مفصلا جوابم را بدهید. از این که سایتی علمی و دقیق مانند سایت شما را پیدا کرده ام بسیار خوشوقت هستم. با تشکر فراوان
- [سایر] آیا منظور از دنیا و آخرت این عالم و عالم قیامت است؟
- [سایر] بهشت برزخی چه تفاوتی با بهشت قیامت دارد؟
- [سایر] چه تفاوتی بین حدیث جابر و حدیث ثقلین وجود دارد؟
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله بروجردی] آشامیدن شراب حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند کافر است.از حضرت امام جعفر صادق عَلَیْهِ السَّلَام روایت شده است که فرمودند:شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت میکنند و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله خوئی] آشامیدن شراب، حرام است و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است، و اگر کسی آن را حلال بداند کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: شراب ریش بدیها، و منشأ گناهان است، و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد، و احترام هیچکس را نگه نمیدارد، و حق خویشان نزدیک را رعایت نمیکند، و از زشتیهای آشکار، رو نمیگرداند، و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است، در او میماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت میکنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود، و روز قیامت روی او سیاه است، و زبان از دهانش بیرون میآید، و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] آشامیدن شراب حرام و از گناهان کبیره است، بلکه در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که متوجه باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر(صلی الله علیه وآله) می باشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد، احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند، روح ایمان و خداشناسی از او بیرون می رود، و روح خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند، خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است!)
- [آیت الله علوی گرگانی] آشامیدن شراب حرام است و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند کافر است، از حضرت امام جعفر صادق7 روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها ومنشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچکس را نگه نمیدارد وحقّ خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت میکنند وتا چهل روز نماز او قبول نمیشود و در روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او بسینهاش میریزد وفریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله خوئی] هر گاه کسی پسری را از روی شهوت ببوسد، حاکم شرع از سی تازیانه تا نود و نه تازیانه هر قدر صلاح میداند، به او میزند. و روایت شده است که خداوند عالم دهانهای از آتش به دهان او میزند و ملائکة آسمان و زمین و ملائکه رحمت و غضب بر او لعنت میکنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود. ولی اگر توبه کند توبة او قبول میشود.
- [آیت الله بهجت] آشامیدن شراب حرام و در بعضی از روایات بزرگترین گناه شمرده شده است، و اگر کسی آن را حلال بداند، در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میباشد، کافر است. از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: (شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد، عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع، خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و روح ایمان و خداشناسی از او بیرون میرود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او میماند، و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت میکنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود، و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است).
- [آیت الله مظاهری] آشامیدن شراب حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که متوجّه باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر میباشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادقعلیه السلام روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب بخورد خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت میکنند و تا چهل روز نماز او قبول نمیشود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان او از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] آشامیدن شراب حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی حرمت آن را انکار ورزد، چنانچه شبههای در حقّ وی نباشد شرعاً کافر به شمار میآید مگر شهادتین را بر زبان جاری ساخته و بدانیم که به خدا و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایمان قلبی دارد (چنانچه در مسأله 107 و مسأله 2456 گذشت)، از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت شده است: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب میخورد عقل خود را از دست میدهد و در آن موقع خدا را نمیشناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمیدارد و حقّ خویشان نزدیک را رعایت نمیکند و از زشتیهای آشکار رو نمیگرداند و هر کس جرعهای از شراب بنوشد تا چهل روز نمازش قبول نمیشود، کسی که به خوردن شراب عادت کرده که هر گاه آن را به دست آورد مینوشد، همچون بتپرست به نزد خداوند میرود، شرابخوار در روز قیامت رویش سیاه است و زبان از دهانش بیرون میآید و آب دهان او به سینهاش میرسد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر می باشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.