مکتب مشاء چیست و انسان فقط روان است؟ تاکنون سه مکتب فلسفی رشد و نمو کرده است که عبارتند از: 1 مکتب فلسفی مشاء: شیوه بحث در این مکتب فلسفی، تفکر برهانی و استدلال عقلی است، بدین جهت از آن به (حکمت بحثی) نیز تعبیر می کنند، چنان که (شیخ اشراق) در مقدمه حکمة الاشراق که طبقات فلاسفه را یادآور شده از این گروه به (حکیم بحّاث عدیم التألّه) یاد کرده است؛ یعنی حکیمانی که در شناخت جهان تنها از متد بحث عقلی بهره میگیرند و از روش (تألّه) (ذوق و شهود عرفانی) استفاده نمیکنند. چهره شاخص این مکتب فلسفی شیخ الرئیس ابن سینا است که او را رئیس فلاسفه مشاء لقب دادهاند. 2 مکتب فلسفی اشراق: در این مکتب فلسفی تنها به براهین عقلی استناد نمیشود، بلکه بهرهگیری از شیوه ذوق وعرفان را، اهرمی لازم برای نیل به معرفت حقیقی و کامل میشناسد، سهروردی از آنان به (حکیم الهی متوغل فی التألّه و البحث) یاد کرده است. یعنی حکیمانی که از هر دو روش: تألّه و بهره گیری از شهود عرفانی، و بحث و تفکر برهانی بهره می گیرند. حکیم سبزواری نیز پس از اشاره به دو گروه مشائیّان و عرفا دربارة طریقه اشراقیها میگوید: آنان میان دو طریقه پیشین جمع کرده اند و بدین جهت به اشراقیون معروف می باشند که از عالم غرور، دل برکنده و از گفتار ناصواب اجتناب نموده اند و در نتیجه (مستشرق) به عالم نور گردیده، و عنایات الهی شامل حال آنان شده و از اشراق قلب و شرح صدر برخوردار می باشند. بنابراین، امتیاز طریقه اشراقی بر طریقه مشائی این است که در طریقه اشراقی علاوه بر بهره گیری از برهان عقل، از روش عرفان و راه دل و شهود باطنی نیز استفاده میشود و در نتیجه فیلسوف به حقایقی عالیتر از آنچه تفکر منطقی بدان می رسد نایل می گردد. در این جا مناسب است کلام شیخ اشراق را (که مبتکر این طریقه در جهان اسلام است) در آغاز حکمة الاشراق، یادآور شویم. او می گوید: (من قبل از نگارش این کتاب، کتابهایی را بر اساس طریقه مشائیان تألیف نموده، و قواعد فلسفی آنان را بیان نمودم که از آن جمله کتاب (تلویحات) می باشد، ولی این کتاب (حکمة الاشراق) سبک و سیاق دیگری دارد. و بر طریقهای نزدیکتر از طریقه مشائی استوار شده است، در این روش مطالب در آغاز از طریق فکر به دست نمیآید، بلکه از طریق ریاضتها و مجاهدات باطنی حاصل میشود، آنگاه به آن اقامه برهان میگردد) (علم حضوری به علم حصولی تبدیل شده و قابل انتقال به دیگران میگردد). ابتکار دیگری که شیخ اشراق در بحثهای فلسفی به کار گرفته است بهره گیری از مفاهیم دینی و معارف قرآنی در تبیین معرفتهای عقلی و فلسفی میباشد، چنان که در کتاب (الألواح العمادیة) میگوید: در این کتاب بخشهایی از لطایف و غرایب معرفت را آورده ام و بر پایه مبانی عقلی، بر آنها اقامة برهان نموده، و سپس از آیات قرآن بر آنها استشهاد کردهام. و در مباحث مربوط به نفس و مبدأ و معاد در کتاب یاد شده به آیات بسیاری از قرآن استشهاد شده است. بنابراین، طریقه بحث در فلسفه اشراقی مبنی بر سه پایه است: الف. تزکیه نفس و تصفیه باطنی و تحصیل معرفت شهودی ب. تفکر و استدلال عقلانی و تحصیل معرفت برهانی. ج. استشهاد به آیات و روایا ت و تحکیم معرفت ایمانی. و به عبارت دیگر: در این مکتب فلسفی، برهان و عرفان و قرآن (وحی) به یاری یکدیگر آمده و در طریق معرفت هماهنگ میباشند. 3. حکمت متعالیه: منهج بحث در حکمت متعالیه صدرایی با شیوه بحث در فلسفه اشراقی تفاوت جوهری ندارد؛ زیرا صدر المتألهین نیز که مبتکر روش حکمت متعالیه است نیز روش برهان وعرفان را با هم به کار گرفته و در موارد مختلف به آیات و روایات نیز استشهاد نموده است. به عبارت دیگر: هماهنگی برهان و عرفان و قرآن با حکمت برهانی و عرفانی و قرآنی را اثبات نموده است. آری حکمت متعالیه از دو نظر بر طریقه اشراقی برتری دارد: یکی این که صدر المتألهین راهی را که شیخ اشراق آغاز نمود تکمیل کرد، و در اثبات هماهنگی و تطابق عقل و شرع در معارف الهی سعی بیشتری نمود و توفیق بیشتری به دست آورد، چنان که از مراجعه به کتب فلسفی، و تفسیری او به دست می آید. نکته دیگر این که: وی اصولی را در فلسفه تأسیس کرد، که در فلسفه شیخ اشراق وجود نداشت و از این طریق فلسفه او امتیاز بیشتری یافت مانند (اصالت وجود)، (تشکیک در حقیقت وجود)، (حرکت جوهری)، (اتحاد عاقل و معقول) و بحثهای مهم دیگر؛ و چنان که می دانیم اصول مزبور در تبیین و تحکیم معارف الهی نقش مؤثر دارد و بر پایه آنها بسیاری از معضلات فلسفی حل میگردد. آیة الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 2 ابعاد وجود انسان: درباره ساختار وجودی انسان و اینکه دو ساحتی است یا تک قطبی، دو نظریه مهم و کلی وجود دارد. اول. نظریه اکثر اندیشمندان غربی مبنی بر اینکه انسان هویتی تک قطبی و طبیعی دارد. انسان موجودی مادی و زیستی است که تحت تاثیر تاریخ، جامعه ، تربیت ، ویا انتخاب خود ساخته می شود. این نظریه عمدتا مربوط به کسانی است که روح انسان را از سنخ بدن و طبیعت و ماده می دانند. دوم . نظریه اندیشمندانی که علاوه بر بعد طبیعی، برای انسان بعدی متافیزیکی نیز قایل اند . کسانی که انسان را دارای روحی مجرد و از سنخ ملکوت می دانند. اسلام طرفدار نظریه دوم است. از این دیدگاه آدمی به طور کلی از دو گونه هویت معنوی و مادی برخوردار است. از این نظر که از بدن مادی و طبیعی سود می برد ، هویتی بشری و طبیعی دارد و از آن جهت که دارای روحی مجرد و فرا طبیعی است، دارای هویتی مجرد نیز هست. قرآن کریم به ساختار دو بعدی روح انسان اشاره کرده و می فرماید: خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز کرد، سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید، پس انسان آمیزه ای از عنصری مادی و زمینی و عنصری مجرد و الهی است، و بدأ خلق الانسان من طین ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه، شروع خلقت انسان از خاک بود، سپس او را بیاراست و از روح خویش در او دمید. سجده / 9 و 7. در آموزه های دینی ما تعبیرهای فراوانی نسبت به دو واقعیت وجودی انسان وجود دارد، همچون: خود حقیقی و خود مجازی، خود ملکوتی و خود ملکی، خود مثبت و خود منفی، خود عالی و خود سافل، خود مجرد و خود مادی، خود معنوی و خود طبیعی و مانند آن. اینکه انسان دارای دوساحت مادی و مجرد است، قابل انکار نیست، ولی از دیدگاه انسان شناسی و خودشناسی باید به این نکته توجه کنیم که ما به عنوان انسان، موجودی فرامادی و روحانی هستیم و بدن مادی، تنها قالب این جهانی ما است. ما به بدن طبیعی خود در این دنیا نیاز داریم، ولی بدن نیستیم. انسان، طبیعت مادی نیست، انسان یک حقیقت روحانی است و بدن تنها ابزاری است که خدای متعال در این زندگی در اختیار ما قرار داده تا بتوانیم در عالم عنصری و طبیعت مادی این عالم زندگی کنیم. این رویکرد باعث نمی شود که ما بدن و هویت بشری خود را فراموش کنیم و یا آن را از حیطه فعالیت های خودسازانه خارج بدانیم، زیرا در هر صورت انسان تا هنگامی که زنده است و در این سرای زندگی می کند، در طبیعت رشد می کند و به بدن و هویت بشری خود نیاز دارد و تا هنگامی که آن را به خوبی مدیریت نکند، امکان رشد معنوی و انسانی نیز نخواهد داشت. البته قرآن کریم در مورد انسان از سه واقعیت وجودی نفس، عقل و قلب سخن می گوید. نفس مجموعه ای از قوای غریزی آدمی است و هویت بشری انسان را می سازد، عقل که مرکز ادراک و استدلال است، به انسان هویت انسانی می دهد و قلب که عرش رحمان است، به آدمی هویتی الهی می بخشد. مطابق این رویکرد، بعد مجرد انسان نیز خود به دو هویت انسانی و الهی تقسیم می شود. ابعاد وجودی انسان در قرآن کریم: مطالعه آیات قرآن، بهترین راه شناخت همه بعدی انسان است الف. ساختار دو بعدی انسان (جسم و روح) (و بدأ خلق الانسان من طینأ ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه؛ خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز کردأ سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید). (سجده / 9 و 7). پس انسان آمیختهای است از (گل) عنصری زمینی و نامقدس، و از (روح) مخلوق الهی و مقدس. ب. نفس آدمی دارای دو گرایش (تقوا و فجور) (و نفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها؛ سوگند به نفس و جان آدمی و آنچه نیکو و متعادلش ساخته است، پس آن گاه بدی و پرهیزگاری را به آن الهام نموده است). (شمس / 7). ج. نفس آدمی دارای کارکردی دوگانه (امّاره و لوّامه) (ولااقسم بالنفس اللوّامة؛ سوگند به نفس آدمی که وی را بر کجی ها و کجروی ها ملامت میکند). (ان النفس لامّارة بالسوء؛ همانا نفس آدمی او را به سوی بدی فرمان میدهد). د: مسیرهای دوگانه در پیش روی انسان (راه تعالی، راه انحطاط) (قد تبیّن الرشد من الغیّ؛ راه رشد و تعالی، از راه ضلالت و گمراهی باز نمایانده شده است و هر یک قابل شناسایی است). (بقره / 256). (ألم نجعل له عینین. و لساناً و شفتین. و هدیناه النجدین؛ آیا قرار ندادیم برای انسان دو چشم و زبانی و دو لب، و آیا دو راه پیش پایش ننهادیم؟) (بلد / 10 و 8). ه. انسان، خود انتخابگر یکی از دو راه (إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفورا؛ راه را به انسان نشان دادهایم و او یا راه شکر و سپاس گزاری در پیش میگیرد و یا راه کفران و ناسپاسی را). ( انسان / 3). چهار. انسان، مجموعه ای از ضعفها و قوتها (و خلق الانسان ضعیفاً؛ انسان ضعیف و کم طاقت آفریده شده است). (نساء/ 28). (خلق الانسان من عجل؛ انسان در شالوده خلقتش عجله و شتاب زدگی قرار داده شده است). (انبیاء/ 37). (انّ الانسان خلق هلوعاً؛ انسان، حریص و ناشکیبا آفریده شده است). (معارج / 19). (إذا مسّه الشرّ جزوعاً. و إذا مسّه الخیر منوعاً؛ زمانی که به انسان بدی روی آورد بیقراری میکند و هنگامی که توانمند گردد حرص میورزد و دیگران را از توان خویش محروم میدارد). (معارج / 21 و 20). (إنّه کان ظلوماً جهولا؛ همانا انسان، موجودی سخت سیه کار و جهل پیشه است). ( احزاب/ 72). (انّ الانسان لربّه لکنود؛ انسان در برابر پروردگار خود بسیار ناسپاس است). (عادیات / 6) . این مجموعه آیات اگر به تنهایی مورد توجه قرار گیرند ممکن است این پرسش به ذهن آید که پس چرا خداوند چنین موجود ضعیف و ناتوانی را آفریده است که ناسپاسی کند و سزاوار کیفر و ملامت شود! یا اگر صفات ذاتی او است پس فایده هدایت و دعوت و تربیت چیست؟ ولی شرط بهرهوری از فرهنگ قرآن، جامع نگری و مراد سنجی آیات است و ما زمانی به این جامع نگری دست خواهیم یافت که جنبههای توصیفی و تکریمی قرآن را نسبت به انسان نیز مورد توجه قرار دهیم که برخی از آنها از قرار زیر هستند: نسبت به انسان بحث های فراوانی در قرآن مطرح است که به اهم آنها اشاره می شود: الف. ارزش های انسان 1. انسان خلیفة خدا در روی زمین(بقره (2)، آیه 30) و (انعام(6)، آیة 165). 2. ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیت هایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد. بقره(2)، آیات 31-33. 3. دارای فطرتی خدا آشناست. اعراف(7)، آیه 172/ روم(30)، آیة 43. 4. انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت از ماده و معنی و جسم و جان.الم سجده 5. آفرینش انسان، آفرینشی حساب شده است، تصادفی نیست، انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است. طه(20)، آیه 121. 6. انسان دارای شخصیت مستقل و آزاد است، و امانت دار خدا است. احزاب(33)، آیة 72. 7. انسان از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است. اسراء(17)، آیه 70. 8. دارای وجدان اخلاقی است که زشت و زیبا را درک می کند. و الشمس(91)، آیات 8-9. 9. انسان جز با یاد خدا آرام نمی گیرد. رعد(13)، آیة 28 و انشقاق(84) آیة 6. 10. نعمت های زمین برای انسان آفریده شده است. بقره(2)، آیه 29/ جاثیه(45)، آیه 13. 11. هدف از خلقت انسان بندگی و اطاعت الهی است. ذاریات(51) 12. اگر خدا را فراموش کند خود را فراموش کرده. حشر(59)، آیة 18. 13. بعد از مرگ حقایق پوشیده بر او آشکار می گردد. ق(50)، آیه 22. 14. محرک انسان در کارها فقط مسائل مالی نیست؛ او ممکن است از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده را نخواهد. فجر(89)، آیة 28. ب. ضد ارزش ها در عین حال همین موجود در قرآن مورد بزرگ ترین نکوهش ها قرار گرفته است. 1. او بسیار ستمگر و نادان است. احزاب(33)، آیه 72. 2. او بسیار ناسپاس است. حج(22)، آیه 66. 3. در صورتی که بی نیاز شود طغیان می کند. علق(96)،آیه 7. 4. انسان عجول است. اسراء(17)، آیة 11. 5. در سختی ها خدا را یاد می کند و در راحتی ها فراموش کار می شود. یونس(10)، آیه 12. 6. انسان تنگ نظر است. اسراء(17)، آیه 100. 7. انسان حریص است. معارج(70)، آیه 19. 8. او مجادله گر است. کهف(18)، آیة 54. 9. تنها ایمان و عمل صالح باعث نجات او می شود. و العصر(103). ج. توانایی های گوناگون انسان عقل و اراده، مقاومت در مقابل غرائز و ... د. آگاهی های انسان خدا آگاهی فطری خود آگاهی حشر(59)، آیه 19.: 1. فطری 2. فلسفی 3. جهانی 4. خودآگاهی طبقاتی 5. خودآگاهی انسانی ر.ک: مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، قم، انتشارات صدرا، بی تا، ص 67-94. و مباحث بی شمار دیگر... معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. انسان در قرآن، مرتضی مطهری. 2. انسان شناسی، محمد تقی مصباح یزدی. 3. انسان در قرآن، جوادی آملی. 4. انسان و سرنوشت، مرتضی مطهری. 5. تفسیر المیزان، علامة طباطبایی. آدرس ها بر اساس دلیل المیزان، نوشته الیاس کلانتری و عباس ترجمان می باشد. ج1، ص 111-112 و 186؛ ج 5، ص 316؛ ج 13، ص 186 و 240 ؛ ج 19، ص 295 ؛ ج 20، ص 242 و ص 356. ر.ک: همان، ص 63-65. 6. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی. حقیقت انسان، ج 27، ص 45 و ص 268؛ هدف از آفرینش انسان، ج 9، ص 24 و ... برای تفصیل بیشتر ر.ک: فهرست موضوعی تفسیر نمونه، احمد علی بابایی، رضا محمدی، مدرسة امیر مؤمنان، ص 368 و 240-251. 7. انسان در قرآن، دکتر عبد الله نصری. نصری، عبداللَّه، فلسفه خلقت انسان، (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379)؛ همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛ جعفری، محمد تقی، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم)، بیتا)..
مکتب مشاء چیست و انسان فقط روان است؟
مکتب مشاء چیست و انسان فقط روان است؟
تاکنون سه مکتب فلسفی رشد و نمو کرده است که عبارتند از:
1 مکتب فلسفی مشاء: شیوه بحث در این مکتب فلسفی، تفکر برهانی و استدلال عقلی است، بدین جهت از آن به (حکمت بحثی) نیز تعبیر می کنند، چنان که (شیخ اشراق) در مقدمه حکمة الاشراق که طبقات فلاسفه را یادآور شده از این گروه به (حکیم بحّاث عدیم التألّه) یاد کرده است؛ یعنی حکیمانی که در شناخت جهان تنها از متد بحث عقلی بهره میگیرند و از روش (تألّه) (ذوق و شهود عرفانی) استفاده نمیکنند. چهره شاخص این مکتب فلسفی شیخ الرئیس ابن سینا است که او را رئیس فلاسفه مشاء لقب دادهاند.
2 مکتب فلسفی اشراق: در این مکتب فلسفی تنها به براهین عقلی استناد نمیشود، بلکه بهرهگیری از شیوه ذوق وعرفان را، اهرمی لازم برای نیل به معرفت حقیقی و کامل میشناسد، سهروردی از آنان به (حکیم الهی متوغل فی التألّه و البحث) یاد کرده است. یعنی حکیمانی که از هر دو روش: تألّه و بهره گیری از شهود عرفانی، و بحث و تفکر برهانی بهره می گیرند. حکیم سبزواری نیز پس از اشاره به دو گروه مشائیّان و عرفا دربارة طریقه اشراقیها میگوید: آنان میان دو طریقه پیشین جمع کرده اند و بدین جهت به اشراقیون معروف می باشند که از عالم غرور، دل برکنده و از گفتار ناصواب اجتناب نموده اند و در نتیجه (مستشرق) به عالم نور گردیده، و عنایات الهی شامل حال آنان شده و از اشراق قلب و شرح صدر برخوردار می باشند.
بنابراین، امتیاز طریقه اشراقی بر طریقه مشائی این است که در طریقه اشراقی علاوه بر بهره گیری از برهان عقل، از روش عرفان و راه دل و شهود باطنی نیز استفاده میشود و در نتیجه فیلسوف به حقایقی عالیتر از آنچه تفکر منطقی بدان می رسد نایل می گردد. در این جا مناسب است کلام شیخ اشراق را (که مبتکر این طریقه در جهان اسلام است) در آغاز حکمة الاشراق، یادآور شویم. او می گوید: (من قبل از نگارش این کتاب، کتابهایی را بر اساس طریقه مشائیان تألیف نموده، و قواعد فلسفی آنان را بیان نمودم که از آن جمله کتاب (تلویحات) می باشد، ولی این کتاب (حکمة الاشراق) سبک و سیاق دیگری دارد.
و بر طریقهای نزدیکتر از طریقه مشائی استوار شده است، در این روش مطالب در آغاز از طریق فکر به دست نمیآید، بلکه از طریق ریاضتها و مجاهدات باطنی حاصل میشود، آنگاه به آن اقامه برهان میگردد) (علم حضوری به علم حصولی تبدیل شده و قابل انتقال به دیگران میگردد). ابتکار دیگری که شیخ اشراق در بحثهای فلسفی به کار گرفته است بهره گیری از مفاهیم دینی و معارف قرآنی در تبیین معرفتهای عقلی و فلسفی میباشد، چنان که در کتاب (الألواح العمادیة) میگوید: در این کتاب بخشهایی از لطایف و غرایب معرفت را آورده ام و بر پایه مبانی عقلی، بر آنها اقامة برهان نموده، و سپس از آیات قرآن بر آنها استشهاد کردهام. و در مباحث مربوط به نفس و مبدأ و معاد در کتاب یاد شده به آیات بسیاری از قرآن استشهاد شده است.
بنابراین، طریقه بحث در فلسفه اشراقی مبنی بر سه پایه است:
الف. تزکیه نفس و تصفیه باطنی و تحصیل معرفت شهودی
ب. تفکر و استدلال عقلانی و تحصیل معرفت برهانی.
ج. استشهاد به آیات و روایا ت و تحکیم معرفت ایمانی. و به عبارت دیگر: در این مکتب فلسفی، برهان و عرفان و قرآن (وحی) به یاری یکدیگر آمده و در طریق معرفت هماهنگ میباشند.
3. حکمت متعالیه: منهج بحث در حکمت متعالیه صدرایی با شیوه بحث در فلسفه اشراقی تفاوت جوهری ندارد؛ زیرا صدر المتألهین نیز که مبتکر روش حکمت متعالیه است نیز روش برهان وعرفان را با هم به کار گرفته و در موارد مختلف به آیات و روایات نیز استشهاد نموده است. به عبارت دیگر: هماهنگی برهان و عرفان و قرآن با حکمت برهانی و عرفانی و قرآنی را اثبات نموده است.
آری حکمت متعالیه از دو نظر بر طریقه اشراقی برتری دارد: یکی این که صدر المتألهین راهی را که شیخ اشراق آغاز نمود تکمیل کرد، و در اثبات هماهنگی و تطابق عقل و شرع در معارف الهی سعی بیشتری نمود و توفیق بیشتری به دست آورد، چنان که از مراجعه به کتب فلسفی، و تفسیری او به دست می آید.
نکته دیگر این که: وی اصولی را در فلسفه تأسیس کرد، که در فلسفه شیخ اشراق وجود نداشت و از این طریق فلسفه او امتیاز بیشتری یافت مانند (اصالت وجود)، (تشکیک در حقیقت وجود)، (حرکت جوهری)، (اتحاد عاقل و معقول) و بحثهای مهم دیگر؛ و چنان که می دانیم اصول مزبور در تبیین و تحکیم معارف الهی نقش مؤثر دارد و بر پایه آنها بسیاری از معضلات فلسفی حل میگردد. آیة الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 2
ابعاد وجود انسان:
درباره ساختار وجودی انسان و اینکه دو ساحتی است یا تک قطبی، دو نظریه مهم و کلی وجود دارد.
اول. نظریه اکثر اندیشمندان غربی مبنی بر اینکه انسان هویتی تک قطبی و طبیعی دارد. انسان موجودی مادی و زیستی است که تحت تاثیر تاریخ، جامعه ، تربیت ، ویا انتخاب خود ساخته می شود. این نظریه عمدتا مربوط به کسانی است که روح انسان را از سنخ بدن و طبیعت و ماده می دانند.
دوم . نظریه اندیشمندانی که علاوه بر بعد طبیعی، برای انسان بعدی متافیزیکی نیز قایل اند . کسانی که انسان را دارای روحی مجرد و از سنخ ملکوت می دانند.
اسلام طرفدار نظریه دوم است. از این دیدگاه آدمی به طور کلی از دو گونه هویت معنوی و مادی برخوردار است. از این نظر که از بدن مادی و طبیعی سود می برد ، هویتی بشری و طبیعی دارد و از آن جهت که دارای روحی مجرد و فرا طبیعی است، دارای هویتی مجرد نیز هست.
قرآن کریم به ساختار دو بعدی روح انسان اشاره کرده و می فرماید: خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز کرد، سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید، پس انسان آمیزه ای از عنصری مادی و زمینی و عنصری مجرد و الهی است، و بدأ خلق الانسان من طین ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه، شروع خلقت انسان از خاک بود، سپس او را بیاراست و از روح خویش در او دمید. سجده / 9 و 7.
در آموزه های دینی ما تعبیرهای فراوانی نسبت به دو واقعیت وجودی انسان وجود دارد، همچون: خود حقیقی و خود مجازی، خود ملکوتی و خود ملکی، خود مثبت و خود منفی، خود عالی و خود سافل، خود مجرد و خود مادی، خود معنوی و خود طبیعی و مانند آن.
اینکه انسان دارای دوساحت مادی و مجرد است، قابل انکار نیست، ولی از دیدگاه انسان شناسی و خودشناسی باید به این نکته توجه کنیم که ما به عنوان انسان، موجودی فرامادی و روحانی هستیم و بدن مادی، تنها قالب این جهانی ما است.
ما به بدن طبیعی خود در این دنیا نیاز داریم، ولی بدن نیستیم. انسان، طبیعت مادی نیست، انسان یک حقیقت روحانی است و بدن تنها ابزاری است که خدای متعال در این زندگی در اختیار ما قرار داده تا بتوانیم در عالم عنصری و طبیعت مادی این عالم زندگی کنیم.
این رویکرد باعث نمی شود که ما بدن و هویت بشری خود را فراموش کنیم و یا آن را از حیطه فعالیت های خودسازانه خارج بدانیم، زیرا در هر صورت انسان تا هنگامی که زنده است و در این سرای زندگی می کند، در طبیعت رشد می کند و به بدن و هویت بشری خود نیاز دارد و تا هنگامی که آن را به خوبی مدیریت نکند، امکان رشد معنوی و انسانی نیز نخواهد داشت.
البته قرآن کریم در مورد انسان از سه واقعیت وجودی نفس، عقل و قلب سخن می گوید. نفس مجموعه ای از قوای غریزی آدمی است و هویت بشری انسان را می سازد، عقل که مرکز ادراک و استدلال است، به انسان هویت انسانی می دهد و قلب که عرش رحمان است، به آدمی هویتی الهی می بخشد.
مطابق این رویکرد، بعد مجرد انسان نیز خود به دو هویت انسانی و الهی تقسیم می شود.
ابعاد وجودی انسان در قرآن کریم:
مطالعه آیات قرآن، بهترین راه شناخت همه بعدی انسان است الف. ساختار دو بعدی انسان (جسم و روح) (و بدأ خلق الانسان من طینأ ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه؛ خداوند آفرینش انسان را ازگل آغاز کردأ سپس او را سازمان هماهنگ بخشید و از روح خود در او دمید). (سجده / 9 و 7). پس انسان آمیختهای است از (گل) عنصری زمینی و نامقدس، و از (روح) مخلوق الهی و مقدس. ب. نفس آدمی دارای دو گرایش (تقوا و فجور) (و نفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها؛ سوگند به نفس و جان آدمی و آنچه نیکو و متعادلش ساخته است، پس آن گاه بدی و پرهیزگاری را به آن الهام نموده است). (شمس / 7). ج. نفس آدمی دارای کارکردی دوگانه (امّاره و لوّامه) (ولااقسم بالنفس اللوّامة؛ سوگند به نفس آدمی که وی را بر کجی ها و کجروی ها ملامت میکند). (ان النفس لامّارة بالسوء؛ همانا نفس آدمی او را به سوی بدی فرمان میدهد). د: مسیرهای دوگانه در پیش روی انسان (راه تعالی، راه انحطاط) (قد تبیّن الرشد من الغیّ؛ راه رشد و تعالی، از راه ضلالت و گمراهی باز نمایانده شده است و هر یک قابل شناسایی است). (بقره / 256). (ألم نجعل له عینین. و لساناً و شفتین. و هدیناه النجدین؛ آیا قرار ندادیم برای انسان دو چشم و زبانی و دو لب، و آیا دو راه پیش پایش ننهادیم؟) (بلد / 10 و 8). ه. انسان، خود انتخابگر یکی از دو راه (إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفورا؛ راه را به انسان نشان دادهایم و او یا راه شکر و سپاس گزاری در پیش میگیرد و یا راه کفران و ناسپاسی را). ( انسان / 3). چهار. انسان، مجموعه ای از ضعفها و قوتها (و خلق الانسان ضعیفاً؛ انسان ضعیف و کم طاقت آفریده شده است). (نساء/ 28). (خلق الانسان من عجل؛ انسان در شالوده خلقتش عجله و شتاب زدگی قرار داده شده است). (انبیاء/ 37). (انّ الانسان خلق هلوعاً؛ انسان، حریص و ناشکیبا آفریده شده است). (معارج / 19). (إذا مسّه الشرّ جزوعاً. و إذا مسّه الخیر منوعاً؛ زمانی که به انسان بدی روی آورد بیقراری میکند و هنگامی که توانمند گردد حرص میورزد و دیگران را از توان خویش محروم میدارد). (معارج / 21 و 20). (إنّه کان ظلوماً جهولا؛ همانا انسان، موجودی سخت سیه کار و جهل پیشه است). ( احزاب/ 72). (انّ الانسان لربّه لکنود؛ انسان در برابر پروردگار خود بسیار ناسپاس است). (عادیات / 6) . این مجموعه آیات اگر به تنهایی مورد توجه قرار گیرند ممکن است این پرسش به ذهن آید که پس چرا خداوند چنین موجود ضعیف و ناتوانی را آفریده است که ناسپاسی کند و سزاوار کیفر و ملامت شود! یا اگر صفات ذاتی او است پس فایده هدایت و دعوت و تربیت چیست؟ ولی شرط بهرهوری از فرهنگ قرآن، جامع نگری و مراد سنجی آیات است و ما زمانی به این جامع نگری دست خواهیم یافت که جنبههای توصیفی و تکریمی قرآن را نسبت به انسان نیز مورد توجه قرار دهیم که برخی از آنها از قرار زیر هستند: نسبت به انسان بحث های فراوانی در قرآن مطرح است که به اهم آنها اشاره می شود: الف. ارزش های انسان 1. انسان خلیفة خدا در روی زمین(بقره (2)، آیه 30) و (انعام(6)، آیة 165). 2. ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیت هایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد. بقره(2)، آیات 31-33. 3. دارای فطرتی خدا آشناست. اعراف(7)، آیه 172/ روم(30)، آیة 43. 4. انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت از ماده و معنی و جسم و جان.الم سجده 5. آفرینش انسان، آفرینشی حساب شده است، تصادفی نیست، انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است. طه(20)، آیه 121. 6. انسان دارای شخصیت مستقل و آزاد است، و امانت دار خدا است. احزاب(33)، آیة 72. 7. انسان از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است. اسراء(17)، آیه 70. 8. دارای وجدان اخلاقی است که زشت و زیبا را درک می کند. و الشمس(91)، آیات 8-9. 9. انسان جز با یاد خدا آرام نمی گیرد. رعد(13)، آیة 28 و انشقاق(84) آیة 6. 10. نعمت های زمین برای انسان آفریده شده است. بقره(2)، آیه 29/ جاثیه(45)، آیه 13. 11. هدف از خلقت انسان بندگی و اطاعت الهی است. ذاریات(51) 12. اگر خدا را فراموش کند خود را فراموش کرده. حشر(59)، آیة 18. 13. بعد از مرگ حقایق پوشیده بر او آشکار می گردد. ق(50)، آیه 22. 14. محرک انسان در کارها فقط مسائل مالی نیست؛ او ممکن است از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده را نخواهد. فجر(89)، آیة 28. ب. ضد ارزش ها در عین حال همین موجود در قرآن مورد بزرگ ترین نکوهش ها قرار گرفته است. 1. او بسیار ستمگر و نادان است. احزاب(33)، آیه 72. 2. او بسیار ناسپاس است. حج(22)، آیه 66. 3. در صورتی که بی نیاز شود طغیان می کند. علق(96)،آیه 7. 4. انسان عجول است. اسراء(17)، آیة 11. 5. در سختی ها خدا را یاد می کند و در راحتی ها فراموش کار می شود. یونس(10)، آیه 12. 6. انسان تنگ نظر است. اسراء(17)، آیه 100. 7. انسان حریص است. معارج(70)، آیه 19. 8. او مجادله گر است. کهف(18)، آیة 54. 9. تنها ایمان و عمل صالح باعث نجات او می شود. و العصر(103). ج. توانایی های گوناگون انسان عقل و اراده، مقاومت در مقابل غرائز و ... د. آگاهی های انسان خدا آگاهی فطری خود آگاهی حشر(59)، آیه 19.: 1. فطری 2. فلسفی 3. جهانی 4. خودآگاهی طبقاتی 5. خودآگاهی انسانی ر.ک: مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، قم، انتشارات صدرا، بی تا، ص 67-94. و مباحث بی شمار دیگر... معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. انسان در قرآن، مرتضی مطهری. 2. انسان شناسی، محمد تقی مصباح یزدی. 3. انسان در قرآن، جوادی آملی. 4. انسان و سرنوشت، مرتضی مطهری. 5. تفسیر المیزان، علامة طباطبایی. آدرس ها بر اساس دلیل المیزان، نوشته الیاس کلانتری و عباس ترجمان می باشد. ج1، ص 111-112 و 186؛ ج 5، ص 316؛ ج 13، ص 186 و 240 ؛ ج 19، ص 295 ؛ ج 20، ص 242 و ص 356. ر.ک: همان، ص 63-65. 6. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی. حقیقت انسان، ج 27، ص 45 و ص 268؛ هدف از آفرینش انسان، ج 9، ص 24 و ... برای تفصیل بیشتر ر.ک: فهرست موضوعی تفسیر نمونه، احمد علی بابایی، رضا محمدی، مدرسة امیر مؤمنان، ص 368 و 240-251. 7. انسان در قرآن، دکتر عبد الله نصری. نصری، عبداللَّه، فلسفه خلقت انسان، (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379)؛ همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛ جعفری، محمد تقی، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامی، چاپ دوم)، بیتا)..
- [سایر] عقل اول مشاء با وجود منبسط حکمت متعالیه، چه تشابه و چه تفاوتی با هم دارند؟
- [سایر] دیدگاه قرآن درباره تحلیل روان شناسانه شخصیت انسان چیست؟
- [سایر] از نظر مکتب تفکیک انسان در قیامت با چه بدنی است؟ بدن دنیایی یا بدن دیگری است؟
- [سایر] چرا حکمت مشّاء حقایق اشیاء را متباین ولی حکمت متعالیه حقایق اشیاء را تشکیکی می داند؟
- [سایر] سلام علیکم؛ مکتب تفکیک سخنانش درست است، یا مکتب عرفان اسلامی؟
- [سایر] آیا میان مکتب پیامبران همبستگی وجود دارد؟ منظور از این همبستگی میان مکتب پیامبران چیست؟
- [سایر] معنای «امامت» در مکتب شیعه و تفاوت آن با امامت در مکتب اهل سنت،چیست؟
- [سایر] ا سلام احتراماً لطفاًدرخصوص مکتب "حجتییه" واعتقادات آنهاتوضیح بفرمائید؟هچنین آیا این مکتب امروزه همان مکتب معارف(تفکیک یامکتب مشهد) که توسط میرزا مهدی اصفهانی بنا شده است میباشد؟لطفاًدراین خصوص مرجع معرفی فرمائید. باتشکر
- [سایر] منظور از مکتب تائوئیسم چیست؟
- [سایر] تفاوت مکتب و مذهب در چیست؟
- [آیت الله سبحانی] شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند، چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [آیت الله بروجردی] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه به خودی خود روان باشد، نجس است و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگر چه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [آیت الله علوی گرگانی] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه بخودی خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است ولی خوردنش حرام است.
- [آیت الله مظاهری] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه به خودی خود روان باشد نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد گرچه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند، چنان چه بخودی خود روان باشد نجس است، و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد اگر چه چیزی در آن بریزند که روان شود پاک است.
- [امام خمینی] شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند، چنانچه به خودی خود روان باشد، نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد، اگر چه چیزی در آن بریزند که روان شود، پاک است.
- [آیت الله اردبیلی] شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه بخودی خود روان باشد، نجس است اگرچه به وسایطی جامد شده باشد، و اگر مثل بنگ و حشیش، روان نباشد، اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود، پاک است.
- [آیت الله نوری همدانی] شراب و هر چیزی که انسان را مست می کند ، چنانچه به خودی خود روان باشد ، نجس است . واگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد ، اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود ، پاک است .
- [آیت الله سیستانی] دواجات روان ، عطر ، روغن ، واکس ، و صابون که از خارجه میآوردند ، اگر انسان یقین به نجاست آنها نداشته پاک است .
- [آیت الله اردبیلی] استفاده از عطرها یا ادکلنها در صورتی که انسان نداند از چیز مست کننده روان ساخته شدهاند اشکال ندارد.