تفاوت مکتب و مذهب در چیست؟ برای روشن شدن فرق این دو،بهتر است ابتدائا آنها را تعریف کنیم تا فرقشان نیز مشخص گردد. مکتب را چنین می توان تعریف نمود: مکتب یا ایدئولوژی عبارت است از یک طرح جامع و منسجم که می خواهد با جهان بینیی که می دهد و با دستور العمل هایی که ارائه می نماید بشر را به طرف کمال وهدفش راهنمایی کند. استاد شهید مطهری مکتب را چنین تعریف می نمایند: مکتب و ایدئولوژی ضرورت خود را مینمایاند؛ یعنی نیاز به یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها و دردها و درمانها، مسئولیتها و تکلیفها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیفها و مسئولیتها برای همه افراد بوده باشد.( مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج2 ، ص 53) ودر جایی دیگر تعریف آن را چنین بیان می کنند: ایدئولوژی یعنی دستگاه فکر، مجموع جهان بینی، یعنی هستها، [و نیز چگونه بایدها.] نگرش من به هستی که چگونه هست و نگرش من درباره خودم و جامعه که چگونه باشد همه را یکجا میگویم ایدئولوژی. ( مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج15، ص 504) اما مذهب عبارت است از یک روش ویک طریقه ی خاصی که در یک مکتب ایجاد شده یا به عبارت دیگر انشعاباتی هست که در یک مکتب پدید می آید.علامه طباطبایی در مقدمه کتاب شیعه در اسلام خود آورده اند: انسان تا می تواند، خواستار آن است که نیازمندیهای خود را از جهت بقای وجود ، به طور کاملتری رفع نماید. از اینجاست که انسان پیوسته اعمال خود را به مقررات وقوانینی که به دلخواه خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته،تطبیق میکند و روش معینی در زندگی خود اتخاذ می نماید. قوانین و مقررات نامبرده که در زندگی انسان حکومت می کند به یک اعتقاد اساسی استوارند و انسان در زندگی خود به آن تکیه داده است و آن تصوری است که انسان از جهان هستی که خود جزئی از آن است دارد و قضاوتی است که در حقیقت آن می کند. مجموع این اعتقاد واساس ومقررات متناسب با آن که در مسیر زندگی مورد عمل قرار می گیرد،دین نامیده می شود و اگر انشعاباتی در دین پیدا شود،هر شعبه را مذهب می نامند مانند مذهب تشیع و مذهب تسنن در اسلام و مذهب واتیکان ومذهب نسطوری در مسیحیت.(خلاصه شده از مقدمه شیعه در اسلام علامه طباطبایی(ره)) در نتیجه مکتب یک سلسله اعتقادات و آداب کلی است. و مذهب راه وروش خاص متدین شدن به آن مکتب می باشد که در حقیقت انشعابات آن دین وآیین و مکتب می باشد. البته توجّه شود که واژه ی مکتب به معنی دین نیست ؛ بلکه اعمّ از دین می باشد. لذا مکاتب یا بشری اند یا الهی ؛ که این مکاتب الهی را دین گویند. پس اگر بخواهیم مکاتب را بشماریم می گوییم: مکتب اسلام ، مکتب مسیحیّت ، مکتب بودیسم ، مکتب مارکسیسم ، مکتب پراگماتیسم (سود گرایی) و ... . و مذهب یا نحله به شعبات گوناگون همین مکاتب می گویند ؛ لکن واژه ی مذهب بیشتر در شعبات مکاتب الهی (ادیان) کاربرد دارد. ضمناً باید دانست که گاه در خود یک مذهب نیز شعباتی حاصل می شود ؛ مثل: فرقه های اشاعره و معتزله و ماتُریدیّه که از شعبات مذهب تسنّن می باشند ؛ یا فرقه های امامیّه ، اسماعلیّه و زیدیّه که از شعبات مذهب شیعه اند. این شعبات نیز گاه مذهب و گاه فرقه می گویند. خود این فرقه ها نیز گاه شعباتی دارند که معمولاً آنها را مسلک می گویند. البته باید دانست که این واژه ها استعمالات خط کشی شده و دقیق ندارند ؛ لذا گاه به جای یکدیگر نیز به کار می روند. مثلاً گفته می شود: متکب تشیّع ، مکتب اهل سنّت ، مذهب اسماعلیّه ، مذهب اشاعره ، مسلک معتزلی و ... .
تفاوت مکتب و مذهب در چیست؟
برای روشن شدن فرق این دو،بهتر است ابتدائا آنها را تعریف کنیم تا فرقشان نیز مشخص گردد.
مکتب را چنین می توان تعریف نمود: مکتب یا ایدئولوژی عبارت است از یک طرح جامع و منسجم که می خواهد با جهان بینیی که می دهد و با دستور العمل هایی که ارائه می نماید بشر را به طرف کمال وهدفش راهنمایی کند.
استاد شهید مطهری مکتب را چنین تعریف می نمایند: مکتب و ایدئولوژی ضرورت خود را مینمایاند؛ یعنی نیاز به یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها و دردها و درمانها، مسئولیتها و تکلیفها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیفها و مسئولیتها برای همه افراد بوده باشد.( مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج2 ، ص 53)
ودر جایی دیگر تعریف آن را چنین بیان می کنند: ایدئولوژی یعنی دستگاه فکر، مجموع جهان بینی، یعنی هستها، [و نیز چگونه بایدها.] نگرش من به هستی که چگونه هست و نگرش من درباره خودم و جامعه که چگونه باشد همه را یکجا میگویم ایدئولوژی. ( مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج15، ص 504)
اما مذهب عبارت است از یک روش ویک طریقه ی خاصی که در یک مکتب ایجاد شده یا به عبارت دیگر انشعاباتی هست که در یک مکتب پدید می آید.علامه طباطبایی در مقدمه کتاب شیعه در اسلام خود آورده اند: انسان تا می تواند، خواستار آن است که نیازمندیهای خود را از جهت بقای وجود ، به طور کاملتری رفع نماید. از اینجاست که انسان پیوسته اعمال خود را به مقررات وقوانینی که به دلخواه خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته،تطبیق میکند و روش معینی در زندگی خود اتخاذ می نماید. قوانین و مقررات نامبرده که در زندگی انسان حکومت می کند به یک اعتقاد اساسی استوارند و انسان در زندگی خود به آن تکیه داده است و آن تصوری است که انسان از جهان هستی که خود جزئی از آن است دارد و قضاوتی است که در حقیقت آن می کند. مجموع این اعتقاد واساس ومقررات متناسب با آن که در مسیر زندگی مورد عمل قرار می گیرد،دین نامیده می شود و اگر انشعاباتی در دین پیدا شود،هر شعبه را مذهب می نامند مانند مذهب تشیع و مذهب تسنن در اسلام و مذهب واتیکان ومذهب نسطوری در مسیحیت.(خلاصه شده از مقدمه شیعه در اسلام علامه طباطبایی(ره))
در نتیجه مکتب یک سلسله اعتقادات و آداب کلی است. و مذهب راه وروش خاص متدین شدن به آن مکتب می باشد که در حقیقت انشعابات آن دین وآیین و مکتب می باشد.
البته توجّه شود که واژه ی مکتب به معنی دین نیست ؛ بلکه اعمّ از دین می باشد. لذا مکاتب یا بشری اند یا الهی ؛ که این مکاتب الهی را دین گویند. پس اگر بخواهیم مکاتب را بشماریم می گوییم: مکتب اسلام ، مکتب مسیحیّت ، مکتب بودیسم ، مکتب مارکسیسم ، مکتب پراگماتیسم (سود گرایی) و ... .
و مذهب یا نحله به شعبات گوناگون همین مکاتب می گویند ؛ لکن واژه ی مذهب بیشتر در شعبات مکاتب الهی (ادیان) کاربرد دارد.
ضمناً باید دانست که گاه در خود یک مذهب نیز شعباتی حاصل می شود ؛ مثل: فرقه های اشاعره و معتزله و ماتُریدیّه که از شعبات مذهب تسنّن می باشند ؛ یا فرقه های امامیّه ، اسماعلیّه و زیدیّه که از شعبات مذهب شیعه اند. این شعبات نیز گاه مذهب و گاه فرقه می گویند. خود این فرقه ها نیز گاه شعباتی دارند که معمولاً آنها را مسلک می گویند.
البته باید دانست که این واژه ها استعمالات خط کشی شده و دقیق ندارند ؛ لذا گاه به جای یکدیگر نیز به کار می روند. مثلاً گفته می شود: متکب تشیّع ، مکتب اهل سنّت ، مذهب اسماعلیّه ، مذهب اشاعره ، مسلک معتزلی و ... .
- [سایر] چرا مذاهب چهارگانه اهل سنت که در مکتب یکی از امامان مذهب تشیع آموزش دیده اند ترویج دهندة مذهب آن امام نشدند ؟
- [سایر] در مورد مکاتب شیعه توضیح دهید. اصلا لفظ مکتب در مذهب شیعه یعنی چه و هر کدام چه ویژگی هایی دارند؟در احکام سیاسی اسلام چه تفاوت هایی دارند؟
- [سایر] سلام علیکم؛ مکتب تفکیک سخنانش درست است، یا مکتب عرفان اسلامی؟
- [سایر] آیا میان مکتب پیامبران همبستگی وجود دارد؟ منظور از این همبستگی میان مکتب پیامبران چیست؟
- [سایر] معنای «امامت» در مکتب شیعه و تفاوت آن با امامت در مکتب اهل سنت،چیست؟
- [سایر] ا سلام احتراماً لطفاًدرخصوص مکتب "حجتییه" واعتقادات آنهاتوضیح بفرمائید؟هچنین آیا این مکتب امروزه همان مکتب معارف(تفکیک یامکتب مشهد) که توسط میرزا مهدی اصفهانی بنا شده است میباشد؟لطفاًدراین خصوص مرجع معرفی فرمائید. باتشکر
- [سایر] منظور از مکتب تائوئیسم چیست؟
- [سایر] امام در مکتب شیعه چه جایگاهی دارد؟
- [سایر] آیا مکتب تفکیک مخالف ولایت فقیه است؟
- [سایر] مکتب تفکیک مخالف ولایت فقیه است؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله وحید خراسانی] بنا به نقل ابن قدامه در المغنی در مذهب ابی حنیفه و مذهب شافعی اگر کسی در معامله مغبون شود خیار غبن ندارد بنابراین اگر شیعه از شافعی یا حنفی مذهب چیزی خرید و بعد معلوم شد که فروشنده مغبون می باشد بنا به قاعده الزام خریدار شیعی می تواند فروشنده را به وفای به عقد ملزم کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه قسم یاد کند که کاری انجام ندهد و اگر ان کار را انجام داد زنش مطلقه شود و ان کار را انجام داد بر مذهب خودش زن او مطلقه می شود و بر مذهب امامیه قسم به طلاق منعقد نمی شود بنا به قاعده الزام جایز است مرد شیعی بعد از ایام عده با ان زن ازدواج کند و همچنین بر مذهب عامه به کتابت طلاق جایز است و بر مذهب امامیه طلاق به کتابت واقع نمی شود بنا به قاعده الزام مرد شیعی می تواند با زنی که به نوشته طلاق داده شده پس از ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] به مذهب ابی حنیفه و بعض دیگر از فقهای عامه کسی که به اجبار و اکراه زنش را طلاق دهد ان طلاق صحیح است ولی به مذهب امامیه باطل است بنابراین شخص شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با زنی که با جبر و اکراه شوهرش او را طلاق داده در صورتی که پیرو مذهب ابی حنیفه یا هم رایان او باشد ازدواج کند
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه بدون حضور دو شاهد عادل زن خود را طلاق دهد و یا مقداری از بدن زن خود را مثلا یک انگشت زنش را طلاق دهد بر مذهب او این طلاق صحیح است ولی بر مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعه به قاعده الزام می تواند با ان زن مطلقه پس از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه زن خود را که در حال عادت است طلاق دهد و یا در حال پاکی که با او مقاربت کرده است طلاق دهد این طلاق بر مذهب او صحیح است ولی در مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با ان زن بعد از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله سیستانی] از نظر حنفی مذهبان صحت عقد سَلَم مشروط به و جود مبیع هنگام عقد است، حال آنکه از نظر امامیه چنین شرطی معتبر نیست. پس اگر مذهب حنفی بر مذهب امامیه نافذ باشد، به این صورت اگر مشتری حنفی باشد فروشنده را ملزم به باطل دانستن عقد نماید، برای مشتری امامیمذهب نیز جایز است که به مقتضای قاعده مقاصّه نوعی فروشنده حنفی را ملزم به باطل دانستن این عقد نماید. و در صورتی که پس از آن مشتری امامی مذهب شود، نیز همین حکم جاری است.
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب ابی حنیفه در صحت عقد سلم فروش چیزی به نحو کلی مدت دار به ثمن نقد حاضر شرط است که ان چیز هنگام عقد در خارج موجود باشد ولی در مذهب شیعه این شرط در صحت معامله سلم معتبر نیست بنابراین اگر شیعه با حنفی مذهب معامله سلم انجام دهد و مورد معامله موجود نباشد بنا به قاعده الزام می تواند فروشنده حنفی را به بطلان معامله ملزم کند و همچنین است اگر حین انجام معامله خریدار حنفی بوده و بعد شیعه شده باشد
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شخصی از عامه بمیرد و از او یک دختر عامی مذهب بماند و برادری داشته باشد اگر برادر شیعه باشد و یا پس از مرگ برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام برادر شیعه می تواند انچه از ترکه میت زیاد می اید از باب تعصیب بگیرد هر چند تعصیب در مذهب شیعه باطل است و همچنین اگر شخصی از عامه یک خواهر عامی مذهب وارث داشته باشد و عموی ابوینی داشته باشد چنانچه عموی او شیعه باشد و یا بعد از مرگ پسر برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام می تواند انچه از باب تعصیب به او می رسد بگیرد و همچنین است حکم در سایر موارد تعصیب