توی این مراسمها شنیدم که گفتن بر فرض مثال یزید از همان روز ازل دشمنی با نوه پیامبر رو قبول کرده!! یعنی چی؟ روز ازل چه روزیه؟؟ لطفا بیشتر توضیح بدین. چنین ادّعایی از افراد بی اطّلاع از علم عرفان نظری از سخنان سست و بی ارزشی است که چه بسا خود گوینده اش هم معنی درستی از آن در ذهنش نداشته باشد. طبق آموزه هایی از دین اسلام که مورد قبول عموم علماست ، خداوند متعال ، انسان را موجودی مختار آفریده و بخش عظیمی از ساختار روحی او ، در زندگی آینده اش را به دست خود او سپرده است. لذا هر کسی سعادتمند و شقاوتمند بودن خویش را خود رقم می زند. مطلب اشاره شده در سوال ، در حقیقت برداشت ناشیانه و غلطی از آموزه ای عرفانی است که در برخی روایات نیز به زبان رمز و اشاره به آن پرداخته شده است. امّا اینکه آن مطلب عرفانی چیست؟ خارج از گنجایش چنین مقالی است.چون تا کسی سالیان طولانی رنج تحصیل علم کلام و فلسفه و عرفان نظری را تحمّل نکرده باشد قادر نخواهد بود حقیقت گفتار آنها را در این باب در یابد. خود عرفا و حکما نیز چنین مطالبی را در مجامع عمومی مطرح نمی کنند. چرا که به یقین ، شنوندگان غیر متخصّص ، از چنین مطالبی برداشتی انحرافی خواهند داشت. ولی متأسفانه برخی افراد غیر متخصّص گاه به کتب عرفانی سرک کشیده و برخی سخنان را بدون اینکه خود نیز به درستی دریافته باشند نقل می کنند که کار موجّهی نیست. 3. امّا تعبیر روز ازل ، تعبیری است عرفی. طبق بررسی و جستجویی که از طریق نرم افزاری انجام شد در روایات اهل بیت (ع) و کتب عرفانی نیز چنین تعبیری یافت نشد. امّا خود واژه ی ( ازل و ازلی ) به معنای بی آغاز و نیز به معنای فرا زمانی هم در روایات استعمال شده هم در کتب عرفانی و فلسفی. مقابل ازل و ازلی ، ابد و ابدی است به معنای بی پایان ، زوال ناپذیر.
توی این مراسمها شنیدم که گفتن بر فرض مثال یزید از همان روز ازل دشمنی با نوه پیامبر رو قبول کرده!! یعنی چی؟ روز ازل چه روزیه؟؟ لطفا بیشتر توضیح بدین.
توی این مراسمها شنیدم که گفتن بر فرض مثال یزید از همان روز ازل دشمنی با نوه پیامبر رو قبول کرده!! یعنی چی؟ روز ازل چه روزیه؟؟ لطفا بیشتر توضیح بدین.
چنین ادّعایی از افراد بی اطّلاع از علم عرفان نظری از سخنان سست و بی ارزشی است که چه بسا خود گوینده اش هم معنی درستی از آن در ذهنش نداشته باشد.
طبق آموزه هایی از دین اسلام که مورد قبول عموم علماست ، خداوند متعال ، انسان را موجودی مختار آفریده و بخش عظیمی از ساختار روحی او ، در زندگی آینده اش را به دست خود او سپرده است. لذا هر کسی سعادتمند و شقاوتمند بودن خویش را خود رقم می زند.
مطلب اشاره شده در سوال ، در حقیقت برداشت ناشیانه و غلطی از آموزه ای عرفانی است که در برخی روایات نیز به زبان رمز و اشاره به آن پرداخته شده است. امّا اینکه آن مطلب عرفانی چیست؟ خارج از گنجایش چنین مقالی است.چون تا کسی سالیان طولانی رنج تحصیل علم کلام و فلسفه و عرفان نظری را تحمّل نکرده باشد قادر نخواهد بود حقیقت گفتار آنها را در این باب در یابد.
خود عرفا و حکما نیز چنین مطالبی را در مجامع عمومی مطرح نمی کنند. چرا که به یقین ، شنوندگان غیر متخصّص ، از چنین مطالبی برداشتی انحرافی خواهند داشت. ولی متأسفانه برخی افراد غیر متخصّص گاه به کتب عرفانی سرک کشیده و برخی سخنان را بدون اینکه خود نیز به درستی دریافته باشند نقل می کنند که کار موجّهی نیست.
3. امّا تعبیر روز ازل ، تعبیری است عرفی. طبق بررسی و جستجویی که از طریق نرم افزاری انجام شد در روایات اهل بیت (ع) و کتب عرفانی نیز چنین تعبیری یافت نشد. امّا خود واژه ی ( ازل و ازلی ) به معنای بی آغاز و نیز به معنای فرا زمانی هم در روایات استعمال شده هم در کتب عرفانی و فلسفی. مقابل ازل و ازلی ، ابد و ابدی است به معنای بی پایان ، زوال ناپذیر.
- [سایر] دشمنی یزید و یارانش از چه زمانی با امام حسین (علیه السلام) شروع شده بود ؟ آیا یزید با امام حسین (علیه السلام) از قبل دشمنی داشته است ؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چگونه می شود یزید را ملعون شمرد؟ با آنکه پیش از شهادت امام حسین (علیه السلام)پیامبر (صلی الله علیه وآله) عمل او را خبر داده بود، و با این فرض آیا مجبور نبوده است؟
- [سایر] جناب حربن یزید، جلو حرکت کاروان امام حسین(علیه السلام) را گرفت. آیا ایشان توبه نمود و آیا توبه او مورد قبول خداوند قرار گرفت؟
- [سایر] در مورد نماز غفیله مطالبی شنیدم به این مضمون که یزید از امام سجاد(ع) پرسید: من پسر رسول الله را کشتم ... آیا ممکن است نجات پیدا کنم؟ امام سجاد(ع) فرمود: (بله! اگر نماز غفیله بخوانی ممکن است نجات پیدا کنی ...) بعد حضرت زینب(س) به امام سجاد فرمود: تو داری قاتل پدرت را نجات میدهی؟ آنحضرت جواب داد: (... من گفتم نماز غفیله، ولی یزید [به علت دل درد] هیچوقت موفق به خواندنش نمیشود). آیا این مطلب درستی است و این حرف در کجا آمده است؟
- [سایر] زیارت عاشورا را – با توجه به معنایش- میخواندم، که این سؤال مرا به خود مشغول کرد. "اَللَّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلی لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ" آیا پیامبر در هر منزل و مسکن که توقف داشت معاویة بن ابی سفیان و پسر و پدرش (یزید و ابوسفیان) را لساناً لعن مینمود؟ ضمناًً لسان خدا یعنی چه؟
- [سایر] اگر لقمه حرام در عاقبت و تربیت فرزند مؤثّر است و محیط خانواده روی روحیه و آینده او تأثیر دارد، پس چگونه فرزند یزید، یعنی، معاویه دوم و قاسم مهتمد فرزند هارون الرشید و موسی در نزد فرعون با این که در محیط نامساعد دینی و سرشار از گناه و فساد بودند، آلوده نشده و همگی به عنوان افرادی صالح و حتی موسی پیامبر خدا شد. و آسیه زن فرعون با این که از غذای او می خورد، صالح از کار درآمد. پس، نقش محیط چه می شود؟
- [سایر] در ماجرای تولد علی(ع) در کعبه اولاً: راوی این ماجرا چه کسی بود؟ بنده شنیدم که یزید نامی بوده که مشرک بوده و مشرک هم مرده است. آیا درست است؟یا که خیر کسان دیگری هم این ماجرا را دیده و روایت کرده اند؟ دیگر اینکه چرا حضرت ابوطالب در جریان غیبت همسرش پیگیر ماجرا نشده و سکوت کرده و نپرسیده که فاطمه بنت اسد سه روز است که کجا رفته؟ و نیز چرا با وجود حدوث این معجزه در کعبه ایی که پر از بت بوده، مشرکان از این ماجرا استفاده ابزاری نکردند و آن را دلیل بر حقانیت بتها ندانستند؟ و نیز چرا عام الفیل و نجات کعبه و آن معجزه الهی پرنده گان ابابیل در یادها ماند ولی این معجزه دیگر یعنی شکافتن دیوار کعبه و تولد نوزادی در آن و حتی صحبت کردن علی (ع) در نوزادی که مشابه ماجرای حضرت مریم است را فقط شیعیان نقل می کنند و آن هم به صورت مبهم؟ پیرو این مسئله چه شد که فاطمه بنت اسد و علی (ع) در شهر مکه(مانند عیسی و مریم) قدیس نشدند؟ در آخر اینکه چرا خود علی (ع) به این ماجرا افتخار نکرده؟
- [سایر] در تعریف عبادت گفته شده است: یعنی، خضوع در برابر کسی که اعتقاد به خالقیت یا ربوبیت یا تأثیر استقلالی او وجود دارد. احساس می شود این تعریف جامع افراد نیست؛ مثلاً کسی را تصور کنید که نماز می خواند، ولی اصلاً حضور قلب ندارد. در مورد چنین فردی می دانیم که به هر حال عبادت می کند، ولی واقعاً می توان گفت که چنین فردی حالت خضوع دارد؟ یا کسی را تصور کنید که در حال تفکر به یک امر گناه، وضو می گیرد یا بر یزید لعنت می فرستد، یا برای کسب ثواب به 10 نفر از فقرا غذا می دهد یا زنی را فرض کنید به خاطر خدا در حال خانه داری است؛ آیا واقعاً در چنین مواردی می توان تعریف فوق را جاری دانست؟ مثلاً در مورد وصیتی که همراه با فکر گناه است، ولی صحیح است چگونه می توان گفت حالت خضوع در برابر خدا دارد؟ لطفاً تعریف دقیق از عبادت را ذکر کنید. و تک تک این مثالها را پاسخ دهید.
- [سایر] سلام حاج آقا .من 19 سالمه و دانشجوی رشته داروسازی هستم .چند تاعبارت رو جستجو کردم درمورد سوالم ولی هیچ نتیجه ای به دست نیومد.شاید سوال من یه سوال تازه باشه و کسی از شما درموردش نپرسیده باشه . حدود 5 سال پیش دچار یه بیماری شدم که به احتمال خیلی زیاد ژنتیکی هستش .نمیدونم اسمش به گوش شما خورده یا نه ،دیستروفی عضلانی که انواع مختلف و علایم مختلفی هم داره علایمی که در من ایجاد کرد مهمترینش ضعف درراه رفتن وحرکت وکاهش قدرت جسمی بود ،زود خسته میشم ،از پس بعضی کارام به تنهایی برنمیام ، حالا بیماریم متوقف شده اگه پیشرفت میکرد شاید دیگه اصلا نمی تونستم راه برم .خودتون که خبر دارید شرایط خیلی از دانشگاهها برای افرادی که سلامتی کامل ندارند مناسب نیست.پله تا دلتون بخواد تو دانشگاه هست وآسانسور اکثراوقات یه رویای دست نیافتنی برای امثال منه .گاهی امتحانا طبقه ی سومه ، اسانسور نیست یا خرابه .فکرشو بکنید وقتی پاهات یاری نمی کنن، وقتی میرسی بالا اول خوشحال میشی فکر میکنی اورست رو فتح کردی بعد میبینی پاهات داره میلرزه وحالا باید بشینی سر امتحان و با سوالای عجیب و غریب سروکله بزنی . خیلی دوست دارم نماز جماعت دانشگاه شرکت کنم اما رو زمین برام سخته نماز خوندن . تا نماز خونه هم یه مقداری راه هست که راهش کمه ولی برا من سخته .اگه اتوبوس هم باشه من نمیتونم استفاده کنم چون پله اش خیلی بلنده. تو تمام سال های دبیرستانم هم مشکلاتی داشتم .می دونید سخته که هم سن وسالات پله ها رو دوتا یکی برن بالا ولی تو همش تو فکر این هستی که یعنی این جایی که دارم میرم پله داره یا نه ،سریالاییه یا سرازیری و وو. اینا درد ودل بود حالا حرف اصلیم .خدا تو تمام این سالها به طور ویژه هوای منو داشت منم برای هرچیز وهرلحظه ازش کمک میخوام ،جایی تنهام نذاشت ،کمکم کرد تو کنکور وکلا همه لحظه های زندگیم وتوی ان پله ها .تو این سالها من معنای توکل رو به طور واقعی فهمیدم .سعی کردم هرگز به خدا نگم چراوهمیشه شاکر خداوند باشم . سعی کردم همیشه بگم خدایا راضی ام به رضای تو .هیچ وقت دعا نکردم که خوب بشم .یه جایی خوندم که خدایا به داده ونداده و گرفته ات شکر ،که داده ات نعمت است ،نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان .هیچ وقت از خدا نخواستم شفام بده چون میخواستم والان هم میخوام که از امتحان خدا سربلند بیرون بیام .دلم میخواد همونی بشه که خدا خودش میخواد اگر برام بیماری رو میخواد منم همون رو میخوام وراضی ام وسختی هاشو به جون میخرم واگر هم خدا برام سلامتی رو بخواد من هم همون رو میخوام وراضی ام .به خاطر همین چیزا هم هرگز دعا نکردم برای بهبودی .فقط همیشه ازش خواستم کمکم کنه که جایی کم نیارم و هرگز ناشکری نکنم .حاج اقا من تمام سالها دلم نمیخواست وهنوز هم دلم نمیخواد که خدا ازم تو این موضوع ناراضی بشه .گاهی وقتها فکرمیکنم نکنه من طاقت امتحان سخت تر از این رو نداشتم که به اینجا ختم شده..چیزهای زیادی درمورد این مطالب شنیدم :من از درمان ودرد ووصل وهجران پسندم آنچه را جانان پسندد. هرکه دراین بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند ،من فکرمیکنم این یکی درمورد من صدق نمیکنه. جایی هم شنیدم که روزی یکی ازامامان معصوم به شخصی میگن که اگرخدا برای ما سلامتی رو بخواد ما همون رو دوست داریم واگرهم برای ما بیماری رو بخواد همون رو دوست داریم . نمی دونم حاج آقا اصلا نمیدونم میخوام چی بپرسم: مادروپدرم میگن اشتباه میکنی که دعا نمیکنی باید ازخدا بخوای که خوب بشی اما من نمیتونم دعاکنم ،میترسم اگه خوب بشم دیگه خدا ازم راضی نباشه وتو امتحان خدا موفق نشم .حاج آقا من می دونم که اگه از خدا بخوام که شفام بده باز همونی میشه که خدا میخواد پس چه نیازی به دعا هست .حاج اقا من میترسم از خدا بخوام که خوب بشم بعد دعامو قبول کنه اما به خاطر دعای من باشه ،اخه میدونید فکرمیکنم هرچی از خدا میخوام بهم میده اگه این طورباشه آیا من تو امتحان خدا موفق میشم یا نه ؟.حاج اقا اصلا من گیجم نمیدونم چی کارکنم .فعلا هیچ راه درمانی برای بیماریم نیست .تازگی ها دکتری رو شناختیم که درمان قرانی برای بیماریها میدن البته قبلش باید مطمین بشن که راه درمان علمی برای این بیماری نیست وهمه ی راهها رو رفتی واین خیلی خوبه چون ما باید اول ازراه واسطه هایی که خدا برامون قرارمیده مثلا همون راههای علمی درمان بیماری ها دنبال حل مشکلمون باشیم .چون برای من این راهها وجود نداشت ،ایشون به من گفتند که سوره ی حمد رو چهل روز هرروز هفتاد بار بخونم با هفتاد صلوات ایشون پشت تلفن اینو به من گفتند وهیچ مبلغی هم ازما نگرفتند اینو میگم تا ثابت بشه ایشون ازاین ادمهای دروغگو نیستند که تازگی ها خیلی زیاد شدندومردم رو گول میزنند. من اعتقاددارم به اینکه قرآن و سوره ی حمد حتما اگه خدا بخواد میتونه کسی رو شفا بده اما من نمیدونم بخونم یا نه .اگه بخونم یعنی از خدا خواستم که خوب بشم یعنی گفتم من اینو بیشتر دوست دارم نه اونی رو که تو میخوای .حاج اقا من تمام این سالها رو با این فکر گذروندم که خدا درمورد بیماریم وعکس العمل من به اون ازم راضیه و حالا اگه اشتباه کرده باشم چی ! حاج اقا امیدوارم متوجه منظورم شده باشید .لطفا برام توضیح بدیدچی کارکنم ؟چه طورمیشه که ازامتحان خدا حالا هرموقع که قراره تموم بشه یا تموم نشه سربلندبیرون بیام ،دعابکنم با نکنم ،اگه دعاکنم چی میشه ؟به هرجا ایمیل وپیام میدم کسی جوابمو نمیده کاشکی شما جوابمو خیلی قابل درک بدید . برام دعاکنید...دعاکنید
- [سایر] سلام لطفا توضیح دهید. با یکی از دشمنان شیعه بحث و گفت و گویی داشتم و سر انجام به بحث حدیثی درباره موسی (ع) رسیده که در حالت عریان به دنبال یک سنگی می گشت. آنچه برای من جالب توجه است این است که او می گفت این حدیث مورد پذیرش شیعه است که در کتب آنها آمده است. از باب مثال: قمی این حدیث را از ابی بصیر از عبد الله در تفسیر خود نقل می کند که بنی اسرایل پیامبر موسی (ع) را به عدم آلت رجولیت متهم کردند؛ زیرا به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد که کسی او را نبیند. یک روز موسی برای غسل به کنار رود خانه می رفت و لباس خود را روی سنگ گذاشت. خداوند به سنگ دستور داد که از موسی به دور شود تا بنی اسرائیل او را بیبنند. سپس آنها متوجه شدند که پندار آن درست نبود و خدواند آیه ای را نازل فرمود که: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا"؛ هان ای مردم با ایمان! بسان آن کسانی نباشید که با بافتههای ناروا و ناسنجیده خود موسی (ع) را رنجانیدند و خدا او را از بافتهها و پندارهای ناروا و ظالمانه آنان پاک و پاکیزه معرفی کرد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان، این حدیث را ثابت و تقریر کرده که حضرت موسی بسیار انسان با حیا و آبرومندی بود، به گونهای که به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد، و بهانهجویان برایشان این دروغ را ساختند و پخش کردند که او در بدن خویش عیب و نقصی دارد و از سلامت و زیبایی اندام بیبهره است، و به همین جهت خویشتن را به هنگام نظافت و شست و شو از چشمها نهان میدارد؛ زمانی که از آنان پرسیدند، او چه عیب و نقصی دارد؟ به دروغ و ناروا گفتند: او به بیماری (برص) و یا ناراحتی بیضه و باد فتق گرفتار است. پس از این بافتههای ظالمانه و ناروای آنان، روزی موسی در گوشهای لباس خود را برای انجام غسل بیرون آورد و روی سنگی نهاد، آن سنگ درغلطید و لباس وی را برد، او آمد تا لباس خود را برگیرد که چشم گروهی از بنیاسرائیل بر اندام برهنه او افتاد و دیدند که او زیباترین و متناسبترین اندامها را دارد؛ و بدین وسیله خدا دروغ و بافته بیاساس آنان را افشا ساخت و موسی را از تهمتهای آنان پاک و پاکیزه معرّفی نمود. آیا این حدیث حقیقت دارد که مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر القمی این روایت را نقل فرمودند؟ آیا تفسیر دیگری از مفسران شیعه در مورد آیه مورد بحث وجود دارد؟ در واقع تفسیر این آیه چگونه است؟ و کدام تفسیر از آن باید مورد پذیرش ما باشد؟