عدالت یک مفهوم مادی است یا معنوی؟ تفاوت حق با عدالت چیست؟ 1 اساساً هر مفهومی همواره غیر مادّی ، مجرّد و معنوی است و مفهوم مادّی وجود ندارد. لذا مفهوم عدالت نیز امری غیر مادّی است. البته ممکن است منظور حضرت عالی ما به ازاء خارجی مفهوم عدالت باشد. یعنی خود عدالت که مفهوم عدالت از آن انتزاع شده ، امری مادّی است یا غیر مادّی؟ خود عدالت نه امر مادّی است و نه غیر مادّی نظیر نظم ، علّیّت ، امکان ، وحدت و کثرت ، شدّت و ضعف و ... . باید توجّه داشت که مادّی که در مقابل مجرّد (غیر مادّی) است ، از اقسام ماهیّت می باشد ؛ یعنی ماهیّت تقسیم می شود به مادّی و مجرّد (غیر مادّی). و ماهیّت چیزی است که نسبتش به وجود و عدم یکسان باشد ؛ یعنی در ذات خود نه مساوی با وجود است و نه مساوی با عدم ؛ مانند انسان بودن که نه مساوی با وجود داشتن است و نه مساوی با عدم بودن. چون اگر مساوی با وجود داشتن بود عدم بردار نبود ، در حالی که انسان زمانی معدم بود ؛ و اگر مساوی با عدم بود وجود بردار نبود ، در حالی که الآن موجود است. پس ماهیّت انسان در ذات خود نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم ؛ پس اگر به او وجود داده شود ، موجود می شود و الّا معدوم خواهد شد. و آنکه به ماهیّت وجود می دهد خود جناب وجود است که عدم بردار نیست لذا واجب الوجود گفته می شود. و منظور از خدا نیز عین الوجود می باشد. لذا خدا نه مادّی است و نه مجرّد ، بلکه وجود محض و صرف و مطلق است. مفهوم عدل و عدالت و مفاهیمی نظیر آن نیز مفاهیم فلسفی یا وجودی می باشند که در حدّ مفهوم با مفهوم وجود اختلاف دارند ولی در عالم خارج عین وجود می باشند. لذا همگی از نحوه ی وجود یک شیء انتزاع می شوند و وجود جداگانه ای ندارند. مثلاً وقتی دو شیء رابطه ی وجود دهندگی و وجود یابندگی داشته باشند از ملاحظه ی آنها مفهوم علّیّت انتزاع می شود. امّا روشن است که علّیّت چیزی جدای از وجود علّت و وجود معلول نیست ؛ بلکه حکایت از نوعی اتّحادی وجودی بین علّت و معلول می کند. در مورد عدالت نیز وقتی شخصی چیزی را در جایگاه مناسبش قرار می دهد ، از فعل او مفهوم عدل و عدالت انتزاع می گردد ؛ یعنی از ملاحظه آن شخص و آن شیء و جایگاه آن شیء ، مفهوم عدل به دست می آید. کما اینکه وقتی آن شخص شیء مورد نظر را در جایگاه خاصّ خودش قرار ندهد ، مفهوم ظلم از آن انتزاع می گردد. پس عدل و ظلم اموری جدای از سه امر گفته شده نیستند ؛ بلکه مفهوم عدل از تحقّق یک امر وجودی ( گذاشتن شیء در محلّ خویش) و مفهوم ظلم ، از عدم تحقّق آن امر وجودی ( نگذاشتن شیء در محلّ خویش) انتزاع می شوند. البته باید توجّه داشت که مراد از وجود در متن فوق وجود مقیّد است. امّا اگر وجود مطلق و صرف مدّ نظر باشد ، دیگر چیزی با او نخواهد بود تا عدل در مورد او به معنی قرار دادن هر چیزی در جای خود باشد. بلکه در وجود محض ، عدل عین وجود محض می باشد و ظهور چنین وجودی در مراتب وجودات مقیّده ، مساوی است با ظهور عدل او در عالم هستی. لذا فرض ظلم در مورد خدا ، مساوی است با فرض عدم برای ذات خدا ؛ که عقلاً محال می باشد. چون خدا یعنی وجود محض ، و وجود محض در مقابل عدم بوده ، عدم بردار نیست. 2 مفهوم حقّ نیز از مفاهیم وجودی است ، کما اینکه تمام اوصاف الهی مفاهیمی وجودی می باشند ؛ چون خداوند متعال ماهیّتی ندارد تا از آن مفهوم ماهوی انتزاع گردد. و همانطور که گفته شد ، مفاهیم وجودی اگر چه در حدّ مفهوم مغایر با مفهوم وجود می باشند ، ولی در عالم واقع ، عین وجودند ؛ و دو شیء که هر دو عین شیء سوم باشند ، یقیناً عین یکدیگرند. لذا تمام اوصاف وجودی در عالم واقع ، عین یکدیگرند ؛ از همین روست که گفته می شود: ( اوصاف الهی عین همدیگر و عین ذات خدا می باشند). پس حقّ و عدالت نیز در عالم واقع عین همدیگرند. امّا در حدّ مفهومی باهم تفاوت دارند. حقّ در اصل یعنی آنچه ثبوت و تحقّق دارد ؛ امّا بسته به موارد گوناگون آن ، معانی موردی نیز پیدا می کند ؛ و عدالت همانگونه که گفته شد ، یعنی قرار دادن هر چیزی در جایگاه وجودی خاصّ خودش. بنا بر این ، عدل را در حدّ مفهوم ، می توان یکی از مصادیق حقّ شمرد. در بین اسماء الهی نیز اسم الحقّ شامل جمیع اسماء الله می شود.
عدالت یک مفهوم مادی است یا معنوی؟ تفاوت حق با عدالت چیست؟
1 اساساً هر مفهومی همواره غیر مادّی ، مجرّد و معنوی است و مفهوم مادّی وجود ندارد. لذا مفهوم عدالت نیز امری غیر مادّی است.
البته ممکن است منظور حضرت عالی ما به ازاء خارجی مفهوم عدالت باشد. یعنی خود عدالت که مفهوم عدالت از آن انتزاع شده ، امری مادّی است یا غیر مادّی؟
خود عدالت نه امر مادّی است و نه غیر مادّی نظیر نظم ، علّیّت ، امکان ، وحدت و کثرت ، شدّت و ضعف و ... . باید توجّه داشت که مادّی که در مقابل مجرّد (غیر مادّی) است ، از اقسام ماهیّت می باشد ؛ یعنی ماهیّت تقسیم می شود به مادّی و مجرّد (غیر مادّی). و ماهیّت چیزی است که نسبتش به وجود و عدم یکسان باشد ؛ یعنی در ذات خود نه مساوی با وجود است و نه مساوی با عدم ؛ مانند انسان بودن که نه مساوی با وجود داشتن است و نه مساوی با عدم بودن. چون اگر مساوی با وجود داشتن بود عدم بردار نبود ، در حالی که انسان زمانی معدم بود ؛ و اگر مساوی با عدم بود وجود بردار نبود ، در حالی که الآن موجود است. پس ماهیّت انسان در ذات خود نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم ؛ پس اگر به او وجود داده شود ، موجود می شود و الّا معدوم خواهد شد. و آنکه به ماهیّت وجود می دهد خود جناب وجود است که عدم بردار نیست لذا واجب الوجود گفته می شود. و منظور از خدا نیز عین الوجود می باشد. لذا خدا نه مادّی است و نه مجرّد ، بلکه وجود محض و صرف و مطلق است.
مفهوم عدل و عدالت و مفاهیمی نظیر آن نیز مفاهیم فلسفی یا وجودی می باشند که در حدّ مفهوم با مفهوم وجود اختلاف دارند ولی در عالم خارج عین وجود می باشند. لذا همگی از نحوه ی وجود یک شیء انتزاع می شوند و وجود جداگانه ای ندارند. مثلاً وقتی دو شیء رابطه ی وجود دهندگی و وجود یابندگی داشته باشند از ملاحظه ی آنها مفهوم علّیّت انتزاع می شود. امّا روشن است که علّیّت چیزی جدای از وجود علّت و وجود معلول نیست ؛ بلکه حکایت از نوعی اتّحادی وجودی بین علّت و معلول می کند. در مورد عدالت نیز وقتی شخصی چیزی را در جایگاه مناسبش قرار می دهد ، از فعل او مفهوم عدل و عدالت انتزاع می گردد ؛ یعنی از ملاحظه آن شخص و آن شیء و جایگاه آن شیء ، مفهوم عدل به دست می آید. کما اینکه وقتی آن شخص شیء مورد نظر را در جایگاه خاصّ خودش قرار ندهد ، مفهوم ظلم از آن انتزاع می گردد. پس عدل و ظلم اموری جدای از سه امر گفته شده نیستند ؛ بلکه مفهوم عدل از تحقّق یک امر وجودی ( گذاشتن شیء در محلّ خویش) و مفهوم ظلم ، از عدم تحقّق آن امر وجودی ( نگذاشتن شیء در محلّ خویش) انتزاع می شوند.
البته باید توجّه داشت که مراد از وجود در متن فوق وجود مقیّد است. امّا اگر وجود مطلق و صرف مدّ نظر باشد ، دیگر چیزی با او نخواهد بود تا عدل در مورد او به معنی قرار دادن هر چیزی در جای خود باشد. بلکه در وجود محض ، عدل عین وجود محض می باشد و ظهور چنین وجودی در مراتب وجودات مقیّده ، مساوی است با ظهور عدل او در عالم هستی. لذا فرض ظلم در مورد خدا ، مساوی است با فرض عدم برای ذات خدا ؛ که عقلاً محال می باشد. چون خدا یعنی وجود محض ، و وجود محض در مقابل عدم بوده ، عدم بردار نیست.
2 مفهوم حقّ نیز از مفاهیم وجودی است ، کما اینکه تمام اوصاف الهی مفاهیمی وجودی می باشند ؛ چون خداوند متعال ماهیّتی ندارد تا از آن مفهوم ماهوی انتزاع گردد. و همانطور که گفته شد ، مفاهیم وجودی اگر چه در حدّ مفهوم مغایر با مفهوم وجود می باشند ، ولی در عالم واقع ، عین وجودند ؛ و دو شیء که هر دو عین شیء سوم باشند ، یقیناً عین یکدیگرند. لذا تمام اوصاف وجودی در عالم واقع ، عین یکدیگرند ؛ از همین روست که گفته می شود: ( اوصاف الهی عین همدیگر و عین ذات خدا می باشند). پس حقّ و عدالت نیز در عالم واقع عین همدیگرند. امّا در حدّ مفهومی باهم تفاوت دارند. حقّ در اصل یعنی آنچه ثبوت و تحقّق دارد ؛ امّا بسته به موارد گوناگون آن ، معانی موردی نیز پیدا می کند ؛ و عدالت همانگونه که گفته شد ، یعنی قرار دادن هر چیزی در جایگاه وجودی خاصّ خودش. بنا بر این ، عدل را در حدّ مفهوم ، می توان یکی از مصادیق حقّ شمرد. در بین اسماء الهی نیز اسم الحقّ شامل جمیع اسماء الله می شود.
- [سایر] مفهوم عدالت اجتماعی و میزان ارزش و اهمیت آن در حکومت علوی چیست؟
- [آیت الله خامنه ای] تعریف، مفهوم و محدوده اصطلاح حُسْن ظاهر در احراز عدالت امام جماعت را به صورت شفاف و روشن بیان بفرمایید.
- [سایر] تفاوت منطق قدرت معنوی با منطق قدرت مادی در چیست ؟
- [آیت الله مظاهری] جواب : صحّت ندارد، بلکه موجب رفع مشکلات مادی و معنوی می شود.
- [سایر] راهکارهای مادی و معنوی تقویت ذهن و ذکاوت را در آینه احادیث و روایات بیان نمایید.
- [سایر] اگر ما با جسم مادی وارد قیامت بشویم آیا لذات معنوی محدود نمی شود ؟
- [سایر] آیا لذت های معنوی نیز به اندازه لذت های مادی نیرومند و نشاط آور است؟
- [آیت الله بهجت] آیا می توان امور غیر مادی و معنوی را به عنوان مهریه ی زن قرار داد؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا وقف حقوق مادی ناشی از مالکیت معنوی مانند: حق تألیف، اختراع و... صحیح میباشد؟
- [سایر] آیا به کار بردن مفهوم علیت درباره غیر مادی که آن را تجربه نکرده ایم، ممکن است؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] امامی را که عادل بوده، اگر شک کند که هنوز عادل است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله مظاهری] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقی است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر شک کند امامی که عادل میدانسته به عدالت خود باقی است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله بروجردی] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقیست یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقیاست یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] عدالت امام جماعت باید برای مأموم محرز باشد و با شک در اصل عدالت نمی توان به او اقتدا کرد و در صورتی که امامی را که عادل می دانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ به من بدهند چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید یا یک مرد عادل و دو زن عادل یا چهار زن عادل به گفته او شهادت دهند باید مقداری را که می گوید به او بدهند و اگر یک زن عادل شهادت دهد باید یک چهارم چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند و اگر دو زن عادل شهادت دهند نصف ان را و اگر سه زن عادل شهادت دهند سه چهارم ان را به او بدهند و نیز اگر دو مرد کافر کتابی که در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق کنند در صورتی که میت ناچار بوده است که وصیت کند و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده باید چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند
- [آیت الله سبحانی] هرگاه بر اثر شیاع یا شهادت دو عادل یا یک عادل، ثابت شود که نقطه مورد نظر مسجد است، اعتکاف در آن جایز است.
- [آیت الله وحید خراسانی] امامی را که عادل می دانسته اگر شک کند که به عدالت خود باقی است یا نه می تواند به او اقتدا نماید
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] امامی را که عادل می دانسته؛ اگر شک کند که به عدالت خود باقی است یا نه؛ می تواند به او اقتدا نماید.