در کتاب اسلام شناسی دکتر شریعتی راجع به خاتمیت مطالبی آمده است که انسان را بی نیاز به وحی در عصر حاضر می داند و تمدن اسلام و یونان را قادر به هدایت انسان می داند. آیا چنین مطالبی درست بوده و به نظر پاسخ دهنده کتب ایشان (دکتر شریعتی) برای مطالعه توصیه می شود؟ دکتر شریعتی در مورد خاتمیت نظر ویژه ای دارند. ایشان در کتاب بازگشت که اثری قلمی و جزء آخرین نوشته های ایشان است فرموده اند: (در اسلام من خاتمیت را به این معنا می فهمم که رسالتی را که تا کنون پیامبران، در میان اقوام برعهده داشتند، از این پس بر روشنفکران است که آن را ادامه دهند. روشنفکرانی که نه دارنده اطلاعاتی در یکی از شعبه های علومند بلکه متفکرانی که از آن شعور نبوت برخوردارند ... این روشنفکران را نباید الزاما در میان دانشمندان جست. ملاک روشنفکری تحصیل و تصدیق نیست. اطلاعات علمی و فنی نیست آگاهی اجتماعی و شم آرمان یابی و راه جویی و استعداد ویژه بینایی و هدایت و حقیقت شناسی است.)(کتاب بازگشت، ص151) و در جایی دیگر می فرمایند: ( در عصر وحی پیامبران بودند و پس از خاتمیت که عصر (فکر) است، روشنفکرانند.)(کتاب بازگشت، ص155) به نظر دکتر شریعتی علت انقطاع وحی و نبوت شروع عصر روشنفکری است و البته این سخن جاری نقد بسیار دارد. یکی از نقدهای این سخن این است که وجود روشنفکران منخصر به عصر حاضر نیست و در تمام اعضار روشنفکران بوده اند و ثانیا سالها بعد از پیامبر(ص) جامعه اسلامی خالی از روشنفکران واقعی بوده است اگر چه عالمان زیادی در جوامع اسلامی در این اعصار حضور داشته اند. ثالثا عصر خاتمیت، عصر انقطاع وحی تشریعی است نه عصر بی نیازی انسان از رهبری انسان معصوم. از نظر شیعه رهبر امت همواره انسان معصوم است. بنابراین امامت امتداد رسالت است و مهدویت امتداد امامت. رابعا روشنفکر با تعریفی که شریعتی ارائه می دهد لزوما مسلمان و مؤمن نخواهد بود فلذا ایشان اشخاصی مثل فیدل کاسترو و ما همانا گاندی را هم روشنفکر می دانند در حالی که اینها افرادی کافرند و انبیاء آمده اند تا این گونه افراد را هدایت کنند چگونه می توان یک مارکسیست و یک بت پرست هند و را جانشینان انبیاء دانست. خامسا خود اهل بیت(ع) بودند که شاگردانی در شاخه های مختلف علوم مثل کلام و فقه و حدیث و ... پرورش می دادند و آنها را وارثان علوم اهل بیت(ع) می دانستند. سادسا سیره اهل بیت(ع) تربیت روح اجتهاد بود و خود اهل بیت(ع) مردم را به پیروی از مجتهدین فرا می خواندند. الا ایّ حال سخنی دکتر شریعتی در باب خاتمیت سخن درستی به نظر نمی رسد. اما در مورد شخصیت دکتر شریعتی گفتنی است که وی شخصی انقلابی و ضد استبداد بود و تأثیر فراوانی در تحولات اجتماعی در دوره مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی داشت. وی سخنرانی پرشور و حماسی و دردمند بود و به عنصر دین در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی تأکید می ورزید. تخصص اصلی ایشان در جامعه شناسی بود و آشنایی او با اسلام از سه طریق بود: 1. ایشان مدتی کوتاه در خدمت پدرشان و برخی دیگر از علما، برخی علوم اسلامی پایه را خوانده بودند. 2. مدتی نیز در فرانسه در محضر برخی اسلام شناسان اروپایی مثل ماسینون تلمذ کرده بودند. 3. عمده اطلاعات ایشان از اسلام نتیجه مطالعات شخصی ایشان بوده است و روشن است که با این مقدار کسی نمی تواند یک اسلام شناس واقعی باشد چرا که مقدمات علوم حوزوی عمدتا مربوط به ادبیات عرب است و اسلام شناسان اروپایی صرفا گزارشگر اسلامند نه اسلام شناس به معنی عالم به علوم اسلامی و با مطالعه شخصی نیز می توان به علوم تخصصی اسلام دست یافت هر کدام از علوم اسلامی مثل فقه و کلام و فلسفه و ... نیاز به سالیان درازی تحصیل دارند و با صرف مطالعه شخصی نمی توان به آن دست یافت و از همین روست که دکتر شریعتی در موارد زیادی در دین پژوهشی خود دچار آسیب های جدی هستند. اگر چه حرفها و نظرات بسیار جالبی نیز ارائه داده اند فلذا به نظر بنده مطالعه کتابهای ایشان برای عالمان اسلامی می تواند بسیار سودمند باشد و می تواند آنها را با افق جدیدی آشنا کند ولی برای افرادی که در علوم اسلامی و به ویژه در علم عقائد و کلام تخصص ندارند مطالعه مطالعه کتب ایشان خالی از خطر نخواهد بود. چرا که برای این گونه افراد تشخیص نظرات درست از نادرست در مسائل تخصصی کار چندان آسانی نیست. به نظر حقیر برای اقشار تحصیلکرده ای که آشنا به علوم تخصصی حوزوی نیستند بهترین منابع مطالعه آثار استاد مطهری است البته مراد آثار غیرتخصصی ایشان است بنابراین توصیه بنده این است که در مورد خاتمیت به کتاب (خاتمیت) و کتاب (ختم نبوت) شهید مطهری مراجعه نمایید.
در کتاب اسلام شناسی دکتر شریعتی راجع به خاتمیت مطالبی آمده است که انسان را بی نیاز به وحی در عصر حاضر می داند و تمدن اسلام و یونان را قادر به هدایت انسان می داند. آیا چنین مطالبی درست بوده و به نظر پاسخ دهنده کتب ایشان (دکتر شریعتی) برای مطالعه توصیه می شود؟
در کتاب اسلام شناسی دکتر شریعتی راجع به خاتمیت مطالبی آمده است که انسان را بی نیاز به وحی در عصر حاضر می داند و تمدن اسلام و یونان را قادر به هدایت انسان می داند. آیا چنین مطالبی درست بوده و به نظر پاسخ دهنده کتب ایشان (دکتر شریعتی) برای مطالعه توصیه می شود؟
دکتر شریعتی در مورد خاتمیت نظر ویژه ای دارند. ایشان در کتاب بازگشت که اثری قلمی و جزء آخرین نوشته های ایشان است فرموده اند: (در اسلام من خاتمیت را به این معنا می فهمم که
رسالتی را که تا کنون پیامبران، در میان اقوام برعهده داشتند، از این پس بر روشنفکران است که آن را ادامه دهند. روشنفکرانی که نه دارنده اطلاعاتی در یکی از شعبه های علومند بلکه
متفکرانی که از آن شعور نبوت برخوردارند ... این روشنفکران را نباید الزاما در میان دانشمندان جست. ملاک روشنفکری تحصیل و تصدیق نیست. اطلاعات علمی و فنی نیست آگاهی
اجتماعی و شم آرمان یابی و راه جویی و استعداد ویژه بینایی و هدایت و حقیقت شناسی است.)(کتاب بازگشت، ص151) و در جایی دیگر می فرمایند: ( در عصر وحی پیامبران بودند و
پس از خاتمیت که عصر (فکر) است، روشنفکرانند.)(کتاب بازگشت، ص155)
به نظر دکتر شریعتی علت انقطاع وحی و نبوت شروع عصر روشنفکری است و البته این سخن جاری نقد بسیار دارد. یکی از نقدهای این سخن این است که وجود روشنفکران منخصر به عصر
حاضر نیست و در تمام اعضار روشنفکران بوده اند و ثانیا سالها بعد از پیامبر(ص) جامعه اسلامی خالی از روشنفکران واقعی بوده است اگر چه عالمان زیادی در جوامع اسلامی در این اعصار
حضور داشته اند. ثالثا عصر خاتمیت، عصر انقطاع وحی تشریعی است نه عصر بی نیازی انسان از رهبری انسان معصوم. از نظر شیعه رهبر امت همواره انسان معصوم است.
بنابراین امامت امتداد رسالت است و مهدویت امتداد امامت. رابعا روشنفکر با تعریفی که شریعتی ارائه می دهد لزوما مسلمان و مؤمن نخواهد بود فلذا ایشان اشخاصی مثل فیدل کاسترو و ما همانا
گاندی را هم روشنفکر می دانند در حالی که اینها افرادی کافرند و انبیاء آمده اند تا این گونه افراد را هدایت کنند چگونه می توان یک مارکسیست و یک بت پرست هند و را جانشینان انبیاء دانست.
خامسا خود اهل بیت(ع) بودند که شاگردانی در شاخه های مختلف علوم مثل کلام و فقه و حدیث و ... پرورش می دادند و آنها را وارثان علوم اهل بیت(ع) می دانستند. سادسا
سیره اهل بیت(ع) تربیت روح اجتهاد بود و خود اهل بیت(ع) مردم را به پیروی از مجتهدین فرا می خواندند. الا ایّ حال سخنی دکتر شریعتی در باب خاتمیت سخن درستی به نظر نمی
رسد.
اما در مورد شخصیت دکتر شریعتی گفتنی است که وی شخصی انقلابی و ضد استبداد بود و تأثیر فراوانی در تحولات اجتماعی در دوره مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی داشت. وی
سخنرانی پرشور و حماسی و دردمند بود و به عنصر دین در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی تأکید می ورزید. تخصص اصلی ایشان در جامعه شناسی بود و آشنایی او با اسلام از سه
طریق بود: 1. ایشان مدتی کوتاه در خدمت پدرشان و برخی دیگر از علما، برخی علوم اسلامی پایه را خوانده بودند. 2. مدتی نیز در فرانسه در محضر برخی اسلام شناسان اروپایی مثل
ماسینون تلمذ کرده بودند. 3. عمده اطلاعات ایشان از اسلام نتیجه مطالعات شخصی ایشان بوده است و روشن است که با این مقدار کسی نمی تواند یک اسلام شناس واقعی باشد چرا که مقدمات
علوم حوزوی عمدتا مربوط به ادبیات عرب است و اسلام شناسان اروپایی صرفا گزارشگر اسلامند نه اسلام شناس به معنی عالم به علوم اسلامی و با مطالعه شخصی نیز می توان به علوم تخصصی
اسلام دست یافت هر کدام از علوم اسلامی مثل فقه و کلام و فلسفه و ... نیاز به سالیان درازی تحصیل دارند و با صرف مطالعه شخصی نمی توان به آن دست یافت و از همین روست که دکتر
شریعتی در موارد زیادی در دین پژوهشی خود دچار آسیب های جدی هستند. اگر چه حرفها و نظرات بسیار جالبی نیز ارائه داده اند فلذا به نظر بنده مطالعه کتابهای ایشان برای عالمان اسلامی
می تواند بسیار سودمند باشد و می تواند آنها را با افق جدیدی آشنا کند ولی برای افرادی که در علوم اسلامی و به ویژه در علم عقائد و کلام تخصص ندارند مطالعه مطالعه کتب ایشان خالی از خطر
نخواهد بود. چرا که برای این گونه افراد تشخیص نظرات درست از نادرست در مسائل تخصصی کار چندان آسانی نیست. به نظر حقیر برای اقشار تحصیلکرده ای که آشنا به علوم
تخصصی حوزوی نیستند بهترین منابع مطالعه آثار استاد مطهری است البته مراد آثار غیرتخصصی ایشان است بنابراین توصیه بنده این است که در مورد خاتمیت به کتاب (خاتمیت) و کتاب
(ختم نبوت) شهید مطهری مراجعه نمایید.
- [سایر] آیا مطالعه آثار دکتر شریعتی را برای شروع مطالعه درباره حقیقت اسلام و تشیع توصیه می کنید؟ اگر نه، کتب مناسب را به بنده معرفی کنید.
- [سایر] بنده جوان 14 ساله ای تشنه حقیقت هستم.ذهنم پر از شبهات و سؤالات درباره حمله اعراب مسلمان به ایران است.در تحقیق و مطالعه ای که تاکنون داشته ام به این نتیجه رسیده ام که پذیرش اسلام توسط ایرانیان اجباری نبوده است و همچنین فواید فراوان اسلام برای ایرانیان را با مراجعه به کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری یافتم.اکنون سؤال دارم که ممنون میشوم به آن پاسخ کامل با منبع معتبر و درست بدهید:آیا امام علی و حسنین در نبرد با ایرانیان حضور داشتند؟آیا درست است که در تاریخ داریم حسنین در کشتار ایرانیان تقش داشته اند؟
- [سایر] 1) سلام. 2) دوستتون دارم. 3) (پیگیری) پیام فردی به نام \"علی گودرزی\" . 4) با اشتیاق وارد سایتتون شدم و در قسمت جستجو دنبال ردی از مرحوم استاد علی صفایی حائری گشتم، میخواستم ببینم نظر شما راجع به استاد چیه. فقط یک پیام پیدا شد که همین آقای \"علی گودرزی\" فرستاده بود و سعی کرده بود استاد صفایی رو به شما معرفی کنه و شما در پاسخ از ایشون پرسیده بودین: \"از چه طریق آشنا شوم؟ آدرس؟ کتاب یا...\" 5) بخشی از اندیشه ی استاد: ( بیچارگی ما، در این است که، میخواهیم از استدلال و اشراق و عرفان و شریعت و طریقت، به خدا برسیم. اینها، ما را جز به خودشان، نمیرسانند! و این است که پس از یک عمر، جز خستگی، جز غرور، جز نخوت و نمایش، حاصلی نداریم. نه فقه و اصول، نه تفسیر و کلام، نه حکمت و اشراق و نه عرفان و سلوک، هیچکدام ما را نمیرسانند. آنچه ما را به (او) میرساند، (عبودیّت) است و اطاعت!) 6) این لینک یکی از کتابهای کوتاه، اما کم نظیر ایشون هست که تا حالا خیلی ها رو تکان داده. خوندنش یک ساعت وقت میخواد. نام این کتاب سی صفحه ای \"رشد\" هست و نگاهی به سوره ی عصر داره: http://hosseinian.googlepages.com/Roshd-AliSafaee.pdf 7) این هم لینک یک گفتگوی سی دقیقه ای هست از استاد در مورد غرورها و غفلت های انسان. اگر سی دقیقه زمان ندارید، ده دقیقه اولش رو از دست ندید: http://radiomaaref.ir/items/programs/safa/04106.mp3 8) سایت معرفی ایشون و نشر آثارشون: http://www.alisafaee.ir/fa/Default.asp 9) من سالها دچار گزافه گویی و غرور و تنبلی و بهانه گیری و مفت خوری و بی ظرفیتی و بی انگیزگی بودم که خدا به واسطه ی استاد صفایی از این منجلابها نجاتم داد. و حجت رو یک بار دیگه بر من تمام کرد. 10) منتظر نظرات ارزشمند شما در مورد استاد هستم.
- [سایر] سؤال بنده این است که چرا در بسیاری از موارد اختلاف شیعه با اهلسنت در برخی آیات قرآن، ظاهر آیه و محل قرار گرفتن آیه به گونهای است که معمولاً اگر یک نفر عادی رجوع کند بیشتر دیدگاه اهلسنت را نزدیک میبیند، ولی شیعه برای اثبات دیدگاه خود نیاز به دلیل، حدیث و... دارد. با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایت همه است، آیا نباید به گونهای باشد که هر کس مراجعه نمود بتواند برداشت درست از آیات داشته باشد؟ تمام مردم حدیثشناس نیستند و شأن نزول آیات را نمیدانند تا در این موارد بتوانند متوجه شوند و در این صورت آیا اینگونه نیست که نظر اهلسنت معمولاً با ظاهر آیات همخوانی بیشتری دارد؟ لطفاً ضمن پاسخ به سؤال بالا، اگر موردی هست که نظر اهل سنت با ظاهر آیه و یا نحوه قرارگیری آیه در میان آیات قبل و بعد سازگاری ندارد، بیان فرمائید. مثالها: آیه 3 سوره مائده: (الیوم اکملت لکم دینکم...)، با دیدگاه شیعه، در نظر اول و بدون مراجعه به حدیث و شأن نزول آیه و... چندان همخوانی ندارد. آیهای که در آن خمس ذکر شده، به گفته اهل سنت، غنیمت در آن فقط غنیمت جنگی است و این از نظر ظاهر و بدون مراجعه به منابع دیگر، با آیات قبل و بعد که در مورد جنگ است همخوانی بیشتری دارد. آیه تطهیر به نحوی آمده که هر فرد عادی ظاهر آیات را بخواند با توجه به آیات قبل و بعد، زنان رسول الله را در این زمره خواهد آورد، و حتی اگر با کمی دقت ضمیر مذکر را هم مدنظر قرار دهد که استدلال شیعیان است، با توجه به ظاهر میتواند در نظر بگیرد که حداقل زنان رسول الله هم در میان این گروه باشند. و احتمالاً موارد دیگری از این قبیل آیات.
- [سایر] با سلام؛ 1. بنده در مورد مسئله قناعت که در اسلام بحث شده سردرگم شده ام. نمی دانم در این زمان انسان در چه سطحی زندگی کند انسان قانعی محسوب می شود؟ اخیراً در کتاب معراج السعادة مطالبی در این خصوص خوانده ام (در خصوص فضیلت فقر و قناعت). از طرفی گفته شده خدا روزی دهنده بندگان است و هرکسی سهم معینی در این دنیا دارد که در این شکی نیست. و انسان ها را از پس انداز و نگرانی برای روزهای آینده نهی کرده اند و از طرف دیگر هم گدایی را بد دانسته اند. ولی در این زمانه انسان نیاز به پس انداز برای خرید خانه، بیماری های احتمالی، ازدواج، بچه دار شدن و غیره دارد که اگر پس انداز نکند همیشه باید نگران آینده باشد. مثلا گفته اند کسی که بمیرد و خانواده اش پس از او محتاج باشند مسلمان نیست و از طرف دیگر گفته اند نیازی نیست پدر برای آینده فرزندانش مال جمع آوری کند. اگر انسان فقط به فکر امروز خود باشد و به بیمه و پس انداز فکر نکند باعث نمی شود در دوران پیری محتاج و ذلیل باشد؟ اگر فقر از غنا بالاتر است، پس چرا در دعاها از خداوند کریم وسعت روزی را می طلبیم. 2. اگرشخصی به حداقل احتیاجات خود اکتفا کند و باقی مانده پول خود را برای خرید خانه پس انداز کند که بتواند سرپناهی برای خانواده اش فراهم کند و هر ماه هم مقداری انقاق می کند، آیا این شخص باید هر سال خمس آن پس انداز را بدهد. در این صورت هرگز قادر نخواهد بود خانه ای تهیه کند. (باتوجه به این که حداقل مسکن، خوراک و پوشاک جزء حداقل ضروریات یک زندگی است). در رساله های مراجع تقلید گفته می شود؛ آنچه از مخارج سال مالی زیاد بیاید باید خمسش را داد در صورتی که جواب هایی که به سؤالات خمس داده می شود با این مسئله فرق می کند. و باعث می شود انسان تمام درآمد خود را خرج کرده تا مبادا خمس به آن تعلق گیرد و در نتیجه مبتلا به حرص و طمع می شود.
- [سایر] چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟ اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟ اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است. اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛ اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛ که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟ می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست. می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود. و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟ که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟ می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.
- [سایر] به نام خدا سلام حاج آقا. 1=نمی دونم از کجا بگم ولی یک بیوگرافی مختصری از خودم میدم 2-دختری بیست وسه ساله ام.دانشجوی فوق رشته بیوتکنولوژی کشاورزی 3-دریک خانواده فرهنگی وبه اعتقاد خودمون مذهبی به دنیا آمدم 3-من از دوران دبیرستان نمی دونم یک چیزی در درونم بود ولی از حدودسه سال پیش یک تلنگر بیدارم کرد. 4-قبل از این سه سال برای قرآن،ائمه وامامان ارزش بیشماری قائل می شدم ولی انجام اعمال مذهبی وصرفا گریه برای امام حسین وبه فکر امام حسین بودن مخصوص محرم بود.برای مثال عرض کردم. 5-از سال آخر دانشگاه و حرف با بعضی از دوستای جدید وازهمه مهمتر خواست خدا تلنگر به من زده شد 6-خیلی چیزا به لطف خدا درمن تغییرکرد.سعی درتغییرافکاری داشتم که یک عمر در ذهن من خوانده می شد ومن به ظاهر فکر میکردم بی تفاوتم ولی قاعدتا در من تاثیر میگذاشت 7-بگم که خدایی نکرده قصد بدگویی از خانواده ام را ندارم که من اساسا مدیون پدرومادرم هستم،اگر بگویم که مثلا برایم هیچ کاری نکردند که دروغ محض است،چرا که باعث خیلی از شکل گیری های مثبت در من شدند،همینقدر که باعث به وجودآمدن من هستند،مدیون آنها هستم. 8-امااما،خوب دید من،نظرمن،دیدگاه من راجب مذهب،سیاست،با آنها فرق کرده،من فهمیدم که نماز وروزه صرف مسلمانی که مدنظراولیا وپیغمبرست،نخواهدبود.متوجه شدم که امام حسین فقط برای محرم نیست،امام علی مخصوص شبهای قدر. 9-فهمیدم اسلام برنامه زندگی است،همه چی من باید منطبق با اسلام باشد.ولی سر این مسائل با خانواده مشکل دارم،شکرخدا دراین مسائل مشکلاتم کمتر شده. 10-مثلا می گویند که همه چی سر وقت خودش،موسیقی به وقتش،امام حسین به وقتش!!!!!!! 11-این مسائل یک شبه برای من حادث نشد،طی این سه سال هربار تغییراتی. 12-حتی من رشته لیسانسم که خودم انتخاب نکرده بودم ومتاسفانه با علاقه نبود که در رشته کشاورزی مشغول به تحصیل بوده ام ،خواستم رشته ام را در فوق عوض کنم که با مخالفت شدید پدر مواجه شدم. 13-درنتیجه با مشورت با بعضی اساتید که مورد اعتماد بنده بودند،فرمودن دعای خیر پدرومادر بیش از اینها می ارزد که به لطف بینهایت خدا که همیشه شامل این بنده سروپاتقصیرشده ودعای آنها در دانشگاه رشته خودم همان کشاورزی قبول شدم. 14-اما درکنارآن کتابهایی که دوست دارم را مطالعه میکنم؛حتی در دانشگاه مجازی امام خمینی به طور مجازی رشته معارف را انتخاب و درحال تحصیلم البته خانواده ازآن خبرندارند!!لزومی نداردخبردارشوند. 15-اما درقبال سیاست،متاسفانه پدرم بدی های زیادی به قول خودشان از بقیه دیدن،پدرم به شدت امام خمینی را دوست داشتند ولی الن به علت اینکه میبیند یک عده ازاین موقعیتها به راحتی ها استفاده می کنند واسلام در برخی موارد ازحالت انقلابی به تشریفاتی تبدیل شده،ازهمه چی زده شدند. 16-به همه اعتماد ندارند وسرشان درلاک خوشان است اما این بی اعتمادی تا حدود خیلی کمی به من هم منتقل شده در واقع من خیلی چیزها ازسیاست ورهبری وولایت فقیه نمی دانستم،اما شکر،شکر که مسئله با کلی درگیری ذهنی که داشتم برایم حل شده. همین طور از انقلاب.راستی من همیشه خودم رو مدیون شهدا می دونستم ومی دونم.دلم براشون می تپه. 17-خودم با سخنرانی هایی از استادرحیم پورازغدی،مطاله کتب استاد مطهری به خیلی چیزا رسیدم.ولی هنوز نتونستم به همه چی اعتمادکنم وراحت سراغ هرکتابی برم که نکنه دروغ باشه وسرهم کردن مسائل باشه،یه جور میخوام که انگار به خانواده امم ثابت کنم چیزی که میخونم عالیه. 18-دیشب که توبرنامه بی نظیر پارک ملت،حرف از کتاب زدین به نظرم رسید این مشکل که چه عرض کنم را به شما بگم تا شما منوراهنمایی کنید که چه کنم؟؟ 19-اینکه چه کتابهایی بخونم به کی اعتمادکنم؟؟درضمن استاد من عاشق کتاب خوندنم،قبلا از دکتر شریعتی هم کتاب خوندم.ادبیات ایشونو خیلی دوست دارم نه دیدگاهشونو گرچه بعضی از دیدگاهشون درست بود 20-ودرضمن با فرمایش آقای شهیدی فر هم کاملا درمورد شریعتی با ایشون موافقم. 21-درآخرشرمنده طولانی شد.هم ازشما متشکرم.وتشکر من رابه آقی شهیدی فر هم منتقل کنید بابت برنامه فوق العاده شون،تواین بی برنامه گی تلویزیون،برنامه عالیه.وحال من را خیلی خوب می کند.چرا که ایشان هم دغدغه اصلیشان مذهب واخلاق است.
- [سایر] سلام به کاربران محترم سایت امروز چند صفحه آخر پیامها را مطالعه کردم و مطالب زیر بنظرم رسید: دلیل سرچ نکردن همه ما اینست که فکر میکنیم مشکلات هر کدام از ما خاص است یعنی مشکل من که یک درگیری عاطفی است با مسئله کاربر دیگر از همین نوع ،متفاوت است!! در واقع ما ته دلمون میخواهیم کسی به ما بگوید که اشتباه نکردیم! و ایرادی بر ما نیست در واقع این ناخودآگاه هر آدمی است که نسبت به خودش منصف و منتقد عادل نیست ما فکر میکنیم که تقصیر ما نیست که که با خانواده نمیتوانیم کنار بیاییم یکی مثل آقای مرادی باید در عین محق دانستن ما آن را اصلاح کند! ما تصور میکنیم تقصیر ما نیست که در ایجاد یک رابطه زیاده خواستیم و درگیر حوادث واتفاقات بد بعد ازآن شدیم! بنابراین مرتب پیام میدهیم ،گله میکنیم که چرا جواب نداریم چون من بابقیه فرق دارم و مشکل من خاص تر از بقیه است. "لطفا کمی واقع بین نسبت به خود و با انصاف نسبت به بقیه باشیم و با سرچ کردن کمی با خودمان رو راست" نکته بعدی؛ سطح توقع بالای ماست! خیلی از مشکلات قابل طرح و پاسخ در فضای وب نیست برخی نیز نیاز به مراجعه به مشاور و پیگیری مکرر دارد. طرح یک سوال مثل اینکه"من امروز خواستگار دارم چند توصیه فوری"و انتظار پاسخ کافی و مدون و مدلل داشتن کاملا بیهوده و نشانه کوتاه فکری است و آخر اینکه این یک فضای شخصی است و سلیقه شما و انتظارات همه تا حد امکان در نظر گرفته میشود. باید به گرداننده آن حق داد که به میل خود آن را اداره کند. اما جناب آقای مرادی: خستگی در پاسخ به سوالات و گاهی ناراحتی جنابعالی در بعضی از موارد مشهود است.باید بدانیم از یک چهره اجتماعی و یک روحانی آشنا به اینترنت؛ کامپیوتر؛ مباحث روانشناسی و مسائل روز جامعه، انتظار دیگری است. شما موعظه نمیکنید ،نصیحت و اداهای عارفانه وووو ندارید بلکه به زبان قلب جوانان سخن میگویید مصداق "لاجرم بر دل نشیند". به بیان دیگر بدلیل عدم آموزش کافی در خانواده ها و عدم تعامل درست بین آنها ؛ارتباط با شما برای کاربران وسیله نجات تلقی میشود چه اینکه افرادی برای شما پیام میدهند که ظاهرا نباید به این سایت مراجعه کنند. صبور بودن شما قطعا برای ادامه حیات منطقی این سایت ضروری است. و از کاربران درخواست میکنم که در پرسش و بیان مشکلات کمی دقت کنند و از سبک های تکراری پرهیز نمایندهمینطور میتوانید نظرات خود را نسبت به سخنرانیها؛مصاحبه ها،حتی پاسخ بقیه سوالات با رعایت ادب و انصاف و ""به دور از تملق""بگویید که حتماموثر و مفید خواهد بود. درخواست ایشان از شما در انجام طرح پژوهشی نشان از توجه و ایمان به افکار و کار آمدی نسل جوان دارد پس لطفا با هم به ؛به هم کمک کنیم.
- [سایر] با سلام مجدد و تشکر از ارسال پاسخ من 798622 هستم. با عرض معذرت جواب شما بنظرم کامل نبود و شاید سوال من کامل نبود. تاکید من روی "رشته کامپیوتر" است، بطوریکه دخترانیکه رشته تحصیلی شان کامپیوتر نیست و حتی کامپیوتر است ولی قصد ادامه تحصیل ندارند فورا از گزینه ها حذف میشوند! و همچنین پرحرفی و شوخ طبعی زیاد مثل خودم، معیار مهمی شده است. قبول بفرمایید با این دو معیار دایره انتخاب بسیار تنگ میشود. دختران بسیار زیبا، خوش اخلاق، خانواده خوب، پاک، که شاید حتی بهم علاقه اولیه را داشته ایم ولی چون دو شرط بالا را نداشته اند بطور کلی از گزینه ها حذف شده اند و اصلا به ایشان فکر هم نکرده ام. گاهی از خودم سوال میکنم فلانی نکنه برایم مناسب بود ولی باهاش ازدواج نکردم. آیا "علاقمند و مشغول مطالعه دائمی رشته کامپیوتر بودن" و "شوخ طبعی بارز" میتونه دو معیار اولیه و تعیین کننده برای ازدواج باشد؟ دلیل اصرا من اینکه خودم به کامپیوتر خیلی علاقه دارم و ممکنه نصف شب پاشم کتاب کامپیوتر بخونم. میخواهم علاقه من به علم کامپیوتر باعث دوری ما ازهم نباشه بلکه ما را بیشتر به هم نزدیک کنه و در کنار هم به هدفمان برسیم. من ساعت های زیادی را به کامپیوتر اختصاص ندهم و او هم کار خودش را بکند. و همچنین دوست دارم با همسرم در محل کار باهم باشیم. شوخ طبعی هم اینکه، من شاید خصوصیت بارز اخلاقی ام شوخ طبعی باشه و اصلا با آدم های کم حرف و جدی تا بحال نتوانستم نزدیک و دوست باشم. معیارهای درست انتخاب همسر که فرمودید را در اینترنت و همایش ها و کتابها و... دیده ام. مثلا رشته کامپیوتر بودن برای من مهمتر از "قد" است. بنظرم اگر خود دختر خوب و مستقل باشد، به وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده اش و... زیاد اهمیت نمی دهم. اعتقادات مذهبی و تفاوت سنی و... را در نظر دارم ولی دو معیاری که گفتم شدیدا برایم تعیین کننده هستند و بالاترین اولویت را دارند. یک مثالی بزنم شاید برای خوانندگان خنده دار و بی ربط باشد ولی دغدغه فکری یک آدم بیچاره است! من برای خرید گوشی موبایل تقریبا "تمام" گوشی های موجود را در اینترنت با معیارهایی که داشتم بررسی کردم و گوشی خود را انتخاب کردم و هنوز همون گوشی را دارم و اصلا پشیمان نشدم، """چون گوشی ای نمانده بود که بعدش ببینم و شرایط من را بیشتر و بهتر داشته باشد و من پشیمان شوم""" با خود میگویم من فقط میتونم از بین دخترانی که میشناسم و یا دیگران معرفی میکنند یکی را انتخاب و ازدواج کنم، اگر مثلا بعد از 2 سال در مقطع کارشناسی ارشد کامپیوتر وارد دانشگاه شدم و از یکی از همکلاسانم خوشم آمد چکار کنم؟ حال اگر ازدواج کردم و وارد مقطع دکترا شدم و از دیگری خوشم آمد؟! گاهی به خود میگویم که نکنه این وسواس است البته اطرافیانم به "سخت انتخاب" کردن من اشاره کرده اند. نمیتوانم قبول کنم وسواسی هستم. مثلا وقتی تصمیم بگیرم فلان رنگ پیراهن را داشته باشم میگردم و پیدا میکنم و بسیار با اشتیاق و لذت میپوشمش. به سایتهای اینترنتی هم برای انتخاب همسر مراجعه کردم و با خود میگویم ای کاش مثل گوشی موبایل، یک بانک اطلاعاتی از تمام دختران موجود، در اینترنت بود تا کسی از قلم نمی افتاد که بررسی نشده باشد و در آینده انسان پشیمانی بکشد! ببخشید سرتان را درد آوردم، لطفا کاملتر پاسخ دهید.
- [سایر] یکی از مواردی که در کتب عرفانی مثل رساله لب اللباب" و "رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم" از لوازم قطعی برای سیر الی الله، شمرده شده است؛ عزلت می باشد. ظاهراً این عزلت، عزلت از دنیاپرستان و عدم برقراری مودت و دوستی با آنان است، تا صبر و اراده سالک متزلزل نشود؛ و از این رو تا سالک "سیر من الخلق الی الحق" و" سیر فی الحق بالحق" را تمام کند، لازم است که این عزلت نسبی را ادامه دهد: (فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاه الدنیا) نجم، آیه 29 و حاصل آنکه: کسی که از نفس خود مطمئن نباشد که مخالطه با مردم آن را فاسد نسازد و از آمد و شد ایشان اخلاق ردیه از برای او هم نرسد خلوت و تنهایی از برای او افضل است. بلکه هر که از قدر ضروری از کسب علم و عمل خود فارغ شود لا محاله ابتدا خلوت و تنهایی از برای او افضل است تا نفس خود را به اخلاق حسنه بیاراید و ازمفاسد اختلاط با مردم ایمن شود. و بعد از آن اگر در اختلاط با ایشان فایده ببیند اختلاط کند. و همچنین کسی که به مقام انس با پروردگار رسید و مرتبه استغراق از برای او حاصل شد و هنوز نفس او به مقامی نرسیده که با وجود مخالطه با مردم، انس و استغراق را ازدست ندهد و آمد و شد با ایشان مانع امر او نشود، خلوت و عزلت از برای او بهتر؛ زیرا از فواید مخالطه با مردم هیچ نیست که با این، مقاومت تواند کرد. و به این جهت بود که بسیاری از دوستان خدا کنج خلوت را گزیده و در خود را بهروی خلق بستهاند. و به آشنایی یک کس از همه بی گانه شدهاند. و در گوشه تنهایی سر بهخود فرو برده میگویند: ما را هوس انجمنی نیست که عشاق جز خلوت و در دل گله از یار نخواهند. علاوه بر این عزلت که خاص سالکان است؛ دستوراتی در احادیث برای دوری از اهل فسق آمده که عمومی است و دائمی. از طرف دیگر با توجه به توصیه های اولیای خدا، تا سالک از سیر الی الله و فی الله، فارغ نشده است، نباید به ارشاد و موعظه دیگران به طور عمومی و رودررو بپردازد. البته خود می دانید که در هر صورت امر به معروف که به معنای واکنشی در برابر کوتاهی دیگران در اتیان واجبات یا دوری از گناهان است، با وجود شرایطش بر همگان واجب است؛ و بحثش با ارشاد که امری ابتدا به ساکن و کنشی است؛ فرق دارد. از طرف دیگر بنابر گفته یکی از استادان اخلاق؛ کارهای فرهنگی که نیاز به ارتباط تنگاتنگ و رو در رو با مخاطبان ندارد از بحث ممنوعیت ارشاد، مستثنا است، پس با توجه به لزوم عزلت عام و خاص برای سالک، آنچه عجیب است این عبارت (بند اول) از کتاب ارزشمند "معراج السعاده" می باشد؛ که ملا احمد نراقی (ره)، نه تنها عزلت خاص، بلکه به نوعی عزلت عام را نیز منتفی کرده است. علاوه بر این، بین دو بند این عبارت، ربطی نیست؛ چنان که اولی مربوط به امر به معروف و دومی مربوط به مراحل ارشاد می باشد. فصل: مختصری از محرمات شایعه در میان مردم صفت پنجم: کوتاهی و مسامحه کردن در امر به معروف و نهی از منکر پس اگر از برای مؤمن دین داری میسر شود که: بعضی از اینها را دفع کند، از برای او جایز نیست که در خانه خود بنشیند و از مردم کناره جوید، بلکه بر او واجب است که بیرون آید و دامن بر میان بندد و دین خدا را اعانت کند. بلکه از برای هر مسلمی سزاوار آن است که: ابتدا از خودشروع کند و خود را به صلاح آورد. و مواظبت بر طاعات نماید. و محرمات را ترک کند، بعد از آن، به اهل و اولاد و اقارب و خویشان خود پردازد. و ایشان را ارشاد کند، و از اعمال ناشایسته باز دارد. و چون از ایشان فارغ شد تعدی به همسایگان و اهل محله خود کند. و از ایشان به اهل شهر خود. و همچنین تا به هر جای از عالم که دست اوبرسد. و چنانچه کسی با وجود قدرت در یکی از اینها، اهمال و مسامحه کند باید مستعد مؤاخذه پروردگار در موقف قیامت باشد.(معراج السعاده با ویرایش محمد نقدی،انتشارات هجرت). با عذر خواهی از طولانی شدن سوال، خواهشمندم که بند اول عبارت بالا را توضیح داده و ارتباط آن را با عزلت عام و خاص شرح دهید؛ زیرا در صورت درست دانستن عبارت بالا، همواره باید حضور در محیط هایی را که احتمال انجام گناه بیشتر است را بر محیط های سالم (در صورت تاثیر امر و نهی و عدم تاثیر پذیری بد ما از محیط) ترجیح دهیم و مثلا در این صورت سکونت در شهرهایی چون تهران بر شهرهای مذهبی چون قم و مشهد، ترجیح دارد یا رفت و آمد از مسیرهایی که منکرات بیشتری در آن اتفاق می افتد لازم است، یا هم نشینی با گناهکاران برای اصلاحشان واجب می شود و... "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل".