گفته می شود که خداوند ستارالعیوب است( با این فرض) بعضی از انسانهای پاک چشم بصیرتشان گشوده می شود( چشم برزخی) و می توانند انسانها را با چهره واقعیشان ببینند، آیا این موضوع نقض ستارالعیوب بودن خدا نیست؟ در این که غیر از پروردگار عالم ،برخی از بندگان مانند پیامبران، اوصیا ، اولیاء و اهل معرفت ، به باطن و درون عالم و موجودات علم دارند جای شک نیست؛ و برای این که عدم منافات میان ستارالعیوب بودن پروردگار و علم آنان به درون انسان روشن گردد، دو نکته را به اختصار توضیح می دهیم: نکته اول؛ از بعضی آیات قرآن کریم که سرنوشت اخروی مجرمان را مطرح می کند وآیاتی که عذاب دنیایی بعضی از تبه کاران را بیان نموده، استفاده می شود که ستارالعیوب بودن پروردگار به طور مطلق نبوده و درباره همگان به یک معنا نمی باشد بلکه ظهور عیب بعضی از افراد ، معلول نوع عملکرد اختیاری خود آنها است و ستارالعیوب بودن حضرت حق به چنین عیوبی تعلق نمی گیرد. . در روایات ما از این گناهان اسم برده شده است: شرابخواری، بازی نمودن با آلات قمار، انجام دادن کار لغو و بیهوده برای خنداندن مردم، عیب های مردم را آشکار نمودن، همنشینی با افرادی که اهل شک و تردید [در مسائل دینی] هستند، اسراف، بخل نمودن برای اهل و عیال، بداخلاقی، بی صبری، اهانت به متدینان، تنبلی و سستی [در کار و زندگی و عبادات] (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 519 - 520). علاوه آن که معقول نیست عده ای هر معصیتی را مرتکب شوند و از ظهور و آشکار شدن آن نیز ابایی نداشته باشند واز طرفی ستارالعیوب بودن حضرت حق مانع ظهور عیوب آنان باشد. پس ستارالعیوب بودن خداوند نسبت به افرادی است که عیب آنان و عمل آنها همراه با تکرار عمدی و بی پروایی ازآشکارشدن عیب و گناه نباشد. به عبارت دیگر ستارالعیوب بودن در مراحل اولیه خطای انسان است تا او فرصت توبه داشته باشد اما اگر بی پروا بود رسوا می شود. نکته دوم؛ اولیاء الهی مظهر صفات حق اند و آگاهی آنان به باطن افراد، نمونه ای از آگاهی خداوند به باطن افراد است، لذا آنها همچون معبود شان، آگاهی خودشان را به دیگران منتقل نمی کنند و هیچگاه در صدد افشای عیوب دیگران بر نمی ایند . و هر چند که قدرت بر آگاهی دارند اما در صدد استفاده از این توانایی نیستند و بسیار معدود و به خاطر مصالحی بزرگتر گاهی از این قدرت استفاده می کنند. وبه بیان دیگر : خداوند متعال که ستار العیوب است، میداند کجا پرده پوشی وستاری کند و کجا ستاری نکند. اگر کسی مخفیانه مرتکب گناهی شود، ذات اقدس اله اجازه نخواهد داد اسرارش نزد دیگران افشا شود. حتی در قیامت خداوند اجازه نمیدهد کسانی که در کنار یکدیگرند از اعمال هم باخبر شوند. بنابراین، عملکرد خود شخص بسیار مهم است. اگر کسی پرده دیگران را ندرد و آشکارا به گناه دست نیازد، خداوند پردهاش را نمیدرد. بنابراین، کسی که با قلم و بیان و اندیشههای ناصواب خود آبروی دین خدا و مردم را میبرد، به جایی میرسد که شایسته نیست خداوند متعال آبروی او را حفظ کند. در این موقعیت، خدای سبحان اجازه میدهد صاحبدلان ببینند او چه کرده است و حتی احتمال دارد در همین دنیا در مقابل دیگران رسوا شود. بنا بر این با توجه به آنچه گفته شد معلوم میشود که : 1. هم چنان که خداوند هم علم دارد و هم ستارالعیوب است، اولیاء الهی نیز که به صفات کمالیه خداوند آراسته هستند هم علم دارند و هم ستارالعیوب هستند و کشف و شهود خود را در هر جایی بازگو نمی کنند. هر که را اسرار حق آموختند/مهر کردند و لبانش دوختند.در (ستار العیوب) بودن خداوند هیچ شک و تردیدی وجود ندارد ولی برخی گناهان باعث می شود پرده ها کنار رفته و آبروی صاحبان گناه برود و برخی افراد نیز انحرافات و تغییرات روحی آنها را مشاهده نمایند. با توجه به آنچه گفته شد؛ علم به باطن و درون افراد نیز منافاتی با ستارالعیوب بودن پروردگار ندارد. چون انسان هایی که به این مرتبه و درجه از قدرت نفس رسیده اند، جزء آنچه را مطلوب و مرضی الهی است نخواهند دید. واگر خدا اموری را به آنها نشان می دهد حکمتی دارد و بسیاری از اوقات این امر به نفع صاحب عیب است. همچنین ستاریت خدا نیز حدی دارد لذا اگر بنده به ستاریت خدا مغرور شد و فسق و فجور را از حد گذراند خدا نیز او را رسوا می کند. میزان ستاریت پروردگار نسبت به هر کس به تناسب لیاقت شایستگی و درجات قرب او درپیشگاه خداوند است. ازاین رو خداوند برای کافر ستاریتی قرار نداده و نسبت به موءمنین به تناسب درجات ایمانی ستاریتش متفاوت است.
گفته می شود که خداوند ستارالعیوب است( با این فرض) بعضی از انسانهای پاک چشم بصیرتشان گشوده می شود( چشم برزخی) و می توانند انسانها را با چهره واقعیشان ببینند، آیا این موضوع نقض ستارالعیوب بودن خدا نیست؟
گفته می شود که خداوند ستارالعیوب است( با این فرض) بعضی از انسانهای پاک چشم بصیرتشان گشوده می شود( چشم برزخی) و می توانند انسانها را با چهره واقعیشان ببینند، آیا این موضوع نقض ستارالعیوب بودن خدا نیست؟
در این که غیر از پروردگار عالم ،برخی از بندگان مانند پیامبران، اوصیا ، اولیاء و اهل معرفت ، به باطن و درون عالم و موجودات علم دارند جای شک نیست؛ و برای این که عدم منافات میان ستارالعیوب بودن پروردگار و علم آنان به درون انسان روشن گردد، دو نکته را به اختصار توضیح می دهیم:
نکته اول؛ از بعضی آیات قرآن کریم که سرنوشت اخروی مجرمان را مطرح می کند وآیاتی که عذاب دنیایی بعضی از تبه کاران را بیان نموده، استفاده می شود که ستارالعیوب بودن پروردگار به طور مطلق نبوده و درباره همگان به یک معنا نمی باشد بلکه ظهور عیب بعضی از افراد ، معلول نوع عملکرد اختیاری خود آنها است و ستارالعیوب بودن حضرت حق به چنین عیوبی تعلق نمی گیرد. . در روایات ما از این گناهان اسم برده شده است: شرابخواری، بازی نمودن با آلات قمار، انجام دادن کار لغو و بیهوده برای خنداندن مردم، عیب های مردم را آشکار نمودن، همنشینی با افرادی که اهل شک و تردید [در مسائل دینی] هستند، اسراف، بخل نمودن برای اهل و عیال، بداخلاقی، بی صبری، اهانت به متدینان، تنبلی و سستی [در کار و زندگی و عبادات] (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 519 - 520). علاوه آن که معقول نیست عده ای هر معصیتی را مرتکب شوند و از ظهور و آشکار شدن آن نیز ابایی نداشته باشند واز طرفی ستارالعیوب بودن حضرت حق مانع ظهور عیوب آنان باشد. پس ستارالعیوب بودن خداوند نسبت به افرادی است که عیب آنان و عمل آنها همراه با تکرار عمدی و بی پروایی ازآشکارشدن عیب و گناه نباشد. به عبارت دیگر ستارالعیوب بودن در مراحل اولیه خطای انسان است تا او فرصت توبه داشته باشد اما اگر بی پروا بود رسوا می شود.
نکته دوم؛ اولیاء الهی مظهر صفات حق اند و آگاهی آنان به باطن افراد، نمونه ای از آگاهی خداوند به باطن افراد است، لذا آنها همچون معبود شان، آگاهی خودشان را به دیگران منتقل نمی کنند و هیچگاه در صدد افشای عیوب دیگران بر نمی ایند . و هر چند که قدرت بر آگاهی دارند اما در صدد استفاده از این توانایی نیستند و بسیار معدود و به خاطر مصالحی بزرگتر گاهی از این قدرت استفاده می کنند. وبه بیان دیگر :
خداوند متعال که ستار العیوب است، میداند کجا پرده پوشی وستاری کند و کجا ستاری نکند. اگر کسی مخفیانه مرتکب گناهی شود، ذات اقدس اله اجازه نخواهد داد اسرارش نزد دیگران افشا شود. حتی در قیامت خداوند اجازه نمیدهد کسانی که در کنار یکدیگرند از اعمال هم باخبر شوند. بنابراین، عملکرد خود شخص بسیار مهم است. اگر کسی پرده دیگران را ندرد و آشکارا به گناه دست نیازد، خداوند پردهاش را نمیدرد. بنابراین، کسی که با قلم و بیان و اندیشههای ناصواب خود آبروی دین خدا و مردم را میبرد، به جایی میرسد که شایسته نیست خداوند متعال آبروی او را حفظ کند. در این موقعیت، خدای سبحان اجازه میدهد صاحبدلان ببینند او چه کرده است و حتی احتمال دارد در همین دنیا در مقابل دیگران رسوا شود.
بنا بر این با توجه به آنچه گفته شد معلوم میشود که : 1. هم چنان که خداوند هم علم دارد و هم ستارالعیوب است، اولیاء الهی نیز که به صفات کمالیه خداوند آراسته هستند هم علم دارند و هم ستارالعیوب هستند و کشف و شهود خود را در هر جایی بازگو نمی کنند.
هر که را اسرار حق آموختند/مهر کردند و لبانش دوختند.در (ستار العیوب) بودن خداوند هیچ شک و تردیدی وجود ندارد ولی برخی گناهان باعث می شود پرده ها کنار رفته و آبروی صاحبان گناه برود و برخی افراد نیز انحرافات و تغییرات روحی آنها را مشاهده نمایند. با توجه به آنچه گفته شد؛ علم به باطن و درون افراد نیز منافاتی با ستارالعیوب بودن پروردگار ندارد. چون انسان هایی که به این مرتبه و درجه از قدرت نفس رسیده اند، جزء آنچه را مطلوب و مرضی الهی است نخواهند دید. واگر خدا اموری را به آنها نشان می دهد حکمتی دارد و بسیاری از اوقات این امر به نفع صاحب عیب است. همچنین ستاریت خدا نیز حدی دارد لذا اگر بنده به ستاریت خدا مغرور شد و فسق و فجور را از حد گذراند خدا نیز او را رسوا می کند. میزان ستاریت پروردگار نسبت به هر کس به تناسب لیاقت شایستگی و درجات قرب او درپیشگاه خداوند است. ازاین رو خداوند برای کافر ستاریتی قرار نداده و نسبت به موءمنین به تناسب درجات ایمانی ستاریتش متفاوت است.
- [سایر] با پیش فرض اینکه دین امری حیاتی برای انسانها است، آیا انسانها مجبور به اطاعت از هر آنچه خدا فرموده هستند مگر نه اینکه در قرآن آیه شریفه: لا اکراه فی الدین آمده؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] در زیارت روز جمعه متعلق به امام زمان(عج) میخوانیم {السلام علیک ایها المهذب الخائف} که آقای مکارم اینطور ترجمه کرده اند که {سلام بر تو ای پاک پروریده ترسان از دشمن} سوال من این است که آیا این موضوع که امام زمان (عج) از دشمنانش بترسد با آموزه های دینی ما ناسازگار نیست و همچنین با این آیه از قرآن که درباره انسانهای با ایمان میفرماید {لا خوف علیهم و لا هم یحزنون}
- [سایر] بنده سؤالی فرستادم به مضمون ذیل و پاسخ شما نیز به شرح ذیل است: در این اشکال مجموعه (ب) از 1 تا 10 فرض شده و مجموعه (الف) از 3 تا 5. بعد بیان شد که (تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 هستند). ولی مشکل همین جا است؛ زیرا تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند؛ زیرا مثلاً عدد 11، 12، 13 و...، غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 هستند ولی داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند. بنابراین قانونی که بیان شد مشکل ندارد. اما در این پاسخ اشکالی هست که دقت نشده است و آن اینکه ما مجموعه 1 تا 10 را مجموعه مرجع گرفتهایم. به توضیح ذیل توجه فرمایید: اگر شما مجموع مرجع داشتید که اعضای آن از 1 تا 10 بود و اسم این مجموعه ب و مجموعه الفی داشتید که زیر مجموعه همین مجموعه ب بود و از 3 تا 5 بود؛ حال میگوییم (هر زیر مجموعه الفی زیر مجموعه ب است). حال این را نقض تام کنیم: (بعض غ زیر مجموعه عضو الف، غ زیر مجموعه ب است) که این قضیه کاذب میشود؛ چون تمام غ الف همگی داخل در ب هستند. اگر شکل هندسی باشد راحتتر نشان میدادم و این قضیه واضحی است. البته این اشکال به نقض موضوع هم وارد است. شما در دفاع نکاتی فرمودید که منطق دانان مجموعه مرجع را فرض میگیرند و... ولی جوابتان قانع کننده نبود؛ چون این توجیهی که فرمودید اولاً استفاده از این قاعده را در علوم ریاضی زیر سؤال بردید و تصریح کردید که کاربرد آن مخدوش است در حالی که ما این قوانین منطق را باید در همه علوم مخصوصاً علوم عقلی مثل ریاضیات نیاز داریم. ثانیاً اگر در علوم ریاضیات هم کاربرد آنرا نپذیریم حتی در عالم واقع هم مثالهایی دیگری میتوانیم بزنیم که کل مجموعه مرجع را پوشش بدهد؛ مثلاً هر حیوانی دارای موجودیت چه ذهنی و چه خارجی هستند. صادق نقض موضوع: (بعضی از غیر حیوانات دارای موجودیت نیستند) و این کاذب است. البته این مثال را میتوان تغییر داد و بهطور کلی هر جا محمول ما مجموعه مرجع را پوشاند این قاعده، جواب کاذب میدهد 2. حال به اشکالات دیگر نقض موضوع در این مثالها توجه فرمایید. مثال نقض این قاعده: هیچ ریاضی دانی نمیتواند دایره را تربیع کنند. برخی غیر ریاضی دانها میتوانند دایره را تربیع کنند. و یا هیچ ریاضی دانی، 2 را بزرگتر از 3 نمیداند. برخی غیر ریاضی دانها، 2 را بزرگتر از 3 میدانند. و یا مثال الهیات: هیچ انسانی خالق خدا نیست. برخی غیر انسانها خالق خدا هستند. در این سه مثال مشاهده میشود که صدق سه قضیه پس از اجرای قاعده نقض موضوع تبدیل به کذب شده است.
- [سایر] سلام ، پدری هستم 41 ساله که دیشب آخرالزمان را به چشم خود دیدم،وقتی که همسرم گفت که دختر بزرگم او را زده !. ما دو دختر داریم که من از آنها به عنوان هابیل و قابیل یاد می کنم. دختر کوچک 12 سال دارد و به واقع فرشته رحمت خدا در خانه ما است. تا به حال نماز و روزه قضا ندارد ، قرآن و ادعیه اش قطع نمی شود، بسیار راستگو و درستکار است و احترام به پدر و مادر را کاملا\"به جا می آورد و حقیقتا\" بوی بهشت خدا رو می دهد. دختر بزرگم 20 سال دارد ، قد بلند و درشت هیکل ، وقیح و بی حیا ، بی شرم و پررو ، درغگو در حد اعلاء ، گاها\" دزد و خلافکاری کوچک که بسیار مستعد خلاف های بزرگ است ، نترس و جسور ، بی احترام و حرمت شکن ، متنفر از مادرش تا حد آرزوی مرگ اور که بارها به زبان آورده ، از فحاشی ابایی ندارد ، بسیار حسود به خواهر و مادرش و علاقه مند به پدر . بی اعتقاد و بی نماز بی اعتماد. بارها در ذهنم تصمیم به کشتنش را کرفتم یا از خانه بیرونش کنم. از خدا و آبرویمان می ترسم. به خاطر خدا راهنماییمان کنید. فردا عید ولایت است و ما غمگین و افسرده و محتاج عنایت خداوندیم. ای مسلمان! آقای شهاب مرادی ! به حرمت خدا و رسولش بگویید چه کنیم. یا ارحم راحمین ، ما را به اولاد ناصالح مجازات مکن! یا ستارالعیوب !
- [سایر] جناب عالی قائل هستید که وجود شیطان به عنوان وسیله و ابزاری برای ترقی و تکامل انسان است، ولی اگر دقت کنیم به آثار وجود شیطان، چنین آسان و روشن هم نیست؛ زیرا اولاً: وجود شیطان به عنوان وسیله تکامل انسان ضروری می شود: وجود شیطان، انگار با خلقت انسان در یک بسته بندی (package) با خلقت انسان جمع شده بود. وجود شیطان با خلقت انسان قابل تفکیک نیست؛ به این معنا که نبودن شیطان مساوی با تکامل نیافتن انسان است. این نکته به خودی خود، فرضی که شیطان با اراده و اختیار خود، سرپیچی کرده و خود را از رحمت خدا دور انداخت را نفی می کند. این فرض دیگر قابل قبول نیست؛ چون در یک بسته بندی (package)، راهی برای سرپیچی کردن وجود نخواهد داشت. سرپیچی شیطان، جهت ترقی و تکامل انسان و با اراده خداوند صورت گرفت، ولی اگر فرض بفرمایید که اختیار و اراده شیطان در آن بسته بندی (package) بوده، پس در این صورت تکامل انسان آزمایشی بوده از طرف خداوند؛ چراکه اگر شیطان از فرمان خداوند اطاعت می کرد و انسان را اغوا و وسوسه نمی کرد، خلقت انسان دارای نقص بود (نقض غرض لازم می آید). به عبارت دیگر، طاعت شیطان مساوی با عدم تکامل انسان می شود. به همین مقدار اکتفا می کنم و منتظر جواب جناب عالی هستم. با تشکر
- [سایر] در قرآن کریم، سوره آل عمران (آیه 106) خداوند می فرماید: "بعضی از مردم که چهره هایشان سفید شده در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن می مانند". در حالی که این مطلب بسیار نژادپرستانه و بحث برانگیز به نظر می رسد. آیا قرآن به این مطلب اشاره می کند که آنهایی که چهره های سفید دارند، از آنهایی که رنگ پوستشان زرد، قرمز، قهوه ای یا مشکی است، بهترند؟ همچنین مرتبط با این موضوع به سؤالی بدین مضمون برخوردم که یکی از عالمان که به این جا برای موعظه بر روی منبر رفته بود، می فرمود: حدیثی از اوصاف بهشتیان وارد شده است که می فرماید افرادی که به بهشت وارد می شوند به زیباترین حالت وارد می شوند؛ یعنی اگر پیر باشند جوان می گردند، اگر زشت باشند زیبا می گردند و اگر فقیر باشند ثروتمند خواهند شد و افراد معلول سالم خواهند شد. در نهایت ایشان بیان داشتند که اگر سیاه پوست باشند وقتی به بهشت وارد می شوند سفید پوست خواهند شد! در حالی که نژادپرستانه به نظر می رسد؛ چراکه به سفید پوست بودن، اهمیت بیشتری داده شده است. لطفا توضیح کامل و جامعی ارائه فرمایید.
- [سایر] سلام هیچ یک از انسانها به خواست خود به این دنیا نیامده.وقتی نطفه انسانی به خاطر گناه وهوسبازی دو انسان شکل می گیرد وان بچه نامشروع متولد شده و حرامزاده لقب میگیرد خواهی نخواهی صفات ان دو انسانی که از انها به وجودامده را میگیرد (ازانها ارث میبرد)حال این بچه گناهش چیست؟مگر خود میخواسته پا به دنیا گذارد انهم به طور نامشروع عاقبت اینطور بچه ها هم که معلوم است اکثرا خلافکار و بزهکار از اب در می ایند سوال من این است گناه او چیست که باید از عدم اینگونه پا به هستی بگذارد ؟این موضوع را نسبت به عدل خدا برایم توضیح دهید ممنونم التماس دعا یا علی مدد
- [سایر] سلام.خیلی دلنازک واحساساتی هستم. برای همه کس دلم میسوزه وزود گریه ام میگیره .بزرگترین مشکلم همینه.نمیتونم جلوی اومدن اشکهامو بگیرم وهمین باعث شده دیگران من رو فردی ضعیف فرض کنند که اصلا اینطور نیست.افسرده هم نیستم .وداع وخداحافظی برام خیلی سخته برای همین بدرقه مسافرنمیرم ویا به عیادت بیمار در بیمارستان نمیرم چون گریه ام میگیره خدا نکنه یکی از اعضای خانواده بخاد بره مسافرت ویا قرار باشه خودم به مسافرت چند روزه برم... از چند روز قبلش عزا میگیرم اصلا به خانواده وابسته نیستم اگر بهم بگن باید چند سال دور از خانواده زندگی کنی اصلا مشکلی برام پیش نمیاد فقط موقع خداحافظی چهره خانوادمو میبینم دلم میگیره واشکام جاری میشه ایا راهی برای کنترل اشک وجود داره؟
- [سایر] به خاطر چهره زشتم، خیلی ناامیدم؛ الان من به دختری تو دانشکده علاقه دارم، من خیلی دوسش دارم، خودش نمیدونه؛ اگه من زشت نبودم، تا حالا صد بار رفته بودم خواستگاریش، ولی الان نمیتونم، حتی نمیتونم به کسی بگم من یکی رو دوست دارم. من الان دارم تاوان چی رو پس میدم؟ من شاگرد ممتازی هستم و باید امیدوار باشم ولی الان هیچی ندارم، نمیدونم چکار کنم. اصلاً موضوع سر شخص خاصی هم نباشه، من به هر کس دیگه ای هم که دل می دادم بازم همینطور بدبخت بودم. ای خدا چرا منو اینطور آزمایش می کنی؟ چرا نمیگی چکار کنم؟ چقدر دوشم احساس سنگینی میکنه، چقدر خستم، چقد تنها. من چکار کنم؟ صبر کردن برام خیلی سخت شده. الان دیگه وقتشه اقدام کنم. وقتشه برم جلو. ولی نمی تونم. دلیلشم گفتم. من دنبال ازدواجم نه دوست بازی و اگه میخوامش باید برم اول به خانوادم بگم، میدونم قبول میکنن. خواهش میکنم راهنماییم کنین، چکار کنم؟ چطوری بهش بگم؟
- [سایر] سلام آقای مرادی.خدا قوت. آقای مرادی من قبلا یه سوالی رو با نام( یلدا) مطرح کردم. انتظار داشتم جواب منو بدین. ولی نمی دونم چرا این اتفاق نیفتاد. به هر حال من ازتون ناراحت نشدم و برای اثبات این موضوع متن زیبای زیر رو به شما و همه ی کسانی که به این وب سایت مراجعه می کنند با نهایت احترام و ادب تقدیم می کنم: روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار این گونه می گفت:\" می اید. من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد.\" و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.فرشتگان چشم به لب هایش دوختند اما گنجشک چیزی نگفت. و خدا لب به سخن گشود:\" با من بگو از آنچه سنگینی سینه ی توست.\" گنجشک گفت:\" لانه ی کوچکی داشتم. آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.تو همان را هم از من گرفتی. آن طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه ی محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟!\" و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.فرشتگان همه سر به زیر انداختند! خدا گفت:\" ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی.باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پرگشودی.\" گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. و خدا گفت:\" چه بسیار بلاها که من به واسطه ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی!\" اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگهان چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.
- [امام خمینی] سر بریدن حیوان پنج شرط دارد: اول : کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن، باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نکند و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد،می تواند سر حیوان را ببرد. دوم: سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد، ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید. سوم:در موقع سر بریدن جلوی بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند، حیوان حرام می شود، ولی اگر فراموش کند، یا مساله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است،یا نتواند حیوان را رو به قبله کند، اشکال ندارد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید: "بسم الله" کافی است واگر بدون قصد سر بریدن، نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد، اشکال ندارد. پنجم: حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند، اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین زند که معلوم شود زنده بوده است.
- [آیت الله بهجت] سر بریدن حیوان پنج شرط دارد: 1 کسی که سر حیوان را میبُرد، چه مرد باشد یا زن و یا بچه ممیز، باید مسلمان باشد و اظهار دشمنی با اهلبیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نکند. و مرتدّ از مسلمین، غُلاة، خوارج و منکر ضروریات اسلام، محکوم به حکم کافر است. 2 سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد، ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند میمیرد، یا ذبح آن حیوان عرفاً برای انسان ضرورت داشته باشد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند، مانند شیشه و سنگ تیز، میشود سر آن را برید. بلکه اگر آلت ذبح غیر آهن باشد ولی در حدّت و استحکام و تیزی و اطّرادِ تا آخر ذبح مثل آهن باشد به نحو یقین، بعید نیست به الغاء خصوصیت ملحق به آهن باشد. 3 در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد، و کسی که میداند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند، حیوان حرام میشود، ولی اگر فراموش کند، یا مسئله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است، یا نتواند حیوان را رو به قبله کند، بنابر اظهر، اشکال ندارد. 4 وقتی میخواهد سر حیوان را ببرد، یا کارد به گلویش بگذارد، به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همینقدر که بگوید (بسم اللّه) کافی است، و اگر بدون قصد سر بریدن، نام خدا را ببرد آن حیوان، بنابر اظهر پاک نمیشود و گوشت آن هم حرام است، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد، اشکال ندارد. 5 حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند، اگرچه مثلاً چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین زند که معلوم شود زنده بوده، و لازم نیست خون از بدنش خارج شود.
- [آیت الله بروجردی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد:اوّل:سگ به طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد و نیز عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد.دوم:صاحبش آن را بفرستد و اگر پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند، خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند، اگر چه به واسطهی صدای صاحبش شتاب کند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خود داری نمایند.سوم:کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد، یا بچّهی مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است.چهارم:وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد آن شکار حرام است، ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد.پنجم:شکار به واسطهی زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست.ششم:کسی که سگ را فرستاده وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازهی سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازهی سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دُم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین بزند چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر سگ شکاری ، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند ، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد : اوّل : سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب کنند ، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد ، اشکال ندارد . دوّم : صاحبش آن را بفرستد و اگراز پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است ، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند ؛ اگر چه به واسطة صدای صاحبش شتاب کند ، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید . سوّم : کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچّة مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) می کند سگ را بفرستد ، شکار آن سگ حرام است . چهارم : وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد ؛ آن شکار حرام است ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نمود . پنجم : شکار به واسطة زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ ، شکار را خفه کند ، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست . ششم : کسی که سگ را فرستاده ؛ وفتی برسد که حیوان مرده باشد ، یا اگر زنده است به اندازة سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازة سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد ، یا پای خود را به زمین بزند ، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد ، حلال نیست .
- [آیت الله سبحانی] اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول: سگ به طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند; اگرچه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید. سوم: کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)می کند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد: آن شکار حرام است ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نمایند. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده; وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که باندازه سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.
- [امام خمینی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول: سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را میخورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگر چه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نمایند. سوم: کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنا بر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نماید. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد مثلًا حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اوّل: کسی که سر حیوان را میبرد، چه مرد باشد، چه زن، باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیّز باشد؛ یعنی خوب و بد را بفهمد، میتواند سر حیوان را ببرد و امّا کسی که از کفّار یا از فرقههاییست که در حکم کفّارند، مانند غلات و خوارج و نواصب، نمیتواند سر حیوان را ببرد. دوم: سر حیوان را با وسیله تیزی که بریدن با آن متعارف است همچون کارد و چاقو ببرد و لازم نیست سر حیوان را با چیزی ببرد که از جنس آهن باشد، بنابراین بریدن سر حیوان با کارد استیل اشکالی ندارد هر چند بداند که به استیل آهن گفته نمیشود، ولی چنانچه چنین وسیله تیزی پیدا نمیشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند میمیرد یا سر بریدنش ضروری باشد، میتوان با چیزهای تیز دیگر همچون شیشه و سنگ تیز که چهار رگ حیوان را جدا میکند، سر آن را برید. سوم: در موقع سربریدن، جلوی بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که میداند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند و سر ببرد، حیوان نجس و در نتیجه حرام میشود ولی اگر فراموش کند یا مسأله را نداند یا قبله را اشتباه کند یا نداند قبله کدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. چهارم: وقتی میخواهد سر حیوان را ببرد، یا کارد به گلویش بگذارد، به نیّت سر بریدن نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید: (بسم اللَّه) یا (الحمد للَّه) یا (سبحان اللَّه) یا (لا اله الا اللَّه) کافیست و بردن نام خدا به هر زبانی کفایت میکند هر چند اندکی قبل از کارد بر گردن نهادن یا بعد از آن باشد و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمیشود و در نتیجه گوشت آن هم حرام است ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم: آن که خون تازه بسیار از بدن حیوان خارج شود و بداند یا احتمال دهد که حیوان بعد از سر بریدن حرکتی کرده، اگر چه مثلاً چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین بزند، ولی اگر تنها خون بسیار تازه بیرون آید و بداند که حیوان بعد از سر بریدن حرکتی نکرده کفایت نمیکند، همچنین اگر حرکت حیوان را متوجّه شود و بداند که خون بسیار تازه بیرون نیامده بنا بر احتیاط واجب کافی نیست و اگر خون بسیار تازه بیرون آید و احتمال دهد که حیوان حرکتی کرده، یا حیوان حرکتی کرده و احتمال دهد که خون بسیار تازه بیرون آمده باشد کفایت میکند. گفتنیست که شرط پنجم در جاییست که زنده یا مرده بودن حیوان پیش از سربریدن معلوم نباشد، ولی اگر بداند که حیوان پیش از سر بریدن زنده بوده چنین شرطی لازم نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر
- [آیت الله وحید خراسانی] سربریدن حیوان شرایطی دارد اول کسی که سر حیوان را می برد باید مسلمان باشد چه مرد باشد و چه زن و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بدرا بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد و اگر کفار و نواصب و خوارج و غلاتی که محکوم به کفرند مانند قایلین به الوهیت امیرالمومنین علیه السلام سر حیوان را ببرند ان حیوان حلال نمی شود دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از اهن باشد ولی چنانچه اهن پیدا نشود با چیز تیزی که چهار رگ ان را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز می شود سر ان را برید ولی بنابر احتیاط واجب باید طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش باشد سوم در هنگام سر بریدن جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند یا مساله را نداند یا قبله را اشتباه کند یا نداند قبله کدام طرف است یا نتواند حیوان را رو به قبله کند و ناچار از تذکیه ان باشد اشکال ندارد چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سربریدن نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم الله یا الله اکبر و مانند ان از اذکار کفایت می کند بلکه گفتن الله تنها هم کافیست و اگر بدون قصد سربریدن نام خدا را ببرد ان حیوان پاک نمی شود و گوشت ان هم حرام است ولی اگر از روی فراموشی نام خدارا نبرد اشکال ندارد و احتیاط مستحب ان است که هر وقت یادش بیاید نام خدارا ببرد و بگوید بسم الله علی اوله و علی اخره پنجم حیوان بعد از سربریدن حرکتی بکند اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خودرا به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن ان حیوان در حال ذبح مشکوک باشد وگرنه لزومی ندارد و نیز واجب است که به اندازه معمول و متعارف نسبت به ان حیوان خون از بدنش بیرون اید ششم ان که بنابر احتیاط واجب سر حیوان را در غیر پرندگان پیش از بیرون امدن روح از بدنش جدا نکند بلکه خود این کار حتی در پرندگان محل اشکال است ولی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود اشکال ندارد و همچنین بنا بر احتیاط واجب رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و ان را نخاع می گویند عمدا قطع نکند هفتم ان که بنابر احتیاط واجب کشتن از مذبح باشد و از قفا نباشد و همچنین بنابر احتیاط واجب جایز نیست کارد را زیر رگها فرو نموده و به طرف جلو انها را قطع کند