چرا عمر ازدواج موقت را حرام کرد؟!!
چرا عمر ازدواج موقت را حرام کرد؟!! در صحیح مسلم ، مصنف عبدالرزاق ، مسند احمد بن حنبل ، سنن بیهقی و دیگر منابع مهم اهل سنت از جابر بن عبدالله آمده است که گفت :ما در روزگار پیامبر خدا (ص ) و خلافت ابوبکر، با یک مشت خرما و آرد برای چند روز ازدواج موقت می کردیم ، تا اینکه عمر به خاطر عمرو بن حریث آن را ممنوع کرد. (صحیح مسلم ، باب نکاح المتعه ، ح 1405، ص 1023؛ و در شرح نووی ، ج 9، ص 183؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500 که در آن آمده است : در روزگار پیامبر؛ سنن بیهقی ، ج 7، ص 237، باب ما یجوز ان یکون مهرا؛ مسند احمد، ج 3، ص 304 که گفته تا آخر عمر ما را نهی کرد؛ و به صورت فشرده در تهذیب التهذیب ، ضمن شرح حال موسی بن مسلم ، ج 10، ص 371؛ فتح الباری ، ج 11، ص 76؛ زادالمعاد، ج 1، ص 205؛ کنزالعمال ، ج 8، ص 293.) عبدالرزاق در مصنفش از قول عطاء از جابر آورده است که او گفت :ما در زمان پیامبر خدا (ص ) و ابوبکر و عمر ازدواج موقت می کردیم . تا اینکه در اواخر خلافت عمر، عمرو بن حریث زنی را به متعه گرفت ، جابر نام آن زن را برده ، ولی من آن را فراموش کرده ام . آن زن از عمرو باردار شد و خبر آن به عمر رسید. پس عمر آن زن را احضار کرد و حقیقت را از او جویا شد. آن زن هم موضوع را با وی در میان نهاد و اعتراف کرد. عمر از او پرسید: چه کسی گواه بر ماجرا بوده است ؟ عطاء گفت : نمی دانم که گفت مادرم و یا سرپرستم که عمر پرسید: غیر از این دو نفر کسی دیگر نبود؟! زیرا از این می ترسید که نکند حیله ای در کار باشد) مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 496-497، باب المتعة .) و در روایتی دیگر جابر گفته است : عمرو بن حریث از کوفه آمد و با کنیزکی آزاد شده ازدواج موقت کرد. آن زن باردار شد. پس او را به نزد عمر بردند. عمر از او ماجرا را پرسید و آن زن گفت : عمرو بن حریث با من ازدواج موقت کرده است . عمر از فرزند حریث مساله را جویا شد، او هم به آن اعتراف کرد که کار پنهانی نکرده است . پس عمر پرسید همین یک مورد است ؟ زیرا که این داستان هنگامی رخ داده بود که عمر آن را ممنوع کرده بود(مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500؛ فتح الباری ، ج 11، ص 76) و در روایتی دیگر از محمد بن الاسود می خوانیم که عمرو بن حوشب با دوشیزه ای از قبیله بنی عامر بن لؤی ازدواج موقت کرد. آن زن باردار شد و ماجرا را به عمر گزارش دادند. عمر آن زن را احضار کرد و از او موضوع را جویا شد. آن زن عمرو بن حوشب را معرفی کرد. عمر مساله را از عمرو پرسید، او هم اعتراف کرد. آنگاه از او پرسید چه کسی بر این مورد گواه تو است ؟ راوی می گوید نمی دانم گفت : مادر یا خواهر، و یا برادر و مادرش که عمر ناراحت شد و بر منبر رفت و گفت : چه پیش آمده که مردها دست به ازدواج موقت می زنند و بر کارشان گواه عادل نمی گیرند و آن را آشکار نمی سازند؟! بعد از این ، مرتکب چنین کاری را حد می زنم ! راوی می گوید کسانی که پای منبر عمر و سخنان او نشسته بودند این مطالب را گفته اند و مردم هم از آنها گرفته اند (مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500-501 البته به نظر می آید عمرو بن حوشب ، تحریف عمرو بن حریث باشد) همچنین در کنزالعمال به نقل از ام عبدالله ، دختر خیثمه ، آمده است که مردی از شام بر او وارد شد و گفت : تمنای همخوابگی مرا سخت آزار می دهد، مرا برای ازدواج موقت به بانویی راهنمایی کن . ام عبدالله او را به بانویی معرفی کرد و او هم با وی شرط و قرار گذاشت و عدولی چند بر ازدواجشان گواه گرفت . آن دو مدتی را با یکدیگر گذرانیدند و در آخر از هم جدا شدند. خبر به عمر بن خطاب رسید و کسی را به دنبال او فرستاد و پرسید: چنین اتفاقی رخ داده است ؟ ام عبدالله گفت : آری . عمر گفت : هنگامی که آن مرد بازگشت ، مرا خبر کن . و منهم چنان کردم و عمر او را احضار کرد و پرسید: چرا چنین کاری را مرتکب شدی ؟ آن مرد گفت : من این کار را در زمان پیغمبر هم انجام داده ام و آن حضرت تا زنده بود ما را از انجام آن منع نکرد. و در حکومت تو نیز چنین کردم و ممنوعیتی از تو نشنیدم . عمر گفت : به خدایی که جانم در دست اوست سوگند اگر با اطلاع از نهی من چنین کاری را کرده بودی سنگسارت می کردم تا زنا از نکاح باز شناخته شود (کنز العمال ، ج 8، ص 294) در مصنف عبدالرزاق از قول عروة آمده است که ربیعة بن امیة بن خلف ، با بانویی قابله از قابله های مدینه ، که صالح و خوشنام بود، به گواهی دو زن ، که یکی از ایشان خوله دختر حکیم بود، ازدواج موقت کرد و هنوز از ازدواج ایشان چیزی نگذشته بود که آن دختر حامل شد، و خوله خبر به عمر برد. عمر با شنیدن این خبر، خشمگین شد و برخاست و در حالی که گوشه ردایش روی زمین کشیده می شد، بر منبر رفت و گفت : به من گزارش داده اند که ربیعة بن امیه با قابله ای از قابله های مدینه به گواهی دو زن دست به ازدواج موقت زده است . اگر پیش از این می دانستم ، او را سنگسار می کردم (مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 503؛) و روایات دیگر... نقد بدعت عمر در تحریم ازدواج موقت: در روایاتی که گذشت ، دیدیم که صحابه متفق بودند آیه فما استمتعتم به منهن ...درباره ازدواج موقت نازل شده و پیامبر خدا (ص ) به آن فرمان داده است و آنها هم در زمان خلافت ابوبکر و نیمی از خلافت عمر، حتی با مشتی آرد و خرما ازدواج موقت می کردند، تا اینکه عمر آن را به خاطر مساله ای ، که به وسیله عمرو بن حریث روی داده بود، نهی کرد. همچنین دیدیم که ازواج موقت در زمان عمر، پیش از آنکه آن را ممنوع کرده باشد، معمول و رایج بود و به طوری که از برخی از روایات گذشته برمی آید، عمر نکاح متعه را بتدریج تحریم کرده و آن را با سختگیری در امر شهود بر ازدواج موقت و اینکه باید عدول مؤمنان بر آن گواه باشند، آغاز و در آخر آن را اکیدا منع کرد؛ تا آنجا که گفت اگر با نهی من چنین کاری صورت بگیرد، سنگسار می کنم و پس از این اخطار بود که ازدواج موقت در جامعه اسلامی امری حرام اعلام شد، و خلیفه نیز بر این تصمیم تا پایان دوره خلافتش پای فشرد، و نصیحت مشفقان هم در او سودی نبخشید. طبری درباره سیره و رفتار عمر، به نقل از قول عمران بن سواده آورده است که او روزی وی را خواست تا به خدمت خلیفه آید. و چون عمر او را پذیرفت . گفت : - قصد دارم که تو را نصیحت و راهنمایی کنم . عمر گفت : - به ناصح مشفق ، بامدادان و شامگاهان خوشامد می گوییم . عمران گفت : - امت تو را در چهار مورد سرزنش می کنند. عمر شگفت زده ، سر تازیانه را به زیر چانه و دنباله آن را بر روی ران خود نهاد و از عمران پرسید: - بگو ببینم آنها کدامند؟ عمران پاسخ داد: - می گویند تو انجام عمره را در ماههای ویژه حج ممنوع کرده ای ، کاری را که رسول خدا (ص ) و ابوبکر نکرده ، آن را حلال و روا می دانستند. عمر گفت : - آری حلال و رواست . و اگر مردم عمره را در ماههای ویژه حج به جا آورند همان را بجای حجشان کافی می دانند و مکه نمایانگر عظمت خداست در آن صورت در بقیه ایام سال از حاجیان خالی می ماند و من درست فکر کرده ام و کارم ایرادی ندارد. عمران گفت : - می گویند که تو ازدواج موقت را حرام کرده ای ؛ در صورتی که خداوند آن را روا دانسته ، و ما با مشتی خرما عقد مواصلت می بستیم و پس از سه روز از یکدیگر جدا می شدیم . عمر گفت : - رسول خدا (ص ) آن را در زمان ناچاری و ضرورت حلال کرده بود. اینک پس از گذشت آن ایام و پیش آمدن دوره فرخی و وفور نعمت خبر ندارم که کسی از مسلمانان چنان کرده ، به ازدواج موقت روی آورده باشد. امروز هم هر کس که بخواهد می تواند با مشتی خرما عقد دائم کند و پس از سه روز با طلاق از همسرش جدا شود. پس این کارم نیز درست است.( تاریخ طبری ، ج 5، ص 32، باب شی ء من سیره ، ضمن حوادث سال 43 هجری) بهانه عمر در تحریم ازدواج موقت ، با این بیان که زمان پیامبر خدا روزگار اضطرار و ناچاری مسلمانان و بر عکس ، روزگار خلافت ایشان ، دوره رفاه و فراخی بوده است ، بیشتر روایات حاکی از این است که چنان ازدواجهایی در زمان پیامبر خدا (ص ) و با موافقت آن حضرت در جنگها و مسافرتها صورت می گرفته و فرقی با زمان پیغمبر و دوره خلافت ایشان و یا زمان ما و حتی تا آخر دنیا نداشته و نخواهد داشت . از طرفی ، آدمی از دیر باز و از زمانی که بر این کره خاکی پیدا شده ، گهگاه دست به مسافرت زده و هفته ها و ماهها و احیانا سالها از خانواده و همسرش دور مانده است . حالا اگر مردی ناگزیر از مسافرت و جدا شدن از همسر و خانواده اش شد، در این صورت با غریزه جنسی خودش چه باید بکند؟ آیا - مثلا - می تواند که غریزه خود را در خانه اش جا بگذارد، تا پس ‌ از بازگشتنش بار دیگر آن را مورد استفاده قرار دهد، و یا اینکه غریزه از او جدا شدنی نبوده ، در سفر و حضر، همواره با او خواهد بود، که در این حال و عدم مفارقت غریزه از او، آیا می تواند از آن چشم بپوشد و در طول مسافرتش از تحریکات آن در امان خواهد بود؟ اگر فرض کنیم که چنین چیزی در میان برخی از مردان ، آن هم به صورت بسیار نادر پیدا شود که بتواند خود نگهدار باشد، آیا همه مردان می توانند این گونه باشند و یا غالبا مقهور نیروی غریزه خواهند شد؟ و این دسته که بی گمان اکثریت را تشکیل می دهند، اگر در میان جامعه ای باشند که آنها را از ارضای غرایزشان بازداشته و از آنها می خواهد که بر خلاف فطرت و مقتضای طبیعتشان رفتار کنند، تکلیفشان چیست و چه باید بکنند؟ آیا راهی بجز خیانت و نوامیس اجتماع برایشان باقی می ماند؟! و اسلام که برای هر مشکلی راه حلی مناسب نشان داده ، آیا این مشکل فطری را بدون راه حل رها کرده است ؟ نه ، بلکه برای این مشکل ، ازدواج موقت را مقرر داشته است که بنا به فرمایش امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع ) اگر عمر ازدواج موقت را نهی نکرده بود، جز بخت برگشته پلید، کسی دیگر مرتکب زنا نمی شد. گذشته از این ، آنچه را در این مورد گفتیم ، تنها به شخص مسافر دور از وطنش و مساله سفر و مسافرت مربوط نمی شود، بلکه ممکن است برای انسان ، چه زن باشد و چه مرد، در میهنش نیز اوضاع و احوالی پیش آید که او را از ازدواج دائم باز دارد. در چنین حالتی که آدمی تا سالها قادر به ازدواج دائم نیست باید چه کند؟ آیا جز رو آوردن به ازدواج موقت ، چاره دیگری هم دارد؟ چنین آدمی را چاره چیست ، در حالی که قرآن با صراحت به او اخطار می کند که : و لا تواعد و هن سرا. یعنی پنهانی باز زنان قرار و مدار مگذارید. و یا: غیر متخذات اخدان . یعنی دوست پسر یا دختر نگیرید و خود را به فحشا آلوده نسازید. اما پیشنهادی را که عمر ارائه می دهد که با تبدیل ازدواج موقت به ازدواج دائم و جدا شدن زن و مرد از هم پس از سه روز، آن هم با اجرای صیغه طلاق ، مشکل یاد شده حل خواهد شد، از دو صورت خارج نیست : یا چنین ازدواجی با علم و اطلاع زوجین و موافقت هر دوی آنها صورت گرفته ، که خوب ، این همان ازدواج موقت است و نه دائم ! یا اینکه این طور نیست و مرد قصد دارد پس از سه روز، از زن جدا شود و نیت خودش را از او پنهان داشته و در حقیقت به او نیرنگ زده و توهین کرده است . زیرا وی قرار ازدواج دائم نهاده و نیت جدا شدنش را از او پنهان داشته است . در چنین حالتی دیگر چه اعتمادی برای زنان و بستگان ایشان در ازدواجهای دائم باقی می ماند؟ و دست آخر، از خلال این گفتگو، و یا هر روایتی که حکایت از گفتگوی عمر در این مورد می کند، با اندکی دقت معلوم می شود که تمام روایاتی که از پیامبر خدا (ص ) درباره تحریم عمره تمتع و ازدواج موقت و ممنوعیت آنها آمده و کتابهای معتبر و وزین حدیث و تفسیر پیروان مکتب خلفا را پر ساخته و زینت بخش صفحات آنها گردیده ، همه و همه پس از گذشتن دوران زمامداری عمر ساخته و پرداخته شده اند! زیرا اگر در زمان حکومت عمر حتی یک نفر از اصحاب پیامبر خدا (ص ) وجود می داشت که فقط یک حدیث از رسول خدا (ص ) می آورد که سیاست عمر را در تحریم عمره تمتع و یا ازدواج موقت تایید کند، موردی برای پنهان کردن آن حدیث و جلوگیری از انتشار آن وجود نداشت تا خلیفه ناگزیر باشد برای به کرسی نشاندن حرفش بخروشد و مخالفین فرمانش را تهدید کند که اگر بر خلاف دستورم رفتار شود، متخلف را بسختی مجازات خواهم کرد! اگر عمر در سراسر مدت زمامداریش فقط به یک حدیث از پیامبر خدا (ص ) دست می یافت که تایید کننده سیاستش باشد، به اعمال خشونت و تهدید و سختگیری هرگز نیازی پیدا نمی کرد. ولی دوران خلافت عمر با همین سختگیریها به پایان رسید، در حالی که مخالفین با سیاست و فرمانهای او جرات اظهار نظر و نفس کشیدن هم نداشتند، و حتی از ترس خلیفه قادر به نقل حدیث پیامبر خدا (ص ) هم نبودند. این سختگیری و شدت عمل ، تا نیمه اول خلافت خلیفه سوم عثمان ادامه داشت و با گذشت زمانی چنین طولانی ، فرمانها و اجتهادهای خلفا در جامعه اسلامی جایی مخصوص بازکرد و آرام آرام قوانین و سنتهای جدید از نسل قدیم به نسل جدید و جوان سپرده شد و اینان نیز به نوبه خود از دیدگاه سیاست مقام خلافت ، اسلام و مقررات نهاده آن را نگریستند، و آن را چنانکه دستگاه خلافت می خواست و انتشار می داد و تعریف می کرد، شناختند. گردآوری و پاسخ: سید محمد مهدی حسین پور مدیر گروه وهابیت
عنوان سوال:

چرا عمر ازدواج موقت را حرام کرد؟!!


پاسخ:

چرا عمر ازدواج موقت را حرام کرد؟!!

در صحیح مسلم ، مصنف عبدالرزاق ، مسند احمد بن حنبل ، سنن بیهقی و دیگر منابع مهم اهل سنت از جابر بن عبدالله آمده است که گفت :ما در روزگار پیامبر خدا (ص ) و خلافت ابوبکر، با یک مشت خرما و آرد برای چند روز ازدواج موقت می کردیم ، تا اینکه عمر به خاطر عمرو بن حریث آن را ممنوع کرد.
(صحیح مسلم ، باب نکاح المتعه ، ح 1405، ص 1023؛ و در شرح نووی ، ج 9، ص 183؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500 که در آن آمده است : در روزگار پیامبر؛ سنن بیهقی ، ج 7، ص 237، باب ما یجوز ان یکون مهرا؛ مسند احمد، ج 3، ص 304 که گفته تا آخر عمر ما را نهی کرد؛ و به صورت فشرده در تهذیب التهذیب ، ضمن شرح حال موسی بن مسلم ، ج 10، ص 371؛ فتح الباری ، ج 11، ص 76؛ زادالمعاد، ج 1، ص 205؛ کنزالعمال ، ج 8، ص 293.)
عبدالرزاق در مصنفش از قول عطاء از جابر آورده است که او گفت :ما در زمان پیامبر خدا (ص ) و ابوبکر و عمر ازدواج موقت می کردیم . تا اینکه در اواخر خلافت عمر، عمرو بن حریث زنی را به متعه گرفت ، جابر نام آن زن را برده ، ولی من آن را فراموش کرده ام . آن زن از عمرو باردار شد و خبر آن به عمر رسید. پس عمر آن زن را احضار کرد و حقیقت را از او جویا شد. آن زن هم موضوع را با وی در میان نهاد و اعتراف کرد. عمر از او پرسید: چه کسی گواه بر ماجرا بوده است ؟ عطاء گفت : نمی دانم که گفت مادرم و یا سرپرستم که عمر پرسید: غیر از این دو نفر کسی دیگر نبود؟! زیرا از این می ترسید که نکند حیله ای در کار باشد) مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 496-497، باب المتعة .)
و در روایتی دیگر جابر گفته است : عمرو بن حریث از کوفه آمد و با کنیزکی آزاد شده ازدواج موقت کرد. آن زن باردار شد. پس او را به نزد عمر بردند. عمر از او ماجرا را پرسید و آن زن گفت : عمرو بن حریث با من ازدواج موقت کرده است . عمر از فرزند حریث مساله را جویا شد، او هم به آن اعتراف کرد که کار پنهانی نکرده است . پس عمر پرسید همین یک مورد است ؟ زیرا که این داستان هنگامی رخ داده بود که عمر آن را ممنوع کرده بود(مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500؛ فتح الباری ، ج 11، ص 76)
و در روایتی دیگر از محمد بن الاسود می خوانیم که عمرو بن حوشب با دوشیزه ای از قبیله بنی عامر بن لؤی ازدواج موقت کرد. آن زن باردار شد و ماجرا را به عمر گزارش دادند. عمر آن زن را احضار کرد و از او موضوع را جویا شد. آن زن عمرو بن حوشب را معرفی کرد. عمر مساله را از عمرو پرسید، او هم اعتراف کرد. آنگاه از او پرسید چه کسی بر این مورد گواه تو است ؟ راوی می گوید نمی دانم گفت : مادر یا خواهر، و یا برادر و مادرش که عمر ناراحت شد و بر منبر رفت و گفت : چه پیش آمده که مردها دست به ازدواج موقت می زنند و بر کارشان گواه عادل نمی گیرند و آن را آشکار نمی سازند؟! بعد از این ، مرتکب چنین کاری را حد می زنم ! راوی می گوید کسانی که پای منبر عمر و سخنان او نشسته بودند این مطالب را گفته اند و مردم هم از آنها گرفته اند (مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500-501 البته به نظر می آید عمرو بن حوشب ، تحریف عمرو بن حریث باشد)
همچنین در کنزالعمال به نقل از ام عبدالله ، دختر خیثمه ، آمده است که مردی از شام بر او وارد شد و گفت : تمنای همخوابگی مرا سخت آزار می دهد، مرا برای ازدواج موقت به بانویی راهنمایی کن . ام عبدالله او را به بانویی معرفی کرد و او هم با وی شرط و قرار گذاشت و عدولی چند بر ازدواجشان گواه گرفت . آن دو مدتی را با یکدیگر گذرانیدند و در آخر از هم جدا شدند. خبر به عمر بن خطاب رسید و کسی را به دنبال او فرستاد و پرسید: چنین اتفاقی رخ داده است ؟ ام عبدالله گفت : آری . عمر گفت : هنگامی که آن مرد بازگشت ، مرا خبر کن . و منهم چنان کردم و عمر او را احضار کرد و پرسید: چرا چنین کاری را مرتکب شدی ؟ آن مرد گفت : من این کار را در زمان پیغمبر هم انجام داده ام و آن حضرت تا زنده بود ما را از انجام آن منع نکرد. و در حکومت تو نیز چنین کردم و ممنوعیتی از تو نشنیدم . عمر گفت : به خدایی که جانم در دست اوست سوگند اگر با اطلاع از نهی من چنین کاری را کرده بودی سنگسارت می کردم تا زنا از نکاح باز شناخته شود (کنز العمال ، ج 8، ص 294)
در مصنف عبدالرزاق از قول عروة آمده است که ربیعة بن امیة بن خلف ، با بانویی قابله از قابله های مدینه ، که صالح و خوشنام بود، به گواهی دو زن ، که یکی از ایشان خوله دختر حکیم بود، ازدواج موقت کرد و هنوز از ازدواج ایشان چیزی نگذشته بود که آن دختر حامل شد، و خوله خبر به عمر برد. عمر با شنیدن این خبر، خشمگین شد و برخاست و در حالی که گوشه ردایش روی زمین کشیده می شد، بر منبر رفت و گفت : به من گزارش داده اند که ربیعة بن امیه با قابله ای از قابله های مدینه به گواهی دو زن دست به ازدواج موقت زده است . اگر پیش از این می دانستم ، او را سنگسار می کردم (مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 503؛) و روایات دیگر...
نقد بدعت عمر در تحریم ازدواج موقت:
در روایاتی که گذشت ، دیدیم که صحابه متفق بودند آیه فما استمتعتم به منهن ...درباره ازدواج موقت نازل شده و پیامبر خدا (ص ) به آن فرمان داده است و آنها هم در زمان خلافت ابوبکر و نیمی از خلافت عمر، حتی با مشتی آرد و خرما ازدواج موقت می کردند، تا اینکه عمر آن را به خاطر مساله ای ، که به وسیله عمرو بن حریث روی داده بود، نهی کرد.
همچنین دیدیم که ازواج موقت در زمان عمر، پیش از آنکه آن را ممنوع کرده باشد، معمول و رایج بود و به طوری که از برخی از روایات گذشته برمی آید، عمر نکاح متعه را بتدریج تحریم کرده و آن را با سختگیری در امر شهود بر ازدواج موقت و اینکه باید عدول مؤمنان بر آن گواه باشند، آغاز و در آخر آن را اکیدا منع کرد؛ تا آنجا که گفت اگر با نهی من چنین کاری صورت بگیرد، سنگسار می کنم و پس از این اخطار بود که ازدواج موقت در جامعه اسلامی امری حرام اعلام شد، و خلیفه نیز بر این تصمیم تا پایان دوره خلافتش پای فشرد، و نصیحت مشفقان هم در او سودی نبخشید.
طبری درباره سیره و رفتار عمر، به نقل از قول عمران بن سواده آورده است که او روزی وی را خواست تا به خدمت خلیفه آید. و چون عمر او را پذیرفت . گفت :
- قصد دارم که تو را نصیحت و راهنمایی کنم . عمر گفت :
- به ناصح مشفق ، بامدادان و شامگاهان خوشامد می گوییم . عمران گفت :
- امت تو را در چهار مورد سرزنش می کنند. عمر شگفت زده ، سر تازیانه را به زیر چانه و دنباله آن را بر روی ران خود نهاد و از عمران پرسید:
- بگو ببینم آنها کدامند؟ عمران پاسخ داد:
- می گویند تو انجام عمره را در ماههای ویژه حج ممنوع کرده ای ، کاری را که رسول خدا (ص ) و ابوبکر نکرده ، آن را حلال و روا می دانستند. عمر گفت :
- آری حلال و رواست . و اگر مردم عمره را در ماههای ویژه حج به جا آورند همان را بجای حجشان کافی می دانند و مکه نمایانگر عظمت خداست در آن صورت در بقیه ایام سال از حاجیان خالی می ماند و من درست فکر کرده ام و کارم ایرادی ندارد. عمران گفت :
- می گویند که تو ازدواج موقت را حرام کرده ای ؛ در صورتی که خداوند آن را روا دانسته ، و ما با مشتی خرما عقد مواصلت می بستیم و پس از سه روز از یکدیگر جدا می شدیم . عمر گفت :
- رسول خدا (ص ) آن را در زمان ناچاری و ضرورت حلال کرده بود. اینک پس از گذشت آن ایام و پیش آمدن دوره فرخی و وفور نعمت خبر ندارم که کسی از مسلمانان چنان کرده ، به ازدواج موقت روی آورده باشد. امروز هم هر کس که بخواهد می تواند با مشتی خرما عقد دائم کند و پس از سه روز با طلاق از همسرش جدا شود. پس این کارم نیز درست است.( تاریخ طبری ، ج 5، ص 32، باب شی ء من سیره ، ضمن حوادث سال 43 هجری)
بهانه عمر در تحریم ازدواج موقت ، با این بیان که زمان پیامبر خدا روزگار اضطرار و ناچاری مسلمانان و بر عکس ، روزگار خلافت ایشان ، دوره رفاه و فراخی بوده است ، بیشتر روایات حاکی از این است که چنان ازدواجهایی در زمان پیامبر خدا (ص ) و با موافقت آن حضرت در جنگها و مسافرتها صورت می گرفته و فرقی با زمان پیغمبر و دوره خلافت ایشان و یا زمان ما و حتی تا آخر دنیا نداشته و نخواهد داشت .
از طرفی ، آدمی از دیر باز و از زمانی که بر این کره خاکی پیدا شده ، گهگاه دست به مسافرت زده و هفته ها و ماهها و احیانا سالها از خانواده و همسرش دور مانده است . حالا اگر مردی ناگزیر از مسافرت و جدا شدن از همسر و خانواده اش شد، در این صورت با غریزه جنسی خودش چه باید بکند؟ آیا - مثلا - می تواند که غریزه خود را در خانه اش جا بگذارد، تا پس ‌ از بازگشتنش بار دیگر آن را مورد استفاده قرار دهد، و یا اینکه غریزه از او جدا شدنی نبوده ، در سفر و حضر، همواره با او خواهد بود، که در این حال و عدم مفارقت غریزه از او، آیا می تواند از آن چشم بپوشد و در طول مسافرتش از تحریکات آن در امان خواهد بود؟
اگر فرض کنیم که چنین چیزی در میان برخی از مردان ، آن هم به صورت بسیار نادر پیدا شود که بتواند خود نگهدار باشد، آیا همه مردان می توانند این گونه باشند و یا غالبا مقهور نیروی غریزه خواهند شد؟ و این دسته که بی گمان اکثریت را تشکیل می دهند، اگر در میان جامعه ای باشند که آنها را از ارضای غرایزشان بازداشته و از آنها می خواهد که بر خلاف فطرت و مقتضای طبیعتشان رفتار کنند، تکلیفشان چیست و چه باید بکنند؟ آیا راهی بجز خیانت و نوامیس اجتماع برایشان باقی می ماند؟! و اسلام که برای هر مشکلی راه حلی مناسب نشان داده ، آیا این مشکل فطری را بدون راه حل رها کرده است ؟ نه ، بلکه برای این مشکل ، ازدواج موقت را مقرر داشته است که بنا به فرمایش امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع ) اگر عمر ازدواج موقت را نهی نکرده بود، جز بخت برگشته پلید، کسی دیگر مرتکب زنا نمی شد.
گذشته از این ، آنچه را در این مورد گفتیم ، تنها به شخص مسافر دور از وطنش و مساله سفر و مسافرت مربوط نمی شود، بلکه ممکن است برای انسان ، چه زن باشد و چه مرد، در میهنش نیز اوضاع و احوالی پیش آید که او را از ازدواج دائم باز دارد. در چنین حالتی که آدمی تا سالها قادر به ازدواج دائم نیست باید چه کند؟ آیا جز رو آوردن به ازدواج موقت ، چاره دیگری هم دارد؟ چنین آدمی را چاره چیست ، در حالی که قرآن با صراحت به او اخطار می کند که : و لا تواعد و هن سرا. یعنی پنهانی باز زنان قرار و مدار مگذارید. و یا: غیر متخذات اخدان . یعنی دوست پسر یا دختر نگیرید و خود را به فحشا آلوده نسازید.
اما پیشنهادی را که عمر ارائه می دهد که با تبدیل ازدواج موقت به ازدواج دائم و جدا شدن زن و مرد از هم پس از سه روز، آن هم با اجرای صیغه طلاق ، مشکل یاد شده حل خواهد شد، از دو صورت خارج نیست : یا چنین ازدواجی با علم و اطلاع زوجین و موافقت هر دوی آنها صورت گرفته ، که خوب ، این همان ازدواج موقت است و نه دائم ! یا اینکه این طور نیست و مرد قصد دارد پس از سه روز، از زن جدا شود و نیت خودش را از او پنهان داشته و در حقیقت به او نیرنگ زده و توهین کرده است . زیرا وی قرار ازدواج دائم نهاده و نیت جدا شدنش را از او پنهان داشته است . در چنین حالتی دیگر چه اعتمادی برای زنان و بستگان ایشان در ازدواجهای دائم باقی می ماند؟
و دست آخر، از خلال این گفتگو، و یا هر روایتی که حکایت از گفتگوی عمر در این مورد می کند، با اندکی دقت معلوم می شود که تمام روایاتی که از پیامبر خدا (ص ) درباره تحریم عمره تمتع و ازدواج موقت و ممنوعیت آنها آمده و کتابهای معتبر و وزین حدیث و تفسیر پیروان مکتب خلفا را پر ساخته و زینت بخش صفحات آنها گردیده ، همه و همه پس از گذشتن دوران زمامداری عمر ساخته و پرداخته شده اند! زیرا اگر در زمان حکومت عمر حتی یک نفر از اصحاب پیامبر خدا (ص ) وجود می داشت که فقط یک حدیث از رسول خدا (ص ) می آورد که سیاست عمر را در تحریم عمره تمتع و یا ازدواج موقت تایید کند، موردی برای پنهان کردن آن حدیث و جلوگیری از انتشار آن وجود نداشت تا خلیفه ناگزیر باشد برای به کرسی نشاندن حرفش بخروشد و مخالفین فرمانش را تهدید کند که اگر بر خلاف دستورم رفتار شود، متخلف را بسختی مجازات خواهم کرد!
اگر عمر در سراسر مدت زمامداریش فقط به یک حدیث از پیامبر خدا (ص ) دست می یافت که تایید کننده سیاستش باشد، به اعمال خشونت و تهدید و سختگیری هرگز نیازی پیدا نمی کرد. ولی دوران خلافت عمر با همین سختگیریها به پایان رسید، در حالی که مخالفین با سیاست و فرمانهای او جرات اظهار نظر و نفس کشیدن هم نداشتند، و حتی از ترس خلیفه قادر به نقل حدیث پیامبر خدا (ص ) هم نبودند.
این سختگیری و شدت عمل ، تا نیمه اول خلافت خلیفه سوم عثمان ادامه داشت و با گذشت زمانی چنین طولانی ، فرمانها و اجتهادهای خلفا در جامعه اسلامی جایی مخصوص بازکرد و آرام آرام قوانین و سنتهای جدید از نسل قدیم به نسل جدید و جوان سپرده شد و اینان نیز به نوبه خود از دیدگاه سیاست مقام خلافت ، اسلام و مقررات نهاده آن را نگریستند، و آن را چنانکه دستگاه خلافت می خواست و انتشار می داد و تعریف می کرد، شناختند.

گردآوری و پاسخ:
سید محمد مهدی حسین پور
مدیر گروه وهابیت





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین