آیا ازدواج ام کلثوم با عمر حقیقت دارد؟ از موضوعات سؤال برانگیز در تاریخ اسلام، ازدواج جناب امّ کلثوم(علیها السلام) با خلیفه دوم عمربن خطّاب است. علّت سؤال برانگیز بودن آن، حوادث غم بار پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، کنار گذاشتن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از خلافت و یورش به خانه فاطمه زهرا(علیها السلام) است. مدارکی نشان می دهد که در همه آن حوادث تأسف برانگیز و اندوهبار، خلیفه دوم نقش اساسی و تأثیرگذار داشت; از این رو، این سؤال همواره ذهن مسلمانان را به خود مشغول ساخته که اگر خلیفه دوم در حمله به خانه حضرت زهرا، ضربه زدن به وی و ایجاد غم و اندوه در قلب آن بانوی بزرگ نقش داشته، چگونه علی(علیه السلام)دخترش را به ازدواج او درآورد؟! آیا اصلا چنین ازدواجی صورت گرفت؟ و اگر ازدواجی صورت گرفت بر اساس چه مصلحتی انجام شد؟ و تا چه مرحله ای پیش رفت؟ برخی از عالمان اهل سنّت وقوع چنین امری را دلیل بر انکار آن حوادث می دانند و معتقدند هرگز حمله ای به خانه حضرت زهرا(علیها السلام)نشد و شهادت آن حضرت را نیز غیر واقعی می دانند. در حالی که می دانیم، اصل یورش به خانه آن حضرت و توهین به بانوی بزرگ اسلام و علی(علیه السلام) جای تردید نیست و تهدید به آتش زدن خانه برای اجبار به بیعت نیز، در کتب معتبر اهل سنت آمده است و برخی نیز آورده اند این تهدید عملی شد.( رجوع کنید به کتاب: آتش در خانه وحی. (از مجموعه مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام، شماره 2) و کتاب (یورش به خانه وحی) تألیف آیت الله جعفر سبحانی ) عالمان مکتب اهل بیت نیز در کتب تاریخی و حدیثی خود آن را به طور مشروح مورد بحث قرار داده اند و این مسأله میان شیعیان معروف و مورد اتفاق است.( بحارالانوار، ج 43)، با این پیش فرض باید سراغ سؤال فوق رفت که آیا دختر فاطمه(علیها السلام)در زمان خلافت عمر به نکاح وی درآمد؟ تحقق چنین امری با آن سابقه چگونه سازگار است؟ این پرسش را باید در چند محور مورد بررسی قرار داد: اوّل: امّ کلثوم کیست؟ _دوم: سخن دانشمندان پیرامون این ازدواج _سوم: تأمّلاتی پیرامون این ازدواج _چهارم: بررسی اسناد این خبر در کتب اهل سنّت و امامیه _پنجم: تهدیدها و ضرورت ها اوّل: امّ کلثوم کیست؟ ابن عبدالبر در استیعاب، ابن اثیر در اسدالغابه و شیخ مفید در ارشاد، امّ کلثوم را به همراه حسن، حسین و زینب(علیهم السلام) از فرزندان فاطمه و علی(علیهما السلام) دانسته اند.( . الاستیعاب، ج 4، ص 1893، شماره 4057 (شرح حال حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)) ; ج 4، ص 1954، شماره 4204 (شرح حال ام کلثوم). استیعاب تصریح می کند که امّ کلثوم قبل از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) متولد شد; اسدالغابة، ج 6، ص 387، شماره 7578 ; ارشاد مفید، ج 1، ص 354 )، طبری و ابن شهر آشوب علاوه بر آن، محسن را نیز از فرزندان آن دو بزرگوار می دانند که در کودکی سقط شد و وفات یافت.( تاریخ طبری، ج 5، ص 153 ; مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 89).نام امّ کلثوم در موارد متعدد و حساس از تاریخ امیرمؤمنان تا زمان امام حسین(علیهما السلام) به چشم می خورد. از جمله: در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم که سحرگاهش امیرمؤمنان علی(علیه السلام) ضربت خورد، آن حضرت افطار را مهمان دخترش امّ کلثوم بود(بحارالانوار، ج 42، ص 226) و هنگامی که خبر شهادت پدر را از زبانش شنید، بی تاب شد و گریه کرد و امیرمؤمنان(علیه السلام)وی را دلداری داد.(همان مدرک، ص 223).در سفر تاریخی امام حسین(علیه السلام) به سمت کوفه و حادثه عاشورای سال 61 هجری نیز همراه برادرش بود و آنجا که امام حسین(علیه السلام) برای خداحافظی به خیمه آمد و از زنان حرم خداحافظی کرد، از امّ کلثوم، همراه با سکینه، فاطمه و زینب نام برد و فرمود: (یا سکینة، یا فاطمة، یا زینب، یا امّ کلثوم علیکنّ منّی السّلام).( بحارالانوار، ج 45، ص 47).در ماجرای اسارت نیز نام امّ کلثوم دیده می شود. او در کوفه پس از زینب کبری(علیها السلام) برای مردم خطبه خواند و آنها را سرزنش کرد(همان مدرک، ص 112) و در شام، پس از رسوایی یزید و آنگاه که یزید به ظاهر درصدد جبران جنایات خود بر آمد و به امّ کلثوم گفت: این اموال را در برابر آن مشکلات و سختی ها از ما بگیر; پاسخ داد: (یا یزید، ما أقلّ حیاءک وأصلب وجهک، تَقتُل أخی وأهل بیتی وتُعطینی عوضهم; ای یزید چقدر بی حیا و بی شرمی! برادر و خاندان ما را می کشی و اکنون می خواهی عوض آن ها را به ما بپردازی (و با اموال، آن جنایت عظیم را جبران کنی؟!)).( همان مدرک، ص 197).مطابق برخی از نقل های تاریخی ام کلثوم در زمان حکومت معاویه و امارت سعید بن عاص بر مدینه (قبل از سال 54) وفات یافت.( اعیان الشیعه، ج 3، ص 485) ابن عبدالبرّ و ابن حجر نیز وفات او را زمان امام حسن(علیه السلام) می دانند(الاستیعاب، ج 4، ص 1956; اسدالغابة، ج 6، ص 387) ولی با پذیرش حضور ام کلثوم در حوادث کربلا باید وفات وی سال 61 هجری به بعد بوده باشد و لذا بعضی وفات او را چهارماه پس از بازگشت اسرا از شام دانسته اند. (اعلام النساء، ص 238-247). دوم: سخن دانشمندان پیرامون این ازدواج ماجرای ازدواج آن حضرت با خلیفه دوم، همواره در میان نویسندگان و مورّخان مطرح بوده است و ابعاد آن مورد بررسی قرار گرفته است. بعضی آن را منکر شده اند(شیخ مفید در یک کتاب ازدواج امّ کلثوم را رد کرده است (المسائل السرویة، ص 86)، ولی در کتابی دیگر آن پذیرفته است و آن را بر اساس ضرورت می داند (المسائل العکبریة، ص 62-61). علاّمه سیّد ناصر حسین موسوی هندی نیز در کتاب إفحام الاعداء والخصوم این ازدواج را ردّ کرده است)،وبرخی وقوع آن را پذیرفته اند، یعقوبی و طبری سال آن را هفدهم هجری دانسته اند(تاریخ طبری، ج 4، ص 69 ; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 149) و بعضی نیز برای او فرزندی از عمر ذکر کرده اند به نام زید بن عمربن الخطاب(تهذیب الاحکام، ج 9، ص 362، ح 15) و برخی دختری به نام رقیه را نیز افزوده اند. (طبقات الکبری، ج 3، ص 14 ; الاصابة فی معرفة الصحابة، ج 8 ، ص 465 ; الاستیعاب، ج 4، ص 1956).غالب مورّخان اهل سنت نظر اخیر را پذیرفته اند و در کتاب های تاریخی و حدیثی خود آن را ذکر کرده اند (که در لابه لای بحث های آینده خواهد آمد) و در کتاب های فقهی (بحث چگونگی ایستادن امام در نماز میّت در برابر جنازه زن و مرد) نیز به آن استناد کرده اند.( المجموع نووی، ج 5، ص 224 ; مغنی المحتاج، ج 1، ص 348; المبسوط (سرخسی)، ج 2، ص 65 ; مغنی ابن قدامه، ج 2، ص 395). سیّد مرتضی معتقد است این ازدواج پس از تهدیدها وکشمکش های فراوان اتفاق افتاد و در حال اختیار و با رغبت نبوده است. (رسائل المرتضی، ج 3، ص 149).علامه شوشتری نیز در قاموس الرجال اصل ازدواج را می پذیرد.( قاموس الرجال، ج 12، ص 215-216).ابومحمد نوبختی معتقد است که امّ کلثوم کوچک بود (هر چند عقد واقع شد، ولی) پیش از وقوع زفاف، عمر از دنیا رفت.( بحارالانوار، ج 42، ص 91). بنابراین، چهار نظر درباره این ازدواج وجود دارد: نخست آنکه حضرت دختری به نام امّ کلثوم نداشت. دوم اینکه دختری به این نام داشت، ولی با خلیفه دوم ازدواج نکرد. سوم آنکه ازدواج کرد، ولی به عروسی منتهی نشد. چهارم اینکه ازدواج به صورت کامل انجام شد، ولی طبق نظر جمعی، تحت فشار و اجبار بود. سوم: تأمّلاتی پیرامون ازدواج هر چند جمعی تحقّق این ازدواج را پذیرفته اند و از نظر روایتی و تاریخی آن را قبول کرده اند، ولی از نظر درایتی و محتوای خبر، اموری نقل شده است که تأمّل برانگیز است: 1. افسانه سرایی و زشتی های خبر پیرامون ازدواج و مقدمات آن، در کتاب های اهل سنت مطالبی نقل شده است، که بسیار زشت و زننده و دور از شأن یک مسلمان متشرّع است. نمونه هایی از آن را نقل می کنیم: الف) ابن عبدالبر در استیعاب نقل می کند: (عمر به علی(علیه السلام)گفت: امّ کلثوم را به همسری من در بیاور، که من می خواهم با این پیوند به کرامتی که احدی به آن نرسیده است، دست یابم!! علی(علیه السلام) فرمود: من او را به نزد تو می فرستم... امام(علیه السلام) امّ کلثوم را همراه با پارچه ای نزد عمر فرستاد و فرمود از طرف من به او بگو: این پارچه ای است که به تو گفته بودم. امّ کلثوم نیز پیام امام(علیه السلام) را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت بگو، من پسندیدم و راضی شدم، خدا از تو راضی باشد! آنگاه عمر دست بر ساق امّ کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد!! امّ کلثوم گفت: چه می کنی؟ اگر تو خلیفه نبودی، بینی ات را می شکستم! آنگاه نزد پدر برگشت و گفت: مرا نزد پیرمرد بدی فرستادی!).( الاستیعاب، ج 4، ص 1955؛ فراموش نکنید که این سخن از یکی از منابع معروف اهل سنت نقل شده است). ب) در نقل دیگری از ابن حجر عسقلانی آمده است که: امّ کلثوم ناراحت شد و خطاب به عمر گفت: اگر تو خلیفه نبودی به چشمت ضربه ای می زدم (آن را کور می کردم!).( الاصابة، ج 8، ص 465). ج) خطیب بغدادی زشت تر از این را در کتاب خود نقل کرده و می نویسد: در پی درخواست عمر، علی(علیه السلام)دخترش را آرایش کرد و او را سوی عمر روانه کرد; وقتی که عمر او را دید، برخاست و ساق پایش را گرفت و گفت: به پدرت بگو من پسندیدم (سه بار تکرار کرد). وقتی دختر به نزد پدر آمد، گفت: عمر مرا به سوی خود خواند و هنگامی که برخاستم، ساق پایم را گرفت و گفت: از جانب من به پدرت بگو، من پسندیدم!!( تاریخ بغداد، ج 6، ص 180). راستی این نقل ها چقدر ناخوشایند است! پدری مانند علی(علیه السلام)دخترش را بدین صورت نزد بیگانه ای بفرستد و پس از آنکه دختر، برخورد زشت او را نقل می کند، پدر نیز آرام باشد!! آیا این عدّه از علما معتقدند عدالت عمر با چنین حرکاتی همچنان صدمه نمی بیند و سدّ محکم (عدالت صحابه!) با این نوع کارها رخنه ای نمی پذیرد که آن را در کتاب های معروف خود آورده اند؟! سبط بن جوزی که این نقل ها را دیده، بسیار برآشفته و می نویسد: (به خدا سوگند این کار قبیح است، حتی اگر آن دختر، کنیزکی بود نیز چنین کاری جایز نبود (چه برسد که او حرّه بود). سپس می افزاید: به اجماع مسلمانان لمس زن اجنبی جایز نیست، پس چگونه آن را به عمر نسبت می دهند).( تذکرة الخواص، ص 321) روشن است که چنین نقل هایی را نه شیعیان می پذیرند و نه عالمان منصف و حق جوی اهل سنّت; ولی جمعی از جاعلان تاریخ، برای صدمه زدن به چهره قدسی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به این نوع نقل های رکیک روی آورده و پیرامون این ازدواج داستان سرایی ها کرده اند! 2. سنّ امّ کلثوم به هنگام ازدواج همان گونه که نقل شد، یعقوبی و طبری سال ازدواج امّ کلثوم با عمر را سال هفدهم هجری دانسته اند.( ابن سعد نیز در طبقات می نویسد: (تزوّجها عمر بن الخطاب و هی جاریة لم تبلغ; عمر با امّ کلثوم ازدواج کرد، در حالی که هنوز امّ کلثوم به سنّ بلوغ نرسیده بود). (طبقات الکبری، ج 8، ص 338). ابن جوزی نیز در المنتظم (ج 4، ص 237) می نویسد: عمر در حالی با ام کلثوم ازدواج کرد که وی به سنّ بلوغ نرسیده بود. هر چند ذهبی ولادت او را سال ششم هجری نوشته است (سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 500)، و در نتیجه سال هفدهم باید سنّ او 11 سال باشد، ولی با توجه به سخن علی(علیه السلام) که او را کودک دانست و سخن دیگر مورّخان که گفته اند او به سنّ بلوغ نرسیده بود، نقل ذهبی نادرست است و نباید سنّ او به 9 سال (زمان بلوغ دختران) رسیده باشد)، و لذا امّ کلثوم در آن سال، کمتر از نُه سال سن داشت; آیا پذیرفتنی است که علی(علیه السلام) دختر هشت ساله خود را با رضایت به نکاح پیرمردی 57 ساله با فاصله سنی حدود 50 سال درآورد؟!! در پاره ای از تواریخ نیز نقل شده است که علی(علیه السلام) در پی درخواست عمر گفت: (إنّها صبیّة; او کودک است).( طبقات الکبری، ج 8 ، ص 339) آیا با این حال راضی به این ازدواج شد؟ سخت می شود آن را باور کرد!(هر چند فاصله سنّی پیامبر(صلی الله علیه وآله)با برخی ازهمسرانش نیز زیاد بود، ولی می دانیم آنها با افتخار به همسری پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در می آمدند و گاه پیشنهاد ازدواج از طرف خود آنان مطرح می شد و با ازدواج مورد بحث، که علی(علیه السلام) با آن موافق نبود و عمر با اصرار از امّ کلثوم خواستگاری کرد، (که بحث آن خواهد آمد) تفاوت دارد). 3. تندخویی تندخویی عمر زبانزد خاصّ و عام بود و در کتب اهل سنّت به طور گسترده نقل شده است تا آنجا که وقتی به خلافت رسید، نخستین کلماتی که مطابق نقل طبقات ابن سعد بر روی منبر بر زبانش جاری ساخت این بود: (أللّهم إنّی شدید ]غلیظ[ فلیّنی، وإنّی ضعیف فقوّنی، وإنّی بخیل فسخّنی; خدایا من تندخویم پس مرا نرم و ملایم قرار ده! و من ضعیفم، پس مرا قوی ساز! و من بخیلم پس مرا سخی گردان).( همان مدرک، ج 3، ص 208).ولی گویا این حالات طبق نقل روایات اهل سنّت همچنان در او باقی ماند; زیرا از تاریخ استفاده می شود که به همین دلیل، برخی از زنان حاضر به همسری وی نمی شدند.طبری نقل می کند که عمر، امّ کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد، در حالی که او کوچک بود. عایشه ماجرا را با خواهرش امّ کلثوم در میان گذاشت. امّ کلثوم گفت: من نیازی به او ندارم! عایشه گفت: نسبت به خلیفه بی میلی؟ پاسخ داد: (نعم، إنّه خشن العیش، شدید علی النّساء; آری، زیرا او در زندگی سخت گیر است و نسبت به زنان نیز با خشونت برخورد می کند).( تاریخ طبری، ج 4، ص 199، این مطلب در کامل ابن اثیر (ج 3، ص 54) نیز آمده است)، مشاهده می کنیم حتی دختر کوچکی مانند امّ کلثوم فرزند ابوبکر نیز از خشونت وی با خبر بود. مطابق نقل دیگر: امّ کلثوم دختر ابوبکر به خواهرش عایشه گفت: تو می خواهی من به ازدواج کسی در آیم که تندی و سخت گیری او را در زندگی می دانی؟! سپس افزود: (والله لئن فعلتِ لأخرجنّ إلی قبر رسول الله(صلی الله علیه وآله) ولأصیحنّ به; به خدا سوگند اگر چنین کنی من کنار قبر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) می روم و در آنجا فریاد می زنم).( الاستیعاب، ج 4، ص 1807)،همچنین مطابق نقل بلاذری، طبری و ابن اثیر، هنگامی که یزید بن ابوسفیان از دنیا رفت، عمر از همسرش امّ ابان دختر عتبه خواستگاری کرد، وی نپذیرفت و گفت: (لأنّه یدخل عابساً ویخرج عابساً، یغلق أبوابه ویقلّ خیره; او عبوس و خشمگین وارد منزل می شود و عبوس و عصبانی خارج می شود، درِ خانه را می بندد و خیرش اندک است)(انساب الأشراف، ج9،ص 368 ; تاریخ طبری،ج 4،ص 400; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 55.)بنابراین، چگونه می شود امام علی(علیه السلام) با رضایت و طیب خاطر دخترش را به او داده باشد؟ 4. انگیزه این ازدواج ابن حجر در کتاب خود نقل می کند که عمر، امّ کلثوم را از علی(علیه السلام)خواستگاری کرد. آن حضرت فرمود: (من دخترانم را برای فرزندان [برادرم] جعفر نگه داشته ام). عمر اصرار کرد و گفت: (او را به ازدواج من درآور، که هیچ مردی مانند من از او مراقبت نخواهد کرد). علی(علیه السلام)نیز پذیرفت و عمر به نزد مهاجران آمد و گفت: به من تبریک بگویید! گفتند: چرا؟ گفت: به خاطر تزویج با دختر علی(علیه السلام). زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: (کلّ نسب و سبب سیقطع یوم القیامة إلاّ نسبی وسببی; هر نسب و سببی در روز قیامت قطع خواهد شد، مگر نسبت و خویشاوندی با من) لذا خواستم با این ازدواج از این موهبت بهره مند شوم).( الاصابة، ج 8، ص 467. همچنین ر.ک: الاستیعاب، ج 4، ص 1955)، ابن اثیر این عبارت را آورده است که عمر گفت: من پیش از این با آن حضرت (به خاطر آنکه پدر زن او بودم) نسبت پیدا کردم، و اکنون دوست داشتم داماد این خاندان شوم.( اسدالغابة ، ج 6، ص 387)،مطابق نقل یعقوبی، عمر علّت این درخواست را به خود علی(علیه السلام)نیز گفت.( تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 149)،بیان این انگیزه از سوی خلیفه دوم نیز بعید است و تصوّر نمی کنیم که وی را چنین انگیزه ای وادار به خواستگاری از امّ کلثوم کند; زیرا مطابق نقل بلاذری در انساب الأشراف: هنگامی که علی(علیه السلام) برای بیعت با ابوبکر حاضر نشد، عمر به سوی خانه آن حضرت حرکت کرد، در حالی که فتیله ای آتشین در دست داشت. فاطمه را نزدیک درِ خانه ملاقات کرد; فاطمه(علیها السلام) وقتی عمر را با آتش دید، فرمود: (یابن الخطّاب! أتراک محرقاً علیَّ بابی; ای پسر خطّاب تو می خواهی درِ خانه مرا بسوزانی؟!) عمر با صراحت گفت: آری.( انساب الاشراف، ج 1، ص 586. ابن عبد ربّه (ج 4، ص 259) شبیه همین ماجرا را آورده است)، مطابق نقل دانشمند معروف اهل سنت ابن قتیبه دینوری: عمر دستور داد هیزم بیاورند و آنها که در منزل فاطمه اجتماع کرده بودند را تهدید کرد، از خانه بیرون بیایند و بیعت کنند و گرنه خانه را آتش می زنم. به او گفته شد: (یا ابا حفص! إنّ فیها فاطمة; ای اباحفص (کنیه عمر است) فاطمه داخل این خانه است!) (فقال: وإن; گفت: هر چند فاطمه آنجا باشد).( الامامة والسیاسة، ج 1، ص 30)، طبری نیز حمله به خانه علی(علیه السلام) و تهدید به سوزاندن خانه را آورده است.( تاریخ طبری، ج 3، ص 202)، آیا آزردن فاطمه و بی احترامی به آن حضرت، با ازدواج با دخترش به انگیزه نجات اخروی سازگار است؟! آن هم آزردن کسی که آزار و رنجش او آزار رسول خدا(صلی الله علیه وآله)است (فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها).( مسند احمد، ج 4، ص 5 ; شبیه به آن صحیح بخاری، ج 6، ص 158)، بنابراین، به فرض که ازدواجی هم صورت گرفته باشد، به یقین برای انتساب به خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) جهت روز رستاخیز نبوده است; بلکه انگیزه های دیگری داشته است! چهارم: بررسی اسناد این خبر در کتب اهل سنّت و امامیه کتب اهل سنت به طور گسترده این ماجرا را به گونه های مختلف نقل کرده اند که بخش هایی از آن گذشت. برخی از محققان اسناد آن را بررسی کرده و روشن ساخته اند که اسناد همه آنها طبق معیارهای خود اهل سنت نیز ضعیف است.( ر.ک: ازدواج ام کلثوم با عمر، نوشته آیت الله سید علی حسینی میلانی)، در صحیح بخاری نیز اشاره ای به این ماجرا شده است.( صحیح بخاری، ج 3، ص 222، کتاب الجهاد والسّیر)، بسیاری از عالمان اهل سنّت همه آنچه در این کتاب آمده است را صحیح می دانند، ولی در سند این حدیث در صحیح بخاری ابن شهاب زُهری واقع شده است که هر چند او از نظر علمای رجال اهل سنّت توثیق شده است، ولی از نقل های تاریخی بر می آید که او با بنی امیه و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) همکاری نزدیک داشته و احتمال جعل در خبر وی وجود دارد و شاید به همین علّت ماجرای این ازدواج در صحیح مسلم با آنکه پس از صحیح بخاری نوشته شده نیامده است. علاوه بر آنکه صحیح بخاری به آن علّت که حدیث متواتر غدیر را در کتاب خود نیاورده و حدیث متواتر ثقلین را از قلم انداخته (با آنکه دیگر کتب صحاح آورده اند) مورد انتقاد اندیشمندان منصف و صاحب نظران غیر متعصب است. تلاش بخاری همواره بر آن است که حوادث صدر اسلام را کاملا آرام نشان دهد و آنچه از ستم بر اهل بیت(علیهم السلام)گذشته را نادیده بگیرد. جفاهای او نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) برای همه اندیشمندان منصف روشن است. او در حالی که در کتابش حتی یک حدیث از امام حسن(علیه السلام) نیاورده است، همچنین از امام صادق(علیه السلام) تا امام عسکری(علیه السلام)حدیثی نقل نکرده، از عمران بن حطّان (از رؤسای خوارج و از خطبای آنان) و از عمرو بن عاص و مروان بن حکم و معاویه روایاتی نقل می کند. به هر حال، یک محقّق منصف نمی تواند به همه آنچه که بخاری نقل کرده اعتماد کند. در کتاب های روایی امامیه این ماجرا اینطور نقل شده است: کلینی در کافی از معاویة بن عمار نقل می کند که از امام صادق(علیه السلام)پرسیدم: درباره زنی که شوهرش از دنیا رفت، آیا در همان خانه عدّه وفات نگه دارد و یا هر جا خواست می تواند برود؟ امام صادق(علیه السلام)فرمود: (می تواند هر جا خواست برود). آنگاه افزود: (إنّ علیّاً لمّا تُوفِّی عُمر أتی اُمّ کلثوم فانطلق بها إلی بیته; علی(علیه السلام) پس از مرگ عمر، آمد و ام کلثوم (همسر عمر) را به خانه برد).( کافی، ج 6، ص 115، ح 1)، شبیه همین روایت را سلیمان بن خالد نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند(همان مدرک، ح 2); ولی روشن نیست که آیا این امّ کلثوم فرزند علی(علیه السلام) بوده است، یا ربیبه آن حضرت و یا دختری که تحت کفالت او بزرگ شده بود؟به هر حال، با فرض پذیرش این دو روایت، در دو روایت دیگر کتاب کافی سبب این ازدواج ذکر شده است که بررسی خواهد شد. پنجم: تهدیدها و ضرورت ها با صرف نظر از تأمّلاتی که پیرامون جزئیات این ماجرا ذکر شد، اگر اصل ازدواج هم پذیرفته شود، هرگز به معنای وجود رابطه نیکو میان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و خلیفه دوم نیست. روایاتی که از شیعه و سنّی نقل شده است، نشان می دهد خلیفه دوم به سبب موقعیت خود در جایگاه خلافت مسلمین از تهدید استفاده می کرد (که شرح آن خواهد آمد). و البته نیک می دانست طرف او مردی است که برای هدف مهم تر یعنی حفظ اصل اسلام و میراث نبوی(صلی الله علیه وآله)، تحمّل و بردباری می نماید; انسانی است شریف، که به درگیری و نزاع اقدام نمی کند; همانگونه که مراد و مقتدای او رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در برابر مخالفت عمر و دوستانش با نوشتن وصیت نامه و اهانت به آن حضرت، تحمّل و بردباری به خرج داد و برای ممانعت از نزاع ودرگیری وصیت نامه مهم خود را ننوشت. به یقین ازدواج امّ کلثوم، از امامت و خلافت مهم تر نبود! امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از مقاومت و مخالفت، آنگاه که سقیفه نشینان مصمّم شدند به هر قیمتی خلافت را به چنگ آورند و آن را از اهلش دور نگه دارند، به صبر و تحمّل روی آورد و حتّی برای پیشبرد اسلام از دادن مشورت به خلفای وقت دریغ نداشت. امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره کناره گیری از خلافت پس از کشمکش ها می فرماید: (... فسدلتُ دُونَها ثوباً، وطویتُ عنها کَشْحاً; من در برابر آن پرده ای افکندم و پهلو از آنها تهی کردم (و خود را کنار کشیدم)).( نهج البلاغه، خطبه سوم (خطبه شقشقیه) ; الغارات، ج 2، ص 768)، در این مسیر، به صبری جانکاه روی آورد; آنجا که می فرماید: (فصبرتُ وفی العین قذی وفی الحلق شجا أری تراثی نهباً; من شکیبایی کردم در حالی که گویی چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود، چرا که می دیدم میراثم به غارت می رود).( نهج البلاغه خطبه سوم (خطبه شقشقیه); الغارات، ج 2، ص 768.)، ارتداد بسیاری از قبایل و سر برآوردن جمعی از یهود و نصارا و منافقان پس از ارتحال رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را بسیاری از مورّخان ذکر کرده اند. (السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 665 ; تاریخ طبری، ج 3، ص 225)، در این صورت دامن زدن امام علی(علیه السلام) به کشمکش و درگیری، اصل اسلام و دین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را در خطر عظیم تری قرار می داد. اکنون به سراغ تهدیداتی می رویم که در ماجرای ازدواج امّ کلثوم صورت گرفت: مطابق نقل ابن جوزی هنگامی که علی(علیه السلام) در پی خواستگاری از امّ کلثوم فرمود: او کودک است; عمر (با ناراحتی) گفت: (إنک والله ما بک ذلک، ولکن قد علمنا ما بک; به خدا سوگند! این که می گویی عذر نیست (و بهانه است) و ما مقصود تو را می دانیم (که با ما خوب نیستی)).(المنتظم، ج 4، ص 238) در این تعبیرات، ناخوشایندی عمر از جواب ردّ علی(علیه السلام)آشکار است.در المعجم الکبیر طبرانی و مجمع الزوائد هیثمی آمده است که علی(علیه السلام) با عقیل، عباس و حسین(علیه السلام) درباره درخواست خلیفه دوم مشورت کرد. آنگاه در برابر سخن عقیل فرمود: (والله ما ذاک من نصیحة،ولکن دِرّة عمر أحرجته الی ماتری; این سخن او از سر خیرخواهی نبود، بلکه تازیانه عمر او را به آنچه می بینی واداشته است).( المعجم الکبیر، ج 3، ص 44-45 ; مجمع الزوائد، ج 4، ص 271)،در منابع روایی امامیه، تهدید به صورت روشن تر بیان شده است. در روایتی که هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام)نقل می کند، آمده است: هنگامی که عمر امّ کلثوم را از علی(علیه السلام) خواستگاری کرد، حضرت فرمود: او کودک است (و جواب ردّ به او داد); عمر، عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را ملاقات کرد و ماجرا را برای وی بیان کرد و آنگاه عباس را تهدید کرد: (أما والله لأُعوِّرنَّ زمزم ولا أدعُ لکم مَکْرُمةً إلاّ هدمتُها، ولأُقیمنّ علیه شاهدَیْن بأنّه سَرق، ولأَقطعنَّ یمینه; به خدا سوگند! من چاه زمزم را (که افتخار سقایت آن با توست) پر خواهم کرد و تمامی کرامتی که برای شماست از بین خواهم برد و دو شاهد برای اتّهام سرقت بر ضدّ او اقامه می کنم و دستش را قطع خواهم کرد!). عبّاس به محضر علی(علیه السلام) آمد و تهدیدات عمر را بازگو کرد و از آن حضرت خواست که امر ازدواج را به عهده او بگذارد و علی(علیه السلام)نیز به دست او سپرد.( کافی، ج 5، ص 346، ح 2) و عباس آن را سامان داد و امّ کلثوم را به تزویج عمر درآورد.(بحارالانوار، ج 42، ص 93)،فشرده همه این تهدیدات را امام صادق(علیه السلام) در یک جمله کوتاه و پرمعنا این گونه بیان فرمود: (إنّ ذلک فرج غُصبناه; این ماجرا (ازدواج عمر با امّ کلثوم) ناموسی بود که از ما غصب شد).( کافی، ج 5، ص 346، ح 1)،با روحیه ای که از خلیفه دوم در ماجرای تهدید حمله به خانه حضرت زهرا(علیها السلام) و انجام آن نشان داریم، می توان باور کرد که در این ماجرا نیز تهدیدش را عملی سازد. ابن ابی شیبه به سند صحیح از زید بن اسلم از پدرش اسلم نقل می کند: پس از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه وآله) هنگامی که برای ابوبکر بیعت گرفته می شد، علی(علیه السلام) و زبیر بر فاطمه دختر رسول خدا وارد می شدند و با وی درباره کارشان مشورت می کردند. این خبر به گوش عمربن خطّاب رسید. وی آمد و بر فاطمه وارد شد و گفت: (... به خدا سوگند! اگر این چند نفر همچنان به کار خویش ادامه دهند، آن محبوبیت (تو نزد ما) مانع نخواهد شد که خانه را بر آنان آتش نزنم!). در ادامه اسلم نقل می کند که پس از بیرون رفتن عمر، فاطمه(علیها السلام)به آنان (علی و زبیر و ...) گفت: می دانید عمر نزد من سوگند خورده است که اگر شما (برای مشورت و ادامه مخالفت) به نزد من بیایید، خانه را بر شما آتش بزند) سپس افزود: (وایم الله لیمضینّ لما حلف علیه; به خدا سوگند! او سوگندش را عملی خواهد کرد).( مصنف ابن ابی شیبه، ج 8، ص 572، ح 4)، این سوگند صدیّقه طاهره است که از روحیه وی خبر می دهد و معتقد است، او چنین تهدیدی را عملی خواهد کرد! بنابراین، در اینجا نیز عمر می توانست تهدیدش را عملی کند، به ویژه آنکه او در آن زمان خلیفه رسمی بود و قدرت فراوانی داشت! در نتیجه، اگر ازدواجی صورت گرفته باشد، امیرمؤمنان علی(علیه السلام)به اضطرار، به آن رضایت داد و طبیعی است که در چنین صورتی هرگز پیوند مزبور نشانه وجود مودّت و محبّت نبوده است، نظیر این قضیه را خداوند در قرآن کریم از قول لوط پیامبر(علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت در برابر قوم کافر خود که به قصد مهمانانش به منزل وی هجوم آوردند، فرمود: ((هَؤُلاَءِ بَنَاتِی إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ); اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید، این دختران من حاضرند (که با آنها ازدواج کنید)).( حجر، آیه 71)، در نتیجه، اگر ازدواجی تحت شرائط خاصّ صورت گیرد و امامی همانند امیرمؤمنان(علیه السلام) به سبب مصلحتی مهم به این امر رضایت دهد، نه اشکالی بر آن حضرت وارد است; و نه علامت مودّت و دوستی است. باید از کسانی که این بحث را طرح کرده اند سپاسگزاری نمود که با طرح این بحث بُعد دیگری از مظلومیت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را آشکار نمودند و خود در اشکال تازه ای قرار گرفتند. همان گونه که آن حضرت در پاسخ به معاویه که بر آن حضرت طعنی زد که تو کسی بودی که همچون شتر افسار زده، کشان کشان برای بیعت بردند، فرمود: (وقلت: انّی کنتُ أُقاد کما یُقاد الجملُ المخشوش حتی أُبایِع، ولعمرُ اللهِ لقد أردتَ ان تَذمَّ فمدحتَ، وأن تفضح فافتضحتَ; و تو گفته ای: مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم. به خدا سوگند! خواسته ای مرا مذمّت کنی، ناخودآگاه مدح و ثنا کرده ای; خواسته ای مرا رسوا سازی، ولی رسوا شده ای). آنگاه جایگاه مظلوم را در ادامه این پاسخ ترسیم می کند که مظلومیت و تحمل کردن برای مصلحتی مهم تر ایرادی نیست، آنچه نقص و عیب است، آن است که مسلمان دچار شک و تردید در دین خود شود. لذا در ادامه نوشت: (وما علی المسلم من غَضاضة فی أن یکون مظلوماً ما لم یکن شاکّاً فی دینه، ولا مرتاباً بیقینه; این برای یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند).( نهج البلاغه، نامه 28)، آری، اگر امام(علیه السلام) در این ماجرا نیز مظلوم بود و تن به این ازدواج داد، نقص و عیبی بر آن حضرت نیست، بلکه بر آنان است که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را در چنین شرایطی قرار دادند و آن امام مظلوم بار دیگر مجبور شد برای مصلحتی مهم تر و مراقبت از نهال اسلام، از درگیری و نزاع اجتناب ورزد و این پیشنهاد را همچون جام زهری بنوشد و صبر و تحمّل نماید. جمع بندی و نتیجه بحث امّ کلثوم دختر امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(علیهما السلام) است. ازدواج او مورد توجه مورّخان و عالمان فریقَیْن قرار گرفت، چرا که در تاریخ آمده است او به همسری خلیفه دوم درآمد; این در حالی است که عالمان اهل بیت(علیهم السلام) معتقدند عمر بن خطّاب در دور ساختن علی(علیه السلام) از خلافت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و همچنین حمله و یورش به خانه فاطمه(علیها السلام)نقش محوری داشت; بنابراین، این پرسش مطرح شد که آیا چنین ازدواجی صورت گرفت؟ و آیا در صورت تحقّق چنین ازدواجی نمی توان نتیجه گرفت که میان علی(علیه السلام) و عمر رابطه حسنه ای وجود داشت؟ و آیا می تواند ضرورت و مصلحت مهم تر سبب پذیرش این ازدواج شده باشد؟ گفته شد: برخی از عالمان، وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت فاطمه(علیها السلام) منکر شده اند. برخی دیگر ازدواج را قبول ندارند.برخی دیگر اصل عقد را پذیرفته اند، ولی زفاف را مردود می دانند. و جمعی آن را از روی اضطرار و ضرورت دانسته اند. و بعضی علاوه بر پذیرش ازدواج، یک فرزند و برخی دو فرزند را برای امّ کلثوم از عمر نقل کرده اند. ما ضمن بررسی اخباری که در این زمینه از اهل سنّت وارد شده، تأمّلاتی پیرامون آن ذکر کرده ایم که اصل ازدواج را مورد تردید قرار می دهد، و بحث سندی را در اخبار اهل سنّت مطرح ساخته و آنها را مورد تردید قرار داده ایم; و با فرض صحّت ماجرا، آن را نشانه محبّت میان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و خلیفه دوم ندانسته ایم; زیرا روشن شد که به سبب تندخویی و تهدیدات خلیفه و خویشتن داری و بردباری مولای متقیان علی(علیه السلام) برای مصلحتی مهم تر و برای جلوگیری از نزاع داخلی و تضعیف کیان اسلام، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به آن رضایت داد. در حقیقت داستان این ازدواج، برگ دیگری از دفتر قطور مظلومیت علی(علیه السلام) است.
آیا ازدواج ام کلثوم با عمر حقیقت دارد؟
از موضوعات سؤال برانگیز در تاریخ اسلام، ازدواج جناب امّ کلثوم(علیها السلام) با خلیفه دوم عمربن خطّاب است. علّت سؤال برانگیز بودن آن، حوادث غم بار پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، کنار گذاشتن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) از خلافت و یورش به خانه فاطمه زهرا(علیها السلام) است. مدارکی نشان می دهد که در همه آن حوادث تأسف برانگیز و اندوهبار، خلیفه دوم نقش اساسی و تأثیرگذار داشت; از این رو، این سؤال همواره ذهن مسلمانان را به خود مشغول ساخته که اگر خلیفه دوم در حمله به خانه حضرت زهرا، ضربه زدن به وی و ایجاد غم و اندوه در قلب آن بانوی بزرگ نقش داشته، چگونه علی(علیه السلام)دخترش را به ازدواج او درآورد؟! آیا اصلا چنین ازدواجی صورت گرفت؟ و اگر ازدواجی صورت گرفت بر اساس چه مصلحتی انجام شد؟ و تا چه مرحله ای پیش رفت؟ برخی از عالمان اهل سنّت وقوع چنین امری را دلیل بر انکار آن حوادث می دانند و معتقدند هرگز حمله ای به خانه حضرت زهرا(علیها السلام)نشد و شهادت آن حضرت را نیز غیر واقعی می دانند. در حالی که می دانیم، اصل یورش به خانه آن حضرت و توهین به بانوی بزرگ اسلام و علی(علیه السلام) جای تردید نیست و تهدید به آتش زدن خانه برای اجبار به بیعت نیز، در کتب معتبر اهل سنت آمده است و برخی نیز آورده اند این تهدید عملی شد.( رجوع کنید به کتاب: آتش در خانه وحی. (از مجموعه مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام، شماره 2) و کتاب (یورش به خانه وحی) تألیف آیت الله جعفر سبحانی ) عالمان مکتب اهل بیت نیز در کتب تاریخی و حدیثی خود آن را به طور مشروح مورد بحث قرار داده اند و این مسأله میان شیعیان معروف و مورد اتفاق است.( بحارالانوار، ج 43)، با این پیش فرض باید سراغ سؤال فوق رفت که آیا دختر فاطمه(علیها السلام)در زمان خلافت عمر به نکاح وی درآمد؟ تحقق چنین امری با آن سابقه چگونه سازگار است؟ این پرسش را باید در چند محور مورد بررسی قرار داد:
اوّل: امّ کلثوم کیست؟ _دوم: سخن دانشمندان پیرامون این ازدواج _سوم: تأمّلاتی پیرامون این ازدواج
_چهارم: بررسی اسناد این خبر در کتب اهل سنّت و امامیه _پنجم: تهدیدها و ضرورت ها
اوّل: امّ کلثوم کیست؟
ابن عبدالبر در استیعاب، ابن اثیر در اسدالغابه و شیخ مفید در ارشاد، امّ کلثوم را به همراه حسن، حسین و زینب(علیهم السلام) از فرزندان فاطمه و علی(علیهما السلام) دانسته اند.( . الاستیعاب، ج 4، ص 1893، شماره 4057 (شرح حال حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)) ; ج 4، ص 1954، شماره 4204 (شرح حال ام کلثوم). استیعاب تصریح می کند که امّ کلثوم قبل از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) متولد شد; اسدالغابة، ج 6، ص 387، شماره 7578 ; ارشاد مفید، ج 1، ص 354 )، طبری و ابن شهر آشوب علاوه بر آن، محسن را نیز از فرزندان آن دو بزرگوار می دانند که در کودکی سقط شد و وفات یافت.( تاریخ طبری، ج 5، ص 153 ; مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 89).نام امّ کلثوم در موارد متعدد و حساس از تاریخ امیرمؤمنان تا زمان امام حسین(علیهما السلام) به چشم می خورد. از جمله: در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم که سحرگاهش امیرمؤمنان علی(علیه السلام) ضربت خورد، آن حضرت افطار را مهمان دخترش امّ کلثوم بود(بحارالانوار، ج 42، ص 226) و هنگامی که خبر شهادت پدر را از زبانش شنید، بی تاب شد و گریه کرد و امیرمؤمنان(علیه السلام)وی را دلداری داد.(همان مدرک، ص 223).در سفر تاریخی امام حسین(علیه السلام) به سمت کوفه و حادثه عاشورای سال 61 هجری نیز همراه برادرش بود و آنجا که امام حسین(علیه السلام) برای خداحافظی به خیمه آمد و از زنان حرم خداحافظی کرد، از امّ کلثوم، همراه با سکینه، فاطمه و زینب نام برد و فرمود: (یا سکینة، یا فاطمة، یا زینب، یا امّ کلثوم علیکنّ منّی السّلام).( بحارالانوار، ج 45، ص 47).در ماجرای اسارت نیز نام امّ کلثوم دیده می شود. او در کوفه پس از زینب کبری(علیها السلام) برای مردم خطبه خواند و آنها را سرزنش کرد(همان مدرک، ص 112) و در شام، پس از رسوایی یزید و آنگاه که یزید به ظاهر درصدد جبران جنایات خود بر آمد و به امّ کلثوم گفت: این اموال را در برابر آن مشکلات و سختی ها از ما بگیر; پاسخ داد: (یا یزید، ما أقلّ حیاءک وأصلب وجهک، تَقتُل أخی وأهل بیتی وتُعطینی عوضهم; ای یزید چقدر بی حیا و بی شرمی! برادر و خاندان ما را می کشی و اکنون می خواهی عوض آن ها را به ما بپردازی (و با اموال، آن جنایت عظیم را جبران کنی؟!)).( همان مدرک، ص 197).مطابق برخی از نقل های تاریخی ام کلثوم در زمان حکومت معاویه و امارت سعید بن عاص بر مدینه (قبل از سال 54) وفات یافت.( اعیان الشیعه، ج 3، ص 485) ابن عبدالبرّ و ابن حجر نیز وفات او را زمان امام حسن(علیه السلام) می دانند(الاستیعاب، ج 4، ص 1956; اسدالغابة، ج 6، ص 387) ولی با پذیرش حضور ام کلثوم در حوادث کربلا باید وفات وی سال 61 هجری به بعد بوده باشد و لذا بعضی وفات او را چهارماه پس از بازگشت اسرا از شام دانسته اند. (اعلام النساء، ص 238-247).
دوم: سخن دانشمندان پیرامون این ازدواج
ماجرای ازدواج آن حضرت با خلیفه دوم، همواره در میان نویسندگان و مورّخان مطرح بوده است و ابعاد آن مورد بررسی قرار گرفته است. بعضی آن را منکر شده اند(شیخ مفید در یک کتاب ازدواج امّ کلثوم را رد کرده است (المسائل السرویة، ص 86)، ولی در کتابی دیگر آن پذیرفته است و آن را بر اساس ضرورت می داند (المسائل العکبریة، ص 62-61). علاّمه سیّد ناصر حسین موسوی هندی نیز در کتاب إفحام الاعداء والخصوم این ازدواج را ردّ کرده است)،وبرخی وقوع آن را پذیرفته اند، یعقوبی و طبری سال آن را هفدهم هجری دانسته اند(تاریخ طبری، ج 4، ص 69 ; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 149) و بعضی نیز برای او فرزندی از عمر ذکر کرده اند به نام زید بن عمربن الخطاب(تهذیب الاحکام، ج 9، ص 362، ح 15) و برخی دختری به نام رقیه را نیز افزوده اند. (طبقات الکبری، ج 3، ص 14 ; الاصابة فی معرفة الصحابة، ج 8 ، ص 465 ; الاستیعاب، ج 4، ص 1956).غالب مورّخان اهل سنت نظر اخیر را پذیرفته اند و در کتاب های تاریخی و حدیثی خود آن را ذکر کرده اند (که در لابه لای بحث های آینده خواهد آمد) و در کتاب های فقهی (بحث چگونگی ایستادن امام در نماز میّت در برابر جنازه زن و مرد) نیز به آن استناد کرده اند.( المجموع نووی، ج 5، ص 224 ; مغنی المحتاج، ج 1، ص 348; المبسوط (سرخسی)، ج 2، ص 65 ; مغنی ابن قدامه، ج 2، ص 395). سیّد مرتضی معتقد است این ازدواج پس از تهدیدها وکشمکش های فراوان اتفاق افتاد و در حال اختیار و با رغبت نبوده است. (رسائل المرتضی، ج 3، ص 149).علامه شوشتری نیز در قاموس الرجال اصل ازدواج را می پذیرد.( قاموس الرجال، ج 12، ص 215-216).ابومحمد نوبختی معتقد است که امّ کلثوم کوچک بود (هر چند عقد واقع شد، ولی) پیش از وقوع زفاف، عمر از دنیا رفت.( بحارالانوار، ج 42، ص 91). بنابراین، چهار نظر درباره این ازدواج وجود دارد: نخست آنکه حضرت دختری به نام امّ کلثوم نداشت. دوم اینکه دختری به این نام داشت، ولی با خلیفه دوم ازدواج نکرد. سوم آنکه ازدواج کرد، ولی به عروسی منتهی نشد. چهارم اینکه ازدواج به صورت کامل انجام شد، ولی طبق نظر جمعی، تحت فشار و اجبار بود.
سوم: تأمّلاتی پیرامون ازدواج
هر چند جمعی تحقّق این ازدواج را پذیرفته اند و از نظر روایتی و تاریخی آن را قبول کرده اند، ولی از نظر درایتی و محتوای خبر، اموری نقل شده است که تأمّل برانگیز است:
1. افسانه سرایی و زشتی های خبر
پیرامون ازدواج و مقدمات آن، در کتاب های اهل سنت مطالبی نقل شده است، که بسیار زشت و زننده و دور از شأن یک مسلمان متشرّع است. نمونه هایی از آن را نقل می کنیم:
الف) ابن عبدالبر در استیعاب نقل می کند: (عمر به علی(علیه السلام)گفت: امّ کلثوم را به همسری من در بیاور، که من می خواهم با این پیوند به کرامتی که احدی به آن نرسیده است، دست یابم!! علی(علیه السلام) فرمود: من او را به نزد تو می فرستم... امام(علیه السلام) امّ کلثوم را همراه با پارچه ای نزد عمر فرستاد و فرمود از طرف من به او بگو: این پارچه ای است که به تو گفته بودم. امّ کلثوم نیز پیام امام(علیه السلام) را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت بگو، من پسندیدم و راضی شدم، خدا از تو راضی باشد! آنگاه عمر دست بر ساق امّ کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد!!
امّ کلثوم گفت: چه می کنی؟ اگر تو خلیفه نبودی، بینی ات را می شکستم! آنگاه نزد پدر برگشت و گفت: مرا نزد پیرمرد بدی فرستادی!).( الاستیعاب، ج 4، ص 1955؛ فراموش نکنید که این سخن از یکی از منابع معروف اهل سنت نقل شده است).
ب) در نقل دیگری از ابن حجر عسقلانی آمده است که: امّ کلثوم ناراحت شد و خطاب به عمر گفت: اگر تو خلیفه نبودی به چشمت ضربه ای می زدم (آن را کور می کردم!).( الاصابة، ج 8، ص 465).
ج) خطیب بغدادی زشت تر از این را در کتاب خود نقل کرده و می نویسد: در پی درخواست عمر، علی(علیه السلام)دخترش را آرایش کرد و او را سوی عمر روانه کرد; وقتی که عمر او را دید، برخاست و ساق پایش را گرفت و گفت: به پدرت بگو من پسندیدم (سه بار تکرار کرد). وقتی دختر به نزد پدر آمد، گفت: عمر مرا به سوی خود خواند و هنگامی که برخاستم، ساق پایم را گرفت و گفت: از جانب من به پدرت بگو، من پسندیدم!!( تاریخ بغداد، ج 6، ص 180).
راستی این نقل ها چقدر ناخوشایند است! پدری مانند علی(علیه السلام)دخترش را بدین صورت نزد بیگانه ای بفرستد و پس از آنکه دختر، برخورد زشت او را نقل می کند، پدر نیز آرام باشد!!
آیا این عدّه از علما معتقدند عدالت عمر با چنین حرکاتی همچنان صدمه نمی بیند و سدّ محکم (عدالت صحابه!) با این نوع کارها رخنه ای نمی پذیرد که آن را در کتاب های معروف خود آورده اند؟!
سبط بن جوزی که این نقل ها را دیده، بسیار برآشفته و می نویسد: (به خدا سوگند این کار قبیح است، حتی اگر آن دختر، کنیزکی بود نیز چنین کاری جایز نبود (چه برسد که او حرّه بود). سپس می افزاید: به اجماع مسلمانان لمس زن اجنبی جایز نیست، پس چگونه آن را به عمر نسبت می دهند).( تذکرة الخواص، ص 321)
روشن است که چنین نقل هایی را نه شیعیان می پذیرند و نه عالمان منصف و حق جوی اهل سنّت; ولی جمعی از جاعلان تاریخ، برای صدمه زدن به چهره قدسی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به این نوع نقل های رکیک روی آورده و پیرامون این ازدواج داستان سرایی ها کرده اند!
2. سنّ امّ کلثوم به هنگام ازدواج
همان گونه که نقل شد، یعقوبی و طبری سال ازدواج امّ کلثوم با عمر را سال هفدهم هجری دانسته اند.( ابن سعد نیز در طبقات می نویسد: (تزوّجها عمر بن الخطاب و هی جاریة لم تبلغ; عمر با امّ کلثوم ازدواج کرد، در حالی که هنوز امّ کلثوم به سنّ بلوغ نرسیده بود). (طبقات الکبری، ج 8، ص 338). ابن جوزی نیز در المنتظم (ج 4، ص 237) می نویسد: عمر در حالی با ام کلثوم ازدواج کرد که وی به سنّ بلوغ نرسیده بود. هر چند ذهبی ولادت او را سال ششم هجری نوشته است (سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 500)، و در نتیجه سال هفدهم باید سنّ او 11 سال باشد، ولی با توجه به سخن علی(علیه السلام) که او را کودک دانست و سخن دیگر مورّخان که گفته اند او به سنّ بلوغ نرسیده بود، نقل ذهبی نادرست است و نباید سنّ او به 9 سال (زمان بلوغ دختران) رسیده باشد)، و لذا امّ کلثوم در آن سال، کمتر از نُه سال سن داشت; آیا پذیرفتنی است که علی(علیه السلام) دختر هشت ساله خود را با رضایت به نکاح پیرمردی 57 ساله با فاصله سنی حدود 50 سال درآورد؟!! در پاره ای از تواریخ نیز نقل شده است که علی(علیه السلام) در پی درخواست عمر گفت: (إنّها صبیّة; او کودک است).( طبقات الکبری، ج 8 ، ص 339) آیا با این حال راضی به این ازدواج شد؟ سخت می شود آن را باور کرد!(هر چند فاصله سنّی پیامبر(صلی الله علیه وآله)با برخی ازهمسرانش نیز زیاد بود، ولی می دانیم آنها با افتخار به همسری پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در می آمدند و گاه پیشنهاد ازدواج از طرف خود آنان مطرح می شد و با ازدواج مورد بحث، که علی(علیه السلام) با آن موافق نبود و عمر با اصرار از امّ کلثوم خواستگاری کرد، (که بحث آن خواهد آمد) تفاوت دارد).
3. تندخویی
تندخویی عمر زبانزد خاصّ و عام بود و در کتب اهل سنّت به طور گسترده نقل شده است تا آنجا که وقتی به خلافت رسید، نخستین کلماتی که مطابق نقل طبقات ابن سعد بر روی منبر بر زبانش جاری ساخت این بود: (أللّهم إنّی شدید ]غلیظ[ فلیّنی، وإنّی ضعیف فقوّنی، وإنّی بخیل فسخّنی; خدایا من تندخویم پس مرا نرم و ملایم قرار ده! و من ضعیفم، پس مرا قوی ساز! و من بخیلم پس مرا سخی گردان).( همان مدرک، ج 3، ص 208).ولی گویا این حالات طبق نقل روایات اهل سنّت همچنان در او باقی ماند; زیرا از تاریخ استفاده می شود که به همین دلیل، برخی از زنان حاضر به همسری وی نمی شدند.طبری نقل می کند که عمر، امّ کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد، در حالی که او کوچک بود. عایشه ماجرا را با خواهرش امّ کلثوم در میان گذاشت. امّ کلثوم گفت: من نیازی به او ندارم! عایشه گفت: نسبت به خلیفه بی میلی؟ پاسخ داد: (نعم، إنّه خشن العیش، شدید علی النّساء; آری، زیرا او در زندگی سخت گیر است و نسبت به زنان نیز با خشونت برخورد می کند).( تاریخ طبری، ج 4، ص 199، این مطلب در کامل ابن اثیر (ج 3، ص 54) نیز آمده است)، مشاهده می کنیم حتی دختر کوچکی مانند امّ کلثوم فرزند ابوبکر نیز از خشونت وی با خبر بود.
مطابق نقل دیگر: امّ کلثوم دختر ابوبکر به خواهرش عایشه گفت: تو می خواهی من به ازدواج کسی در آیم که تندی و سخت گیری او را در زندگی می دانی؟! سپس افزود: (والله لئن فعلتِ لأخرجنّ إلی قبر رسول الله(صلی الله علیه وآله) ولأصیحنّ به; به خدا سوگند اگر چنین کنی من کنار قبر پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) می روم و در آنجا فریاد می زنم).( الاستیعاب، ج 4، ص 1807)،همچنین مطابق نقل بلاذری، طبری و ابن اثیر، هنگامی که یزید بن ابوسفیان از دنیا رفت، عمر از همسرش امّ ابان دختر عتبه خواستگاری کرد، وی نپذیرفت و گفت: (لأنّه یدخل عابساً ویخرج عابساً، یغلق أبوابه ویقلّ خیره; او عبوس و خشمگین وارد منزل می شود و عبوس و عصبانی خارج می شود، درِ خانه را می بندد و خیرش اندک است)(انساب الأشراف، ج9،ص 368 ; تاریخ طبری،ج 4،ص 400; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 55.)بنابراین، چگونه می شود امام علی(علیه السلام) با رضایت و طیب خاطر دخترش را به او داده باشد؟
4. انگیزه این ازدواج
ابن حجر در کتاب خود نقل می کند که عمر، امّ کلثوم را از علی(علیه السلام)خواستگاری کرد. آن حضرت فرمود: (من دخترانم را برای فرزندان [برادرم] جعفر نگه داشته ام). عمر اصرار کرد و گفت: (او را به ازدواج من درآور، که هیچ مردی مانند من از او مراقبت نخواهد کرد). علی(علیه السلام)نیز پذیرفت و عمر به نزد مهاجران آمد و گفت: به من تبریک بگویید! گفتند: چرا؟ گفت: به خاطر تزویج با دختر علی(علیه السلام). زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: (کلّ نسب و سبب سیقطع یوم القیامة إلاّ نسبی وسببی; هر نسب و سببی در روز قیامت قطع خواهد شد، مگر نسبت و خویشاوندی با من) لذا خواستم با این ازدواج از این موهبت بهره مند شوم).( الاصابة، ج 8، ص 467. همچنین ر.ک: الاستیعاب، ج 4، ص 1955)، ابن اثیر این عبارت را آورده است که عمر گفت: من پیش از این با آن حضرت (به خاطر آنکه پدر زن او بودم) نسبت پیدا کردم، و اکنون دوست داشتم داماد این خاندان شوم.( اسدالغابة ، ج 6، ص 387)،مطابق نقل یعقوبی، عمر علّت این درخواست را به خود علی(علیه السلام)نیز گفت.( تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 149)،بیان این انگیزه از سوی خلیفه دوم نیز بعید است و تصوّر نمی کنیم که وی را چنین انگیزه ای وادار به خواستگاری از امّ کلثوم کند; زیرا مطابق نقل بلاذری در انساب الأشراف: هنگامی که علی(علیه السلام) برای بیعت با ابوبکر حاضر نشد، عمر به سوی خانه آن حضرت حرکت کرد، در حالی که فتیله ای آتشین در دست داشت. فاطمه را نزدیک درِ خانه ملاقات کرد; فاطمه(علیها السلام) وقتی عمر را با آتش دید، فرمود: (یابن الخطّاب! أتراک محرقاً علیَّ بابی; ای پسر خطّاب تو می خواهی درِ خانه مرا بسوزانی؟!) عمر با صراحت گفت: آری.( انساب الاشراف، ج 1، ص 586. ابن عبد ربّه (ج 4، ص 259) شبیه همین ماجرا را آورده است)، مطابق نقل دانشمند معروف اهل سنت ابن قتیبه دینوری: عمر دستور داد هیزم بیاورند و آنها که در منزل فاطمه اجتماع کرده بودند را تهدید کرد، از خانه بیرون بیایند و بیعت کنند و گرنه خانه را آتش می زنم. به او گفته شد: (یا ابا حفص! إنّ فیها فاطمة; ای اباحفص (کنیه عمر است) فاطمه داخل این خانه است!) (فقال: وإن; گفت: هر چند فاطمه آنجا باشد).( الامامة والسیاسة، ج 1، ص 30)، طبری نیز حمله به خانه علی(علیه السلام) و تهدید به سوزاندن خانه را آورده است.( تاریخ طبری، ج 3، ص 202)، آیا آزردن فاطمه و بی احترامی به آن حضرت، با ازدواج با دخترش به انگیزه نجات اخروی سازگار است؟! آن هم آزردن کسی که آزار و رنجش او آزار رسول خدا(صلی الله علیه وآله)است (فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها).( مسند احمد، ج 4، ص 5 ; شبیه به آن صحیح بخاری، ج 6، ص 158)، بنابراین، به فرض که ازدواجی هم صورت گرفته باشد، به یقین برای انتساب به خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) جهت روز رستاخیز نبوده است; بلکه انگیزه های دیگری داشته است!
چهارم: بررسی اسناد این خبر در کتب اهل سنّت و امامیه
کتب اهل سنت به طور گسترده این ماجرا را به گونه های مختلف نقل کرده اند که بخش هایی از آن گذشت. برخی از محققان اسناد آن را بررسی کرده و روشن ساخته اند که اسناد همه آنها طبق معیارهای خود اهل سنت نیز ضعیف است.( ر.ک: ازدواج ام کلثوم با عمر، نوشته آیت الله سید علی حسینی میلانی)، در صحیح بخاری نیز اشاره ای به این ماجرا شده است.( صحیح بخاری، ج 3، ص 222، کتاب الجهاد والسّیر)، بسیاری از عالمان اهل سنّت همه آنچه در این کتاب آمده است را صحیح می دانند، ولی در سند این حدیث در صحیح بخاری ابن شهاب زُهری واقع شده است که هر چند او از نظر علمای رجال اهل سنّت توثیق شده است، ولی از نقل های تاریخی بر می آید که او با بنی امیه و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) همکاری نزدیک داشته و احتمال جعل در خبر وی وجود دارد و شاید به همین علّت ماجرای این ازدواج در صحیح مسلم با آنکه پس از صحیح بخاری نوشته شده نیامده است. علاوه بر آنکه صحیح بخاری به آن علّت که حدیث متواتر غدیر را در کتاب خود نیاورده و حدیث متواتر ثقلین را از قلم انداخته (با آنکه دیگر کتب صحاح آورده اند) مورد انتقاد اندیشمندان منصف و صاحب نظران غیر متعصب است. تلاش بخاری همواره بر آن است که حوادث صدر اسلام را کاملا آرام نشان دهد و آنچه از ستم بر اهل بیت(علیهم السلام)گذشته را نادیده بگیرد. جفاهای او نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) برای همه اندیشمندان منصف روشن است. او در حالی که در کتابش حتی یک حدیث از امام حسن(علیه السلام) نیاورده است، همچنین از امام صادق(علیه السلام) تا امام عسکری(علیه السلام)حدیثی نقل نکرده، از عمران بن حطّان (از رؤسای خوارج و از خطبای آنان) و از عمرو بن عاص و مروان بن حکم و معاویه روایاتی نقل می کند. به هر حال، یک محقّق منصف نمی تواند به همه آنچه که بخاری نقل کرده اعتماد کند.
در کتاب های روایی امامیه این ماجرا اینطور نقل شده است: کلینی در کافی از معاویة بن عمار نقل می کند که از امام صادق(علیه السلام)پرسیدم: درباره زنی که شوهرش از دنیا رفت، آیا در همان خانه عدّه وفات نگه دارد و یا هر جا خواست می تواند برود؟ امام صادق(علیه السلام)فرمود: (می تواند هر جا خواست برود). آنگاه افزود: (إنّ علیّاً لمّا تُوفِّی عُمر أتی اُمّ کلثوم فانطلق بها إلی بیته; علی(علیه السلام) پس از مرگ عمر، آمد و ام کلثوم (همسر عمر) را به خانه برد).( کافی، ج 6، ص 115، ح 1)، شبیه همین روایت را سلیمان بن خالد نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند(همان مدرک، ح 2); ولی روشن نیست که آیا این امّ کلثوم فرزند علی(علیه السلام) بوده است، یا ربیبه آن حضرت و یا دختری که تحت کفالت او بزرگ شده بود؟به هر حال، با فرض پذیرش این دو روایت، در دو روایت دیگر کتاب کافی سبب این ازدواج ذکر شده است که بررسی خواهد شد.
پنجم: تهدیدها و ضرورت ها
با صرف نظر از تأمّلاتی که پیرامون جزئیات این ماجرا ذکر شد، اگر اصل ازدواج هم پذیرفته شود، هرگز به معنای وجود رابطه نیکو میان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و خلیفه دوم نیست. روایاتی که از شیعه و سنّی نقل شده است، نشان می دهد خلیفه دوم به سبب موقعیت خود در جایگاه خلافت مسلمین از تهدید استفاده می کرد (که شرح آن خواهد آمد). و البته نیک می دانست طرف او مردی است که برای هدف مهم تر یعنی حفظ اصل اسلام و میراث نبوی(صلی الله علیه وآله)، تحمّل و بردباری می نماید; انسانی است شریف، که به درگیری و نزاع اقدام نمی کند; همانگونه که مراد و مقتدای او رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در برابر مخالفت عمر و دوستانش با نوشتن وصیت نامه و اهانت به آن حضرت، تحمّل و بردباری به خرج داد و برای ممانعت از نزاع ودرگیری وصیت نامه مهم خود را ننوشت. به یقین ازدواج امّ کلثوم، از امامت و خلافت مهم تر نبود! امیرمؤمنان(علیه السلام) پس از مقاومت و مخالفت، آنگاه که سقیفه نشینان مصمّم شدند به هر قیمتی خلافت را به چنگ آورند و آن را از اهلش دور نگه دارند، به صبر و تحمّل روی آورد و حتّی برای پیشبرد اسلام از دادن مشورت به خلفای وقت دریغ نداشت. امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره کناره گیری از خلافت پس از کشمکش ها می فرماید: (... فسدلتُ دُونَها ثوباً، وطویتُ عنها کَشْحاً; من در برابر آن پرده ای افکندم و پهلو از آنها تهی کردم (و خود را کنار کشیدم)).( نهج البلاغه، خطبه سوم (خطبه شقشقیه) ; الغارات، ج 2، ص 768)، در این مسیر، به صبری جانکاه روی آورد; آنجا که می فرماید: (فصبرتُ وفی العین قذی وفی الحلق شجا أری تراثی نهباً; من شکیبایی کردم در حالی که گویی چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلویم را گرفته بود، چرا که می دیدم میراثم به غارت می رود).( نهج البلاغه خطبه سوم (خطبه شقشقیه); الغارات، ج 2، ص 768.)،
ارتداد بسیاری از قبایل و سر برآوردن جمعی از یهود و نصارا و منافقان پس از ارتحال رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را بسیاری از مورّخان ذکر کرده اند. (السیرة النبویة (ابن هشام)، ج 2، ص 665 ; تاریخ طبری، ج 3، ص 225)، در این صورت دامن زدن امام علی(علیه السلام) به کشمکش و درگیری، اصل اسلام و دین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را در خطر عظیم تری قرار می داد.
اکنون به سراغ تهدیداتی می رویم که در ماجرای ازدواج امّ کلثوم صورت گرفت:
مطابق نقل ابن جوزی هنگامی که علی(علیه السلام) در پی خواستگاری از امّ کلثوم فرمود: او کودک است; عمر (با ناراحتی) گفت: (إنک والله ما بک ذلک، ولکن قد علمنا ما بک; به خدا سوگند! این که می گویی عذر نیست (و بهانه است) و ما مقصود تو را می دانیم (که با ما خوب نیستی)).(المنتظم، ج 4، ص 238) در این تعبیرات، ناخوشایندی عمر از جواب ردّ علی(علیه السلام)آشکار است.در المعجم الکبیر طبرانی و مجمع الزوائد هیثمی آمده است که علی(علیه السلام) با عقیل، عباس و حسین(علیه السلام) درباره درخواست خلیفه دوم مشورت کرد. آنگاه در برابر سخن عقیل فرمود: (والله ما ذاک من نصیحة،ولکن دِرّة عمر أحرجته الی ماتری; این سخن او از سر خیرخواهی نبود، بلکه تازیانه عمر او را به آنچه می بینی واداشته است).( المعجم الکبیر، ج 3، ص 44-45 ; مجمع الزوائد، ج 4، ص 271)،در منابع روایی امامیه، تهدید به صورت روشن تر بیان شده است. در روایتی که هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام)نقل می کند، آمده است: هنگامی که عمر امّ کلثوم را از علی(علیه السلام) خواستگاری کرد، حضرت فرمود: او کودک است (و جواب ردّ به او داد); عمر، عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را ملاقات کرد و ماجرا را برای وی بیان کرد و آنگاه عباس را تهدید کرد: (أما والله لأُعوِّرنَّ زمزم ولا أدعُ لکم مَکْرُمةً إلاّ هدمتُها، ولأُقیمنّ علیه شاهدَیْن بأنّه سَرق، ولأَقطعنَّ یمینه; به خدا سوگند! من چاه زمزم را (که افتخار سقایت آن با توست) پر خواهم کرد و تمامی کرامتی که برای شماست از بین خواهم برد و دو شاهد برای اتّهام سرقت بر ضدّ او اقامه می کنم و دستش را قطع خواهم کرد!). عبّاس به محضر علی(علیه السلام) آمد و تهدیدات عمر را بازگو کرد و از آن حضرت خواست که امر ازدواج را به عهده او بگذارد و علی(علیه السلام)نیز به دست او سپرد.( کافی، ج 5، ص 346، ح 2) و عباس آن را سامان داد و امّ کلثوم را به تزویج عمر درآورد.(بحارالانوار، ج 42، ص 93)،فشرده همه این تهدیدات را امام صادق(علیه السلام) در یک جمله کوتاه و پرمعنا این گونه بیان فرمود: (إنّ ذلک فرج غُصبناه; این ماجرا (ازدواج عمر با امّ کلثوم) ناموسی بود که از ما غصب شد).( کافی، ج 5، ص 346، ح 1)،با روحیه ای که از خلیفه دوم در ماجرای تهدید حمله به خانه حضرت زهرا(علیها السلام) و انجام آن نشان داریم، می توان باور کرد که در این ماجرا نیز تهدیدش را عملی سازد. ابن ابی شیبه به سند صحیح از زید بن اسلم از پدرش اسلم نقل می کند: پس از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه وآله) هنگامی که برای ابوبکر بیعت گرفته می شد، علی(علیه السلام) و زبیر بر فاطمه دختر رسول خدا وارد می شدند و با وی درباره کارشان مشورت می کردند. این خبر به گوش عمربن خطّاب رسید. وی آمد و بر فاطمه وارد شد و گفت: (... به خدا سوگند! اگر این چند نفر همچنان به کار خویش ادامه دهند، آن محبوبیت (تو نزد ما) مانع نخواهد شد که خانه را بر آنان آتش نزنم!). در ادامه اسلم نقل می کند که پس از بیرون رفتن عمر، فاطمه(علیها السلام)به آنان (علی و زبیر و ...) گفت: می دانید عمر نزد من سوگند خورده است که اگر شما (برای مشورت و ادامه مخالفت) به نزد من بیایید، خانه را بر شما آتش بزند) سپس افزود: (وایم الله لیمضینّ لما حلف علیه; به خدا سوگند! او سوگندش را عملی خواهد کرد).( مصنف ابن ابی شیبه، ج 8، ص 572، ح 4)، این سوگند صدیّقه طاهره است که از روحیه وی خبر می دهد و معتقد است، او چنین تهدیدی را عملی خواهد کرد! بنابراین، در اینجا نیز عمر می توانست تهدیدش را عملی کند، به ویژه آنکه او در آن زمان خلیفه رسمی بود و قدرت فراوانی داشت! در نتیجه، اگر ازدواجی صورت گرفته باشد، امیرمؤمنان علی(علیه السلام)به اضطرار، به آن رضایت داد و طبیعی است که در چنین صورتی هرگز پیوند مزبور نشانه وجود مودّت و محبّت نبوده است، نظیر این قضیه را خداوند در قرآن کریم از قول لوط پیامبر(علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت در برابر قوم کافر خود که به قصد مهمانانش به منزل وی هجوم آوردند، فرمود: ((هَؤُلاَءِ بَنَاتِی إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ); اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید، این دختران من حاضرند (که با آنها ازدواج کنید)).( حجر، آیه 71)، در نتیجه، اگر ازدواجی تحت شرائط خاصّ صورت گیرد و امامی همانند امیرمؤمنان(علیه السلام) به سبب مصلحتی مهم به این امر رضایت دهد، نه اشکالی بر آن حضرت وارد است; و نه علامت مودّت و دوستی است. باید از کسانی که این بحث را طرح کرده اند سپاسگزاری نمود که با طرح این بحث بُعد دیگری از مظلومیت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را آشکار نمودند و خود در اشکال تازه ای قرار گرفتند. همان گونه که آن حضرت در پاسخ به معاویه که بر آن حضرت طعنی زد که تو کسی بودی که همچون شتر افسار زده، کشان کشان برای بیعت بردند، فرمود: (وقلت: انّی کنتُ أُقاد کما یُقاد الجملُ المخشوش حتی أُبایِع، ولعمرُ اللهِ لقد أردتَ ان تَذمَّ فمدحتَ، وأن تفضح فافتضحتَ; و تو گفته ای: مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم. به خدا سوگند! خواسته ای مرا مذمّت کنی، ناخودآگاه مدح و ثنا کرده ای; خواسته ای مرا رسوا سازی، ولی رسوا شده ای).
آنگاه جایگاه مظلوم را در ادامه این پاسخ ترسیم می کند که مظلومیت و تحمل کردن برای مصلحتی مهم تر ایرادی نیست، آنچه نقص و عیب است، آن است که مسلمان دچار شک و تردید در دین خود شود. لذا در ادامه نوشت: (وما علی المسلم من غَضاضة فی أن یکون مظلوماً ما لم یکن شاکّاً فی دینه، ولا مرتاباً بیقینه; این برای یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته باشد و در یقین خود شک نکند).( نهج البلاغه، نامه 28)، آری، اگر امام(علیه السلام) در این ماجرا نیز مظلوم بود و تن به این ازدواج داد، نقص و عیبی بر آن حضرت نیست، بلکه بر آنان است که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را در چنین شرایطی قرار دادند و آن امام مظلوم بار دیگر مجبور شد برای مصلحتی مهم تر و مراقبت از نهال اسلام، از درگیری و نزاع اجتناب ورزد و این پیشنهاد را همچون جام زهری بنوشد و صبر و تحمّل نماید.
جمع بندی و نتیجه بحث
امّ کلثوم دختر امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(علیهما السلام) است. ازدواج او مورد توجه مورّخان و عالمان فریقَیْن قرار گرفت، چرا که در تاریخ آمده است او به همسری خلیفه دوم درآمد; این در حالی است که عالمان اهل بیت(علیهم السلام) معتقدند عمر بن خطّاب در دور ساختن علی(علیه السلام) از خلافت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و همچنین حمله و یورش به خانه فاطمه(علیها السلام)نقش محوری داشت; بنابراین، این پرسش مطرح شد که آیا چنین ازدواجی صورت گرفت؟ و آیا در صورت تحقّق چنین ازدواجی نمی توان نتیجه گرفت که میان علی(علیه السلام) و عمر رابطه حسنه ای وجود داشت؟ و آیا می تواند ضرورت و مصلحت مهم تر سبب پذیرش این ازدواج شده باشد؟
گفته شد: برخی از عالمان، وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت فاطمه(علیها السلام) منکر شده اند. برخی دیگر ازدواج را قبول ندارند.برخی دیگر اصل عقد را پذیرفته اند، ولی زفاف را مردود می دانند. و جمعی آن را از روی اضطرار و ضرورت دانسته اند. و بعضی علاوه بر پذیرش ازدواج، یک فرزند و برخی دو فرزند را برای امّ کلثوم از عمر نقل کرده اند.
ما ضمن بررسی اخباری که در این زمینه از اهل سنّت وارد شده، تأمّلاتی پیرامون آن ذکر کرده ایم که اصل ازدواج را مورد تردید قرار می دهد، و بحث سندی را در اخبار اهل سنّت مطرح ساخته و آنها را مورد تردید قرار داده ایم; و با فرض صحّت ماجرا، آن را نشانه محبّت میان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و خلیفه دوم ندانسته ایم; زیرا روشن شد که به سبب تندخویی و تهدیدات خلیفه و خویشتن داری و بردباری مولای متقیان علی(علیه السلام) برای مصلحتی مهم تر و برای جلوگیری از نزاع داخلی و تضعیف کیان اسلام، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به آن رضایت داد. در حقیقت داستان این ازدواج، برگ دیگری از دفتر قطور مظلومیت علی(علیه السلام) است.
- [سایر] ازدواج ام کلثوم دختر حضرت علی(ع) با عمر صحت دارد؟
- [سایر] آیا عمر با ام کلثوم دختر حضرت علی ع ازدواج کرده است؟
- [سایر] روایت عمر و ابوبکر سید شیوخ بهشتند، حقیقت دارد؟
- [سایر] آیا عمر با ام کلثوم دختر حضرت علی(ع) ازدواج کرده است؟ در صورتی که جواب مثبت است علت آن ر ا بیان نمائید؟
- [سایر] آیا ازدواج دختر حضرت علی(ع) با عمر نشانه موافقت حضرت با عمر نیست؟
- [سایر] عمر چگونه با عاتکه ازدواج کرد؟
- [سایر] چرا عمر ازدواج موقت را حرام کرد؟!!
- [سایر] نقش عمر در جنگهای احد و بدر چه بوده است؟
- [سایر] عمر بن خطاب را معرفی کنید.
- [سایر] عمر بن خطاب چگونه به خلافت رسید؟
- [آیت الله نوری همدانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد ، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است .
- [آیت الله سبحانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق می افتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله بروجردی] اگر کسی دختر نابالغی را برای خود عقد کند و پیش از آن که نُه سال دختر تمام شود، با او نزدیکی و دخول کند، احتیاط واجب آن است که تا آخر عمر از دخول به او خود داری نماید.
- [آیت الله بهجت] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق میافتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند اداست.
- [آیت الله مظاهری] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق میافتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند اداست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هنگامی که زلزله یا صاعقه و مانند آن اتفاق می افتد باید بلافاصله نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و احتیاط مستحب آن است که تا آخر عمر هر وقت توانست بخواند.
- [امام خمینی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد، انسان باید فورا نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.
- [آیت الله بروجردی] موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتّفاق میافتد، انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند ادا است.