در منابع اهل سنت شهادت حضرت زهرا س چگونه نقل شده است؟
حضرت زهرا سلام الله علیها تنها بازمانده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که بعد از رحلت آن حضرت دوران شیرین زندگی اش به اتمام رسید هر چند به یک معنی در سراسر زندگی آن بانو دوران شیرینی وجود نداشت. چرا که پیوسته فشارها و جنگ ها و توطئه های دشمنان بر صدر اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آرامش روح فاطمه سلام الله علیها را بر هم زده بود. اما با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم طوفان های تازه ای از حوادث پیچیده و بحرانی وزیدن گرفت، احقاد و کینه های بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت. به همین دلیل به کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رفته و با او درد دل می کرد: پدر جان! بعد از تو، یکه و تنها شدم، حیران و محدوم مانده ام، صدایم به خاموشی گرائید، و پشتم شکست و آب گوارای زندگی در کامم تلخ شد.[1] و پیوسته بر این حال بود که بعد از 75 روز یا 95 روز از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نگذشته بود که در اثر رنج های دیده شده به پدر بزرگوارش پیوست و لذا می توان گفت شهادت آن بانوی معظمه حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلمات تاریخ اسلام است، طوری که هیچ فردی را یارای انکار و رد آن نیست، چرا که مورخان و محدثان شیعه و سنی علی رغم فشارها و بیان های گوناگون به تشریح آن پرداخته اند و در اینجا به گوشه هایی از آنها اشاره می شود البته باید به این نکته نیز اذعان داشت که منظور از به شهادت رسیدن فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که آن حضرت بعد از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم رنج ها و دردها و ستم ها و ظلم هایی که از سوی دشمنان اهل بیت علیهم السلام ، کشید در نهایت، منجر به شهادت آن حضرت شد. ابن قتیبه دینوری متوفای 276 ق می نویسد: همانا روزی که ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی علیه السلام جمع شده بودند سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها که در خانه علی جمع شده بودند فرستاد. پس آنها از خارج شدن از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که هیزم حاضر کنید. و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهل اش به آتش می کشم، شخصی به عمر گفت: ای اباحفص آیا می دانی در این خانه فاطمه است عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد.[2] در همان منبع ذکر می کند که بعد از چند روزی که گذشت ابوبکر به عمر گفت بیا نزد فاطمه زهرا سلام الله علیها برویم چرا که ما او را به غضب در آورده ایم به اتفاق نزد فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند ولی فاطمه اجازه ورود به آنها نداد ولی آنها با وساطت علی علیه السلام وارد خانه شدند ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با آنها سخن نگفت[3] و... . شهرستانی متوفای 548 ق از نظام نقل می کند: در روز بیعت مردم با ابوبکر که عمر متولی این امر بود و دستور یافته بود که از علی و کسانی که در خانه او بودند بیعت بگیرد! با صدای بلند فریاد زد که خانه علی را آتش بزنید و خودش چنان ضربه ای به شکم فاطمه زهرا سلام الله علیها روز بیعت زد که فاطمه جنین خود را از شکم انداخت.[4] ابن حجر متوفای 852 ق نیز در کتاب خود از محمد بن حماد کوفی نقل می کند که وی معتقد است بدون شک عمر با لگد به شکم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زد و این امر منجر به سقط جنین فاطمه زهرا سلام الله علیها که اسمش محسن بود منجر شد.[5] مشاهده می شود هر چند که برخی از علمای اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفاء از بازگو کردن این قطعه واقعی از تاریخ خودداری نموده اند و آن را از اعتقادات و تفکرات شیعه به حساب آورده اند ولی با این وجود تعداد زیادی از علمای اهل سنت نتوانستند به روی واقعیت پرده بپوشانند هر چند که تمام واقعه را نقل نکرده اند و تنها مختصری به آن اشاره نموده اند. در این زمینه سید مرتضی متوفای 436 ق نقل می کند، در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده امتناع نمی کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه زهرا سلام الله علیها زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا سلام الله علیها را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد، لذا از نقل آنها خودداری نمودند.[6] مقاتل بن عطیه متوفای 505 ق می گوید: ابوبکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت عمر و قنفذ و جماعتی را به درب فاطمه و علی فرستاد، عمر هیزم را دَرِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید. هنگامی که فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در آمد عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت بیمار شد و به بستر افتاد تا آن که از دنیا رفت.[7] یکی دیگر از علمای اهل سنت که شافعی مذهب می باشد از شخصی بنام ابن درام محدث نقل می کند که قطعا عمر با لگد فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد و بر اثر این ضربه محسن که در شکم آن حضرت بود سقط شد.[8] ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 656ق) نقل می کند: ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد، ولی بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد. ابوالعاص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه، زینب را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه بفرستد و لذا حضرت به چند نفر مأموریت داد که در نزدیک مکه منتظر زینب باشند و او را تا مدینه همراهی کنند قریش از خروج دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آگاه شدند گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه بازگردانند لذا وقتی آنها به کجاوه زینب حمله ور شدند زینب ترسید و کودکی را که در جنین داشت سقط کرد و به مکه بازگشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و در فتح مکه خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد. ابن ابی الحدید می گوید من این جریان را به استادم ابوجعفر نقیب خواندم او گفت: وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خون کسی که دخترش زینب را ترساند و او سقط جنین کرد را مباح شمرد قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها را ترساندند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند حتما مباح می شمرد.[9] اینکه ابوجعفر با قاطعیت می گوید اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شاهد مصائبی بود که بر سر دخت گرامیش آوردند خون مسببین را مباح می شمرد می توان دریافت که در منابع اهل سنت در گذشته به مصائب بیش تری که در حق فاطمه زهرا سلام الله علیها روا داشته اند اشاره شده بود. صفوی یکی دیگر از علمای اهل سنت نقل می کند که به راستی در روز بیعت، عمر آن چنان فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد که محسن سقط شد.[10] و پس از آن فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفت. سکونی که یکی از ناقلان حدیث اهل سنت می باشد و مورد اطمینان نیز می باشد در خبری نقل می کند که صاحب فرزند دختری شدم و از این قضیه ناراحت بودم. نزد امام صادق علیه السلام رفتم ماجرا را به حضرت بیان کردم و حضرت پرسید اسم دخترت را چه گذاشتی؟ عرض کردم: فاطمه، فرمود: آه آه، سپس دست خود را بر پیشانی اش گذاشت و گویا گریه می کرد فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو، او را نزن و نفرینش نکن، این نام نزد خداوند باعظمت و محترم است سکونی می گوید امام صادق علیه السلام همیشه این گونه بود وقتی در پیش حضرت نامی از فاطمه برده می شد به یاد جده اش می افتاد و مصیبت های او را یاد می کرد و همیشه تذکر می داد و می گفت: سبب وفات و شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی بر او وارد ساخت.[11] با اینکه سکونی تا اینجا کلام امام را نقل می کند و به سبب تعصب سنی گری بقیه کلام امام را ذکر نمی کند ولی ابوبصیر بیان می کند، سبب فوت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضرباتی بود که قنفذ غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد، پس فرزندش محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد که به دیدنش بیایند.[12] بنابراین با توجه به اینکه علمای اهل سنت هر چند در قرون نخستین به وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشاره می کردند ولی بعدها به خاطر حفظ جایگاه خلفا از ذکر و بیان آنها خودداری نمودند با این وجود گزارش هایی که در منابع اهل سنت وجود دارد به خوبی ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و مسببین را می توان شناخت. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج43، ص175. [2]. ابن قتیبه دینووری، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالاضواء، 1410ق، ج1، ص30. [3]. همان، ص31. [4]. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه، 1415ق، ج1، ص71. [5]. عسقلانی، شهاب الدین ابن حجر، لسان المیزان، بیروت، موسسه اعلمی، 1390ش، ج1، ص268. [6]. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، بی جا، بی تا، ج3، ص76. [7]. مقاتل بن عطیه، المناظرات، بیروت، الغدیر، 1419ق، ص54. [8]. باعونی شافعی، محمد بن احمد، جواهر المطالب، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامی، 1416ق، ج2، ص121. [9]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا، ج14،ص195. [10]. صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج5، ص347. [11]. بحارالانوار، همان، ج43، ص170. [12]. همان، ج30، ص293.
عنوان سوال:

در منابع اهل سنت شهادت حضرت زهرا س چگونه نقل شده است؟


پاسخ:

حضرت زهرا سلام الله علیها تنها بازمانده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که بعد از رحلت آن حضرت دوران شیرین زندگی اش به اتمام رسید هر چند به یک معنی در سراسر زندگی آن بانو دوران شیرینی وجود نداشت. چرا که پیوسته فشارها و جنگ ها و توطئه های دشمنان بر صدر اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آرامش روح فاطمه سلام الله علیها را بر هم زده بود. اما با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم طوفان های تازه ای از حوادث پیچیده و بحرانی وزیدن گرفت، احقاد و کینه های بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت. به همین دلیل به کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رفته و با او درد دل می کرد:
پدر جان! بعد از تو، یکه و تنها شدم، حیران و محدوم مانده ام، صدایم به خاموشی گرائید، و پشتم شکست و آب گوارای زندگی در کامم تلخ شد.[1]
و پیوسته بر این حال بود که بعد از 75 روز یا 95 روز از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نگذشته بود که در اثر رنج های دیده شده به پدر بزرگوارش پیوست و لذا می توان گفت شهادت آن بانوی معظمه حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلمات تاریخ اسلام است، طوری که هیچ فردی را یارای انکار و رد آن نیست، چرا که مورخان و محدثان شیعه و سنی علی رغم فشارها و بیان های گوناگون به تشریح آن پرداخته اند و در اینجا به گوشه هایی از آنها اشاره می شود البته باید به این نکته نیز اذعان داشت که منظور از به شهادت رسیدن فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که آن حضرت بعد از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم رنج ها و دردها و ستم ها و ظلم هایی که از سوی دشمنان اهل بیت علیهم السلام ، کشید در نهایت، منجر به شهادت آن حضرت شد.
ابن قتیبه دینوری متوفای 276 ق می نویسد: همانا روزی که ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی علیه السلام جمع شده بودند سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها که در خانه علی جمع شده بودند فرستاد.
پس آنها از خارج شدن از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که هیزم حاضر کنید. و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهل اش به آتش می کشم، شخصی به عمر گفت: ای اباحفص آیا می دانی در این خانه فاطمه است عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد.[2]
در همان منبع ذکر می کند که بعد از چند روزی که گذشت ابوبکر به عمر گفت بیا نزد فاطمه زهرا سلام الله علیها برویم چرا که ما او را به غضب در آورده ایم به اتفاق نزد فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند ولی فاطمه اجازه ورود به آنها نداد ولی آنها با وساطت علی علیه السلام وارد خانه شدند ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با آنها سخن نگفت[3] و... .
شهرستانی متوفای 548 ق از نظام نقل می کند: در روز بیعت مردم با ابوبکر که عمر متولی این امر بود و دستور یافته بود که از علی و کسانی که در خانه او بودند بیعت بگیرد! با صدای بلند فریاد زد که خانه علی را آتش بزنید و خودش چنان ضربه ای به شکم فاطمه زهرا سلام الله علیها روز بیعت زد که فاطمه جنین خود را از شکم انداخت.[4]
ابن حجر متوفای 852 ق نیز در کتاب خود از محمد بن حماد کوفی نقل می کند که وی معتقد است بدون شک عمر با لگد به شکم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زد و این امر منجر به سقط جنین فاطمه زهرا سلام الله علیها که اسمش محسن بود منجر شد.[5]
مشاهده می شود هر چند که برخی از علمای اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفاء از بازگو کردن این قطعه واقعی از تاریخ خودداری نموده اند و آن را از اعتقادات و تفکرات شیعه به حساب آورده اند ولی با این وجود تعداد زیادی از علمای اهل سنت نتوانستند به روی واقعیت پرده بپوشانند هر چند که تمام واقعه را نقل نکرده اند و تنها مختصری به آن اشاره نموده اند.
در این زمینه سید مرتضی متوفای 436 ق نقل می کند، در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده امتناع نمی کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه زهرا سلام الله علیها زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا سلام الله علیها را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد، لذا از نقل آنها خودداری نمودند.[6]
مقاتل بن عطیه متوفای 505 ق می گوید: ابوبکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت عمر و قنفذ و جماعتی را به درب فاطمه و علی فرستاد، عمر هیزم را دَرِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید. هنگامی که فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در آمد عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت بیمار شد و به بستر افتاد تا آن که از دنیا رفت.[7]
یکی دیگر از علمای اهل سنت که شافعی مذهب می باشد از شخصی بنام ابن درام محدث نقل می کند که قطعا عمر با لگد فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد و بر اثر این ضربه محسن که در شکم آن حضرت بود سقط شد.[8]
ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 656ق) نقل می کند: ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد، ولی بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد. ابوالعاص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه، زینب را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه بفرستد و لذا حضرت به چند نفر مأموریت داد که در نزدیک مکه منتظر زینب باشند و او را تا مدینه همراهی کنند قریش از خروج دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آگاه شدند گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه بازگردانند لذا وقتی آنها به کجاوه زینب حمله ور شدند زینب ترسید و کودکی را که در جنین داشت سقط کرد و به مکه بازگشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و در فتح مکه خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد. ابن ابی الحدید می گوید من این جریان را به استادم ابوجعفر نقیب خواندم او گفت: وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خون کسی که دخترش زینب را ترساند و او سقط جنین کرد را مباح شمرد قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها را ترساندند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند حتما مباح می شمرد.[9]
اینکه ابوجعفر با قاطعیت می گوید اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شاهد مصائبی بود که بر سر دخت گرامیش آوردند خون مسببین را مباح می شمرد می توان دریافت که در منابع اهل سنت در گذشته به مصائب بیش تری که در حق فاطمه زهرا سلام الله علیها روا داشته اند اشاره شده بود.
صفوی یکی دیگر از علمای اهل سنت نقل می کند که به راستی در روز بیعت، عمر آن چنان فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد که محسن سقط شد.[10] و پس از آن فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفت.
سکونی که یکی از ناقلان حدیث اهل سنت می باشد و مورد اطمینان نیز می باشد در خبری نقل می کند که صاحب فرزند دختری شدم و از این قضیه ناراحت بودم. نزد امام صادق علیه السلام رفتم ماجرا را به حضرت بیان کردم و حضرت پرسید اسم دخترت را چه گذاشتی؟ عرض کردم:
فاطمه، فرمود: آه آه، سپس دست خود را بر پیشانی اش گذاشت و گویا گریه می کرد فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو، او را نزن و نفرینش نکن، این نام نزد خداوند باعظمت و محترم است سکونی می گوید امام صادق علیه السلام همیشه این گونه بود وقتی در پیش حضرت نامی از فاطمه برده می شد به یاد جده اش می افتاد و مصیبت های او را یاد می کرد و همیشه تذکر می داد و می گفت: سبب وفات و شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی بر او وارد ساخت.[11] با اینکه سکونی تا اینجا کلام امام را نقل می کند و به سبب تعصب سنی گری بقیه کلام امام را ذکر نمی کند ولی ابوبصیر بیان می کند، سبب فوت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضرباتی بود که قنفذ غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد، پس فرزندش محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد که به دیدنش بیایند.[12]
بنابراین با توجه به اینکه علمای اهل سنت هر چند در قرون نخستین به وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشاره می کردند ولی بعدها به خاطر حفظ جایگاه خلفا از ذکر و بیان آنها خودداری نمودند با این وجود گزارش هایی که در منابع اهل سنت وجود دارد به خوبی ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و مسببین را می توان شناخت.

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج43، ص175.
[2]. ابن قتیبه دینووری، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالاضواء، 1410ق، ج1، ص30.
[3]. همان، ص31.
[4]. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه، 1415ق، ج1، ص71.
[5]. عسقلانی، شهاب الدین ابن حجر، لسان المیزان، بیروت، موسسه اعلمی، 1390ش، ج1، ص268.
[6]. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، بی جا، بی تا، ج3، ص76.
[7]. مقاتل بن عطیه، المناظرات، بیروت، الغدیر، 1419ق، ص54.
[8]. باعونی شافعی، محمد بن احمد، جواهر المطالب، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامی، 1416ق، ج2، ص121.
[9]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا، ج14،ص195.
[10]. صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج5، ص347.
[11]. بحارالانوار، همان، ج43، ص170.
[12]. همان، ج30، ص293.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین