از انس بن مالک روایت شده است که سائلی به مسجد آمد می گفت: من یقرض الملی الوفی؟ در این موقع علی " ع " در حال رکوع بود، با دستش به سائل می گفت انگشتری را از دست من بیرون آور. پیغمبر خدا به عمر فرمود: واجب شد. عمر گفت پدر و مادرم به قربانت یا رسول الله چه چیز واجب شد. فرمود: به خدا سوگند بهشت برای او واجب شد و او انگشتری از دست خود خارج نکرد مگر اینکه خداوند او را از هر گناهی کوچک و بزرگ رهانید. انس گوید: هنوز کسی از مسجد بیرون نرفته بود که جبرئیل به این آیه نازل شد که خدای بزرگ می فرماید انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون. آنگاه حسان بن ثابت این اشعار را از خود سرود: ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی و کل بطی ء فی الهدی و مسارع ا یذهب مدحی و المحبین ضایعا و ما المدح فی ذات الاله بضایع فانت الذی اعطیت اذ انت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع بخاتمک المیمون یا خیر سید و یا خیر شار ثم یا خیر بایع فانزل فیک الله خیر ولایه و بینها فی محکمات الشرایع " ای ابا الحسن جانم، و خونم. و جان و خون هر کس در راه هدایت، چه تند یا کندگام بر میدارد، فدایت باد ". " آیا مدح من و مدح دوستانت تباه خواهد شد؟ نه، مدحی که در راه خدا انجام شود تباه نمی گردد" " توئی آنکس که در هنگام رکوع، جان همه مسلمانان فدایت ای بهترین رکوع کننده ". " انگشتری مبارکت را عطا کردی ای بهترین آقا، و ای بهترین خریدار در آنجا، و ای بهترین فروشنده ". " آنگاه خداوند درباره ات بهترین ولایت را نازل ساخت و در شرائع محکمش آن را بیان داشت ". " تنها صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش و کسانی از مومنانند که نماز بپاداشته در حال رکوع زکات می دهند ". ابن تیمیه در منهاج السنة می گوید: برخی از کذابان حدیثی افترا بسته اند مبنی بر این که این آیه: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و هم راکعون: درباره علی و انگشتری اش که در نماز تصدق کرد، نازل شده، و این مطلب به اجماع اهل علم دروغ است 1ر 156. آنگاه بر دروغ بودن آن، به اوهام و یاوه هائی استدلال می کند که نمونه اجتهادات او را در مقابل نصوص، زیاد دیده ایم مانند آنچه در حدیث رد الشمس که اشاره کردیم می گفت و آنچه در آیه تطهیر و آیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی. و یا در حدیث مواخاه، و امثال آن حدیث از احادیث صحیح... احادیث وارده درباره این مطلب و راویان آن پاسخ- من نمی دانستم تا این حد تعصب های جاهلانه انسان را مجبور به انکار حقایق ثابت کند که پندارد: آنچه را پیشوایان و حفاظ حدیث نقل کرده اند و اسناد آن را به اشخاصی چون " امیر المومنین "، " ابن عباس " " ابی ذر "، " عمار " " جابر انصاری "، " ابی رافع "، " انس بن مالک "، " سلمه بن کهیل " و " عبد الله بن سلام " می رسانند، از چیزهائی است که اجماع بر کذبش قائم شده است. معلوم می شود این اجماع او نیز مانند سایر اجماعات ادعائیش هیچ گونه وزنه ای در میزان صدق و حقیقت ندارد. کاش من می دانستم چگونه این مرد، به اهل علم نسبت اجماع بر کذب حدیث می دهد در حالی که آنان خود به آیه شریفه و حدیثش تحت این عنوان که فعل قلیل مبطل نماز نیست، و صدقه مستحبی را زکات می گویند، استدلال می کنند و آن را از آیات احکام شمرده اند و این امر نشان می دهد اهل علم در صحت حدیث مزبور اتفاق نظر دارند. گواه این اتفاق، اینکه هر کس از متکلمان در صدد بر آمده ایرادی بر حدیث وارد سازد، ایراد خود را تنها از طریق دلالت، بدون کمترین اشاره ای به سند حدیث وارد ساخته. بعضی از اهل علم حدیث را به عموم مفسران نسبت داده با انتقاد در دلالت همراه ساخته اند. این خود دلیل واضحی است که مفسران و متکلمان و فقها در صدور حدیث، اتفاق دارند. اضافه بر این، حافظان و حمله حدیث در کتابهای خود آن را نقل کرده و آن را پذیرفته اند و برخی صریحا به صحتش اعتراف کرده اند. حالا بنگرید ارزش اجماع ابن تیمیه تا چه میزان است و اینان که اجماع کرده اند در روی زمین چه جائی را گرفته اند؟ شما خود داوری قاطع را به عهده بگیرید. در اینجا اسماء گروهی که حدیث را نقل کرده صحتش را پذیرفته اند نقل می کنیم. 1- قاضی " ابو عبد الله محمد بن عمر مدنی واقدی " متوفی 207 بر طبق آنچه در " ذخائر العقبی 102 " آمده است. 2- حافظ " ابو بکر عبد الرزاق صنعانی " متوفی 211 به نقل تفسیر ابن کثیر 1ر71 و دیگران از عبد الوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عباس. 3- حافظ " ابو الحسن عثمان بن ابی شیبه " کوفی کتوفی 239 در تفسیرش. 4- " ابو جعفر اسکافی معتزلی " متوفی 240 در رساله ای که در رد جاحظ نوشته. 5- حافظ " عبد بن حمید الکشی ابو محمد " متوفی 640 در تفسیرش که " در المنثور " نقل کرده. 6- " ابو سعید اشج " کوفی متوفی 257 در تفسیرش از ابی نعیم فضل بن دکین از موسی بن قیش حضرمی از سلمه بن کهیل، و طریق رجالش همه صحیح و مورد وثوق اند. 7- حافظ " ابو عبد الرحمن نسائی " صاحب سنن متوفی 303 در صحیحش. 8- " ابن جریر طبری " متوفی 310 در تفسیرش 6ر186 به چند طریق. 9- " ابن ابی حاتم رازی " متوفی 327 به نقل از تفسیر ابن کثیر و در المنثور و اسباب النزول سیوطی. به چند حدیث را نقل کرده و یکی از طرقش ابو سعید اشج به اسناد صحیح اوست که اشاره کردیم. 10- حافظ " ابو القاسم طبرانی " متوفی 360 در معجم اوسط او. 11- حافظ " ابو الشیخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصاری، متوفی 369 در تفسیرش. 12- حافظ " ابو بکر جصاص رازی " متوفی 370 در احکام القرآن 2ر542، از چند طریق روایت کرده است. 13- " ابو الحسن علی بن عیسی رمانی ر متوفی 284ر2 در تفسیرش. 14- " حاکم ابن بیع نیشابوری " متوفی 405 در معرفت اصولحدیث حدیث102. 15- حافظ " ابو بکر شیرازی " متوفی 407ر11 در کتابش " فیما نزل من القرآن فی امیر المومنین ". 16- " حافظ " ابو بکر ابن مردویه " اصفهانی متوفی 416، از طریق سفیان ثوری از ابی سنان سعید بن سنان برجمی از ضحاک از ابن عباس. اسناد صحیحی که رجالش همه مورد وثوقند، و به طریق دیگر آن را روایت کرده گوید: در این اسناد نمی توان ایراد گرفت، و به طرق دیگر هم از امیر المومنین و عمار و ابی رافع، روایت کرده اند. 17- " ابو اسحاق ثعلبی نیشابوری " متوفی 427ر37 در تفسیرش از ابی ذر که عینا نقل کردیم 3ر85 همین کتاب. 18- حافظ " ابو نعیم اصفهانی " متوفی 430 در. فیما نزل من القرآن فی علی. از عمار و ابی رافع و ابن عباس و جابر و سلمه بن کهیل. 19- " ابو الحسن ماوردی" فقیه شافعی متوفی 450 در تفسیرش 20- حافظ " ابو بکر بیهقی " متوفی 458 درکتابش " المنصف ". 21- حافظ " ابو بکر خطیب بغدادی " شافعی متوفی 463 در کتاب " المتفق " 22- " ابو القاسم زین الاسلام عبد الکریم بن هوازان نیشابوری متوفی 465 در تفسیرش. 23- حافظ " ابو الحسن واحدی نیشابوری " متوفی 468 در" اسباب النزول " 148. 24- فقیه " ابن مغازلی شافعی " متوفی 483 در " المناقب " از پنج طریق. 25- بزرگ معتزله " ابو یوسف عبد السلام بن محمد قزوینی " متوفی 488 در تفسیر کبیرش 26- حافظ " ابو القاسم حاکم حسکانی " متوفی 490 از ابن عباس و ابی ذر و عبد الله بن سلام. 27- فقیه " ابو الحسن علی بن محمد کیا، طبری " شافعی متوفی 504، در تفسیرش. و به همین حدیث بر عدم بطلان نماز به فعل قلیل، استدلال کرده، نیز برای نامگذاری صدقه مستحبی به زکات به همین حدیث بنا بنقل تفسیر قرطبی استدلال کرده است. 28- حافظ " ابو محمد فراء بغوی " شافعی 516 در تفسیرش "معالم التنزیل" در حاشیه الخازن 2ر 55. 29- " ابو الحسن رزین عبدری اندلسی " متوفی 535 در کتاب " الجمع بین الصحاح الست " به نقل از صحیح نسائی. 30- " ابو القاسم جار الله زمخشری " حنفی متوفی 538 در " الکشاف " 1ر422، و گوید: اگر بگوئی، چگونه می تواند ویژه علی " رضی الله عنه " باشد، در حالیکه لفظش، لفظ جمع است، می گویم با اینکه مقصود یکی است، به این دلیل به لفظ جمع آمده است تا مردم در کارهائی نظیر آن، رغبت یافته به ثوابش نائل گردند. 31- حافظ " ابو سعد سمعانی شافعی " متوفی 362 در " فضائل الصحابه " از انس بن مالک. 32- " ابو الفتح نطنزی " متولد 480 در " الخصائص العلویه " از ابن عباس و در " الابانه " از جابر انصاری. 33- امام " ابو بکر ابن سعدون قرطبی " متوفی 567 در تفسیرش 221/6. 34- اخطب الخطباء " خوارزمی " متوفی 568 در" المناقب " 178 به دو طریق و شعر حسان را که در 3ر99 نقل کردیم، ذکر نموده است. 35- حافظ " ابو القاسم ابن عساکری دمشقی " متوفی 571 در تاریخ شام به چند طریق. 36- حافظ " ابو الفرج ابن جوزی حنبلی " متوفی 597 به نقل " الریاض " 2ر227، و ذخایر العقبی 102. 37- " ابو عبد الله فخر الدین رازی شافعی " متوفی 606 در تفسیرش 3ر431 از عطا از عبد الله بن سلام و ابن عباس و ابی ذر. 38- " ابو السعادات مبارک بن اثیر شیبانی جزری شافعی " متوفی 606 در " جامع الاصول " از طریق نسائی. 39- " ابو سالم محمد بن طلحه نصیبی شافعی " متوفی 662 در " مطالب السول " 31 به لفظ ابی ذر. 40- " ابو المظفر سبط ابن جوزی حنفی " متوفی 654 در " التذکره " 9 از سدی و عتبه و غالب بن عبد الله. 41- " عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی " متوفی 655 در شرح نهج البلاغه 3 ر 275. 42- " حافظ " ابو عبد الله کنجی شافعی " متوفی 658 در " کفایه الطالب " 106 از طریق انس بن مالک و در آن ابیاتی از حسان بن ثابت نقل کرده و در 122 از طریق ابن عساکر، خوارزمی، حافظ العراقین، ابی نعیم و قاضی ابی المعالی، با شعری از حسان غیر از ابیات مذکوره، روایت کرده است که ما آن شعر را در 3ر77 از سبط ابن جوزی نقل کردیم. 43- قاضی " ناصر الدین بیضاوی شافعی " متوفی 685، در تفسیرش 1ر345 و در " مطالع الانظار "479 و 477. 44- حافظ فقیه حرم " ابو العباس محب الدین طبری " مکی شافعی متوفی 694 در " ریاض النضره " 2ر227 و " ذخایر العقبی " 102 از طریق واحدی و واقدی و ابن جوزی و فضائلی. 45- حافظ الدین " نسفی " متوفی 701 در تفسیرش 1ر496 که در حاشیه تفسیرخازنش می باشد. ت علامه امینی الغدیر- 5- 46- شیخ الاسلام " حمویی بغدادی " متوفی 741، در تفسیرش 1ر 496. 47- " علاء الدین خازن بغدادی " متوفی 741، در تفسیرش 1ر 496. 48- شمس الدین محمود بن ابی القاسم عبد الرحمن اصفهانی " متوفی 749/746 در شرح تجرید موسوم به " تسدید العقائد " و بعد از بیان اتفاق مفسران بر نزول آیه درباره علی، گوید: قول مفسران ایجاب نمی کند آیه مخصوص به علی و محدود بر او باشد. 49- جمال الدین محمد بن یوسف زرندی " متوفی 750 در " نظم درر السمطین ". 50- " ابو حیان اثیر الدین اندلسی " متوفی 754، در تفسیرش " البحر المحیط " 3ر 514. 51- حافظ محمد بن احمد بن جزی کلبی " متوفی 758، در تفسیرش " التسهیل لعلوم التنزیل " 1ر 181. 52- قاضی " عضد ایجی شافعی " متوفی " 756 در " المواقف " 3ر 276. 53- " نظام الدین قمی نیشابوری " در تفسیرش " غرائب القرآن " 3ر 461. 54- " سعد الدین تفتازانی " متوفی 791 در " المقاصد " و شرحش 2ر228، و بعد از بیان اتفاق مفسراتن بر نزول آیه درباره علی " ع " گوید: اینکه مفسران می گویند آیه در حق علی " رضی الله عنه " نازل شده لازمه اش این نیست که مخصوص به علی و محدود بر علی باشد. 55- " سید شریف جرجانی " متوفی " 816 در شرح مواقف. 56- مولی " علاء الدین قوشچی " متوفی 879 در شرح تجرید و بعد از نقل اتفاق مفسران بر نزول آیه در حق امیر المومنین، گوید: قول مفسران به اینکه آیه در حق علی نازل شده... تا آخر کلام تفتازانی. 57- " نور الدین ابن صباغ مکی " مالکی متوفی 855 در " الفصول المهمه "123. 58- " جلال الدین سیوطی شافعی " متوفی 911 در " الدر المنثور " 2ر293 از طریق خطیب، و عبد الرزاق، و عبد بن حمید و ابن جریر و ابی الشیخ، و ابن مردویه از ابن عباس و از طریق طبرانی و ابن مردویه از عمار بن یاسر. و از طریق ابی الشیخ و طبرانی از علی " ع " و از طریق ابن ابی حاتم، و ابی الشیخ، و ابن عساکر از سلمه بن کهیل. و از طریق ابن جریر از مجاهد و سدی و عتبه بن حکیم، و از طریق طبرانی، و ابن مردویه، و ابی نعیم، از ابی رافع. و در " اسباب نزول القرآن " 55 پس از نقل حدیث، از چند طریق از طرق نامبرده، گوید: اینها شواهدی است که برخی از آنها، برخی دیگر را تقویت می کند. و در " جمع الجوامع " به نقل از ترتیبش 6ر391 از طریق خطیب از ابن عباس حدیث را نقل کرده و در 405 آن را از طریق ابی الشیخ و ابن مردویه از امیر المومنین آورده است. 59- " حافظ " ابن حجر انصاری شافعی " متوفی 974 در " الصواعق " 24. 60- مولی " حسن چلبی " در شرح المواقف. 61- مولی " مسعود شراوانی " در شرح المواقف. 62- قاضی " شوکانی صنعانی " متوفی 1250 در تفسیرش. 63- " شهاب الدین سید محمود آلوسی " شافعی متوفی 1270 در تفسیرش 2ر 329. 64- شیخ " سلیمان قندوزی " حنفی متوفی 1293 در " ینابیع- الموده " 212 65- سید " محمد مومن شبلنجی " در " نور الابصار " 77. 66- شیخ " عبد القادر بن محمد سعید " کردستانی متوفی 1304 در " تقریب المرام فی شرح تهذیب الکلام " از تفتازانی 2ر329 " چاپ شده مصر " و مانند سایر متکلمان درباره حدیث سخن گفته و اعتراف به اتفاق مفسران بر نزول آیه در مورد امیر المومنین " ع " کرده است. اما سخن در دلالت حدیث، هیچ عرب زبان اصیلی نیست که هر چند وجدانش رابه خطا رهبری کند، بتواند شکی در آن بخود راه دهد. این بحث و خلافها از میهمانان طفیلی و نوپایگان خوان گسترده عربیت است و برای تفصیل بیشتر باید به کتب تفسیر و کلام شیعه مراجعه کرد. یک ایراد مردود از آلوسی و پاسخ آن سید " حمید الدین عبد الحمید الوسی " در کتابش " نثر اللئالی علی نظم الامالی " 160 وقتی به آیه ولایت می رسد، می گوید: این آیه نزولش، چنانچه پنداشته اند تنها درحق علی نبوده است، بلکه درباره مهاجرین و انصار نازل شده و علی یکی از آنها می باشد. زیرا " الذین " در آیه، صیغه جمع است پس نمی تواند علی به تنهائی مقصود از آیه باشد. امینی در الغدیر می گوید: این مرد، در این گفتارش به آهنگ ابن کثیر دمشقی می نوازد و بر وزان او می بافد، و از چاه او این آب را می کشد، او که در تاریخش درباره این آیه چنان می گوید: درباره خصوص علی، هیچ آیه ای از قرآن نازل نشده است... گروه غفلت زدگان را این حقیقت فراموش شده است که: هر گاه حکمی به عنوان عموم صادر شود. به طوری که در یک جریان طبیعی قرار گیرد تا دیگران را به آوردن نظیرش تشویق، یا از آوردن شبیهش باز دارد، خصوصا که موضوع را با خصوصیات مذکور، بر حسب تطبیق خارجی معین کنند، بلیغ تر و برای صدق قضیه کلی، بر آن فرد، از توجه سخن راسا به سوی او، موکدتر است و برای آن نظائر فراوانی در قرآن کریم وجود دارد، و اینک چند نمونه آن: 1- الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء: آنها که گفتند خدا فقیر است و ما بی نیاز- حسن گوید: گوینده این سخن حین بن اخطب است. و عکرمه و سدی و مقاتل و محمد بن اسحاق گویند. او فنحاص بن عازوراء بوده است، خازن گوید این سخن را هر چند یک نفر یهودی گفته ولی چون همه آنها به این سخن راضی بودند، سخن به همه آنها نسبت داده شده است. مراجعه کنید به تفسیر قرطبی 4ر294، تاریخ ابن کثیر 1ر434 تفسیر خازن 1ر 322. 2- و منهم الذین یوذون النبی...: پاره ای از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزرده می گویند او گوش محض است. این آیه درباره مردی از منافقان نازل شده که عبارت است از: جلاس بن سوید یا نبتل بن حارث یا عتاب بن قشیر، مراجعه کنید تفسیر قرطبی 8ر192، تفسیر خازن 2ر253، الاصابه 3ر 549. 3- و الذین یبتغون الکتاب مما ملکت ایمانکم...: از بردگانتان آنها که مایل به بستن قرار داد " مکاتبه " اند با آنها قرار داد بندید مشروط به اینکه در آنها خیری دانسته باشید. این آیه درباره صبیح مولی حویطب بن عبد العزی نازل شد. وی گوید: من غلام حویطب بودم از او خواستم با من قرار داد مکاتبه به بندد. آنگاه درباره من این آیه نازل شد: و الذین یبتغون الکتاب. این روایت را ابن منده و ابو نعیم و قرطبی به نقل تفسیر قرطبی 12ر244، اسد الغابه، 3ر11، الاصابه 2ر176 نقل کرده اند. 4- ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما.... " آنان که اموال یتیمان را به بیداد می خورند، تنها آتش در شکم خود کرده اند. " مقاتل بن حبان گوید: این آیه درباره مرثد بن زید الغطفانی نازل شده. مراجعه کنید تفسیر قرطبی 5ر53، الاصابه 3ر 397. 5- لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم... " خداوند شما را نهی نمی کند، درباره کسانی که با شما نمی جنگند و از خانه هاتان بیرون نمی کنند، که با آنان به نیکی رفتار کنید. " این آیه درباره اسماء بنت ابی بکر نازل شد، زیرا، مادرش قتیله بنت عبد العزی، با هدایائی در حالیکه مشرک بود در مدینه به او وارد شد. اسماء گفت من هدیه ای از تو نمی پذیرم و نباید به خانه من وارد شوی تا از رسول خدا " ص " اذن دریافت کنم. وقتی از پیغمبر پرسید، خداوند این آیه را نازل کرد. پیغمبر دستور داد به منزلش او را وارد کند و هدیه اش را بپذیرد و از احترام و نیکی نسبت به او دریغ ننماید. این حدیث را بخاری، مسلم، احمد، ابن جریر و ابن ابی حاتم بر طبق تفسیر قرطبی 18ر59، تفسیر ابن کثیر 4ر349 و تفسیر خازن 4ر272 نقل کرده اند. 6- یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم: " ای پیامبر آنانکه به سوی کفر میشتابند و لفظا ایمان، ابراز داشته اند، نباید باعث اندوه تو شوند ". مکی در تفسیرش گوید: این آیه درباره "عبد الله بن صوریا "نازل شده است. تفسیر قرطبی 177/6، الاصابه 2ر 326. 7- قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیه 200: " گفتند چرا خدا با ما حرف نمی زند و یا نشانی را که ما می خواهیم برای ما نمی آورد ". این آیه در مورد رافع بن حریمله نازل شد و محمد بن اسحاق از ابن عباس روایت کرده که گفت: رافع به پیغمبر خدا " ص " گفت: یا محمد اگر چنانکه میگوئی رسول خدائی پس بگو خدا خود با ما سخن گوید تا کلامش را بشنویم خداوند در این مورد، آیه فرستاد. تفسیر ابن کثیر 1ر 161. 8- الذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوانهم فی الدنیا حسنه: " آنان که در راه خدا پس از ستم ها که دیده مهاجرت کردند، آنان را در این دنیا در جایگاه خوبی مستقر خواهیم کرد ". ابن عساکر در تاریخش 7ر133 از طریق عبد الرزاق از داود بن ابی هند، آورده است که آیه در مورد ابی جندل ابن سهیل عامری نازل شد و قرطبی در تفسیرش 1ر107 این قول را از جمله اقوال وارد در آیه، ذکر کرده است. 9- ان الذین یتلون کتاب الله و اقاموا الصلاه و انفقوا مما رزقناهم:. " کسانی که کتاب خدا را خوانده، نماز بپا می دارند و از آنچه آنان را روزی کردیم انفاق می کنند..." این آیه در باره حصین بن مطلب بن عبد مناف نازل شده مراجعه کنید الاصابه 1ر0 33. 10- و العصر ان الانسان لفی خسر.. " سوگند به عصر که انسان در زیانکاری است مگر کسانیکه ایمان آورده کارهای شایسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش کنند " از ابی بن کعب روایت است که گوید: سوره و العصر را بر پیامبر " ص " خواندم و گفتم: پدرو مادرم به فدایت، تفسیرش چیست؟ گفت: و العصر: سوگندی است از خدای، به آخر روز، که انسان: ابو جهل بن هشام، در زیانکاری است مگر کسانی که ایمان آورده اند: ابو بکر صدیق و کارهای شایسته کردند عمر بن خطاب و به همدیگر سفارش به حق کردند: عثمان بن عفان، و سفارش به شکیبائی کردند: علی بن ابی طالب. مراجعه کنید به ریاض النضره 1ر34 امینی در الغدیر می گوید: ما، بر این تاویلات تحریف آمیز و مردود با این قوم به عنوان موافق کف نمی زنیم ولی این مطالب را برای اقامه حجت، از طریق خودشان بر آنان می آوریم. 11- ان الذین یشترون بعهد الله و ایمانهم ثمنا قلیلا اولئک لا خلاق لهم فی الاخره..: " کسانیکه پیمان با خدا و سوگند های خود را به پول ناچیزی معامله می کنند اینان در آخرت نصیبی نخواهند داشت ". این آیه درباره "عیدان بن اسوع حضرمی" نازل شد. این مطلب را مقاتل در در تفسیرش به نقل " الاصابه " 3ر51 اظهار کرده است. 12- یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم: " ای کسانی که ایمان آورده اید خدای را فرمان برید و پیامبرش را اطاعت کنید و اولی الامری که از خودتان است ". بخاری درصحیحش درکتاب تفسیر 7ر60 و احمد در مسندش 337 و مسلم در صحیحش به نقل تاریخ ابن عساکر 7ر352 و بنا به تفسیر قرطبی 5ر260 و دیگران گویند نزول این آیه یا ایها الذین آمنوا درباره عبد الله بن حذاقه السهمی، است. 13- یقولون هل لنا من الامر من شی ء قل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم..: " میگویند آیا از فتح برای ما نصیبی خواهد بود، بگو فتح و نصرت همه اش از آن خدا است در دل خود چیزهائی را پنهان میدارند تا بر تو آشکار نشود می گویند اگر ما را نصیبی از فتح بود اینجا کشته نمی شدیم.. " گوینده عبد الله بن ابی بن سلول، راس منافقان است و درباره اول این آیه نازل شده است. ابن ابی حاتم از طریق زیر نقل می کند که آیه: درباره معتب بن قشیر نازل گردیده است. مراجعه کنید تفسیر قرطبی 4ر262، تفسیر ابن کثیر 1ر418، تفسیر الخازن 1ر 306. 14- الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم: " کسانی به مردم گفتند، مردم برای شما متحد شدند " مراد از ناس اول نعیم بن مسعود اشجعی است، نسفی در تفسیرش گوید: از این لفظ جمع، مراد یکی است، یا او را پیروانی بوده است که مانند او تاخیر و درنگ می کردند. و خازن گود: از لفظ عام، اراده خاص شده است. ابن مردویه به اسنادش از ابی رافع آورده که نبی اکرم " ص " علی را با عده ای به دنبال ابو سفیان فرستاد، مردی از اعراب خزاعه آنان را دید و گفت: قوم برای شما دست به اتحاد زده اند. گفتند: حسبنا الله و نعم الوکیل. آنگاه درباره آنها این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 4ر279، تفسیر ابن کثیر 1ر430، تفسیر خازن 1ر 318. 15- یستفتنونک قل الله یفتیکم فی الکلاله: " از شما درباره کلاله " خواهران و برادران " اظهار نظر می خواهند بگو خدای نظر می دهد " درباره جابر بن عبد الله انصاری نازل شده، او بود که اظهار نظر می خواست و می گفت این آیه درباره من نازل شده است. تفسیر قرطبی 6ر28، تفسیر خازن و تفسیر نسفی حاشیه تفسیر خازن 1ر 447.. 16- یسالونک ماذا ینفقون قل ما انفقتم من خیر...: " از تو می پرسند چه انفاق کنند بگو هر چیزی که انفاق کنید... ". درباره عمرو بن جموح نازل شده، او پیر مردی بزرگ و ثروتمند بود، گفت یا رسول الله چه چیز بهتر است تصدق کنیم؟ و بر چه کسی اتفاق نمائیم؟ پس این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 3ر36، تفسیر خازن 1ر148. 17- و هم ینهون عنه و یناون عنه: "کفار مردم را از پیروی پیامبر نهی کرده و خود از او دوری می کنند". اهل سنت را عقیده چنانست که این آیه درباره ابی طالب نازل شده و تفصیل آن را دو " کفار مردم را از پیروی پیامبر نهی کرده و خود از او دوری میکنند ". 18- لا تجد قوما یئمنون باللهو الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله: " قومی را مومن به خدا و روز قیامت نمی یابی که در عین حال به آنان که از خدا و رسولش رو گردانند، مهربان باشند. در مورد ابی عبیده جراح که پدرش در جنگ بدر کشته شد نازل گردید یا درباره عبد الله بن ابی، تفسیر قرطبی 307/17، نوادر الاصول حکیم ترمذی 157. 19- " و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا..: " و دیگران به گناه خود اعتراف کرده کار شایست و ناشایست را بهم مخلوط کردند.. " درباره ابی لبابه انصاری خصوصا نازل شد. تفسیر قرطبی 8ر242، الروض الانف 2ر196 20- یحلفون بالله لکم لیرضوکم: " برای شما بخدا سوگند یاد می کنند تا رضایت شما را جلب کنند ". مردی از منافقان گفت سوگند اینان از نیکان و اشراف مایند و هر گاه آنچه محمد می گوید حقیقت داشته باشد باید اینان از الاغ ها بدتر باشند، یکی از مسلمین این جمله را شنید و گفت: بخدا سوگند آنچه محمد می گوید حق است و تو بدتر از الاغی. مرد شکایت او را نزد پیامبر برد و پیغمبر او را احضار کرد، فرمود: برای چه این سخن را بر زبان راندی؟ او شروع به لعن و نفرین کرد و بخدا سوگند خورد که من چنین نگفته ام. مرد مسلمان گفت خدایا، راستگو را تصدیق، و دروغ گو را، تکذیب کن. این آیه آمد. تفسیر قرطبی 8ر193، تفسیر ابن کثیر 2ر366 12- گوید: رافضیان نمی توانند ایمان علی و عدالتش را، و اینکه او از اهل بهشت است ثابت کنند تا چه رسد به امامتش، مگر وقتی که امامت ابو بکر، عمر و عثمان را بپذیرند زیرا اگر بخواهند این امتیازها را برای علی ثابت کنند، دلیلی با آنها موافق نمی شود چنانکه مسیحی اگر بخواهد نبوت مسیح را ثابت کند بدون پذیرفتن دین محمد هیچگونه دلیلی با او همراه نخواهد بود. جلد اول ص 162 منهاج السنه پاسخ- ای روزگار من هر روز ترا با شگفتی های تازه تری می بینم! کاش می دانستم چه موقع ایمان و عدالت علی، احتیاج به برهان و استدلال پیدا کرده است؟ و او در چه زمانی کافر بوده تا موضوع ایمان آوردنش مطرح باشد؟ و آیا در آغاز اسلام برای پیغمبر برادری که با او همکاری کند غیر از علی کسی بود؟ آن وقتی که دیگران که نام آنها را برده، هنوز اسلام نیاورده بودند آیا اسلام بدون شمشیر و نیزه او می توانست بر پای خود به ایستد؟ آیا لشگر شرک جز بر اثر قدرت وصولت او ممکن بود منهزم شود؟ آیا زنگار شبهه و کفر جز به بیانات و براهین او زدوده شد؟ آیا خدای بزرگ کعبه بیت الحرام را از آلودگی بت ها، جز بدست شریف او پاک گردانید؟ آیا خدا در قرآن خاندانی را از پلیدی پاکیزه نگردانید که بعد از رسول خدا او بزرگ آن خاندان باشد؟ آیا کسی وجود دارد غیر از او که به نص قرآن کریم نفس قرآن نفس رسول الله باشد؟ آیا چه کسی که خود را در لیله المبیت جز او به رضای خدا فروخته است؟ آیا کسی از مومنان وجود دارد که مانند رسول خدا به نفس آنان از خودشان اولی باشد غیر از او؟ نه و الله. احادیث شیعه در همه این مطالب متواتر است و این احادیث است که شیعه را ملزم به اعتراف به این همه فضیلت برای علی کرده است. ولی شیعه چون با دیگران در مقام استدلال بر آید به احادیث اهل سنت استدلال می کند زیرا دلیل باید برای طرف مقابل، الزام آور باشد بدون اینکه شیعیان در مقام ثبوت و واقع احتیاج به این ادله داشته باشند. و در حقیقت روشن رسمی استدلال همین است نه روشن که علمای اهل سنت می پیمایند که در تمام موضوعات به کتب علماشان و احادیشان استدلال می کنند که خارج از اصول محاجه و مناظره است. و کاش من میدانستم میان عدالت و ایمان علی و ایمان و عدالت دیگران چه ملازمه ای وجود دارد؟ آیا آنان را با علی نفس واحدی می پندارد که آن نفس قابل تبعیض نیست و یا گمان می کند روح واحدی بر همه آنها جریان دارد، و از یک ایمان یا کفر متاثراند؟ و آیا این ملازمه ابتکاری مولود این تیمیه، بر اصحاب و تابعین شیعی و بعد از آنها بر پیشوایان شیعه از ائمه، علماء بزرگان آنها در قرون گذشته با مناظرات و استدلالها و احتجاجهای مذهبی فراوانشان در مجالس و محافل، مخفی مانده یا مخالفانشان در دفاع از رجال و مبادی شان، آن را فراموش کرده اند؟ اینها همه، هیچکدام نبوده است، تنها این مرد خوشش می آید رافضیان را به مسیحیان تشیبه کرده باشد و بین علی و ایمان معاویه حقه باز، و یزید فاسق و فاجر، و جنایتکاران مستبد بنی امیه و هتاکان بنی عباس، رابطه بر قرار سازد. و این ر انهایت درجه علم، دین ورع و ادب خود میداند. 13- در جلد 2ر99 کتابش بزرگ مرد امت خواجه طوسی و پیروان او و همه رافضیان را به انواع هتاکی و معاصی علنی، از قبیل ضایع ساختن نماز، و ارتکاب محرمات، و حلال دانستن حرمات الهی، و بی مبالاتی در امر مشروبات الکلی و فحشاء، حتی در ماه رمضان، و ترجیح شرک بر عبادت خدا، نسبت می دهد. و این گونه کارها و امثال آنها را از حالات دائمی رافضیان می شمارد. اعمال و رفتاری که هر کاو شگری می داند دروغ و خیال محض بیش نیست تا به وسیله اشاعه فحشاء بین مسلمانان، شیعه را بد نام کند. و خدای بزرگ داوری است صریح و قاطع روزی که میزان اعمال نصب کرده از سخنان هر کس جویا خواهد شد. 14- گوید: مشهور ترین کسانی که مرتد شدند، دشمنان ابی بکر الصدیق " رضی الله عنه " و پیروانشان مانند مسیلمه و تابعان او و دیگرانند. و رافضیان اینان را دوست دارند، چنانکه بسیاری از برزگانشان مانند این امامی مذهب " علامه حلی " و دیگران گفته اند. رافضیان اهل رده را بر حق می دانند، و می گویند، ابو بکر صدیق آنان را بنا حق کشته است 2ر102 منهاج. پاسخ- کاش کسی پیدا می شد از این مرد می پرسید که به او خبر داده است که رافضیان، مسیلمه و طرفدارانش را دوست می دارند، در حالی که هنوز او را دروغگو نامیده، مسیلمه کذابش می گویند و عمالش را افتضاح تلقی می کنند و شیعه از دروغهایش به تفصیل یاد کرده است. شیعیان نبوت را در انحصار خاتم پیغمبران محمد سید الانبیاء و ص " دانسته، هر مدعی نبوتی غیر از او را کافر می دانند. انکار نزول آیه ولایت "انما ولیکم الله" درباره علی, ابن تیمیه, منهاج السنة, انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و هم راکعون
از انس بن مالک روایت شده است که سائلی به مسجد آمد می گفت: من یقرض الملی الوفی؟ در این موقع علی " ع " در حال رکوع بود، با دستش به سائل می گفت انگشتری را از دست من بیرون آور. پیغمبر خدا به عمر فرمود: واجب شد.
عمر گفت پدر و مادرم به قربانت یا رسول الله چه چیز واجب شد.
فرمود: به خدا سوگند بهشت برای او واجب شد و او انگشتری از دست خود خارج نکرد مگر اینکه خداوند او را از هر گناهی کوچک و بزرگ رهانید. انس گوید: هنوز کسی از مسجد بیرون نرفته بود که جبرئیل به این آیه نازل شد که خدای بزرگ می فرماید
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.
آنگاه حسان بن ثابت این اشعار را از خود سرود:
ابا حسن تفدیک نفسی و مهجتی
و کل بطی ء فی الهدی و مسارع ا یذهب مدحی و المحبین ضایعا
و ما المدح فی ذات الاله بضایع فانت الذی اعطیت اذ انت راکع
فدتک نفوس القوم یا خیر راکع بخاتمک المیمون یا خیر سید
و یا خیر شار ثم یا خیر بایع فانزل فیک الله خیر ولایه
و بینها فی محکمات الشرایع
" ای ابا الحسن جانم، و خونم. و جان و خون هر کس در راه هدایت، چه تند یا کندگام بر میدارد، فدایت باد ".
" آیا مدح من و مدح دوستانت تباه خواهد شد؟ نه، مدحی که در راه خدا انجام شود تباه نمی گردد"
" توئی آنکس که در هنگام رکوع، جان همه مسلمانان فدایت ای بهترین رکوع کننده ".
" انگشتری مبارکت را عطا کردی ای بهترین آقا، و ای بهترین خریدار در آنجا، و ای بهترین فروشنده ".
" آنگاه خداوند درباره ات بهترین ولایت را نازل ساخت و در شرائع محکمش آن را بیان داشت ".
" تنها صاحب اختیار شما خدا و پیامبرش و کسانی از مومنانند که نماز بپاداشته در حال رکوع زکات می دهند ".
ابن تیمیه در منهاج السنة می گوید:
برخی از کذابان حدیثی افترا بسته اند مبنی بر این که این آیه:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و هم راکعون:
درباره علی و انگشتری اش که در نماز تصدق کرد، نازل شده، و این مطلب به اجماع اهل علم دروغ است 1ر 156. آنگاه بر دروغ بودن آن، به اوهام و یاوه هائی استدلال می کند که نمونه اجتهادات او را در مقابل نصوص، زیاد دیده ایم مانند آنچه در حدیث رد الشمس که اشاره کردیم می گفت و آنچه در آیه تطهیر و آیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی.
و یا در حدیث مواخاه، و امثال آن حدیث از احادیث صحیح...
احادیث وارده درباره این مطلب و راویان آن
پاسخ- من نمی دانستم تا این حد تعصب های جاهلانه انسان را مجبور به انکار حقایق ثابت کند که پندارد: آنچه را پیشوایان و حفاظ حدیث نقل کرده اند و اسناد آن را به اشخاصی چون " امیر المومنین "، " ابن عباس " " ابی ذر "، " عمار " " جابر انصاری "، " ابی رافع "، " انس بن مالک "، " سلمه بن کهیل " و " عبد الله بن سلام " می رسانند، از چیزهائی است که اجماع بر کذبش قائم شده است. معلوم می شود این اجماع او نیز مانند سایر اجماعات ادعائیش هیچ گونه وزنه ای در میزان صدق و حقیقت ندارد.
کاش من می دانستم چگونه این مرد، به اهل علم نسبت اجماع بر کذب حدیث می دهد در حالی که آنان خود به آیه شریفه و حدیثش تحت این عنوان که فعل قلیل مبطل نماز نیست، و صدقه مستحبی را زکات می گویند، استدلال می کنند و آن را از آیات احکام شمرده اند و این امر نشان می دهد اهل علم در صحت حدیث مزبور اتفاق نظر دارند.
گواه این اتفاق، اینکه هر کس از متکلمان در صدد بر آمده ایرادی بر حدیث وارد سازد، ایراد خود را تنها از طریق دلالت، بدون کمترین اشاره ای به سند حدیث وارد ساخته. بعضی از اهل علم حدیث را به عموم مفسران نسبت داده با انتقاد در دلالت همراه ساخته اند. این خود دلیل واضحی است که مفسران و متکلمان و فقها در صدور حدیث، اتفاق دارند.
اضافه بر این، حافظان و حمله حدیث در کتابهای خود آن را نقل کرده و آن را پذیرفته اند و برخی صریحا به صحتش اعتراف کرده اند. حالا بنگرید ارزش اجماع ابن تیمیه تا چه میزان است و اینان که اجماع کرده اند در روی زمین چه جائی را گرفته اند؟ شما خود داوری قاطع را به عهده بگیرید.
در اینجا اسماء گروهی که حدیث را نقل کرده صحتش را پذیرفته اند نقل می کنیم.
1- قاضی " ابو عبد الله محمد بن عمر مدنی واقدی " متوفی 207 بر طبق آنچه در " ذخائر العقبی 102 " آمده است.
2- حافظ " ابو بکر عبد الرزاق صنعانی " متوفی 211 به نقل تفسیر ابن کثیر 1ر71 و دیگران از عبد الوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عباس.
3- حافظ " ابو الحسن عثمان بن ابی شیبه " کوفی کتوفی 239 در تفسیرش.
4- " ابو جعفر اسکافی معتزلی " متوفی 240 در رساله ای که در رد جاحظ نوشته.
5- حافظ " عبد بن حمید الکشی ابو محمد " متوفی 640 در تفسیرش که " در المنثور " نقل کرده.
6- " ابو سعید اشج " کوفی متوفی 257 در تفسیرش از ابی نعیم فضل بن دکین از موسی بن قیش حضرمی از سلمه بن کهیل، و طریق رجالش همه صحیح و مورد وثوق اند.
7- حافظ " ابو عبد الرحمن نسائی " صاحب سنن متوفی 303 در صحیحش.
8- " ابن جریر طبری " متوفی 310 در تفسیرش 6ر186 به چند طریق.
9- " ابن ابی حاتم رازی " متوفی 327 به نقل از تفسیر ابن کثیر و در المنثور و اسباب النزول سیوطی. به چند حدیث را نقل کرده و یکی از طرقش ابو سعید اشج به اسناد صحیح اوست که اشاره کردیم.
10- حافظ " ابو القاسم طبرانی " متوفی 360 در معجم اوسط او.
11- حافظ " ابو الشیخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصاری، متوفی 369 در تفسیرش.
12- حافظ " ابو بکر جصاص رازی " متوفی 370 در احکام القرآن 2ر542، از چند طریق روایت کرده است.
13- " ابو الحسن علی بن عیسی رمانی ر متوفی 284ر2 در تفسیرش.
14- " حاکم ابن بیع نیشابوری " متوفی 405 در معرفت اصولحدیث حدیث102.
15- حافظ " ابو بکر شیرازی " متوفی 407ر11 در کتابش " فیما نزل من القرآن فی امیر المومنین ".
16- " حافظ " ابو بکر ابن مردویه " اصفهانی متوفی 416، از طریق سفیان ثوری از ابی سنان سعید بن سنان برجمی از ضحاک از ابن عباس. اسناد صحیحی که رجالش همه مورد وثوقند، و به طریق دیگر آن را روایت کرده گوید: در این اسناد نمی توان ایراد گرفت، و به طرق دیگر هم از امیر المومنین و عمار و ابی رافع، روایت کرده اند.
17- " ابو اسحاق ثعلبی نیشابوری " متوفی 427ر37 در تفسیرش از ابی ذر که عینا نقل کردیم 3ر85 همین کتاب.
18- حافظ " ابو نعیم اصفهانی " متوفی 430 در. فیما نزل من القرآن فی علی. از عمار و ابی رافع و ابن عباس و جابر و سلمه بن کهیل.
19- " ابو الحسن ماوردی" فقیه شافعی متوفی 450 در تفسیرش
20- حافظ " ابو بکر بیهقی " متوفی 458 درکتابش " المنصف ".
21- حافظ " ابو بکر خطیب بغدادی " شافعی متوفی 463 در کتاب " المتفق "
22- " ابو القاسم زین الاسلام عبد الکریم بن هوازان نیشابوری متوفی 465 در تفسیرش.
23- حافظ " ابو الحسن واحدی نیشابوری " متوفی 468 در" اسباب النزول " 148.
24- فقیه " ابن مغازلی شافعی " متوفی 483 در " المناقب " از پنج طریق.
25- بزرگ معتزله " ابو یوسف عبد السلام بن محمد قزوینی " متوفی 488 در تفسیر کبیرش
26- حافظ " ابو القاسم حاکم حسکانی " متوفی 490 از ابن عباس و ابی ذر و عبد الله بن سلام.
27- فقیه " ابو الحسن علی بن محمد کیا، طبری " شافعی متوفی 504، در تفسیرش. و به همین حدیث بر عدم بطلان نماز به فعل قلیل، استدلال کرده، نیز برای نامگذاری صدقه مستحبی به زکات به همین حدیث بنا بنقل تفسیر قرطبی استدلال کرده است.
28- حافظ " ابو محمد فراء بغوی " شافعی 516 در تفسیرش "معالم التنزیل" در حاشیه الخازن 2ر 55.
29- " ابو الحسن رزین عبدری اندلسی " متوفی 535 در کتاب " الجمع بین الصحاح الست " به نقل از صحیح نسائی.
30- " ابو القاسم جار الله زمخشری " حنفی متوفی 538 در " الکشاف " 1ر422، و گوید: اگر بگوئی، چگونه می تواند ویژه علی " رضی الله عنه " باشد، در حالیکه لفظش، لفظ جمع است، می گویم با اینکه مقصود یکی است، به این دلیل به لفظ جمع آمده است تا مردم در کارهائی نظیر آن، رغبت یافته به ثوابش نائل گردند.
31- حافظ " ابو سعد سمعانی شافعی " متوفی 362 در " فضائل الصحابه " از انس بن مالک.
32- " ابو الفتح نطنزی " متولد 480 در " الخصائص العلویه " از ابن عباس و در " الابانه " از جابر انصاری.
33- امام " ابو بکر ابن سعدون قرطبی " متوفی 567 در تفسیرش 221/6.
34- اخطب الخطباء " خوارزمی " متوفی 568 در" المناقب " 178 به دو طریق و شعر حسان را که در 3ر99 نقل کردیم، ذکر نموده است.
35- حافظ " ابو القاسم ابن عساکری دمشقی " متوفی 571 در تاریخ شام به چند طریق.
36- حافظ " ابو الفرج ابن جوزی حنبلی " متوفی 597 به نقل " الریاض " 2ر227، و ذخایر العقبی 102.
37- " ابو عبد الله فخر الدین رازی شافعی " متوفی 606 در تفسیرش 3ر431 از عطا از عبد الله بن سلام و ابن عباس و ابی ذر.
38- " ابو السعادات مبارک بن اثیر شیبانی جزری شافعی " متوفی 606 در " جامع الاصول " از طریق نسائی.
39- " ابو سالم محمد بن طلحه نصیبی شافعی " متوفی 662 در " مطالب السول " 31 به لفظ ابی ذر.
40- " ابو المظفر سبط ابن جوزی حنفی " متوفی 654 در " التذکره " 9 از سدی و عتبه و غالب بن عبد الله.
41- " عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی " متوفی 655 در شرح نهج البلاغه 3 ر 275.
42- " حافظ " ابو عبد الله کنجی شافعی " متوفی 658 در " کفایه الطالب " 106 از طریق انس بن مالک و در آن ابیاتی از حسان بن ثابت نقل
کرده و در 122 از طریق ابن عساکر، خوارزمی، حافظ العراقین، ابی نعیم و قاضی ابی المعالی، با شعری از حسان غیر از ابیات مذکوره، روایت کرده است که ما آن شعر را در 3ر77 از سبط ابن جوزی نقل کردیم.
43- قاضی " ناصر الدین بیضاوی شافعی " متوفی 685، در تفسیرش 1ر345 و در " مطالع الانظار "479 و 477.
44- حافظ فقیه حرم " ابو العباس محب الدین طبری " مکی شافعی متوفی 694 در " ریاض النضره " 2ر227 و " ذخایر العقبی " 102 از طریق واحدی و واقدی و ابن جوزی و فضائلی.
45- حافظ الدین " نسفی " متوفی 701 در تفسیرش 1ر496 که در حاشیه تفسیرخازنش می باشد. ت علامه امینی الغدیر- 5- 46- شیخ الاسلام " حمویی بغدادی " متوفی 741، در تفسیرش 1ر 496.
47- " علاء الدین خازن بغدادی " متوفی 741، در تفسیرش 1ر 496.
48- شمس الدین محمود بن ابی القاسم عبد الرحمن اصفهانی " متوفی 749/746 در شرح تجرید موسوم به " تسدید العقائد " و بعد از بیان اتفاق مفسران بر نزول آیه درباره علی، گوید: قول مفسران ایجاب نمی کند آیه مخصوص به علی و محدود بر او باشد.
49- جمال الدین محمد بن یوسف زرندی " متوفی 750 در " نظم درر السمطین ".
50- " ابو حیان اثیر الدین اندلسی " متوفی 754، در تفسیرش " البحر المحیط " 3ر 514.
51- حافظ محمد بن احمد بن جزی کلبی " متوفی 758، در تفسیرش " التسهیل لعلوم التنزیل " 1ر 181.
52- قاضی " عضد ایجی شافعی " متوفی " 756 در " المواقف " 3ر 276.
53- " نظام الدین قمی نیشابوری " در تفسیرش " غرائب القرآن " 3ر 461.
54- " سعد الدین تفتازانی " متوفی 791 در " المقاصد " و شرحش 2ر228، و بعد از بیان اتفاق مفسراتن بر نزول آیه درباره علی " ع " گوید: اینکه مفسران می گویند آیه در حق علی " رضی الله عنه " نازل شده لازمه اش این نیست که مخصوص به علی و محدود بر علی باشد.
55- " سید شریف جرجانی " متوفی " 816 در شرح مواقف.
56- مولی " علاء الدین قوشچی " متوفی 879 در شرح تجرید و بعد از نقل اتفاق مفسران بر نزول آیه در حق امیر المومنین، گوید: قول مفسران به اینکه آیه در حق علی نازل شده... تا آخر کلام تفتازانی.
57- " نور الدین ابن صباغ مکی " مالکی متوفی 855 در " الفصول المهمه "123.
58- " جلال الدین سیوطی شافعی " متوفی 911 در " الدر المنثور " 2ر293 از طریق خطیب، و عبد الرزاق، و عبد بن حمید و ابن جریر و ابی الشیخ، و ابن مردویه از ابن عباس و از طریق طبرانی و ابن مردویه از عمار بن یاسر. و از طریق ابی الشیخ و طبرانی از علی " ع " و از طریق ابن ابی حاتم، و ابی الشیخ، و ابن عساکر از سلمه بن کهیل. و از طریق ابن جریر از مجاهد و سدی و عتبه بن حکیم، و از طریق طبرانی، و ابن مردویه، و ابی نعیم، از ابی رافع.
و در " اسباب نزول القرآن " 55 پس از نقل حدیث، از چند طریق از طرق نامبرده، گوید: اینها شواهدی است که برخی از آنها، برخی دیگر را تقویت می کند. و در " جمع الجوامع " به نقل از ترتیبش 6ر391 از طریق خطیب از ابن عباس حدیث را نقل کرده و در 405 آن را از طریق ابی الشیخ و ابن مردویه از امیر المومنین آورده است.
59- " حافظ " ابن حجر انصاری شافعی " متوفی 974 در " الصواعق " 24.
60- مولی " حسن چلبی " در شرح المواقف.
61- مولی " مسعود شراوانی " در شرح المواقف.
62- قاضی " شوکانی صنعانی " متوفی 1250 در تفسیرش.
63- " شهاب الدین سید محمود آلوسی " شافعی متوفی 1270 در تفسیرش 2ر 329.
64- شیخ " سلیمان قندوزی " حنفی متوفی 1293 در " ینابیع- الموده " 212
65- سید " محمد مومن شبلنجی " در " نور الابصار " 77.
66- شیخ " عبد القادر بن محمد سعید " کردستانی متوفی 1304 در " تقریب المرام فی شرح تهذیب الکلام " از تفتازانی 2ر329 " چاپ شده مصر " و مانند سایر متکلمان درباره حدیث سخن گفته و اعتراف به اتفاق مفسران بر نزول آیه در مورد امیر المومنین " ع " کرده است.
اما سخن در دلالت حدیث، هیچ عرب زبان اصیلی نیست که هر چند وجدانش رابه خطا رهبری کند، بتواند شکی در آن بخود راه دهد. این بحث و خلافها از میهمانان طفیلی و نوپایگان خوان گسترده عربیت است و برای تفصیل بیشتر باید به کتب تفسیر و کلام شیعه مراجعه کرد.
یک ایراد مردود از آلوسی و پاسخ آن
سید " حمید الدین عبد الحمید الوسی " در کتابش " نثر اللئالی علی نظم الامالی " 160 وقتی به آیه ولایت می رسد، می گوید:
این آیه نزولش، چنانچه پنداشته اند تنها درحق علی نبوده است، بلکه درباره مهاجرین و انصار نازل شده و علی یکی از آنها می باشد. زیرا " الذین " در آیه، صیغه جمع است پس نمی تواند علی به تنهائی مقصود از آیه باشد.
امینی در الغدیر می گوید:
این مرد، در این گفتارش به آهنگ ابن کثیر دمشقی می نوازد و بر وزان او می بافد، و از چاه او این آب را می کشد، او که در تاریخش درباره این آیه چنان می گوید: درباره خصوص علی، هیچ آیه ای از قرآن نازل نشده است...
گروه غفلت زدگان را این حقیقت فراموش شده است که: هر گاه حکمی به عنوان عموم صادر شود. به طوری که در یک جریان طبیعی قرار گیرد تا دیگران را به آوردن نظیرش تشویق، یا از آوردن شبیهش باز دارد، خصوصا که موضوع را با خصوصیات مذکور، بر حسب تطبیق خارجی معین کنند، بلیغ تر و برای صدق قضیه کلی، بر آن فرد، از توجه سخن راسا به سوی او، موکدتر است و برای آن نظائر فراوانی در قرآن کریم وجود دارد، و اینک چند نمونه آن:
1- الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء: آنها که گفتند خدا فقیر است و ما بی نیاز- حسن گوید: گوینده این سخن حین بن اخطب است. و عکرمه و سدی و مقاتل و محمد بن اسحاق گویند. او فنحاص بن عازوراء بوده است، خازن گوید این سخن را هر چند یک نفر یهودی گفته ولی چون همه آنها به این سخن راضی بودند، سخن به همه آنها نسبت داده شده است. مراجعه کنید به تفسیر قرطبی 4ر294، تاریخ ابن کثیر 1ر434 تفسیر خازن 1ر 322.
2- و منهم الذین یوذون النبی...: پاره ای از آنها کسانی هستند که پیامبر را آزرده می گویند او گوش محض است. این آیه درباره مردی از منافقان نازل شده که عبارت است از: جلاس بن سوید یا نبتل بن حارث یا عتاب بن قشیر، مراجعه کنید تفسیر قرطبی 8ر192، تفسیر خازن 2ر253، الاصابه 3ر 549.
3- و الذین یبتغون الکتاب مما ملکت ایمانکم...: از بردگانتان آنها که مایل به بستن قرار داد " مکاتبه " اند با آنها قرار داد بندید مشروط به اینکه در آنها خیری دانسته باشید. این آیه درباره صبیح مولی حویطب بن عبد العزی نازل شد. وی گوید:
من غلام حویطب بودم از او خواستم با من قرار داد مکاتبه به بندد. آنگاه درباره من این آیه نازل شد: و الذین یبتغون الکتاب. این روایت را ابن منده و ابو نعیم و قرطبی به نقل تفسیر قرطبی 12ر244، اسد الغابه، 3ر11، الاصابه 2ر176 نقل کرده اند.
4- ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما.... " آنان که اموال یتیمان را به بیداد می خورند، تنها آتش در شکم خود کرده اند.
" مقاتل بن حبان گوید: این آیه درباره مرثد بن زید الغطفانی نازل شده.
مراجعه کنید تفسیر قرطبی 5ر53، الاصابه 3ر 397.
5- لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم... " خداوند شما را نهی نمی کند، درباره کسانی که با شما نمی جنگند و از خانه هاتان بیرون نمی کنند، که با آنان به نیکی رفتار کنید.
" این آیه درباره اسماء بنت ابی بکر نازل شد، زیرا، مادرش قتیله بنت عبد العزی، با هدایائی در حالیکه مشرک بود در مدینه به او وارد شد. اسماء گفت من هدیه ای از تو نمی پذیرم و نباید به خانه من وارد شوی تا از رسول خدا " ص " اذن دریافت کنم. وقتی از پیغمبر پرسید، خداوند این آیه را نازل کرد. پیغمبر دستور داد به منزلش او را وارد کند و هدیه اش را بپذیرد و از احترام و نیکی نسبت به او دریغ ننماید.
این حدیث را بخاری، مسلم، احمد، ابن جریر و ابن ابی حاتم بر طبق تفسیر قرطبی 18ر59، تفسیر ابن کثیر 4ر349 و تفسیر خازن 4ر272 نقل کرده اند.
6- یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم:
" ای پیامبر آنانکه به سوی کفر میشتابند و لفظا ایمان، ابراز داشته اند، نباید باعث اندوه تو شوند ".
مکی در تفسیرش گوید: این آیه درباره "عبد الله بن صوریا "نازل شده است. تفسیر قرطبی 177/6، الاصابه 2ر 326.
7- قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیه 200:
" گفتند چرا خدا با ما حرف نمی زند و یا نشانی را که ما می خواهیم برای ما نمی آورد ".
این آیه در مورد رافع بن حریمله نازل شد و محمد بن اسحاق از ابن عباس روایت کرده که گفت: رافع به پیغمبر خدا " ص " گفت: یا محمد اگر چنانکه میگوئی رسول خدائی پس بگو خدا خود با ما سخن گوید تا کلامش را بشنویم خداوند در این مورد، آیه فرستاد. تفسیر ابن کثیر 1ر 161.
8- الذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوانهم فی الدنیا حسنه:
" آنان که در راه خدا پس از ستم ها که دیده مهاجرت کردند، آنان را در این دنیا در جایگاه خوبی مستقر خواهیم کرد ".
ابن عساکر در تاریخش 7ر133 از طریق عبد الرزاق از داود بن ابی هند، آورده است که آیه در مورد ابی جندل ابن سهیل عامری نازل شد و قرطبی در تفسیرش 1ر107 این قول را از جمله اقوال وارد در آیه، ذکر کرده است.
9- ان الذین یتلون کتاب الله و اقاموا الصلاه و انفقوا مما رزقناهم:.
" کسانی که کتاب خدا را خوانده، نماز بپا می دارند و از آنچه آنان را روزی کردیم انفاق می کنند..."
این آیه در باره حصین بن مطلب بن عبد مناف نازل شده مراجعه کنید الاصابه 1ر0 33.
10- و العصر ان الانسان لفی خسر..
" سوگند به عصر که انسان در زیانکاری است مگر کسانیکه ایمان آورده کارهای شایسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش کنند "
از ابی بن کعب روایت است که گوید: سوره و العصر را بر پیامبر " ص " خواندم و گفتم: پدرو مادرم به فدایت، تفسیرش چیست؟ گفت: و العصر: سوگندی است از خدای، به آخر روز، که انسان: ابو جهل بن هشام، در زیانکاری است مگر کسانی که ایمان آورده اند: ابو بکر صدیق و کارهای شایسته کردند عمر بن خطاب و به همدیگر سفارش به حق کردند: عثمان بن عفان، و سفارش به شکیبائی کردند: علی بن ابی طالب. مراجعه کنید به ریاض النضره 1ر34
امینی در الغدیر می گوید: ما، بر این تاویلات تحریف آمیز و مردود با این قوم به عنوان موافق کف نمی زنیم ولی این مطالب را برای اقامه حجت، از طریق خودشان بر آنان می آوریم.
11- ان الذین یشترون بعهد الله و ایمانهم ثمنا قلیلا اولئک لا خلاق لهم فی الاخره..:
" کسانیکه پیمان با خدا و سوگند های خود را به پول ناچیزی معامله می کنند اینان در آخرت نصیبی نخواهند داشت ".
این آیه درباره "عیدان بن اسوع حضرمی" نازل شد. این مطلب را مقاتل در در تفسیرش به نقل " الاصابه " 3ر51 اظهار کرده است.
12- یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم:
" ای کسانی که ایمان آورده اید خدای را فرمان برید و پیامبرش را اطاعت کنید و اولی الامری که از خودتان است ".
بخاری درصحیحش درکتاب تفسیر 7ر60 و احمد در مسندش 337 و مسلم در صحیحش به نقل تاریخ ابن عساکر 7ر352 و بنا به تفسیر قرطبی 5ر260 و دیگران گویند نزول این آیه یا ایها الذین آمنوا درباره عبد الله بن حذاقه السهمی، است.
13- یقولون هل لنا من الامر من شی ء قل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم..:
" میگویند آیا از فتح برای ما نصیبی خواهد بود، بگو فتح و نصرت همه اش از آن خدا است در دل خود چیزهائی را پنهان میدارند تا بر تو آشکار نشود می گویند اگر ما را نصیبی از فتح بود اینجا کشته نمی شدیم.. " گوینده عبد الله بن ابی بن سلول، راس منافقان است و درباره اول این آیه نازل شده است.
ابن ابی حاتم از طریق زیر نقل می کند که آیه: درباره معتب بن قشیر نازل گردیده است. مراجعه کنید تفسیر قرطبی 4ر262، تفسیر ابن کثیر 1ر418، تفسیر الخازن 1ر 306.
14- الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم:
" کسانی به مردم گفتند، مردم برای شما متحد شدند " مراد از ناس اول نعیم بن مسعود اشجعی است، نسفی در تفسیرش گوید:
از این لفظ جمع، مراد یکی است، یا او را پیروانی بوده است که مانند او تاخیر و درنگ می کردند. و خازن گود: از لفظ عام، اراده خاص شده است.
ابن مردویه به اسنادش از ابی رافع آورده که نبی اکرم " ص " علی را با عده ای به دنبال ابو سفیان فرستاد، مردی از اعراب خزاعه آنان را دید و گفت: قوم برای شما دست به اتحاد زده اند. گفتند:
حسبنا الله و نعم الوکیل.
آنگاه درباره آنها این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 4ر279، تفسیر ابن کثیر 1ر430، تفسیر خازن 1ر 318.
15- یستفتنونک قل الله یفتیکم فی الکلاله:
" از شما درباره کلاله " خواهران و برادران " اظهار نظر می خواهند بگو خدای نظر می دهد "
درباره جابر بن عبد الله انصاری نازل شده، او بود که اظهار نظر می خواست و می گفت این آیه درباره من نازل شده است.
تفسیر قرطبی 6ر28، تفسیر خازن و تفسیر نسفی حاشیه تفسیر خازن 1ر 447..
16- یسالونک ماذا ینفقون قل ما انفقتم من خیر...:
" از تو می پرسند چه انفاق کنند بگو هر چیزی که انفاق کنید... ".
درباره عمرو بن جموح نازل شده، او پیر مردی بزرگ و ثروتمند بود، گفت یا رسول الله چه چیز بهتر است تصدق کنیم؟ و بر چه کسی اتفاق نمائیم؟ پس این آیه نازل شد. تفسیر قرطبی 3ر36، تفسیر خازن 1ر148.
17- و هم ینهون عنه و یناون عنه:
"کفار مردم را از پیروی پیامبر نهی کرده و خود از او دوری می کنند".
اهل سنت را عقیده چنانست که این آیه درباره ابی طالب نازل شده و تفصیل آن را دو " کفار مردم را از پیروی پیامبر نهی کرده و خود از او دوری میکنند ".
18- لا تجد قوما یئمنون باللهو الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله:
" قومی را مومن به خدا و روز قیامت نمی یابی که در عین حال به آنان که از خدا و رسولش رو گردانند، مهربان باشند.
در مورد ابی عبیده جراح که پدرش در جنگ بدر کشته شد نازل گردید یا درباره عبد الله بن ابی، تفسیر قرطبی 307/17، نوادر الاصول حکیم ترمذی 157.
19- " و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا..:
" و دیگران به گناه خود اعتراف کرده کار شایست و ناشایست را بهم مخلوط کردند.. "
درباره ابی لبابه انصاری خصوصا نازل شد. تفسیر قرطبی 8ر242، الروض الانف 2ر196
20- یحلفون بالله لکم لیرضوکم: " برای شما بخدا سوگند یاد می کنند تا رضایت شما را جلب کنند ".
مردی از منافقان گفت سوگند اینان از نیکان و اشراف مایند و هر گاه آنچه محمد می گوید حقیقت داشته باشد باید اینان از الاغ ها بدتر باشند، یکی از مسلمین این جمله را شنید و گفت: بخدا سوگند آنچه محمد می گوید حق است و تو بدتر از الاغی. مرد شکایت او را نزد پیامبر برد و پیغمبر او را احضار کرد، فرمود: برای چه این سخن را بر زبان راندی؟ او شروع به لعن و نفرین کرد و بخدا سوگند خورد که من چنین نگفته ام. مرد مسلمان گفت خدایا، راستگو را تصدیق، و دروغ گو را، تکذیب کن. این آیه آمد.
تفسیر قرطبی 8ر193، تفسیر ابن کثیر 2ر366
12- گوید: رافضیان نمی توانند ایمان علی و عدالتش را، و اینکه او از اهل بهشت است ثابت کنند تا چه رسد به امامتش، مگر وقتی که امامت ابو بکر، عمر و عثمان را بپذیرند زیرا اگر بخواهند این امتیازها را برای علی ثابت کنند، دلیلی با آنها موافق نمی شود چنانکه مسیحی اگر بخواهد نبوت مسیح را ثابت کند بدون پذیرفتن دین محمد هیچگونه دلیلی با او همراه نخواهد بود.
جلد اول ص 162 منهاج السنه
پاسخ- ای روزگار من هر روز ترا با شگفتی های تازه تری می بینم!
کاش می دانستم چه موقع ایمان و عدالت علی، احتیاج به برهان و استدلال پیدا کرده است؟
و او در چه زمانی کافر بوده تا موضوع ایمان آوردنش مطرح باشد؟
و آیا در آغاز اسلام برای پیغمبر برادری که با او همکاری کند غیر از علی کسی بود؟
آن وقتی که دیگران که نام آنها را برده، هنوز اسلام نیاورده بودند آیا اسلام بدون شمشیر و نیزه او می توانست بر پای خود به ایستد؟
آیا لشگر شرک جز بر اثر قدرت وصولت او ممکن بود منهزم شود؟
آیا زنگار شبهه و کفر جز به بیانات و براهین او زدوده شد؟
آیا خدای بزرگ کعبه بیت الحرام را از آلودگی بت ها، جز بدست شریف او پاک گردانید؟
آیا خدا در قرآن خاندانی را از پلیدی پاکیزه نگردانید که بعد از رسول خدا او بزرگ آن خاندان باشد؟
آیا کسی وجود دارد غیر از او که به نص قرآن کریم نفس قرآن نفس رسول الله باشد؟
آیا چه کسی که خود را در لیله المبیت جز او به رضای خدا فروخته است؟
آیا کسی از مومنان وجود دارد که مانند رسول خدا به نفس آنان از خودشان اولی باشد غیر از او؟
نه و الله.
احادیث شیعه در همه این مطالب متواتر است و این احادیث است که شیعه را ملزم به اعتراف به این همه فضیلت برای علی کرده است. ولی شیعه چون با دیگران در مقام استدلال بر آید به احادیث اهل سنت استدلال می کند زیرا دلیل باید برای طرف مقابل، الزام آور باشد بدون اینکه شیعیان در مقام ثبوت و واقع احتیاج به این ادله داشته باشند. و در حقیقت روشن رسمی استدلال همین است نه روشن که علمای اهل سنت می پیمایند که در تمام موضوعات به کتب علماشان و احادیشان استدلال می کنند که خارج از اصول محاجه و مناظره است.
و کاش من میدانستم میان عدالت و ایمان علی و ایمان و عدالت دیگران چه ملازمه ای وجود دارد؟
آیا آنان را با علی نفس واحدی می پندارد که آن نفس قابل تبعیض نیست و یا گمان می کند روح واحدی بر همه آنها جریان دارد، و از یک ایمان یا کفر متاثراند؟
و آیا این ملازمه ابتکاری مولود این تیمیه، بر اصحاب و تابعین شیعی و بعد از آنها بر پیشوایان شیعه از ائمه، علماء بزرگان آنها در قرون گذشته با مناظرات و استدلالها و احتجاجهای مذهبی فراوانشان در مجالس و محافل، مخفی مانده یا مخالفانشان در دفاع از رجال و مبادی شان، آن را فراموش کرده اند؟
اینها همه، هیچکدام نبوده است، تنها این مرد خوشش می آید رافضیان را به مسیحیان تشیبه کرده باشد و بین علی و ایمان معاویه حقه باز، و یزید فاسق و فاجر، و جنایتکاران مستبد بنی امیه و هتاکان بنی عباس، رابطه بر قرار سازد. و این ر انهایت درجه علم، دین ورع و ادب خود میداند.
13- در جلد 2ر99 کتابش بزرگ مرد امت خواجه طوسی و پیروان او و همه رافضیان را به انواع هتاکی و معاصی علنی، از قبیل ضایع ساختن نماز، و ارتکاب محرمات، و حلال دانستن حرمات الهی، و بی مبالاتی در امر مشروبات الکلی و فحشاء، حتی در ماه رمضان، و ترجیح شرک بر عبادت خدا، نسبت می دهد. و این گونه کارها و امثال آنها را از حالات دائمی رافضیان می شمارد. اعمال و رفتاری که هر کاو شگری می داند دروغ و خیال محض بیش نیست تا به وسیله اشاعه فحشاء بین مسلمانان، شیعه را بد نام کند. و خدای بزرگ داوری است صریح و قاطع روزی که میزان اعمال نصب کرده از سخنان هر کس جویا خواهد شد.
14- گوید: مشهور ترین کسانی که مرتد شدند، دشمنان ابی بکر الصدیق " رضی الله عنه " و پیروانشان مانند مسیلمه و تابعان او و دیگرانند. و رافضیان اینان را دوست دارند، چنانکه بسیاری از برزگانشان مانند این امامی مذهب " علامه حلی " و دیگران گفته اند. رافضیان اهل رده را بر حق می دانند، و می گویند، ابو بکر صدیق آنان را بنا حق کشته است 2ر102 منهاج.
پاسخ- کاش کسی پیدا می شد از این مرد می پرسید که به او خبر داده است که رافضیان، مسیلمه و طرفدارانش را دوست می دارند، در حالی که هنوز او را دروغگو نامیده، مسیلمه کذابش می گویند و عمالش را افتضاح تلقی می کنند و شیعه از دروغهایش به تفصیل یاد کرده است. شیعیان نبوت را در انحصار خاتم پیغمبران محمد سید الانبیاء و ص " دانسته، هر مدعی نبوتی غیر از او را کافر می دانند.
انکار نزول آیه ولایت "انما ولیکم الله" درباره علی, ابن تیمیه, منهاج السنة, انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و هم راکعون
- [سایر] ابن تیمیه در مورد اهل سنت چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد یزید چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد ابن ملجم- قاتل حضرت علی ع- چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] ابن تیمیه چه عقایدی داشت؟
- [سایر] آیا ابن تیمیه ناصبی است؟
- [سایر] ابنتیمیه کیست و مبانی فکری او چیست؟
- [سایر] پدر ابن تیمیه چه کاره بوده است؟
- [سایر] العزامی درباره ابن تیمیه چه نظری دارد؟
- [سایر] در حالی که ابن تیمیه اهل منطقه حران بود پس چرا به نام تیمیه خوانده میشود؟
- [سایر] بزرگان اهل سنت در مورد ابن تیمیه چه نظری دارند؟
- [آیت الله جوادی آملی] .مستحب است در تمام نمازهای واجب و مستحب, پیش از رکوع رکعت دوم, قنوت خوانده شود. قنوت نماز وتر که یک رکعت است, پیش از رکوع آن است و قنوت نماز جمعه دوبار است؛ یکی پیش از رکوع رکعت اوّل و دیگری پس از رکوع رکعت دوم و نماز آیه (آیات) پنج قنوت دارد و نماز عید فطر و عید قربان در رکعت اوّل, پنج قنوت و در رکعت دوم، چهار قنوت دارند. قنوت نماز (شَفْع) به امید مطلوب بودن, انجام شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر عمداً یا به جهت فراموشی سورههایی را که آیه سجده دارد شروع کند، میتواند آن را رها کند و سوره دیگری بخواند و میتواند همان سوره را ادامه دهد؛ ولی به احتیاط واجب آیه سجده را نخواند و اگر سوره ادامه دارد ادامه آن را بخواند و به رکوع رود و اگر آیه سجده را خواند، باید سجده کند و برخیزد و حمد را خوانده، سپس به رکوع رفته، نمازش را تمام کند و چنانچه عمداً آیه سجده را خوانده باشد و در نماز سجده کند، به احتیاط واجب نمازش را دوباره بخواند، ولی اگر سهواً آیه سجده را خوانده و سجده کند، به احتیاط مستحب نمازش را دوباره بخواند، ولی اگر آیه سجده را بخواند و سجده نکند، نمازش باطل نمیشود؛ هر چند اگر عمداً سجده نکرده باشد گناهکار است.
- [آیت الله نوری همدانی] در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد آیه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا بیشتر از آن را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون اینکه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همینطور تا پیش از رکوع رود و همینطور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید ، مثلاً به قصد سورة قُل هواللهُ احدٌ ، بسم اللهِ الرحمنِ الرحیمِ بگوید و به رکوع رود ، بعدبایستد و بگوید : قُل هُواللهُ احدٌ ، بسم الله الرحمنِ الرحیمِ بگوید و به رکوع رود ، بعد بایستد و بگوید : قُل هُو الله احدٌ دوباره به رکوع رود به ر کوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید اللهُ الصمدُ باز به رکوع رود و بایستد و بگوید : لم یَلد و لم یولد و برود به رکوع باز هم سر برداردو بگوید : و لم یکن له کفواً احدٌ و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن ، دوسجده کند ، و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بجا آورد و بعد از سجدةدوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و نیز جائز است که به کمتر از پنجم قسمت نماید لکن هر وقت سوره را تمام کرد لازم است حمد را قبل از رکوع بعدی بخواند .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد؛ آیه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا کمتر یا بیشتر آن را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون اینکه حمد بخواند؛ قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همین طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید؛ مثلا به قصد سوره قل هو اللّه احد؛ بسم اللّه الرحمن الرحیم قل هو اللّه احد بگوید و به رکوع رود؛ بعد بایستد و بگوید اللّه الصمد دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید لم یلد باز به رکوع رود و بایستد و بگوید و لم یولد و برود به رکوع باز هم سر بردارد و بگوید و لم یکن له کفوا احد و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن؛ دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول به جا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد. و نیز جایز است که به کمتر از پنج قسمت تقسیم نماید؛ لکن هر وقت سوره را تمام کرد لازم است حمد را قبل از رکوع بعدی بخواند و بنا بر احتیاط لازم با (بسمله) تنها رکوع نکند.
- [آیت الله بروجردی] در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد آیههای یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا بیشتر از آن را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون این که حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همینطور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلاً به قصد سورهی قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ بِسْمِ اللّهِ اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و بگوید:قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌدوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید:اَللهُ الصَّمَدُباز به رکوع رود و بایستد و بگوید:لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْو به رکوع رود، باز هم سر بردارد و بگوید:وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدو بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اوّل به جا آورد و بعد از سجدهی دوم تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.
- [آیت الله علوی گرگانی] در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیّت وتکبیر وخواندن حمد، آیههای یک سوره را پنج قسمت کند ویک آیه یا بیشتر از آن را بخواند و به رکوع رود وسر بردارد وبدون این که حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود وهمینطور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلاً به قصد سوره )قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد(، )بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم( بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و بگوید: )قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَد( دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: )اللّهُ الصَّمَد(، باز به رکوع رود وبایستد و بگوید: )لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ( وبرود به رکوع باز هم سر بردارد و بگوید: )وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أحَد( و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن دو سجده کند ورکعت دوم را هم مثل رکعت اوّل بجا آورد و بعد از سجده دوم تشهّد بخواند ونماز را سلام دهد.
- [آیت الله سیستانی] در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیههای یک سوره را پنج قسمت کند، و یک آیه یا بیشتر از آن را بخواند بلکه کمتر از یک آیه را نیز میتواند بخواند ولی باید بنا بر احتیاط جمله تامّه باشد، و از اوّل سوره شروع کند و به گفتن (بسم الله) اکتفا نکند، و سپس به رکوع رود و سر بردارد، و بدون اینکه حمد بخواند، قسمت دوّم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود، و همینطور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید؛ مثلاً در سوره فلق، اوّل (بِسْمِ الله الرَّحَمنِ الرَّحِیمِ * قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ) بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و بگوید: (مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ) دوباره به رکوع رود، و بعد از رکوع بایستد و بگوید: (وَمِنْ شَرِّ غاسِقٍ اِذا وَقَبَ) باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: (وَمِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی العُقَدِ) و برود به رکوع باز هم سر بردارد و بگوید: (وَمِنْ شَرِّ حاسِدٍ اِذا حَسَدَ) و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده کند، و رکعت دوّم را هم مثل رکعت اوّل بجا آورد، و بعد از سجده دوّم تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد. و نیز جایز است که به کمتر از پنج قسمت تقسیم نماید، لکن هر وقت سوره را تمام کرد لازم است حمد را قبل از رکوع بعدی بخواند.
- [آیت الله وحید خراسانی] در نماز ایات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد ایه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک ایه یا بیشتر یا کمتر از ان را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون این که حمد بخواند قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همین طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید مثلا به قصد سوره قل هو الله احد بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و به رکوع رود بعد بایستد و بگوید قل هو الله احد دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید الله الصمد باز به رکوع رود و بایستد و بگوید لم یلد و لم یولد و به رکوع برود و سر بردارد و بگوید و لم یکن له کفوا احد و بعد از ان به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول به جا اورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و نیز جایز است به کمتر از پنج قسمت تقسیم کند ولی هر وقت سوره را تمام کرد لازم است حمد را قبل از رکوع بعدی بخواند و بعد از ان یک سوره یا بعض از یک سوره را نیز بخواند
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا بیشتر یا کمتر از آن را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون این که حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همین طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلاً به قصد سوره توحید "بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم" بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و بگوید: "قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد" دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: "اللهُ الصَّمَد" باز به رکوع رود و بعد بایستد و بگوید: "لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ" و برود به رکوع باز هم سر بردارد و بگوید: "وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد"و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سربرداشتن، دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول به جا آورد و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و سلام دهد.
- [آیت الله سبحانی] در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا بیشتر از آن را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون اینکه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همین طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلاً به قصد سوره قل هو الله احد. بسم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم بگوید و به رکوع رود; بعد بایستد و بگوید: قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: اَللهُ الصَّمَدُ باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: لَمْ یَلِدْ و لَمْ یوُلَدْ و برود به رکوع باز هم سر بردارد و بگوید: وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول به جا آورد و بعداز سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.