ابن بَطوطه (از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را دیوانه می خواند ابن بطوطه، جهانگرد نامی مراکشی در سفرنامهاش می نویسد: در دمشق یکی از بزرگان فقهای حنبلی به نام ابن تیمیّه را دیدم که در فنون مختلف سخن می گوید، ولی عقل او سالم نبود. (رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57) شوکانی( از بزرگان اهل سنت) می گوید اطلاق شیخ الإسلام به ابن تیمیّه کفر است محمّد بخاری حنفی متوفّای سال 841 در بدعتگذاری و تکفیر ابن تیمیّه بیپرده سخن گفته است، تا آنجا که در مجلس خود تصریح نموده است که اگر کسی ابن تیمیّه را (شیخ الاسلام) بداند، کافر است.( بدر الطالع، ج 2، ص 260) ابن حجر مکّی(از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را گمراه و گمراهگر می شمارد ابن حجر مکّی متوفّای 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، در باره ابن تیمیّه می نویسد: خدا او را خوار، گمراه، کور و کر گردانیده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وی از شافعیها، مالکیها وحنفیها، بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند ... سخنان ابنتیمیّه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعتگذار، گمراه، گمراهگر و غیرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ نماید. (الفتاوی الحدیثه، ص 86.) قاضی شافعی(از بزرگان اهل سنت) پیروان ابن تیمیّه را مهدور الدم می داند ابن حجر عسقلانی متوفّای 852 و شوکانی متوفّای 1255، دو تن از عالمان بزرگ اهل سنّت مینویسند: قاضی شافعی دمشق دستور داد که در دمشق اعلام کنند که: هر کس معتقد به عقاید ابن تیمیّه باشد، خون و مالش حلال است. (الدرر الکامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242) حصنی دمشقی (از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را زندیق می داند حصنی دمشقی مینویسد: ابن تیمیّهای را که دریای علم توصیف میکنند، برخی از پیشوایان، او را زندیق (ملحد) مطلق میشمارند. علّت گفتار بعضی از پیشوایان هم این است که تمام آثار علمی ابن تیمیّه را بررسی کرده و به اعتقاد صحیحی برنخورده است؛ مگر این که وی در موارد متعدّد برخی از مسلمانان را تکفیر میکند و برخی دیگر را گمراه میداند. با این که کتابهای وی آمیخته به تشبیه حقّ به مخلوقات و تجسیم ذات باری تعالی و هم چنین جسارت به ساحت مقدّس رسول اکرم [ صلیاللهعلیهوآله ] و شیخین و تکفیر عبد اللّه بن عباس است. وی ابن عباس را ملحد و عبد اللّه عمر را مجرم، گمراه و بدعت گذار میداند، این سخنان ناروا را در کتاب الصراط المستقیم خود بیان کرده است(دفع الشبه عن الرسول، تحقیق جماعة من العلماء، ص 125) حصنی دمشقی در جای دیگر مینویسد: ابن تیمیّه گفته است: هر کس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند ... ظالم، گمراه و مشرک است. از این سخن ابن تیمیّه، بدن انسان میلرزد، این سخن، پیش از زندیق حرّان، ابن تیمیّه از دهان کسی در هیچ زمان و هیچ مکانی بیرون نیامده است. این زندیق نادان و خشک، داستان عمر را وسیلهای برای رسیدن به نیّت ناپاکش در بیاعتنایی به ساحت حضرت رسول اکرم، سیّد اوّلین و آخرین، قرار داده و با این سخنان بیاساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده است و مدّعی شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است. (دفع الشبه عن الرسول، ص 131) سُبْکی،(از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را بدعت گذار می داند سُبکی متوفّای سال 756 هجری، از دانشمندان پرآوازه اهل سنّت و معاصر ابن تیمیّه مینویسد: او در پوشش پیروی از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را درهم شکست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنی گفت که لازمه آن جسمانی بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آن جا که ازلی بودن عالَم را ملتزم شد و با این سخنان حتّی از 73 فرقه نیز بیرون رفت(طبقات الشافعیّه، ج 9، ص 253؛ السیف الصقیل، ص 177 و الدرّة المضیئة فی الردّ علی ابن تیمیّه، ص 5) ابن حجر(از بزرگان اهل سنت) و نسبت نفاق به ابن تیمیّه ابن حجر عسقلانی که از ارکان علمی و حافظ علی الاطلاق اهل سنّت به شمار میرود در باره ابن تیمیّه مینویسد: بزرگان اهل سنّت در باره ابن تیمیّه نظریّههای مختلفی دارند، بعضی معتقدند که وی قائل به تجسیم است؛ زیرا او در کتاب العقیدة الحمویّة برای خداوند تعالی دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است. و بعضی به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله که این نیز تنقیص مقام نبوّت و مخالفت با عظمت حضرت به حساب میآید، وی را زندیق و بی دین دانستهاند. و بعضی به جهت سخنان زشتی که در باره علی[ علیهالسلام ]بیان داشته وی را منافق دانستهاند. چون وی گفته است: علی بن ابی طالب[ علیهالسلام ] بارها برای بهدست آوردن خلافت تلاش کرد، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگهای او برای دیانت خواهی نبود، بلکه برای ریاست طلبی بود. اسلام ابوبکر، از اسلام علی[ علیهالسلام ] که در دوران طفولیّت صورت گرفته باارزشتر است و همچنین خواستگاری علی[ علیهالسلام ]از دختر ابو جهل، نقص بزرگی برای وی بهشمار میرود. تمامی این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامی [ صلی الله علیه وآله ] به علی[ علیهالسلام ] فرموده است: جز منافق کسی تو را دشمن نمی دارد. (الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ج 1، ص 155). ذهبی( از بزرگان اهل سنت) پیروان ابن تیمیه را بیگانه، فرومایه و مکّار می داند ذهبی متوفّای 774، دانشمند بلند آوازه اهل سنّت که خود همانند ابن تیمیّه، حنبلی مذهب بود و در علم حدیث و رجال سرآمد عصر خویش بود، در نامهای خطاب به وی می نویسد: یا خیبة! من اتّبعک فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعک إلاّ قعید مربوط، خفیف العقل، أو عامیّ، کذّاب، بلید الذهن، أو غریب واجم قویّ المکر، أو ناشف صالح عدیم الفهم، فإن لم تصدّقنی ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛ ای بیچاره! آنان که از تو متابعت میکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند ... نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول نداری آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج. تا آن جا که مینویسد: گمان نمیکنم تو سخن مرا قبول کنی! و به نصیحتهای من گوش فرا دهی! تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد میکنی پس با دشمنانت چه خواهی کرد؟ به خدا سوگند، در میان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنان که در میان دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بی عار زیاد به چشم می خورند.( الإعلان بالتوبیخ، ص 77 و تکملة السیف الصقیل، ص 218.)
ابن بَطوطه (از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را دیوانه می خواند
ابن بطوطه، جهانگرد نامی مراکشی در سفرنامهاش می نویسد:
در دمشق یکی از بزرگان فقهای حنبلی به نام ابن تیمیّه را دیدم که در فنون مختلف سخن می گوید، ولی عقل او سالم نبود. (رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57)
شوکانی( از بزرگان اهل سنت) می گوید اطلاق شیخ الإسلام به ابن تیمیّه کفر است
محمّد بخاری حنفی متوفّای سال 841 در بدعتگذاری و تکفیر ابن تیمیّه بیپرده سخن گفته است، تا آنجا که در مجلس خود تصریح نموده است که اگر کسی ابن تیمیّه را (شیخ الاسلام) بداند، کافر است.( بدر الطالع، ج 2، ص 260)
ابن حجر مکّی(از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را گمراه و گمراهگر می شمارد
ابن حجر مکّی متوفّای 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، در باره ابن تیمیّه می نویسد:
خدا او را خوار، گمراه، کور و کر گردانیده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وی از شافعیها، مالکیها وحنفیها، بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند ... سخنان ابنتیمیّه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعتگذار، گمراه، گمراهگر و غیرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ نماید. (الفتاوی الحدیثه، ص 86.)
قاضی شافعی(از بزرگان اهل سنت) پیروان ابن تیمیّه را مهدور الدم می داند
ابن حجر عسقلانی متوفّای 852 و شوکانی متوفّای 1255، دو تن از عالمان بزرگ اهل سنّت مینویسند: قاضی شافعی دمشق دستور داد که در دمشق اعلام کنند که: هر کس معتقد به عقاید ابن تیمیّه باشد، خون و مالش حلال است. (الدرر الکامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242)
حصنی دمشقی (از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را زندیق می داند
حصنی دمشقی مینویسد: ابن تیمیّهای را که دریای علم توصیف میکنند، برخی از پیشوایان، او را زندیق (ملحد) مطلق میشمارند.
علّت گفتار بعضی از پیشوایان هم این است که تمام آثار علمی ابن تیمیّه را بررسی کرده و به اعتقاد صحیحی برنخورده است؛ مگر این که وی در موارد متعدّد برخی از مسلمانان را تکفیر میکند و برخی دیگر را گمراه میداند.
با این که کتابهای وی آمیخته به تشبیه حقّ به مخلوقات و تجسیم ذات باری تعالی و هم چنین جسارت به ساحت مقدّس رسول اکرم [ صلیاللهعلیهوآله ] و شیخین و تکفیر عبد اللّه بن عباس است.
وی ابن عباس را ملحد و عبد اللّه عمر را مجرم، گمراه و بدعت گذار میداند، این سخنان ناروا را در کتاب الصراط المستقیم خود بیان کرده است(دفع الشبه عن الرسول، تحقیق جماعة من العلماء، ص 125)
حصنی دمشقی در جای دیگر مینویسد:
ابن تیمیّه گفته است: هر کس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند ... ظالم، گمراه و مشرک است.
از این سخن ابن تیمیّه، بدن انسان میلرزد، این سخن، پیش از زندیق حرّان، ابن تیمیّه از دهان کسی در هیچ زمان و هیچ مکانی بیرون نیامده است. این زندیق نادان و خشک، داستان عمر را وسیلهای برای رسیدن به نیّت ناپاکش در بیاعتنایی به ساحت حضرت رسول اکرم، سیّد اوّلین و آخرین، قرار داده و با این سخنان بیاساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده است و مدّعی شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است. (دفع الشبه عن الرسول، ص 131)
سُبْکی،(از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را بدعت گذار می داند
سُبکی متوفّای سال 756 هجری، از دانشمندان پرآوازه اهل سنّت و معاصر ابن تیمیّه مینویسد:
او در پوشش پیروی از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را درهم شکست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنی گفت که لازمه آن جسمانی بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آن جا که ازلی بودن عالَم را ملتزم شد و با این سخنان حتّی از 73 فرقه نیز بیرون رفت(طبقات الشافعیّه، ج 9، ص 253؛ السیف الصقیل، ص 177 و الدرّة المضیئة فی الردّ علی ابن تیمیّه، ص 5)
ابن حجر(از بزرگان اهل سنت) و نسبت نفاق به ابن تیمیّه
ابن حجر عسقلانی که از ارکان علمی و حافظ علی الاطلاق اهل سنّت به شمار میرود در باره ابن تیمیّه مینویسد:
بزرگان اهل سنّت در باره ابن تیمیّه نظریّههای مختلفی دارند، بعضی معتقدند که وی قائل به تجسیم است؛ زیرا او در کتاب العقیدة الحمویّة برای خداوند تعالی دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است. و بعضی به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله که این نیز تنقیص مقام نبوّت و مخالفت با عظمت حضرت به حساب میآید، وی را زندیق و بی دین دانستهاند.
و بعضی به جهت سخنان زشتی که در باره علی[ علیهالسلام ]بیان داشته وی را منافق دانستهاند. چون وی گفته است: علی بن ابی طالب[ علیهالسلام ] بارها برای بهدست آوردن خلافت تلاش کرد، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگهای او برای دیانت خواهی نبود، بلکه برای ریاست طلبی بود. اسلام ابوبکر، از اسلام علی[ علیهالسلام ] که در دوران طفولیّت صورت گرفته باارزشتر است و همچنین خواستگاری علی[ علیهالسلام ]از دختر ابو جهل، نقص بزرگی برای وی بهشمار میرود.
تمامی این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامی [ صلی الله علیه وآله ] به علی[ علیهالسلام ] فرموده است: جز منافق کسی تو را دشمن نمی دارد. (الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ج 1، ص 155).
ذهبی( از بزرگان اهل سنت) پیروان ابن تیمیه را بیگانه، فرومایه و مکّار می داند
ذهبی متوفّای 774، دانشمند بلند آوازه اهل سنّت که خود همانند ابن تیمیّه، حنبلی مذهب بود و در علم حدیث و رجال سرآمد عصر خویش بود، در نامهای خطاب به وی می نویسد:
یا خیبة! من اتّبعک فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعک إلاّ قعید مربوط، خفیف العقل، أو عامیّ، کذّاب، بلید الذهن، أو غریب واجم قویّ المکر، أو ناشف صالح عدیم الفهم، فإن لم تصدّقنی ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛
ای بیچاره! آنان که از تو متابعت میکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند ... نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول نداری آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج.
تا آن جا که مینویسد:
گمان نمیکنم تو سخن مرا قبول کنی! و به نصیحتهای من گوش فرا دهی! تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد میکنی پس با دشمنانت چه خواهی کرد؟ به خدا سوگند، در میان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنان که در میان دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بی عار زیاد به چشم می خورند.( الإعلان بالتوبیخ، ص 77 و تکملة السیف الصقیل، ص 218.)
- [سایر] ابن تیمیه در مورد اهل سنت چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] آراء علماء اهل تسنن قبل از ابن تیمیه درباره توسل چیست؟
- [سایر] آراء علماء اهل تسنن قبل از ابن تیمیه درباره توسل چیست؟
- [سایر] العزامی درباره ابن تیمیه چه نظری دارد؟
- [سایر] خواجه نصیر طوسی که بود؟ نظر علمای اهل سنت؛ مانند ابن تیمیه و ابن قیّم درباره او چیست؟ لطفاً جوابتان مستند باشد.
- [سایر] ابن تیمیه در مورد یزید و معاویه چه نظری داشت؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد تبرک جستن چه نظری دارد؟
- [سایر] ابن حجر عسقلانی در مورد نظرات ابن تیمیه در مورد حضرت علی ع چه نظری دارد؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد موقعیت علمی امام علی ع چه نظری دارد؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد حدیث من احب علیا چه نظری دارد؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.