اگر خلافت و امامت امام علی ع از سوی خداست، چرا بعد از مرگ عثمان حضرت تمایلی به پذیرش خلافت نداشتند؟
- علت اظهار بی میلی امام علی(ع) به پذیرش خلافت صاحب کتاب نهج البلاغه روایت می کند که علی -پس از عثمان- از پذیرفتن خلافت کناره گیری کرد و گفت: (دعونی و التمسوا غیری) (مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید) شیعیان می گویند که علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب گردیده است و خلیفه شدن او فریضه ای بوده است که ابوبکر به خاطر غصب این حق او مورد بازخواست قرار می گیرد. پس اگر چنین است چگونه علی از پذیرفتن آن ابا می ورزد؟ پاسخ : اگر طراح این سوال کمی به خود زحمت می داد و قبل و بعد عبارت مذکور از نهج البلاغه را می خواند به جواب سوال خود می رسید.(البته اگر واقعا به دنبال (جواب) این سوال می بود!) جواب این مطلب از خود کلمات امیرالمؤمنین روشن‌ است. در نهج البلاغه آمده است که وقتی مردم آمدند با حضرت بیعت کنند، آن حضرت فرمودند: "دعونی والتمسوا غیری‌ فإنا مستقبلون أمرا له وجوه وألوان" یعنی مرا رها کنید بروید دنبال‌ کس دیگری که ما حوادث بسیار تیره‌ای در پیش داریم؛ کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد یعنی آن را از یک وجهه‌ نمی‌شود رسیدگی کرد، بلکه از وجوه مختلف باید رسیدگی کرد. بعد می‌گویند: "إن الآفاق قد أغامت والمحجة قد تنکرت" یعنی راه شناخته شده‌ای که پیغمبر تعیین کرده‌ بود الان نشناخته شده، و فضا ابرآلود و تیره گردیده است. و در آخر می فرمایند: و لکن‌ من اگر بخواهم بر شما حکومت کنم آن طوری که خودم‌ می‌دانم عمل می‌کنم نه آنطور که شما دلتان می‌خواهد."رکبت بکم ما اعلم"("نهج البلاغه"،خطبه91) این مطلب نشان می‌دهد که امیرالمؤمنین این مطلبی را که از نظر تاریخی‌ نیز بسیار قطعی است، کاملا روشن می‌دیده که الان با زمان بعد از پیغمبر زمین تا آسمان فرق کرده؛ یعنی اوضاع، بسیار تغییر کرده و خراب شده است‌. به همین خاطر امام جمله مورد سؤال را برای اتمام حجت می‌گویند؛ یعنی می خواهند بیعت مردم را تحکیم ببخشند و تعهد محکمی از آنها بگیرند. بیعت در سنت عرب و اسلام نوعی تعهد دو جانبه است مبنی بر اطاعت از ولی. مسئله بیعت در سنت عرب و اسلام لزوما به معنای انتخاب نیست، بلکه تعهدی است بر این که‌ تو هر کاری بکنی ما پشتیبان تو خواهیم بود. این مطلب را همه شیعه و سنی نوشته‌اند که بعد از عمر قضیه شورا که پیش‌ آمد یکی از شش نفر اعضای شورا علی(ع) بود. در این شورا سه نفر به‌ نفع سه نفر کنار رفتند. زبیر به نفع علی(ع) کنار رفت، طلحه به نفع‌ عثمان، و سعد ابی قاص به نفع عبدالرحمن بن عوف. وقتی سه نفر ماندند، عبدالرحمن گفت من خودم داوطلب نیستم. دو نفر باقی ماندند: علی(ع) و عثمان. کلید کار افتاد به دست عبدالرحمن، چون اگر او با هر کدام از این دو نفر بیعت می کرد، او حائز اکثریت شورا می گشت. اول آمد سراغ امیرالمؤمنین، و گفت: من حاضرم با تو بیعت کنم به این شرط که به کتاب خدا، سنت رسول و سیره شیخین رفتار بکنی. امام(ع) فرمودند: من حاضرم بپذیرم ولی به کتاب خدا و سنت رسول(ص) عمل می‌کنم، ولی التزام به سیره شیخین را نپذیرفت. عبدالرحمن بعد از امام به سراغ عثمان رفت و همین سخن را گفت. عثمان همه شرط او را پذیرفت. (با اینکه به قول آقای محمد تقی شریعتی، عثمانی که گفت من به‌ سیره شیخین رفتار می‌کنم، اتفاقا به سیره شیخین رفتار نکرد!) به هر حال، امیرالمؤمنین(ع) از آنجا که می دانست اگر الان شرط مزبور را قبول بکند، تعهد کرده که انحرافاتی را هم که در دوره شیخین پیدا شده امضا کند، و بالطبع دیگر نمی‌توانست با آنها مبارزه کند، آن شرط را نپذیرفت. از جمله انحرافاتی که در زمان خلفای قبل واقع شده بود، تبعیض در تقسیم بیت المال بین مهاجر و انصار، عرب و عجم و .. بود. این بدعتها در زمان عمر پایه گذاری شد و امیرالمؤمنین با آن سخت مخالف بود. اگر می‌گفت من به سیره شیخین عمل می‌کنم مجبور بود آنچه را که در زمان عمر پیدا شده تثبیت کند و حال آنکه نمی‌خواست چنین کند. دروغ هم که‌ نمی‌خواست بگوید که امروز بگوید عمل می‌کنم، و فردا تخلف از وعده کند؛ که این با شرف انسانی و دینی امام که می بایست اسوه همه فضائل باشد سازگار نبود. وقتی که علی(ع) بعد از عمر حاضر نیست به مردم بگوید که من‌ به سیره این دو خلیفه با این که انحرافات زمان آنها خیلی کمتر از بعدیهایشان بود عمل می‌کنم طبیعی است که بعد از عثمان که اوضاع به کلی دگرگون شده بود، و به قول‌ امام آینده چندین چهره نشان می‌داد و مردم نیز می‌خواستند که علی(ع) آن طوری که آنها دلشان می‌خواهد عمل کند، به ایشان بگوید که من اگر حکومت را در دست بگیرم، آن طوری که خودم می‌فهمم عمل می‌کنم، نه آن‌ گونه‌ای که شما دلتان بخواهد. پس این سخنان امیرالمؤمنین نه معنایش‌ این بود که حضرت حکومت را رد کردند، بلکه به این معنا بود که می‌خواست اتمام حجت کامل کرده باشد. منبع:http://vahabiat.parsiblog.com/Posts/11/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4+4+-+%d8%b9%d9%84%d8%aa+%d8%a7%d8%b8%d9%87%d8%a7%d8%b1+%d8%a8%d9%8a+%d9%85%d9%8a%d9%84%d9%8a+%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85+%d8%b9%d9%84%d9%8a(%d8%b9)+%d8%a8%d9%87+%d9%be%d8%b0%d9%8a%d8%b1%d8%b4+%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%81%d8%aa/
عنوان سوال:

اگر خلافت و امامت امام علی ع از سوی خداست، چرا بعد از مرگ عثمان حضرت تمایلی به پذیرش خلافت نداشتند؟


پاسخ:

- علت اظهار بی میلی امام علی(ع) به پذیرش خلافت

صاحب کتاب نهج البلاغه روایت می کند که علی -پس از عثمان- از پذیرفتن خلافت کناره گیری کرد و گفت: (دعونی و التمسوا غیری) (مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید)

شیعیان می گویند که علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب گردیده است و خلیفه شدن او فریضه ای بوده است که ابوبکر به خاطر غصب این حق او مورد بازخواست قرار می گیرد. پس اگر چنین است چگونه علی از پذیرفتن آن ابا می ورزد؟

پاسخ :

اگر طراح این سوال کمی به خود زحمت می داد و قبل و بعد عبارت مذکور از نهج البلاغه را می خواند به جواب سوال خود می رسید.(البته اگر واقعا به دنبال (جواب) این سوال می بود!)

جواب این مطلب از خود کلمات امیرالمؤمنین روشن‌ است. در نهج البلاغه آمده است که وقتی مردم آمدند با حضرت بیعت کنند، آن حضرت فرمودند: "دعونی والتمسوا غیری‌ فإنا مستقبلون أمرا له وجوه وألوان" یعنی مرا رها کنید بروید دنبال‌ کس دیگری که ما حوادث بسیار تیره‌ای در پیش داریم؛ کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد یعنی آن را از یک وجهه‌ نمی‌شود رسیدگی کرد، بلکه از وجوه مختلف باید رسیدگی کرد. بعد می‌گویند: "إن الآفاق قد أغامت والمحجة قد تنکرت" یعنی راه شناخته شده‌ای که پیغمبر تعیین کرده‌ بود الان نشناخته شده، و فضا ابرآلود و تیره گردیده است. و در آخر می فرمایند: و لکن‌ من اگر بخواهم بر شما حکومت کنم آن طوری که خودم‌ می‌دانم عمل می‌کنم نه آنطور که شما دلتان می‌خواهد."رکبت بکم ما اعلم"("نهج البلاغه"،خطبه91)
این مطلب نشان می‌دهد که امیرالمؤمنین این مطلبی را که از نظر تاریخی‌ نیز بسیار قطعی است، کاملا روشن می‌دیده که الان با زمان بعد از پیغمبر زمین تا آسمان فرق کرده؛ یعنی اوضاع، بسیار تغییر کرده و خراب شده است‌. به همین خاطر امام جمله مورد سؤال را برای اتمام حجت می‌گویند؛ یعنی می خواهند بیعت مردم را تحکیم ببخشند و تعهد محکمی از آنها بگیرند. بیعت در سنت عرب و اسلام نوعی تعهد دو جانبه است مبنی بر اطاعت از ولی. مسئله بیعت در سنت عرب و اسلام لزوما به معنای انتخاب نیست، بلکه تعهدی است بر این که‌ تو هر کاری بکنی ما پشتیبان تو خواهیم بود. این مطلب را همه شیعه و سنی نوشته‌اند که بعد از عمر قضیه شورا که پیش‌ آمد یکی از شش نفر اعضای شورا علی(ع) بود. در این شورا سه نفر به‌ نفع سه نفر کنار رفتند. زبیر به نفع علی(ع) کنار رفت، طلحه به نفع‌ عثمان، و سعد ابی قاص به نفع عبدالرحمن بن عوف. وقتی سه نفر ماندند، عبدالرحمن گفت من خودم داوطلب نیستم. دو نفر باقی ماندند: علی(ع) و عثمان. کلید کار افتاد به دست عبدالرحمن، چون اگر او با هر کدام از این دو نفر بیعت می کرد، او حائز اکثریت شورا می گشت. اول آمد سراغ امیرالمؤمنین، و گفت: من حاضرم با تو بیعت کنم به این شرط که به کتاب خدا، سنت رسول و سیره شیخین رفتار بکنی. امام(ع) فرمودند: من حاضرم بپذیرم ولی به کتاب خدا و سنت رسول(ص) عمل می‌کنم، ولی التزام به سیره شیخین را نپذیرفت.
عبدالرحمن بعد از امام به سراغ عثمان رفت و همین سخن را گفت. عثمان همه شرط او را پذیرفت. (با اینکه به قول آقای محمد تقی شریعتی، عثمانی که گفت من به‌ سیره شیخین رفتار می‌کنم، اتفاقا به سیره شیخین رفتار نکرد!)
به هر حال، امیرالمؤمنین(ع) از آنجا که می دانست اگر الان شرط مزبور را قبول بکند، تعهد کرده که انحرافاتی را هم که در دوره شیخین پیدا شده امضا کند، و بالطبع دیگر نمی‌توانست با آنها مبارزه کند، آن شرط را نپذیرفت.
از جمله انحرافاتی که در زمان خلفای قبل واقع شده بود، تبعیض در تقسیم بیت المال بین مهاجر و انصار، عرب و عجم و .. بود. این بدعتها در زمان عمر پایه گذاری شد و امیرالمؤمنین با آن سخت مخالف بود. اگر می‌گفت من به سیره شیخین عمل می‌کنم مجبور بود آنچه را که در زمان عمر پیدا شده تثبیت کند و حال آنکه نمی‌خواست چنین کند. دروغ هم که‌ نمی‌خواست بگوید که امروز بگوید عمل می‌کنم، و فردا تخلف از وعده کند؛ که این با شرف انسانی و دینی امام که می بایست اسوه همه فضائل باشد سازگار نبود.
وقتی که علی(ع) بعد از عمر حاضر نیست به مردم بگوید که من‌ به سیره این دو خلیفه با این که انحرافات زمان آنها خیلی کمتر از بعدیهایشان بود عمل می‌کنم طبیعی است که بعد از عثمان که اوضاع به کلی دگرگون شده بود، و به قول‌ امام آینده چندین چهره نشان می‌داد و مردم نیز می‌خواستند که علی(ع) آن طوری که آنها دلشان می‌خواهد عمل کند، به ایشان بگوید که من اگر حکومت را در دست بگیرم، آن طوری که خودم می‌فهمم عمل می‌کنم، نه آن‌ گونه‌ای که شما دلتان بخواهد.
پس این سخنان امیرالمؤمنین نه معنایش‌ این بود که حضرت حکومت را رد کردند، بلکه به این معنا بود که می‌خواست اتمام حجت کامل کرده باشد.

منبع:http://vahabiat.parsiblog.com/Posts/11/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4+4+-+%d8%b9%d9%84%d8%aa+%d8%a7%d8%b8%d9%87%d8%a7%d8%b1+%d8%a8%d9%8a+%d9%85%d9%8a%d9%84%d9%8a+%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85+%d8%b9%d9%84%d9%8a(%d8%b9)+%d8%a8%d9%87+%d9%be%d8%b0%d9%8a%d8%b1%d8%b4+%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%81%d8%aa/





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین