- علت اظهار بی میلی امام علی(ع) به پذیرش خلافت صاحب کتاب نهج البلاغه روایت می کند که علی -پس از عثمان- از پذیرفتن خلافت کناره گیری کرد و گفت: (دعونی و التمسوا غیری) (مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید) شیعیان می گویند که علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب گردیده است و خلیفه شدن او فریضه ای بوده است که ابوبکر به خاطر غصب این حق او مورد بازخواست قرار می گیرد. پس اگر چنین است چگونه علی از پذیرفتن آن ابا می ورزد؟ پاسخ : اگر طراح این سوال کمی به خود زحمت می داد و قبل و بعد عبارت مذکور از نهج البلاغه را می خواند به جواب سوال خود می رسید.(البته اگر واقعا به دنبال (جواب) این سوال می بود!) جواب این مطلب از خود کلمات امیرالمؤمنین روشن است. در نهج البلاغه آمده است که وقتی مردم آمدند با حضرت بیعت کنند، آن حضرت فرمودند: "دعونی والتمسوا غیری فإنا مستقبلون أمرا له وجوه وألوان" یعنی مرا رها کنید بروید دنبال کس دیگری که ما حوادث بسیار تیرهای در پیش داریم؛ کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد یعنی آن را از یک وجهه نمیشود رسیدگی کرد، بلکه از وجوه مختلف باید رسیدگی کرد. بعد میگویند: "إن الآفاق قد أغامت والمحجة قد تنکرت" یعنی راه شناخته شدهای که پیغمبر تعیین کرده بود الان نشناخته شده، و فضا ابرآلود و تیره گردیده است. و در آخر می فرمایند: و لکن من اگر بخواهم بر شما حکومت کنم آن طوری که خودم میدانم عمل میکنم نه آنطور که شما دلتان میخواهد."رکبت بکم ما اعلم"("نهج البلاغه"،خطبه91) این مطلب نشان میدهد که امیرالمؤمنین این مطلبی را که از نظر تاریخی نیز بسیار قطعی است، کاملا روشن میدیده که الان با زمان بعد از پیغمبر زمین تا آسمان فرق کرده؛ یعنی اوضاع، بسیار تغییر کرده و خراب شده است. به همین خاطر امام جمله مورد سؤال را برای اتمام حجت میگویند؛ یعنی می خواهند بیعت مردم را تحکیم ببخشند و تعهد محکمی از آنها بگیرند. بیعت در سنت عرب و اسلام نوعی تعهد دو جانبه است مبنی بر اطاعت از ولی. مسئله بیعت در سنت عرب و اسلام لزوما به معنای انتخاب نیست، بلکه تعهدی است بر این که تو هر کاری بکنی ما پشتیبان تو خواهیم بود. این مطلب را همه شیعه و سنی نوشتهاند که بعد از عمر قضیه شورا که پیش آمد یکی از شش نفر اعضای شورا علی(ع) بود. در این شورا سه نفر به نفع سه نفر کنار رفتند. زبیر به نفع علی(ع) کنار رفت، طلحه به نفع عثمان، و سعد ابی قاص به نفع عبدالرحمن بن عوف. وقتی سه نفر ماندند، عبدالرحمن گفت من خودم داوطلب نیستم. دو نفر باقی ماندند: علی(ع) و عثمان. کلید کار افتاد به دست عبدالرحمن، چون اگر او با هر کدام از این دو نفر بیعت می کرد، او حائز اکثریت شورا می گشت. اول آمد سراغ امیرالمؤمنین، و گفت: من حاضرم با تو بیعت کنم به این شرط که به کتاب خدا، سنت رسول و سیره شیخین رفتار بکنی. امام(ع) فرمودند: من حاضرم بپذیرم ولی به کتاب خدا و سنت رسول(ص) عمل میکنم، ولی التزام به سیره شیخین را نپذیرفت. عبدالرحمن بعد از امام به سراغ عثمان رفت و همین سخن را گفت. عثمان همه شرط او را پذیرفت. (با اینکه به قول آقای محمد تقی شریعتی، عثمانی که گفت من به سیره شیخین رفتار میکنم، اتفاقا به سیره شیخین رفتار نکرد!) به هر حال، امیرالمؤمنین(ع) از آنجا که می دانست اگر الان شرط مزبور را قبول بکند، تعهد کرده که انحرافاتی را هم که در دوره شیخین پیدا شده امضا کند، و بالطبع دیگر نمیتوانست با آنها مبارزه کند، آن شرط را نپذیرفت. از جمله انحرافاتی که در زمان خلفای قبل واقع شده بود، تبعیض در تقسیم بیت المال بین مهاجر و انصار، عرب و عجم و .. بود. این بدعتها در زمان عمر پایه گذاری شد و امیرالمؤمنین با آن سخت مخالف بود. اگر میگفت من به سیره شیخین عمل میکنم مجبور بود آنچه را که در زمان عمر پیدا شده تثبیت کند و حال آنکه نمیخواست چنین کند. دروغ هم که نمیخواست بگوید که امروز بگوید عمل میکنم، و فردا تخلف از وعده کند؛ که این با شرف انسانی و دینی امام که می بایست اسوه همه فضائل باشد سازگار نبود. وقتی که علی(ع) بعد از عمر حاضر نیست به مردم بگوید که من به سیره این دو خلیفه با این که انحرافات زمان آنها خیلی کمتر از بعدیهایشان بود عمل میکنم طبیعی است که بعد از عثمان که اوضاع به کلی دگرگون شده بود، و به قول امام آینده چندین چهره نشان میداد و مردم نیز میخواستند که علی(ع) آن طوری که آنها دلشان میخواهد عمل کند، به ایشان بگوید که من اگر حکومت را در دست بگیرم، آن طوری که خودم میفهمم عمل میکنم، نه آن گونهای که شما دلتان بخواهد. پس این سخنان امیرالمؤمنین نه معنایش این بود که حضرت حکومت را رد کردند، بلکه به این معنا بود که میخواست اتمام حجت کامل کرده باشد. منبع:http://vahabiat.parsiblog.com/Posts/11/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4+4+-+%d8%b9%d9%84%d8%aa+%d8%a7%d8%b8%d9%87%d8%a7%d8%b1+%d8%a8%d9%8a+%d9%85%d9%8a%d9%84%d9%8a+%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85+%d8%b9%d9%84%d9%8a(%d8%b9)+%d8%a8%d9%87+%d9%be%d8%b0%d9%8a%d8%b1%d8%b4+%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%81%d8%aa/
اگر خلافت و امامت امام علی ع از سوی خداست، چرا بعد از مرگ عثمان حضرت تمایلی به پذیرش خلافت نداشتند؟
- علت اظهار بی میلی امام علی(ع) به پذیرش خلافت
صاحب کتاب نهج البلاغه روایت می کند که علی -پس از عثمان- از پذیرفتن خلافت کناره گیری کرد و گفت: (دعونی و التمسوا غیری) (مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید)
شیعیان می گویند که علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب گردیده است و خلیفه شدن او فریضه ای بوده است که ابوبکر به خاطر غصب این حق او مورد بازخواست قرار می گیرد. پس اگر چنین است چگونه علی از پذیرفتن آن ابا می ورزد؟
پاسخ :
اگر طراح این سوال کمی به خود زحمت می داد و قبل و بعد عبارت مذکور از نهج البلاغه را می خواند به جواب سوال خود می رسید.(البته اگر واقعا به دنبال (جواب) این سوال می بود!)
جواب این مطلب از خود کلمات امیرالمؤمنین روشن است. در نهج البلاغه آمده است که وقتی مردم آمدند با حضرت بیعت کنند، آن حضرت فرمودند: "دعونی والتمسوا غیری فإنا مستقبلون أمرا له وجوه وألوان" یعنی مرا رها کنید بروید دنبال کس دیگری که ما حوادث بسیار تیرهای در پیش داریم؛ کاری را در پیش داریم که چندین چهره دارد یعنی آن را از یک وجهه نمیشود رسیدگی کرد، بلکه از وجوه مختلف باید رسیدگی کرد. بعد میگویند: "إن الآفاق قد أغامت والمحجة قد تنکرت" یعنی راه شناخته شدهای که پیغمبر تعیین کرده بود الان نشناخته شده، و فضا ابرآلود و تیره گردیده است. و در آخر می فرمایند: و لکن من اگر بخواهم بر شما حکومت کنم آن طوری که خودم میدانم عمل میکنم نه آنطور که شما دلتان میخواهد."رکبت بکم ما اعلم"("نهج البلاغه"،خطبه91)
این مطلب نشان میدهد که امیرالمؤمنین این مطلبی را که از نظر تاریخی نیز بسیار قطعی است، کاملا روشن میدیده که الان با زمان بعد از پیغمبر زمین تا آسمان فرق کرده؛ یعنی اوضاع، بسیار تغییر کرده و خراب شده است. به همین خاطر امام جمله مورد سؤال را برای اتمام حجت میگویند؛ یعنی می خواهند بیعت مردم را تحکیم ببخشند و تعهد محکمی از آنها بگیرند. بیعت در سنت عرب و اسلام نوعی تعهد دو جانبه است مبنی بر اطاعت از ولی. مسئله بیعت در سنت عرب و اسلام لزوما به معنای انتخاب نیست، بلکه تعهدی است بر این که تو هر کاری بکنی ما پشتیبان تو خواهیم بود. این مطلب را همه شیعه و سنی نوشتهاند که بعد از عمر قضیه شورا که پیش آمد یکی از شش نفر اعضای شورا علی(ع) بود. در این شورا سه نفر به نفع سه نفر کنار رفتند. زبیر به نفع علی(ع) کنار رفت، طلحه به نفع عثمان، و سعد ابی قاص به نفع عبدالرحمن بن عوف. وقتی سه نفر ماندند، عبدالرحمن گفت من خودم داوطلب نیستم. دو نفر باقی ماندند: علی(ع) و عثمان. کلید کار افتاد به دست عبدالرحمن، چون اگر او با هر کدام از این دو نفر بیعت می کرد، او حائز اکثریت شورا می گشت. اول آمد سراغ امیرالمؤمنین، و گفت: من حاضرم با تو بیعت کنم به این شرط که به کتاب خدا، سنت رسول و سیره شیخین رفتار بکنی. امام(ع) فرمودند: من حاضرم بپذیرم ولی به کتاب خدا و سنت رسول(ص) عمل میکنم، ولی التزام به سیره شیخین را نپذیرفت.
عبدالرحمن بعد از امام به سراغ عثمان رفت و همین سخن را گفت. عثمان همه شرط او را پذیرفت. (با اینکه به قول آقای محمد تقی شریعتی، عثمانی که گفت من به سیره شیخین رفتار میکنم، اتفاقا به سیره شیخین رفتار نکرد!)
به هر حال، امیرالمؤمنین(ع) از آنجا که می دانست اگر الان شرط مزبور را قبول بکند، تعهد کرده که انحرافاتی را هم که در دوره شیخین پیدا شده امضا کند، و بالطبع دیگر نمیتوانست با آنها مبارزه کند، آن شرط را نپذیرفت.
از جمله انحرافاتی که در زمان خلفای قبل واقع شده بود، تبعیض در تقسیم بیت المال بین مهاجر و انصار، عرب و عجم و .. بود. این بدعتها در زمان عمر پایه گذاری شد و امیرالمؤمنین با آن سخت مخالف بود. اگر میگفت من به سیره شیخین عمل میکنم مجبور بود آنچه را که در زمان عمر پیدا شده تثبیت کند و حال آنکه نمیخواست چنین کند. دروغ هم که نمیخواست بگوید که امروز بگوید عمل میکنم، و فردا تخلف از وعده کند؛ که این با شرف انسانی و دینی امام که می بایست اسوه همه فضائل باشد سازگار نبود.
وقتی که علی(ع) بعد از عمر حاضر نیست به مردم بگوید که من به سیره این دو خلیفه با این که انحرافات زمان آنها خیلی کمتر از بعدیهایشان بود عمل میکنم طبیعی است که بعد از عثمان که اوضاع به کلی دگرگون شده بود، و به قول امام آینده چندین چهره نشان میداد و مردم نیز میخواستند که علی(ع) آن طوری که آنها دلشان میخواهد عمل کند، به ایشان بگوید که من اگر حکومت را در دست بگیرم، آن طوری که خودم میفهمم عمل میکنم، نه آن گونهای که شما دلتان بخواهد.
پس این سخنان امیرالمؤمنین نه معنایش این بود که حضرت حکومت را رد کردند، بلکه به این معنا بود که میخواست اتمام حجت کامل کرده باشد.
منبع:http://vahabiat.parsiblog.com/Posts/11/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4+4+-+%d8%b9%d9%84%d8%aa+%d8%a7%d8%b8%d9%87%d8%a7%d8%b1+%d8%a8%d9%8a+%d9%85%d9%8a%d9%84%d9%8a+%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85+%d8%b9%d9%84%d9%8a(%d8%b9)+%d8%a8%d9%87+%d9%be%d8%b0%d9%8a%d8%b1%d8%b4+%d8%ae%d9%84%d8%a7%d9%81%d8%aa/
- [سایر] باسلام،درکتاب عقدالفرید ج4 آمده:هنگامی که بر عثمان شوریدند،امام علی (ع) )برای دفاع ازعثمان، فرزندانش را فرستاد که جلوی خانه عثمان نگهبان باشند،اما وقتی که عثمان کشته شد امام علی(ع) آمد و یک سیلی به یکی ویک مشت به نفردوم زد وفرمود مگرشما نگهبان نبودید،حال دوسؤال1:آیاعلی(ع)خلافت عثمان را قبول داشته که حاضرنشده که عثمان کشته شود؟2:چراعلی(ع)به خاطر عثمان که ازغاصبین خلافت بوده فرزندانش را کتک زده ؟
- [سایر] آیا فرزند عمر (عبدالله بن عمر) در حوادث تاریخی دوران خلافت عثمان و حکومت حضرت علی(ع) تأثیرگذار بود؟ یا پس از مرگ پدر از سیاست فاصله گرفت؟
- [سایر] آیا قرآن عثمان با قرآن امام علی(ع) تفاوت دارد؟
- [سایر] حضرت امام علی(ع) در نصیحت به عثمان بن حُنَیف وضع مالی خود را چگونه توصیف کرد؟
- [سایر] السلام علیکم! چرا امام علی(ع) قاتلان عثمان را قصاص نکرد؟
- [سایر] چرا عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد گفت: آب را بر روی امام حسین(ع) همانند بستن آب بر روی عثمان ببندند؟ داستان بستن آب بر روی عثمان چیست؟ چه ربطی به امیرالمؤمنین دارد؟
- [سایر] در مورد قاتلان عثمان چرا امام علی (ع) دادگاه تشکیل ندادند؟
- [سایر] آیا حضرت علی(علیه السلام) در قتل عثمان نقشی داشتند؟
- [سایر] بر اساس نامه ششم نهج البلاغه، امام علی(ع) در نامه ای به معاویه، خلافت ابوبکر، عمر و عثمان را مورد رضایت پروردگار می داند! آیا این موضوع با تفکر شیعیان در تعارض نیست؟
- [سایر] چرا حضرت علی قاتلین عثمان را قصاص نکرد؟
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است و مروی است که نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله سبحانی] اللّه اکبر یعنی خدای بزرگ تر از آن است که او را وصف کنند. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست. أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله)پیغمبر و فرستاده خداست. أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أمیرالمؤمنینَ وَلِیُّ اللّه، یعنی شهادت می دهم که حضرت علی(علیه السلام)امیرالمؤمنین، و ولی خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الفَلاَح، یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قًد قامَتِ الصَّلاةُ، یعنی نماز برپا شده است. لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، یعنی خدایی جز اللّه نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] الله اکبر یعنی الله بزرگتر از ان است که وصف شود اشهد ان لا اله الا الله یعنی شهادت می دهم که نیست خدایی معبودی به غیر از الله اشهد ان محمدا رسول الله یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن عبد الله صلی الله علیه واله وسلم فرستاده خداست حی علی الصلاه یعنی بشتاب برای نماز حی علی الفلاح یعنی بشتاب برای رستگاری حی علی خیر العمل یعنی بشتاب برای بهترین کارها قد قامت الصلاه یعنی به تحقیق که نماز بر پا شد لا اله الا الله یعنی نیست معبودی مگر الله
- [آیت الله سیستانی] (أَشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلیُّ اللّهِ) جزء اذان و اقامه نیست ، و لی خوب است بعد از (أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهَ) به قصد قربت گفته شود . ترجمه اذان و اقامه اللّه اکبر : یعنی خدای تعالی بزرگتر از آنست که او را وصف کنند . أَشْهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ : یعنی شهادت میدهم که کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست . أَشْهَدُ أَنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست . أَشْهَدُ أنَّ عَلیّاً أمْیر المُؤمنِین وَلیُّ اللّهِ : یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصلاة و السلام امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . حَیَّ عَلَی الصّلاةِ : یعنی بشتاب برای نماز . حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ : یعنی بشتاب برای رستگاری . حَیَّ عَلَی خَیْر الْعَمَلِ : یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است . قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ : یعنی بتحقیق نماز برپا شد . لا إِله إِلاّ اللّهُ : یعنی کسی جز خدا سزاوار پرستش نیست .
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [امام خمینی] ترجمه اذان و اقامه اَللّههُ اَکْبَرُ یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند. اَشْهَدُ اَنْ لاه اِلههَ اِلاَّ اللّههُ یعنی شهادت میدهم که غیرخدایی که یکتا وبیهمتا است خدای دیگری سزاوار پرستش نیست. اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهه یعنی شهادت میدهم که حضرت محمد بن عَبْداللّهه صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیغمبر و فرستاده خداست. اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیّاً امیرُالمُؤْمنینَ وَلِیُّ اللّههِ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی علیه الصّلاة والسّلام امیرالمؤمنین و ولیّ خدا بر همه خلق است. حَیَّ عَلَی الصَّلوة یعنی بشتاب برای نماز. حَیَّ عَلَی الْفَلاهحِ یعنی بشتاب برای رستگاری. حَیَّ عَلیه خَیْرِ الْعَمَلِ یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قَدْ قهامَتِ الصّلوة یعنی به تحقیق نماز برپا شد. لاه اِلههَ اِلاَّ اللّههُ یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است قبر را به اندازه انسان متوسّط یا تا گلوگاه گود کنند، ومیّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند، مگر آن که قبرستان دورتر، از جهتیبهتر باشد مثل آن که مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، یا مردم برای فاتحه اهل قبور بیشتر به آنجا بروند، و نیز مستحبّ است جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا سه مرتبه کم کم نزدیک ببرند و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر کنند و اگر میّت مرد است در دفعه سوم طوری زمین بگذارند که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر کنند و در موقع وارد کردن، پارچهای روی قبر بگیرند و نیز مستحبّ است جنازه را به آرامی از تابوت بگیرند و وارد قبر کنند و دعاهایی که دستور داده شده پیش از دفن و در موقع دفن بخوانند و بعد از آن که میّت را در لحد گذاشتند، گرههای کفن را باز کنند وصورت میّت را روی خاک بگذارند و بالشی از خاک زیر سر او بسازند و پشت میّت خشت خام یا کلوخی بگذارند که میّت به پشت بر نگردد و پیش از آن که لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست میّت بزنند و دست چپ را به قوّت بر شانه چپ میّت بگذارند و دهان را نزدیک گوش او ببرند و بشدّت حرکتش دهند وسه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ اًّفْهَمْ یا فلانَ بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگویند مثلاً اگر اسم او محمّد واسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: )اًّسْمَعْ افْهَم یا مُحَمَّدِ بنَ عَلی( پس از آن بگویند: )هَل اَنْتَ عَلی العَهْدِ الَذی فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَِْ أنْ لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَانّ مُحَمّداً صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَسَیِّدُ النَّبیِّینَ وَخاتَمُ المَرْسَلینَ وَانَّ عَلیّاً أمیرُ المُؤمنِینَ وَسَیّدُ الوَصِیینَ وَاًّمام افْتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ عَلی العالَمینَ وَاَنّ الحَسَنَ وَالحُسَیْنَ وَعَلیَّ بْنَ الحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیّ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَمُوسی بْنَ جَعْفَر وَعَلیَّ بْنَ مُوسی وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلی وَعَلیَّ بْنَ مُحَمَّد وَالحَسَنَ بْنَ عَلیّ وَالقائِمَ الحُجََّْ المَهدِیَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أئِمَُّْ المُؤمِنینَ وَحُجَجُ اللّهِ عَلی الخَلْقِ أجْمَعینَ وَأئِمَتُکَ أئِمَُّْ هُدی بِکَ أبْرار یا فلانَ بْنُ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت وپدرش را بگوید و بعد بگوید: )اًّذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبانِ رَسولَیْنِ مِن عِنْدِ اللّهِ تَبارَکَ وَتَعالی وَسَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَعَنْ نَبِیِّکَ وَعَنْ دِینِکَ وَعَنْ کِتابِکَ وَعَن قِبْلَتِکَ وَعَنْ أئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَقُلْ فِیجَوابِهِما اللّهُ رَبِّی وَمُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلهِ نَبیّی وَالاسْلامُ دِینی وَالقُرآنُ کِتابیوَالکَعْبَُْ قِبْلَتی وَأمیرُ المُؤمِنینَ عَلیُّ بْنُ أبی طالِب اًّمامی وَالحَسَنُ بْنُ عَلی المُجْتَبی اًّمامی وَالحُسَینُ بْنُ عَلی الشَهیدُ بِکَربَلأ اًّمامی وَعَلی زَیْنُ العابِدینَ اًّمامیوَمُحَمّد الباقِرُ اًّمامی وَجَعْفَر الصادِقُ اًّمامی وَمُوسی الکاظِمُ اًّمامی وَعَلیالرِضا اًّمامی وَمُحَمَّد الجَوادُ اًّمامی وَعَلی الهادِی اًّمامی وَالحَسَنُ العَسْکَرَیُّ اًّمامی وَالحُجَُّْ المُنْتَظَرُ اًّمامی هؤلأ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجْمَعینَ أئِمَّتی وَسادَتیوَقادَتی وَشُفَعائی بِهِم أتَوَلّی وَمِنْ أعْدائِهِم أتَبَرَُ فِی الدُنیا وَالاَّخِرَْ ثُمَّ اعْلَم یا فلان بْنَ فُلان( و به جای فلان بن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید بعد بگوید: )اًّنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَتَعالی نِعْمَ الرَّبُ وَأنَّ مُحَمَّداً صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَسُولُ واَنَّ عَلیَ بْنَ أبی طالِب وَأوْلادَهُ المَعْصومینَ و الأئِمََّْ الاًّثْنَیْ عَشَر نِعْمَ الأئِمََّْ وَأنَ ما جأَ بِهِ مُحَمَّد صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلهِ حَقّ وَأنّ المَوْتَ حَقّ وَسُؤالَ مُنْکَر وَنَکیر فِی القَبْرِ حَقّ وَالبَعْثَ حَقّ وَالنُشُورَ حَقّ وَالصِراطَ حَقّ وَالمیزانَ حَقّ وَتَطایُرَ الکُتُبِ حَقّ وَانَّ الجَنََّْ حَقّ وَالنارَ حَقّ وَانَّ السّاعََْ آتیَْ لا رَیْبَ فیها وَأنَ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی القُبُورِ پس بگوید أفَهِمْتَ یا فلان( و به جای فلان اسم میّت را بگوید پس از آن بگوید: )ثَبَّتَکَ اللّهُ بِالقَوْلِ الثّابِتِ وَهَداکَ اللّهُ اًّلی صِراطً مُسْتَقیم عَرَّفَ اللّهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ أوْلِیائِکَ فِیمُسْتَقَرً مِن رَّحْمَتِهِ( پس بگوید: )أللّهُمَّ جافِ الأرْضَ عَنْ جَنْبَیْه وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اًّلَیْکَ وَلَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اللّهُمّ عَفوکَ عَفوَک(.