شبهات وهابیت در جسمانیت خدا و پاسخ آنها چیست؟
شیعه بر حق است در پاسخ به کلیه مقالات ،شبهات وتوجیهات اهل سنت جنوب ،سنی نیوز،بیداری اسلامی،عقیده ، اسلام تکس و... بحث های تخصصی 7-پاسخ به نقدهای شاهوزهی برکتاب سیری در صحیحین نجمی در باب جسمانیت خدا پاسخ به نقدهای عبدالغنی شاهوزهی بر کتاب سیری در صحیحین جناب آقای نجمی در باب جسمانیت خدا در اینجا خلاصه ای از نقدهای آقای عبد الغنی شاهوزهی بر کتاب سیری در صحیح جناب آقای محمد صادق نجمی در باب توحید را می آ وریم: 1-رؤیت خدا از نظر صحیحن( آقای نجمی) جواب(آقای شاهوزهی) اعتراض اول رؤیت الله تعالی : در روز قیامت : جای تأسف و تعجب است که جناب نجمی تا حالا معنی توحید و لا اله الله محمد الرسول الله را نفهمیده، دوم اینکه رؤیت الله را به عنوان توحید قلمداد کرده، سوم اینکه منکر وجود خدا است : (قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد).این توحید و اوصاف سالبه در قرآن اهل سنت آمده است اما در مورد اوصاف حرکت و انتقال در سوره بقره آیه (210) می‌فرماید : 1- (بقره : 210) (آیا انتظار دارید که خداوند و فرشتگان، در سایه‌بانهای ابر به سوی آنان بیایند و همه کارها انجام یابد و همه کارهابه سوی خدا بازگردانده می‌شود.) 2- (انعام : 158) (آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند یا خداوند (خودش) به سوی آنها بیاید یا بعضی از آیات پروردگارت (دال بر شروع رستاخیز باشد) آثار قیامت یا عذاب یا بر آنان نمودار شود؟ روزی پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت فرا می‌رسد). 3- (فجر : 21-22) (چنان نیست (که آنها می‌پندارند) در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود و پروردگار شما بیاید و فرشتگان صف در صف حاضر شوند). جناب نجمی به این آیه‌های صریح در مفهوم خود ایمان ندارد. 4- (قیامه : 22-23) ((آری) در آن روز صورتهایی شاداب و مسرور است(22) و به پروردگارش می‌نگرد(23)). جناب نجمی به خاطر تقلید از دیگران و اعتماد به مکتوبات آنان فرصت مطالعه کتب دیگر را ندارد. دوم اینکه ایشان نه تنها ابوهریره و امام بخاری را مورد طعن قرار می‌دهند بلکه اقوال پیامبرr و ابوعبدالله امام جعفر صادق و علی بن موسی الرضا و فاطمة الزهرا و زین العبادین که به اسناد و مؤلفین شیعه رؤیت الله را اعتقاد دارند و ثابت نموده‌اند، قبول ندارند، پاسخ ما : در جواب باید به آقای شاهوزهی گفت که در آیات اول ودوم خداوند پندار وانتظار کفار را بیان می کند نه واقعیت امر را واما در دو آیه آخر باید از شما پرسید منظور از آمدن پروردگار چیست وآیا او هم مثل بندگانش به جا ویا مکانی احاطه ندارد که برای احاطه بر آن باید حتما به این طرف وآن طرف سبحان الله عما یصفون ممکن است گفته شود ما برای تاویل وقبول نکردن ظاهر آیه باید دلیلی محکم داشته باشیم تا در پرتو دلالت آن دلیل، ظاهر لفظ یک عبارت در متن دینی را به معنایی خلاف ظاهرش تأویل ببریم این دلیل می تواند یک حکم محکم عقلی باشد (نه بافته های فلسفی) یا یک نص صریح معارض با ظاهر آن عبارت، و مدلول این نص هم می تواند به نحو عامّ باشد یا خاصّ روایت شده کسی از حضرت رضا(ع) درباره آیه 75 سوره ص پرسید (ای ابلیس چه چیز مانع شد که سجده کنی به آنچه با دو دست خود آفریدم؟) حضرت(ع) فرمود منظور خداوند این است که با قدرت و قوت خود آفریدم (التوحید صدوق ص149) یعنی منظور از "دست خدا" همان قدرت و قوت خداست روایت شده کسی از حضرت صادق(ع) پرسید آیا خداوند رضا و غضب دارد؟ حضرت(ع) فرمود بله اما نه به آن معنا که در مخلوقات یافت می شود بلکه خشم او عقاب اوست و رضایتش ثواب او (التوحید ص165) یعنی خشنودی خداوند، نهایتاً به بهشت تأویل می شود همانطور که خشم او به جهنم تأویل می گردد یا مثلا در روایت داریم " دست خدا با جماعت است " که منظور حمایت پشتیبانی وقدرت است برخی از مفسران شیعی واز جمله آیه الله مکارم شیرازی این آیه را بدین گونه معنا کرده اند : " و فرمان پروردگارت فرا رسد وفرشتگان صف در صف حاضر شوند" که با توجه به گفته های پیشین این ترجمه منطقی به نظر می رسد واما در مورد آیه ((آری) در آن روز صورتهایی شاداب و مسرور است و به پروردگارش می‌نگرد در این رابطه آمده است کسی خدمتعلی (ع) آمد و عرض کرد ای امیرالمؤمنین! من در کتاب خدا شک کرده ام حضرت(ع) فرمود چگونه شک کردی؟ عرض کرد من می بینم قسمتی از قرآن قسمتی دیگر را نقض می کند چگونه شک نکنم؟ فرمود هیچ قسمتی از کتاب خدا قسمتی دیگر را نقض نمی کند لکن تو را عقلی که از آن فایده ببری روزی نشده آنچه موجب شک تو شده را بیاور! مرد، تک تک آیات مورد نظر خود را گفت تا رسید به آیه *(وجوه یومئذ ناضرة الی ربّها ناظرة)* چهره ها آن روز خرم هستند و پروردگار خود را نظاره می کنند (قیامت آیه23) امیرالمؤمنین(ع) فرمود منظور این است که "ثواب" خداوند تبارک و تعالی را نظاره می کنند (التوحید ص256) آیه شریفه (لیس کمثله شیء)، هرگونه شباهت بین خدا و غیر خدا را نفی می‌کند، که این نفی، تمام شباهت‌ها را شامل می شود و در نتیجه جسمیت، تحیز و...، همه درباره خدا منتفی می‌گردند... و روشن است که با نفی این صفات، امکان رؤیت ظاهری نیز منتفی خواهد بود پاسخ منفی خداوند به درخواست حضرت موسی علیه السّلام با عبارت (لن ترانی)نیز همین مدعا را اثبات می‌کند. استفاده از کلمه (لن) که مفید نفی ابدی است، می‌تواند رؤیت در قیامت را نیز مشمول حکم نفی قراردهد. در این آیه یک نکته دیگر نیز جلب توجه می‌کند، و آن تعلیق رؤیت خداوند، به یک امر ناممکن، یعنی استقرار کوه در برابر تجلی الهی است. و از آنجا که آیه، خبر از عدم استقرار کوه داده است، (فلمّا تجلی ربه للجبل جعله دکاً)، می‌توان نتیجه گرفت که رؤیت خداوند نیز غیرممکن است. در انتهای آیه نیز سخن توبه موسی علیه السّلام و تسبیح تنزیه خداوند به میان آمده و حضرت موسی علیه السّلام خود را اولین مؤمن به عدم امکان رؤیت ظاهری خداوند معرفی می‌کند. (فلمّا افاق قال سبحانک تبت الیک و انا اول المؤمنین).[ آیات 55 سوره بقره و 153 سوره نساء نیز در کنار آیات فوق می‌توانند مؤید نفی رؤیت خداوند باشند. چرا که در این دو آیه، بنی‌اسراییل، به خاطر تقاضای دیدن آشکار خداوند، مستحق عذاب به وسیله صاعقه شناخته شده‌اند. برای تأویل باید دلیل محکم وجود داشته باشد تا در پرتو دلالت آن دلیل، ظاهر لفظ یک عبارت در متن دینی را به معنایی خلاف ظاهرش تأویل ببریم این دلیل می تواند یک حکم محکم عقلی باشد (نه بافته های فلسفی) یا یک نص صریح معارض با ظاهر آن عبارت، و مدلول این نص هم می تواند به نحو عامّ باشد یا خاصّ ما برای تأویل عباراتی نظیر "دست خدا" "چشم خدا" "چهره خدا" "دیدار خدا" "رضایت خدا" و امثالهم به معانی توحیدیه، هم حکم عقلی داریم (منزّه بودن خالق از صفات مخلوق) هم نص عامّ مثل *(لیس کمثله شیء)* هم نص خاصّ که در قرآن و کلمات معصومین(ع) به موارد خاصّه اشاره شده است... اکنون چند روایت رو عرض می کنم: و روایت شده کسی از امام صادق(ع) درباره آیه *(کل شیء هالک الّا وجهه)* و معنی "وجه خدا" پرسید حضرت(ع) فرمود منظور از وجه خدا، دین اوست و رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دین خدا بودند و وجه او و چشم او در بندگان اش و زبان او که با آن سخن می گفت و دست او بر مخلوقات اش و ما اهل بیت، وجه خدا هستیم (التوحید ص146) - صورت خداوند آقای نجمی در مورد صورت خدا می گوید حدیث : (اذا ضرب احدکم فلیتق الوجه، فان الله خلق آدم علی صورته و فی لفظ آخر علی صوة الرحمن). دلالت دارد بر اینکه اهل سنت میز گویند خداوند صورتی چون انسانها دارد جواب آقای شاهوزهی : این حدیث را شیعها صحیح و ثابت گفته‌اند(زبدة الاربعین حدینا اللخمینی، شماره حدیث )38.ثم قال الخمینی : و هذا الحدیث من الاحادیث المشهورة بین السنة و الشیعة و یستشهد به دائما و قد ایّد الامام الباقرu صدوره و تولّی بیان المقصود منه. نسبت صورت به خدا مثل نسبت روح است. (و نفخت فیه من روحی) : یا بیتی نسبت روح و بیت و (صورة بطرف الله) به این خاطر است که خالق روح و بیت و صوره الله تعالی است و آدمu از ابتدا به همان صورت خود خلق شده برخلاف اولادهای آدم که اول نطفه است بعد علقة بعد مضغه الی آخره. این است معنی ان الله خلق آدم علی صورته، هیچ کس از اهل سنت نگفته که صورت آدم مثل صورت الله تعالی است (سبحان‌الله، لیس کمثله شیئ و هو السمیع البصیر) جناب عبدالحسین و محمود عظیمی و نجمی و ابوریه و ... همه مقلدند. پاسخ ما : اما اینکه گفته اید در نزد سلف حدیث صحیح در اوصاف الله تعالی به همان عبارتی که واردات قبول و به آن ایمان دارند (من غیر تکییف و لاتشبیه ولا تعطیل والایمان به من غیر تأویل له مع الاعتقاد بان الله(تع) لیس کمثله شیی و هو السمیع البصیر). باید گفت پس تکلیف این همه روایت به قول شما صحیح در صحیح بخاری چه می شود : (خداوند در قیامت به صورتی غیر از صورتی که مردم میشناسند نزد آنها میآید و میگوید: من پروردگارتان هستم. گویند: از تو به خدا پناه میrبریم. ما همینجا میlمانیم تا پروردگارمان بیاید، چون بیاید ما او را می&rlmشناسیم. آنگاه خدا به صورتی که میشناسند میآید و میگوید که من پروردگار شما هستم. گویند که تو پروردگار مائی). و در روایتی دیگر خداوند میفرماید: (آیا بین شما و او نشانه ای است که به وسیله آن او را بشناسید؟ گویند: آری، ساق؛ و خدا ساق خویش را آشکار میکند) صحیح بخاری، ج 6، ص 198، تفسیر سوره نآ والقلم، وج 9، ص 156 و 159، کتاب التوحید، باب وکان عرشه علی الماء راستی آیا ما خدا را به صورتی خاصّ دیدیم تا او را به همان صورت بشناسیم که اگر با صورتی دیگر نزد ما حاضر شود او را انکار کنیم؟ اگر دیدیم کی و کجا؟ و اگر ندیدیم که دیده نمیشود تا بتوانیم ببینیم چگونه از او صورتی خاصّ میشناسیم؟ از این گذشته، (ساق) چه نشانهی است؟ چه کسی گفته است که بین ما و خدا ساق او نشانه می باشد؟ واصلا مگر ما مفهوم خاصی از ساق خدا در ذهن داریم که آن برای ما نشانه ای باشد ؟؟؟؟؟ واما در مورد حدیث "خلق آدم علی صورته " باید گفت اگر شما هم اگر همان سخن امام خمینی را بگویید ما قبول داریم ولی خودتان هم اگر ما هم بخواهیم تو جیهی بکنیم وشما را تبرئه بکنیم مانع می شوید اصلا اهل سنت با هر گونه تو جیهی مخالف هستند ود ر این موارد نهایتا می گویند ما نمی دانیم که اینها چیست ولی مثلا منظور از ید الله چیزی است که شایسته ذات پروردگار است ؟؟ که این گفته ها چیزی را حل نمی کند وچرا ما وقتی که دلیل عقلی داریم از اینکه دست در اینجا به معنای قدرت است بیاییم واز این حرفهای خنده دار بزنیم ؟؟؟ به این روایات توجه کنید: (أبو هریرة از رسول خدا صلیلله علیهوآله احادیثی نقل کرده است از جمله آنکه حضرت فرمود: خدی عزّ وجلّ آدم را بر صورت خودش آفرید طولش 60 ذراع بود...).( صحیح بخاری، ج 8، ص 62، ابتدای کتاب الاستئذان) با توجّه به آنچه که گذشت، یعنی خدا دست و پا و... دارد لازم است شکلی و صورتی هم داشته باشد و ظاهرا أبو هریره بری خدا صورتی زیباتر از صورت انسان نیافت! در توجیه این روایت گفته اند که مراد از این حدیث این است که خدا آدم را بر صورت آدم آفرید بنابراین ضمیر (ش) در (خودش) برمیگردد به آدم نه به خدا. این بهترین توجیهی است که بری این حدیث نمودند. در پاسخ به این توجیه گوئیم: اوّلاً اگر معنی حدیث چنین باشد گوئیا رسول خدا صلیlالله علیه وlآله العیاذ باللّه فرموده است: (آنچه در جوی میرود آب است) ! مگر سایر موجودات را بر غیر صورتشان آفرید! موش و گربه را هم خدا بر صورتشان آفرید! این که اختصاص به آدم ندارد. راستی آیا اهل سنّت میپذیرند که پیامبرشان صلیالله علیه وآله چنین مطلب روشنی را که همه آن را میدانند، فرموده باشد؟ ثانیا گوئیا پاورقی صحیح مسلم که حدیث مزبور را آنگونه توجیه کرده است، فراموش نمود که در چند کتاب قبل (کتاب البرّ والصّلة والآداب)، از همین أبو هریرة این روایت را نقل نموده که: (هر گاه کسی با برادرش قتال کند (منظور این است که بین دو نفر از مسلمانان زد و خوردی اتّفاق افتاد) از صورت پرهیز کند (هر جای بدن را میزند بزند ولی صورت او را نزند) زیرا خداوند آدم را بر صورتش آفرید). (ذیل حدیث، فقط در شماره 115 میباشد). آنگاه در پاورقی و در معنی حدیث فوق چنین می نویسد : (هذا من احادیث الصّفات، وانّ من العلماء من یمسک عن تأویلها ویقول: نؤمن بانّها حقّ وانّ ظاهرها غیر مراد ولها معنی یلیق بها، وهذا مذهب جمهور السلف، وهو احوط واسلم). ترجمه: این از احادیث صفات است و از علما کسانی هستند که از تأویل (و توجیه) آن دست برداشته و میگویند: ما بدان ایمان میآوریم و آن را حق میدانیم و همانا ظاهر آن مراد نیست و داری معنایی که لایق آن است میاشد و این مذهب عموم گذشتگان است و این عقیده هم به احتیاط نزدیکتر است و هم سالمتراست (یعنی اگر انسان چنین عقیده ی داشته باشد از خطر انحراف و عذاب الهی به سلامت رسته است). آیا بازهم میتوان گفت که معنی (خدا آدم را بر صورت خودش آفرید) یعنی (خدا آدم را بر صورت آدم آفرید)؟ ویا می توان گفت منظور این بوده که نسبت صورت به خدا مانند نسبت روح به خداست ؟؟؟وقتی خدا هم دست داشته باشد و هم پا، هم چشم داشته باشد و هم گوش و هم کمر، لابد سری دارد و صورتی، و چه صورتی از انسان زیباتر!؟ آیا بهتر نیست که، هم مثل خلیفه ثانی تازیانه برداشته و او را به جرم جعل حدیث بنوازیم و یا مثل عایشه او را متّهم به حدیثسازی کنیم و یا مثل مردم عصرش او را دروغگو بدانیم؟ برای اینکه به علم ودانش جناب شاهوزهی پی ببرید خرده گرفتن او را بر ترجمه یکی از آیات توسط آیه الله مکارم شیرازی می آوریم (مائده : 64) (یهود گفتند دست خدا (با زنجبیر) بسته است، دستهایشان بسته باد، و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است هرگونه بخواهد می‌بخشد). جای تعجب و تأسف است که در ترجمه آیه الله مکارم شیرازی تناقض و تحیّر آمده و کلمات (یدالله وایدیهم و یداه) را به دست و دستهایشان و هر دو دست ترجمه نموده و بعد از هر دو دست کلمه (قدرت) را نوشته است. بر این تأویل بی‌محل و بی‌مکان یک طالب مبتدی هم می‌خندد و همچنان کلمه (بیدی) که صیغه تثنیه است را به قدرت تأویل کرده است. این تأویل در این دو آیه خلاف عقل و نقل است و همچنان جمله (یس : 71) را به قدرت تأویل کرده است. اگر یدالله به معنی قدرت است باید چنین ترجمه می‌کرد : که قدرت خدا با زنجیر بسته است و هر دو قدرت او گشاده است،، و من آدم را با هر دو قدرت آفریده‌ام. که در این صورت بر این ترجمه و تأویل همان عرب بوّال و شترچران هم می‌خندند بهترین عقیده همان راه و رسم سلف است که معتقد بودند اوصاف خدا مثل ذات اویند و بلاکیف و بلاتشبیه و بلاتعطیل هستند و نیازی به تاویل و تحریف ندارند پاسخ ما: باید به جناب شاهوزهی گفت که بله خوب متوجه شده اید به این ترجمه شما عرب شتر چران می خندد ولی خوب این تر جمه ای است که شما کرده اید و روح آیه الله مکارم شیرازی هم از این ترجمه خبری ندارد بلکه ترجمه ایشان چنین است "یهود گفتند : دست خدا بسته است دستهاشان بسته باد و به خاطر آنچه گفتند از رحمت الهی دور شوند بلکه هر دو دست (قدرت ) او گشاده است هر گونه بخواهد می بخشد .... واین می رساند که متاسفانه شما از علم بیان در ادبیات چیزی نمی دانید که اگر می دانستید این سخنان خنده دار را نمی زنید وی در جای دیگر به آقای نجمی خرده می گیرد نجمی در ص 155 به صورت اعتراض گفته اهل سنت می‌گویند : خدائیکه دارای انگشت است. جواب آقای شاهوزهی : بلی جناب نجمی دست بدون انگشت در انسان هم یک عیب و نقص به حساب می‌رود. ثانیا انگشت را با دست چه فرقی است، چهار آیه در قرآن برای ثبوت دست آمده است، بنده برای شما نقل نمودم و جناب مکارم شیرازی یدالله را بدست خدا ترجمه کرده [آیه 64 از سوره المائده] و در قرآن عثمانی کلمه قبضه آمده است و قبضه بدست انگشت‌دار گفته می‌شود. (زمر : 67) (آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند در حالی که تمام زمین در روز قیامت در قبضة اوست و آسمانها پیچیده در دست راست او،، منزه و برتر است از شریکهایی که برای او می‌پندارند). و در ترجمه مکارم شیرازی فقط کلمه راست را نگفته است و شما تاکنون منکر دست بودید اما در اینجا دست را قبول کردید و منکر راست شدید. حال آنکه درین آیه کلمه یمین(راست) آمده است. علاوه بر این کلمه دست با انگشت تنها در قرآن محمدی نیامده بلکه در توراه هم آمده است ولی شما که منکر قرآن محفوظ از تحریف هستید، کجا توراه محرف را قبول می‌کنید. جناب نجمی همه آن احادیث که دراین باب آورده‌یید صحیح و معنی آن در قرآن موجود است و شما منکر قرآن و حدیث نبوی و منکر اقوال ائمه اهل بیت هستید لکم دینکم ولی دین. پاسخ ما : همانطور که گفتم متاسفانه آقای شاهوزهی چیزی از علم بیان که مشتمل بر تشبیه و استعاره وکنایه و... است نمی داند در اینجا هم منظور از از قبضه بنا بر قراین معنوی (عقلی) همان احاطه داشتن علمی وقدرت خداوند بر زمین وآسمان می باشد نه اینکه چیزی در دستان! خدا باشد( سبحان الله عما یصفون ) واما اینکه یمین آورده نه اینکه منظور دست راست باشد بلکه منظور همان دست است وچون بیشتر کارها با دست راست انجام می شود ودست راست کنایه از قدرت است اینگونه آورده شده اهل سنت در آیه " کل شی هالک الا وجهه " وجه را ذات معنا می کنند در حالی که دلیل ظاهری در آیه وجود ندارد وبنا بر دلیل عقلی آن را ذات معنا می کنند چه اگر آن را به معنای صورت بگیریم این می شود : که همه چیز نابود می شوند جز صورت خدا !!! پس همانطور که اهل سنت در اینجا ابا دارند از اینکه وجه را به معنای ظاهری (صورت) بگیرند در مورد ید و الی ربها ناظره و قبضه وساق وامثالهم هم بنا بر دلایل عقلی ( که منظور همان جسم نبودن خدا واینکه اگر مثلا خدا دیده شود باید محدود باشد واین غیر ممکن است وباید که در اینصورت محتاج مکان باشد که با این وجود دیگر خدایی خدا زیر سوال می رود )ونقلی( از جمله آیه لا تدرک الابصار وهو یدرک الابصار ولیس کمثله شی وروایات وارده از معصومین (ع) ) از ترجمه کردن و وفهمیدن این عبارات به معنای ظاهری باید اجتناب کنند 4-آیا خداوند محتاج به مکان است؟(آقای نجمی) جواب آقای شاهوزهی : جناب محمدصادق : تمام آنچه از احادیث و اقوال ائمه نقل نموده صحیح و ثابت و معتبرند اما در کتاب خود یک موضوع را مطرح کرده که نزد اهل سنت هیچ کس به آن موضوع عقیده ندارند و نه چنین چیزی گفته‌اند و آن موضوع محتاج است. عقیده اهل سنت این است : (فهو فوق العرش مع حمله بقدرته للعرش و حملته و غناه عن العرش، و فقر العرش الیه). اما اینکه الله تعالی بالای عرش است اهل سنت بر این موضوع اتفا‌ق‌نظر دارند، حتی امام ابوحنیفه رحمه الله علیه، متوقف فوقیت را کافر می‌داند، منکر فوقیت به طریق اولی کافر است : نزد امام اعظم جای تعجب و تأسف است که جناب نجمی با اینکه مدعی عدم امکان است معتقد به مکان می‌شود، زیرا آن را مکارم شیرازی گفته. ولی در عین حال همه جا و در هر زمان حضور دارد چراکه فوق زمان و مکان است، او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین عبود، و او حکیم و علیم است. سوره زخرف آیه 84، کلمه همه جا و فوق زمان، و فوق مکان، (مکان است) و همچنان، او با شماست هر جا که باشید، (مکان ثابت شد) و همچنان او به ما از ما نزدیکتر است، (این هم مکان است) او درون جان ماست (این هم مکان است) و او در همه جاست. (این هم مکان‌ست) و در عین حال مکانی ندارد، این تناقض است، اختلاف در این است که اهل سنت از آدم تا خاتم (علیهم‌الصلاة و السلام و الصحابة من المهاجرین و الانصار و الذین اتّبعوهم باحسان الی قیام یوم القیامة) مکان اعلی علیین که همان فوق العرش است را برای الله تبارک و تعالی مناسب و لائق ذات او می‌بینند و شما برای الله عزّوجلّ پست‌ترین و پائین‌ترین مکان را که لائق مخلوقات است مدعی هستید مثل داخل شکم و حمام و خرابه‌ها و خانه‌های کهنه و خرابه و ... در این مسئله امام بخاری و هم عقیده‌هایش نمره بیست را کسب نمودند و صفر (-0-) برای شما باقی مانده است. بسم الله الرحمن الرحیم قسمت اول از قرآن 1 (اعراف : 54) 2(طه : 5) این 2 آیه با صراحت کامل و ظاهر و روشن ثابت نمود که الله تعالی بالای عرش بدون کیف و بدون تشبیه و بدون تعطیل قرار گرفته و علم او بر همه جا محیط است. قسمت دوم از آیات قرآن با صراحت صفت علو را ثابت می‌کنند و مؤید و تفسیر قسمت اول می‌شوند. 1- (آل عمران : 55) 3- (فاطر : 10) پاسخ ما اتفاقا باید گفت جناب شاهوزهی شما وامثالتان در این حیطه شامل نمره صفر که نه 20 نمره هم زیر صفر (20-) شده اید که این سخنان خنده دار وبارده را می زنید به طوری که انسان حیران می ماند شما در کدام حوزه درس خوانده اید که مثل کودکان پیش دبستانی سخن می گویید منظور از این که خدا با شماست نه اینکه خداوند در کنار ما انسانها جایی را اشغال کرده باشد بلکه منظور این است که خداوند از لحاظ آگاهی کاملا از درون انسان آگاه است وجوری نیست که یک لحظه از کسی بی خبر باشد وهمچنین است معنای هو اقرب من حبل الورید که منظور این است خداوند از تمام امور انسان و در خواست ها ونیازهای وی آگاه است وهمینطور در مورد خانه های خرابه و ویرانه و... اما منظور از عرش کنایه از تسلط پروردگار و احاطه کامل او نسبت به جهان هستی ونفوذ امر و فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است . نه اینکه عرش مکان خاصی باشد 5-صفت ضحک(خندیدن)(آقای نجمی) جواب آقای شاهوزهی: جناب نجمی در ص 139 کتاب خود می‌گوید : خدای صحیحین می‌خندد // جناب نجمی مقلد عبدالحسین شرف‌الدین است و کتاب البحار حدیث طویلی از پیامبر روایت نموده که یکی از بهشتیهای جنت با زن خود صحبت می‌کند که صورت من با نگاه‌کردن صورت پروردگار هفتاد برابر روشن‌تر شده فنعانق من باب الخیمة و الرب یضحک الیهم. پس ما با او معانقه (بغل‌کشی) می‌کنیم از دروازه خیمه و پروردگار می‌خندد و همچنان در لئالی الاخبار، این حدیث روایت شده در باب ان اهل الجنة یسمعون صوته و در آخرین حدیث آمده و الرب یضحک الیهم. پروردگار می‌خندد. پس خدای بحار و لئالی الاخبار می‌خندد و جناب نجمی خبر ندارد. اهل سنت می‌گویند : (یحضک یا ضحک) صفت الله تعالی است بدون تشبیه مثل (یحب و یرضی و یغضب و ینظر و یسمع و یعلم) و غیره اینها اوصاف الله تعالی هستند بدون سؤال از کیف و تشبیه احادیثی که از صحیحین نقل کرده‌اید همه صحیح‌اند. کاش که شما اول بحار و لئالی الاخبار را مطالعه می‌کردید و بعد بخاری را. پاسخ ما: باید گفت اولا صفات غضب ورضایت در قرآن آمده است ولی صفت ضحک در قرآن موجود نیست وغضب ورضایت هم به معنای خشم و خوشحالی در انسانها نیست روایت شده کسی از حضرت صادق(ع) پرسید آیا خداوند رضا و غضب دارد؟ حضرت(ع) فرمود بله اما نه به آن معنا که در مخلوقات یافت می شود بلکه خشم او عقاب اوست و رضایتش ثواب او (التوحید ص165) یعنی خشنودی خداوند، نهایتاً به بهشت تأویل می شود همانطور که خشم او به جهنم تأویل می گردد ولی ما در مورد صفت خندیدن چه می توانیم بگوییم ؟؟؟؟ ثانیا ما نمی گوییم که هر چه در کتابهایمان آمده قبول داریم واین شمایید که می گویید احادیث صحیحین چون وحی منزل است ولی ما هر روایتی که مخالف قرآن وسنت وعقل باشد قبول نداریم حال می خواهد در هر کتابی آمده باشد اینک چند روایت از صحیحین را در مورد خنده وتعجب خداوند می آوریم تا ببینیند اینها با حرفهای شما مطابقت دارند !!! اینکه خدا میخندد و تعجّب میکند (قولی است که جملگی (از ارباب صحاح) برآنند). آنانکه بعض از روایات صفات را توجیه کرده و یا گفتهاند که ما بدان ایمان داشته و داری معنایی که لایق آن است میباشد و امثال این عبارات (که گذشت)، در اینجا سکوت کرده و آن را جزء روایات صفات نمیدانند. گویا خندیدن و تعجّب کردن از نظر آنها بری خدا منعی ندارد. فقط ابن ماجه آن را در ردّ بر جهمیّة نقل کرده است که میرساند از نظر او این نیز جزء روایات صفات است، و البته حقّ همین است. مگر نه این است که منشأ تعجّب و خنده، جهل به یک واقعه است؟ آیا بر خدا چیزی مجهول است که چون آشکار شد موجب خنده یا تعجّب او شود؟ جالبتر از این، مواردی است که در آن خدا میخندد یا تعجّب میکند که بری انسانها نیز نه جی تعجّب است و نه جی خنده. معلوم میشود خدایی که صاحبان صحاح معرّفی کردهاند هم بیهوده تعجّب میکند و هم بیهوده میخندد. (سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ). (اللّهمّ غفرا). اکنون به موارد خنده و تعجّب خدا که در صحاح اهل سنّت آمده است سری میزنیم: (خدا به دو نفر میخندد: یکی کسی است که در راه خدا جهاد میکند و شهید میشود و دیگری قاتل او که بعدا مسلمان شده و شهید میشود و هر دو به بهشت میروند). صحیح بخاری، ج 4، ص 29، باب فضل الجهاد والسیر، باب الکافر یقتل المسلم و البته ما از أبو هریره راوی منحصر به فرد این حدیث بیشتر از این توقّع نداریم. سؤال ما از ناقلان حدیث این است که آیا حتّی یک نفر از کسانی که آن را نقل کردهاند خندید؟ کجای این مطلب خنده دارد؟! بگذریم از اشکالی که در اصل آن وارد است.( البته از این بگذریم که مضمون روایت خنده دار است) (خدا از قومیکه با زنجیرها وارد بهشت میشوند تعجّب میکند). صحیح بخاری، ج 4، ص 73، باب فضل الجهاد و السیر، باب الاساری فی السلاسل اینجا جای تعجّب است که آیا کسی نیست تا زنجیرها را از دست و پایشان باز کند تا در بهشت راحت باشند! لابدّ خوانندگان محترم نیز مثل ما تعجّب میکنند! البته ما از أبو هریرة تعجّب نمیکنیم که...! (خداوند تعجّب کرد یا خندید از مرد و زنی که شب گرسنه خوابیدند و غذی خود را به مهمان دادند). صحیح بخاری، ج 6، ص 185، تفسیر سوره حشر خدا تعجّب میکند از بنده ی که بگوید: خدایا! گناهان مرا ببخش که جز تو کسی گناهان را نمیبخشد). سنن ترمذی، ج 5، ص 467، کتاب الدعوات، باب 47، ح 3446 که البته ما از درخواست این بنده تعجب نمی کنیم بلکه از خدایی تعجب می کنیم که بیهوده تعجب می کند !!! (خدا از ناامیدی بندگانش خندید درحالی که غیر آن حال نزدیک است. (مراد این است که (در ناامیدی بسی امید است) و تغییر حال، هر لحظه امکان دارد سختیها برطرف میشود و مشکلات آسان میگردد و...). راوی میپرسد: آیا پروردگار میخندد؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: آری. راوی گفت: هرگز از خدائی که میخندد خیری را از دست نمیدهم). سنن ابن ماجه، ج 1، ص 64، مقدّمه، باب 13، (باب فیما انکرت الجهمیّة)، ح 181 لابد اگر خدا نخندد از خیرش باید ناامید شد! (خدا به سه چیز میخندد: به صف در نماز و به کسی که در دل شب نماز میخواند و کسی که کارزار میکند). همان، ص 73، ح 200. با توجّه به کرویّت زمین، همیشه در جای جای آن صف نماز برقرار است. خدائی که اینان ترسیم کردهاند، همیشه در حال خندیدن است! (خدا تعجّب میکند از چوپانی که بر بالای کوه، اذان میگوید و نماز میگزارد...). سنن أبی داود، ج 2، ص 4، کتاب الصلاة، باب الاذان فی السفر، ح 1203 راستی تعجّب دارد! مگر انسان آنهم چوپان بالای کوه باید نماز بخواند، آنهم با اذان و اقامه!! نکته دیگری که تذکّر آن لازم است اینکه مسلم در صحیح خود درباره آخرین کسی که از جهنّم بیرون میآید روایات متعدّدی دارد (البته نه به این تفصیل که بخاری نوشته است) و در آخر یکی از آنها که انس آن را از ابن مسعود نقل کرده است چنین میگوید: (... فضحک ابن مسعود فقال: ألا تسألونی ممّ اضحک؟ فقالوا: ممّ تضحک؟ قال: هکذا ضحک رسول اللّه صلی الله علیه و وآله وسلم . فقالوا: ممّ تضحک یا رسول اللّه؟ قال: من ضحک ربّ العالمین حین قال: (والقائل هو آخر من خرج من النار ودخل الجنّة) أ تستهزیء منّی وأنت ربّ العالمین؟ فیقول: انّی لا استهزیء منک ولکنّی علی ما اشاء قادر).(2) خلاصه ترجمه: (بعد از آنکه نفر آخر از جهنّم بیرون آمد و خدا به او وعده داد که دوبرابر دنیا به او بدهد گفت: خدایا مرا مسخره میکنی...) ابن مسعود خندید و گفت: آیا از من نمیپرسید برای چه میخندی؟ گفتند: بری چه میخندی؟ گفت: رسول خدا صلیlالله علیهlوآله همینگونه خندید به او گفتند: بری چه میخندی ی رسول خدا؟ گفت: از خنده پروردگار عالمیان... . ج 1 صحیح، کتاب الایمان، باب 83، ح 308 إلی 310 (حدیث مذکور در متن، آخر حدیث شماره 310 می‌باشد). -6آیا خداوند به تغییر مکان نیازمند است؟ خداوند به آسمان پائین فرود می‌آید؟(آقای نجمی) بعداً جناب نجمی نتائج احادیث اهل سنت را اینگونه بیان می‌کند : 1- تجسم خداوند، 2- محتاج‌بودن خدا به مکان، 3- محتاج‌بودن او به جهت و طرف 4- محدود بودن خدا که محتاج است تغییر مکان دهد و از جائی به جائی منتقل شود[1]،، و در ص 145 می‌گوید : آری دروغگویان کم‌حافظه‌اند به هر صورت این حدیث نیز برخلاف مسلمات عقل و قرآن مجید است که دربارة توحید بدین صورت نقل گردیده است//. جواب آقای شاهوزهی: و به نستعین // جناب محمدصادق نجمی مقلد عبدالحسین شرف‌الدین است و عینک دوربین دارد، نزدیک را آنچه در اصول کافی و توحید صدوق و بحار و محجه البیضاء و ریاض العلماء و سایر کتابهای آنها وجود دارد نمی‌بیند و دوست دارد که طلبه‌های بلوچستان را از خواب سکوت به سخن‌گفتن و قلم بدست‌گرفتن بیاورد. شکراً،، الآن بنده مذهب نجمی را برای او نقل می‌کنم//. 1- محمد بن عیسی می‌گوید : برای حضرت امام علی النقی نوشتم، سرورم! خدا مرا قربانت گرداند برای ما روایت کرده‌اند که : خدا در موضع معینی از عرش قرار دارد و نیمه آخر هر شب به آسمان پائین فرود آید. و باز روایت کنند که در شب عرفه پائین آید و سپس به جای خود برگردد یکی از دوستان شما در این باره گوید : اگر خدا در موضع معینی باشد در ملاقات و مجاورت هوا قرار می‌گیرد در صورتیکه هوا جسم رقیقی است که به هر چیز باندازه خودش احاطه می‌کند، پس چگونه در این صورت هوا به خدا احاطه می‌کند حضرت، مرقوم فرمود : این را خدا خود می‌داند و اوست که نیکو اندازه‌گیری می‌کند، بدانکه او اگر در آسمان پائین باشد همچنان در عرش است و علم و قدرت و سلطنت را احاطه او بر همه چیز یکسانست،، وَ اعلَم انَّه اذا کانَ فی السَّماءِ الدُّنیا فهُو کما هُو علی العرشِ و الاشیاءُ کلها لهُ سواءٌ علماً و قدرةً و ملکاً و احاطةً.[2] 2- شخصی از ابوعبدالله پرسید : پس شما معتقد هستید که خداوند به آسمان دنیا نزول می‌کند؟ ابوعبدالله فرمود : آری ما چنین می‌گوییم، زیرا اخبار و روایات، آن را تأیید می‌کنند. آن شخص پرسید : پس اگر خدا نازل شود و میان او و عرش‌ حایل ایجاد شود، آیا این صفت حدوث نیست؟ ابوعبدالله فرمود : بلکه بر خداوند تعالی دگرگونی حادث نمی‌شود و حدوث بر او جاری نمی‌شود و نزول او مانند نزول یک مخلوق نیست که هرگاه از مکانی به مکان دیگر تغییر جا دهد، مکان اول از او خالی شود و خداوند بدون هیچ دشواری و حرکت به آسمان دنیا نازل می‌شود و در همان حال در آسمان هفتم بر روی عرش هم قرار دارد ... . و هر قدار از قدرت و توانایی خود را که بخواهد در دور و نزدیک ظاهر می‌سازد. بحار الانوار مجلسی، ج 3، ص 331 3- ابوعبدالله فرمود : خدای متعال در یک سوم آخر شب به آسمان دنیا نازل می‌شود و ندا می‌دهد که آیا کسی هست که توبه کند و طلب غفرت کند و من او را مغفرت نمایم و آیا کسی هست که مرا فرابخواند تا مشکل او را رفع نمایم، آیا تنگ‌دستی هست که مرا فرا بخواند تا برای او گشایش ایجاد کنم و آیا مظلومی هست که مرا یاری کند تا یاریش کنم.[3] 4- خدای تعالی در یک سوم آخر شب و غروب روز عرفه به آسمان دنیا و براهل عرفه نازل می‌شود و شب نیمه شعبان هم نازل می‌شود. عوالی اللئالی، فصل هفتم، روایت 44، ج 1، ص 199. 5- خداوند هر شب تا یک سوم آخر آن باقی است به آسمان دنیا نازل می‌شود. همان، ج 5، ص 15 7- خداوند تعالی هر شب به آسمان دنیا نازل می‌شود و می‌فرماید : آیا دعاگویی هست که من درخواستش را بپذیرم. 8- ابوعبدالله فرمود : خداوند در روز عرفه و اول زوال به زمین نازل می‌شود در حالیکه سوار بر شتری افرق است و بارانهای خود از راست و چپ اهل عرفات را احاطه می‌کند تا اینکه مغرب فرا می‌رسد و مردم آرام می‌گیرند. در این حال خداوند دو ملائکه را در برابر ملازمان و در آن تنگنا که من دیدم، می‌گمارد که می‌گویند : ای پروردگار، درود بفرست، درود بفرست و خداوند که در حال بالارفتن به آسمان است می‌فرماید : آمین امین، پروردگار جهانیان پذیرفت. به همین خاطر ...). ریاض العلماء، آخندی اصفهانی به روایت زید نرسی، ج 2، ص 404. بلی جناب نجمی خدای شما شترسواری هم می‌کند و با دو رانهای خود اهل عرفات را از راست و چپ احاطه کرده است و بعد از زمین عرفات به بالا می‌رود. بلی اهل سنت عقیده دارند که خداوند به آسمان دنیا فرود می‌آید اما بدون سؤال از کیفیت آن و بدون تشبیه به آمدن مخلوق و می‌گویند : خداوند به آسمان دنیا نازل می‌شود اما آنگونه که شایسته شأن و مقام اوست. پاسخ ما: اولا اگر در روایات وارده جز روایت هشتم دقت نمایید می بینید که در آخر روایت معصوم(ع) رفع شبهه نموده مثلا امام (ع) در روایت اول به پرسش کننده می فرماید بدانکه او اگر در آسمان پائین باشد همچنان در عرش است و علم و قدرت و سلطنت و احاطه او بر همه چیز یکسانست که این می رساند که امام به شدت جسمانیت خدا را نفی می کند چه اینکه امکان ندارد یک جسم در آن واحد در دو محل باشد که امام در روایت دوم کاملا به این شبهه پاسخ داده است ولی چنانچه گفتیم روایات اهل سنت در این زمینه بگونه است که چیزی جز جسمانیت خدا را بر نمی تابد ثانیا امام (ع) با هر کسی به اندازه ظرفیت او صحبت می نماید ولذا نباید انتظار داشت در تمام موارد معصوم (ع) به یک طریقه سخن بگوید ثالثا در مواردی امامان معصوم شیعه مجبور به تقیه بوده اند ونمی توانستند دقیقا نظرات خود را بیان کنند رابعا ما روایاتی داریم که در آنها دقیقا به این شبهات پاسخ داده شده ومطابق با عقل وقرآن هستند لذا روایاتی هم که در کتب در جه 2 و3 شیعه وجود دارند بنا بر وجود این روایات معتبر ،جعلی واز سوی رجال غیر موثق نقل شده اند مانند روایت هشتم اکنون نمونه ای از این روایات را می آوریم تا روشن شود عقیده شیعه در مورد خداوند چیست ؟ حسین بن خالد از حضرت رضا (ع) روایت کند که فرمود: (خداوند تبارک و تعالی همیشه دانا و توانا و زنده و قدیم (دیرینه) و شنوا و بینا بوده). عرض کردم: عده ای می گویند: خداوند به علم، دانا و بقدرت، توانا و به حیات، زنده و به قدمت، قدیم و به نیروی شنوائی، شنوا و به حس بینائی بینا است (و صفات خدا را از ذات او جدا میدانند). فرمود: کسی که چنین گوید و بدان معتقد باشد خدای دیگری را به خدائی گرفته و چنین کسی از ما (مسلمانها) جدا است. سپس فرمود: (خداوند به ذات خود داناوتواناوزندهوقدیموشنوا وبینا می باشد). از امام صادق (ع) حقیقت توحید سؤال شد فرمود: (او عزوجل ثابت و موجود است و نیستی و شمارش در او راه ندارد، صفتی از صفات مخلوقین بر او صدق نکند، اوصاف و مدایحی دارد که آن اوصاف از آن اوست ولی نام آنها بر آفریده هایش جاری است. مانند شنوا و بینا و مهربان و رحیم و امثال آن، که این صفات صفات ذات او می باشند و در وجود کسی جز او شایسته نباشد، و خداوند نور است که تاریکی در آن راه ندارد و زنده است که مرگ و نیستی ندارد و دانا است که جهل در آن تصور نشود و صمد است که چیزی در آن راه نیابد، پروردگار نوری الذات، حی الذات، عالم الذات و صمدی الذات است). ابو بصیر گوید: از امام صادق (ع) شنیدم می فرمود: (خداوند همیشه ذاتاً عالم بوده گاهی که معلومی وجود نداشته و همیشه قادر بوده زمانی که مقدوری نبوده). عرض کردم: همیشه متکلم نیز بوده؟ فرمود: (کلام حادث (نوپدید) است. خدا بوده و متکلم نبوده و سپس کلام را بوجود آورده). حماد بن عیسی گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم آیا خداوند از ازل دانا بوده؟ فرمود: (چگونه چنین میشود با اینکه معلومی وجود نداشته)؟! گفتم: همیشه می شنیده؟ فرمود: (چگونه ممکن است بشنود در زمانی که هنوز شنیدنی ای آفریده نشده بوده)! گفتم: همیشه می دیده؟ فرمود: (چگونه دیدن ممکن بود با وجود اینکه هنوز دیدنیی در کار نبوده)! سپس فرمود: (خداوند ذاتاً دانا، شنوا، بینا بوده (این صفات ذاتی او است ولی بروز و ظهور آنها صفات فعل و حادث میباشند)). (بحار:4/62) ابن عباس گوید: مردی یهودی بنام نعثل بنزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: ای محمد! اندی است که مسائلی به ذهنم خلجان کرده و کسی را ندیده ام مسائلم را حل کند، اگر آنها را پاسخ گوئی به دینت درآیم. فرمود: (ای ابو عماره بپرس). گفت: (خدایت را به من معرفی کن). فرمود: (حضرت آفریدگار را نتوان وصف نمود مگر آنچنانکه خود خویشتن را وصف کرده است، و چگونه آفریدگاری را توان به وصف آورد که حواس از درک آن و اندیشه ها از رسیدن به آن و عقول از اندازه گیری آن و افکار از احاطه به آن ناتوانند؟! او والاتر و برتر از آنست که وصف کنندگان آنرا وصف توانند. در عین نزدیکی (که از رگ گردن به هر کس نزدیکتر است اما از درک آفریدگان) دور است، و در عین دوری نزدیک، چگونگی را او خود آفریده پس نشود گفت که او چگونه است، کجا را او خود آفریده پس نتوان گفت که او کجا است. چگونه و کجا از او بریده است، پس او یکتا و مجرد است چنانکه خودش خود را معرفی نموده، معرفها به نعت و صفاتش نرسند، او (از کسی یا چیزی) نزاده و (کسی یا چیزی) از او نزاید و او را کفو و انبازی نیست). نعثل گفت: (راست گفتی ای محمد! اما تو گفتی: او واحد (یکتا) است و مشابه ندارد; آیا (واحد) (یکی) بودن او با یکی بودن یک انسان چه تفاوتی دارد (بنابر این پس او شبیه دارد))؟ فرمود: (خدا یکی است و یک معنی دارد اما انسان یکی است که دارای معانی متعدد است: جسم است، عرض است، بدن است، روح است و...) . (بحار:3/303) یونس بن ظبیان گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: یابن رسول الله من بر مالک بن انس (یکی از چهار امام اهل سنّت) و یارانش وارد شدم بعضیشان میگفتند: خدا چهره ای چون چهره آدمیان دارد و بعضیشان میگفتند: خدا دست دارد و دلیلشان آیه (بیدیّ استکبرت) بود و بعضیشان میگفتند: خدا جوانی است در سنّ سی سالگی، نظر شما در این باره چیست؟ حضرت تکیه داده بود راست بنشست و گفت: خداوندا ببخشای ببخشای. سپس فرمود: ای یونس! هر کس گمان برد که خدا چهره ای چون چهره آدمیان دارد او مشرک است و هر کس معتقد باشد که خداوند اعضائی چون اعضای آدمیان دارد او کافر است، شهادتش را مپذیرید و گوشتی را که بدست او کشته شود مخورید، خدا برتر از آنست که به صفات آفریدگانش تشبیه شود، چهره خدا پیامبران و اولیای او است، و اینکه فرموده: (بیدیّ) مراد از ید قدرت او است چنانکه (و ایّده بنصره) از همین ماده ید است. هر کس گمان برد که خداوند در چیزی یا بر چیزی قرار دارد یا از حالی بحالی منتقل میشود یا چیزی میتواند از خدا جدا باشد یا چیزی او را به خود مشغول میدارد خدا را به اوصاف آفریده هایش متصف نموده، خدا آفریدگار هر چیز به معیارهای فکری بشر مشخص نشود و به بشری مانند نباشد، جائی از او خالی نیست و در جائی قرار ندارد، در حالی که از درک افکار دور است به هر چیزی نزدیک است، اینست پروردگار ما که جز او خدائی نیست، هر کس چنین خدائی را بجوید و او را دوست دارد او یکتا پرست میباشد و هر کس خدا را بجز این صفات بجوید خدا از او بیزار است و ما نیز از او بیزاریم. (بحار: 3 / 287). ابو قره محدث بحضرت رضا (ع) گفت: بما رسیده که خداوند دیدن (خودش) و سخن گفتن (با خودش) را بین دو تن از پیامبرانش تقسیم نمود که سهم موسی (ع) را سخن گفتن و سهم محمد (ص) را دیدن قرار داده؟ حضرت فرمود: پس چه کسی (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار) را بجن و انس رسانده (جز محمد) و چه کسی (و لا یحیطون به علما) و (لیس کمثله شیء) را به مردم ابلاغ نموده جز محمد؟ مگر این محمد (ص) نبوده که خود آورنده این بیانات و آیات بوده؟ گفت: بلی. فرمود: چگونه میشود کسی که فرستاده خدا بر جمیع مخلوقین باشد و به مردم بگوید: من از جانب خدا آمده ام خدائی که چشمها درکش نکنند و علم کسی او را فرا نگیرد و مثل و مانندی ندارد سپس بگوید: من آن خدا را به چشم دیده ام و علمم به او احاطه کرده است و او بصورت بشر میباشد، آیا اینها شرم و حیا ندارند؟! این زندیقان چاره ای (برای مبارزه با پیغمبر) نداشتند جز اینکه تناقضی به وی نسبت دهند! ابو قره گفت: خداوند خود فرموده: (و لقد رآه نزلة أخری) (بار دیگر نیز او را دید) حضرت فرمود: بعد از این آیه آیه دیگری هست که میفهماند پیغمبر (در شب معراج) چه چیزی را دیده است (لقد رأی من آیات ربه الکبری)(بخشی از آیات بزرگ خدا را دید) و چنانکه دانیم آیات خدا غیر از خدا است...ابو قره گفت: پس روایات رؤیت دروغ است؟ فرمود: اگر روایات مخالف با آیات قرآن باشد دروغ میباشد که خداوند علمی بوجودش احاطه نکند و چشمی او را درک نکند و مانندی ندارد... علی بن محمد بن جهم گوید: در مجلس مأمون بودم و حضرت رضا (ع) در مجلس حضور داشت مأمون گفت: یا ابن رسول الله مگر نه شما میگوئید پیغمبران معصوم بوده اند؟ فرمود: آری چنین است. مأمون آیاتی از قرآن (که موهم عدم عصمت انبیا بود) از حضرت پرسید که از جمله آیه (و لما جاء موسی لمیقاتنا و کّلمه ربه قال ربّ ارنی انظر الیک قال لن ترانی) بود و گفت: چگونه میشود پیغمبری مانند موسی کلیم الله نداند که خدا را نتوان دید تا بخود اجازه دهد درخواست دیدن کند؟! حضرت فرمود: موسی میدانست که خدا والاتر از آنست که به چشم دیده شود ولی چون وی (در کوه طور) با خدا سخن گفت و خداوند او را در جریان رازهای نهانی قرار داد و به قوم خویش بازگشت قومش گفتند: تا ما سخن خدا نشنویم چنانکه تو شنیده ای ایمان نیاوریم. جمعیت آنها هفتصد هزار بود که موسی از آنها هفتاد هزار و از آنها هفت هزار و از هفت هزار هفتصد و از هفتصد هفتاد تن برگزید و آنها را به کوه طور برد، آنها را به دامنه کوه بداشت و خود بر فراز کوه برفت و از خدا خواست با وی سخن گو ید. خداوند با او سخن گفت چنانکه همه سخن خدا را از هر سوی شنیدند، که خداوند سخن را در درخت ایجاد کرده بود و از آن به هر سوی پخش شد. آنان گفتند: ما از کجا بدانیم که این سخن خدا میباشد جز اینکه خدا را به چشم ببینیم؟! چون خداوند این سخن طغیان مآبانه از آنها شنید صاعقه ای فرستاد که در حال همه هلاک شدند. موسی گفت: پروردگارا! مردم را چه پاسخ دهم چون بگویند: تو آنها را محض اینکه دروغت ثابت نشود کشتی؟ خداوند آنها را دوباره زنده کرد و چون زنده شدند گفتند: لا اقل تقاضا مینمودی تو خود خدا را ببینی و نشانه هایش را بما بگوئی که او را بهتر بشناسیم. موسی گفت: خدا به چشم نیاید و او دارای کیفیت و شکلی نباشد (که در جهت خاصی قرار گیرد) خدا به آیات و نشانه های خلقش شناخته شود. آنها گفتند: تا تو چنین درخواستی نکنی ما ایمان نیاریم. موسی گفت: خداوندا! سخن اینها را شنیدی و خود به حال آنان آگاه تری. خداوند فرمود: درخواست آنها را بخواه که ترا بنادانی آنها مؤاخذه نکنیم. آنگاه موسی گفت: (رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی و لکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی)یعنی خداوندا خود را بمن بنما. فرمود: مرا نخواهی دید ولی به کوه بنگر اگر کوه بجای خود ماند مرا خواهی دید (تعلیق بر محال) و چون خداوند به آیات خود در کوه تجلی نمود کوه از جا کنده و منهدم گشت و موسی از این منظره از هوش برفت، چون بهوش آمد گفت: خداوندا تو پاک و منزهی من توبه کردم و من نخستین کس از قوم خود باشم که بنادیدنی بودن تو ایمان دارم. (بحار:4/36 47) (خشم و خوشنودی خدا) هشام بن حکم گوید: از امام صادق (ع) سؤال شد: آیا خداوند خشم و خوشنودی دارد؟ فرمود: آری، ولی نه چنانکه در مخلوقین است، زیرا رضا (خوشنودی) و خشم در مخلوق چیزی است که بر آنان عارض شود و شخص را از حالی بحالی برگرداند و در شخص اثر نهد و با شخص ترکیب گردد، و آفریدگار چیزی به وجودش درنیاید، او از حیث ذات و معنی واحد است (ترکیب و جزء ندارد) پس خوشنودی او عبارتست از ثواب او و خشمش عقاب و کیفر او است
عنوان سوال:

شبهات وهابیت در جسمانیت خدا و پاسخ آنها چیست؟


پاسخ:

شیعه بر حق است
در پاسخ به کلیه مقالات ،شبهات وتوجیهات اهل سنت جنوب ،سنی نیوز،بیداری اسلامی،عقیده ، اسلام تکس و...

بحث های تخصصی 7-پاسخ به نقدهای شاهوزهی برکتاب سیری در صحیحین نجمی در باب جسمانیت خدا
پاسخ به نقدهای
عبدالغنی شاهوزهی بر کتاب سیری در صحیحین جناب آقای نجمی در باب جسمانیت خدا
در اینجا خلاصه ای از نقدهای آقای عبد الغنی شاهوزهی بر کتاب سیری در صحیح جناب آقای محمد صادق نجمی در باب توحید را می آ وریم:
1-رؤیت خدا از نظر صحیحن( آقای نجمی)
جواب(آقای شاهوزهی)
اعتراض اول رؤیت الله تعالی : در روز قیامت : جای تأسف و تعجب است که جناب نجمی تا حالا معنی توحید و لا اله الله محمد الرسول الله را نفهمیده، دوم اینکه رؤیت الله را به عنوان توحید قلمداد کرده، سوم اینکه منکر وجود خدا است : (قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد).این توحید و اوصاف سالبه در قرآن اهل سنت آمده است اما در مورد اوصاف حرکت و انتقال در سوره بقره آیه (210) می‌فرماید :
1- (بقره : 210)
(آیا انتظار دارید که خداوند و فرشتگان، در سایه‌بانهای ابر به سوی آنان بیایند و همه کارها انجام یابد و همه کارهابه سوی خدا بازگردانده می‌شود.)
2- (انعام : 158)
(آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند یا خداوند (خودش) به سوی آنها بیاید یا بعضی از آیات پروردگارت (دال بر شروع رستاخیز باشد) آثار قیامت یا عذاب یا بر آنان نمودار شود؟ روزی پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت فرا می‌رسد).
3- (فجر : 21-22)
(چنان نیست (که آنها می‌پندارند) در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود و پروردگار شما بیاید و فرشتگان صف در صف حاضر شوند).
جناب نجمی به این آیه‌های صریح در مفهوم خود ایمان ندارد.
4- (قیامه : 22-23)
((آری) در آن روز صورتهایی شاداب و مسرور است(22) و به پروردگارش می‌نگرد(23)).
جناب نجمی به خاطر تقلید از دیگران و اعتماد به مکتوبات آنان فرصت مطالعه کتب دیگر را ندارد. دوم اینکه ایشان نه تنها ابوهریره و امام بخاری را مورد طعن قرار می‌دهند بلکه اقوال پیامبرr و ابوعبدالله امام جعفر صادق و علی بن موسی الرضا و فاطمة الزهرا و زین العبادین که به اسناد و مؤلفین شیعه رؤیت الله را اعتقاد دارند و ثابت نموده‌اند، قبول ندارند،
پاسخ ما :
در جواب باید به آقای شاهوزهی گفت که در آیات اول ودوم خداوند
پندار وانتظار کفار را بیان می کند نه واقعیت امر را واما در دو آیه آخر باید از شما پرسید منظور از آمدن پروردگار چیست وآیا او هم مثل بندگانش به جا ویا مکانی احاطه ندارد که برای احاطه بر آن باید حتما به این طرف وآن طرف سبحان الله عما یصفون ممکن است گفته شود ما برای تاویل وقبول نکردن ظاهر آیه باید دلیلی محکم داشته باشیم تا در پرتو دلالت آن دلیل، ظاهر لفظ یک عبارت در متن دینی را به معنایی خلاف ظاهرش تأویل ببریم این دلیل می تواند یک حکم محکم عقلی باشد (نه بافته های فلسفی) یا یک نص صریح معارض با ظاهر آن عبارت، و مدلول این نص هم می تواند به نحو عامّ باشد یا خاصّ

روایت شده کسی از حضرت رضا(ع) درباره آیه 75 سوره ص پرسید (ای ابلیس چه چیز مانع شد که سجده کنی به آنچه با دو دست خود آفریدم؟) حضرت(ع) فرمود منظور خداوند این است که با قدرت و قوت خود آفریدم (التوحید صدوق ص149) یعنی منظور از "دست خدا" همان قدرت و قوت خداست

روایت شده کسی از حضرت صادق(ع) پرسید آیا خداوند رضا و غضب دارد؟ حضرت(ع) فرمود بله اما نه به آن معنا که در مخلوقات یافت می شود بلکه خشم او عقاب اوست و رضایتش ثواب او (التوحید ص165) یعنی خشنودی خداوند، نهایتاً به بهشت تأویل می شود همانطور که خشم او به جهنم تأویل می گردد یا مثلا در روایت داریم " دست خدا با جماعت است " که منظور حمایت پشتیبانی وقدرت است
برخی از مفسران شیعی واز جمله آیه الله مکارم شیرازی این آیه را بدین گونه معنا کرده اند :
" و فرمان پروردگارت فرا رسد وفرشتگان صف در صف حاضر شوند" که با توجه به گفته های پیشین این ترجمه منطقی به نظر می رسد
واما در مورد آیه ((آری) در آن روز صورتهایی شاداب و مسرور است و به پروردگارش می‌نگرد
در این رابطه آمده است کسی خدمتعلی (ع) آمد و عرض کرد ای امیرالمؤمنین! من در کتاب خدا شک کرده ام حضرت(ع) فرمود چگونه شک کردی؟ عرض کرد من می بینم قسمتی از قرآن قسمتی دیگر را نقض می کند چگونه شک نکنم؟ فرمود هیچ قسمتی از کتاب خدا قسمتی دیگر را نقض نمی کند لکن تو را عقلی که از آن فایده ببری روزی نشده آنچه موجب شک تو شده را بیاور!

مرد، تک تک آیات مورد نظر خود را گفت تا رسید به آیه *(وجوه یومئذ ناضرة الی ربّها ناظرة)* چهره ها آن روز خرم هستند و پروردگار خود را نظاره می کنند (قیامت آیه23) امیرالمؤمنین(ع) فرمود منظور این است که "ثواب" خداوند تبارک و تعالی را نظاره می کنند (التوحید ص256)
آیه شریفه (لیس کمثله شیء)، هرگونه شباهت بین خدا و غیر خدا را نفی می‌کند، که این نفی، تمام شباهت‌ها را شامل می شود و در نتیجه جسمیت، تحیز و...، همه درباره خدا منتفی می‌گردند... و روشن است که با نفی این صفات، امکان رؤیت ظاهری نیز منتفی خواهد بود

پاسخ منفی خداوند به درخواست حضرت موسی علیه السّلام با عبارت (لن ترانی)نیز همین مدعا را اثبات می‌کند. استفاده از کلمه (لن) که مفید نفی ابدی است، می‌تواند رؤیت در قیامت را نیز مشمول حکم نفی قراردهد. در این آیه یک نکته دیگر نیز جلب توجه می‌کند، و آن تعلیق رؤیت خداوند، به یک امر ناممکن، یعنی استقرار کوه در برابر تجلی الهی است. و از آنجا که آیه، خبر از عدم استقرار کوه داده است، (فلمّا تجلی ربه للجبل جعله دکاً)، می‌توان نتیجه گرفت که رؤیت خداوند نیز غیرممکن است. در انتهای آیه نیز سخن توبه موسی علیه السّلام و تسبیح تنزیه خداوند به میان آمده و حضرت موسی علیه السّلام خود را اولین مؤمن به عدم امکان رؤیت ظاهری خداوند معرفی می‌کند. (فلمّا افاق قال سبحانک تبت الیک و انا اول المؤمنین).[
آیات 55 سوره بقره و 153 سوره نساء نیز در کنار آیات فوق می‌توانند مؤید نفی رؤیت خداوند باشند. چرا که در این دو آیه، بنی‌اسراییل، به خاطر تقاضای دیدن آشکار خداوند، مستحق عذاب به وسیله صاعقه شناخته شده‌اند.
برای تأویل باید دلیل محکم وجود داشته باشد تا در پرتو دلالت آن دلیل، ظاهر لفظ یک عبارت در متن دینی را به معنایی خلاف ظاهرش تأویل ببریم این دلیل می تواند یک حکم محکم عقلی باشد (نه بافته های فلسفی) یا یک نص صریح معارض با ظاهر آن عبارت، و مدلول این نص هم می تواند به نحو عامّ باشد یا خاصّ

ما برای تأویل عباراتی نظیر "دست خدا" "چشم خدا" "چهره خدا" "دیدار خدا" "رضایت خدا" و امثالهم به معانی توحیدیه، هم حکم عقلی داریم (منزّه بودن خالق از صفات مخلوق) هم نص عامّ مثل *(لیس کمثله شیء)* هم نص خاصّ که در قرآن و کلمات معصومین(ع) به موارد خاصّه اشاره شده است... اکنون چند روایت رو عرض می کنم:

و روایت شده کسی از امام صادق(ع) درباره آیه *(کل شیء هالک الّا وجهه)* و معنی "وجه خدا" پرسید حضرت(ع) فرمود منظور از وجه خدا، دین اوست و رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دین خدا بودند و وجه او و چشم او در بندگان اش و زبان او که با آن سخن می گفت و دست او بر مخلوقات اش و ما اهل بیت، وجه خدا هستیم (التوحید ص146)
- صورت خداوند
آقای نجمی در مورد صورت خدا می گوید
حدیث : (اذا ضرب احدکم فلیتق الوجه، فان الله خلق آدم علی صورته و فی لفظ آخر علی صوة الرحمن).
دلالت دارد بر اینکه اهل سنت میز گویند خداوند صورتی چون انسانها دارد
جواب آقای شاهوزهی :
این حدیث را شیعها صحیح و ثابت گفته‌اند(زبدة الاربعین حدینا اللخمینی، شماره حدیث )38.ثم قال الخمینی : و هذا الحدیث من الاحادیث المشهورة بین السنة و الشیعة و یستشهد به دائما و قد ایّد الامام الباقرu صدوره و تولّی بیان المقصود منه.
نسبت صورت به خدا مثل نسبت روح است. (و نفخت فیه من روحی) : یا بیتی نسبت روح و بیت و (صورة بطرف الله) به این خاطر است که خالق روح و بیت و صوره الله تعالی است و آدمu از ابتدا به همان صورت خود خلق شده برخلاف اولادهای آدم که اول نطفه است بعد علقة بعد مضغه الی آخره. این است معنی ان الله خلق آدم علی صورته، هیچ کس از اهل سنت نگفته که صورت آدم مثل صورت الله تعالی است (سبحان‌الله، لیس کمثله شیئ و هو السمیع البصیر) جناب عبدالحسین و محمود عظیمی و نجمی و ابوریه و ... همه مقلدند.
پاسخ ما :

اما اینکه گفته اید در نزد سلف حدیث صحیح در اوصاف الله تعالی به همان عبارتی که واردات قبول و به آن ایمان دارند (من غیر تکییف و لاتشبیه ولا تعطیل والایمان به من غیر تأویل له مع الاعتقاد بان الله(تع) لیس کمثله شیی و هو السمیع البصیر).
باید گفت پس تکلیف این همه روایت به قول شما صحیح
در صحیح بخاری چه می شود :
(خداوند در قیامت به صورتی غیر از صورتی که مردم میشناسند نزد آنها میآید و میگوید: من پروردگارتان هستم. گویند: از تو به خدا پناه میrبریم. ما همینجا میlمانیم تا پروردگارمان بیاید، چون بیاید ما او را می&rlmشناسیم. آنگاه خدا به صورتی که میشناسند میآید و میگوید که من پروردگار شما هستم. گویند که تو پروردگار مائی). و در روایتی دیگر خداوند میفرماید:
(آیا بین شما و او نشانه ای است که به وسیله آن او را بشناسید؟ گویند: آری، ساق؛ و خدا ساق خویش را آشکار میکند) صحیح بخاری، ج 6، ص 198، تفسیر سوره نآ والقلم، وج 9، ص 156 و 159، کتاب التوحید، باب وکان عرشه علی الماء
راستی آیا ما خدا را به صورتی خاصّ دیدیم تا او را به همان صورت بشناسیم که اگر با صورتی دیگر نزد ما حاضر شود او را انکار کنیم؟ اگر دیدیم کی و کجا؟ و اگر ندیدیم که دیده نمیشود تا بتوانیم ببینیم چگونه از او صورتی خاصّ میشناسیم؟ از این گذشته، (ساق) چه نشانهی است؟ چه کسی گفته است که بین ما و خدا ساق او نشانه می باشد؟ واصلا مگر ما مفهوم خاصی از ساق خدا در ذهن داریم که آن برای ما نشانه ای باشد ؟؟؟؟؟
واما در مورد حدیث "خلق آدم علی صورته " باید گفت اگر شما هم اگر همان سخن امام خمینی را بگویید ما قبول داریم ولی خودتان هم اگر ما هم بخواهیم تو جیهی بکنیم وشما را تبرئه بکنیم مانع می شوید اصلا اهل سنت با هر گونه تو جیهی مخالف هستند ود ر این موارد نهایتا می گویند ما نمی دانیم که اینها چیست ولی مثلا منظور از ید الله چیزی است که شایسته ذات پروردگار است ؟؟ که این گفته ها چیزی را حل نمی کند وچرا ما وقتی که دلیل عقلی داریم از اینکه دست در اینجا به معنای قدرت است بیاییم واز این حرفهای خنده دار بزنیم ؟؟؟
به این روایات توجه کنید:
(أبو هریرة از رسول خدا صلیلله علیهوآله احادیثی نقل کرده است از جمله آنکه حضرت فرمود: خدی عزّ وجلّ آدم را بر صورت خودش آفرید طولش 60 ذراع بود...).( صحیح بخاری، ج 8، ص 62، ابتدای کتاب الاستئذان)
با توجّه به آنچه که گذشت، یعنی خدا دست و پا و... دارد لازم است شکلی و صورتی هم داشته باشد و ظاهرا أبو هریره بری خدا صورتی زیباتر از صورت انسان نیافت!

در توجیه این روایت گفته اند که مراد از این حدیث این است که خدا آدم را بر صورت آدم آفرید بنابراین ضمیر (ش) در (خودش) برمیگردد به آدم نه به خدا.

این بهترین توجیهی است که بری این حدیث نمودند.
در پاسخ به این توجیه گوئیم: اوّلاً اگر معنی حدیث چنین باشد گوئیا رسول خدا صلیlالله علیه وlآله العیاذ باللّه فرموده است: (آنچه در جوی میرود آب است) ! مگر سایر موجودات را بر غیر صورتشان آفرید! موش و گربه را هم خدا بر صورتشان آفرید! این که اختصاص به آدم ندارد. راستی آیا اهل سنّت میپذیرند که پیامبرشان صلیالله علیه وآله چنین مطلب روشنی را که همه آن را میدانند، فرموده باشد؟
ثانیا گوئیا پاورقی صحیح مسلم که حدیث مزبور را آنگونه توجیه کرده است، فراموش نمود که در چند کتاب
قبل (کتاب البرّ والصّلة والآداب)، از همین أبو هریرة این روایت را نقل نموده که: (هر گاه کسی با برادرش قتال کند (منظور این است که بین دو نفر از مسلمانان زد و خوردی اتّفاق افتاد) از صورت پرهیز کند (هر جای بدن را میزند بزند ولی صورت او را نزند) زیرا خداوند آدم را بر صورتش آفرید). (ذیل حدیث، فقط در شماره 115 میباشد).
آنگاه در پاورقی و در معنی حدیث فوق چنین می نویسد :

(هذا من احادیث الصّفات، وانّ من العلماء من یمسک عن تأویلها ویقول: نؤمن بانّها حقّ وانّ ظاهرها غیر مراد ولها معنی یلیق بها، وهذا مذهب جمهور السلف، وهو احوط واسلم).
ترجمه: این از احادیث صفات است و از علما کسانی هستند که از تأویل (و توجیه) آن دست برداشته و میگویند: ما بدان ایمان میآوریم و آن را حق میدانیم و همانا ظاهر آن مراد نیست و داری معنایی که لایق آن است میاشد و این مذهب عموم گذشتگان است و این عقیده هم به احتیاط نزدیکتر است و هم سالمتراست (یعنی اگر انسان چنین عقیده ی داشته باشد از خطر انحراف و عذاب الهی به سلامت رسته است).
آیا بازهم میتوان گفت که معنی (خدا آدم را بر صورت خودش آفرید) یعنی (خدا آدم را بر صورت آدم آفرید)؟ ویا می توان گفت منظور این بوده که نسبت صورت به خدا مانند نسبت روح به خداست ؟؟؟وقتی خدا هم دست داشته باشد و هم پا، هم چشم داشته باشد و هم گوش و هم کمر، لابد سری دارد و صورتی، و چه صورتی از انسان زیباتر!؟ آیا بهتر نیست که، هم مثل خلیفه ثانی تازیانه برداشته و او را به جرم جعل حدیث بنوازیم و یا مثل عایشه او را متّهم به حدیثسازی کنیم و یا مثل مردم عصرش او را دروغگو بدانیم؟
برای اینکه به علم ودانش جناب شاهوزهی پی ببرید خرده گرفتن او را بر ترجمه یکی از آیات توسط آیه الله مکارم شیرازی می آوریم

(مائده : 64)
(یهود گفتند دست خدا (با زنجبیر) بسته است، دستهایشان بسته باد، و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند بلکه هر دو دست او گشاده است هرگونه بخواهد می‌بخشد).
جای تعجب و تأسف است که در ترجمه آیه الله مکارم شیرازی تناقض و تحیّر آمده و کلمات (یدالله وایدیهم و یداه) را به دست و دستهایشان و هر دو دست ترجمه نموده و بعد از هر دو دست کلمه (قدرت) را نوشته است. بر این تأویل بی‌محل و بی‌مکان یک طالب مبتدی هم می‌خندد و همچنان کلمه (بیدی) که صیغه تثنیه است را به قدرت تأویل کرده است. این تأویل در این دو آیه خلاف عقل و نقل است و همچنان جمله
(یس : 71)
را به قدرت تأویل کرده است. اگر یدالله به معنی قدرت است باید چنین ترجمه می‌کرد : که قدرت خدا با زنجیر بسته است و هر دو قدرت او گشاده است،، و من آدم را با هر دو قدرت آفریده‌ام. که در این صورت بر این ترجمه و تأویل همان عرب بوّال و شترچران هم می‌خندند بهترین عقیده همان راه و رسم سلف است که معتقد بودند اوصاف خدا مثل ذات اویند و بلاکیف و بلاتشبیه و بلاتعطیل هستند و نیازی به تاویل و تحریف ندارند
پاسخ ما:
باید به جناب شاهوزهی گفت که بله خوب متوجه شده اید به این ترجمه شما عرب شتر چران می خندد ولی خوب این تر جمه ای است که شما کرده اید و روح آیه الله مکارم شیرازی هم از این ترجمه خبری ندارد بلکه ترجمه ایشان چنین است
"یهود گفتند : دست خدا بسته است دستهاشان بسته باد و به خاطر آنچه گفتند از رحمت الهی دور شوند بلکه هر دو دست (قدرت ) او گشاده است هر گونه بخواهد می بخشد ....

واین می رساند که متاسفانه شما از علم بیان در ادبیات چیزی نمی دانید که اگر می دانستید این سخنان خنده دار را نمی زنید

وی در جای دیگر به آقای نجمی خرده می گیرد

نجمی در ص 155 به صورت اعتراض گفته اهل سنت می‌گویند : خدائیکه دارای انگشت است.
جواب آقای شاهوزهی :
بلی جناب نجمی دست بدون انگشت در انسان هم یک عیب و نقص به حساب می‌رود. ثانیا انگشت را با دست چه فرقی است، چهار آیه در قرآن برای ثبوت دست آمده است، بنده برای شما نقل نمودم و جناب مکارم شیرازی یدالله را بدست خدا ترجمه کرده [آیه 64 از سوره المائده] و در قرآن عثمانی کلمه قبضه آمده است و قبضه بدست انگشت‌دار گفته می‌شود.
(زمر : 67)
(آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند در حالی که تمام زمین در روز قیامت در قبضة اوست و آسمانها پیچیده در دست راست او،، منزه و برتر است از شریکهایی که برای او می‌پندارند).
و در ترجمه مکارم شیرازی فقط کلمه راست را نگفته است و شما تاکنون منکر دست بودید اما در اینجا دست را قبول کردید و منکر راست شدید. حال آنکه درین آیه کلمه یمین(راست) آمده است. علاوه بر این کلمه دست با انگشت تنها در قرآن محمدی نیامده بلکه در توراه هم آمده است ولی شما که منکر قرآن محفوظ از تحریف هستید، کجا توراه محرف را قبول می‌کنید. جناب نجمی همه آن احادیث که دراین باب آورده‌یید صحیح و معنی آن در قرآن موجود است و شما منکر قرآن و حدیث نبوی و منکر اقوال ائمه اهل بیت هستید لکم دینکم ولی دین.

پاسخ ما :
همانطور که گفتم متاسفانه آقای شاهوزهی چیزی از علم بیان که مشتمل بر تشبیه و استعاره وکنایه و... است نمی داند
در اینجا هم منظور از از قبضه بنا بر قراین معنوی (عقلی) همان احاطه داشتن علمی وقدرت خداوند بر زمین وآسمان می باشد نه اینکه چیزی در دستان! خدا باشد( سبحان الله عما یصفون )
واما اینکه یمین آورده نه اینکه منظور دست راست باشد بلکه منظور همان دست است وچون بیشتر کارها با دست راست انجام می شود ودست راست کنایه از قدرت است اینگونه آورده شده
اهل سنت در آیه " کل شی هالک الا وجهه " وجه را ذات معنا می کنند در حالی که دلیل ظاهری در آیه وجود ندارد وبنا بر دلیل عقلی آن را ذات معنا می کنند چه اگر آن را به معنای صورت بگیریم این می شود : که همه چیز نابود می شوند جز صورت خدا !!!
پس همانطور که اهل سنت در اینجا ابا دارند از اینکه وجه را به معنای ظاهری (صورت) بگیرند در مورد ید و الی ربها ناظره و قبضه وساق وامثالهم هم بنا بر دلایل عقلی ( که منظور همان جسم نبودن خدا واینکه اگر مثلا خدا دیده شود باید محدود باشد واین غیر ممکن است وباید که در اینصورت محتاج مکان باشد که با این وجود دیگر خدایی خدا زیر سوال می رود )ونقلی( از جمله آیه لا تدرک الابصار وهو یدرک الابصار ولیس کمثله شی وروایات وارده از معصومین (ع) ) از ترجمه کردن و وفهمیدن این عبارات به معنای ظاهری باید اجتناب کنند

4-آیا خداوند محتاج به مکان است؟(آقای نجمی)
جواب آقای شاهوزهی :
جناب محمدصادق : تمام آنچه از احادیث و اقوال ائمه نقل نموده صحیح و ثابت و معتبرند اما در کتاب خود یک موضوع را مطرح کرده که نزد اهل سنت هیچ کس به آن موضوع عقیده ندارند و نه چنین چیزی گفته‌اند و آن موضوع محتاج است. عقیده اهل سنت این است : (فهو فوق العرش مع حمله بقدرته للعرش و حملته و غناه عن العرش، و فقر العرش الیه).
اما اینکه الله تعالی بالای عرش است اهل سنت بر این موضوع اتفا‌ق‌نظر دارند، حتی امام ابوحنیفه رحمه الله علیه، متوقف فوقیت را کافر می‌داند، منکر فوقیت به طریق اولی کافر است : نزد امام اعظم جای تعجب و تأسف است که جناب نجمی با اینکه مدعی عدم امکان است معتقد به مکان می‌شود، زیرا آن را مکارم شیرازی گفته. ولی در عین حال همه جا و در هر زمان حضور دارد چراکه فوق زمان و مکان است، او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین عبود، و او حکیم و علیم است. سوره زخرف آیه 84، کلمه همه جا و فوق زمان، و فوق مکان، (مکان است) و همچنان، او با شماست هر جا که باشید، (مکان ثابت شد) و همچنان او به ما از ما نزدیکتر است، (این هم مکان است) او درون جان ماست (این هم مکان است) و او در همه جاست. (این هم مکان‌ست) و در عین حال مکانی ندارد، این تناقض است، اختلاف در این است که اهل سنت از آدم تا خاتم (علیهم‌الصلاة و السلام و الصحابة من المهاجرین و الانصار و الذین اتّبعوهم باحسان الی قیام یوم القیامة) مکان اعلی علیین که همان فوق العرش است را برای الله تبارک و تعالی مناسب و لائق ذات او می‌بینند و شما برای الله عزّوجلّ پست‌ترین و پائین‌ترین مکان را که لائق مخلوقات است مدعی هستید مثل داخل شکم و حمام و خرابه‌ها و خانه‌های کهنه و خرابه و ... در این مسئله امام بخاری و هم عقیده‌هایش نمره بیست را کسب نمودند و صفر (-0-) برای شما باقی مانده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول از قرآن
1 (اعراف : 54)
2(طه : 5)
این 2 آیه با صراحت کامل و ظاهر و روشن ثابت نمود که الله تعالی بالای عرش بدون کیف و بدون تشبیه و بدون تعطیل قرار گرفته و علم او بر همه جا محیط است.
قسمت دوم از آیات قرآن با صراحت صفت علو را ثابت می‌کنند و مؤید و تفسیر قسمت اول می‌شوند.
1- (آل عمران : 55)
3- (فاطر : 10)

پاسخ ما
اتفاقا باید گفت جناب شاهوزهی شما وامثالتان در این حیطه شامل نمره صفر که نه 20 نمره هم زیر صفر
(20-) شده اید که این سخنان خنده دار وبارده را می زنید به طوری که انسان حیران می ماند شما در کدام حوزه درس خوانده اید که مثل کودکان پیش دبستانی سخن می گویید
منظور از این که خدا با شماست نه اینکه خداوند در کنار ما انسانها جایی را اشغال کرده باشد بلکه منظور این است که خداوند از لحاظ آگاهی کاملا از درون انسان آگاه است وجوری نیست که یک لحظه از کسی بی خبر باشد وهمچنین است معنای هو اقرب من حبل الورید که منظور این است خداوند از تمام امور انسان و در خواست ها ونیازهای وی آگاه است وهمینطور در مورد خانه های خرابه و ویرانه و...
اما منظور از عرش کنایه از تسلط پروردگار و احاطه کامل او نسبت به جهان هستی ونفوذ امر و فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است . نه اینکه عرش مکان خاصی باشد
5-صفت ضحک(خندیدن)(آقای نجمی)
جواب آقای شاهوزهی:
جناب نجمی در ص 139 کتاب خود می‌گوید : خدای صحیحین می‌خندد // جناب نجمی مقلد عبدالحسین شرف‌الدین است و کتاب البحار حدیث طویلی از پیامبر روایت نموده که یکی از بهشتیهای جنت با زن خود صحبت می‌کند که صورت من با نگاه‌کردن صورت پروردگار هفتاد برابر روشن‌تر شده فنعانق من باب الخیمة و الرب یضحک الیهم. پس ما با او معانقه (بغل‌کشی) می‌کنیم از دروازه خیمه و پروردگار می‌خندد و همچنان در لئالی الاخبار، این حدیث روایت شده در باب ان اهل الجنة یسمعون صوته و در آخرین حدیث آمده و الرب یضحک الیهم. پروردگار می‌خندد. پس خدای بحار و لئالی الاخبار می‌خندد و جناب نجمی خبر ندارد.
اهل سنت می‌گویند : (یحضک یا ضحک) صفت الله تعالی است بدون تشبیه مثل (یحب و یرضی و یغضب و ینظر و یسمع و یعلم) و غیره اینها اوصاف الله تعالی هستند بدون سؤال از کیف و تشبیه احادیثی که از صحیحین نقل کرده‌اید همه صحیح‌اند. کاش که شما اول بحار و لئالی الاخبار را مطالعه می‌کردید و بعد بخاری را.
پاسخ ما:
باید گفت اولا صفات غضب ورضایت در قرآن آمده است ولی صفت ضحک در قرآن موجود نیست
وغضب ورضایت هم به معنای خشم و خوشحالی در انسانها نیست
روایت شده کسی از حضرت صادق(ع) پرسید آیا خداوند رضا و غضب دارد؟ حضرت(ع) فرمود بله اما نه به آن معنا که در مخلوقات یافت می شود بلکه خشم او عقاب اوست و رضایتش ثواب او (التوحید ص165) یعنی خشنودی خداوند، نهایتاً به بهشت تأویل می شود همانطور که خشم او به جهنم تأویل می گردد
ولی ما در مورد صفت خندیدن چه می توانیم بگوییم ؟؟؟؟
ثانیا ما نمی گوییم که هر چه در کتابهایمان آمده قبول داریم واین شمایید که می گویید احادیث صحیحین چون وحی منزل است
ولی ما هر روایتی که مخالف قرآن وسنت وعقل باشد قبول نداریم حال می خواهد در هر کتابی آمده باشد
اینک چند روایت از صحیحین را در مورد خنده وتعجب خداوند می آوریم تا ببینیند اینها با حرفهای شما مطابقت دارند !!!
اینکه خدا میخندد و تعجّب میکند (قولی است که جملگی (از ارباب صحاح) برآنند). آنانکه بعض از روایات صفات را توجیه کرده و یا گفتهاند که ما بدان ایمان داشته و داری معنایی که لایق آن است میباشد و امثال این عبارات (که گذشت)، در اینجا سکوت کرده و آن را جزء روایات صفات نمیدانند. گویا خندیدن و تعجّب کردن از نظر آنها
بری خدا منعی ندارد. فقط ابن ماجه آن را در ردّ بر جهمیّة نقل کرده است که میرساند از نظر او این نیز جزء روایات صفات است، و البته حقّ همین است.
مگر نه این است که منشأ تعجّب و خنده، جهل به یک واقعه است؟ آیا بر خدا چیزی مجهول است که چون آشکار شد موجب خنده یا تعجّب او شود؟ جالبتر از این، مواردی است که در آن خدا میخندد یا تعجّب میکند که بری انسانها نیز نه جی تعجّب است و نه جی خنده. معلوم میشود خدایی که صاحبان صحاح معرّفی کردهاند هم بیهوده تعجّب میکند و هم بیهوده میخندد. (سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ). (اللّهمّ غفرا).
اکنون به موارد خنده و تعجّب خدا که در صحاح اهل سنّت آمده است سری میزنیم:

(خدا به دو نفر میخندد: یکی کسی است که در راه خدا جهاد میکند و شهید میشود و دیگری قاتل او که بعدا مسلمان شده و شهید میشود و هر دو به بهشت میروند). صحیح بخاری، ج 4، ص 29، باب فضل الجهاد والسیر، باب الکافر یقتل المسلم و
البته ما از أبو هریره راوی منحصر به فرد این حدیث بیشتر از این توقّع نداریم.
سؤال ما از ناقلان حدیث این است که آیا حتّی یک نفر از کسانی که آن را نقل کردهاند خندید؟ کجای این مطلب خنده دارد؟! بگذریم از اشکالی که در اصل آن وارد است.( البته از این بگذریم که مضمون روایت خنده دار است)
(خدا از قومیکه با زنجیرها وارد بهشت میشوند تعجّب میکند). صحیح بخاری، ج 4، ص 73، باب فضل الجهاد و السیر، باب الاساری فی السلاسل
اینجا جای تعجّب است که آیا کسی نیست تا زنجیرها را از دست و پایشان باز کند تا در بهشت راحت باشند! لابدّ خوانندگان محترم نیز مثل ما تعجّب میکنند! البته ما از أبو هریرة تعجّب نمیکنیم که...!

(خداوند تعجّب کرد یا خندید از مرد و زنی که شب گرسنه خوابیدند و غذی خود را به مهمان دادند).
صحیح بخاری، ج 6، ص 185، تفسیر سوره حشر
خدا تعجّب میکند از بنده ی که بگوید: خدایا! گناهان مرا ببخش که جز تو کسی گناهان را نمیبخشد). سنن ترمذی، ج 5، ص 467، کتاب الدعوات، باب 47، ح 3446
که البته ما از درخواست این بنده تعجب نمی کنیم بلکه از خدایی تعجب می کنیم که بیهوده تعجب می کند !!!
(خدا از ناامیدی بندگانش خندید درحالی که غیر آن حال نزدیک است. (مراد این است که (در ناامیدی بسی امید است) و تغییر حال، هر لحظه امکان دارد سختیها برطرف میشود و مشکلات آسان میگردد و...).
راوی میپرسد: آیا پروردگار میخندد؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: آری. راوی گفت: هرگز از خدائی که میخندد خیری را از دست نمیدهم). سنن ابن ماجه، ج 1، ص 64، مقدّمه، باب 13، (باب فیما انکرت الجهمیّة)، ح 181
لابد اگر خدا نخندد از خیرش باید ناامید شد!

(خدا به سه چیز میخندد: به صف در نماز و به کسی که در دل شب نماز میخواند و کسی که کارزار میکند). همان، ص 73، ح 200.
با توجّه به کرویّت زمین، همیشه در جای جای آن صف نماز برقرار است. خدائی که اینان ترسیم کردهاند، همیشه در حال خندیدن است!
(خدا تعجّب میکند از چوپانی که بر بالای کوه، اذان میگوید و نماز میگزارد...). سنن أبی داود، ج 2، ص 4، کتاب الصلاة، باب الاذان فی السفر، ح 1203
راستی تعجّب دارد! مگر انسان آنهم چوپان بالای کوه باید نماز بخواند، آنهم با اذان و اقامه!!
نکته دیگری که تذکّر آن لازم است اینکه مسلم در صحیح خود درباره آخرین کسی که از جهنّم بیرون میآید روایات متعدّدی دارد (البته نه به این تفصیل که بخاری نوشته است) و در آخر یکی از آنها که انس آن را از ابن مسعود نقل کرده است چنین میگوید: (... فضحک ابن مسعود فقال: ألا تسألونی ممّ اضحک؟ فقالوا: ممّ تضحک؟ قال: هکذا ضحک رسول اللّه صلی الله علیه و وآله وسلم . فقالوا: ممّ تضحک یا رسول اللّه؟ قال: من ضحک ربّ العالمین حین قال: (والقائل هو آخر من خرج من النار ودخل الجنّة) أ تستهزیء منّی وأنت ربّ العالمین؟ فیقول: انّی لا استهزیء منک ولکنّی علی ما اشاء قادر).(2)
خلاصه ترجمه: (بعد از آنکه نفر آخر از جهنّم بیرون آمد و خدا به او وعده داد که دوبرابر دنیا به او بدهد گفت: خدایا مرا مسخره میکنی...) ابن مسعود خندید و گفت: آیا از من نمیپرسید برای چه میخندی؟ گفتند: بری چه میخندی؟ گفت: رسول خدا صلیlالله علیهlوآله همینگونه خندید به او گفتند: بری چه میخندی ی رسول خدا؟ گفت: از خنده پروردگار عالمیان... . ج 1 صحیح، کتاب الایمان، باب 83، ح 308 إلی 310 (حدیث مذکور در متن، آخر حدیث شماره 310 می‌باشد).
-6آیا خداوند به تغییر مکان نیازمند است؟ خداوند به آسمان پائین فرود می‌آید؟(آقای نجمی)
بعداً جناب نجمی نتائج احادیث اهل سنت را اینگونه بیان می‌کند :
1- تجسم خداوند، 2- محتاج‌بودن خدا به مکان، 3- محتاج‌بودن او به جهت و طرف 4- محدود بودن خدا که محتاج است تغییر مکان دهد و از جائی به جائی منتقل شود[1]،، و در ص 145 می‌گوید : آری دروغگویان کم‌حافظه‌اند به هر صورت این حدیث نیز برخلاف مسلمات عقل و قرآن مجید است که دربارة توحید بدین صورت نقل گردیده است//.
جواب آقای شاهوزهی:
و به نستعین // جناب محمدصادق نجمی مقلد عبدالحسین شرف‌الدین است و عینک دوربین دارد، نزدیک را آنچه در اصول کافی و توحید صدوق و بحار و محجه البیضاء و ریاض العلماء و سایر کتابهای آنها وجود دارد نمی‌بیند و دوست دارد که طلبه‌های بلوچستان را از خواب سکوت به سخن‌گفتن و قلم بدست‌گرفتن بیاورد.
شکراً،، الآن بنده مذهب نجمی را برای او نقل می‌کنم//.
1- محمد بن عیسی می‌گوید : برای حضرت امام علی النقی نوشتم، سرورم! خدا مرا قربانت گرداند برای ما روایت کرده‌اند که : خدا در موضع معینی از عرش قرار دارد و نیمه آخر هر شب به آسمان پائین فرود آید. و باز روایت کنند که در شب عرفه پائین آید و سپس به جای خود برگردد یکی از دوستان شما در این باره گوید : اگر خدا در موضع معینی باشد در ملاقات و مجاورت هوا قرار می‌گیرد در صورتیکه هوا جسم رقیقی است که به هر چیز باندازه خودش احاطه می‌کند، پس چگونه در این صورت هوا به خدا احاطه می‌کند حضرت، مرقوم فرمود : این را خدا خود می‌داند و اوست که نیکو اندازه‌گیری می‌کند، بدانکه او اگر در آسمان پائین باشد همچنان در عرش است و علم و قدرت و سلطنت را احاطه او بر همه چیز یکسانست،، وَ اعلَم انَّه اذا کانَ فی السَّماءِ الدُّنیا فهُو کما هُو علی العرشِ و الاشیاءُ کلها لهُ سواءٌ علماً و قدرةً و ملکاً و احاطةً.[2]
2- شخصی از ابوعبدالله پرسید : پس شما معتقد هستید که خداوند به آسمان دنیا نزول می‌کند؟ ابوعبدالله فرمود : آری ما چنین می‌گوییم، زیرا اخبار و روایات، آن را تأیید می‌کنند. آن شخص پرسید : پس اگر خدا نازل شود و میان او و عرش‌ حایل ایجاد شود، آیا این صفت حدوث نیست؟ ابوعبدالله فرمود : بلکه بر خداوند تعالی دگرگونی حادث نمی‌شود و حدوث بر او جاری نمی‌شود و نزول او مانند نزول یک مخلوق نیست که هرگاه از مکانی به مکان دیگر تغییر جا دهد، مکان اول از او خالی شود و خداوند بدون هیچ دشواری و حرکت به آسمان دنیا نازل می‌شود و در همان حال در آسمان هفتم بر روی عرش هم قرار دارد ... . و هر قدار از قدرت و توانایی خود را که بخواهد در دور و نزدیک ظاهر می‌سازد. بحار الانوار مجلسی، ج 3، ص 331
3- ابوعبدالله فرمود : خدای متعال در یک سوم آخر شب به آسمان دنیا نازل می‌شود و ندا می‌دهد که آیا کسی هست که توبه کند و طلب غفرت کند و من او را مغفرت نمایم و آیا کسی هست که مرا فرابخواند تا مشکل او را رفع نمایم، آیا تنگ‌دستی هست که مرا فرا بخواند تا برای او گشایش ایجاد کنم و آیا مظلومی هست که مرا یاری کند تا یاریش کنم.[3]
4- خدای تعالی در یک سوم آخر شب و غروب روز عرفه به آسمان دنیا و براهل عرفه نازل می‌شود و شب نیمه شعبان هم نازل می‌شود. عوالی اللئالی، فصل هفتم، روایت 44، ج 1، ص 199.
5- خداوند هر شب تا یک سوم آخر آن باقی است به آسمان دنیا نازل می‌شود. همان، ج 5، ص 15
7- خداوند تعالی هر شب به آسمان دنیا نازل می‌شود و می‌فرماید : آیا دعاگویی هست که من درخواستش را بپذیرم.
8- ابوعبدالله فرمود : خداوند در روز عرفه و اول زوال به زمین نازل می‌شود در حالیکه سوار بر شتری افرق است و بارانهای خود از راست و چپ اهل عرفات را احاطه می‌کند تا اینکه مغرب فرا می‌رسد و مردم آرام می‌گیرند. در این حال خداوند دو ملائکه را در برابر ملازمان و در آن تنگنا که من دیدم، می‌گمارد که می‌گویند : ای پروردگار، درود بفرست، درود بفرست و خداوند که در حال بالارفتن به آسمان است می‌فرماید : آمین امین، پروردگار جهانیان پذیرفت. به همین خاطر ...). ریاض العلماء، آخندی اصفهانی به روایت زید نرسی، ج 2، ص 404.
بلی جناب نجمی خدای شما شترسواری هم می‌کند و با دو رانهای خود اهل عرفات را از راست و چپ احاطه کرده است و بعد از زمین عرفات به بالا می‌رود.
بلی اهل سنت عقیده دارند که خداوند به آسمان دنیا فرود می‌آید اما بدون سؤال از کیفیت آن و بدون تشبیه به آمدن مخلوق و می‌گویند : خداوند به آسمان دنیا نازل می‌شود اما آنگونه که شایسته شأن و مقام اوست.
پاسخ ما:
اولا اگر در روایات وارده جز روایت هشتم دقت نمایید می بینید که در آخر روایت معصوم(ع) رفع شبهه نموده مثلا امام (ع) در روایت اول به پرسش کننده می فرماید بدانکه او اگر در آسمان پائین باشد همچنان در عرش است و علم و قدرت و سلطنت و احاطه او بر همه چیز یکسانست
که این می رساند که امام به شدت جسمانیت خدا را نفی می کند چه اینکه امکان ندارد یک جسم در آن واحد در دو محل باشد که امام در روایت دوم کاملا به این شبهه پاسخ داده است ولی چنانچه گفتیم روایات اهل سنت در این زمینه بگونه است که چیزی جز جسمانیت خدا را بر نمی تابد
ثانیا امام (ع) با هر کسی به اندازه ظرفیت او صحبت می نماید ولذا نباید انتظار داشت در تمام موارد معصوم (ع) به یک طریقه سخن بگوید
ثالثا در مواردی امامان معصوم شیعه مجبور به تقیه بوده اند ونمی توانستند دقیقا نظرات خود را بیان کنند
رابعا ما روایاتی داریم که در آنها دقیقا به این شبهات پاسخ داده شده ومطابق با عقل وقرآن هستند لذا روایاتی هم که در کتب در جه 2 و3 شیعه وجود دارند بنا بر وجود این روایات معتبر ،جعلی واز سوی رجال غیر موثق نقل شده اند مانند روایت هشتم
اکنون نمونه ای از این روایات را می آوریم تا روشن شود عقیده شیعه در مورد خداوند چیست ؟
حسین بن خالد از حضرت رضا (ع) روایت کند که فرمود: (خداوند تبارک و تعالی همیشه دانا و توانا و زنده و قدیم (دیرینه) و شنوا و بینا بوده). عرض کردم: عده ای می گویند: خداوند به علم، دانا و بقدرت، توانا و به حیات، زنده و به قدمت، قدیم و به نیروی شنوائی، شنوا و به حس بینائی بینا است (و صفات خدا را از ذات او جدا میدانند). فرمود: کسی که چنین گوید و بدان معتقد باشد خدای دیگری را به خدائی گرفته و چنین کسی از ما (مسلمانها) جدا است. سپس فرمود: (خداوند به ذات خود داناوتواناوزندهوقدیموشنوا وبینا می باشد).
از امام صادق (ع) حقیقت توحید سؤال شد فرمود: (او عزوجل ثابت و موجود است و نیستی و شمارش در او راه ندارد، صفتی از صفات مخلوقین بر او صدق نکند، اوصاف و مدایحی دارد که آن اوصاف از آن اوست ولی نام آنها بر آفریده هایش جاری است. مانند شنوا و بینا و مهربان و رحیم و امثال آن، که این صفات صفات ذات او می باشند و در وجود کسی جز او شایسته نباشد، و خداوند نور است که تاریکی در آن راه ندارد و زنده است که مرگ و نیستی ندارد و دانا است که جهل در آن تصور نشود و صمد است که چیزی در آن راه نیابد، پروردگار نوری الذات، حی الذات، عالم الذات و صمدی الذات است).
ابو بصیر گوید: از امام صادق (ع) شنیدم می فرمود: (خداوند همیشه ذاتاً عالم بوده گاهی که معلومی وجود نداشته و همیشه قادر بوده زمانی که مقدوری نبوده). عرض کردم: همیشه متکلم نیز بوده؟ فرمود: (کلام حادث (نوپدید) است. خدا بوده و متکلم نبوده و سپس کلام را بوجود آورده).
حماد بن عیسی گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم آیا خداوند از ازل دانا بوده؟ فرمود: (چگونه چنین میشود با اینکه معلومی وجود نداشته)؟! گفتم: همیشه می شنیده؟ فرمود: (چگونه ممکن است بشنود در زمانی که هنوز شنیدنی ای آفریده نشده بوده)!
گفتم: همیشه می دیده؟ فرمود: (چگونه دیدن ممکن بود با وجود اینکه هنوز دیدنیی در کار نبوده)! سپس فرمود: (خداوند ذاتاً دانا، شنوا، بینا بوده (این صفات ذاتی او است ولی بروز و ظهور آنها صفات فعل و حادث میباشند)). (بحار:4/62)
ابن عباس گوید: مردی یهودی بنام نعثل بنزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: ای محمد! اندی است که مسائلی به ذهنم خلجان کرده و کسی را ندیده ام مسائلم را حل کند، اگر آنها را پاسخ گوئی به دینت درآیم. فرمود: (ای ابو عماره بپرس). گفت: (خدایت را به من معرفی کن). فرمود: (حضرت آفریدگار را نتوان وصف نمود مگر آنچنانکه خود خویشتن را وصف کرده است، و چگونه آفریدگاری را توان به وصف آورد که حواس از درک آن و اندیشه ها از رسیدن به آن و عقول از اندازه گیری آن و افکار از احاطه به آن ناتوانند؟! او والاتر و برتر از آنست که وصف کنندگان آنرا وصف توانند. در عین نزدیکی (که از رگ گردن به هر کس نزدیکتر است اما از درک آفریدگان) دور است، و در عین دوری نزدیک، چگونگی را او خود آفریده پس نشود گفت که او چگونه است، کجا را او خود آفریده پس نتوان گفت که او کجا است. چگونه و کجا از او بریده است، پس او یکتا و مجرد است چنانکه خودش خود را معرفی نموده، معرفها به نعت و صفاتش نرسند، او (از کسی یا چیزی) نزاده و (کسی یا چیزی) از او نزاید و او را کفو و انبازی نیست).
نعثل گفت: (راست گفتی ای محمد! اما تو گفتی: او واحد (یکتا) است و مشابه ندارد; آیا (واحد) (یکی) بودن او با یکی بودن یک انسان چه تفاوتی دارد (بنابر این پس او شبیه دارد))؟ فرمود: (خدا یکی است و یک معنی دارد اما انسان یکی است که دارای معانی متعدد است: جسم است، عرض است، بدن است، روح است و...) . (بحار:3/303)
یونس بن ظبیان گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: یابن رسول الله من بر مالک بن انس (یکی از چهار امام اهل سنّت) و یارانش وارد شدم بعضیشان میگفتند: خدا چهره ای چون چهره آدمیان دارد و بعضیشان میگفتند: خدا دست دارد و دلیلشان آیه (بیدیّ استکبرت) بود و بعضیشان میگفتند: خدا جوانی است در سنّ سی سالگی، نظر شما در این باره چیست؟
حضرت تکیه داده بود راست بنشست و گفت: خداوندا ببخشای ببخشای. سپس فرمود: ای یونس! هر کس گمان برد که خدا چهره ای چون چهره آدمیان دارد او مشرک است و هر کس معتقد باشد که خداوند اعضائی چون اعضای آدمیان دارد او کافر است، شهادتش را مپذیرید و گوشتی را که بدست او کشته شود مخورید، خدا برتر از آنست که به صفات آفریدگانش تشبیه شود، چهره خدا پیامبران و اولیای او است، و اینکه فرموده: (بیدیّ) مراد از ید قدرت او است چنانکه (و ایّده بنصره) از همین ماده ید است.
هر کس گمان برد که خداوند در چیزی یا بر چیزی قرار دارد یا از حالی بحالی منتقل میشود یا چیزی میتواند از خدا جدا باشد یا چیزی او را به خود مشغول میدارد خدا را به اوصاف آفریده هایش متصف نموده، خدا آفریدگار هر چیز به معیارهای فکری بشر مشخص نشود و به بشری مانند نباشد، جائی از او خالی نیست و در جائی قرار ندارد، در حالی که از درک افکار دور است به هر چیزی نزدیک است، اینست پروردگار ما که جز او خدائی نیست، هر کس چنین خدائی را بجوید و او را دوست دارد او یکتا پرست میباشد و هر کس خدا را بجز این صفات بجوید خدا از او بیزار است و ما نیز از او بیزاریم. (بحار: 3 / 287).
ابو قره محدث بحضرت رضا (ع) گفت: بما رسیده که خداوند دیدن (خودش) و سخن گفتن (با خودش) را بین دو تن از پیامبرانش تقسیم نمود که سهم موسی (ع) را سخن گفتن و سهم محمد (ص) را دیدن قرار داده؟ حضرت فرمود: پس چه کسی (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار) را بجن و انس رسانده (جز محمد) و چه کسی (و لا یحیطون به علما) و (لیس کمثله شیء) را به مردم ابلاغ نموده جز محمد؟ مگر این محمد (ص) نبوده که خود آورنده این بیانات و آیات بوده؟ گفت: بلی. فرمود: چگونه میشود کسی که فرستاده خدا بر جمیع مخلوقین باشد و به مردم بگوید: من از جانب خدا آمده ام خدائی که چشمها درکش نکنند و علم کسی او را فرا نگیرد و مثل و مانندی ندارد سپس بگوید: من آن خدا را به چشم دیده ام و علمم به او احاطه کرده است و او بصورت بشر میباشد، آیا اینها شرم و حیا ندارند؟! این زندیقان چاره ای (برای مبارزه با پیغمبر) نداشتند جز اینکه تناقضی به وی نسبت دهند! ابو قره گفت: خداوند خود فرموده: (و لقد رآه نزلة أخری) (بار دیگر نیز او را دید) حضرت فرمود: بعد از این آیه آیه دیگری هست که میفهماند پیغمبر (در شب معراج) چه چیزی را دیده است (لقد رأی من آیات ربه الکبری)(بخشی از آیات بزرگ خدا را دید) و چنانکه دانیم آیات خدا غیر از خدا است...ابو قره گفت: پس روایات رؤیت دروغ است؟ فرمود: اگر روایات مخالف با آیات قرآن باشد دروغ میباشد که خداوند علمی بوجودش احاطه نکند و چشمی او را درک نکند و مانندی ندارد...
علی بن محمد بن جهم گوید: در مجلس مأمون بودم و حضرت رضا (ع) در مجلس حضور داشت مأمون گفت: یا ابن رسول الله مگر نه شما میگوئید پیغمبران معصوم بوده اند؟ فرمود: آری چنین است. مأمون آیاتی از قرآن (که موهم عدم عصمت انبیا بود) از حضرت پرسید که از جمله آیه (و لما جاء موسی لمیقاتنا و کّلمه ربه قال ربّ ارنی انظر الیک قال لن ترانی) بود و گفت: چگونه میشود پیغمبری مانند موسی کلیم الله نداند که خدا را نتوان دید تا بخود اجازه دهد درخواست دیدن کند؟! حضرت فرمود: موسی میدانست که خدا والاتر از آنست که به چشم دیده شود ولی چون وی (در کوه طور) با خدا سخن گفت و خداوند او را در جریان رازهای نهانی قرار داد و به قوم خویش بازگشت قومش گفتند: تا ما سخن خدا نشنویم چنانکه تو شنیده ای ایمان نیاوریم. جمعیت آنها هفتصد هزار بود که موسی از آنها هفتاد هزار و از آنها هفت هزار و از هفت هزار هفتصد و از هفتصد هفتاد تن برگزید و آنها را به کوه طور برد، آنها را به دامنه کوه بداشت و خود بر فراز کوه برفت و از خدا خواست با وی سخن گو ید. خداوند با او سخن گفت چنانکه همه سخن خدا را از هر سوی شنیدند، که خداوند سخن را در درخت ایجاد کرده بود و از آن به هر سوی پخش شد. آنان گفتند: ما از کجا بدانیم که این سخن خدا میباشد جز اینکه خدا را به چشم ببینیم؟! چون خداوند این سخن طغیان مآبانه از آنها شنید صاعقه ای فرستاد که در حال همه هلاک شدند. موسی گفت: پروردگارا! مردم را چه پاسخ دهم چون بگویند: تو آنها را محض اینکه دروغت ثابت نشود کشتی؟ خداوند آنها را دوباره زنده کرد و چون زنده شدند گفتند: لا اقل تقاضا مینمودی تو خود خدا را ببینی و نشانه هایش را بما بگوئی که او را بهتر بشناسیم. موسی گفت: خدا به چشم نیاید و او دارای کیفیت و شکلی نباشد (که در جهت خاصی قرار گیرد) خدا به آیات و نشانه های خلقش شناخته شود. آنها گفتند: تا تو چنین درخواستی نکنی ما ایمان نیاریم. موسی گفت: خداوندا! سخن اینها را شنیدی و خود به حال آنان آگاه تری. خداوند فرمود: درخواست آنها را بخواه که ترا بنادانی آنها مؤاخذه نکنیم. آنگاه موسی گفت: (رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی و لکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی)یعنی خداوندا خود را بمن بنما. فرمود: مرا نخواهی دید ولی به کوه بنگر اگر کوه بجای خود ماند مرا خواهی دید (تعلیق
بر محال) و چون خداوند به آیات خود در کوه تجلی نمود کوه از جا کنده و منهدم گشت و موسی از این منظره از هوش برفت، چون بهوش آمد گفت: خداوندا تو پاک و منزهی من توبه کردم و من نخستین کس از قوم خود باشم که بنادیدنی بودن تو ایمان
دارم. (بحار:4/36 47)
(خشم و خوشنودی خدا)
هشام بن حکم گوید: از امام صادق (ع) سؤال شد: آیا خداوند خشم و خوشنودی دارد؟ فرمود: آری، ولی نه چنانکه در مخلوقین است، زیرا رضا (خوشنودی) و خشم در مخلوق چیزی است که بر آنان عارض شود و شخص را از حالی بحالی برگرداند و در شخص اثر نهد و با شخص ترکیب گردد، و آفریدگار چیزی به وجودش درنیاید، او از حیث ذات و معنی واحد است (ترکیب و جزء ندارد) پس خوشنودی او عبارتست از ثواب او و خشمش عقاب و کیفر او است





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین