قرآن، معجزه جاودانه پیامبر است و از نظر شیرینی بیان و برتری معانی، نمونه ای ندارد، و یکی از ملاکات بلاغت، به کارگیری مجاز در کلام است و بزرگان گفته اند: (کلام البلغاء مشحون بالمجاز). بنابراین، این نوع صفاتی که نمونه هایی از آن را متذکر شدید، از باب مجاز و تشبیه است. مثلاً در محاورات عمومی می گویند: فلانی دست بسته یا دست باز است و هر دو کنایه از بخل و بخشش است، یا این که می گویند: دست بالای دست بسیار است، کنایه از قدرت برتر است. اگر قرآن می فرماید: ( ید الله فوق أیدیهم ) کنایه از تسلّط او بر بیعت کنندگان است. کسانی که راه تجسیم را در پیش گرفته اند، داوری آنان درباره این الفاظ این است که باید بر معنی حقیقی حمل شوند، از این جهت برای خدا دست و پا و چشم و گوش ثابت کرده اند و او را به سان انسان می پندارند که فقط درباره ریش و شرمگاه او نمی توان سخن گفت و اثبات بقیه اعضا برای او اشکالی ندارد. این گروه، چشم بسته به قرآن می نگرند، در حالی که قرآن می فرماید:( لیس کمثله شیء ) . [195] یکی از علمای وهابی که منکر مجاز در قرآن بود، و معتقد بود که این الفاظ را باید بر معانی ظاهری آنها حمل کرد، و طرفداران مجاز در قرآن را اهل تأویل می شمرد با یکی از علمای شیعه روبرو شد و آنچه توانست درباره شیعه و این که آنها قرآن را تأویل می کنند، سخن گفت: اتفاقاً آن عالم وهابی کور و نابینا بود. این عالم شیعی به او گفت: متأسفم که حضرت عالی در روز رستاخیز از رؤیت خدا و پیامبرش محرومید. آن عالم وهابی وحشت زده گفت: چرا؟ او در پاسخ گفت به گواه این آیه که( من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی وأضلّ سبیلاً ) ( [196]) آن وهابی نابینا گفت: این آیه مربوط به نابینایی قلب و روح است، نه نابینایی ظاهری. آن عالم شیعی گفت: این همان تأویل است که شما منکر آن هستی. او در پاسخ جز فحش و دشنام چیزی نداشت که بگوید. چگونه می توان مجاز و تأویل را در قرآن، منکر شد در حالی که قرآن، همه گناهان را به دست های انسان نسبت می دهد و می فرماید: ( ذلک بما قدّمت أیدیکم وأنّ الله لیس بظلاّم للعبید ). [197] (این کیفر به خاطر چیزی است که دست های شما پیشاپیش فرستاده اند و خدا بر بندگان ستم نمی کند). مسلّماً همه گناهان انسان با دست او انجام نمی گیرد، بخشی با چشم و بخشی با گوش و برخی با زبان و همچنین... ولی قرآن همه را به دست نسبت داده است، چون عضو فعال در انسان، دست او است و گناه، منسوب به خود انسان است. شبهه چهلم آیا پیامبر به حکم عقل و شرع، مجاز به تعیین جانشین بوده است؟ پاسخ پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) در تمام کارهای خود، پیرو وحی بود، آنچه که مربوط به شریعت بود، از آنجا الهام می گرفت و می فرمود: ( قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله قل ما یکون لی أن أبدّله من تلقاء نفسی إن اتّبع إلاّ ما یوحی إلیّ ). [198] (بگو من حق ندارم آن را از پیش خودم تغییر دهم. من جز از آنچه بر من وحی می شود از چیزی پیروی نمی کنم). بنابراین اگر فردی را برای جانشینی خود نصب کرده، قطعاً به امر الهی بوده است و مفسران در شأن نزول آیه ( بلّغ ما أُنزل إلیک من ربّک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس ) می گویند: شأن نزول آیه، نصب علی به خلافت در روز غدیر است. [199] و امّا از نظر خرد، مسلّماً گفتار شیخ الرئیس فصل الخطاب است. او در کتاب شفا در مبحث (امامت و خلافت) می گوید: (والتنصیص أقطع للشغب...) حاصل این که اگر پیامبری فردی را معین کند، از اختلاف جلوگیری می کند. اتفاقاً حیات پیامبران پیشین، این مسأله را به روشنی ثابت می کند و همگی برای خود جانشین انتخاب کرده اند و پیامبر نیز از این مجموعه مستثنی نیست، چنان که قرآن می فرماید: ( قل ما کنت بدعاً من الرسل ). [200] (من در میان پیامبران، چیز تازه و بی سابقه ای نیستم). ---------------------- [195] . شوری/ 11. [196] . اسراء/ 72. [197] . انفال/ 51. [198] . یونس/ 15. [199] . در نزول این آیه در گذشته سخن گفتیم و برخی از مدارک آن را متذکر شدیم. [200] . احقاف/ 9. منبع: tohod.ir
قرآن، معجزه جاودانه پیامبر است و از نظر شیرینی بیان و برتری معانی، نمونه ای ندارد، و یکی از ملاکات بلاغت، به کارگیری مجاز در کلام است و بزرگان گفته اند: (کلام البلغاء مشحون بالمجاز). بنابراین، این نوع صفاتی که نمونه هایی از آن را متذکر شدید، از باب مجاز و تشبیه است.
مثلاً در محاورات عمومی می گویند: فلانی دست بسته یا دست باز است و هر دو کنایه از بخل و بخشش است، یا این که می گویند: دست بالای دست بسیار است، کنایه از قدرت برتر است. اگر قرآن می فرماید: ( ید الله فوق أیدیهم ) کنایه از تسلّط او بر بیعت کنندگان است.
کسانی که راه تجسیم را در پیش گرفته اند، داوری آنان درباره این الفاظ این است که باید بر معنی حقیقی حمل شوند، از این جهت برای خدا دست و پا و چشم و گوش ثابت کرده اند و او را به سان انسان می پندارند که فقط درباره ریش و شرمگاه او نمی توان سخن گفت و اثبات بقیه اعضا برای او اشکالی ندارد.
این گروه، چشم بسته به قرآن می نگرند، در حالی که قرآن می فرماید:( لیس کمثله شیء ) . [195]
یکی از علمای وهابی که منکر مجاز در قرآن بود، و معتقد بود که این الفاظ را باید بر معانی ظاهری آنها حمل کرد، و طرفداران مجاز در قرآن را اهل تأویل می شمرد با یکی از علمای شیعه روبرو شد و آنچه توانست درباره شیعه و این که آنها قرآن را تأویل می کنند، سخن گفت: اتفاقاً آن عالم وهابی کور و نابینا بود. این عالم شیعی به او گفت: متأسفم که حضرت عالی در روز رستاخیز از رؤیت خدا و پیامبرش محرومید. آن عالم وهابی وحشت زده گفت: چرا؟ او در پاسخ گفت به گواه این آیه که( من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی وأضلّ سبیلاً ) ( [196]) آن وهابی نابینا گفت: این آیه مربوط به نابینایی قلب و روح است، نه نابینایی ظاهری. آن عالم شیعی گفت: این همان تأویل است که شما منکر آن هستی. او در پاسخ جز فحش و دشنام چیزی نداشت که بگوید.
چگونه می توان مجاز و تأویل را در قرآن، منکر شد در حالی که قرآن، همه گناهان را به دست های انسان نسبت می دهد و می فرماید:
( ذلک بما قدّمت أیدیکم وأنّ الله لیس بظلاّم للعبید ). [197]
(این کیفر به خاطر چیزی است که دست های شما پیشاپیش فرستاده اند و خدا بر بندگان ستم نمی کند).
مسلّماً همه گناهان انسان با دست او انجام نمی گیرد، بخشی با چشم و بخشی با گوش و برخی با زبان و همچنین... ولی قرآن همه را به دست نسبت داده است، چون عضو فعال در انسان، دست او است و گناه، منسوب به خود انسان است.
شبهه چهلم
آیا پیامبر به حکم عقل و شرع، مجاز به تعیین جانشین بوده است؟
پاسخ
پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله) در تمام کارهای خود، پیرو وحی بود، آنچه که مربوط به شریعت بود، از آنجا الهام می گرفت و می فرمود:
( قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله قل ما یکون لی أن أبدّله من تلقاء نفسی إن اتّبع إلاّ ما یوحی إلیّ ). [198]
(بگو من حق ندارم آن را از پیش خودم تغییر دهم. من جز از آنچه بر من وحی می شود از چیزی پیروی نمی کنم).
بنابراین اگر فردی را برای جانشینی خود نصب کرده، قطعاً به امر الهی بوده است و مفسران در شأن نزول آیه ( بلّغ ما أُنزل إلیک من ربّک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس ) می گویند: شأن نزول آیه، نصب علی به خلافت در روز غدیر است. [199]
و امّا از نظر خرد، مسلّماً گفتار شیخ الرئیس فصل الخطاب است. او در کتاب شفا در مبحث (امامت و خلافت) می گوید: (والتنصیص أقطع للشغب...) حاصل این که اگر پیامبری فردی را معین کند، از اختلاف جلوگیری می کند.
اتفاقاً حیات پیامبران پیشین، این مسأله را به روشنی ثابت می کند و همگی برای خود جانشین انتخاب کرده اند و پیامبر نیز از این مجموعه مستثنی نیست، چنان که قرآن می فرماید:
( قل ما کنت بدعاً من الرسل ). [200]
(من در میان پیامبران، چیز تازه و بی سابقه ای نیستم).
----------------------
[195] . شوری/ 11.
[196] . اسراء/ 72.
[197] . انفال/ 51.
[198] . یونس/ 15.
[199] . در نزول این آیه در گذشته سخن گفتیم و برخی از مدارک آن را متذکر شدیم.
[200] . احقاف/ 9.
منبع: tohod.ir
- [سایر] شبهات وهابیت در جسمانیت خدا و پاسخ آنها چیست؟
- [سایر] وهابیت در مورد جسمانیت خدا چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] اعجاز قرآن از نظر بیان تنزیه خدا از صفاتی مانند جسمانیت و مرئی بودن چگونه است؟
- [سایر] آیا اراده خداوند از صفات ذات است، یا از صفات فعل؟
- [سایر] معنای صفات ثبوتیه و سلبیه خداوند چیست؟
- [سایر] صفات جلال و جمال خداوند کدامند؟
- [سایر] منظور از اسماء و صفات خداوند چیست؟
- [سایر] معیار تفکیک صفات ذات و فعل خداوند چیست؟
- [سایر] چگونه بهشت تجلی گاه اسماء و صفات خداوند است؟
- [سایر] آیا صفات تکبر و تواضع سزاوار خداوند است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر خبری را به اعتقاد این که راست است به خدا یا پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم یا ایمه علیهم السلام نسبت بدهد و بعد بفهمد دروغ بوده روزه اش باطل نمی شود
- [آیت الله اردبیلی] زنی که عادت وقتیّه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، چنانچه مقداری از خون دارای صفات حیض بوده و بقیه دارای صفات حیض نباشد، باید خونی را که دارای صفات حیض است، حیض و بقیه را استحاضه قرار دهد، به شرط آن که اولاً: خونی که دارای صفات حیض است، کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیا: خون دیگری با آن تعارض نکند؛ یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خون اول که دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند که دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول و روزهایی که در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که در حق علی(علیه السلام) و سایر امامان(علیهم السلام) غلو کنند; یعنی، آن بزرگواران را خدا بدانند یا صفات مخصوص خدایی برای آنها قائل باشند، کافرند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن فاقد صفات حیض باشد و یا خونی که دارای صفات حیض است کمتر از سه روز باشد، تمام آن استحاضه است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مضطربه، مبتدئه و یا ناسیه، بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی را که دارای صفات حیض است، حیض و خونی را که دارای صفات استحاضه است، استحاضه قرار میدهد، به شرط آن که اوّلاً: خون دارای صفات حیض کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد و ثانیا: خون دیگری با آن تعارض نکند، یعنی قبل از گذشتن ده روز از پایان خونی که دارای صفات حیض است، خون دیگری نبیند که دارای صفات حیض بوده و مجموع آن و خون اول که دارای صفات حیض است و روزهایی که در بین آنها واقع شده، بیشتر از ده روز باشد، مثل آن که پنج روز خون سرخ یا تیره و چهار روز خون زرد و دوباره هفت روز خون سرخ یا تیره ببیند.
- [آیت الله وحید خراسانی] مس نمودن خط قران یعنی رساندن جایی از بدن به خط قران برای کسی که وضو ندارد حرام است و رساندن موی بدن به قران مانعی ندارد در صورتی که از توابع بشره شمرده نشود و اگر قران را به زبان فارسی یا به زبان دیگری ترجمه کنند مس ان در غیر اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال اشکال ندارد
- [آیت الله وحید خراسانی] کسی که وضو ندارد بنابر احتیاط واجب نباید اسم ذات و اسماء صفات خداوند متعال را به هر زبانی که نوشته شده باشد مس نماید و احتیاط مستحب ان است که اسماء مبارکه چهارده معصوم علیهم السلام را هم بدون وضو مس ننماید
- [آیت الله خوئی] کسی که وضو ندارد بنابر احتیاط واجب حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصة او را به هر زبانی نوشته شده باشد مس نماید. و بهتر آن است که اسم مبارک پیغمبر و امام و حضرت زهراءِ علیهم السلام را هم مس ننماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ناسیه بیشتر از ده روز خون ببیند و تمام آن دارای صفات حیض باشد و یا خونی که دارای صفات حیض است بیشتر از ده روز باشد و یا خون دیگری با آن تعارض کند، بنابر احتیاط واجب باید از ابتدای دیدن خون تا هفت روز را حیض و بقیّه را استحاضه قرار دهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که وضو ندارد بنا بر احتیاط حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصه او را - به هر زبانی که نوشته شده است - مس نماید، مگر پولی که بر آن نام خدا نوشته شده باشد که دست زدن به آن اشکال ندارد و بلکه بنا بر احتیاط مستحب نامهای مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را هم مسّ ننماید.