در پاسخ به این سؤال چنین می‌توان گفت: 1. از مجموع آیات و روایات استفاده می‌شود که کشته شدن جوان تازه به بلوغ رسیده (غلام)، حادثه‌ای اتفاقی و یا عملی که از میل نفسانی و یا غضب نشأت گرفته باشد، نبوده است. 2. قرآن کریم، از حضرت خضر(ع) به عنوان بنده‌ای از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهی، نام می‌برد. 3. کشته شدن آن جوان به دست حضرت خضر(ع)، به دستور و حکم خداوند متعال صورت پذیرفته است. 4. بدون این‌که گفتگو و مشاجره‌ای خاص میان حضرت خضر(ع) و آن جوان انجام پذیرفته باشد، حضرت خضر(ع) با آگاهی و عمد اقدام به کشتن او نموده و عمل وی، کاری اتفاقی نبوده است. 5. پدر و مادر جوان کشته شده، از مؤمنانی بودند که خداوند عنایت ویژه‌ای به آنان داشت و حضرت خضر(ع) از مبتلا شدن آنان به عصیان و گمراهی، توسط آن جوان در خشیت بود؛ زیرا وجود این فرزند، سبب کفر و فساد و ضررهای بیشتری در آینده می‌شد. 6. از آیات مربوط به این جریان و روایاتی که از امامان معصوم‏(ع) به دست ما رسیده است، استفاده می‌شود که خداوند اراده فرمود به جای این جوان، فرزند دختری به پدر و مادر او بدهد تا نسل‌های زیادی از او به درجه نبوت برسند. بر اساس همین نقل‌ها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه وجود نهادند و وجود این پسر، مانعی از نزول این برکات الهی بود. 7. جوان مذکور، گرفتار کفر شدیدی بود؛ به گونه‌ای که هیچ امیدی به تأثیر نور هدایت الهی در آن وجود نداشت و مُهر لجاجت و انکار و نپذیرفتن ایمان بر قلب او زده شده بود، هرچند که در ظاهر، فردی پاک به نظر می‌رسید. به دیگر سخن؛ می‌توان گفت: جرم جوان، کفر و یا ارتداد فطری بود و جزای چنین امری قتل می‌باشد. 8. کشته شدن جوان، فواید و نتایج فراوانی را به همراه داشت که برخی از آنها عبارتند از: محفوظ ماندن ایمان پدر و مادر او؛ جلوگیری از ناراحتی‌هایی که پدر و مادر جوان به خاطر احساسات و عواطف خانوادگی دچار آن می‌شدند؛ سربلند بیرون آمدن از امتحان و قضا و قدر الهی؛ رسیدن به خیری (دختر) که با کشته شدن جوان تحقق پذیرفت؛ آگاهی حضرت موسی از اسرار و علوم غیبی و حقایق باطنی؛ اجرای حدود الهی به دست حضرت خضر(ع)؛ جلوگیری از سنگین شدن پرونده سیاه أعمال جوان به خاطر کارهایی که در آینده مرتکب آن می‌شد (از جمله: گمراه نمودن پدر و مادر و اذیت آنان) و... .
در گفتگوی حضرت خضر(ع) و حضرت موسی(ع) -که در آیه 74 سوره کهف بیان شده- از نقطه نظر عاطفی، کشته شدن بچه توسط حضرت خضر(ع) چه توجیهی دارد؟ آیا باید این حادثه را یک اتفاق خاص قلمداد کرد که به اذن الهی صورت گرفته است؟
در پاسخ به این سؤال چنین میتوان گفت:
1. از مجموع آیات و روایات استفاده میشود که کشته شدن جوان تازه به بلوغ رسیده (غلام)، حادثهای اتفاقی و یا عملی که از میل نفسانی و یا غضب نشأت گرفته باشد، نبوده است.
2. قرآن کریم، از حضرت خضر(ع) به عنوان بندهای از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهی، نام میبرد.
3. کشته شدن آن جوان به دست حضرت خضر(ع)، به دستور و حکم خداوند متعال صورت پذیرفته است.
4. بدون اینکه گفتگو و مشاجرهای خاص میان حضرت خضر(ع) و آن جوان انجام پذیرفته باشد، حضرت خضر(ع) با آگاهی و عمد اقدام به کشتن او نموده و عمل وی، کاری اتفاقی نبوده است.
5. پدر و مادر جوان کشته شده، از مؤمنانی بودند که خداوند عنایت ویژهای به آنان داشت و حضرت خضر(ع) از مبتلا شدن آنان به عصیان و گمراهی، توسط آن جوان در خشیت بود؛ زیرا وجود این فرزند، سبب کفر و فساد و ضررهای بیشتری در آینده میشد.
6. از آیات مربوط به این جریان و روایاتی که از امامان معصوم(ع) به دست ما رسیده است، استفاده میشود که خداوند اراده فرمود به جای این جوان، فرزند دختری به پدر و مادر او بدهد تا نسلهای زیادی از او به درجه نبوت برسند. بر اساس همین نقلها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه وجود نهادند و وجود این پسر، مانعی از نزول این برکات الهی بود.
7. جوان مذکور، گرفتار کفر شدیدی بود؛ به گونهای که هیچ امیدی به تأثیر نور هدایت الهی در آن وجود نداشت و مُهر لجاجت و انکار و نپذیرفتن ایمان بر قلب او زده شده بود، هرچند که در ظاهر، فردی پاک به نظر میرسید. به دیگر سخن؛ میتوان گفت: جرم جوان، کفر و یا ارتداد فطری بود و جزای چنین امری قتل میباشد.
8. کشته شدن جوان، فواید و نتایج فراوانی را به همراه داشت که برخی از آنها عبارتند از: محفوظ ماندن ایمان پدر و مادر او؛ جلوگیری از ناراحتیهایی که پدر و مادر جوان به خاطر احساسات و عواطف خانوادگی دچار آن میشدند؛ سربلند بیرون آمدن از امتحان و قضا و قدر الهی؛ رسیدن به خیری (دختر) که با کشته شدن جوان تحقق پذیرفت؛ آگاهی حضرت موسی از اسرار و علوم غیبی و حقایق باطنی؛ اجرای حدود الهی به دست حضرت خضر(ع)؛ جلوگیری از سنگین شدن پرونده سیاه أعمال جوان به خاطر کارهایی که در آینده مرتکب آن میشد (از جمله: گمراه نمودن پدر و مادر و اذیت آنان) و... .
- [سایر] 1- چه دلیلی وجود دارد که پیامبران حتّی قبل از بعثت خود و در دوران طفولیّت نیز معصوماند؟ چه اشکالی دارد اگر مانند مرحوم شیخ صدوق قائل شویم که سهو و خطایی که ضرری به جنبهی نبوّتشان نداشته باشد از آنها مرتفع نیست؟2- در آیه 73 سوره کهف حضرت موسی به عبد صالح میفرمایند: (لا تُؤاخِذْنی بِما نَسیتُ...). آیا توجیهی برای این نسبت نسیان که در برابر فرمان آن معلّم الهی از حضرت موسی سر زد وجود دارد؟ زیرا او به موسی گفته بود که (فَإِنِ اتَّبَعْتَنی فَلا تَسْئَلْنی عَنْ شَیْءٍ حَتّی أُحْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکراً) امّا موسی به او اعتراض کرد ((قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً))، و در این آیه هم در مقام اعتذار آن اعتراض را مستند به نسیان میکنند.
- [سایر] در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.
- [سایر] در داستان حضرت موسی (ع) و گذر بنی اسراییل از دریا در آیه 136 سوره اعراف از تعبیر یم استفاده شده و در آیه 138 همان سوره کلمه (بحر) آمده است؟ چه تفاوتی میان یم و بحر وجود دارد؟ آیا این نظر که آنها از دریای احمر عبور کردند نه رود نیل درست است؟ بعد از عبور از رود نیل یا دریا به کجا رفتند ؟