سلام/ نظر من که مهم نیست ؛ اما واقعا هر کسی حق تشکیل خانواده داره با ظاهر زیبا یا نازیبا ، سالم یا بیمار! فقط باید طرفین در انتخاب همسر اصلا مجبور نباشند! و تحت تاثیر فشار خجالت، جوگیری و رودرواسی و... نباشند. و چند نکته: 1. زیبایی ملاک و معیار ثابتی نداره یک نفر در نگاه شما نازیباست و در نگاه دیگری زیبا. 2. زیبایی شاید برای شروع یک آشنایی و انتخاب موثر و محرک باشد اما مسلما در ادامه و بقای یک زندگی پرچالش نقش اساسی ندارد. 3. آیا افرادی که با طلاق زندگی مشترکشان شکست می خورد، همه زشت و نازیبا هستند؟! واقعا به نظر شما چهره ی نازیبا باعث طلاق است ؟!!!! 4. اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی و سلامت روحی و روانی و هوش هیجانی تاثیر شگرفی در محبوبیت و جذابیت دارد. 5. حُسن خُلق بسیار ارزشمندتر و مبارک تر از حُسن قیافه و چهره است. 6. این احساس خشم و نارضایتی از شما -حتی اگر زیباترین دختر باشی- چهره ی دوست داشتنی و قابل اعتماد نمی سازد و موج منفی و احساس ناخوشایندی در خواستگار ایجاد می کند. 7. دخترم حال و مقام "شُکر" معجزه می کند. به جای شکایت از نقش که شکایت از نقاش -سبحانه و تعالی- است، به تفکر در نعمت های بی شمار او و حمد و سپاس مشغول باش از دست و زبان که برآید            کز عهده شکرش به در آید خواندن یادداشت ها و پاسخ های مربوط به ازدواج را توصیه می کنم.
سلام جناب مرادی میخواستم بپرسم کسی که از نظر ظاهر مشکل داره آیا حق تشکیل خانواده نداره؟ چرا کسی که انتخاب میکنه اول ظاهر رو میبینه اگر مورد پسند واقع شد بعد میره سراغ باطن؟! آخه یه دختر نمیتونه انتخاب کنه باید انتخاب بشه که در اینصورت(مشکل ظاهر)هیج وقت انتخاب نمیشه و حق ازدواج ازش گرفته میشه...بالعکس هستند آقایانی که مشکل ظاهری دارند ولی خیلی راحت ازدواج میکنن یعنی دخترها خیلی راحت اونها رو میپذیرند چون آنها به زیبایی باطنی توجه دارند نه زیبایی ظاهری نظر شما در این مورد چیه؟ یا حق
سلام/ نظر من که مهم نیست ؛ اما واقعا هر کسی حق تشکیل خانواده داره با ظاهر زیبا یا نازیبا ، سالم یا بیمار! فقط باید طرفین در انتخاب همسر اصلا مجبور نباشند! و تحت تاثیر فشار خجالت، جوگیری و رودرواسی و... نباشند.
و چند نکته:
1. زیبایی ملاک و معیار ثابتی نداره یک نفر در نگاه شما نازیباست و در نگاه دیگری زیبا.
2. زیبایی شاید برای شروع یک آشنایی و انتخاب موثر و محرک باشد اما مسلما در ادامه و بقای یک زندگی پرچالش نقش اساسی ندارد.
3. آیا افرادی که با طلاق زندگی مشترکشان شکست می خورد، همه زشت و نازیبا هستند؟! واقعا به نظر شما چهره ی نازیبا باعث طلاق است ؟!!!!
4. اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی و سلامت روحی و روانی و هوش هیجانی تاثیر شگرفی در محبوبیت و جذابیت دارد.
5. حُسن خُلق بسیار ارزشمندتر و مبارک تر از حُسن قیافه و چهره است.
6. این احساس خشم و نارضایتی از شما -حتی اگر زیباترین دختر باشی- چهره ی دوست داشتنی و قابل اعتماد نمی سازد و موج منفی و احساس ناخوشایندی در خواستگار ایجاد می کند.
7. دخترم حال و مقام "شُکر" معجزه می کند. به جای شکایت از نقش که شکایت از نقاش -سبحانه و تعالی- است، به تفکر در نعمت های بی شمار او و حمد و سپاس مشغول باش از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید
خواندن یادداشت ها و پاسخ های مربوط به ازدواج را توصیه می کنم.
- [سایر] سلام جسته و گریخته بعضی از برنامه هاتونو دیدم و حرفاتون به دلم نشست.امروز صبح تو برنامه ی مردم ایران سلام یه قسمتی از بحثی رو شنیدم راجع به هویت جنسی جوانان..از دید یه دختر 19 ساله میگم نقش جو جامعه اگه نگیم مهمتر از خانواده ست در همون حده . دخترها وارد جامعه میشن توی خیابون راه میرن و متلک میخورن! پدیده ای که اینروزا واسه همه انگار عادی شده!اما واسه یه دختر هیچ وقت عادی نمیشه!اون دختر سعی میکنه محکم راه بره سرد و خشن نگاه کنه. سعی میکنه اون نرمی ای رو که باعث میشه مورد توهین قرار بگیره پنهان کنه..توجه کنین!پنهان کنه نه اینکه حقیقتا خشن بشه و باز هم پیدا میشن اراذلی که کم هم نیستن و به خودشون حق توهین کردن میدن در آخر چی میمونه واسه اون دختر؟؟جز یه نفرت جز یه حال تهوع!و سعی میکنه خودش رو پنهان کنه چون انگار این دختر بودن یه ضعفه که به پسرها ،مردها ،پیرمردها اجازه ی تحقیر میده.همه جا همین وضعه ..برخورد مغازه دارا..خیلی از به اصطلاح معلما واساتید!!چنان آدم رو منزجر میکنه که اون دختر ترجیح میده کاملا خشن کاملا سخت به نظر برسه ..این تاثیر جامعه گمونم مورد مهمی بود که اشاره نشد ببخشید خیلی طولانی شد!
- [سایر] سلام چند وقتی میشه میخوام بیام ازتون کمک بگیرم اما هی نمیشه! یا کاری برام پیش میومده که نمیتونستم بشینم پای کامپیوتر یا صفحه وبتون خیلی دیر بالا میومده و سرعت من پایین بوده! یکی از دوستام میره کلاس هایی که توی بعضی از ... ها و... برگزار میشه! کلا اینطوری که من متوجه شدم کلاسای بدی نیست. یه بار داشتیم باهام حرف میزدیم. گفت ماها از هرچیزی توی اسلام فقط ظاهرش رو گرفتیم و باطنش برامون مهم نیست. وقتی ازش خواستم مثال بزنه گفت: مثلا نماز خوندنمون. برامون مهم اینکه سر وقت بخونیم و از وقت خارج نشه ولی مهم نیست با چه کیفیتی بخونیم. الان خودش هم همین طوری نماز میخونه. یعنی نماز میخونه ولی نه توی اون ساعتی که باید بخونه که قضا نشه. ساعتش براش مهم نیست ولی همیشه نمازایی که میخونه با ارامش کامل . یعنی میفهمه نمازی که میخونه چیه! میخواستم کمکم کنید. اخه دختر بدی نیست. با اینکه حجابش کامل نیست و بعضی از چیزاش می لنگه اما دل پاکی داره. چکار کنم؟ چه جوری با چه استدلالی بهش بگم نمازی که توی وقت خونده بشه درسته؟! ممنون میشم کمکم کنید آقای مرادی. خدا پشت و پناهت یاعلی
- [سایر] سلام چند وقتیه که برای یکی از دوستام مشکلی پیش اومده و ازم خواسته که کمکش کنم موضوع ، اختلاف پدر و مادرش هست. اون میگفت که وقتی پدر مادرم با هم هستن ، با همدیگه خوبن اما وقتی یه نفر(یکی از آشناهای دو طرف) میاد زیراب یکی(پدر یا مادر) رو میزنه، بهم میریزن و میوفتن به جون هم! به گفته دوستم، معمولاً پدرش زودتر ناراحت میشه و دعوا رو اون شروع میکنه. معمولاً توی یه ماه 3-4 باری به جون هم میوفتن. خوشبختانه کمتر پیش اومده که دعواشون به کتک کاری بکشه! ناگفته نمونه که رفیقم و پدرش سابقه بیماری قلبی دارن و هر دوشون یه باری عمل قلب داشتن. در ضمن خانواده رفیقم (یه دختر 23 ساله هست که یه پسر 1ساله داره و خونشون کناره خونه پدر-مادرش هست) و (یه دختر 16 ساله که رفیق بنده هست) و (یه پسر 16 ساله داشتن که 4 سال پیش تو تصادف فوت کرد) هستن. و بنده 17 سالمه. تنها راهی که به ذهن من رسید برای حل این مشکل ، صحبت کردن با فرد خاطی(جناب زیراب زن! ) با لحنی نسبتاً تند هست که احتمال میدم در حضور خونواده یا همسر-شوهر خودش باشه بهتر اثر کنه ، هست. البته این راهی بود که به ذهن من خطور کرده. به نظر شما برای این که تنش بین این خونواده کمتر بشه، چیکار باید کرد؟؟؟ در ضمن اگه سوالم تکراری هست لطف کنید کد یه سوال مشابه رو بدید. ممنون میشم برای حل این مشکل دوستم کمکش کنید
- [سایر] سلام و ممنون که خوندید.من در مورد شیفتگی میخواستم بنویسم.به نظر من آدمها در سطح عاطفی هم باید همدیگر رو بشناسند.اگر تعهدی و اخلاقیات نباشه چه فرقی با دوستی دختر و پسر 18-19 ساله داره که زود فراموش میشه.چطور میشه با کسی زندگی کرد که نمیتونه ویا بلد نیست محبتش رو اظهار کنه(قابل توجه خودم!!!!!!). چطور فقط با چند جلسه صحبت رسمی میشه فهمید با یک کوه یخ طرفید(بازم خودم!! ) یا یک ادم نرمال با همه دغدغه هایش و با همه احساساتش و نگرانیهایش.من فکر میکنم هر کسی که بدونه هدفش چیه و برای چی میخواد ازدواج کنه واز زندگی چه انتظاری داره بیخود شیفته نمیشه.منظورم اینه که یک دختر و پسر نرمال که هدفشون از اشنایی زندگی مشترکه دلیلی نداره که در ابتدا عاشق و واله هم بشند ولی میشه یک علاقه مبتنی بر عقل و فکر داشت نه در اول کار بلکه وقتی که ادم بفهمه این اشنایی میتونه به جای دلخواه برسه. ولی باز هم اعتقاد دارم ادمها در سطح عاطفی هم باید از هم چنددرصدی مطمئن بشند(بد فکر نکنید).امیدوارم مهارت شنیدنم خوب باشه!!!مرسی که باز هم میخونید.اگر جوابی بود باز هم مینویسم.
- [سایر] با سلام اقای مرادی از اینکار بسیار قشنگتون ممنون،از اینکه بی ریا و خالصانه پای حرفها و درد دلهای ادمهای کشورتون میشینید ممنون.اما گله ای از شما دارم،من کوچیکتر از اون هستم که بخوام به شما پیشنهاد و یا انتقادی بکنم،اما احساس کردم اگه حرف نزنم اشتباه کردم،شما دارید همه تلاشتونو میکنید که کمک کنید،خوشبختانه از منابعی که در یادداشت هاتون ازش نام میبرید میشه فهمید مطالعات روانشناسی هم دارید،اما فکر نمیکنید بعضی از امور احتیاج داره که یه متخصص راجع بهش حرف بزنه؟وقتی یه خانمی واسه شما دردل میکنه که خواستگار نداره،وقتی اونهمه رنج و ازارو توی حداقل یه پاراگراف سرهم بندی میکنه و براتون مینویسه به نظر شما اینکه شما در جواب بهش میگید فعالیت اجتماعیتونو زیاد کنید،این حرف شما یعنی اینکه شما مشکل اون شخصو جدی گرفتید،یعنی اره تو حق داری،اونوقت این دختر جوون که واسه خاطر شریک ایندش پا تو اجتماع میذاره چی جوری باید راجع به ادمای اطرافش فکر کنه؟هر کی نگاش کرد فکر میکنه طرف هدفی داره،شما دنیای پاک درون خودتون رو نگاه نکنید ،ما زنها همیشه قربانی جاه طلبی های اقایون بودیم،البته نه همه اقایون،منو میبخشید که این نقل قول زشتو بیان میکنم اما دلم میخواد ذره ای از افکار ادمهای کشورتون رو بدونید،یه اقایی میگفت پسرها عقیده دارن تا زمانی که شیر تازه هست نیازی به خریدن یه گاو نیست،یه نگاه به امار طلاق بندازید،فکر میکنید علت نا اگاهی های جوون های ما فقط خودشونن؟من توی برنامه مردم ایران سلام داستانی از امیرکبیر شنیدم که منو تحت تاثیر گذاشت،وقتی برای جلوگیری ازآبله دستور به زدن واکسن شد یه مرد امی از اینکار در مورد بچش صرف نظر کرد،و بچش مرد،امیرکبیر وقتی شنید گریه کرد و در جواب کسی که علت گریشو پرسید گفت:من در جهل این مرد مسئولم.اقای مرادی عزیز،مشکل ادمها مخصوصا دختر خانمهای دم بخت که به خاط ازدواج نکردن دنیا رو تیره میبینن 2 جمله نیست،اگه واقعا براتون مهمه لطفا برای این مساله که میدونم و دارم میبینم همه جایی هم شده یه جواب اساسی تری بدید،من به ندای درونم گوش کردم و براتون نوشتم، ،امیدو.ارم از حرفام ناراحت نشده باشید،با یه جمله از اندره ژید ازتون خداحافظی میکنم:عظمت در نگاه تو باشد نه آن چیزی که تو به ان مینگری. اگه بخوام به زبان عامیانه ازش استنباط کنم باید بگم نبین کی میگه ببین چی میگه.خداوند نگهدارتون باشه آرزوی سلامتی برای خانوادتون میکنم.
- [سایر] سلام یکی از دوستهای من پدر و مادرش بخاطر زن گرفتن مجدد پدرش از هم جدا شدند پدرش متاسفانه اعصاب ارومی هم نداره و دائما قبل از طلاق که دوست منو مادرشو میزد چند وقت پیش هم توی عروسی برادر نامزد دوستم نامزدشو زده دوست منم خیلی ناراحته حتی به خودش اسیب میزنه و هیچی نمیخوره خیلی نگرانشیم نامزد میگه که تابستون امسال ازدواج کنند ولی دوستم قبول نمیکنه و میگه مادرم تنها میمونه( دوستم یه برادر دوقلو یه خواهر بزرگتر که ازدواج کرده داره) هرچی هم نامزدش تلاش میکنه حال دوستم خوب بشه اصلا تاثیری نداره دوستم سیر شده از زندگیش انگار قبل از طلاق پدر و مادرش هم تصمیم به خودکشی گرفته بود که خوشبختانه تونستیم منصرفش کنیم . خانواده ی نامزدش هم هرکاری میکنن که دوستم در ارامش باشه و خوشحال باشه . راستش من یه شهر دیگم و فقط از طرق تلفنو پیامک یا چت کردن باهاش در ارتباطم نمیدونم چیکار کنم واسش میشه یه کمکی کنید و من و نامزدشو خانوادشو راهنمایی کنیم که چیکار کنیم
- [سایر] با سلام. بدون حاشیه یه راست میروم سر موضوع: سئوال من مشکل من در انتخاب نهایی بین دانشگاه رفت نو حوزه رفتن است! من پسری 19 ساله هستم که یک سال پشت کنکور ماندم (یعنی دوبار کنکور دادم) ودر نهایت چونکه رشتم ریاضی فیزیک بود تونستم در دانشگاه سراسری ارومیه دوره روزانه در رشته فیزیک نظری قبول بشم وحالا هم حدود یک ماه ونیم است که دارم میرم دانشگاه. ولی یه دو یا سه سالی است که به دلم افتاده که برم حوزه. حالا مطمئن نیستم که این به دل افتادن ناشی از تخیلات لحظه ای است یا نه واقعا خدا میخواد( آخه شنیدم که هرچیزی که ما واقعا دلمون بهش سوق داده میشه ومیخوایم اونو خدا میگه برو طرفش! (این درسته؟))-( یهجورایی مذهبی بودن رو تو طلبه بودن میدونم!!) البته بابام مخالفت میکنه و میگه که شغل خوبی نیست واین برات شغل نمیشه ودر آینده مشکلات خیلی زیادی خواهی داشت ومنزلت اجتماعی نداره وآیندش معلوم نیست ( واگه فردا این نظام یه جوریش شد تو جونت در خطره!) و از این حرفا. این که میگم بابام مخالفه آیا میشه که با وجود ناراضی بودن پدر من باز هم به حوزه برم. البته مادرم کمی بگی نگی راضی هست. آیا این کار کار درستیه؟ولی من احساس خوبی بهش دارم (به حوزه رفتن). ولی بالاخره برا دانشگاهم خیلبی زحمت کشیدم . از طرفی این رشته من در دانشگاه خیلی سخته وبراش در آینده کارش خیلی نداره(البته اونجوری که میگن ، آیا واقعا اینجوریه). حالا شاید این زیاد مهم نباشه وبشه با یه کنکور مجدد دادن این مشکل رو برطرف کرد. ولی مشکل من در اصل قضیه هست. البته من در این مورد حوزه یا دانشگاه با خیلی ها مشاوره کردم وهرکس یه حرفایی گفته و اگه ناراحت نشین باید بگم هرکسی سعی کرده زیاد حوصله نذاره وزود خاتمه ش بده وتموم بشه. ولی اینا نمیدونن که من اینو همینجوری نمیپرسم وپای آینده من درمیونه. البته از مشکلات طلبگی هم درست وغلط خبر کمی دارم . شما ببیندی اینا درسته؟: مثل دور بودن از خانواده( چون ما در یکی از شهرستانهای آذربایجان غربی هستیم واگه خدا بخواد میخواهم از قم قبول بشم)- درسهای زیاد وفشرده- شنیدم که به هر 3نفر یه اتاق 3در 4 میدن. آخه من تو خوابیدن خیلی حساسم واگه کسی شب خروپف کنه یا حرف بزنه تو خواب یا ... اصلا نمیتونم بخوابم. به همین خاطر دیگه تو ارومیه تو خوابگاه نمیمونم وبیرون خودم تنها یه خونه شخصی کوچیک البته با همکاری پدرو مادرم گرفتم واونجا میمونم. خوب میگفتم- مشکلات موندن وتحصیل وازدواج- راستی این ازذواج چجوریه؟- آینده شغلیش چجوریه و مثلا یه طلبه که حدودا 10سال خوند آیا یه انتخاب داره؟ مثلا باید بره وتویه مسجد مثلا پیش نماز بشه؟ یا فقط بره تو یه مسجد سخنران بشه؟ البته من نمیگم که ازین کارا زیاد خوشم نمیاد(البته نمیدونم چرا؟) ولی آیا گرایش دیگه ای هم داره؟- این مورد توجه قرار گرفتن من در پوشیدن لباس روحانیت برا من یه مسئله هست. نمیدونم چرا فکر میکنم که از پوشیدن این لباس کمی خوشم نمیاد. میشه آخوند شد وبا لباس عادی بود؟ وn مشکل دیگه که شاید باشه. ببینید من ازین میترسم که یه روزی به خودم بیام وبه حوزه برم واونجا به من بگن که دیر از خواب پاشدی وسن تو زیاده!. از اون روز میترسم. از اون روز میترسم که خدا بهم بگه که من اینو به دلت انداختم وتو قبول نکردی و... . از اینا میترسم. اصلا وقتی با کسی در این مورد مشورت میکنم ، وقتی که از من میپرسه که آخه هدف اصلیت از حوزه رفتن چیه من واقعا میمونم!! یعنی واقعا اون هدف اصلی ومهم رو نیمدونم چی بگم. میگن واسه چیش میری؟ واسه پولش واسه لباسش واسه ... . واسه چی؟ ولی من جوابی ندارم. یعنی اون عشق روحانیت ور نمیتونم بیان کنم وهمیشه محکوم میوفتم. اوه!. ببخشید خیلی زیاد شد. خلاصه این ریش واین قیچی! شاید این آخرین مشاوره ای باشه که میکنم وبر اساس همین جواب شما تصمیم بگیرم. در آخر ، یا الله!
- [سایر] سلام ضمن تشکر از سایت زیبا خلاق و جامعتون من ایرانی تهرانی28ساله مهندس صنایع کارشناس کنترل پروژه متاهل هستم آقای دکتر من مدت 1سال که با دختر داییم که دیپلم داره ازدواج کردم قبل از اون هم یک سال عقد بودیم .ما ظاهرا رابطه خیلی خوبی با هم داریم فقط خانمم خیلی به خانوادش وابسته است.از صبح که من میرم شرکت اون میره خونه خواهرش ویا خونه مادرش تا نیم ساعت قبل اینکه من بیام خونه. وقتی من میرسم خونه اون خیلی خسته است حوصله منو نداره من با رفتنش مشکلی ندارم اون حق داره بره ولی به نظر من اون تحت تاثیر من نیست و به شدت به هر حرفی که اونا بزنن انگاری وحی منزل باشه، گوش میده . من بارها تلاش کردم که اون یه کلاسی بره برای روحیش،کلاس ورزشی،ایروبیک،قرآن،مشاوره زندگی و ... اما همیشه متاسفانه انگار که این کلاسا وقت رفت و اومدشو به خونه اونا کم میکنه ،باهام همکاری نمی کنه میگه دوست ندارم برم. خلاصه همش دوست داره تو خونه اونا کار یدی کنه ،از اول من حدس میزدم از لحاظ فکری خیلی با هم فاصله داشته باشیم ولی فکر می کردم تغییر میکنه اما متاسفانه یک آدم ظاهربین سطحی و ... باقی مونده و اصلاً نمی خواد تغییر کنه حتی از من میخواد با دوستای من که هم خودشون هم زناشون تحصیل کرده اند کمتر رفت و آمد کنیم یا نکنیم من احساس میکنم احساس کمبود میکنه اما من این مسائل هیچ وقت بهش سرکوفت نزدم و فقط خواستم با محبت به یه اشتراک برسیم ضمن اینکه مادر خانمم خیلی تو زندگیم دخالت می کرد یعنی تو زندگی همه خواهر برادرای خودش و دیگران دخالت می کنه اما من اوایل با تذکر و در آخر توی یه دعوای حسابی که اصلاًدلم نمی خواست اتفاق بی افته تهدیدش کردم که خداروشکر دخالتاش خیلی کمتر شده اما نفوذش رو خانمم خیلی زیاده به حدی که اعصاب منو خورد میکنه چون من دوست دارم خانمم انجوری باشه که من میخوام نه اونجوری که مادرش میگه . من به خاطره زندگیم و آبروم سعی می کنم از خیلی از مسائل بگذرم اما گذشت من باعث شده خانمم به راهی که خودش می خواد ادامه بده من بارها بهش گفتم اینجوری هیچ پیشرفت فکری نمی کنی اما اون فقط دوست داره خونه داری کنه ، اینقدر به خواهرش و مادرش و... کمک میکنه که تو سن 26 سالگی دست درد و پا درد شدید داره من اگه بهش بگم به خودت فشار نیار عصبانی میشه خلاصه خیلی دلم می خواد فاصلم با اون کم بشه ولی نمیدونم چه جوری؟ لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] با سلام من 19 سالمه و برای اولین بارعاشق شدم من در دانشگاه عاشق همکلاسیم شدم که اون هم همسن منه چون تا حالا عشق رو تجربه نکرده بودم متوجه احساسم نشده بودم و سعی کردم اونو فراموش کنم اما یکسال گذشت و من نتونستم این کار رو بکنم تا این که این مسئله رو با همکلاس پسر کلاسمون(دوست صمیمیم) در میون گذاشتم من خیلی خجالتی بودم و گفتم نمبتونم رودرو برم جلو و ازش خواستگاری گنم دوستمم سعی کرد شمارشو بگیره تا تلفنی بهش بگم که دوسش دارم اما به هر دری زد نشد دیگه داشتم نا امید میشدم و از خدا خواستم که به یاری من برسه تا اینکه دوستم مشکل منو به یکی از همکلاسی های دختر کلاس گفت و اونم رفت با دختری که من دوسش دارم صحبت کرد و گفت که فلانی بهت علاقه مند شده و اومد بهم گفت که اون فقط لبخند زده وهیچی نگفته که منو دوست داره یا نه(اینو فهمیدم که شاید اون با این لبخند بهم علاقه داره) بنابراین خودم دل به دریا زدم و رفتم جلو وازش خواستگاری کردم اون اول به من گفت دوسم داره وبه چشم برادر بهم نگاه میکنه منم بهش گفتم هیچ وقت به یه پسر نگو به چشم برادر تو رو نگاه میکنم بدجور اذیت میشه اون گفت نمیخواد با هیچ پسری دوست بشه چون این کار آخر عاقبت نداره و منم درجا بهش گفتم اصلا قصد دوستی با شما رو ندارم و واقعا هم نداشتم من بهش گفتم شما که بلاخره باید ازدواج کنی خوب چرا نمیخوای با کسی که دوستون داره ازدواج کنی اون گفت الان قصد ازدواج نداره و هر وقت وقتش که بشه میاد و به من میگه و اینم بگم که این خانوم تو کلاس تا حالا با هیچ پسری حرف نزده ودر طول این مدت تنها پسری که باهاش حرف زده من بودم حتی منم صحبتو شروع نکرده بودم باهاش خودش باهام حرف زده بود و درباره مسائل درسی باهم صحبت کرده بودیم حالا سوال من اینه اگه این خانوم مثلا یه دو سه سال دیگه بیاد به من بگه که آمادگی ازدواج دارم منی که کار فعلا ندارم و مادرم هم همیشه میگه تو تا 25 سالت نشه برات زن نمیگیرم چی باید جوابش بگم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم میترسم اگه بهش بگم که آمادگی ازدواج ندارم و مجبوریم صبر کنیم دیگه فراموشم کنه و با یکی دیگه ازدواج کنه لطفا کمکم کنید بذارید اینا رو هم بگم من یه آدمی هستم که نماز میخونم و روزه هامم میگیرم اونم همین و با حجابه و در کل بگم از نظر دینی و مذهبی و فرهنگی به هم میخوریم
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما مشاور محترم: با شخصی در دانشگاه آشنا شدم که حال هر دو فارغ التحصیل شدیم. از معیارهای من برای ازدواج معتقد بودن به مسائل دینی است که همین باعث شده اکثر مواردی که برای ازدواج پیش می امده نپذیرم، چرا که باوجود اینکه انسانهای خوبی بودند، خیلی موظف به انجام نماز و روزه و .... نبودند. یکی از مواردی که باعث شد که مورد حاضر رو بپذیرم برای آشنایی بیشتر، پایبند بودن به مسایل اعتقادی اون هم نه فقط برای رفع تکلیف، بلکه با یک اعتقاد عمیق قلبی بود. در این مدت برخورد های مختلفی با ایشون داشتم، میتونم بگم که شناخت نسبتا خوبی ازشون به دست آوردم که از نظر اخلاقیات و رفتار و کردار، خودشون و خانوادشون مورد پسند هستند (صحبت هام هم بر اساس نتیجه گیری خودم و هم صحبت هایی که با خانواده ام داشتم هست). "تنها" مسئله ای که فکرو ذهن من رو (نه ایشون رو) مشغول کرده تفاوت بین حجاب مادرانمون هست. مادر من چادر سرشون میکنن و مقید هستن، مادر ایشون با یک ظاهر معمولی ای هستن بدون چادر که کمی هم به خودشون میرسن. مثلا توی مهمونی ها مادر من با چادر هستن و مادر ایشون با پیراهن و دامن و روسری که فقط در رابطه با 3،2 تا از اقوام خیلی نزدیکشون روسری سرشون نمی کنن. هستن تو فامیل خودمون کسایی که حجابشون همینطوره و ما با اونها ارتباط داریم، ولی خب از طرفی هم قرار نیست ما با اونها ازدواج کنیم! حجاب من و خواهر ایشون در یک حده و خانواده ام من رو قبول دارند. خانواده داماد اونها پدرشون فوق العاده مذهبیه، مادر دامادشون تقریبا با مادر شخص مورد نظر من در یک سطح هستن کمی پوشیده تر. با توجه به اینکه کفویت شرعی نسبی باید باشه، الان خیلی موارد دیگه ای هست که واقعا خوبه، شاید بشه با اونها از این تفاوت چشم پوشی کرد. اما مدام دلهره دارم ،اگه واقعا موضوع مهمه و انتخابم مشکل داره بیشتر از این ادامه ندم، ولی خب با این کارم چشم رو خیلی چیزهای خوب دیگه میبندم که تا الان تو بین اطرافیانم و موردهایی که برای ازدواج برایم پیش اومده همه رو یک جا با هم ندیدم... با مادرم هم مطرح کردم ، ایشون گفتن بستگی داره در چه حدی باشن، و یعنی تا 9-10 ماه دیگه چیزی مشخص نمیشه....( زمان مورد توافق 2 طرف برای خواستگاری) من هم به فکر پذیرش خانواده ام هستم و هم اینکه در آینده برای خود من مشکلی بوجود نیاد. در مورد حجاب خودم هم با اون شخص صحبت کردم ، حجابی که الان دارم رو قبول دارن .من چادر سر نمیکنم اما ساده و آراسته ام.... متشکرم....