انبیای الهی دارای درجات و مقامات متعددی هستند. بعضی تنها رسول تبلیغی هستند. اما بعضی دیگر همه مقامات چهارگانه: 1. دریافت وحی، نبوت، 2. تبلیغ و تشریع رسالت، 3. امامت، 4. حکومت، را دارا هستند. از جمله پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) دارای هر چهار مقام بودند. ولی جانشینان آن حضرت (از آن رو که حضرت رسول (ص) آخرین پیامبر از سوی خداوند بوده و پایان دهنده نبوت و رسالت است) تنها دو مقام و منصب امامت و حکومت را بر عهده دارند که از آن در جهت حفظ دین و اقامه حدود و اجرای احکام الهی استفاده می کنند. از آن جا که از نظر پیامبر اسلام (ص) بنا بود علی (ع) جانشین او باشد این مسئولیت در مواردی شامل زمان حیات آن بزرگوار نیز می شود. از جمله در جریان هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه آن حضرت، علی (ع) را در جای خود خوابانید تا جان پیامبر (ص) حفظ شود و رسالت و نبوت مصون و محفوظ بماند و در ضمن این حرکت نمادی برای شجاعت حضرت علی (ع) و گذری از امتحان الهی برای رسیدن به مقام امامت بود که در برابر عمل او عمل هیچ یک از اصحاب نمی تواند برابر و همسنگ باشد.
پیامبر(ص) هنگام هجرت از مکه به مدینه ابوبکر را همراه با خودش برد و او را نجات داد، و از طرفی علی (ع) را در معرض خطر قرار داد و از او خواست در جایش بخوابد ... پس اگر علی(ع) امام وصی و خلیفه منصوب از سوی خدا بوده است، آیا چنین کسی در معرض مرگ قرار داده میشود و جان ابوبکر که اگر بمیرد برای امامت ضروری نیست نجات داده میشود... و سؤال این است که کدام سزاوارتر است که خاری به پایش نخورد و در معرض مرگ قرار نگیرد؟
انبیای الهی دارای درجات و مقامات متعددی هستند. بعضی تنها رسول تبلیغی هستند. اما بعضی دیگر همه مقامات چهارگانه: 1. دریافت وحی، نبوت، 2. تبلیغ و تشریع رسالت، 3. امامت، 4. حکومت، را دارا هستند. از جمله پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) دارای هر چهار مقام بودند. ولی جانشینان آن حضرت (از آن رو که حضرت رسول (ص) آخرین پیامبر از سوی خداوند بوده و پایان دهنده نبوت و رسالت است) تنها دو مقام و منصب امامت و حکومت را بر عهده دارند که از آن در جهت حفظ دین و اقامه حدود و اجرای احکام الهی استفاده می کنند. از آن جا که از نظر پیامبر اسلام (ص) بنا بود علی (ع) جانشین او باشد این مسئولیت در مواردی شامل زمان حیات آن بزرگوار نیز می شود. از جمله در جریان هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه آن حضرت، علی (ع) را در جای خود خوابانید تا جان پیامبر (ص) حفظ شود و رسالت و نبوت مصون و محفوظ بماند و در ضمن این حرکت نمادی برای شجاعت حضرت علی (ع) و گذری از امتحان الهی برای رسیدن به مقام امامت بود که در برابر عمل او عمل هیچ یک از اصحاب نمی تواند برابر و همسنگ باشد.
- [سایر] چرا پس از رحلت پیامبر(ص)، علیرغم سفارشات مکرر ان حضرت درباره علی(ع) و گزینش رسمی وی به عنوان امام و جانشین در روز غدیر، مخالفان او را به راحتی از صحنه سیاسی کنار زدند و ابوبکر بدون برخورد با مانعی جدی به خلافت رسید؟
- [سایر] مالک اشتر یکی از یاران بزرگ علی که شیعیان او را بزرگ و گرامی می دارند می گوید: (أیها الناس، إن الله تبارک وتعالی بعث فیکم رسوله محمداً صلی الله علیه وسلم بشیراً ونذیراً، وأنزل علیه الکتاب فیه الحلال والحرام والفرائض والسنن، ثم قبضه إلیه وقد أدی ما کان علیه، ثم استخلف علی الناس أبا بکر فسار بسیرته واستن بسنته، واستخلف أبو بکر عمر فاستن بمثل تلک السنّة)؛ ای مردم خداوند تبارک و تعالی در میان شما محمد (ص) را به عنوان مژده دهنده و بیم دهنده مبعوث کرد و کتاب (قرآن) را بر او نازل فرمود که در آن حلال و حرام و فرائض و سنت ها بیان شده اند، سپس بعد از آن که پیامبر وظیفه اش را انجام داد خداوند او را به سوی خویش برد، و ابوبکر خلیفه پیامبر شد، و او به شیوه پیامبر رفتار کرد، و بعد از ابوبکر عمر به خلافت رسید و او نیز به شیوه ابوبکر عمل کرد.[127] مالک اشتر ابوبکر و عمر را می ستاید، اما با وجود این شیعیان در برابر این ستایش چشم هایشان را می بندند - و در مجالس و حسینیه های خود که از طعنه زدن به ابوبکر و عمر خالی نیست -! از آن یادی نمی کنند! پس چرا؟!
- [سایر] وقتی علی(ع) میدانست که خداوند او را خلیفه کرده پس چرا با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد؟! اگر بگویید قدرت و توانایی نداشت، پس کسی که قدرت ندارد صلاحیت امامت را ندارد، چون فقط کسی میتواند امام باشد که توانایی به دوش گرفتن بار امامت را داشته باشد. و اگر بگویید امام توانایی داشت اما او خودش از تواناییاش استفاد نکرد، پس این خیانت است و خائن نمیتواند امام باشد! و برای رهبری مردم نمیتوان به او اعتماد کرد. و امام علی از خیانت و ... پاک است حاشا بر او که خائن باشد. پس پاسخ شما اگر پاسخ درستی دارید چیست؟
- [سایر] بسیاری از بزرگان اصحاب از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر) چنانکه همه مورّخان و ناقلان اخبار، سنی و شیعه بر این اتفاق نظر دارند. - پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر ازدواج نمود. - و دو دخترش رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به ازدواج خلیفه سوم عثمان بن عفان در آورد، و به خاطر این عثمان به ذی النورین ملقب شده است. - و پسرش ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. - و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن علی بن ابی طالب ازدواج کرده است. - و زید بن عمرو بن عثمان با سکینه دختر حسین ازدواج نموده بود. - و عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی ازدواج کرده بود. و از دیگر اصحاب که نیز با اهل بیت فامیل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمیبریم و فقط در این مورد به ذکر خلفای ثلاثه اکتفا میکنیم، تا بیان کنیم که اهل بیت با آنها محبت و دوستی داشتند و به خاطر آن این ازدواجها و پیوندها صورت گرفته است و همچنین میبینیم که اهل بیت نامهای اصحاب پیامبر(ص) را بر فرزندانش میگذاشتند، و مورّخین و ناقلان اخبار همه شیعه و سنی بر این امر اتفاق نظر دارند. چنانکه در منابع شیعه آمده است علی یکی از پسرانش که از لیلی بنت مسعود حنظلی بود را ابوبکر نامید، و در بنی هاشم علی اولین کسی است که اسم پسرش را ابوبکر گذاشت. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را به این نامها نامگذاری کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه، و عبیدالله و همچنین حسن بن علی چنین نامهایی بر فرزندانش گذاشته بود و موسی کاظم دخترش را عایشه نامید . و کینه بعضی از اهل بیت ابوبکر بود، مانند زین العابدین علی بن حسین، و علی بن موسی الرضا که کینهاش ابوبکر بود. و همچنین بعضی از اهل بیت اسم پسرانشان را عمر میگذاشتند، که از جمله آنان میتوان به حضرت علی(ع) اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر نامید، مادر این پسر ام حبیب بنت ربیعه بود، و عمر بن علی در کنار برادرش حسین به شهادت رسید، و علی فرزندی دیگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش الصهباء التغلبی بود که عمر طولانی کرد و از برادرانش ارث برد. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید. و همچنین علی بن حسین بن علی، و علی زین العابدین و موسی کاظم، و الحسین بن زید بن علی، و اسحاق بن حسن بن علی بن حسین، و نیز حسین بن علی بن حسن بن حسین بن حسن فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند. و افراد زیاد دیگری از اهل بیت فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند ولی ما به همین مقدار کفایت میکنیم تا بحث طولانی نشود. و موسی کاظم و علی هادی دخترانش را عایشه نامیدهاند.
- [سایر] شیعه می گوید: فاطمه پاره ی تن حضرت محمد (ص) در زمان خلافت ابوبکر مورد اهانت قرار گرفته است، و پهلوی او را شکستند، و خواستند خانه اش را آتش بزنند، و او را زدند که بر اثر آن فرزندی که در شکمش بود و اسمش محسن بود، سقط شد! سؤال این است که علی کجا بود؟! چرا حق فاطمه را نگرفت در صورتی که او شجاع و دلیر بود؟!
- [سایر] انصار (رض) با ابوبکر (رض) مخالفت کردند و به بیعت با سعد بن عباده (رض) فرا خواندند و علی در خانه اش نشست نه با آنها بود و نه با اینها، و سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند که بیعت آنها به دلیل یکی از اسباب ذیل بود: 1. به زور از آنها بیعت گرفته شد. 2. برایشان مشخص شد که ابوبکر به خلافت حق دارتر است بنابراین به بیعت با او تن در دادند. 3. و یا این که بدون هدف این کار را کردند، و توجیه چهارمی برای کارشان وجود ندارد. اگر شیعه بگویند که به زور از انصار بیعت گرفته شده است، این دروغ است؛ چون برای بیعت گرفتن هیچ جنگ و درگیری و تهدیدی صورت نگرفت و کسی اسلحه نکشید؛ و امکان ندارد که انصار ترسانده شده باشند چون که آنها بیش از دو هزار قهرمان اسب سوار بودند، و همه یک قبیله بودند و شجاعت بینظیری داشتند، آنها هشت سال پی در پی با همه عرب ها جنگیدند و در معرض مرگ قرار گرفته بودند، و اینک به جنگ با قیصر روم در مؤته و دیگر جاهها برخاسته بودند؛ بنابراین امکان ندارد که آنها از ابوبکر و دو نفر که همرایش بودند بترسند ابوبکری که آن جا نه قبیله زیادی دارد و نه ثروت فراوانی، تا انصار مجبور شوند با این که او بر حق نیست با او بیعت نمایند! بلکه انصار بدون هراس و شک و تردید و بدون درنگ با او بیعت کردند. و هم چنین اگر آنها می دانستند که حق با ابوبکر نیست هرگز پسر عمویشان را رها نمی کردند و با مردی که نه قبیله بزرگی آن جا داشت و نه ثروت و مال فراوانی داشت و نه کاخ و نگهبان داشت، بیعت نمی کردند، چون آنها نه ترسی داشتند که مجبور به بیعت شوند و نه چشم طمع به مال و مقامی دوخته بودند، بنابراین اتفاق چنان تعداد بزرگی بر بیعت کردن با ابوبکر با آن که می دانستند که او بر حق نیست و حق به انصار تعلق دارد محال و غیر ممکن است. پس تنها دلیل بیعت آنها با ابوبکر (رض) این بود که آنها دلیل درستی از پیامبرشان (ص) داشتند که نشانگر آن بود که خلافت حق ابوبکر است. و وقتی که ثابت شد که خلافت به انصار تعلق نمی گیرد پس چه چیزی آنها را بر آن داشت تا همه شان نص و تصریح پیامبر را بر خلافت علی انکار کنند؟! محال است که همه به اتفاق، کسی را یاری نمایند که بر آنها ستم کرده و حقّشان را غصب کرده است!!
- [سایر] شیعه می گوید ابوبکر و عمر کافر بوده اند، سپس می بینم که علی (ع) که از دیدگاه شیعه امام معصوم است خلافت آنها را می پسندند و با هر دو بیعت کرده و علیه آن قیام ننموده است. از این لازم می شود که علی معصوم نباشد چون او با دو کافر ناصبی ستمگر بیعت کرده است، و او با بیعت خود آنها را تایید نمود، و این نقصی در عصمت و کمک کردن به ظالم در ظلمش می باشد، و هرگز امام معصومی این کار را نمی کند، و یا اینکه شیعه باید قبول کند که کار امام علی کاملاً درست بوده است!! چون ابوبکر و عمر دو خلیفه مؤمن و صادق و عادل بوده اند، و شیعه وقتی آنها را کافر قرار می دهد و به آنها ناسزا می گوید و خلافت آن ها را قبول ندارد، با این کار، با امام خود مخالفت کرده اسست! از این رو ما دچار حیرت می شویم: آیا راه ابوالحسن را در پیش بگیریم، یا راه شیعیانش که از فرمان اون سر پیچی کرده اند؟!
- [سایر] سلام علیکم همان طور که مستحضر هستید در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم (بعد از قرآن معتبر ترین کتاب های سنی ها و وهابی ها است) آمده است که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: جانشینان (خلیفه) بعد از من دوازده نفر هستند. از یک وهابی شنیدم ادعا کرد که این حدیث به دوازده امام شیعیا ارتباطی ندارد وقتی که پرسیدم پس این ها چه کسانی هستند ؟ گفت که چهار نفرشان ابو بکر,عمر,عثمان, علی (ع) و عمر بن عبد العزیز و احتمال امام حسن (ع) هم هست گفتم بقیه چه کسانی هستند؟ گفت ممکن است آنها در آیند می آیند و باز گفت که چه کسی گفته این ها باید به ترتیب (پشت سر هم) می آیند ؟ سوال من این است که چه گونه می توانیم ثابت کنیم دوازوه نفرمذکور همان دوازوه امام ما شیعیان هستتد؟
- [سایر] در نهج البلاغه در نامهای که حضرت علی(ع) برای معاویه نوشته شده چنین آمده است (نامه شماره 6): این مردمی که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، به همان شیوه با من بیعت کردند. پس آنرا که حاضر است، نرسد که دیگری را اختیار کند و آنرا که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفتهاند نپذیرد. شورا از آن مهاجران و انصار است. اگر آنان بر مردی هم رأی شدند و او را امام خواندند، کارشان برای خشنودی خدا بوده است، و اگر کسی از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتی نهاد باید او را به جمعی که از آن بیرون شده است باز آورند. اگر سر بر تافت با او پیکار کنند؛ زیرا راهی را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند، گناه آنچه را خود متولی آن شده است ". درباره این نامه میخواهم چند سوال از شما بپرسم: 1. اگر مشورت فقط مخصوص مهاجرین و انصار است و از کسی که آنها انتخاب میکنند خدا راضی است آیا بر این اساس خلافت سه خلیفه مشروعیت پیدا نمیکند؟ 2. آیا در اینجا منظور تمام مهاجرین و انصار است ؟ و آیا مخالفت یکی از افراد این گروه این مشروعیت را بی اعتبار میکند یا نه؟ 3. جملهای که با (اگر کسی از فرمان شورا بیرون آمد و ...) شروع میشود آیا مفهوم رضایت داشتن نسبت به سه خلیفه را در بر ندارد؟
- [سایر] علمای شیعه همواره بیان می کنند که انصار -رضی الله عنهم- دوستداران علی بوده اند و در جنگ صفین در لشکر علی قرار داشتند. به شیعه می گوییم: اگر چنین است چرا خلافت را به علی ندادند و خلافت را به ابوبکر سپردند؟! هرگز پاسخ قانعکنندهای ندارند. دیدگاه و نظر انصار و مهاجرین از نظر و دیدگاههای همه ما درستتر است؛ و این گروه مؤمن بین خلافت و بین ارتباط عاطفی با خویشاوندان پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- فرق می گذارند. بنابراین می بینیم که کتاب های شیعه که انصار را می ستایند و دوشادوش ایستادن آنها را در کنار علی در جنگ صفین تمجید می کنند، همین کتاب ها آنها را مرتد می نامند و می گویند در واقعه سقیفه به عقب باز گشتند و مرتد شدند! با ترازو و مقیاس عجیبی اصحاب رسول خدا مورد سنجش و ارزیابی قرار می گیرند، اگر در کاری از کارها با علی باشند بهترین مردم خواهند بود، و اگر در کنار مخالفان علی باشند یا بهتر بگوییم در جهتی که علی می خواهند نباشند مرتد و منفعت طلب و منافق هستند! اگر بگویند ما به خاطر آن به ارتداد و بازگشت به عقب آنها حکم کردیم چون که نص خلافت علی را انکار کردند، به آنها می گوییم آیا مگر شیعه اثنا عشری نمی گویند که حدیث غدیر متواتر است، و صدها صحابه آن را روایت کرده اند؟ پس کجا آن را انکار کردند؟ وقتی من با زبان خودم می گویم که پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- به علی گفت: (هر کس من مولا و دوست او هستم علی مولا و دوست اوست)، کجا نص را انکار کرده ام؟! اگر بگویند که آنها معنی و مفهوم نص را انکار کردند، به شیعه گفته می شود: چه کسی گفته که تفسیری که شما از این حدیث ارائه می دهید حق و درست است؟! آیا شما از اصحاب پیامبر خدا که در آن وقت بودند و با گوشهای خودشان حدیث را شنیدند عاقلتر هستید و بهتر می فهمید؟! یا اینکه شما زبان عربی را از آنها بهتر می فهمید بنابراین چیزی از حدیث فهمیده اند که آنها آن را نفهمیده اند.