شناخت منافات یا عدم منافات اعتماد به نفس با توکل، بسته به دریافت مفاهیم این دو واژه است. مفهوم اعتماد به نفس، دو گونه تفسیر شده: 1. شناختِ توانمندی‌ها، ظرفیّت‌ها و تکیه بر داشته‌ها، جهت رسیدن به خواسته‌ها و نیل و هویّت واقعی. این برداشت، هیچ تباینی با فرهنگِ توکّل ندارد. از امتیازات این تعبیر، تناسبش با دو تعبیر کلیدی و اصیل دینی «معرفت نفس» و «شناختِ نعمت‌ها و استفاده از آنهاست». 2. اعتماد به نفس خود! به گونه‌ای که آن‌چنان به داشته‌ها و دانسته‌هایش تکیه کند که خود، خواسته و خواهش‌هایش را منشأ همه خوبی‌ها و موفقیّت‌ها بداند. این برداشت، نه تنها همسوی با معارف دینی نیست، بلکه سَرابی است در خیال! و این اعتماد به نفسِ «مذموم»، چیزی جز، «نفس‌مداری» و «به خود مطمئن بودن، نیست». حضرت علی(ع) درباره این اعتماد به نفس فرمودند: «هر که اعتماد کند بر نفس خود خیانت کند آن او را». توکّل، در اصل از مادّه «وکالت»، به معنای انتخاب وکیل است و منظور از هم جهتیِ اعتماد به نفس (در مفهوم یاد شده) با توکّل این است که: آدمی در برابرِ عظمتِ مشکلات، احساسِ حقارت و ضعف نکند، بلکه با تکیه کردن بر قدرتِ بی‌پایانِ خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند. این‌گونه که در برابرِ مشکلات و پیچیدگی‌ها، تلاش بر گشودن کند و آن‌جا که توانایی ندارد به خدا توکّل نماید، یعنی بر او تکیه کرده و از تلاش و کوشش باز نایستد و بلکه در آن‌جا هم که توانایی بر انجام کاری دارد، باز مؤثر اصلی را خدا بداند؛ زیرا از دریچه چشم یک موحّد، سرچشمه تمام قدرت‌ها و نیروها اوست و جدا کردنِ اثراتِ عوامل طبیعی از اراده خدا، نوعی شرک است! چون عوامل طبیعی نیز هر چه دارند از اوست و همه به اراده فرمانِ اویند. امّا تفسیر دوم اعتماد به نفس، توافقی با توکّل ندارد؛ چون عوامل و توانمندی‌ها را دستگاهی مستقل در برابر اراده او دانسته‌ایم و خود اتّکایی و تکیه بر غیر، مصادیق و مفاهیمی مقابلِ توکّل بر خدا و تکیه بر اویند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «از جبرئیل پرسیدم: توکل چیست؟ پاسخ داد: آگاهی به این واقعیّت که مخلوق، نه زیان می‌رساند و نه عطا و منعی دارد، و این‌که چشم از دست و سرمایه مردم برداری؛ هنگامی که بنده‌ای چنین شد جُز برای خدا کار نمی‌کند و به غیر او امیدی ندارد. و اینها همگی حقیقت و مرز توکّل‌اند».
در علوم تربیتی و روانشناسی تکیه بر اعتماد به نفس میشود، و در معارف اسلامی و اخلاقی و عرفانی، مسئله توکل بر خدا مطرح است، آیا این دو منافاتی با هم ندارند؟
شناخت منافات یا عدم منافات اعتماد به نفس با توکل، بسته به دریافت مفاهیم این دو واژه است. مفهوم اعتماد به نفس، دو گونه تفسیر شده:
1. شناختِ توانمندیها، ظرفیّتها و تکیه بر داشتهها، جهت رسیدن به خواستهها و نیل و هویّت واقعی. این برداشت، هیچ تباینی با فرهنگِ توکّل ندارد. از امتیازات این تعبیر، تناسبش با دو تعبیر کلیدی و اصیل دینی «معرفت نفس» و «شناختِ نعمتها و استفاده از آنهاست».
2. اعتماد به نفس خود! به گونهای که آنچنان به داشتهها و دانستههایش تکیه کند که خود، خواسته و خواهشهایش را منشأ همه خوبیها و موفقیّتها بداند.
این برداشت، نه تنها همسوی با معارف دینی نیست، بلکه سَرابی است در خیال! و این اعتماد به نفسِ «مذموم»، چیزی جز، «نفسمداری» و «به خود مطمئن بودن، نیست». حضرت علی(ع) درباره این اعتماد به نفس فرمودند: «هر که اعتماد کند بر نفس خود خیانت کند آن او را».
توکّل، در اصل از مادّه «وکالت»، به معنای انتخاب وکیل است و منظور از هم جهتیِ اعتماد به نفس (در مفهوم یاد شده) با توکّل این است که: آدمی در برابرِ عظمتِ مشکلات، احساسِ حقارت و ضعف نکند، بلکه با تکیه کردن بر قدرتِ بیپایانِ خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند. اینگونه که در برابرِ مشکلات و پیچیدگیها، تلاش بر گشودن کند و آنجا که توانایی ندارد به خدا توکّل نماید، یعنی بر او تکیه کرده و از تلاش و کوشش باز نایستد و بلکه در آنجا هم که توانایی بر انجام کاری دارد، باز مؤثر اصلی را خدا بداند؛ زیرا از دریچه چشم یک موحّد، سرچشمه تمام قدرتها و نیروها اوست و جدا کردنِ اثراتِ عوامل طبیعی از اراده خدا، نوعی شرک است! چون عوامل طبیعی نیز هر چه دارند از اوست و همه به اراده فرمانِ اویند.
امّا تفسیر دوم اعتماد به نفس، توافقی با توکّل ندارد؛ چون عوامل و توانمندیها را دستگاهی مستقل در برابر اراده او دانستهایم و خود اتّکایی و تکیه بر غیر، مصادیق و مفاهیمی مقابلِ توکّل بر خدا و تکیه بر اویند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «از جبرئیل پرسیدم: توکل چیست؟ پاسخ داد: آگاهی به این واقعیّت که مخلوق، نه زیان میرساند و نه عطا و منعی دارد، و اینکه چشم از دست و سرمایه مردم برداری؛ هنگامی که بندهای چنین شد جُز برای خدا کار نمیکند و به غیر او امیدی ندارد. و اینها همگی حقیقت و مرز توکّلاند».
- [سایر] به نام خدا با سلام و تشکر از زحمات بی دریغتان سوالی داشتم ولی می خواهم قبل از آن کمی از خودم بگویم سپس سوالم را مطرح کنم من دختری 18ساله(البته وارد 19 شده ام یعنی 18سال و 5ماهه) که امسال در کنکور در رشته ی مهندسی کشاورزی دانشگاه شاهد (سراسری ) قبول شده ام ودر دانشگاه علوم حدیث هم به صورت مجازی و اینترنتی درس می خوانم . در یک خوانواده ی مذهبی بزرگ شده ام که البته فامیل مذهبی نداریم و فقط دوستان خوانوادگی که داریم مانند مامذهبی و معتقد به دین هستند حالا سوالم : در چند هفته ی قبل خواستگاری داشتم که از لحاظ مذهبی و اخلاقی مالی و شغل مناسب بود ولی مشکل اینجا است که این فرد شرطی دارد مبنی بر اینکه همسر شان نباید کار کند و درس دانشگاهی الان را هم رها کنم چون معتقد هستند که دانشگاه ها وضع مناسبی ندارند و ترجیح می دهند همسرشان از راه های مجازی وغیر حضوری درس بخوانند با کار نکردن مخالفتی ندارم ولی در رابطه با درس همه می گویند حیف است زحمت کشیده ای و پدرم هم از شخصی خواستند که در کنار کعبه استخاره کنند که البته من براساس حرف شما گفتم که استخاره بین دو چیز یکسان است نه اینکه با این شرایط چه جوابی بدهیم و به هر حال استخاره بد آمد و پدرم می خواهد که جواب منفی بدهم ولی من هنوز این مسئله را قابل فکر و تامل می دانم ( به نظرم شاید بتوانم درسم را رها کنم ولی می ترسم بعدا پشیمان شوم )
- [سایر] مسئله ای که مطرح می کنم سوالی است که به یکباره در ذهنم به وجود نیامده است بلکه به نوعی با آن زندگی کرده ام اما به تازگی نسبت به آن آگاهی یافته ام . این موضوع مربوط به درک من از بیت معروف حافظ است که می فرماید : هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند . وقتی این بیت را با دنیای واقعی و مسائل گوناگون در آن ، چه تاریخی و چه مرتبط با امروز مقایسه می کنم به صحت آن ایمان می آورم . اما از طرف دیگر این موضوع مرا آزار داده و ذهنم را به شدت مشوش می کند . چرا که هرگاه تصمیم می گیرم میزان تقرب و توکل خودم را به خدواند افزایش دهم این احساس پیش می آید که از این لحظه به بعد باید منتظر بلا های آسمانی باشم که بر سرم فرود آید و لذا تقرب به درگاه خداوند برای من نه تنها کمک نمی کند بلکه روحیه ی مرا ضعیفتر از گذشته می کند و احساس می کنم که با توجه به تجربیات تاریخی و حال امروز افراد من هم باید به سیل شکست خوردگانی این چنینی اضافه شوم . این موضوع یک تناقض رنج آور است و گویی سنت الهی بر این است که هر که رابطه اش رابا خداوند قوی تر کند محکوم به بدبختی کشیدن و رنج و حتی در برهه هایی ذلت است .این موضوع را در مطالعه ی سرگذشت بسیاری از مومنان و حقیقت جویان تاریخ و امروز جهان به خوبی مشاهده می کنید . این موضوعات موجب شده نتوانم به خوبی با خداوند رابطه برقرار کنم و این دست سوالات ذهن مرا به شدت آزار می دهد . من انتظار داشتم با توکل و تقرب به درگاه پروردگار بر قوت قلبی من افزوده شود و مطمئن تر از قبل به زندگی ادامه دهم اما احساسم اکنون بر عکس شده . لطفا مرا راهنمایی و از این رنج نجات دهید . با تشکر
- [سایر] سلام. با توجه به اینکه خداوند خلاق است و ازلی و ابدی، و خلق او نیز ازلی است و ابدی است، آیا میتوان گفت که قبل از جهان ما جهانهای دیگری نیز بوده، هستند و خواهند بود. از نظر ماهیت فیزیکی؟ و با توجه به احادیث که گفته میشود خلق خدا بعد از ما هم ادامه دارد و.... زیرا پژوهشهای روز فیزیک به دنبال این هستند که نظریه چند جهانی(multiverse) را برای قبل از بیگ بنگ و در بازه زمانی عمر جهان توضیح و حتی اثبات کنند. سؤال واضح بنده این است که با فرض در نظر گرفتن درستی این نظریه و وجود جهانهایی با ماهیت متفاوت یا مشابه با این جهان، آیا میتوان گفت که همه ما انسانها از یک نفس واحد هستیم، در جهانهای متفاوت و حسابرسی هر جهان جداگانه است، دقیقاً منظور علمای عرفانی اسلامی از عوالم دیگر چیست؟ آیا منِ دیگری در جهانی دیگر در وضعیتی مشابه یا متفاوت وجود دارد؟ یا شخصیت انسانی در کار نیست؟ آیا هبوط به این دنیا به منزله جهنمی است برای بهشت اولی گفته مسیحیان؟ و دوزخ به منزله جهنمی برای اعمال دنیا؟ آیا این توالی ادامه دارد، تا هر نفسی عذاب گناهان را بچشد و سپس به جایگاه اصلی یعنی بهشت اولی برسد؟ آیا خلق خداوند خلاق همان وجه او است؟
- [سایر] سلام 1. در قرآن آیاتی وجود دارند که ناسخ و منسوخ هستند. و در واقعا خدا حکمی برای چیزی صادر کرده و سپس بنابر مصلح و شرایط با آوردن آیه ای جدید ، آیه قبلی را منسوخ کرده. ولی خوب در خطبه 1 نهج البلاغه در اواخر آن ، حضرت علی (ع) اشاره ی به احکام در قرآن دارد ولی در قسمتی آورده شده که احکامی وجود دارند که حکم انها در آیات قران ولی ناسخ آنها در سنت پیامبر وجود دارد و در ترجمه دشتی آیه 5 سوره نساء به عنوان مثال اورده شده! حالا میخوام بدونم که آیا واقعا میشه به این مسئله اعتماد کرد. آخه چه لزومی داره که خداوند در یک آیه حکمی رو بیان کنه ولی برای نسخ و کنار گذاشتن اون آیه رو بیان نکنه و تنها به سنت پیامبر تکیه کنه که همانطور که میدانید دستخوش تحریفات زیادی از جانب دشمنان اسلام بوده است. البته شاید اشاره به این مسئله بکنید که خوب شرایط نماز و تعداد رکعات ان هم در قران نیامده و ما بر طبق سنت عمل می کنیم. ولی خوب جواب من هم این است که ما در مورد نماز و تعداد رکعات ان هیچ چیز در قران نداریم و بالکل در سنت امده ولی خوب زمانی که مسئله ای در قران بیان میشه و بعد توسط سنت نسخ میشه جای سوال پیش میاره؟!! 2. آیا تحقیقاتی به صورت علمی در مورد اوایل این خطبه که به قضیه خلقت هستی مربوط می شود وجود دارد. اگر بله لطفا منابع یا کتبی در جهت ان معرفی کنید. *خوهشا در جواب به این سوالات کاملا علمی برخورد کرده و از بحث هایی که هیچ پشتوانه علمی و توضیح ر جهت اثبات آن وجود ندارد پرهیز کنید
- [سایر] سلام حاج آقا. ببخشید, من عجله کردم. راستش از اونجایی که احساس تنهایی در گفتن حرفهام به دیگران میکردم و از شما انتظار داشتم زودتر جواب مرا بدهید عجله کردم حق با شماست. یه دنیا شرمنده, شاید برای اولین بار بود که از کسی گله میکردم, تازه اون هم در شرایطی که اصلا حق با من نبود. حاج آقا جان من کتاب روانشناسی کمال رو گرفتم و مشغول خوندن اون هستم. با و جود این که هم در دوره لیسانس و هم فوق لیسانس تحصیلم نفر اول بودم باز هم در خودم کمبود اعتماد به نفس و ضعف در تصمیم گیری رو میبینم. در ضمن آدم تودار هستم. در عین حال که همه به من اعتماد دارن و حرف دلشون رو بهم میزنن و از من مشورت میخوان اما خودم کسی رو ندارم که باهاش مشورت کنم و ..... در ضمن حاجی جان من از برخورد با جنس مخالف شرم دارم البته کمی هم به گفته دیگران در مقابلشون مغرور هستم. نمیدونم رفتارم درسته یا نه ولی الان خیلی دوست دارم که یکی رو برای زندگی آینده خودم انتخاب کنم تا دوسش داشته باشم بهش محبت کنم و خوشبختش کنم و ...... اما به خاطر اینکه هنوز 6 ماه از تحصیلم مونده و باید خدمت سربازی هم برم احساس میکنم خیلی زوده. به نظر شما زوده؟ در ضمن حاج آقا من دوست دارم همسر آیندم چادری (همراه با نجابت) و دارای روحیه شادی باشه و برخی خصوصیات جزیی دیگر. آیا اشتباه میکنم که قید چادر رو در شرایطم دارم؟؟؟؟ در مورد انتخاب همسر از یکی از روحانیون مرجعی اسلامی رو خواستم بهم معرفی کنه ایشون کتاب حلیه المتقین رو معرفی کرد. این کتاب در من بیشتر شبهه ایجاد کرد چون من بیشتر معیارهای دنیوی رو در اون دیدم تا معنوی. شما میتونید یک یا چندین کتاب یه من معرفی کنید تا هم بتونم حس اعتماد به نفسم رو بالا ببرم و هم در انتخاب ازش کمک بگیرم. امیدوارم بتونم کمکهاتون رو جبران کنم. در پناه حق
- [سایر] بسمه تعالی بنده از کودکی بدلیل فشارهای پدرم ومقایسه با دیگران و در همه ضمینه ها متاسفانه اعتماد به نفس ضعیفی پیدا کردم ،ازخودم بدم می آمد و تواناییهای خودم را قبول نداشتم ،رشته تحصیلی دبیرستان را با نظر برادر بزرگتر انتخاب کردم ، خودم علاقه مند به فنی حرفه ای و بعد هم رشته انسانی بودم ،روز به روز حال بنده بد تر شد ودرسم هم بدتر از حالم ،یک سال مردود شدم و اخر سر هم نتوانستم دیپلم بگیرم ،گذشت تا این که بعد سربازی با تلاش و کوشش زیاد توانستم دیپلم بگیرم و در یکی از سازمانها به صورت بورسیه مشغول به تحصیل کامپیوتر شدم با هر زحمتی که بود مدرک گرفتم و مشغول به خدمت شدم و لی متاسفانه حس میکنم در این رشته توانایی ندارم و هر وقت خواستم جدی باشم و موضوعی را یاد بگیرم، نشد، مدتی است که فکر می کنم اصلا هدف از زندگی چیست و خدا از ما چه می خواهد ، آیا باید به صورت جدی بروم دنبال فراگیری معارف دینی،فکر میکنم اگر بعد از ساعت کاری شروع کنم به تحصیل در یک رشته انسانی شاید موفق شوم و بهتر باشد و از طرفی بنده استخدام شده ام برای رشته کامپیوتر ، البته می توانم کارم را به کارهای اداری معمولی تبدیل کنم ، خلاصه این که از اتلاف بیشتر عمرم نگرانم و نمی دانم چه بکنم ، متشکرم اگر راهنمایی منید
- [سایر] با سلام. دختری 24 ساله هستم . کارشناسی ارشد ازدانشگاه دولتی و بسیار درسخوان، ازنظر ظاهری نیز چهره و ظاهری مناسب دارم، محجبه میباشم و به لحاظ اخلاقی به عنوان فردی خوش اخلاق شناخته میشود. بسیار به آشپزی و کدبانوگری علاقمنم و در این زمینه تلاش میکنم. خانواده ای سنتی و مذهبی دارم اما تا حالا خواستگار مناسب و هم کفو نداشته ام. سخت گیر و پر توقع هم نیستم از طرفی خانواده فعلا توانایی تامین جهیزیه من را ندارند بنابراین به این دلیل تمامی خواستگاران مرا رد کرده اند و اعلام می کنند تا اواخر سال 91 باید صبر کنیم تا پدرم بازنشست شود و از دست من هم کاری بر نمی آید. بطوریکه اعتماد به نفس خود را ازدست داده ام. و فرد مدنظرم را نیافته ام. نمیدانم دخترانی که با افراد مناسب ازدواج میکنند چه مزیتی دارند. چطور میشود که برای بعضی خواستگاران مناسب پیدا می شود؟از طرفی از نظر روحی در فشار هستم و نمیدانم چه کنم بزرگتر دیگری نیز ندارم که به خانواده حرف بزند و کمکم کند حتی نمیتوانم با کسی دردو دل کنم و منشا استرسم را بگویم از خدا هم کمک طلبیدم اما...، لطفا پاسخ را به میلم نفرستید میل مال خودم نیست و در سایت بزنید.ممنونم.
- [سایر] من یک پسر بیست ساله هستم که در دانشگاه تهران تحصیل می کنم (دانشکده فنی، گروه متالورژی) در خانواده مذهبی بزرگ شده ام. قضیه این است که من علاقه به تحصیل دروس حوزوی داشتم ولی با بررسی شرایطم دیدم که الآن نمی توانم به حوزه بروم. فکر می کنم مطمئن ترین جایی است که می توانم اندیشه های اسلامی پیدا کنم و در اصل آن گونه که دین می خواهد زندگی کنم. البته نسبت به حوزه انتقاداتی دارم. ضمنا اگر کنار دانشگاه تهران یک حوزه دانشجویی هست به نام شهید بهشتی. کلاسهایشان چهارشنبه و پنجشنبه است که دانشجوها بتوانند شرکت کنند. به آنجا هم سر زدم و جویای اوضاع آنجا شدم ولی دیدم که فرصت شرکت در آنها را ندارم. البته اگر جایی باشد که افراد مورد اعتماد پیشنهاد کنند و اهمیت قضیه روشن شود، آدم حاضر می شود که وقت بگذارد و برود. دلیل عمده ای که باعث شد از رفتن به حوزه صرف نظر کنم این بود که چندان برایم روشن نبودکه برای چه می خواهم به حوزه بروم و هدفم چیست؟ یعنی آن قدر مصمم نشده بودم که بتوانم برای رفتن به حوزه، درس دانشگاهم را رها کنم و در جهت مخالف جریان فعلی اطرافم حرکت کنم و مثلا بتوانم اطرافیانم را قانع کنم. خلاصه این که فعلا نمی توانم به حوزه بروم ولی می خواهم در زمینه مسایل اسلامی فعالیتی انجام دهم. البته یکی از ایده هایم این است که بعد از تحصیل در دانشگاه به حوزه بروم. حالا بفرمایید که من چکار کنم؟ به نظرم با کمک یک نفر راهنما یک سیر مطالعاتی را آغاز کنم. یا اینکه اگر کلاسی باشد در حدی که خیلی وقت نگیرد در آن شرکت کنم. البته یک نکته مهم این است که ان شاءالله سعی دارم که با فراگیری علوم اسلامی در راه انسان شدن پیش بروم و اگر خدا بخواهد در راه اصلاح جامعه گام بردارم و صرفا خواندن کتاب های مذهبی و جمع آوری اطلاعات را نمی پسندم .و آیا به نظرشما تصمیم بنده در مورد نرفتن به حوزه درست بوده؟ ( و سؤال اصلی من این است که با فرض این که حوزه نروم چکار کنم؟
- [سایر] چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟ اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟ اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است. اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛ اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛ که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟ می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست. می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود. و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟ که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟ می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.
- [سایر] به نام خدا سلام حاج آقا. 1=نمی دونم از کجا بگم ولی یک بیوگرافی مختصری از خودم میدم 2-دختری بیست وسه ساله ام.دانشجوی فوق رشته بیوتکنولوژی کشاورزی 3-دریک خانواده فرهنگی وبه اعتقاد خودمون مذهبی به دنیا آمدم 3-من از دوران دبیرستان نمی دونم یک چیزی در درونم بود ولی از حدودسه سال پیش یک تلنگر بیدارم کرد. 4-قبل از این سه سال برای قرآن،ائمه وامامان ارزش بیشماری قائل می شدم ولی انجام اعمال مذهبی وصرفا گریه برای امام حسین وبه فکر امام حسین بودن مخصوص محرم بود.برای مثال عرض کردم. 5-از سال آخر دانشگاه و حرف با بعضی از دوستای جدید وازهمه مهمتر خواست خدا تلنگر به من زده شد 6-خیلی چیزا به لطف خدا درمن تغییرکرد.سعی درتغییرافکاری داشتم که یک عمر در ذهن من خوانده می شد ومن به ظاهر فکر میکردم بی تفاوتم ولی قاعدتا در من تاثیر میگذاشت 7-بگم که خدایی نکرده قصد بدگویی از خانواده ام را ندارم که من اساسا مدیون پدرومادرم هستم،اگر بگویم که مثلا برایم هیچ کاری نکردند که دروغ محض است،چرا که باعث خیلی از شکل گیری های مثبت در من شدند،همینقدر که باعث به وجودآمدن من هستند،مدیون آنها هستم. 8-امااما،خوب دید من،نظرمن،دیدگاه من راجب مذهب،سیاست،با آنها فرق کرده،من فهمیدم که نماز وروزه صرف مسلمانی که مدنظراولیا وپیغمبرست،نخواهدبود.متوجه شدم که امام حسین فقط برای محرم نیست،امام علی مخصوص شبهای قدر. 9-فهمیدم اسلام برنامه زندگی است،همه چی من باید منطبق با اسلام باشد.ولی سر این مسائل با خانواده مشکل دارم،شکرخدا دراین مسائل مشکلاتم کمتر شده. 10-مثلا می گویند که همه چی سر وقت خودش،موسیقی به وقتش،امام حسین به وقتش!!!!!!! 11-این مسائل یک شبه برای من حادث نشد،طی این سه سال هربار تغییراتی. 12-حتی من رشته لیسانسم که خودم انتخاب نکرده بودم ومتاسفانه با علاقه نبود که در رشته کشاورزی مشغول به تحصیل بوده ام ،خواستم رشته ام را در فوق عوض کنم که با مخالفت شدید پدر مواجه شدم. 13-درنتیجه با مشورت با بعضی اساتید که مورد اعتماد بنده بودند،فرمودن دعای خیر پدرومادر بیش از اینها می ارزد که به لطف بینهایت خدا که همیشه شامل این بنده سروپاتقصیرشده ودعای آنها در دانشگاه رشته خودم همان کشاورزی قبول شدم. 14-اما درکنارآن کتابهایی که دوست دارم را مطالعه میکنم؛حتی در دانشگاه مجازی امام خمینی به طور مجازی رشته معارف را انتخاب و درحال تحصیلم البته خانواده ازآن خبرندارند!!لزومی نداردخبردارشوند. 15-اما درقبال سیاست،متاسفانه پدرم بدی های زیادی به قول خودشان از بقیه دیدن،پدرم به شدت امام خمینی را دوست داشتند ولی الن به علت اینکه میبیند یک عده ازاین موقعیتها به راحتی ها استفاده می کنند واسلام در برخی موارد ازحالت انقلابی به تشریفاتی تبدیل شده،ازهمه چی زده شدند. 16-به همه اعتماد ندارند وسرشان درلاک خوشان است اما این بی اعتمادی تا حدود خیلی کمی به من هم منتقل شده در واقع من خیلی چیزها ازسیاست ورهبری وولایت فقیه نمی دانستم،اما شکر،شکر که مسئله با کلی درگیری ذهنی که داشتم برایم حل شده. همین طور از انقلاب.راستی من همیشه خودم رو مدیون شهدا می دونستم ومی دونم.دلم براشون می تپه. 17-خودم با سخنرانی هایی از استادرحیم پورازغدی،مطاله کتب استاد مطهری به خیلی چیزا رسیدم.ولی هنوز نتونستم به همه چی اعتمادکنم وراحت سراغ هرکتابی برم که نکنه دروغ باشه وسرهم کردن مسائل باشه،یه جور میخوام که انگار به خانواده امم ثابت کنم چیزی که میخونم عالیه. 18-دیشب که توبرنامه بی نظیر پارک ملت،حرف از کتاب زدین به نظرم رسید این مشکل که چه عرض کنم را به شما بگم تا شما منوراهنمایی کنید که چه کنم؟؟ 19-اینکه چه کتابهایی بخونم به کی اعتمادکنم؟؟درضمن استاد من عاشق کتاب خوندنم،قبلا از دکتر شریعتی هم کتاب خوندم.ادبیات ایشونو خیلی دوست دارم نه دیدگاهشونو گرچه بعضی از دیدگاهشون درست بود 20-ودرضمن با فرمایش آقای شهیدی فر هم کاملا درمورد شریعتی با ایشون موافقم. 21-درآخرشرمنده طولانی شد.هم ازشما متشکرم.وتشکر من رابه آقی شهیدی فر هم منتقل کنید بابت برنامه فوق العاده شون،تواین بی برنامه گی تلویزیون،برنامه عالیه.وحال من را خیلی خوب می کند.چرا که ایشان هم دغدغه اصلیشان مذهب واخلاق است.