ابتدا شایسته است چند اصطلاح برای شما شرح داده شود: 1-در تعریف صغیر فقهای محترم این گونه فرموده اند: صغیر به شخصی گفته می شود که به حد بلوغ نرسیده باشد . چنین شخصی صلاحیت تصرف در اموال خود مانند بیع[1]، صلح، هبه(بخشیدن)، قرض دادن و عاریه دادن را ندارد. اگرچه این امور واقعاً به نفعش باشد و طفل صغیر در نهایت رشد و تمییز باشد.»[2] 2- ولایت تصرف در مال طفل و اداره شؤون وی به عهده پدر و جد پدری وی است. اگر این دو نباشند هر کس که آن دو (پدر و جدر پدری)به عنوان قیم (سرپرست) تعیین و وصیت کرده باشند، اگر وصی نباشد، ولایت بر اطفال صغیر بر عهده حاکم شرع است، اما مادر، جد مادری، برادر، عموها و دایی ها (در صورت عدم وصیت پدر و جدر پدری یا تعیین آنها از سوی حاکم شرع) هیچ ولایتی ندارند. و در صورت نبود حاکم، ولایت بر آنان به عهده مؤمنان عادل است.[3] 3- ولی و قیم صغیر باید با میانه روی از مال صغیر برای خود صغیر خرج کنند؛ نه به صورت اسراف و نه با تنگ نظری[4] که در صورت اسراف ضامن هستند. اما در مورد سؤال شما باید چند نکته را رعایت کنید: 1- اگر مادرتان (به واسطه وصیت پدر یا جد پدری یا تعیین از سوی حاکم شرع) قیم باشد، تصرفات ایشان در صورتی که به مصلحت بچه ها باشد کاملاً شرعی است و چه بسا اموری را در نظر دارد که به مصلحت خانواده باشد. 2- اگر مادر شما قیم نباشد،یا تصرفات وی به نظرتان به مصلحت اطفال نباشد؛ باید با کمال احترام و به طور منطقی این امر را با مادرتان در میان بگذارید. دقت کنید که مسائل را به گونه ای مطرح نکنید که بی احترامی به ایشان تلقی شود. 3- توجه داشته باشید که ممکن است مادر شما نیز از اموال پدرتان، اموالی را به ارث برده باشد که حق تصرف در آنها را دارد و چه بسا هزینه های دایی تان را از آن اموال تأمین و پرداخت می کند. 4- در هر صورت شما را به رعایت حق مادر و احترام به وی توصیه می کنیم؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) خوبی کردن در حق پدر و مادر را مانند جهاد و نماز اول وقت از بالاترین اعمال برشمردند[5]. [1] وسیلة النجاة (مع حواشی الإمام)، ص 483، مسئله 1. [2] البته امام خمینی ره در تعلیقه خود می گویند: نفوذ بیعه فی الأشیاء الغیر الخطیرة لا یخلو من قوّة؛ یعنی صحت بیع اطفال در اشیای کم ارزش خالی از قوت نیست. 3] ولایة التصرّف فی مال الطفل و النظر فی مصالحه و شؤونه لأبیه و جدّه لأبیه، و مع فقدهما للقیّم من أحدهما؛ و هو الذی أوصی‏ أحدهما بأن یکون ناظراً فی أمره، و مع فقد الوصیّ یکون الولایة و النظر للحاکم الشرعی. و أمّا الامّ و الجدّ للُامّ و الأخ فضلًا عن الأعمام و الأخوال فلا ولایة لهم علیه بحال. نعم الظاهر ثبوتها لعدول (2) المؤمنین مع فقد الحاکم.وسیلة النجاة (مع حواشی الإمام)، ص: 484. [4] همان. [5] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قُلْتُ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ الصَّلَاةُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کلینی، اصول کافی،ج 2،ص 159.
پدر من در حدود یک سال پیش فوت کرد. من یک خواهر ویک برادر کوچک دارم و به نحوی صغیر هستند. هم اکنون یکی از دایی هایم به خانه ما آمده است. ما تمام مخارج غذایی دایی مان را می دهیم. او شب ها به خانه ما می آید و می خوابد. من و برادرم راضی نیستیم که او به خانه ما بیاید. ما می گوییم او می تواند برود به خانه دایی بزرگتر مان ولی مادر من با ما مخالف است. حال ما باید چه کار کنیم؟
ابتدا شایسته است چند اصطلاح برای شما شرح داده شود: 1-در تعریف صغیر فقهای محترم این گونه فرموده اند: صغیر به شخصی گفته می شود که به حد بلوغ نرسیده باشد . چنین شخصی صلاحیت تصرف در اموال خود مانند بیع[1]، صلح، هبه(بخشیدن)، قرض دادن و عاریه دادن را ندارد. اگرچه این امور واقعاً به نفعش باشد و طفل صغیر در نهایت رشد و تمییز باشد.»[2] 2- ولایت تصرف در مال طفل و اداره شؤون وی به عهده پدر و جد پدری وی است. اگر این دو نباشند هر کس که آن دو (پدر و جدر پدری)به عنوان قیم (سرپرست) تعیین و وصیت کرده باشند، اگر وصی نباشد، ولایت بر اطفال صغیر بر عهده حاکم شرع است، اما مادر، جد مادری، برادر، عموها و دایی ها (در صورت عدم وصیت پدر و جدر پدری یا تعیین آنها از سوی حاکم شرع) هیچ ولایتی ندارند. و در صورت نبود حاکم، ولایت بر آنان به عهده مؤمنان عادل است.[3] 3- ولی و قیم صغیر باید با میانه روی از مال صغیر برای خود صغیر خرج کنند؛ نه به صورت اسراف و نه با تنگ نظری[4] که در صورت اسراف ضامن هستند. اما در مورد سؤال شما باید چند نکته را رعایت کنید: 1- اگر مادرتان (به واسطه وصیت پدر یا جد پدری یا تعیین از سوی حاکم شرع) قیم باشد، تصرفات ایشان در صورتی که به مصلحت بچه ها باشد کاملاً شرعی است و چه بسا اموری را در نظر دارد که به مصلحت خانواده باشد. 2- اگر مادر شما قیم نباشد،یا تصرفات وی به نظرتان به مصلحت اطفال نباشد؛ باید با کمال احترام و به طور منطقی این امر را با مادرتان در میان بگذارید. دقت کنید که مسائل را به گونه ای مطرح نکنید که بی احترامی به ایشان تلقی شود. 3- توجه داشته باشید که ممکن است مادر شما نیز از اموال پدرتان، اموالی را به ارث برده باشد که حق تصرف در آنها را دارد و چه بسا هزینه های دایی تان را از آن اموال تأمین و پرداخت می کند. 4- در هر صورت شما را به رعایت حق مادر و احترام به وی توصیه می کنیم؛ زیرا امام صادق (علیه السلام)
خوبی کردن در حق پدر و مادر را مانند جهاد و نماز اول وقت از بالاترین اعمال برشمردند[5]. [1] وسیلة النجاة (مع حواشی الإمام)، ص 483، مسئله 1. [2] البته امام خمینی ره در تعلیقه خود می گویند: نفوذ بیعه فی الأشیاء الغیر الخطیرة لا یخلو من قوّة؛ یعنی صحت بیع اطفال در اشیای کم ارزش خالی از قوت نیست. 3] ولایة التصرّف فی مال الطفل و النظر فی مصالحه و شؤونه لأبیه و جدّه لأبیه، و مع فقدهما للقیّم من أحدهما؛ و هو الذی أوصی أحدهما بأن یکون ناظراً فی أمره، و مع فقد الوصیّ یکون الولایة و النظر للحاکم الشرعی. و أمّا الامّ و الجدّ للُامّ و الأخ فضلًا عن الأعمام و الأخوال فلا ولایة لهم علیه بحال. نعم الظاهر ثبوتها لعدول (2) المؤمنین مع فقد الحاکم.وسیلة النجاة (مع حواشی الإمام)، ص: 484. [4] همان. [5] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قُلْتُ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ الصَّلَاةُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کلینی، اصول کافی،ج 2،ص 159.
- [سایر] پدر من در سال 83 به رحمت خدا رفتند و یک وصیت نامه و یک صلح نامه برای ما گذاشتند صلح نامه علی رغم مخالفت 2 برادرم از طریق دادگاه تنفیذ شد. در مورد وصیت نامه هنوز که هنوز است 2 تن از برادرهایم برای اجرای آن مشکل تراشی می کنند و می گویند چون ما از بچگی کار کردیم به دخترها نباید سهمی داده شود و مادر نیز چون پدر ملکی را به ایشان مصالحه نموده اند نباید از ارث چیزی به ایشان داده شود. البته دیگر خواهر و برادرها زبانی موافقت نموده اند. و قابل ذکر است که نام یکی از ان 2 برادر مخالف وصیت نامه به عنوان وصی پدرم در وصیت نامه آمده است که اصلا اهمیتی نمی دهد چکار کنیم؟ می توانیم شخص دیگری را خودمان برگزینیم تا وصیت آن مرحوم را اجرا نماید. دیگر اینکه در وصیت نامه مفادی می باشد که پدر وصیت نموده اند از ثلث مال ایشان مخارج جهیزیه بنده و مخارج عروسی برادر کوچکم برداخت شود که سر آن نیز اختلاف است و مخارج عروسی برادرم را قبول ندارند و جهیزیه مرا نیز در حد خیلی کم می گیرند. چطور باید جهیزیه را حساب نمود و با چه فاکتورهایی آن را تخمین زد به همین صورت مخارج عروسی برادرم را. تکلیف ما با این 2 برادر چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] اینجانب دارای دو برادر و پنج خواهر بالغ میباشم و در بین ما کسی صغیر نیست و یکی از خواهرانم مجرد و در سن 40 سالگی با مادرم که بیش از شصت سال دارد زندگی میکند و از مستمریبگیران تأمین اجتماعی میباشد. مرحوم پدرم سیزده سال است که به رحمت خدا رفته است. از ارث بجا مانده پدرم یک ملک دارای دو واحد مسکونی بجا مانده است. در یکی از آن دو منزل، مادرم و خواهر مجردم زندگی میکنند و خانة دیگر از تاریخ فوت پدرم تا الآن اجاره داده شده و اجارة آن را مادر دریافت میکند. حال یکی از فرزندان تقاضای گرفتن سهمالارث خود را میکند. آیا وی چنین حقی دارد؟ آیا نماز و روزة مادر و خواهر در آن واحد مسکونی صحیح است؟ مابقی افراد خانواده که در همان شهر یا در شهر دیگر سکونت دارند ولی برای دیدن مادر چند روز در ماه یا در سال به منزل یاد شده مراجعه میکنند، نماز و روزة آنها چه حکمی دارد؟
- [سایر] مشکلی دارم که آن را خلاصه و خیلی کوتاه برایتان نوشته ام. چهارسالی است که ازدواج کردم و یک پسر شش ماهه دارم و خودم آخرین فرزند پدر مادر می باشم و سه برادر و یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم که همگی بشکر خدا صاحب خانه و دارای زن و بچه هستند. قبل از ازدواج با همسرم که دختر خاله ام نیز هستند گفته بودم که بعد از ازدواج من قصد دارم در کنار پدر و مادرم زندگی کنم و ایشان نیز قبول کردند. پدرم 65 سال سن دارند و مادرم 56 سال که رسیدگی به کار منزل برایش مشکل است. بخاطر کمر درد و بیماری هایی که در این سنین به سراغ آدمی می آید دو برادرم و خواهر در همسایگی ما هستند. مشکل از این جا است که بعد از یکی دو سال از زندگی همسرم خواستار مستقل شدن را از من دارد با توجه به صحبت هایی که با ایشان داشتم، ولی ایشان مسرانه خواستار جدایی هستند. در صورتی که من زندگی در کنار پدر و مادر را خواستارم؛ چون بر این عقیده ام که آنان عمرشان را برای ما صرف کردند که فرزندشان در این سنین بدردشان بخورند و کمک حالشان شوند و... احساس می کنم زندگی ام دارد از هم می پاشد بخاطر کدورت هایی که در این میان بین همسر و پدر مادر بخاطر این قضیه پدیدار شده فشارها بر من خیلی زیاد است حتی در زمانی فکر طلاق به ذهنم می افتد. از شما خواستارم راه کاری به من نشان دهید. نمی دانم چه کنم اگر جدا شوم ترس از غضب خدا دارم و اگر نشوم بی مهری هایه این زن را نسبت به پدر مادرم را نمی توانم تحمل کنم و بارها بارها کدورتها در زندگیمان ایجاد شده که این قضایا بین مادر و خاله ام هم نیز کشیده شده .... لذا از شما تقاضامندم روشنم کنید چه کنم.
- [سایر] نوجوان 18ساله ای هستم . از ده سال پیش درگیری های پدر و مادرم شدید شد . تقزیبا هر روز دعوا و کتک کاری در خانواده مان انجام میشد پدرم به هر روشی که به ذهن خطور کند مادرم و به تبع آن ما را تحت فشار قرار میداد . مدتی در خانه زندانی بودیم و اجازه خروج از منزل را نداشتیم. مدتی در شرایط خیلی سخت مالی به خانه مادر بزرگم که کنار خانه پدرم بود رفته و با ایشان زندگی کردیم. 4خواهر دارم و یک برادر خواهر های من درس خوانده اند اما من و برادرم نتوانستیم درس بخوانیم. خودم سال سوم دبیرستان را نتوانستم به پایان برسانم. تازگی به مشهد نقل مکان کردیم و برای سال سوم ثبتنام کردم اما تنها دو درس زا تواانستم پاس کنم. به کارهای دستی و فنی حرفه ای علاقه دارم مخصوصا کار چوب را دوست دارم. درس ها را تنها حفظ میکنم و در لحظه امتحان تمام آنها از یادم میرود. نمیدانم چکار کنم. و در خال حاضر بیکارم و نگران آینده خودم هستم. لطفا مرا راهنمایی کنید تا در بدست آوردن یک شغل مناسب با این شرایطی که داشتم انتخاب کنم و چگونه آسیبهایی که به من و روانم وارد شده را جبران و ترمیم کنم
- [سایر] به نام خدا سلام و خسته نباشید دختری مجرد و دانشجوی کاردانی معماری غیرانتفاعی قزوین ساکن ناحیه غرب شهر تهران هستم در خانواده ای متوسط زندگی میکنم دو برادر و یک خواهر دارم پدرم راننده بازنشسته اداره برق و مادرم خانه دار است برادر بزرگم بعد از طلاقی که در سال گذشته داشته دوباره ازدواج کرده ، خواهرم سال گذشته در بحبوحه طلاق برادرم از دخترخاله ام با یکی از فامیل هی دور ازدواج کرد و به ژاپن رفت برادر دیگرم هم معتاد به شیشه و در خانه است بعد از تصادف برادر کوچکم که 3 سال از من بزرگتر است ( من فرزند آخرم) دچار اوضاع بد مالی شدیم البته همیشه عالی نبودیم اما به این حالت هم نبودیم مادرم سیگار میکشد پدرم سعی میکنه به جای حل مشکلات صورت مساله را پاک کند با پیکانی که دارد کمابیش مسافرکشی می کند هزینه ترم اول دانشگاهم را خواهرم پرداخت کرد و ترم های بعدی را هم با قرض پرداخت کردیم مدت کوتاهیست که با کامپیوتر کارهای تایپ و نقشه کشی انجام میدهم اما اوضاع روحی ام اصلا مناسب نیست برای دور شدن از این محیط هم اجازه ندارم چون برادر کوچکترم بدبین است اجازه نمیدهد بیرون بروم پدر و مادرم هم که وقتی باهاشون جایی میرم مدام بحث می کنند مادرم هم که پا درد دارد خودش نمی تواند منو بیرون ببرد واقعا خسته ام نمی دونم واقعا نمی دونم چیکار کنم خصوصا این که فشار روحی باعث فشار به قسمت هایی از بدنم میشه طوری که احساس می کنم افکارم وزن دارن و بدنم رو فشار میدن خواهش می کنم راهنماییم بفرمایید
- [سایر] سلام من وارد 21 سالگی شدم خیلی نیاز به ازدواج دارم و به این کار راغب هستم پدرم نیز خیلی دلش می خواهد من ازدواج کنم و تقریبا از 15 سالگی مدام به مادر و دو خواهرم این را می گوید که من ازدواج کنم اما مادرم هنوز که هنوزه مخالف این کار است و می گوید زود است ولی پدرم می گوید توانایی اداره زندگی و حتی خانواده را به خوبی دارم یکی از خواهرانم 25 و دیگری 23 سال تمام سن دارند و هر دو ازدواج کرده اند و خواهر بزرگم به خانه خودشان رفته و دو خواهرم هم با ازدواج من مخالفند و می گویند مادرمان تنها می شود در صورتی که من گفته ام از این خانه نمی روم حتی بعد عروسی جون پدر و مادرم سنشان طوری است که به من خیلی نیاز دارم و الان آچار فرانسه خونه هستم خلاصه مطلب دعایی نیاز دارم که مادرم به این امر راضی شود ممنون اصرار که اصلا فایده نداشته است
- [سایر] با عرض سلام 15 سال است با پسرخاله ام ازدواج کرده ام.سالهای اول زندگی خوب بود.تا کم کم دخالتهای مادرشوهرم در زندگی شروع شد. پدرشوهرم سالها قبل فوت کرده بود و شوهرم با اینکه برادر بزرگتر نبود اما چون وضعیت مالی خوبی داشت سرپرستی مادر و برادر کوچکترش را بعهده داشت. مادر شوهرم در یک روستا زندگی میکرد و از نظر مالی کمبودی نداشت اما بخاطر بلندپروازیهای شوهرم و اصرار مادر و برادرانش یک ویلای مجلل در همان روستا ساخته شد و مادرشوهرم خانه خود را رها کرده و در آنجا ساکن شد. و در عمل خانه ی پدری به یکی از برادرشوهرهایم رسید و او بهمراه خانواده اش در همانجا ساکن شد. سالها گذشت.برادرشوهر کوچکتر به پشتیبانی مالی شوهرم در دانشگاه آزاد تهران تحصیل و بعد از مدتی ازدواج کرد. خرجهای گزاف این مجالس عروسی و ساخت آن ویلا باعث ورشکستگی شوهرم شد. از سال 80 تا بحال هنوز هم زیر بار قرضهای آن دوران هستیم. در این مدت فقر و بدبختی و بدهکاری تنها برای من و فرزندانم بود. برادرشوهرها که خود را خارج از گود می دیدند روز به روز وضعیت مالی بهتری پیدا می کردند. گذشت و گذشت تا سال پیش که مادرشوهرم فوت کرد. بعد از مدتی کم کم این زمزمه به گوش رسید که ویلا برای همه ی افراد خانواده است و کسی حق فروش یا اجاره آنرا ندارد. درصورتیکه تمام اسناد و مدارک بنام شوهرم میباشد. اما از آنجاییکه شوهرم فردی بسیار ساده لوح،مهربان و خانواده دوست است، هرگز بصورت علنی با خانواده اش خصوصا برادر بزرگترش که داعیه دار این مطالب بود مخالفت نکرد. عید امسال همه افراد خانواده از تهران به روستای پدری در یکی از مناطق شمالی آمدند.بعد از گذشت چند روز بخاطر اوضاع وخیم مالی من و شوهرم قصد اجاره ویلا را بمدت سه روز به یکی از آشنایان داشتیم اما با مخالفت شدید برادرشوهر بزرگتر مواجه شدیم و کار بیخ پیدا کرد.از آنجاییکه شوهرم هرگز روی حرف بزرگترش حرف نمیزند من بخاطر فرزندانم با برادرشوهرم به مقابله برخاستم.آنها وضعیت مالی خوبی دارند میتوانستند به خانه پدر زنش یا خانه پدریشان یا حتی به هتل برونداما در صورتیکه سالهای پیش دو سه روز بیشتر نزد مادرشان در ویلا نمی ماندند امسال برای مبارزه با من و برای اینکه روی مرا کم کنند 15 روز تمام در ویلا ماندند و اجازه اجاره ویلا را به ما ندادند. من و فرزندانم هم بعد از آن اصلا به ویلا نرفتیم.اما به برادرشوهر بزرگم در همان درگیری لفظی گفتم به خدا پناه میبرم از اینکه شما میخواهید حق من و فرزندانم را بخورید. گذشت و بعد از یکماه دختر بزرگ برادرشوهرم در یک سانحه ی تصادف از دست رفت.دختری که دانشجو بود خانواده خیلی آرزوها برایش داشتند البته رابطه ی بسیار خوبی هم با من و شوهرم داشت و ما خیلی خیلی به او علاقه مند بودیم. ضربه روحی بزرگی به برادرشوهرم وارد شد. حالا او مرا مقصر می داند. در مراسمهای سوم و هفتم رفتار معمولی با من داشت اما حالا گفته که یک طالع بین به من گفته که برادرزنت بچه ات را نفرین کرده است. این موضوع را در هر مجلسی جلوی غریبه و آشنا مطرح کرده و داد و فریاد میکند و قصد دارد آبروی مرا ببرد. اکنون همه دید بدی بمن دارند حتی شوهرم هم بسیار ناراحت است و با من بد برخورد میکند.نمیدانم در مراسم چهلم شرکت کنم یا نه؟ بخدا راضی نبودم از سر دخترش یک تار مو کم شود. چکارکنم؟؟؟
- [سایر] سلام استاد... برای اولین بار براتون پیام میذارم. 1-دختری 18 ساله هستم و ترم اول حوزه. 2-نزدیک 2 سال هست که با پسر خاله م رسما نامزد شدیم.ایشون22 ساله و نظامی هستن. 3-پدر و مادرم به دلیل وجود خواهر مجرد بزرگتر از من در خانه با محرم شدن و عقد شدن ما مخالفت می کنند.هر چند تلاش کردم که براشون دلیل منطقی بیارم اما قبول نمی کنند.با قهر و گریه و اعتصاب غذایی هم چیزی حل نشد! 4-الان هم من قم ایشون مشهد و خونواده هامون بیرجند هستند. با هم ارتباط تلفنی داریم با اطلاع خانواده.ایشون به خاطر مخالفت پدرم در برابر چندین بار تقاضای محرمیت خیلی خیلی نا امید شدن. حتی پشت تلفن گریه می کردن. به خاطر ترس از گناه مدتی ارتباطو قطع کردن.خلاصه شرایط خیلی سخته.و می ترسم بازتابش بعدا تو زندگیم مشکل ایجاد کنه. 5-شما بفرمایید که بنده با چه ترفندی پدرمو راضی کنم؟؟و ایشون بار دیگه برای تقاضای مجدد چه جوری وارد عمل بشن که پدرم قبول کنن؟ خواهش می کنم کمکم کنید.
- [سایر] با سلام و عرض خدا قوت پدر و مادر من مدت 27 سال است که ازدواج کرد اند صاحب 5 فرزند دختر هستند و زندگی خیلی خوب و بدون مشکلات روانی داشتند.پدرم اخلاق خاصی دارد مثلا اینکه اصلا خیلی رفتار خشک پدرانه ای دارد و با ما که دختر هایش هستیم رابطه عاطفی و صمیمی و متقابلا ما نیز با پدرم صمیمی نیستیم و بیشتر با مادرم دم خورهستیم. البته پدرم را خیلی دوست داریم. پدرم در ظاهرا هیچ مشکلی با دختر بودن فرزندانش نداشت البته بسیاردوست داشت که پسری داشته باشد. ولی در کل زندگی شیرینی داشتیم تا ینکه حدود 9 سال پیش مادرم متوجه شد که پدرم خانمی را به عقد موقت خود دراورد البته این مساله هیچوقت اثبات نشد ولی باعث بدبینی و سو ء ظن مادرم شد و پس از ان به رفتارها و رفت و امد پدرم را خیلی کنترل می کرد و دائما به پدرم گوشزد میکرد که کی برود و کی بیاید و با کی نشست و برخاست کند که این مساله پدرم را خیلی ناراحت می کرد. تا اینکه از سه سال پیش رفتار پدرم خیلی عوض شده و دائما از خونه فراری هست و اهل رفیق بازی شده وحتی دو س شب منزل نمی امد، که باعث مشاجره و دعوابین انها و تشنج خاطر ما میشه. اوایل ما حق را به پدرم داده و رفتار نا مناسب مادرم را نکوهش می کردیم. تا اینکه 1سال پیش متوجه شدیم ک پدرم خانمی را عقد کرده ب بهانه پسر دار شدن و مدتیست گاهی که منزل نمی اید و منزل او می رود که با تهدید های مادرم برای طلاق و...پدرم او را با صرفه هزینه سنگینی طلاق داد. بعد از این اتفاق ما خیلی سعی می کنیم پدرم را به فضای منزل علاقمند کنیم و مادرم خیلی رفتارش را بهتر کرده و سعی در برقراری روابط عاطفی بهتر با پدرم دارد ولی متاسفانه پدرم با اینکه در تمام این قضایا مقصر هستند اولا سرکارنمی رن و دائما خودش رو با رفقا و زمین زراعی مشغول می کنه با اینکه درامدی نداره و بهان میکنه که من با 50 سال سن پیر شدم و توان کار کردن ندارم.دوما ب هیچ طریقی به خونه اومدن و با خانواده بودن ترغیب نمیشه و سوما جدیدا احساس میکنیم به مواد مخدر روی اورد و از لحاظ دینی اعتقاداتش ضعیف شده ( البته این رو احساس می کنیم مثلا ماه مبارک رمضون یکی دو بار گرمای هوا رو بهونه کرده و روزه خودش رو شکست) خیلی سپاسگذار میشم اگه راهنمایی کنید که با پدرم چکار کنیم و چه رفتاری درست و مناسب هست تا این رفتار های پدرم اصلاح بشه ودوباره فضای خوب خانواده خودمون رو پیدا کنیم.
- [سایر] من پسری 16 ساله هستم. مدتی است با یکی از هم کلاسی هایم دوست شده ام. تا به حال این چنین دوستی نداشته ام. رفتار های هر دوی ما با بقیه بچه های مدرسه متفاوت است و هر دو خیلی آرام هستیم. و به خاطر همین می توان گفت تمام سال در مدرسه با هم بوده ایم (مثل دو برادر، حتی بقیه بچه ها و مدیر و معاون هم متوجه شده اند) و همدیگر را دوست داریم. از نظر بقیه بچه ها رفتار هایمان کمی غیر عادی است ولی همانطور که گفتم به خاطر همان تشابه رفتارهایمان است. علاقه ها و حتی سلیقه هایمان هم مثل هم است و با پسر های دیگر متفاوت است. ما دوست داریم در آینده با هم زندگی کنیم و از هم به خاطر مسائلی مانند ازدواج جدا نشویم. می خواهیم با هم در یک خانه زندگی کنیم و به همدیگر در زندگی کمک کنیم. حال می خواستم بدانم آیا این کار خلاف اسلام است؟ و حکم همجنس گرایی را دارد؟ و آیا اصلا درست است این موضوع را به پدر و مادرمان بگوییم؟(البته فکر کنم آن ها هم به خاطر رفتارهایمان این موضوع را بهتر می دانند.) این را باید بگویم که مثلا خودم وقتی از او جدایم احساس دلتنگی و افسردگی می کنم چون رابطه من با او از رابطه برادری هم بیشتر شده است. وقتی از او راجع به این موضوع پرسیدم گفت شاید درآینده ازدواج کند به خاطر برخی مسائل که چون هر دوی ما پسر هستیم نمی توانیم داشته باشیم. می خواهم بدانم اگر در آینده با هم زندگی کنیم آیا می توانیم کمی از رفتار هایی که مردم عادی نمی توانند با هم داشته باشند (مثل بغل کردن - بوسیدن و ...) را داشته باشیم یا خیر؟ اصلا آیا تغییر جنسیت یکی از ما کارساز خواهد بود؟ اگر نیست آیا می توانیم بدون آن در آینده با هم در یک خانه زندگی کنیم؟(البته هر دو معتقد به دین اسلام هستیم و این رابطه به خاطر عشقی درونی است که نسبت به هم داریم و خواهیم داشت نه بخاطر هوای نفس) حتی من هم اکنون سعی می کنم خود را وابسته به جنس مخالف نکنم چون نمی خواهم این رابطه و پیوند قلبی که از هر ازدواج قانونی محکمتر است را از بین ببرم. باتشکر