هر چند حدیث فوق، در کتب متعدد حدیثی ذکر شده است، و لی با این حال از احادیث صحیح و یا موثق ارزیابی نمی شود . در اسلام بین زن و مرد در تقرب به خداوند و گوهر انسانی، هیچ تفاوتی وجود ندارد. اگر بین زن و مرد تفاوتی از نظر عقلی باشد، در مورد عقل ابزاری است؛ یعنی عقلی که انسان با او بتواند علوم حوزوی و دانشگاهی را فراهم کند تا چرخ دنیا بچرخد؛ لذا نمی گویند متخصص و أعلم، به خدا نزدیک تر است، ولی می گویند أتقی (با تقواترین) به خدا نزدیک تر است. از طرف دیگر، زن میتواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار ارائه دهد. چنان که مرد موظف است و میتواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفکر عقلانی خویش متجلی سازد. نکته دیگری که از حدیث می توان فهمید؛ این است که عقل ابزاری زن، تحت تأثیر زیبایی او قرار می گیرد، این بدان معنا است که اگر زنی شاغل باشد، قبل از آن همسری دلسوز، مادری مهربان و کدبانویی هنرمند است. و مردی با جمال است که آراسته به علم باشد و با استفاده از تدبیر عاقلانه، عنصری مفید برای خانواده و جامعه اش باشد.
در روایت آمده است که (عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم). الف. متن سند این روایت از نظر اعتبار در چه مرتبه است؟ ب. منظور از این که عقول زنان در زیبایی شان است چیست؟ خصوصا با تقابل و قرینه بخش دوم حدیث؟
هر چند حدیث فوق، در کتب متعدد حدیثی ذکر شده است، و لی با این حال از احادیث صحیح و یا موثق ارزیابی نمی شود . در اسلام بین زن و مرد در تقرب به خداوند و گوهر انسانی، هیچ تفاوتی وجود ندارد. اگر بین زن و مرد تفاوتی از نظر عقلی باشد، در مورد عقل ابزاری است؛ یعنی عقلی که انسان با او بتواند علوم حوزوی و دانشگاهی را فراهم کند تا چرخ دنیا بچرخد؛ لذا نمی گویند متخصص و أعلم، به خدا نزدیک تر است، ولی می گویند أتقی (با تقواترین) به خدا نزدیک تر است. از طرف دیگر، زن میتواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار ارائه دهد. چنان که مرد موظف است و میتواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفکر عقلانی خویش متجلی سازد. نکته دیگری که از حدیث می توان فهمید؛ این است که عقل ابزاری زن، تحت تأثیر زیبایی او قرار می گیرد، این بدان معنا است که اگر زنی شاغل باشد، قبل از آن همسری دلسوز، مادری مهربان و کدبانویی هنرمند است. و مردی با جمال است که آراسته به علم باشد و با استفاده از تدبیر عاقلانه، عنصری مفید برای خانواده و جامعه اش باشد.
- [سایر] آیا روایت «عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم» سند معتبر دارد؟ منظور از این که عقول زنان در زیبایی شان است چیست؟
- [سایر] با سلام؛ اینکه در روایات آمده: (إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ آدَمَ فَهِمَّةُ النِّسَاءِ الرِّجَالُ فَحَصِّنُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِإِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا بُطُونُهَا وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ الرِّجَالُ) همت زنان، مردان هستند، به چه معنا است؟ با تشکر
- [سایر] با سلام؛ روایت نسبتاً معروفی است که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که دروغ گفتن در چند مورد را تجویز کردهاند، از جمله دروغ شوهر به زنِ خود. الف. این روایت از نظر سند در چه حدّ است؟ ب. از نظر دلالت و محتوا چطور؟ آیا مخالف قرآن کریم نیست؟ ج. اگر این روایت و تجویز آن صحیح است، منظور چه نوع دروغ و در چه مواردی است؟ مخصوصاً با توجّه به اینکه غالب دروغها (اعمّ از خرد و کلان) بالآخره منکشف و فاش میشود، آیا دروغ گفتن به همسر در واقع گامی به سوی سست شدن رابطه و بنیان زناشویی و محبّت و اعتماد طرفین نیست؟
- [سایر] روایتی به این مضمون شنیدم که (وقتی خداوند بندهای را دوست بدارد، به جبرئیل میگوید که من فلان بنده را دوست دارم، پس تو هم او را دوست بدار. پس جبرئیل او را دوست میدارد. و بعد جبرئیل در آسمانها و زمین ندا میدهد که خدا فلان بنده را دوست میدارد، پس شما نیز او را دوست بدارید. در نتیجه تمام موجودات آن بنده را دوست خواهند داشت). آیا این روایت در مجامع روایی شیعه آمده است؟ لطفاً آدرس آن را ذکر فرمایید. همچنین از نظر سند و اعتبار در چه مرتبه است؟
- [سایر] در روایتی نقل شده که در زمان امام صادق، روزی امام کاظم (علیهما السّلام) در جلوی دری مشغول نماز بودند. برخی از اصحاب به امام صادق اعتراض کردند (زیرا این کار مکروه است و تردّد افراد باعث حواسپرتی میشود). حضرت صادق بعد از خود امام کاظم پرسیدند که چرا جلوی در نماز میخواندی. امام کاظم پاسخ دادند که آن خدایی که من با او صحبت میکنم از این مردمی که از جلوی من رد میشوند به من نزدیکتر است. الف. اصل این روایت چیست و در کجا نقل شده؟ ب. آیا این روایت از نظر سند قابل اعتماد است؟ ج. آیا این روایت از نظر محتوا اشکالی ندارد؟ زیرا در واقع اثبات عمل فعل مکروه یا مرجوح برای معصوم میکند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] لطفاً در مورد (نفی بلد) به سؤالات زیر پاسخ فرمایید: الف) منظور از نفی بلد چیست؟ از بین بردن، تبعید کردن، آواره نمودن دائمی، یا معانی دیگر؟ ب) اگر نفی به معنای تبعید باشد، آیا مراد تحت نظر قرار دادن در محلّ تبعید است، یا زندانی کردن وی در آن محل؟ ج) اگر منظور تحت نظر قرار دادن باشد، در موارد خاصّی که تبعید به مفاسد دیگری منتهی می شود (مانند تبعید زنان، قاچاقچیان و افراد شرور) آیا می توان تبعید را به حبس تبدیل نمود؟ د) اگر محارب از محل تبعید فرار کند، آیا حاکم شرع می تواند پس از دستگیری وی، تبعید را به یکی دیگر از مجازاتهای چهارگانه (جزای نقدی، حبس یا تعزیر) تبدیل نماید؟ ه) آیا حکم عدم جواز نفی بلد زن در باب زنا را می توان به تبعید زن در باب محاربه تسرّی داد؟
- [آیت الله علوی گرگانی] در خصوص نفی بلد بفرمائید : الف - منظور از نفی بلد چیست؟ (از بین بردن، تبعید، آواره نمودن دائمی یا و...) ب - اگر نفی به معنای تبعید باشد آیا مراد تحت نظر قرار دادن در محلّ تبعید است یا زندانی کردن وی در آن محلّ؟ ج - اگر منظور تحت نظر قرار دادن باشد در موارد خاصّی که تبعید به مفاسد دیگری منجر میشود مانند زنان ، قاچاقچیان و افراد شرور آیا میتوان مدّت تبعید را به حبس تبدیل نمود؟ د - اگر محارب از محلّ تبعید فرار کند، آیا حاکم شرع میتواند پس از دستگیری وی تبعید را به یکی دیگر از مجازاتهای چهارگانه، جزای نقدی حبس یا تعزیر تبدیل نماید؟ ه - آیا حکم عدم جواز نفی بلد زن در باب زنا را میتوان به تبعید زن در باب محاربه تسرّی داد؟
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [آیت الله جوادی آملی] با عرض سلام و تحیت با توجه به این که مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران در زمینه مسائل مربوط به چاپ و نشر قرآن کریم فعالیت تحقیقاتی مینماید، مستدعی است ما را از نظر شریف خویش درباره روایت ذیل و سؤالات مطرح شده بهرهمند فرمائید. (علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن محمّد بن الورّاق، ال: عرضت علی بن أبیعبدالله (علیهالسّلام) کتاباً فیه قرآن مختّم معشّر بالذهب و کتب فی آخره سوره بالذهب و اریته إیّاه فلم یعب فیه شیئاً إلاّ کتابه القرآن بالذهب، و قال: لایعجبنی أن یکتب القرآن إلاّ بالسواد کما کتب أوّل مرّه) (اصول کافی، جلد 2، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ص 621). 1. با توجه به استنباط حضرت عالی از روایت یادشده، آیا چاپ کل متن قرآن کریم با رنگی غیر از رنگ مشکی را مجاز میدانید یا خیر؟ 2. با توجه به این که در مصاحف چاپ شده در برخی از بلاد اسلامی لفظ جلاله (الله) یا بعضی از حروف به منظور آموزش قرآن، به رنگی غیر از مشکی ملاحظه میشود، آیا این کار را از نظر حضرت عالی مجاز است یا خیر؟
- [سایر] معنا و منظور امام صادق(ع) در روایت زیر در مورد عایشه و حفصه چیست؟ آیا این روایت از نظر سند اعتبار دارد؟ (مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْکَشِّیُّ فِی کِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ الله عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ دَخَلَ زُرَارَةُ عَلَی أَبِی عَبْدِ الله فَقَالَ یَا زُرَارَةُ مُتَأَهِّلٌ أَنْتَ قَالَ لَا قَالَ وَ مَا یَمْنَعُکَ مِنْ ذَلِکَ قَالَ لِأَنِّی لَا أَعْلَمُ تَطِیبُ مُنَاکَحَةُ هَؤُلَاءِ أَمْ لَا فَقَالَ فَکَیْفَ تَصْبِرُ وَ أَنْتَ شَابٌّ قَالَ أَشْتَرِی الْإِمَاءَ قَالَ وَ مِنْ أَیْنَ طَابَ لَکَ نِکَاحُ الْإِمَاءِ قَالَ لِأَنَّ الْأَمَةَ إِنْ رَابَنِی مِنْ أَمْرِهَا شَیْءٌ بِعْتُهَا قَالَ لَمْ أَسْأَلْکَ عَنْ هَذَا وَ لَکِنْ سَأَلْتُکَ مِنْ أَیْنَ طَابَ لَکَ فَرْجُهَا قَالَ لَهُ فَتَأْمُرُنِی أَنْ أَتَزَوَّجَ فَقَالَ لَهُ ذَلِکَ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ لَهُ زُرَارَةُ هَذَا الْکَلَامُ یَنْصَرِفُ عَلَی ضَرْبَیْنِ إِمَّا أَنْ لَا تُبَالِیَ أَنْ أَعْصِیَ الله إِذْ لَمْ تَأْمُرْنِی بِذَلِکَ وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ أَنْ یَکُونَ مُطْلَقاً لِی قَالَ فَقَالَ لِی عَلَیْکَ بِالْبَلْهَاءِ قَالَ فَقُلْتُ مِثْلُ الَّذِی یَکُونُ عَلَی رَأْیِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ وَ سَالِمِ بْنِ أَبِی حَفْصَةَ قَالَ لَا الَّتِی لَا تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ لَا تَنْصِبُ قَدْ زَوَّجَ رَسُولُ الله أَبَا الْعَاصِ بْنَ الرَّبِیعِ وَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ وَ تَزَوَّجَ عَائِشَةَ وَ حَفْصَةَ وَ غَیْرَهُمَا قُلْتُ لَسْتُ أَنَا بِمَنْزِلَةِ النَّبِیِّ ص الَّذِی کَانَ یَجْرِی عَلَیْهِمْ حُکْمُهُ وَ مَا هُوَ إِلَّا مُؤْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ الله فَأَیْنَ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ وَ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ وَ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً وَ أَیْنَ الَّذِینَ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ...).