غیبت از گناهان بزرگ و مورد نهی شدید اسلام است. اما حرمت آن عمومیت نداشته، بلکه در بعضی موارد استثنا و حلال شمرده شده است. این حکم از قرآن و روایات به دست می آید: «خدا دوست نمی‏دارد که کسی با گفتار زشت به عیب خلق صدا بلند کند، مگر آنکه ظلمی به او رسیده باشد». [1] بر اساس این آیه، غیبت به عنوان درخواست کمک، مجاز شمرده شده است تا این که بتوان از مظلوم در مقابل ظالم دفاع کرده و ظالم را رسوا کنیم. ذیل آی ه ذکر شده، روایتی نیز نقل شده که مصداقی از ستم های اجتماعی را بیان می کند: «کسی که عده ای را به مهمانی دعوت کند اما در پذیرایی از آنان کوتاهی کند، مصداقی از این ستمکاران (مذکور در آیه) است و اگر بعدها میهمانان کوتاهی او را یادآور شوند، گناهی متوجهشان نیست». [2] این روایت اگرچه در یک مورد خاص است، اما می توان حکم آن را به موارد مشابه عمومیت داد و تمام مواردی که ستم و اجحافی متوجه افراد شده است را نیز مصادیق دیگری از این روایت برشمرد. با این وجود، در این مورد باید نهایت احتیاط را لحاظ کرد و در هر مورد خود را مظلوم نپنداشت؛ زیرا در بسیاری موارد به اشتباه گمان ظلم می رود، بدون این که ستمی در واقع وجود داشته باشد. از طرفی اگر ما ستم های دیگران به خود را نادیده گرفته و از آن گذشت نماییم، راه را برای عفو و بخشش پروردگار در مورد گناهان خویش هموار می کنیم، چنانچه در قرآن می خوانیم: «افراد با ایمان باید گذشت و چشم پوشی کنند. آیا دوست ندارید که خدا گناهانتان را ببخشد؟! البته او بخشنده و مهربان است». [3] بر این اساس باید دانست «همان گونه که خداوند "ستار العیوب" است دوست ندارد که افراد بشر پرده‏دری کنند و عیوب مردم را فاش سازند و آبروی آنها را ببرند- به علاوه می دانیم هر انسانی معمولاً نقاط ضعف پنهانی دارد که اگر بنا شود این عیوب اظهار گردد، یک روح بدبینی عجیب بر سراسر جامعه سایه می‏افکند، و همکاری آنها را با یکدیگر مشکل می سازد، بنابراین، به خاطر استحکام پیوندهای اجتماعی و هم به جهت رعایت جهات انسانی، لازم است بدون در نظر گرفتن یک هدف صحیح پرده‏دری نشود». [4] علاوه بر این احتیاط نیز حکم می کند انسان دست به این کار نزند؛ زیرا بسیاری از مواردی که ما ذهنیت منفی نسبت به شخصی داریم موضوعی است که تنها بر اثر سوء تفاهم پیش آمده و همچنین حتی اگر مطابق واقع نیز بوده باشد، در بسیاری از موارد زیاده روی در نقل ستمی که بر انسان وارد شده سرانجام خوشی نخواهد داشت و به فرموده امام صادق (ع): یک فرد گاهی مورد ستم قرار می گیرد، اما در نفرین بر ظالم تا حدی زیاده روی می کند که پروردگار خود او را نیز از ستمکاران به شمار می آورد. [5] برای آگاهی بیشتر نمایه های زیر را مطالعه کنید: غیبت و استثنائات آن، 3217 (سایت: 3478) . غیبت شخصی که به دیگران بدی می کند، 11962 (سایت: 14055) . این سؤال، پاسخ تفصیلی ندارد. [1] . نساء، 148. [2] شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 12، ص 289، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، 1409 ق. [3] نور، 22. [4] . مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه ج 4، ص 184، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374. [5] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 333، ح 17، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش.
اگر کسی در حق ما بدی کرد و یا با کاری موجب ناراحتی ما شد. ما برای درد دل آن را برای کسی بازگو کردیم. این کار غیبت محسوب شده و یا فقط درد دل است. بعضی وقتها چنان ناراحتم می کنند که فقط گفتن آنها به دوست محرم راز یا همسرم باعث سبک شدن من می شود. من با این کار گناه می کنم؟
غیبت از گناهان بزرگ و مورد نهی شدید اسلام است. اما حرمت آن عمومیت نداشته، بلکه در بعضی موارد استثنا و حلال شمرده شده است. این حکم از قرآن و روایات به دست می آید: «خدا دوست نمیدارد که کسی با گفتار زشت به عیب خلق صدا بلند کند، مگر آنکه ظلمی به او رسیده باشد». [1] بر اساس این آیه، غیبت به عنوان درخواست کمک، مجاز شمرده شده است تا این که بتوان از مظلوم در مقابل ظالم دفاع کرده و ظالم را رسوا کنیم. ذیل آی ه ذکر شده، روایتی نیز نقل شده که مصداقی از ستم های اجتماعی را بیان می کند: «کسی که عده ای را به مهمانی دعوت کند اما در پذیرایی از آنان کوتاهی کند، مصداقی از این ستمکاران (مذکور در آیه) است و اگر بعدها میهمانان کوتاهی او را یادآور شوند، گناهی متوجهشان نیست». [2] این روایت اگرچه در یک مورد خاص است، اما می توان حکم آن را به موارد مشابه عمومیت داد و تمام مواردی که ستم و اجحافی متوجه افراد شده است را نیز مصادیق دیگری از این روایت برشمرد. با این وجود، در این مورد باید نهایت احتیاط را لحاظ کرد و در هر مورد خود را مظلوم نپنداشت؛ زیرا در بسیاری موارد به اشتباه گمان ظلم می رود، بدون این که ستمی در واقع وجود داشته باشد. از طرفی اگر ما ستم های دیگران به خود را نادیده گرفته و از آن گذشت نماییم، راه را برای عفو و بخشش پروردگار در مورد گناهان خویش هموار می کنیم، چنانچه در قرآن می خوانیم: «افراد با ایمان باید گذشت و چشم پوشی کنند. آیا دوست ندارید که خدا گناهانتان را ببخشد؟! البته او بخشنده و مهربان است». [3] بر این اساس باید دانست «همان گونه که خداوند "ستار العیوب" است دوست ندارد که افراد بشر پردهدری کنند و عیوب مردم را فاش سازند و آبروی آنها را ببرند- به علاوه می دانیم هر انسانی معمولاً نقاط ضعف پنهانی دارد که اگر بنا شود این عیوب اظهار گردد، یک روح بدبینی عجیب بر سراسر جامعه سایه میافکند، و همکاری آنها را با یکدیگر مشکل می سازد، بنابراین، به خاطر استحکام پیوندهای اجتماعی و هم به جهت رعایت جهات انسانی، لازم است بدون در نظر گرفتن یک هدف صحیح پردهدری نشود». [4] علاوه بر این احتیاط نیز حکم می کند انسان دست به این کار نزند؛ زیرا بسیاری از مواردی که ما ذهنیت منفی نسبت به شخصی داریم موضوعی است که تنها بر اثر سوء تفاهم پیش آمده و همچنین حتی اگر مطابق واقع نیز بوده باشد، در بسیاری از موارد زیاده روی در نقل ستمی که بر انسان وارد شده سرانجام خوشی نخواهد داشت و به فرموده امام صادق (ع): یک فرد گاهی مورد ستم قرار می گیرد، اما در نفرین بر ظالم تا حدی زیاده روی می کند که پروردگار خود او را نیز از ستمکاران به شمار می آورد. [5] برای آگاهی بیشتر نمایه های زیر را مطالعه کنید: غیبت و استثنائات آن، 3217 (سایت: 3478) . غیبت شخصی که به دیگران بدی می کند، 11962 (سایت: 14055) . این سؤال، پاسخ تفصیلی ندارد.
[1] . نساء، 148. [2] شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 12، ص 289، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، 1409 ق. [3] نور، 22. [4] . مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه ج 4، ص 184، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374. [5] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 333، ح 17، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش.
- [سایر] باسلام و خسته نباشید من دو ساله که عقد کردم و 4 ماهه که عروسی کردم موقعیت من و شوهرم به این ترتیب هست: من لیسانس و کارمند شرکت خصوصی با حقوق پایه شوهرم دیپلم و انباردار یک شرکت با حقوق پایه شوهرم از لحاظ مالی قبلا خیلی مشکل داشت و الان به خاطر عروسی و ... خرج اضافی بدهی داره و من البته خیلی کمکش کردم برای خریدن ماشینش و قسط بانک و ... ما پیش مادر شوهرم زندگی میکنیم سوال من اینه که شوهرم خیلی ساکت هست و زیاد حرف نمیزنه البته از لحاظ جنسی خیلی گرم هست و تقریبا هرروز از من میخواد که باهاش باشم اما خیلی کم حرف هست و خیلی وقتها به من میگه من عرضه ندارم شوهر خوبی نبودم انتظاراتتو برآورده نکردم و از این حرفها من هیچ چیزی ازش نمیخوام حتی روز تولدم و روز زن برای من هیچ کادویی نخرید دریغ از یک گل هزار تومنی اما من چیزی بهش نگفتم باور کنید اون خیلی وقتها از من قیافه میگیره و قهر میکنه غذاشو نمیخوره ولی هرموقع دلش میخواد رابطه داشته باشه به من محبت میکنه تو چند دقیقه کارش تموم میشه و دوباره شروع میکنه به عادت همیشگیش من ازش انتظار محبت دارم اما اون اصلا اهمیت نمیده من دندونم درد میکنه اصلا اهمیت نمیده مریض میشم عین خیالش نیست زیاد کار میکنم اما اصلا تو کار خونه کمکم نمیکنه حتی تو جمع کردن میز شام و ... اصلا بعد شام تشکر هم نمیکنه انگار وظیفه من هست که هم بیرون کار کنم هم تو خونه کلفتی اقارو بکنم احساس میکنم نسبت به من خیلی بیتفاوت شده من خیلی ناراحتم چند روز پیش باهم بحثمون شد به من گفت که تو منت درست کردن غذارو سرم میزاری خیلی شدید دعوامون شد و من رفتم سراغ قرص که خودمو بکشم من واقعا احساس بدی دارم خواهش میکنم راهنماییم کنید من بهش میگم دوست دارم اما اون میگه میدونم منم دوست دارم خیلی کم هست روزهایی که به من با محبت بگه دوست دارم اصلا بعد عروسیمون تا بحال برام یک گل هم نخریده هیچی کادو به من نداده پولش کمه اما نه اینکه نتونه حتی یه شاخه گل بخره به من میگه نمیتونم ناراحتی تورو ببینم دائما به من میگه غلط کردم ناراحتت کردم منو ببخش اما باز فرداش روز از نو من همیشه با محبت باهاش حرف میزنم اما خوب بعضی وقتها عصبانیم میکنه و من مجبورم ازش قیافه بگیرم من خیلی خسته میشم بعد اینکه از محل کارم میام خونه خواهش میکنم کمکم کنید اجرتون با خدا
- [سایر] با سلام خانمی 33 ساله هستم. اینجانب در سن 20 سالگی ازدواج کردم و برای کار همسرم به زنجان منتقل شدیم. در آنجا پس از گرفتن مدک تحصیلی ام به مدت دوسال در جایی مشغول به کار شدم. سپس به شهر خودمان یعنی مشهد برگشتیم. در این زمان باردار شدم. و این قضیه باعث شد که به دنبال کار نروم. پس از زایمان نیز نسبت به فرزندم احساس مسئولیت می کردم و هیچ وقت فکر رفتن به سر کار را نداشتم. ولی الان که پسرم شش سالش شده است و خودم هم 33 ساله شده ام احساس پوچی می کنم و دوست دارم به سر کار بروم ولی دیگر احساس می کنم برای کار کردن دیر شده است یعنی سنم زیاد شده است. همین که فکر می کنم باید تا آخر عمرم در خانه بمانم اضطراب و دلهره ای تمام وجودم را فرا می گیرد. تمام بدنم درد می کند.دچار افسردگی و وسواس هم هستم.احساس بدی دارم. احساس می کنم وقت تمام شده است . مثل اینکه در جلسه امتحان هستم وقت امتحان هم به پایان رسیده است در صورتی که به هیچ سوالی هم جواب نداده ام. خواهشمندم مرا راهنمایی کنید چگونه با شرایط کنار بیایم و این احساسات را نداشته باشم.
- [سایر] با سلام ضمن تشکر از جواب شما، پاسخ های شما : - من مشل اصلی را ناراحتی از رفتار مادر می دانم و اینکه این موضوع باعث برخورد من با ایشان میشود. - معمولا خانواده دختر برای خواستگاران مهم است -روابط اجتماعی در سطح معمولی است. دوست صمیمی زیادی ندارم ولی دوستانی دارم که بتوانم با آنان درد دل کنم راهنمایی بگیرم - بله من هویت اجتماعی و فردی مستقل دارم. به قاطعیت پشتکار خوش دلی مهربانی - مادرم از سنین جوانی این کار را می کردو مادرش هم - نه - مسئولیت ایشان با من است چون من با ایشان زندگی می کنم - مادرم با وجود این مسائل مهربان دلسوز بدون کینه است که 4 فرزند حداقل بدون هیچ معضلی و با اعتقاد تربیت نموده است. اما در آخر اندیشه شما و دغدغه خاطر شما در مورد جوانان و ازدواج نه تنها مورد انتقاد نیست بلکه پسندیده است. اگر در در ابتدای نامه قبلی اشاره به این موضوع نمودم به خاطر ناراحتی از عدم دریافت پاسخ از شما بودو ببخشید.
- [سایر] سلام خیلی زود میرم سر اصل مطلب . 2 سال پیش ازدواج کردم ، بک ازدواج آکاهانه و خانواده پسند . از 8 ماه پیش زندگی مشترکمون رو آغاز کردیم . اما بعد از ازدواج متوجه شدم شوهرم هیچ تمایلی به برقراری ارتباط جنسی با من نداره . البته یک مشکل بزرگ وجود داشت و آن هم بلد نبودن اینکار از ناحیه هر دو بود .من سریع به پزشک مراجعه کردم و آموزش های لازم رو فرا گرفتم اما همسرم از این کار امتناع میورزه و حاضر نیست به پزشک مراجعه کنه . الان حدود 8 ماه از ازدواج ما میگذره و من هنوز باکره هستم .خیلی با همسرم صحبت کردم ، بهش از نیازم گفتم ولی اصلا\" براش اهمیتی نداره . اگر در حضورش آرایش کنم ، لباس تنگ و یا کوتاه بپوشم و هر کاری که همه جوانان تازه عروس انجام میدن رو انجام بدم بهم میگه وقتی من نیستم این کارها رو انجام بده و زمانی هم که انجام نمیدم بهم میگه شما هیچ کاری برای تحریک من نمی کنی . به تازگی فهمیدم که قبلا\" به دختر دیگه ای علاقه داشته و خیلی وقتها در مورد اون با من صحبت میکنه ، از اینکه خانواده ها مخالف این ازدواج بودند . همیشه به من میگه دوست دارم اما به توجه به سردی رفتارش نمی تونم باور کنم . از هنگامی که ازدواج کردم فشارهایی که عدم رابطه جنسی به من وارد می کنه بیشتر شده . قبل از ازدواج خیلی خوب می تونستم خودم رو قانع کنم اماالان دچار هزاران بیماری شدم . افسردگی ، ترس از حضور در جمع ، افت تحصیلی و خیلی از مسائل دیگر از یک ازدواج اگاهانه ، خداپسند بر من وارد شده . خیلی وقتها برای خودم آرزوی مرگ میکنم . همسرم حاضر نیست به دکتر مراجعه کنه و میگه با شما به خاطر مسائل جنسی ازدواج نکردم . به هر دکتری که مراجعه می کنم پیشنهاد میدن که طلاق بگیرم اما میدونم که این راه مناسبی نیست . آقای مرادی کمکم کنید تا یکبار دیگه بتونم به زندگی برگردم روزی هزاران مرتبه حسرت میخورم و از خودم می پرسم که آیا من بو میدم ؟ من کثیفم ؟ در ضمن باید بگم که همسرم به اجبار با من ازدواج نکرده. من رو به مادرشون معرفی کرده بودند و همسرم به همراه مادرشون به خواستگاری من آمد و بعد از چند جلسه صحبت خواستگاری رسمی تر شد . آقای مرادی خواهش میکنم راهنماییم کنید . خیلی ممنونم که نامه من رو خوندید و به درد دلم گوش دادید . منتظر پاسخ زیباتون هستم .
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید بنده مدت 10 سال است که ازدواج کردم وشاغل می باشم در طول 9 سال گذشته کارت بانکی ام به دست همسرم بود و ایشان مدیریت دخل و خرج را بعهده داشتند و بنده نیز معتقد بودم که وقتی در زندگی صمیمیت و یکرنگی باشد حقوق بنده و حقوق شوهر تفاوتی ندارد تا اینکه سال در شرایط ازدواج خواهرم و نیاز به کمک مالی او,بنده دوست داشتم یک مقداری به خواهرم کمک کنم ولی شوهرم امتناع ورزید و به بنده پولی جهت این کار نداد حتی صد هزار تومان و این باعث شد که من همیشه شرمزده خواهرم شوم و یا اینکه من دوست دارم به عنوان یک زن وسایلی برای خانه مان بخرم ولی شوهرم امتناع می کند و مانع می شود من کم کم به این نتیجه رسیدم که با این که شاغل هستم ولی هیچ تصمیمی برای حقوق خودم نمی توانم بگیرم و این باعث شد که کلا کارتم را از همسرم بگیرم تا خودم بتوانم برای حقوقم تصمیماتی داشته و هر کاری خواستم بکنم ولی این هم برایم مشکل بوجود آورده است به طوری که اگر از همسرم به عنوان شوهر پول بخواهم ( خرید خوراکی برای خانه یا برای بچه ها یا نیازهای روزمره ) ایشان می گویند که شما حقوق بگیر هستید و پول که دارید از خودتان خرج کنید حال من نمی دانم چه کار کنم با اینکه شوهرم ماهیانه یک میلیون حقوق دارد ولی از پول دادن به من امتناع میکند در صورتی که ایشان شوهر بنده هستند ووظیفه دارد که نیازهای مالی بنده و خانه و بچه هارا برطرف کند .ثانیا من در مورد حقوقم چه کار می توانم بکنم که باعث ناراحتی نباشد البته باید بگویم من نیز پس انداز می کنم زیرا قرار است تا چندماه دیگر به خانه جدید برویم و می خواهم برای خانه وسایل جدید بخرم و کلا از لحاظ جامعه شناسی یا روانشناسی یک زن شاغل در خصوص حقوقش در زندگی متاهلی چه وظیفه ای دارد ( دنیا زیرو بم زیاد دارد و زنان همیشه مظلومترین هستند
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما . من سه سال پیش در سن شانزده سالگی مشرف به مکه مکرم شدم و با توجه به شناخت از خود و تاثیر حج توقع داشتم پس از بازگشت انسان مومن تری شوم ولی... نمیدانم بگم تاثیر محیط بود یا خودم مقصرم نمیدونم ولی متاسفانه نمازم یک خط در میان شد و دیگر خبری از آن سجاده مفصل نیست و از اون طرف خدا رو صد هزار مرتبه شکر همان سفر باعث شده قبل یا پس از انجام کاری به اشتباه خودم پی ببرم و چون من موقعیت کاری ام طوری است که وقت زیادی برای اینکه پا منبری کسی شم یا با بچه مومن ها باشم ندارم (من در بازار کامپیوتر رضا کار می کنم و بیش از صد ارباب رجوع داریم که تعداد قابل توجه آنها خانم های جوان هستند) و من نسبت به نوع برخورد آنها که خیلی اروپایی و به اصطلح به روز است نمیتونم عکس العمل نشان بدم (به خاطر یه خورده حرمتی که واسش دارم) و این موضوع باعث شده که نگاه اطرافیان نسبت به من عوض شود و نمیتونم به راحتی به کارم ادامه بدم و من هم باید مثل اونها شم. شما رو به خدای احد و واحد قسم میدم به من کمک کنید . منی که میخوام از شر ارتباط با دختر رها شم باید چی کار کنم .مگه نمیگن دست زدن به نا محرم گناه کبیره است و پس چرا من نمیخوام مرتکب گناه شم باید هم رنگ جماعت شم . از شما خیلی ممنون هستم و خیلی خوشحال میشوم که به من جواب بدهید و به یک جوان نوزده ساله که پاش لغزیده ولی یک ته دلی معتقد است کمک کنید اگر هم نمی توانید جواب مفصل دهید شما در هر جای تهران که منبر داشته باشید به من این اجازه را بدهید که پا منبری شما شوم. با کمال تشکر پیمان زاهدی
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما حاج آقامن چند بار نامه فرستادم ولی جوابی دریافت نکردم اما دوباره مطرح میکنم من حدود 11 سال پیش ازدواج کردم خانواده ما اصلا با خانواده شوهرم همخوانی ندارد من در خانواده ای بزرگ شدم که به روابط فامیلی وصله رحم اهمیت میدهند ما چندین سال با عمه هایم همسایه بودیم روابط بسیار خوبی بین مادرم وآنها برقرار بود من با این دیدگاه خوشبینانه ازدواج کردم ولی وقتی با خانواده شوهرم مواجه شدم تا مدتها از برخوردهایشان گیج بودم شوهرم مرد خوب وبا ایمانی است ولی خواهر شوهرهایم بخصوص بزرگترین آنها همیشه میخواستند کاری کنند که برادرشان فقط در حد کنیز زنش را دوست بدارد و علاقه واقعی برای خانواده آنهاباشد بنا بر این به بهانه های مختلف فتنه گری میکردند تا این فاصله را ایجاد کنند بسیار اهل حرف و حدیث اند با توجه به این که برادرشان از بچگی با آنها بزرگ شده بود روی او نفوذ دارند من دو برادر شوهر دیگر دارم که آنها هم خانم هایشان وضعی مشابه با من دارند ما از 4 سال پیش تا اکنون باهم قطع ارتباط کردیم از آن موقع تا بحال زندگی من بهتر شده دخالت آنها وجود ندارد و علاقه شوهرم به من و بچه هایم بیشتر شده . اما مادرشوهر وپدرشوهرم بسیار به من علاقمند ند و من وشوهرم از نظر مالی بسیار به آنها کمک میکنیم من از آنها بدی ندیدم و همیشه به آنها سر میزنیم ولی من از بابت قطع ارتباط با خواهرهایش ناراحتم ازطرفی برایم مثل روز روشن است اگر ارتباط برقرار کنم همان آش وهمان کاسه است چون آنها چنان ماهرانه عمل میکنند که حتی برادرانشان با وجود شناخت آنها باز تحت تاثیر قرار میگیرند آنها چنان ماهرانه ریشه را قطع میکنند که تنه کاملا سالم میگذارند فقط زمانی متوجه میشویم که کار از کار میگذرد من فقط میخواهم بدانم آیا از لحاظ شرعی گناه متوجه ماست یا نه ؟ ما باید چکار کنیم ؟ باتشکر از شما
- [سایر] سلام از دوره لیسانس تا دکتری در خوابگاه زندگی کردم و در این مدت دوستان زیادی پیدا کردم به دلیل ویژگی های رفتاریم همیشه به همه محبت کردم هرکاری از دستم بر امده انجام دادم حتی سر جلسه امتحان نمیرفتم مشکل دوستام رو حل میکردم و همه رو بی چشمداشت انجام میدادم کلا رفتارم طوری هست که مثلا بدونم حتی یک غریبه مشکلی داره مدام پیگیر میشم کمک میکنم و بیخیال انسانیت نمیشم میگم الان ان به کمک احتیاج داره شده حتی شده یک پیام میدم ازش حالی میپرسم تا حدود ییک سال و نیم قبل به خودم امدم دیدم این من هستم که مدام دارم از همه احوالپرسی میکنم پیگیری میکنم مگرنه خودم برای کسی مهم نیستم برای خودم به خاطر مشکلات پایان نامه دکتری خیلی مشکل و ناراحتی ها ایجاد شد حتی باعث افسردگیم شد مدتی به چند تا از همین دوستان که فکر میکردم دوستان صمیمم هستم درد دل میکردم اما حتی یک نفرش هم پیگیر حالم نشد نپرسیدن درست شد نشد داری چه میکنی فقط مواقعی که میخواستن پروژه براشون انجام بدم یا کاری داشتن کتاب میخواستن برای انتخاب رشته کمک میخواستن تماس میگرفتن و به این نتیجه رسیدم انها دوستان واقعی من نیستن شماره همراه همه رو از گوشیم پاک کردم تا دوباره خودم به انها رجوع نکنم من حتی هرسال روز تولد همه دوستان بهشون تبریک میگفتم تا اینکه امسال که شماره ها رو پاک کردم و تبریکی نفرستادم انها هم دیگه خبری ازشون نشد و دیدم همه چیز یک طرفه هست حالا بعد یکسال دو تا شون هستند که دو روز قبل به من زنگ زدن من شماره هاشون رو تقریبا حفظم و فهمیدم ممکنه کدام یک از دوستان قدیم باشن ترسیدم جواب بدم از من بپرسن کجایی خبری ازت نیست نمیدونستم چه جوابی بدم چطوری برخورد کنم بگم به چه خاطر شماره هاشون رو پاک کردم و بگم این ها دوستی نیست من الان مدت زیادی هست که سر این که حتی در همه این مدت یک دوست وفادار و صمیمی نداشتم با خودم درگیرم هیچ کس نیست باهاش درد دل کنم و تنها هستم لطفا من رو راهنمایی فرمایید
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید. از شما خواهش میکنم مرا در حل مشکلم یاری کنید. پیشاپیش بخاطر این رک گویی مرا ببخشید. البته بعضی از این سوالات را از مراکز دیگر پرسیده ام ولی فکر میکنم سوالات زیر کاملتر است البته برای اطمینان آیا باید از جای دیگری هم میپرسم؟ اگر پرسیدم راضی باشید. من از سن تکلیف تا کنون که حدود 24 سالم است گناه زیاد انجام داده ام و نماز نخوانده ام و روزه نگرفته ام و گناه استمنا وغیره را خیلی انجام داده ام و فکر میکنم شاید بخاطر همین سختیها و مصیبتهای زیادی کشیده ام از این قبیل که در دوران دبیرستان حدود سال سوم در مورد مسائل خداشناسی شبهاتی دامنگیر من شد که واقعا مرا عذاب میداد و آن شبهات حل نشده در ذهن من باقی مانده و بر اثر گناهان و لذت آنها کم کم ذهنم از آن شبهات تا حدودی فاصله گرفت. چندی پیش بخاطر روابط نامشروعی که داشتم به این فکر افتادم که نکند به بیماریهای لا علاجی دچار شده باشم. این فکر نیز مدتی مرا اذار داد که البته هنوز ازمایش خون نداده ام. اخیرا نیز مشکل زیر برایم پیش امده: متاسفانه من سالهاست از سایت های غیر اخلاقی دیدن میکنم چند سا ل است که از یک نرم افزار فیلتر شکن استفاده میکنم البته آن نرم افزار را خودم نساخته ام و در اینترنت موجود است و اولین بار نیز فکر کنم دوستم با بلوتوث به من داد. سایتهایی که آن نرم افزار را میشود از آنها دانلود کرد فکر میکنم اکثراً فیلتر شده باشند البته بعضی فیلتر نشده اند چون چند وقت پیش من ان را دانلود کردم. کسی که آن نرم افزار را دارد میتواند از فیلتر عبور کند. آن نرم افزار را در کافینت ها نیز استفاده کردم. چون آدرس سایتهایی که می روی در حافظه کامپیوتر میماند من به این فکر افتادم که نکند کسی بر اثر استفاده از آن سایتها و وبلاگها و سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن به گناه آلوده شود و نیز ممکن است من آن نرم افزار فیلتر شکن و آدرس آن سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن و پروکسی ها را در روی کا مپیوترها جا گذاشته باشم که سبب آشنایی افراد دیگر از این راه عبور از فیلتر شود و براحتی از فیلتر عبور کند و بعضی ها هم نا خواسته از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنند یا هر کار دیگری که باعث دسترسی افراد دیگر به این سایتها شو د. البته شاید هم همین نیت را داشته ام که دیگران را گمراه کنم . حال شما فرض کنید همین نیت را داشته ام اکنون از این کارم به ترس افتاده ام. به یک کافینت که ایمیلش را داشتم موضوع را گفتم تا در حد امکان آدرسها و نر م افزار را پاک کند نمیدانم متوجه شد و ایمیلم را دریافت کرد یا نه و لی بخاطر گناه کردن دوباره به ان کافینت و کافینت های دیگر و به سایتهای مذکور رفتم. به علاوه در شهر دیگری که دانشجو بوده ام هم به کافینت هم در کامپیوترهای دانشگاه این کارها را کرده ام. تکلیف آنها چه میشود آیا باید به ان شهری که دانشجو بودهام برگردم .چه طور مسئول آن را مطلع کنم. در یک سایت یا وبلاگ یا گروه با ایمیل عضو شده بودم که آدرس سایتهای فیلتر شکن را به ایمیلم میفرستاد ممکن است آن ایمیلم باز مانده باشد و کسی به گناه آلوده شود و دیگران را نیز آلوده کند یا این کارهای من باعث تداوم کار آن سایتها و وبلاگها شود و ودیگران نیز استفاده کنند. یا هر چیزی که شاید من از آن اطلاعی نداشته باشم. چند بار رمز ایمیلم را عوض کردم ولی میترسم باز هم در دسترس افراد قرار گیرد. آیا واجب است آن را به جایی که وظیفه فیلتر را دارد اطلاع دهم شما جایی را میشناسید؟ آیا واجب است به دوستم که چند ماه پیش آن نرم افزار را به من داد تماس بگیرم و به او بگویم که آن نرم افزار را به کسی ندهد؟ آیا حتما باید جلوی کار او را بگیرم یا فقط تذکر دهم؟ آیا باید فورا او را مطلع کنم حتی قبل از فرستادن این سوالات برای شما تا نشانه توبه من باشد و توبه ام قبول شود و گناهی باز هم برایم ثبت نشود.. ایمیلی داشتم که افرادی به ان فیلم و عکس غیر اخلاقی میفرستادند از ترس اینکه نکند آن را در کافینت باز گذاشته باشم چند بار رمز آن را عوض کردم ولی نام ایمیل را عوض نکردم تا ببینم آیا دوباره برایم فیلم و عکس میفرستند یا نه و آیا کسی رمز آن را پیدا میکند یا نه. چون آخرین زمان استفاده از آن ایمیل در تنظیمات آن باقی میماند و میتوان متوجه شد کسی رمز آن را دارد یا نه. این عوض نکردن نام ایمیل شاید باعث شود آن افراد فکر کنند من باز هم مشتاق دریافت آن عکسها و فیلمها و... باشم و این باعث تداوم کار آنها شود و افراد زیادتری را گمراه کنند. شاید نیتم هم از این عوض نکردن نام ایمیل این بوده که باز هم ان عکسها و فیلمها و... را دریافت کنم و یا افراد را گمراه کنم. نمیدانم دیشب میخواستم آن ایمیلم را چک کنم ولی رمز ان را چند بار دادم اشتباه بود فکر کنم از یاد برده ام ایا باید باز هم امتحان کنم تا رمز را بیابم تا ببینم کسی از ان ایمیل استفاده کرده تا باز هم رمزش را یا نام خود ایمیل را عوض کنم؟ چند بار باید امتحان کنم تا وجدانم راضی شود که قصد بدی ندارم؟ از این هم میترسم که شاید کار دیگری نیز کرده باشم مثلا تغییر در تنظیمات کامپیوتر ها یا کاری که نمیدانسته ام باعث دسترسی افراد میشود که سبب گناه افراد دیگر شود. ولی چندبن بار با وجود این احتمالات باز هم به کافینت رفته از ان سایتها و نرم افزار و ویلاگها و ایمیلها و... استفاده کردهام. و این شاید نشانه این است که عمدی در کار من است . میترسم در موقع نوشتن این سوالات قصد مظلوم نمایی کنم.یا واقعیت را ننویسم.یا علتش وسواس باشد. شک دارم که توبه میکنم یا نه.شک دارم که پشیمانم یا نه. شک دارم که همه چیز را گفته ام یانه .شاید به خاطر اینکه دیر در فرستادن این سوال به شما اقدام کرده ام ونیز دوباره به آ ن کافینت برای پاک کردن ادرسها نرفته ام و یا چیزهای دیگر. ایا همین که این نامه را برایتان نوشته ام نشانه توبه من است؟ حال اگر توبه کنم تکلیف موضوعی که به ان اشاره کرده ام چه میشود ایا روز به روز به گناه من افزوده میشود؟ همین فکر باعث شده که در عذاب باشم . ایا باید صاحبان کافینت را مطلع کنم ؟اگر این کار را نکنم و فقط از کارهایم پشیمان باشم کافیست تا خدا مرا ببخشد و گناهان دیگران برای من نیز ثبت نشودیا حتما باید برای قبولی توبه کارهای دیگری از قبیل رفتن به ان کافینتها و پاک کردن ادرسها بکنم؟ کلا چه کار باید بکنم تا از این عذاب رها شوم متاسفم که این را میگویم من با فردی که بالغ نبود زنا کرده ام البته بدون دخول.. شاید هم او راضی نبود چون به پدر و مادرش گفت و نزدیک بود ابرو ریزی بزرگی شکل بگیرد ولی هر جور بود شاید خدا رحم کرد و موضوع تقریبا تمام شد.با چند نفر دیگر هم لواط کرده ام که بعضی نابالغ بوده اند.البته اینطور نبوده که به زور باشد . شاید هم بوده و فرد مقابل به من نگفته که دوست ندارد. نمیدانم اگر میگفت این کار را ادامه میدادم یانه. در هر دوصورت ( به اجبار یا به خواست طرف مقابل)تکلیف چیست؟ از کجا بفهمم به زور بوده یا نه. از این میترسم که این کار من باعث گمراهی ان افراد در اینده (چه کم چه زیاد) شود و حق الناس یا حق ا... به گردن من باشد وان افراد نیزا فراد دیگری را گمراه کنند و همینطور ادامه یابد و روز به روز به گناه من افزوده شود. چاره چیست؟ ایا اینها حق الناس است یا حق الله. موضوع دیگری نیزوجود دارد همانطور که گفتم من از سن بلوغ تا کنون نه نماز خوانده ام ونه روزه گرفته ام وممکن است خمس هم به من واجب شده باشد و من نداده باشم و یا کفاره یا چبزهای دیگر حال که میخواهم نماز بخوانم 2 چیز اذیتم میکند اینکه ممکن است پول حرام در دست من باشد و من مقدار ان را ندانم با ان لباس خریده باشم و نماز با ان لباس باطل است. در اداره ای که کار میکنم با کوچکترین کم کاری مثلا در حد یک چرت زدن کوتاه در اداره باعث میشود حقوقی در یافت میکنم به حرام الوده شود ونمز دیگر قبول نشود وهمچنین ان شبهاتی که در مورد مسائل اعتقادی گفتم باعث میشود در نمازبه افکار عذاب اوری دچار شوم و در انتخاب درست معبود شک کنم. زندگیم خیلی پیچیده شده و در عذابم .نمیدانم مسلمانم یا نه در نوشتن این سوالات فکر میکنم که نکند مظلوم نمایی میکنم و حقیقت را نمیگویم از کجا بفهمم نیتم برگشت و توبه است؟. چند روزی است که نگاهم رابه نامحرم کنترل میکنم و از اینجا شروع کرده ام.. تا کم کم شاید نماز هم بخوانم ایا این کار من درست است یا باید حتما تمام واجبات را انجام دهم تا توبه ام قبول شود؟ شاید این کارم به علت خسته شدن یا دلزدگی باشد ونه بخاطر توبه. کمکم کنید از کجا شروع کنم. تا از این عذاب رهاشوم . مخصوصا در مورد مساله کافینت. سوال دیگری هم داشتم ایا برای توبه واجب است ادرس وبلاگ هایی که فیلتر نشده اند را یه مرکزی که کارش فیلتر کردن است بگویم.
- [سایر] با عرض و ادب خدمت شما استاد گرانقدر.(پیام بنده مقداری طولانی از خداوند بزرگ میخواهم که فرصت خواندنش را پیدا کنید . دیشب از حافظ شیراز پرسیدم که این پیام رو برای شما بفرستم یا نه ؟ که گفت: همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر ترا گذری برمقام ما افتد . . . به ناامیدی ازین در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد) دیروز برای اولین بار زمانی که پیامهای رسیده به شما را میخواندم رسیدم به پیامهایی که در ارتباط با فوت برادر محترم شما بود( که خیلی ناراحت شدم تسلیت بنده را با 3 سال تاخیر بپذیرید)ناگهان یاد غمی افتادم که خودم در سینه دارم یاد حرفهایی که 6سال به کسی نتوانستم بگویم نمیدانم چرا(شاید چون شما هم مثل من دل سوخته اید شاید چون شما گفتید ان...مع الصابرین شاید چون شما هم داغ عزیز دیده اید.)ولی بالاخره تصمیم گرفتم با شما حرف بزنم و چند تایی سوال از شما بپرسم وقتی 14سال داشتم ...درست روز آخر عیدوقتی پدرم منو تنها گذاشت و به قول بچه ها رفت پیش خداو من موندم و یه دنیا دلتنگی - یه دنیا دلشکستگی ویه دنیا آدمایی که یادشون رفته من که الان یه دختر تنهاییم یه روزی یک تاج سر داشتم که نمی ذاشت آب توی دلم تکون بخوره خلاصو اون رفت ومن که حالا دختری 20 ساله هستم حتی نتونستم یکی رو پیداکنم که بهش بگم :چقدر دلم برای آقاجونم (پدرم)تنگ شده(البته بجز شما)ولی نمی دونم که چرا آقاجونم باهام قهر کرده و دیگه سراغی از من نمیگیره؟خدا میدونه چقدر دعا میکنم تا خوابشو ببینم(تو خواب همه میره فقط پیش من نمیاد) سوال من از شما اینه : شما که خودتون پدر هستید و یک دختر دارید به من بگیید من چه کار بدی میتونم کرده باشم که مستحق چنین مجازاتی هستم؟ من که همیشه سعی کردم دختر خوبی باشم. سال های اول لااقل در خواب سفارش مو به دیگران میکرد حتی یکبار تو خواب به خواهرم گفت که از من راضی ولی الن دیگه منو فراموش کرده ولی خوب چکار میشه کرد منم مثل شما صبر پیشه کردم ولی خوب منم آدمم دیگه دلم به بابام تنگ میشه. برای شما بهترینها رو آرزو میکنم و همچنین آرزو میکنم که هروقت دلتون برای برادرتون تنگ شد خوابشو ببینید. یک سوال دیگه داشتم :به نظر شما یه سنگ صبور - یه محرم راز چه خصوصیاتی میتونه داشته باشه؟ از کجا میشه پیداش کرد؟(هرچند که من فکر میکنم فقط خدا همدم تنهاییهایم میتونه باشه) نهایت تشکر و سپاسگذاری بنده را به خاطر وقت وحوصله ای که گذاشتید بپذیرید.