همان‌طور که در پرسش مطرح شد، سخن گفتن خدا و حتی حوریان بهشتی و اهل بهشت عربی است. در این باره پاسخ شماره 2945 را در همین سایت مطالعه کنید. امّا باید توجه نمود که زبان عربی با نژاد عرب دو موضوع جدا از هم هستند؛ زیرا ممکن است بسیاری از افرادی که اصالتاً از نژاد عرب نیستند، اکنون با این زبان گفت‌وگو کنند، همین‌طور بر عکس بسیاری از افرادی که اصالتاً از نژاد عرب هستند، اکنون با این زبان گفت‌وگو نکنند. به همین دلیل، حتی اگر زبانی جز زبان عربی در بهشت نباشد، این دلیل برتری نژاد عرب نیست، بلکه بر عکس آیاتی در قرآن وجود دارند که خلاف این مطلب را ثابت می‌کنند: «هر گاه ما آن‌را بر بعضی از عجم [غیر عرب‏] ها نازل می‌‏کردیم و او آن‌را بر ایشان می‌‏خواند، به آن ایمان نمی‌‏آورند»[1] ؛ یعنی نژاد‌پرستی و تعصب‌‌های قومی آنها به قدری شدید است که اگر قرآن بر فردی غیر عرب نازل می‌‏شد، امواج تعصب‌‌ها مانع از پذیرش آن می‏‌گردید، تازه حالا که بر مردی شریف از خانواده اصیل عربی، و با بیانی رسا و گویا، نازل شده، و در کتب آسمانی پیشین نیز بشارت آن آمده، و علمای بنی اسرائیل نیز به آن گواهی داده‌‏اند، بسیاری از آنها ایمان نمی‌‏آورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلاً چنین شرایطی را نداشت.[2] لذا، موضوع مطرح شده در پرسش، هیچ‌گونه برتری را برای نژاد عرب ثابت نمی‌کند. [1] . «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی‏ بَعْضِ الْأَعْجَمینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنینَ»، شعراء، 198 و 199. [2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏15، ص 351، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374ش.
آیا اینکه زبان سخن گفتن با خدا و حتی حوریان بهشتی و اهل بهشت عربی است، این موضوع برتری نژاد عرب را بر دیگر نژادها نزد خدا بیان نمیکند؟
همانطور که در پرسش مطرح شد، سخن گفتن خدا و حتی حوریان بهشتی و اهل بهشت عربی است. در این باره پاسخ شماره 2945 را در همین سایت مطالعه کنید.
امّا باید توجه نمود که زبان عربی با نژاد عرب دو موضوع جدا از هم هستند؛ زیرا ممکن است بسیاری از افرادی که اصالتاً از نژاد عرب نیستند، اکنون با این زبان گفتوگو کنند، همینطور بر عکس بسیاری از افرادی که اصالتاً از نژاد عرب هستند، اکنون با این زبان گفتوگو نکنند. به همین دلیل، حتی اگر زبانی جز زبان عربی در بهشت نباشد، این دلیل برتری نژاد عرب نیست، بلکه بر عکس آیاتی در قرآن وجود دارند که خلاف این مطلب را ثابت میکنند: «هر گاه ما آنرا بر بعضی از عجم [غیر عرب] ها نازل میکردیم و او آنرا بر ایشان میخواند، به آن ایمان نمیآورند»[1] ؛ یعنی نژادپرستی و تعصبهای قومی آنها به قدری شدید است که اگر قرآن بر فردی غیر عرب نازل میشد، امواج تعصبها مانع از پذیرش آن میگردید، تازه حالا که بر مردی شریف از خانواده اصیل عربی، و با بیانی رسا و گویا، نازل شده، و در کتب آسمانی پیشین نیز بشارت آن آمده، و علمای بنی اسرائیل نیز به آن گواهی دادهاند، بسیاری از آنها ایمان نمیآورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلاً چنین شرایطی را نداشت.[2]
لذا، موضوع مطرح شده در پرسش، هیچگونه برتری را برای نژاد عرب ثابت نمیکند. [1] . «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنینَ»، شعراء، 198 و 199. [2] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 15، ص 351، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374ش.
- [سایر] آیا زنان دنیا در بهشت برتری بر حوریان بهشتی دارند؟
- [سایر] در صورتی که اهل بهشت مادی نباشند، آیا سخن گفتن آنان به لغت عربی ممکن است؟
- [سایر] با تشکر از بیانات حضرت عالی درباره این که چرا قرآن به زبان عربی نازل شده و چرا باید به زبان عربی نماز خوانده شود. سؤال من این است که طبق گفتار علمای اسلام در بهشت زبان محاوره ای اهل بهشت زبان عربی خواهد بود؟ پس چه طور این مطلب را حل کنیم که ویژگی زبان ویژگی مادی است، در حال که در بهشت همه چیز غیر مادی خواهد بود؟
- [سایر] روایتی شنیدم مبنی بر اینکه نفرین مرد بر همسرش مستجاب نمیشود؟ 1. آیا صحیح است یا خیر؟ 2. چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ آیا میتوان گفت به دلیل حق بزرگی که مرد بر همسرش دارد... خداوند نفرین او را مستجاب نمیکند؛ زیرا که به دلیل این حق بزرگ این نفرین به استجابت بسیار نزدیک است و خداوند مانع این موضوع شده است؟
- [سایر] در آیه 30 سوره مدّثر درباره 19 فرشته گمارده شده بر دوزخ سخن گفته شده است. سؤالم این است که؛ دانستن تعداد این فرشتگان به ما چه کمکی میکند و اینکه 1 یا 19 یا 29 تا بودن این فرشتگان چه اهمیتی دارد؟ این آیه حامل چه پیامی برای خواننده است؟ قطعاً خداوند خالق جهان در قرآن کلامی را بیان نمیکند که کاربردی نداشته باشد. پس مفهوم و دلیل آن چیست؟
- [سایر] آیا مطلب زیر صحت دارد: درباره علت به کار بردن لفظ (یا علی) هنگام خداحافظی از پیامبر(ص) سؤال شد: یا رسول الله! ما وقتی صحبتمان، و حرفمان با یکی تمام می شود، پایان کلاممان، او را به خدا میسپاریم، به بیان پارسی میگوییم: خداحافظ و به زبان عربی میگوییم: فی امان الله. اگر بدون خداحافظی کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشویم، نوعی بی ادبی میپنداریم ... شما وقتی در معراج با خدا همصحبت شدید، پایان جمله که نمیتوانستید به ذات خدا عرضه بدارید: تو را به خدا میسپارم آخرین جمله رد و بدل شده، بین شما و خدا چه بود؟ آنحضرت فرمود: در پایان صحبت، خداوند سبحان به من (یا علی) گفت، من نیز به خدای خود (یا علی) گفتم. این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود.
- [سایر] در چندین آیه قرآن اشاره شده است که ترکیب جمعیتی اهل بهشت به صورتی است که اکثر آنها از مردم گذشته و فقط تعداد کمی از مردم آخرالزمان میباشند. حال در روایات ما (یعنی شیعه) آمده که در آخرالزمان هنگام ظهور امام عصر، مردم جهان آن قدر خوب و با ایمان میشوند که جهان پر از عدالت میشود و همچنین مؤمن دست در جیب مؤمن دیگر کرده و نفر اول هیچ جلوی او را نخواهد گرفت و یا، یک دختر خانم بدون این که کسی مزاحم او شود، از این طرف دنیا تا طرف دیگرش مسافرت خواهد کرد. حال آیا این روایات به معنای این است که مردم آخرالزمان همگی مؤمن و اهل بهشت هستند؟ یا خیر و در صورت مثبت بودن جواب، آیا این موضوع با آیات قرآن تناقض ایجاد نمیکند؟!
- [سایر] در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.در بسیاری از آیات و روایات به این موضوع اشاره شده است که خداوند در زندگی انسانها دخالتی نمیکند. به طور مثال افراد مشرک را از بین نمیبرد و این وظیفهی خود انسانها است. جنایتکاری بسیار جنایتها انجام میدهد و سرانجام به دست انسانها مجازات میشود. خداوند او را به طور علنی آتش نمیزند یا ناگهان او را به خاکستر تبدیل نمیکند، ولی در روایتی داریم زمانی که حضرت موسی(ع) برای فراگیری علوم دینی به نزد حضرت خضر رفتند و حضرت موسی نمیتوانستند دلایل کارهای حضرت خضر را بفهمند؛ به همین دلیل مدام از ایشان دلیل کارش را میپرسید. در مرحلهای از امتحان ایشان آمده که حضرت خضر به بچهای هجوم میبرد و آن کودک را میکشد بعد که حضرت موسی دلیلش را میپرسد میگوید آن پسر بچه شخص نا اهلی بوده و داشته پدر و مادر مؤمن خود را از راه به در میکرده برای همین خدا به من فرمان داد تا او را بکشم. به نظر شما آن مادر و پدر بچه نباید امتحان خود را پس میدادند؟ اینکه صراحتاً آن بچه را کشتند دخالت در زندگی انسانها نیست؟ اگر بگویید هر دو مورد آیات و احادیث درست هستند، آیا این دوگانگی به وجود نمیآورد؟ با تشکر.
- [سایر] عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: تُقْتَلُ حَفَدَتِی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِی مَدِینَةٍ یُقَالُ لَهَا طُوسُ. مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِیَدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْکَبَائِرِ" در مورد حدیث فوق سه دیدگاه وجود دارد: 1- همه اشخاصی که "عارفا بحقه" زیارت می روند بهشتی هستند حتی اگر تا آخر عمر بدون توبه مشغول گناهان کبیره باشند. 2- حدیث شامل حال همه افرادی که "عارفا بحقه" زیارت میروند نمی شود بلکه فقط آنهایی که صلاحیت شفاعت را داشته باشند وارد بهشت می شوند. در واقع احادیثی که بیان میکنند فلان گناه مانع شفاعت می شود حدیث فوق را تخصیص می زنند و مشروط می کنند. مثلا کسی که کاهل نماز است ولی "عارفا بحقه" زیارت می کند وارد بهشت نمی شود (حدیث شاملش نمی شود). 3- همه اشخاصی که "عارفا بحقه" زیارت میروند حتما صلاحیت شفاعت توسط ائمه را پیدا می کنند، یعنی خداوند به آنها توفیق می دهد که از گناهانی که مانع شفاعت هستند در این دنیا توبه نمایند. مثلا کسی که کاهل نماز است (طبق احادیث شفاعت شامل حالش نیست) ولی اگر زیارت "عارفا بحقه" بکند خداوند به او توفیق می دهد تا بالاخره روزی کاهل نمازی را در این دنیا ترک کند و در نتیجه مستخق شفاعت ائمه علیهم السلام در آخرت شود و در نهایت حدیث فوق شامل حالش شود. کدام دیدگاه صحیح است؟ با تشکر
- [سایر] در سوره روم ابتدا از شکست روم شرقی (بیزانس) که اهل کتاب بودند در برابر آتش پرستان پارسی سخن به میان آمده سپس چنین گفته شده است: در مدت کوتاهی در طی چند سال ایشان در پایین ترین جای زمین بر پارسیان غالب خواهند شد. و در همان روز مؤمنان خوشحال خواهند شد. و خدواند ظالمان را چنین مورد مجازات قرار می دهد فرمانروایی از آن خداست... . شیخ سعید نورسی در کتاب خود موسوم به "رساله نور" امپراطور هراکلیوس را تمجید نموده و نوشته که وی مسلمان شده و مسلمان از دنیا رفته است. حال سؤال من این است که در راس ارتش رومیان امپراتور هراکلیوس قرار داشت. آیا این امپراتور که چنین جنگی را رهبری کرده و سربازان گمنامی که در این جنگ جان خود را از دست داده اند از بندگان محبوب خدا هستند؟ آیا ایشان مؤمن هستند و به بهشت می روند؟