1. در تعالیم و آموزه‌های دین اسلام مسجد دارای جایگاه بس بزرگی است؛ این اهمیت و جایگاه در آیات و روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته، حضور در مسجد و زنده نگه­داشتن آن نیز از نظر اسلام اهمیت بسیاری دارد. در حدیثی از پیامبر اسلام(ص) ضمن بیان جایگاه مسجد، به فضیلت اهل مسجد نیز اشاره شده است: «الْمَسَاجِدُ بُیُوتُ الْمُتَّقِینَ وَ مَنْ کَانَتِ الْمَسَاجِدُ بَیْتَهُ ضَمِنَ اللَّهُ لَهُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ وَ الْجَوَازِ عَلَی الصِّرَاطِ وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ ائْذَنْ لَنَا فِی التَّرَهُّبِ قَالَ تَرَهُّبُ أُمَّتِی الْجُلُوسُ فِی الْمَسَاجِدِ وَ قَالَ إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّجُلَ یَعْتَادُ الْمَسَاجِدَ فَاشْهَدُوا لَهُ بِالْإِیمَانِ لِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ ...»؛[1] مسجدها خانه‌های پرهیزکاران هستند، کسی که مسجد را خانه خود قرار دهد (زیاد به مسجد رفت و آمد کند)، خداوند متعال راحتی و آسایش و جواز عبور از صراط را برای او ضمانت می‌کند. سپس پیامبر فرمود: هرگاه مردی را دیدید که به رفت و آمد به مسجد عادت کرده؛ به ایمان او گواهی دهید؛ زیرا خدای عزّ و جلّ می‌فرماید: «مساجد خدا را تنها کسی آباد می‌کند که ایمان به خدا آورده است».[2] 2. ثواب عزاداری امام حسین(ع) نیز از امور انکارناپذیر در مکتب تشیع است. البته در زمان پیشوایان دینی، عزاداری در محل خاصی صورت نمی‌گرفت، اما با گسترش جمعیت شهرها و محلات، نیاز به وجود محل‌هایی برای عزاداری نیز انکارناپذیر است. حال در همان مسجد، حسینیه و یا محلی دیگر. به هر حال؛ نماز و عزاداری با هم منافاتی نداشته و هر کدام در جای خود لازم بوده و نباید یکی را مانع دیگری دانست، شرکت در عبادات مساجد و عزاداری‌های حسینیه‌ها نباید در رقابت با هم درنظر گرفته شوند، بلکه هم مسجدی‌ها باید در عزاداری حسینیه‌ها شرکت کنند و هم اهل حسینیه در عبادات مساجد، و با توجه به اهمیت این دو، هر کدام در جای خود نیکو است. البته سزاوار نیست در اوقات ویژه نماز، مساجد از نمازگزاران خالی باشد. [1] . محدث نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏3، ص 362، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1408ق. [2] . توبه، 18.
سلام. در محلهای مسجد و حسینیه روبروی هم قرار دارند، اما متأسفانه عدهای به بهانه اینکه مسجد واجب و حسینیه مستحب است، اصلاً اهمیتی به حسینیه نمیدهند و در مراسم روضهخوانی امام حسین(ع) شرکت نمیکنند و مادام الوقت در مسجد هستند. حکم شرعی آن چیست؟ حق با کدام گروه هست؟
1. در تعالیم و آموزههای دین اسلام مسجد دارای جایگاه بس بزرگی است؛ این اهمیت و جایگاه در آیات و روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته، حضور در مسجد و زنده نگهداشتن آن نیز از نظر اسلام اهمیت بسیاری دارد.
در حدیثی از پیامبر اسلام(ص) ضمن بیان جایگاه مسجد، به فضیلت اهل مسجد نیز اشاره شده است: «الْمَسَاجِدُ بُیُوتُ الْمُتَّقِینَ وَ مَنْ کَانَتِ الْمَسَاجِدُ بَیْتَهُ ضَمِنَ اللَّهُ لَهُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّاحَةِ وَ الْجَوَازِ عَلَی الصِّرَاطِ وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ ائْذَنْ لَنَا فِی التَّرَهُّبِ قَالَ تَرَهُّبُ أُمَّتِی الْجُلُوسُ فِی الْمَسَاجِدِ وَ قَالَ إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّجُلَ یَعْتَادُ الْمَسَاجِدَ فَاشْهَدُوا لَهُ بِالْإِیمَانِ لِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ ...»؛[1] مسجدها خانههای پرهیزکاران هستند، کسی که مسجد را خانه خود قرار دهد (زیاد به مسجد رفت و آمد کند)، خداوند متعال راحتی و آسایش و جواز عبور از صراط را برای او ضمانت میکند. سپس پیامبر فرمود: هرگاه مردی را دیدید که به رفت و آمد به مسجد عادت کرده؛ به ایمان او گواهی دهید؛ زیرا خدای عزّ و جلّ میفرماید: «مساجد خدا را تنها کسی آباد میکند که ایمان به خدا آورده است».[2]
2. ثواب عزاداری امام حسین(ع) نیز از امور انکارناپذیر در مکتب تشیع است. البته در زمان پیشوایان دینی، عزاداری در محل خاصی صورت نمیگرفت، اما با گسترش جمعیت شهرها و محلات، نیاز به وجود محلهایی برای عزاداری نیز انکارناپذیر است. حال در همان مسجد، حسینیه و یا محلی دیگر.
به هر حال؛ نماز و عزاداری با هم منافاتی نداشته و هر کدام در جای خود لازم بوده و نباید یکی را مانع دیگری دانست، شرکت در عبادات مساجد و عزاداریهای حسینیهها نباید در رقابت با هم درنظر گرفته شوند، بلکه هم مسجدیها باید در عزاداری حسینیهها شرکت کنند و هم اهل حسینیه در عبادات مساجد، و با توجه به اهمیت این دو، هر کدام در جای خود نیکو است. البته سزاوار نیست در اوقات ویژه نماز، مساجد از نمازگزاران خالی باشد. [1] . محدث نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 3، ص 362، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1408ق. [2] . توبه، 18.
- [آیت الله خوئی] حکم برپا نمودن روضه و مراسم عزای امام حسین علیه السلام آیا واجب است یا مستحب، و همچنین حکم برپا نمودن مجلس فاتحه برای مؤمنی که وفات نموده یا عالم بزرگواری یا مجتهدی یا مرجعی که وفات نموده، آیا فرق دارد در اقامه مجلس بین آنها؟
- [آیت الله مظاهری] بعضی از تکیه ها، حسینیه ها و مساجد چند سالی است که مراسم عزاداری را فقط در مکان خود انجام می دهند و به خیابان ها نمی روند، با توجه به اینکه عزای امام حسین(علیه السلام) همیشه باید در جامعه جاری باشد تا تأثیر بهتری بگذارد، اگر عذر شرعی مانند شیوع بیماری های همگانی مانند آنفولانزای نوع A در کار نباشد، این کار چه حکمی دارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] افرادی که در دهه محرم اشیایی را نذر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)کرده اند. از قبیل قند و شکر و چای و آرد برای دور دیگ و غیره. منذورات را تحویل امین مسجد و یا حسینیه داده اند. در صورتی که از مصارف روضه خوانی در مورد خودش زیاد بیاید و اگر بخواهند خود عین را برای عاشورا نگهدارند فاسد می شود و یا از بین می رود، آیا می توانند آن اشیا را به مستحق شرعی بدهند؟ و یا فروخته وجه آن را صرف مایحتاج حسینیه کنند؟ و یا اعیان را در غیر اوقات معلومه در سایر روضه خوانیها صرف کنند؟ و یا وجه آنرا نگهداشته و در سال آینده مثل همان اشیا را جهت مصرف خریداری کنند؟ نظر مبارک را مرقوم فرمایید.
- [سایر] سلام پدرم حدود یک سال است به رحمت خدا رفتهاند و ما در خانهایکه سه دانگ به نام مادرم و سه دانگ بنام پدرم بوده است زندگی میکنیم پدرم فرزند کوچکی ندارد و بجز دختر آخر که 29 ساله است بقیه ازدواج کردهاند آیا انجام مراسم روضهخوانی امام حسین(ع) (که در سالهای گذشته برقرار بوده است)، در این منزل اشکالی دارد؟ یا اینکه به علت نا رضایتی دو نفر از وراث، منزل غصبی بوده و نمیتوانیم نذر هر ساله پدرم را ادا کنیم؟
- [سایر] با سلام من در یکی از سایت ها مطلب زیر را راجع به غدیر از دیدگاه اهل سنت خواندم، اگر ممکن است این مطلب را توضیح دهید. دکتر محمد جواد مشکور که یکی از محققان اهلتشیع است، مینویسد: در اواخر ذیالقعده سال دهم هجری، پیامبر خدا (ص) با تعداد زیادی از یارانش برای ادای فریضه حج به مکه رفتند، حضرت علی (ع) که در این زمان از یک مأموریت جنگی از یمن برگشته بود، شخصی را به جای خود بر لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست، لشکریانی که از یمن آمده بودند، غیبت او را مغتنم شمرده از مال غنیمت، مقداری لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج حضرت علی بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید، برآشفت و به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامهها را پوشیدهاند؟ وی عرض کرد: من این جامهها را برآنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند، حضرت علی (ع) دستور داد تا جامهها را از تن بیرون کنند، لشکریان از حضرت علی سخت رنجیدند و شکایت پیش رسول خدا بردند، پیامبر برای فرونشاندن این فتنه برخاست و خطبهای ایراد فرموده، در آن میان فرمود: (ای مردم از علی شکوه نکنید، به خدا قسم وی در امری که مربوط به خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آن است که بتوان از او گله کرد. پس از ادای مراسم حج، رسول خدا (ص) با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت. در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در راه، به آبگیری بنام "غدیرخم" که نزدیک محلی بنام "جحفه" بود رسید، مسلمانان در آن جا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسایند.... سپس پیامبر، خطبهای ایراد فرمودند و بعد از خطبه در حق حضرت علی فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه). همه عامه و خاصه (سنی و شیعه) این حدیث را نقل کردهاند، منتها محدثان عامه، آن را مربوط به نارضایتی لشکریان علی از او میدانند و محدثان شیعه، مربوط به جانشینی او. [تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی] همچنین ابوالفتوح رازی از علمای اهلتشیع، علت نارضایتی بعضی از صحابه با حضرت علی را بیان کرده و مینویسد: ایشان - عدهای از حاضران در حجة الوداع - شکایت حضرت علی را با رسول خدا (ص) کردند از آنچه در دلشان بود. رسولالله (ص) فرمودند: علی صواب کرده. و چون آنان از کینه و بد دلی نسبت به علی خودداری نکردند، رسولالله به خبر آمده و طی خطبهای فرمودند: (ارفعوا السنتکم عن علی، فإنه خشن فی ذات الله غیر مداهن فی دینه). (زبانتان را از علی کوتاه کنید که او مرد درشتی است در ایمان به ذات خدا و در دین خدا مداهنه نمیکند)، مردمان چون خشم رسولالله و مبالغه او بدیدند، زبان کوتاه کردند، چون رسول خدا حج بگذارد و برگشت، در راه به جایی رسید آن را "غدیرخم" گویند، خطبهای بلیغ برای مردم خواند و تمام احکام خدا را که قبلا به مردم رسانیده بود، دوباره بازگو کرد و در آخر خطبه، حدیث (من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه) برای رفع کدورت و غرض ایجاد محبت او در قلب مسلمانان بیان فرمود. (تفسیر ابوالفتوح، سوره مائده، ص191).
- [سایر] شهید مطهری(ره) در اواخر کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) می گوید: (در اسلام هیچ امر مادی و ظاهری وجود ندارد که مسلمان خود را ملزم به آن بداند. تقدس نبخشیدن به ظواهر این منفعت را دارد که راه را بر روی فرصت طلبانی که به دنبال استفاده از ظاهرگرایان هستند تا از طریق ایشان قرآن ها را بر سر نیزه زنند و حق علیها را در حکمیت ها ضایع کنند می بندد).<BR>اما در اسلام ریش گذاشتن واجب است انگشتر بر دست راست افکندن مستحب است و در حدیثی از معصوم امده است که از نشانه های مؤمن آن است که بسم الله نماز را بلند بگوید ... علاوه بر آن گویا مسلمانان واقعی امروز مضاف بر اینها بدون پیراهن های بلند و تسبیح های آویزان مسلمان نمی شوند. چگونه اینها و همه مظاهر دیگری که در احکام شریعت بر آنها رنگ تقدس زده شده مقدسند و نیستند؟
- [آیت الله بروجردی] چه میفرمایید در این مسأله شرعیه که: سه برادر محمّد علی و محمّدحسین و محمّد رضا جمع المال بودند، برادر وسط به نام محمّد حسین فوت میکند، دارایی سه برادر ضیاع و عقار و سرمایه تجاری و مستقلّات و غیرها و ازجمله شش دانگ یک دستگاه کارخانه با متفرّعات میباشد، بعد از فوت برادر وسطی بین دو برادر زنده و ورثه متوفّی برای تقسیم دارایی که بالمثالثه بودهاند اختلافاتی تولید میشود که دنباله اختلافات به محاکم دادگستری میکشد. ورثه متوفّی عبارتند از: مادر و یک عیال و چند پسر و دختر، در این مشاجرات مادر متوفّی که یکی از ورّاث است شرکت نکرده ورثه متوفّی مدّعی بودند سهم متوفّی از دو برادر زنده بیش از یک ثُلث دارایی بوده است، بعد از مدّتی مشاجره و مرافعه بالأخره بین محمّد رضا و ورثه متوفّی در قسمت کارخانه که مهمتر از سایر اقلام داراییست تسالم میشود به این نحو سهمی محمّد رضا از کارخانه که دو دانگ بوده نیم دانگ کمتر برده و ورثه هم در عوض پنجاه هزارتومان وجه به ایشان بپردازند و این تسالم در یکی از محاضر اسناد رسمی وزارت دادگستری به ثبت میرسانند. مدّت مدیدی پس از انجام این توافق، مادر متوفّی تمام حصّه از کل ما تَرَک را که به ارث میبرد به موجب سند رسمی به دو پسر خود محمّد علی و محمّد رضا مصالحه کرده که اکنون مالک سُدس ماتَرَک متوفّی محمّد علی و محمّد رضا میباشند. موضوع نیم دانگ کارخانه - که به شرح معروضه جزء ماتَرَک متوفّی قرار گرفته - اختلاف نظر تولید شده به این طور ورثه میگویند: چون مادر متوفّی دراقامه دعوی شرکت نکرده سهمی نمیبرد و از طرف دیگر دو برادر - که مالک سُدس میباشند - اظهار میدارند: این نیم دانگ جزء ماتَرَک شده و حصّه مادر هم از کل ماتَرَک است که بین ورثه باید مطابق احکام مقدّسه اسلام تقسیم شود. آیا در این مسأله شرعیه که تا کنون حصّه مادر از ماتَرَک مجزّی و تسلیم نشده است نسبت به نیم دانگ سابق الذکر حق به جانب کدام طرف است؟ و آیا مادر هم از نیم دانگ سهم میبرد یا خیر؟
- [سایر] ضمن عرض سلام و تسلیت ایام سوگواری امام حسین (ع). من و دختر خانمی به هم علاقه مند بودیم.اما امکان ازدواج در آن زمان برای ما فراهم نبود و طبق فتوای آیت الله بهجت(مرجع تقلیدم) ارتباط مستمر ما جایز نبود.با توجه به فتوایی که هم در رساله و هم در استفتائات ایشان آمده است:( با فرض آن که دختر رشیده و عاقله است و زوجی را که برای خود در نظر گرفته کفو او باشد و با اجتماع تمام شرایط، پدر از اذن امتناع نماید، اعتبار اذن پدر ساقط میشود و در هر حال رعایت احترام پدر انجام شود واللّه العالم.)بر طبق همین فتوا ما صیغه ی عقد موقت را جاری کردیم اما ارتباط ما تا همین آلان که با شما صحبت می کنم تنها در سطح صحبت مستقیم و یا تلفنی بوده است و هیچ تماس بدنی با هم نداشتیم و حتی به خاطر احترام به پدر دختر این را به عنوان شرط در ازدواج مطرح کرده بودیم.به لطف خداوند الان خانواده هایمای از علاقه ی ما به هم آگاه هستند و قرار است چند وقت آینده مراسم خواستگاری و عقد انجام شود.سوال من از شما این است که ما در هنگام خواندن صیغه تمام شرایط ذکر شده در بالا را داشتیم. فقط چون هر دو نسبت به امتناع پدر دختر از دادن اجازه برای عقد،یقین داشتیم و نمی خواستیم که این کار ما باعث ایجاد عناد و دشمنی پدر شود، از مطرح کردن موضوع با پدر دختر خودداری کردیم و صیغه را خواندیم. آیا عقد ما تا الان صحیح بوده است؟با توجه به اینکه ما با هم حرف های عاشقانه زدیم آیا گناهی مرتکب شده ایم؟در ضمن از شما تقاضای دعای فراوان جهت خوشبختی ما چه در این دنیا و چه در آخرت را خواستارم.
- [سایر] بنا به نظر مفسّرین و علماء شیعه، آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) که بخشی از آیه 3 سوره مائده هست، جدا از صدر و ذیل همان آیه نازل شده، و در مورد خلافت حضرت علی (ع) و ماجرای غدیر نازل شده. امّا این سخن به 4 دلیل صحیح نیست: دلیل اوّل: در جواب این سؤال که (چرا صدر و ذیل آیه در مورد گوشتها و مأکولات حرام است؟) اینطور جواب میدهند که حکم مأکولات حرام در 3 آیه دیگر قرآن قبلاً نازل شده بوده، دو بار در مکّه و یک بار در مدینه (نحل 115، بقره 173، انعام 145). و در نتیجه دیگر اکمال دین معنا نخواهد داشت؛ چون آن مطلب قبلاً ابلاغ شده بود. امّا سؤال اینجا است که همین سخن در مورد خلافت و وصایت حضرت علی هم صادق است؛ یعنی از همان روز (انذر عشیرتک الاقربین) و حدیث یوم الدّار مطلب بیان شده بود، و در جای جای قرآن هم چندین بار آمده، مثل آیه ولایت، آیه اولی الامر و غیره. پس آن استدلال که اکمال دین را به ولایت میداند باطل خواهد بود. دلیل دوم: اگر بگوییم با ابلاغ و اثبات ولایت بود که دین کامل شد مشکل دیگری هم به همراه دارد، و آن این است که اگر مسألهی ولایت امری بسیار مهم و کلیدی بود چرا سایر احکام و امور که اهمّیّت کمتری داشتند بر آن مقدّم شدند و این مسئله حیاتی مؤخّر از همه واقع شد؟ به عبارت دیگر، دین زمانی کامل میشود که تمام احکام و عناصر آن بیان شود، و آخرین حکم و جزئی که بیان میشود لزوم ارزش و اهمّیّت ویژهای ندارد، بلکه آنچه مایه اکمال دین است این است که تمام اجزای آن بیان شده باشد، و در این میان هر جزئی به اندازه هر جزء دیگر در اکمال دین تأثیر دارد، و نبودش باعث نقصان دین است. اینطور نیست که بگوییم اگر آخرین جزء باشد و هیچیک از جزای دیگر نباشند دین همچنان کامل است. در نتیجه تأکید روی اینکه فلان امر باعث اکمال دین شد موردی نخواهد داشت و نشانه اهمّیّت و ارزش آن امر نخواهد بود. بلکه همانطور که گذشت مهم کلّ مجموعه است، و معمولاً احکام و اجزای کلیدی و محوری و پایهای در اوّل رسالت تشریع و ابلاغ میشوند، مثل (قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا)، و آنچه در ادوار بعدی بیاید از نظر اهمّیّت در وهلههای بعدی قرار میگیرد. دلیل سوم: در آیه 5 همان سوره مائده آمده (الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطیِّبَت وَ طعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَب حِلُّ لَّکمْ...)، که طبق سیاق آیات اشاره به همان (الیوم) در آیه سوم است. در این آیه صریحاً میفرماید که امروز روزی است که حکم حلّیّت طیّبات و از جمله طعام اهل کتاب بر شما نازل شده. اگر بگوییم آن (الیوم) اوّل در موردی کاملاً جدا نازل شده و ارتباطی با صدر و ذیل آیه ندارد این آیه نیز معنای خود را از دست میدهد و به طور کلّی آیات قرآن از هم گسیخته و بدون انسجام میشوند. دلیل 4: اینطور نیست که آنچه در آیه 3 سوره مائده در مورد مأکولات حلال و حرام آمده همهاش قبلاً نازل شده باشد، بلکه به طور خاص نام میبرد از (الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ مَا أَکلَ السبُعُ إِلا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلی النُّصبِ وَ أَن تَستَقْسِمُوا بِالاَزْلَمِ) که در آن 3 آیه قبل به این تفصیل ذکر نشده بود؛ یعنی گر چه اینها تحت (میتة) یا (ما اُهِلَّ لغیر الله به) قرار میگیرند، امّا در همین آیه علاوه بر آن اجمال این تفصیل هم آمده، و دور از شأن قرآن است که شامل سخن حشو و تکرار بیمورد باشد. بلکه همین تفصیل متضمّن یک تازگی و ابلاغ جدید است، ولو در امور جزئی. و علاوه بر این در دو آیه بعدی (آیات 4 و 5 سوره مائده) امور دیگری هم در رابطه با مأکولات بیان میشود که قبلاً به هیچ وجه بیان نشده بود (حکم شکارِ سگهای شکاری و نیز طعام اهل کتاب)، و کلّ این احکام به عنوان مأکولات حلال و حرام بیان شدهاند. در نتیجه آن سخن که حکم مأکولات حلال و حرام قبلاً بیان شده بود و اینجا تازگی ندارد باطل است؛ زیرا در این آیات هم چند مورد جدید بیان شده، و هیچ استحالهای ندارد که همینها آخرین احکام نازله و باعث اکمال دین باشند. با توجّه به این 4 استدلال آیه (الیوم اکملت لکم دینکم) نمیتواند در مورد ولایت حضرت علی باشد. اگر اختلالی در هر کدام از این 4 برهان مییابید لطفاً تذکّر فرمائید. با تشکر فراوان
- [سایر] الا بذکر الله تطمئن القلوب. با سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت حاج آقای مرادی. نمی خوام زیاد وقت شریفتون رو بگیرم ، سر ِ یه دوراههیه بزرگم و به این امید که دری به روم باز کنین مزاحمتون شدم . 23 سال از خدای مهربونم عمر گرفتم. توی یه خونواده ی متدین و با ایمان بزرگ شدم . خونواده ای که سرمایشون مهر و محبت و عاطفه ایه که نسبت به همدیگه دارن و هر گز ، هرگز اونو از هم دریغ نمی کنن.نمی گم تمام عمرمو و نمی گم خیلی خوب و کامل ولی سعی کردم بیشتر وقتمو صرف عبادت همون خدایی بکنم که همیشه بهترینهاشو برام خواسته . و همیشه از بابت چیزایی که بهم داده ممنون دارش بودم و بابت چیزایی که از سر حکمتش نداده ، شکر گذارش . دو سال از تحصیلم توی دانشگاه میگذره.توی این 2 سال خیلی عوض شدم، سعی کردم هر روز خودمو بیشتر به خدا نزدیک کنم تا صداشو بشنوم، تا بتونم راهی رو که توش قدم گذاشتم به سر منزل مقصود برسونم. هیچ وقت چه توی این 2سال و چه قبل از اون به هیچ پسری هم صحبت نشدم ، نه اینکه موقعیتش برام پیش نیاد ، نه ، همیشه باورم بر این بوده که ارزش احساساتم خیلی بیشتر از این حرفاس که بخوام اونو بدم به دست کسی که معلوم نیست قدرش رو بدونه یا نه تا اینکه یکی از همکلاسی های پسرم نظرم به خودش جلب کرد ، من با وجود اینکه توی شهر کاملاً مذهبی و خونواده ی خیلی متدینی بزرگ شدم و لی کمتر پسری رو دیدم با این اعتقادات، پاک ، ساده ، با ایمان ، با خدا، سر به زیر .از طریق اون با مسجد و مراسم امام زمان انس گرفتم ، ازم نخواس که چادر بزنم ولی وقتی برام از خوبی های چادر گفت ، با عشق به بی بی فاطمه چادری شدم . اینقدر برام از ارزش زن گفت که حتی الان دیگه حاضر نیستم یک تار از موهام رو هم نا محرم ببینه حاج آقا منو دلبسته ی اعتقاداتش کرد. تا اینکه تقریباً یکسال پیش به من پیشنهاد ازدواج داد ، با تمام مشکلاتی که داشتیم . اون 1.5 از من کوچیکتره و خونوادش هم نسبت به خونواه ی من نسبتاً مذهبی تر. وقتی که خونوادش رو در جریان قرار داد تقریباً همه مخالفت کردن ، به خاطر اختلاف سن و .. ولی ما تصمیممون واسه ازدواج بر مبنای 2-3 سال آینده بود ، چون ایشون واقعاً الان شرایط ازدواج رو ندارن ، سربازی ، کار و .. ولی خدایی داره که وقتی بهش توکل میکنه هر چیزی رو که بخواد بهش میده و این برای من خیلی مهمه .این ایمانی که داره برام قابل ِ ستایشه . ارتباط زیادی با هم نداشتیم گاهی تلفنی به خاطر اینکه از حال همدیگه با خبر بشیم . و گاهی ایمیل. یه رابطه ی کاملاً سالم بر پایه ی اعتقادات دینیمون برای شناخت بیشتر همدیگه . ما حتی همدیگه رو با اسم کوچیک هم صدا نزدیم . یه بار هم تو چشمای همدیگه نگاه نکردیم . نیت ما از اول با همدیگه به خدا رسیدن بود . ولی اون همش میگه که از این ارتباط احساس گناه میکنه ، حاج آقا ما هیچ کاری نکردیم که حتی زمینه ای برای ارتکاب به گناه باشه . به من بگید کجای این رابطه گناهه؟ آیا گناه که انسان با انگیزه برای رسیدن به کسی که قلباً دوسِش داره تلاش کنه و به هدفش برسه؟ کجای قرآن نوشته شده اگه یکی رو دوس داشته باشی و برای رسیدن بهش تلاش کنی گناه کردی؟ تا اینکه چند روز پیش تماس گرفته و با بغض میگه که یه اتفاقی افتاده که باید همدیگه رو فراموش کنیم . هرچه اصرار میکنم که چی شده جواب نمیده و میگه نمیشه بگم.قسمم میده که بدون اینکه چیزی بپرسم فراموشش کنم. من میدونم ، میدونم که اون اگر خواستار جدایی شده فقط به خاطر خودمه . چون همیشه میگه که ارزش تو بیشتر از منه ... به نظر شما من باید چیکار کنم ؟ مگه 2سال حرف کمیه ؟ مگه احساس چیز بی ارزشیه؟ حاج آقا من نمی تونم . من توی عمرم هیچ کسی رو به اندازه ی ایشون دوس نداشتم . به خاطرش پا روی خیلی چیزا گذاشتم . تمام سختیها رو حاضرم به جون بخرم ولی بدونم اون در کنارمه . به نظرتون اگه اختلاف سن 1.5 خیلی مهمه پس چطور بی بی فاطمه ثمره ی یه ازدواج با اختلاف سن 25 ساله؟ اکثر جوابهایی رو که به پیامهای مشابه داده بودین مطالعه کردم . میدونم که شما هم بر این عقیده هستین که اختلاف سن ممکنه دردسر ساز بشه ولی حاج آقا وقتی یکی عاقله و منطقی چه فرقی میکنه کوچیکتر باشه یا بزرگتر ؟ وقتی دو نفر در کنار هم میتونن به آرامش برسن و در سایه ی آرامش به اوج کمال ، چرا اینقدر مسئله ی اختلاف سن باید مهم باشه؟ چرا خونواده ها این چیزا رو درک نمیکنن ؟ چرا به جای اینکه دست جوونا رو بگیرن و کمکشون کنن اینقدر سر هر مسئله ای بهانه میگیرن و مخالفت میکنن ؟ حاج آقا کمکم کنید. یا علی .