اگر چه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، اما این منافات با طرح مسائل به صورت استدلال منطقی ندارد؛ چرا که خداوند نیز آیاتش را در قالب استدلال و برهان برای مردم بیان کرده است. پیامبران هم که حامل سخنان خداوند بودند و پیام‌های الهی را به مردم ابلاغ می‌کردند، در مقام ابلاغ، با زبان مردم و به شیوه منطقی و استدلال با آنان بحث می‌کردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ‏ قَوْمِهِ‏»؛[1] ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم. «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛[2] ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن می‌گوییم. و این به جهت تفاوت‏‌هایی است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسی مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکری او صحبت کرد. پیامبر اسلام(ص) مسئله‌ای را تبیین نمی‌کرد، مگر این‌که دلیل و برهانش همراهش باشد. اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه شعار اسلام این است: «قُل هاتوا بُرهانکم»؛[3] بگو برهانتان را بیاورید. قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد می‏ کند. و از پیامبر می‏ خواهد که مردم را با استفاده از یکی از این روش‏ها به سوی خدا دعوت کند: «ادْعُ إِلی‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[4] به راه پروردگارت با حکمت، و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشی که نیکوتر است مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی. لذا پیامبر اسلام(ص) در راه هدایت و تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوه‌های گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهتری به دست آید. یکی از این روش‌ها برهان و حکمت است که با استدلال‌‏های عقلی همراه است. از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام دارای بیّنه بودند، آن هم بیّنه‏‌های آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان است که برای اثبات مطالب خود اقامه می‌‏کردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهی تسلیم می‌‏شدند و در موارد بیشتری عناد می‌‏کردند و سربازمی‌‏زدند. اما به هر حال پیامبران بینات را می‌‏آوردند تا حجّت بر مردم تمام شود. آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم: 1. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛[5] و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند. 2. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛[6] تا آنها که هلاک (و گمراه) می‌‏شوند، از روی اتمام حجّت باشد و آنها که زنده می‌‏شوند( هدایت می‌‏یابند)، از روی دلیل روشن باشد. 3. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛[7] بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت می‏‌کند. 4. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[8] ای مردم، از جانب پروردگارتان برای شما برهانی آمده و به سوی شما نور آشکاری نازل کردیم. بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلال‌های روشن و حجت‌‏های آشکار سخن می‌‏گفتند. گاهی مردم آنها را می‌‏پذیرفتند و گاهی نمی‌‏پذیرفتند. گفتنی است؛ برهان‌‏های قرآن مانند برهان‌‏های اصحاب فلسفه و کلام نیست. برهان‏‌هایی که در فلسفه و کلام به کار گرفته می‌‏شود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمی‏‌خورد. کسانی از آنها استفاده می‌‏کنند که مقدماتی از علم داشته باشند، اما برهان‌‏های قرآن به گونه‌‏ای است که هم برای عالمان و هم برای غیر عالمان از مردم عامی قابل استفاده است. بنابراین در برهان‏‌های قرآنی نباید اسلوب‌‏ها و روش ‌‏های معمول در فلسفه و کلام را جست‌وجو کرد، بلکه این برهان‌‏ها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گستره‌تر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق معجزات و کرامات نیز می‌شود. با این وجود می‌‏توانیم بعضی از برهان‌‏های قرآنی را قابل مقایسه و تشبیه با برهان‌‏های کلامی بدانیم؛ مانند: 1. برهان وجوب و امکان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛[9] ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی‌‏نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است. در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص ممکن و واجب است. 2. برهان نظم: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[10] پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکی هست در حالی‌که او آفریننده آسمان‌‏ها و زمین است؟ 3. برهان تمانع : «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛[11] اگر در آسمان‌‏ها و زمین خدایان دیگری غیر از اللَّه وجود داشت، بی‌گمان هر دو (آسمان‌‏ها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد می‌‏شدند. 4. برهان امکان اعاده: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛[12] و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی این استخوان‌‏ها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو: کسی آنها را زنده می ‌‏کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتی آگاه است. 5. برهان محبت: برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفی و کلامی نیامده، ولی از براهین برگرفته از قرآن ‌کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) است. آن‌حضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفی ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبی پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛[13] هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره‏‌ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب ‏کنندگان را دوست ندارم». این برهان از آیات 75 - 79 سوره انعام استفاده می‌‌شود، ولی بیشتر بر آیه 76 انطباق دارد. حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسی منطقی در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.[14] بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از عالم غیب سرچشمه می‌گیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوه‌های رایج در میان مردم عادی استفاده می‌کنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روش‌ها به شمار می‌آید.[15] [1] . ابراهیم، 4. [2] . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 195، قم،‏ دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق. [3] . بقره، 111. [4] . نحل، 125. [5] . مائده، 32. [6] . انفال، 42. [7] . انعام، 149. [8] . نساء، 174. [9] . فاطر، 15. [10] . ابراهیم، 10. [11] . انبیاء، 22. [12] . یس، 78- 79. [13] . انعام، 76. [14] . ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم، مدخل «برهان محبت». [15] . ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏6، ص 239-241، بی‌جا، بی‌تا، طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص 371- 374، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
با توجه به اینکه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، آیا از استدلالهای فلسفی و منطق استفاده میبردند؟
اگر چه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، اما این منافات با طرح مسائل به صورت استدلال منطقی ندارد؛ چرا که خداوند نیز آیاتش را در قالب استدلال و برهان برای مردم بیان کرده است. پیامبران هم که حامل سخنان خداوند بودند و پیامهای الهی را به مردم ابلاغ میکردند، در مقام ابلاغ، با زبان مردم و به شیوه منطقی و استدلال با آنان بحث میکردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ»؛[1] ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم.
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛[2] ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن میگوییم. و این به جهت تفاوتهایی است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسی مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکری او صحبت کرد.
پیامبر اسلام(ص) مسئلهای را تبیین نمیکرد، مگر اینکه دلیل و برهانش همراهش باشد. اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه شعار اسلام این است: «قُل هاتوا بُرهانکم»؛[3] بگو برهانتان را بیاورید.
قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد می کند. و از پیامبر می خواهد که مردم را با استفاده از یکی از این روشها به سوی خدا دعوت کند:
«ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[4] به راه پروردگارت با حکمت، و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشی که نیکوتر است مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی.
لذا پیامبر اسلام(ص) در راه هدایت و تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوههای گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهتری به دست آید. یکی از این روشها برهان و حکمت است که با استدلالهای عقلی همراه است.
از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام دارای بیّنه بودند، آن هم بیّنههای آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان است که برای اثبات مطالب خود اقامه میکردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهی تسلیم میشدند و در موارد بیشتری عناد میکردند و سربازمیزدند. اما به هر حال پیامبران بینات را میآوردند تا حجّت بر مردم تمام شود.
آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم:
1. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛[5] و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند.
2. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛[6] تا آنها که هلاک (و گمراه) میشوند، از روی اتمام حجّت باشد و آنها که زنده میشوند( هدایت مییابند)، از روی دلیل روشن باشد.
3. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛[7] بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت میکند.
4. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[8] ای مردم، از جانب پروردگارتان برای شما برهانی آمده و به سوی شما نور آشکاری نازل کردیم.
بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلالهای روشن و حجتهای آشکار سخن میگفتند. گاهی مردم آنها را میپذیرفتند و گاهی نمیپذیرفتند.
گفتنی است؛ برهانهای قرآن مانند برهانهای اصحاب فلسفه و کلام نیست. برهانهایی که در فلسفه و کلام به کار گرفته میشود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمیخورد. کسانی از آنها استفاده میکنند که مقدماتی از علم داشته باشند، اما برهانهای قرآن به گونهای است که هم برای عالمان و هم برای غیر عالمان از مردم عامی قابل استفاده است. بنابراین در برهانهای قرآنی نباید اسلوبها و روش های معمول در فلسفه و کلام را جستوجو کرد، بلکه این برهانها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گسترهتر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق معجزات و کرامات نیز میشود.
با این وجود میتوانیم بعضی از برهانهای قرآنی را قابل مقایسه و تشبیه با برهانهای کلامی بدانیم؛ مانند:
1. برهان وجوب و امکان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛[9] ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص ممکن و واجب است.
2. برهان نظم: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[10] پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکی هست در حالیکه او آفریننده آسمانها و زمین است؟
3. برهان تمانع : «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛[11] اگر در آسمانها و زمین خدایان دیگری غیر از اللَّه وجود داشت، بیگمان هر دو (آسمانها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد میشدند.
4. برهان امکان اعاده: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛[12] و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی این استخوانها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو: کسی آنها را زنده می کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتی آگاه است.
5. برهان محبت: برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفی و کلامی نیامده، ولی از براهین برگرفته از قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) است. آنحضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفی ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبی پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛[13] هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستارهای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم».
این برهان از آیات 75 - 79 سوره انعام استفاده میشود، ولی بیشتر بر آیه 76 انطباق دارد.
حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسی منطقی در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.[14]
بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از عالم غیب سرچشمه میگیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوههای رایج در میان مردم عادی استفاده میکنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روشها به شمار میآید.[15] [1] . ابراهیم، 4. [2] . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 1، ص 195، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق. [3] . بقره، 111. [4] . نحل، 125. [5] . مائده، 32. [6] . انفال، 42. [7] . انعام، 149. [8] . نساء، 174. [9] . فاطر، 15. [10] . ابراهیم، 10. [11] . انبیاء، 22. [12] . یس، 78- 79. [13] . انعام، 76. [14] . ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم، مدخل «برهان محبت». [15] . ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج 6، ص 239-241، بیجا، بیتا، طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 371- 374، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
- [سایر] با توجه به اینکه در منطق، قیاس معتبر و تمثیل و استقراء اعتبار لازم را ندارند؛ چرا امامان(ع) از تمثیل و استقراء استفاده میکردند؟
- [سایر] با توجه به اینکه در منطق، قیاس معتبر و تمثیل و استقراء اعتبار لازم را ندارند؛ چرا امامان(ع) از تمثیل و استقراء استفاده میکردند؟ سپاس فراوان. یا علی.
- [سایر] چرا پیامبران و امامان (ع) استغفار میکرده اند؟
- [سایر] کاربست دیدگاههای امامان(ع) و پیامبران(ع) را در زندگی انسانها تبیین کنید؟
- [سایر] سؤال من در مورد بزرگی پیامبران خدا در دین اسلام و همچنین در مذاهب اسلامی هست. آیا پیامبران(ع) بزرگ هستند یا خود امامان(ع)؟ اگر پیامبران بزرگ هستند چرا در چندین فلیم صدا و سیما مثل سریال مریم (س) و حضرت یوسف(ع) چهره هایشان آشکار هست؟ ولی درسریال امام علی(ع) و امامان(ع) دیگر چنین نیست چهره هایشان پوشید است؟
- [سایر] آیا پیامبران و امامان از مظلومیت و شهادت امام حسین(ع) سخن به میان آوردهاند؟
- [سایر] منابعی ارائه دهید مبنی بر اینکه برخی از یاران امامان معصوم(ع) و خود امامان هدایایی را از خلفا دریافت کردهاند و حکم فقهی آن چیست؟
- [سایر] رنگ عمامه امامان (ع) چه بوده و پیامبران و امامان (علیهم السلام) کدام را می پوشیدند؟ آیا حدیثی در خصوص سیاه یا سفید بودن عمامه وجود دارد که علماء کنونی آن را می پوشند؟
- [سایر] آیا تمام امامان و پیامبران علم غیب داشته اند؟
- [سایر] نبوت پیامبران با معجزه شناخته می شود، معجزه امامان شیعه چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] .مال مجهول المالک را باید به فقیه جامع الشرای ط که نائب امام معصوم(ع)است، پرداخت کرد; یا به اذن او صدقه داد.
- [آیت الله جوادی آملی] :اگرچه امامان (ع) ،انفال را برای شیعیان حلال کرده اند؛ ولی تصرف در آن باید به اذن ولیّ مسلمین باشد . ولیّ مسلمین گاهی مجانی اذن می دهد و گاهی برای رعایت حال محرومان جامعه، با دریافت عوض , اجازه میدهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .حرم مطهر پیامبر و امام معصوم (ع) ملحق به مسجد است و نجس کردن عمدی آن , حرام و تطهیر آن, واجب است. در این جهت, فرقی بین حرم معمور مانند عتبات عالیات و حرم مخروب مانند بقیع نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .اموال کسانی که در برابر امام معصوم (ع)شمشیر کشیده اند و در جنگ با آن ها به دست می آید, حلال است و پس از پرداخت خمس، تصر?ف در آنها بنا بر اقوا جایز است.
- [آیت الله جوادی آملی] .معادنی که در اعماق هزاران متری زمین وجود دارد مانند معادن نفت، گاز و مواد معدنی دیگر جزء انفال است و استخراج آنها منوط به اذن امام معصوم(ع) یا ولیّ فقیه است.
- [آیت الله جوادی آملی] .نماز جمعه در زمان حضور امام معصوم(ع) و منصوب خاص او , واجب تعیینی است؛ به این صورت که غیر آن صحیح نیست؛ ولی در زمان غیبت معصوم (ع) واجب تخییری است؛ یعنی کسی که در نماز جمعه شرکت کرده, لازم نیست نماز ظهرِ چهار رکعتی را هم به جا آورد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اقامه نماز در مکان خاص که مستلزم معصیت باشد , حرام است؛ ولی نماز باطل نیست; مثلاً اگر اقامه نماز جلوتر از قبر پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) به فاصله کم , موجب هتک حرمت آن ذوات قدسی شود, حرام است؛ ولی نماز باطل نیست و اقامه نماز در مکان محاذی و همسطح با قبر معصوم(ع) حرام نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی در ملک شخصی خود یا در ملک عمومی مانند زمینهای مفتوح العنوه یا در زمین انفال که ملک امام (ع) و دولت اسلامی است، معدنی را استخ راج کند , مالک ن خواهد شد، مگر به اذن امام معصوم(ع) یا نایبش که هر مقدار اجازه دادهاند, مالک خواهد شد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بر بدن کسی که جنب است آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل کند، باید آب را به گونهای به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد و اسامی مبارک پیامبران و امامان و حضرت زهرا علیهمالسلام به احتیاط واجب حکم اسم خدا را دارند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] پنج کار بر جنب حرام است: 1 مس خط قرآن یا اسم خدا و پیامبران و امامان بنابر احتیاط واجب، همانطور که در وضو گفته شد. 2 رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، هرچند از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. 3 توقف کردن در مساجد دیگر، اما اگر از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند. 4 داخل شدن در مسجد برای گذاشتن چیزی در آن. 5 خواندن یکی از آیات سجده، ولی خواندن غیر آیه سجده از سوره سجده مانعی ندارد.