با توجه به این‌که پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، آیا از استدلال‌های فلسفی و منطق استفاده می‌بردند؟
اگر چه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، اما این منافات با طرح مسائل به صورت استدلال منطقی ندارد؛ چرا که خداوند نیز آیاتش را در قالب استدلال و برهان برای مردم بیان کرده است. پیامبران هم که حامل سخنان خداوند بودند و پیام‌های الهی را به مردم ابلاغ می‌کردند، در مقام ابلاغ، با زبان مردم و به شیوه منطقی و استدلال با آنان بحث می‌کردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ‏ قَوْمِهِ‏»؛[1] ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم. «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛[2] ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن می‌گوییم. و این به جهت تفاوت‏‌هایی است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسی مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکری او صحبت کرد. پیامبر اسلام(ص) مسئله‌ای را تبیین نمی‌کرد، مگر این‌که دلیل و برهانش همراهش باشد. اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه شعار اسلام این است: «قُل هاتوا بُرهانکم»؛[3] بگو برهانتان را بیاورید. قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد می‏ کند. و از پیامبر می‏ خواهد که مردم را با استفاده از یکی از این روش‏ها به سوی خدا دعوت کند: «ادْعُ إِلی‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[4] به راه پروردگارت با حکمت، و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشی که نیکوتر است مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی. لذا پیامبر اسلام(ص) در راه هدایت و تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوه‌های گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهتری به دست آید. یکی از این روش‌ها برهان و حکمت است که با استدلال‌‏های عقلی همراه است. از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام دارای بیّنه بودند، آن هم بیّنه‏‌های آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان است که برای اثبات مطالب خود اقامه می‌‏کردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهی تسلیم می‌‏شدند و در موارد بیشتری عناد می‌‏کردند و سربازمی‌‏زدند. اما به هر حال پیامبران بینات را می‌‏آوردند تا حجّت بر مردم تمام شود. آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم: 1. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛[5]  و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند. 2. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛[6] تا آنها که هلاک (و گمراه) می‌‏شوند، از روی اتمام حجّت باشد و آنها که زنده می‌‏شوند( هدایت می‌‏یابند)، از روی دلیل روشن باشد. 3. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛[7] بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت می‏‌کند. 4. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[8] ای مردم، از جانب پروردگارتان برای شما برهانی آمده و به سوی شما نور آشکاری نازل کردیم. بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلال‌های روشن و حجت‌‏های آشکار سخن می‌‏گفتند. گاهی مردم آنها را می‌‏پذیرفتند و گاهی نمی‌‏پذیرفتند. گفتنی است؛ برهان‌‏های قرآن مانند برهان‌‏های اصحاب فلسفه و کلام نیست. برهان‏‌هایی که در فلسفه و کلام به کار گرفته می‌‏شود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمی‏‌خورد. کسانی از آنها استفاده می‌‏کنند که مقدماتی از علم داشته باشند، اما برهان‌‏های قرآن به گونه‌‏ای است که هم برای عالمان و هم برای غیر عالمان از مردم عامی قابل استفاده است. بنابراین در برهان‏‌های قرآنی نباید اسلوب‌‏ها و روش ‌‏های معمول در فلسفه و کلام را جست‌وجو کرد، بلکه این برهان‌‏ها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گستره‌تر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق معجزات و کرامات نیز می‌شود. با این وجود می‌‏توانیم بعضی از برهان‌‏های قرآنی را قابل مقایسه و تشبیه با برهان‌‏های کلامی بدانیم؛ مانند: 1. برهان وجوب و امکان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛[9] ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی‌‏نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است. در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص ممکن و واجب است. 2. برهان نظم: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[10] پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکی هست در حالی‌که او آفریننده آسمان‌‏ها و زمین است؟ 3. برهان تمانع : «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛[11] اگر در آسمان‌‏ها و زمین خدایان دیگری غیر از اللَّه وجود داشت، بی‌گمان هر دو (آسمان‌‏ها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد می‌‏شدند. 4. برهان امکان اعاده: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛[12] و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی این استخوان‌‏ها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو: کسی آنها را زنده می ‌‏کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتی آگاه است. 5. برهان محبت: برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفی و کلامی نیامده، ولی از براهین برگرفته از قرآن ‌کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) است. آن‌حضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفی ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبی پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛[13] هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره‏‌ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب ‏کنندگان را دوست ندارم».  این برهان از آیات 75 - 79 سوره انعام استفاده می‌‌شود، ولی بیشتر بر آیه 76 انطباق دارد. حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسی منطقی در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.[14] بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از عالم غیب سرچشمه می‌گیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوه‌های رایج در میان مردم عادی استفاده می‌کنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روش‌ها به شمار می‌آید.[15]   [1] . ابراهیم، 4. [2] . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 195، قم،‏ دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق. [3] . بقره، 111. [4] . نحل، 125. [5] . مائده، 32. [6] . انفال، 42. [7] . انعام، 149. [8] . نساء، 174. [9] . فاطر، 15. [10] . ابراهیم، 10. [11] . انبیاء، 22. [12] . یس، 78- 79. [13] . انعام، 76. [14] . ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم، مدخل «برهان محبت». [15] . ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏6، ص 239-241، بی‌جا، بی‌تا، طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص 371- 374، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
عنوان سوال:

با توجه به این‌که پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، آیا از استدلال‌های فلسفی و منطق استفاده می‌بردند؟


پاسخ:

اگر چه پیامبران و امامان(ع) عقل کامل بودند، اما این منافات با طرح مسائل به صورت استدلال منطقی ندارد؛ چرا که خداوند نیز آیاتش را در قالب استدلال و برهان برای مردم بیان کرده است. پیامبران هم که حامل سخنان خداوند بودند و پیام‌های الهی را به مردم ابلاغ می‌کردند، در مقام ابلاغ، با زبان مردم و به شیوه منطقی و استدلال با آنان بحث می‌کردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ‏ قَوْمِهِ‏»؛[1] ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم.
«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛[2] ما پیامبران به اندازه درک و شعور مردم با آنان سخن می‌گوییم. و این به جهت تفاوت‏‌هایی است که مردم در جهت پذیرش حق دارند و باید با هر کسی مطابق با ذوق و سلیقه و گنجایش فکری او صحبت کرد.
پیامبر اسلام(ص) مسئله‌ای را تبیین نمی‌کرد، مگر این‌که دلیل و برهانش همراهش باشد. اسلام برای نشر مکتبش، با برهان و استدلال وارد میدان شده است، نه بر اساس زور و اجبار؛ چراکه شعار اسلام این است: «قُل هاتوا بُرهانکم»؛[3] بگو برهانتان را بیاورید.
قرآن کریم در یک آیه سه روش مهم و متفاوت را در این زمینه پیشنهاد می‏ کند. و از پیامبر می‏ خواهد که مردم را با استفاده از یکی از این روش‏ها به سوی خدا دعوت کند:
«ادْعُ إِلی‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»؛[4] به راه پروردگارت با حکمت، و موعظه نیکو دعوت کن و با آنها با روشی که نیکوتر است مجادله نما. اوّلین شیوه مورد تأکید اسلام در دعوت به راه خدا «حکمت» است؛ یعنی همان استدلال فلسفی – منطقی.
لذا پیامبر اسلام(ص) در راه هدایت و تربیت مردم مأموریت داشت که از شیوه‌های گوناگون استفاده کند تا نتیجه بهتری به دست آید. یکی از این روش‌ها برهان و حکمت است که با استدلال‌‏های عقلی همراه است.
از نظر قرآن تمام پیامبران، بویژه پیامبر اسلام دارای بیّنه بودند، آن هم بیّنه‏‌های آشکار. منظور از بینه همان حجت و برهان است که برای اثبات مطالب خود اقامه می‌‏کردند. پیامبران این بینات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بینات گاهی تسلیم می‌‏شدند و در موارد بیشتری عناد می‌‏کردند و سربازمی‌‏زدند. اما به هر حال پیامبران بینات را می‌‏آوردند تا حجّت بر مردم تمام شود.
آیات فراوانی در قرآن کریم بر این موضوع تصریح دارد که در این مقال به چند نمونه اکتفا می کنیم:
1. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»؛[5]  و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند.
2. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ...»؛[6] تا آنها که هلاک (و گمراه) می‌‏شوند، از روی اتمام حجّت باشد و آنها که زنده می‌‏شوند( هدایت می‌‏یابند)، از روی دلیل روشن باشد.
3. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»؛[7] بگو حجت و برهان رسا از آن خدا است، پس اگر بخواهد همه شما را هدایت می‏‌کند.
4. «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»؛[8] ای مردم، از جانب پروردگارتان برای شما برهانی آمده و به سوی شما نور آشکاری نازل کردیم.
بنابراین، اساس دین بر برهان، حجت و دلیل استوار است و پیامبران همواره با مردم با استدلال‌های روشن و حجت‌‏های آشکار سخن می‌‏گفتند. گاهی مردم آنها را می‌‏پذیرفتند و گاهی نمی‌‏پذیرفتند.
گفتنی است؛ برهان‌‏های قرآن مانند برهان‌‏های اصحاب فلسفه و کلام نیست. برهان‏‌هایی که در فلسفه و کلام به کار گرفته می‌‏شود پیچیده و مغلق است و به درد عموم مردم نمی‏‌خورد. کسانی از آنها استفاده می‌‏کنند که مقدماتی از علم داشته باشند، اما برهان‌‏های قرآن به گونه‌‏ای است که هم برای عالمان و هم برای غیر عالمان از مردم عامی قابل استفاده است. بنابراین در برهان‏‌های قرآنی نباید اسلوب‌‏ها و روش ‌‏های معمول در فلسفه و کلام را جست‌وجو کرد، بلکه این برهان‌‏ها سبک خاص خود را دارند. البته معنای بینات و برهان در قرآن کریم، وسیع و گستره‌تر از دلایل لفظی است؛ یعنی شامل موجودات خارجی و افعال؛ مانند خلق معجزات و کرامات نیز می‌شود.
با این وجود می‌‏توانیم بعضی از برهان‌‏های قرآنی را قابل مقایسه و تشبیه با برهان‌‏های کلامی بدانیم؛ مانند:
1. برهان وجوب و امکان: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛[9] ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی‌‏نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
در این آیه به فقر و غنا تصریح شده است که از خواص ممکن و واجب است.
2. برهان نظم: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛[10] پیامبرانشان به آنها گفتند: آیا در وجود خدا شکی هست در حالی‌که او آفریننده آسمان‌‏ها و زمین است؟
3. برهان تمانع : «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛[11] اگر در آسمان‌‏ها و زمین خدایان دیگری غیر از اللَّه وجود داشت، بی‌گمان هر دو (آسمان‌‏ها و زمین از نظر حدوث و بقا) فاسد می‌‏شدند.
4. برهان امکان اعاده: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»؛[12] و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: چه کسی این استخوان‌‏ها را که پوسیده است زنده خواهد کرد؟ بگو: کسی آنها را زنده می ‌‏کند که اول بار آنها را آفرید و او به هر نوع خلقتی آگاه است.
5. برهان محبت: برهان محبت با این عنوان در کتب فلسفی و کلامی نیامده، ولی از براهین برگرفته از قرآن ‌کریم در داستان حضرت ابراهیم(ع) است. آن‌حضرت در برابر مشرکان قوم خود به محاجّه برخاست و از طریق این برهان به نفی ربوبیت غیر خدا و اثبات توحید ربوبی پرداخت: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءا کَوکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاَفِلین»؛[13] هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره‏‌ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب ‏کنندگان را دوست ندارم».
 این برهان از آیات 75 - 79 سوره انعام استفاده می‌‌شود، ولی بیشتر بر آیه 76 انطباق دارد.
حضرت ابراهیم(ع) با حد وسط قرار دادن محبت در قیاسی منطقی در قالب شکل دوم فرمود: ربّ باید محبوب باشد و غروب کننده محبوب نیست، پس ربّ غروب کننده نیست.[14]
بنابر این دانش پیامبران نیز هر چند از عالم غیب سرچشمه می‌گیرد، اما آنان در مقام استدلال از شیوه‌های رایج در میان مردم عادی استفاده می‌کنند، و منطق و فلسفه نیز یکی از این روش‌ها به شمار می‌آید.[15]   [1] . ابراهیم، 4. [2] . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج ‏1، ص 195، قم،‏ دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق. [3] . بقره، 111. [4] . نحل، 125. [5] . مائده، 32. [6] . انفال، 42. [7] . انعام، 149. [8] . نساء، 174. [9] . فاطر، 15. [10] . ابراهیم، 10. [11] . انبیاء، 22. [12] . یس، 78- 79. [13] . انعام، 76. [14] . ر. ک: دائرة المعارف قرآن کریم، مدخل «برهان محبت». [15] . ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج ‏6، ص 239-241، بی‌جا، بی‌تا، طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏12، ص 371- 374، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین