«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلی‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً* قَیِّماً...»؛[1] حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده) اش نازل کرد، و هیچ‌گونه کژی در آن قرار نداد. در حالی‌که ثابت، مستقیم و نگاهبان کتاب‌های (آسمانی) دیگر است. کلمه «عوج» - به فتح و کسر عین- به معنای انحراف است. راغب در مفردات می‌گوید: «عَوج» به فتح عین، کجی‌‏هایی را می‌گویند که به آسانی باچشم دیده می‏‌شوند؛ مانند کجی چوبی که در زمین نصب شده باشد، ولی «عِوج» به کسره عین، در کجی‏‌هایی است که با فکر و بصیرت تشخیص داده می‌‏شوند؛ نظیر انحراف و انحنایی که در زمین مسطح است که تنها متخصصان می‌‏توانند آن‌را تشخیص دهند، همین‌طور مانند انحراف در دین و زندگی.[2] «قیّم» آن کسی است که برای اصلاح چیزی قیام کند، و کارهایش ‌را تدبیر نماید؛ نظیر قیم و سرپرست خانه که کارها و برنامه‌‏‌های آن‌را منظم و برقرار می‌‏‌نماید.[3] قرآن مجید از این لحاظ قیم است که حاوی معانی فراوانی است. آنچه که قرآن حاوی آن بوده عبارت است از اعتقاد حق و عمل صالح. گواه بر این معنا سخن خدای متعال است: «یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی‏ طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ».[4] یعنی این قرآن است که بشر را به سوی اعتقاد حق و راه راست و عمل صالح راهنمایی می‌‏‌کند. و این همان معنای دین است. خدای سبحان دین خود را در آیات متعدد قرآن به «قیم» توصیف نموده است؛ مانند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ».[5] یعنی ای پیامبر(ص) صورت و توجه خود را متوجه دین قیم نما که برای هدایت بشر قیام کرده است؛ چون کلمه «قَیِّماً»که وصف قرآن است و در این‌جا هیچ قید و شرطی ندارد، معلوم می‌‏شود قرآن کریم از هر نظر قیم و سرپرست امور دینی و دنیوی و اخروی بشر است.[6] البته، برخی گفته‌‏اند؛ مقصود از قیم، مستقیم است؛ یعنی کتابی که معتدل بوده، و افراط و تفریط در آن وجود ندارد.[7] برخی نیز معتقدند؛ در «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً» تقدیم و تأخیر است؛ یعنی جمله در حقیقت چنین است: «الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب قیما و لم یجعل له عوجا»، یعنی حمد خدایی را سزا است که بر بنده‌اش کتابی فرستاد که قیم است و در آن انحراف و کجی راه ندارد. و «قیم»، به معنای مدبر سایر کتاب‌های آسمانی است؛ یعنی سایر کتاب‌ها را تصدیق و حفظ نموده، شرایعش را نسخ می‌‌‏کند.[8] «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» ضمیر در «له» به کتاب برمی‌‏گردد، و جمله مورد بحث جمله حالیه است برای کتاب. کلمه «قیّماً» آن‌گونه که از کتاب فهمیده می‌‌‏شود، حال بعد از حال است؛ زیرا خدای تعالی در مقام ستایش خویش است، از این جهت که کتابی نازل کرده که به صفت نداشتن اعوجاج متصف است، و از این جهت که آن کتاب بر تأمین مصالح جامعه بشری قیم است. پس به هر دو صفت بذل عنایت شده، آن هم به طوری مساوی، و همین اقتضا می‌‌‏کند که جمله مزبور حالیه باشد، و «قیم» نیز حال دوم. و این‌که کلمه «عوج» که نکره است و در سیاق نفی قرار گرفته، خود افاده عمومیت می‏‌کند. در نتیجه قرآن کریم در تمامی احوال و از همه جهات مستقیم و بدون اعوجاج است. در لفظش فصیح، در معنایش بلیغ، در هدایت نمودنش موفق، و حتی در حجت‏‌ها و براهینش قاطع، در امر و نهیش خیرخواه، در قصص و اخبارش صادق و بدون اغراق و در قضاوتش جدا کننده میان حق و باطل است. همچنین از دست‌برد شیطان‌ها محفوظ. نه در عصر نزولش دست‌خوش باطل شده و نه بعد از آن. بنابر این، توصیف کتاب به وصف قیمومت؛ از این‌رو است که متضمن دین قیم است، دینی که قائم به مصالح عالم بشری است، چه مصالح دنیایی، و چه آخرتی.[9] خلاصه این‌که خدای تعالی در این سوره کلامش را با ذکر ثنای خود افتتاح نموده، این‌گونه خود را ستوده که قرآنی بر بنده‌‏اش نازل کرده که هیچ انحرافی از حق در آن نیست، و آن کتاب قیم مصالح بندگانش در زندگی دنیا و آخرت است، و از عهده این کار به خوبی برمی‌‏آید، پس همه حمدها که در ترتب خیرات و برکات آن، از روز نزولش تا روز قیامت هست، همه برای خدا است؛ لذا سزاوار نیست که هیچ دانشمند اهل بحثی تردید کند در این‌که آنچه از خیر و صلاح در جوامع بشری به چشم می‌‏خورد، همه از برکات انبیای کرام است که برای بشر گسترده‌اند. و بذری است که آنان با دعوت خود به سوی حق، اخلاق نیکو و عمل صالح افشانده‌‏اند. و به همین جهت دعوت نبوی منت‌هایی بزرگ بر بشر دارد، پس همه حمدها برای خدا است. [1] . کهف، 1و2. [2] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 592، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق، بیروت، 1412ق. [3] . ر. ک: همان، ص 690- 692، ماده «قوم». [4] . احقاف، 30. [5] . روم، 43. [6] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏13، ص 238، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج‏10، ص 219، اسلامیه، تهران، 1398ق. [7] . آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ‏8، ص 192، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415ق. [8] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏6، ص 693، ناصر خسرو، تهران، 1372ش. [9] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏13، ص 236-238.
مقصود از (عوج) و (قیم) در آیه (الحمدلله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا قیما) چیست؟ و چرا قرآن به قیم توصیف شده است؟
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً* قَیِّماً...»؛[1] حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده) اش نازل کرد، و هیچگونه کژی در آن قرار نداد. در حالیکه ثابت، مستقیم و نگاهبان کتابهای (آسمانی) دیگر است.
کلمه «عوج» - به فتح و کسر عین- به معنای انحراف است. راغب در مفردات میگوید: «عَوج» به فتح عین، کجیهایی را میگویند که به آسانی باچشم دیده میشوند؛ مانند کجی چوبی که در زمین نصب شده باشد، ولی «عِوج» به کسره عین، در کجیهایی است که با فکر و بصیرت تشخیص داده میشوند؛ نظیر انحراف و انحنایی که در زمین مسطح است که تنها متخصصان میتوانند آنرا تشخیص دهند، همینطور مانند انحراف در دین و زندگی.[2]
«قیّم» آن کسی است که برای اصلاح چیزی قیام کند، و کارهایش را تدبیر نماید؛ نظیر قیم و سرپرست خانه که کارها و برنامههای آنرا منظم و برقرار مینماید.[3] قرآن مجید از این لحاظ قیم است که حاوی معانی فراوانی است. آنچه که قرآن حاوی آن بوده عبارت است از اعتقاد حق و عمل صالح. گواه بر این معنا سخن خدای متعال است: «یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ».[4] یعنی این قرآن است که بشر را به سوی اعتقاد حق و راه راست و عمل صالح راهنمایی میکند. و این همان معنای دین است. خدای سبحان دین خود را در آیات متعدد قرآن به «قیم» توصیف نموده است؛ مانند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ».[5] یعنی ای پیامبر(ص) صورت و توجه خود را متوجه دین قیم نما که برای هدایت بشر قیام کرده است؛ چون کلمه «قَیِّماً»که وصف قرآن است و در اینجا هیچ قید و شرطی ندارد، معلوم میشود قرآن کریم از هر نظر قیم و سرپرست امور دینی و دنیوی و اخروی بشر است.[6]
البته، برخی گفتهاند؛ مقصود از قیم، مستقیم است؛ یعنی کتابی که معتدل بوده، و افراط و تفریط در آن وجود ندارد.[7] برخی نیز معتقدند؛ در «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً» تقدیم و تأخیر است؛ یعنی جمله در حقیقت چنین است: «الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب قیما و لم یجعل له عوجا»، یعنی حمد خدایی را سزا است که بر بندهاش کتابی فرستاد که قیم است و در آن انحراف و کجی راه ندارد. و «قیم»، به معنای مدبر سایر کتابهای آسمانی است؛ یعنی سایر کتابها را تصدیق و حفظ نموده، شرایعش را نسخ میکند.[8]
«وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» ضمیر در «له» به کتاب برمیگردد، و جمله مورد بحث جمله حالیه است برای کتاب. کلمه «قیّماً» آنگونه که از کتاب فهمیده میشود، حال بعد از حال است؛ زیرا خدای تعالی در مقام ستایش خویش است، از این جهت که کتابی نازل کرده که به صفت نداشتن اعوجاج متصف است، و از این جهت که آن کتاب بر تأمین مصالح جامعه بشری قیم است. پس به هر دو صفت بذل عنایت شده، آن هم به طوری مساوی، و همین اقتضا میکند که جمله مزبور حالیه باشد، و «قیم» نیز حال دوم.
و اینکه کلمه «عوج» که نکره است و در سیاق نفی قرار گرفته، خود افاده عمومیت میکند. در نتیجه قرآن کریم در تمامی احوال و از همه جهات مستقیم و بدون اعوجاج است. در لفظش فصیح، در معنایش بلیغ، در هدایت نمودنش موفق، و حتی در حجتها و براهینش قاطع، در امر و نهیش خیرخواه، در قصص و اخبارش صادق و بدون اغراق و در قضاوتش جدا کننده میان حق و باطل است. همچنین از دستبرد شیطانها محفوظ. نه در عصر نزولش دستخوش باطل شده و نه بعد از آن.
بنابر این، توصیف کتاب به وصف قیمومت؛ از اینرو است که متضمن دین قیم است، دینی که قائم به مصالح عالم بشری است، چه مصالح دنیایی، و چه آخرتی.[9]
خلاصه اینکه خدای تعالی در این سوره کلامش را با ذکر ثنای خود افتتاح نموده، اینگونه خود را ستوده که قرآنی بر بندهاش نازل کرده که هیچ انحرافی از حق در آن نیست، و آن کتاب قیم مصالح بندگانش در زندگی دنیا و آخرت است، و از عهده این کار به خوبی برمیآید، پس همه حمدها که در ترتب خیرات و برکات آن، از روز نزولش تا روز قیامت هست، همه برای خدا است؛ لذا سزاوار نیست که هیچ دانشمند اهل بحثی تردید کند در اینکه آنچه از خیر و صلاح در جوامع بشری به چشم میخورد، همه از برکات انبیای کرام است که برای بشر گستردهاند. و بذری است که آنان با دعوت خود به سوی حق، اخلاق نیکو و عمل صالح افشاندهاند. و به همین جهت دعوت نبوی منتهایی بزرگ بر بشر دارد، پس همه حمدها برای خدا است. [1] . کهف، 1و2. [2] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 592، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق، بیروت، 1412ق. [3] . ر. ک: همان، ص 690- 692، ماده «قوم». [4] . احقاف، 30. [5] . روم، 43. [6] . ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 238، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج10، ص 219، اسلامیه، تهران، 1398ق. [7] . آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 192، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415ق. [8] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 693، ناصر خسرو، تهران، 1372ش. [9] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 236-238.
- [سایر] آیا در قرآن آیه ای بر ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) وجود دارد؟
- [سایر] آیا (علی مع القرآن و القرآن مع علی) حدیث است؟ مقصود از آن چیست؟
- [سایر] خداوند می فرماید: (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی...) و می فرماید: (الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیر)؛ در آیه اول، همه کتاب با وصف متشابه آمده است و در آیه دوّم، همه آیات کتاب با وصف محکم آمده است. با توجّه به این دو آیه و آیه سوم که می فرماید: (هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ...)، چه برداشتی می توان داشت؟
- [سایر] مقصود از " ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ " چیست؟
- [سایر] مقصود از علی بن الحسین در زیارت عاشورا علی اکبر است یا امام سجاد ؟ اگر مقصود علی اکبر است، چرا از ایشان به عنوان ولی الله ذکر شده است ؟
- [سایر] در علل الشرایع شیخ صدوق روایتی است که میفرماید: (قال لَهُ ما فَضْلُ الرِّجالِ عَلَی النِّساءِ؟ فقال النَّبِیُّ(ص): کَفَضْلِ السَّماءِ عَلَی الْأَرْضِ وَ کَفَضْلِ الْماءِ عَلَی الْأَرْض..)؛ مگر نه این است که طبق آیه مبارکه (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ)، ملاک برتری و فضل تنها تقوا است؛ در هر انسانی، چه زن چه مرد، عرب و عجم و…؟
- [سایر] آیه مباهله چگونه مؤید این نکته است که اهل بیت در آیه تطهیر، حضرت علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند؟
- [سایر] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کدام آیه از قرآن را در افشای طومار ننگین مخالفان ولایت حضرت علی علیه السلام قرائت کردند؟
- [سایر] معنای کلمه مبارک "علی" چیست؟ و چند بار در قرآن آمده است؟ و علی در قرآن نام کیست؟
- [سایر] در روایتی که در ذیل ذکر میشود، امام سجاد(ع) خطاب به مسلم بن عقبه و بنا به نقلی دیگر خطاب به یزید میگوید: (من بنده تو هستم)، در حالیکه این کلام از امام معصوم جایز نیست. این روایت در کتاب (تشیّع علوی و تشیّع صفوی) آمده است. متن روایت: (ابن محبوب، عن أبی أیوب، عن بُرید بن معاویة قالَ: سَمِعتُ أبَا جعفرٍ(ع) یقولُ: إنَّ یَزیدَ بنَ مُعاویةَ دَخَلَ المَدینَةَ وَ هُوَ یُریدُ الحَجَّ، فَبَعَثَ إلَی رجُلٍ مَن قُریشٍ فَأتَاهُ فَقَالَ لَهُ یَزید: أَتُقِرُّلی أَنَکَ عَبدٌ لِی، إن شئتُ بِعتُک وَ إِن شئتُ استَرقَیتُکَ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و الله یا یَزیدُ مَا أَنتَ بِأکرَمَ مِنِّی فی قُریشٍ حَسَباً و لا کَانَ أَبُوکَ أَفضَلَ مِن أَبی فی الجاهِلِیةِ وَ الإسلامِ وَ مَا أَنتَ بأَفضَلَ مِنِّی فی الدِینِ وَ لا بِخَیرٍ مِنِّی فَکَیفِ أُقِرُّ لکَ بما سأَلتَ؟ فَقالَ لَهُ یزید: إِن لَم تُقِرَّ لی و الله قَتَلتُکَ فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: لیسَ قَتَلُکَ إیایَ بأعظَمَ مَن قَتلِکَ الحُسینَ بنَ عَلِیٍ(ع) ابنَ رسولُ الله صَلّی الله علیهِ و آلِه فأمَرَ بِهِ فَقُتِلَ. حَدیث عَلِی بن الحُسینِ(ع) مَعَ یَزید لعنَهُ الله ثُمَّ أرسَلَ إلی عَلی بن الحُسینِ(ع) فَقالَ لَهُ مَثلَ مَقالَتِهِ لِلقُرَشی؛ فَقَالَ لَهُ عَلِی بن الحُسینِ(ع): أرَأیتَ اِن لَم أُقرَّ لکَ أَلیس تقتلِنی کَما قَتَلتَ الرَّجُلَ بالامس؟ فَقالَ لَهُ یَزیدُ لَعَنَهُ الله : بَلی فَقَالَ لَهُ علیُّ بنُ الحُسین(ع): قَد أَقرَرتُ لکَ بما سألتَ؛ أَنا عبدٌ مُکرَه، فَاِن شَئتَ فأَمسِک وَ إن شئتَ فَبع، فَقالَ لهُ یزید لَعَنَهُ الله : أَوَلی لکَ حَقَنتَ دَمَکَ و لم ینقصکَ ذلکَ مَن شَرَفِک).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در رکعت دوّم تمام نمازهای واجب و رکعت سوّم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا باید انسان بعد از سجده دوّم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند یعنی بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَللّهُمَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله سبحانی] در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهّد بخواند یعنی بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا؛ باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن؛ تشهد بخواند یعنی بگوید: أشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و أشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد و احتیاط واجب آن است که به غیر این ترتیب نگوید.
- [آیت الله نوری همدانی] در رکعت دوم تمام نماز های واجب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند ودر حال آرام بودن بدن تشهد بخواند ، یعنی بگوید : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد .
- [آیت الله خوئی] در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و مستحب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند یعنی بگوید: (اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، اللهم صلی علی محمد و آل محمد) و احتیاط واجب آن است که به غیر این ترتیب نگوید و در نماز وتر هم تشهد لازم است.
- [آیت الله علوی گرگانی] در رکعت دوم تمام نمازهای واجب ورکعت سوم نماز مغرب ورکعت چهارم نماز ظهر وعصر وعشأ، باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن، تشهّد بخواند یعنی بگوید: )أشْهَدُ أنْ لا اًّلهَ الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ ورَسُولُهُ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً(. و احتیاط واجب آن است که به غیر این ترتیب نگوید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و مستحب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا و در نماز وتر، باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن سر و بدن، تشهد بخواند، یعنی بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه، وَ أَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ ورَسُولُهُ، اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ محمَّد) و احتیاط واجب آن است که به غیر این ترتیب نگوید.
- [آیت الله مظاهری] در رکعت دوّم تمام نمازها و رکعت سوّم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا و رکعت اوّل نماز وتر باید انسان بعد از سجده دوّم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهّد بخواند یعنی بگوید: (أَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ).
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا، باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن، تشهد بخواند یعنی بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لاَ اِلَهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و کمتر از این کفایت نمی کند و احتیاط واجب آن است که به همین ترتیب بگوید.