توراة یا توراه واژه‌ای‌ عبری است و در زبان عربی به عنوان واژه‌ای دخیل به شمار می‌آید، اما در کتاب‌های لغت عربی - مانند بسیاری از واژه‌های مشابه - به نظام اشتقاق تصریفی رفته و معناهایی نیز برای آن عنوان شده که شاید برگرفته از همان زبان اصلی باشد: «تورات»(توراة) از ریشه «وری» است و «وری»؛ یعنی: مردمانی که در هر زمان بر روی زمین زندگی می‌کنند (مردم هر عصری) نه گذشتگان و نه آیندگان، مثل این‌که مردم هر عصر زمین را پوشانده‌اند.[1] «وَرَّی - تَوْرِیَةً [وری‏] النارَ»؛ یعنی: آتش را بر افروخت.[2] «وَرَی الزَّنْدُ»؛ یعنی: آتش‌ناک شد آتش‏زنه.[3] ‏«ورّی الأمر»؛ یعنی: آن امر را پنهان ساخت.[4] کلمه «تورات» در کتاب‌های لغت و تفاسیر قرآن به معانی زیر آمده است: 1. «تورات» به معنای شریعت و تعلیم است که از زبان عبرانی وارد زبان عربی شده است.[5] 2. تورات، اسم اعجمی(غیر عربی) است.[6] 3. معنای «تورات» ضیاء و نور است، همان‌گونه که اعراب معتقدند. و در قرآن آیه «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً»[7] دلیل بر این سخن است... اصل کلمه «توراة» از «توریة» بر وزن «تَفعلة» - به فتح تاء و سکون واو، و فتح راء و یاء – است.[8] 4. واژه «توراة»؛ بر وزن «تَفعلة» و در زبان فارسی بر وزن «فَوعلة» است. 5. اسفار پنج‌گانه موسی.[9] که عبارت است از: 1-5. ژنز یا سِفْرِ تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر 2-5. جلای وطن یا سِفْرِ خروج 3-5. سِفْرِ لاویان یا احکام صریح مذهبی 4-5. سِفْرِ اعداد یا شرح نیروی مادی قوم 5-5. سِفْرِ تثنیه یا مکمّل کتاب‌های یادشده قبل.[10] مجموعه اسفار پنج‌گانه و ملحقات تورات را عهد قدیم یا عهد عتیق می‌گویند. قرآن کریم واژه «تورات» را بر آنچه از سوی خداوند به موسی از طریق وحی فرو فرستاده، به‌کار می‌برد.[11] آنچه قرآن بدان اشارت برده است، غیر از تورات کنونی است. بنابر آیات قرآنی: یک. کتاب حضرت موسی(ع) در الواح به او نازل شده و از هر موضوعی اندرزی و احکامی در آن بوده است.[12] دو. تورات؛ سراسر نور و هدایت بوده و پیامبران و علمای بنی اسرائیل به وسیله آن میان مردم داوری و حکم می‌کرده‌اند.[13] سه. حضرت عیسی(ع) نیز تورات را تصدیق کرده است.[14] چهار. اگر یهودیان به کتاب خویش عمل می‌کردند، آسمان و زمین باب روزی خویش را بر آنان می‌گشود.[15] [1] . فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ‏8، ص 305، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن‏، ص 866، بیروت، دار القلم‏، چاپ اول. [2] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏15، ص 388، بیروت، دار صادر، چاپ سوم؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، ص 981، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش. [3] . زمخشری، محمود بن عمر، مقدمة الادب‏، ص 120، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران‏، چاپ اول. [4] . حمیری، نشوان بن سعید،شمس العلوم‏، ج 11، ص 7141، دمشق، ‏دار الفکر، چاپ اول؛ [5] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏1، ص 435، بیروت، قاهره، لندن‏، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی‏، چاپ سوم، 1430ق؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏3، ص 9، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [6] . زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ‏1، ص 335، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق. [7] . انبیاء، 48. [8] . فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏7، ص 131، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق؛ لسان العرب، ج ‏15، ص 389. [9] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 434‏؛ فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، ص 272. [10] . لغت نامه دهخدا، واژه «تورات». [11] . آل عمران، 3؛ مائده، 44. [12] . اعراف، 145. [13] . مائده، 44؛ آل عمران، 3. [14] . آل عمران، 50؛ مائده، 46. [15] . مائده، 66.
نظر لغتدانان و مفسران مسلمان؛ مانند لسان العرب، زمخشری، فخر رازی و ... درباره ریشه و معنای واژه تورات چیست؟ آیا آنرا کلمهای خارجی میدانند؟
توراة یا توراه واژهای عبری است و در زبان عربی به عنوان واژهای دخیل به شمار میآید، اما در کتابهای لغت عربی - مانند بسیاری از واژههای مشابه - به نظام اشتقاق تصریفی رفته و معناهایی نیز برای آن عنوان شده که شاید برگرفته از همان زبان اصلی باشد:
«تورات»(توراة) از ریشه «وری» است و «وری»؛ یعنی: مردمانی که در هر زمان بر روی زمین زندگی میکنند (مردم هر عصری) نه گذشتگان و نه آیندگان، مثل اینکه مردم هر عصر زمین را پوشاندهاند.[1] «وَرَّی - تَوْرِیَةً [وری] النارَ»؛ یعنی: آتش را بر افروخت.[2] «وَرَی الزَّنْدُ»؛ یعنی: آتشناک شد آتشزنه.[3] «ورّی الأمر»؛ یعنی: آن امر را پنهان ساخت.[4]
کلمه «تورات» در کتابهای لغت و تفاسیر قرآن به معانی زیر آمده است:
1. «تورات» به معنای شریعت و تعلیم است که از زبان عبرانی وارد زبان عربی شده است.[5]
2. تورات، اسم اعجمی(غیر عربی) است.[6]
3. معنای «تورات» ضیاء و نور است، همانگونه که اعراب معتقدند. و در قرآن آیه «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً»[7] دلیل بر این سخن است... اصل کلمه «توراة» از «توریة» بر وزن «تَفعلة» - به فتح تاء و سکون واو، و فتح راء و یاء – است.[8]
4. واژه «توراة»؛ بر وزن «تَفعلة» و در زبان فارسی بر وزن «فَوعلة» است.
5. اسفار پنجگانه موسی.[9] که عبارت است از:
1-5. ژنز یا سِفْرِ تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر
2-5. جلای وطن یا سِفْرِ خروج
3-5. سِفْرِ لاویان یا احکام صریح مذهبی
4-5. سِفْرِ اعداد یا شرح نیروی مادی قوم
5-5. سِفْرِ تثنیه یا مکمّل کتابهای یادشده قبل.[10]
مجموعه اسفار پنجگانه و ملحقات تورات را عهد قدیم یا عهد عتیق میگویند.
قرآن کریم واژه «تورات» را بر آنچه از سوی خداوند به موسی از طریق وحی فرو فرستاده، بهکار میبرد.[11] آنچه قرآن بدان اشارت برده است، غیر از تورات کنونی است.
بنابر آیات قرآنی:
یک. کتاب حضرت موسی(ع) در الواح به او نازل شده و از هر موضوعی اندرزی و احکامی در آن بوده است.[12]
دو. تورات؛ سراسر نور و هدایت بوده و پیامبران و علمای بنی اسرائیل به وسیله آن میان مردم داوری و حکم میکردهاند.[13]
سه. حضرت عیسی(ع) نیز تورات را تصدیق کرده است.[14]
چهار. اگر یهودیان به کتاب خویش عمل میکردند، آسمان و زمین باب روزی خویش را بر آنان میگشود.[15] [1] . فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 8، ص 305، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص 866، بیروت، دار القلم، چاپ اول. [2] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 15، ص 388، بیروت، دار صادر، چاپ سوم؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، ص 981، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش. [3] . زمخشری، محمود بن عمر، مقدمة الادب، ص 120، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، چاپ اول. [4] . حمیری، نشوان بن سعید،شمس العلوم، ج 11، ص 7141، دمشق، دار الفکر، چاپ اول؛ [5] . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 435، بیروت، قاهره، لندن، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم، 1430ق؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 9، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق. [6] . زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 335، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق. [7] . انبیاء، 48. [8] . فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 7، ص 131، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق؛ لسان العرب، ج 15، ص 389. [9] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 434؛ فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، ص 272. [10] . لغت نامه دهخدا، واژه «تورات». [11] . آل عمران، 3؛ مائده، 44. [12] . اعراف، 145. [13] . مائده، 44؛ آل عمران، 3. [14] . آل عمران، 50؛ مائده، 46. [15] . مائده، 66.
- [سایر] نظر واژهشناسان و مفسران مسلمان درباره ریشه و معنای واژه تورات چیست؟
- [سایر] آیا در تفسیر فخر رازی دیدگاههای امام باقر(ع) آمده است؟ و نویسنده از این نظرات استفاده کرده است؟
- [سایر] شبهه: تنها نامی از مهدی بر جای مانده و هیچ کس، بهرهای از او نبرده است! شرح ابن تیمیه و سعد تفتازانی بر این باورند که تنها نامی از مهدی بر جای مانده و هیچ کس حتی آنان که به وجود مهدی اعتقاد دارند، بهرهای از او نبردهاند! فخر رازی در چند بخش از تفسیر خود، این نکته را بازگو میکند که شناخت مهدی مورد ادّعای شیعیان و بهرهمندی از او، تکلیفی است که از عهده هیچ کس برنمیآید!
- [سایر] آقا این بحث دانش و ارزش که آقای سروش مطرح کرده چیست و ایشان مقصودش از این حرفها چیست؟ آیا همان بحث شناخت است ... که شهید مطهری و امثال ایشان معتقدند که بایدها و نبایدها ریشه در هستها و نیستها دارد ... ایدئولوژی ریشه در جهان بینی دارد و جهان بینی ریشه در جهان شناسی و نوع تفسیر انسان از عالم طبیعت؟<BR>تفاوت دیدگاه مطهری و مصباح یزدی و جوادی آملی و علامه طباطبایی و حتی آقای سید مهدی میرباقری مدیر فرهنگستان علوم دراین زمینه چیست؟ و تفاوت آنها با نظر آقای سروش چیست؟ نتایج عملی که از اعتقاد به هر یک از این نظرات آقایانی که اسم آوردم چیست؟ آیا تفاوت ماهوی دارد اعتقاد به نظر آقای سروش با آقای مطهری؟ یا اعتقاد به نظر استاد مطهری تفاوت دارد با اعتقاد به نظر استاد مصباح؟ منظور تفاوت عملی است؟ در نوع برنامه ریزی انسان برای زندگی و هدف گذاریها و نوع تعریف سعادت و کمال برای خود.
- [سایر] در چند سال اخیر روایاتی تحت عنوان روایات شروسی و مروزی منتشر میشود که در آن شخصی به نام شروسی از ارمنیه و آذربایجان به ری که کنار کوهی سیاه است و تهران تعبیر میشود حمله میکند و این جنگ بسیار طولانی میشود احادیث مختلف با راویان مختلف کم و بیش آنرا ذکر کردهاند حتی روایتی از علی بن مهزیار به نقل از امام عصر(عج) وجود دارد که این مطلب را بیان میکند؛ نظر شما درباره سند این احادیث و امکان رخ دادن آن در گذشته چیست؟ گروهی آن را به مشروطه تفسیر میکنند. ارتباط این احادیث با ظهور چیست؟ آیا این اتفاق متصل به ظهور است یا فاصله دارد؟
- [سایر] آیا در دین مبین اسلام؛ آیه یا حدیثی دال بر الزام اجرای مجازات در ملأ عام وجود دارد؟ و اینکه در دیگر ادیان آسمانی آیا حکم متشابهای وجود دارد یا خیر؟ نظر فقها و عالمان دینی در مورد موضوع فوق و همچنین تفسیر آیه 2 سوره نور چیست؟
- [سایر] تا آن جایی که من در آیات قرآن دقت کردم برای گوشت های حرام عبارت "اهل لغیر الله" برده شده است؛ یعنی گوشتی که نام غیر خدا (بت) بر آن برده شده، یا برای غیر او (بت) ذبح شده است، نه این که نام خدا بر آن برده نشده باشد، که احتمالا از نظر تاریخی به خاطر ذبح گوشت برای بت ها و به نام آنها در گذشته بوده است. براین اساس آیا همچنان حکم این است که نمی توان گوشت حیوان های حلال گوشتی که در کشور های خارجی یا توسط غیر مسلمان ذبح و بدون ذکر نام خدا ذبح شده اند مصرف کرد؟ آیا آیه یا حدیثی وجود دارد که در آن ذکر شده باشد گوشتی که نام خدا بر آن برده نشده (نه این که نام غیر خدا) بر آن برده شده است حرام است. البته چه بهتر که نام خدا را به به هنگام ذبح برد، اما اگر چنین آیه ای یا روایتی وجود ندارد، پس حکم حرام بودن این گوشت ها را خصوصا با توجه به سخت پیدا شدن گوشت حلال در بسیاری از کشور های خارجی، لطفا مورد بازنگری قرار دهید.
- [سایر] مدافعان حقوق همجنسگرایان و خود همجنسگرایان معتقدند که کلمات (همجنسبازی) و (همجنسگرایی) دارای معنای متفاوت از هم میباشند. آنها معتقدند (همجنسگرا) فردی است که به یکی از دلایل ژنتیکی، بیولوژیکی، آناتومیکی یا روانی محیطی یا هر دلیل دیگری از لحظه تولد دارای میل به لذت و زندگی مشترک با جنس موافق است. همچنین معتقدند (همجنسگرایی) بیماری یا انحراف نبوده و قابل درمان نمیباشد. و در مورد (همجنسباز) معنای بچه باز یا تنوع طلب یا انحراف و بیماری و... را به کار میبرند. همجنسگرایان بر این باورند که در ادیان مختلف از جمله اسلام و مسیحیت (همجنسبازی) گناه شناخته شده و مجازات دارند و حتی داستان قوم حضرت لوط(ع) را مربوط به همجنسبازان میدانند ولی برای (همجنسگرایی) معتقدند در کتابهای مقدس از جمله قرآن حرفی از آنها به میان نیامده است. حتی گروهی از آنها به دلایل ذکر شده فوق و تفاوتی که برای (همجنسگرا) و (همجنسباز) قائلند نتیجه میگیرند که خدایی وجود ندارد، بلکه اگر وجود داشت در یکی از ادیان یا کتابهای مقدس نامی از (همجنسگرایان) میآورد، در حالیکه به نظر آنها خدا آنها را از کودکی بدین گونه خلق کرده است و اختیاری برای انتخاب گرایش جنسی خود نداشتند، پس اگر خدا وجود داشت نامی از آنها ذکر میکرد و... حال از شما خواستارم مرحمت نموده و عدم تفاوت همجنسگرا و همجنسباز را به صورت علمی و با توجه به موارد ذکر شده اثبات و شرح نمایید.
- [سایر] با سلام من در یکی از سایت ها مطلب زیر را راجع به غدیر از دیدگاه اهل سنت خواندم، اگر ممکن است این مطلب را توضیح دهید. دکتر محمد جواد مشکور که یکی از محققان اهلتشیع است، مینویسد: در اواخر ذیالقعده سال دهم هجری، پیامبر خدا (ص) با تعداد زیادی از یارانش برای ادای فریضه حج به مکه رفتند، حضرت علی (ع) که در این زمان از یک مأموریت جنگی از یمن برگشته بود، شخصی را به جای خود بر لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست، لشکریانی که از یمن آمده بودند، غیبت او را مغتنم شمرده از مال غنیمت، مقداری لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج حضرت علی بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید، برآشفت و به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامهها را پوشیدهاند؟ وی عرض کرد: من این جامهها را برآنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند، حضرت علی (ع) دستور داد تا جامهها را از تن بیرون کنند، لشکریان از حضرت علی سخت رنجیدند و شکایت پیش رسول خدا بردند، پیامبر برای فرونشاندن این فتنه برخاست و خطبهای ایراد فرموده، در آن میان فرمود: (ای مردم از علی شکوه نکنید، به خدا قسم وی در امری که مربوط به خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آن است که بتوان از او گله کرد. پس از ادای مراسم حج، رسول خدا (ص) با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت. در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در راه، به آبگیری بنام "غدیرخم" که نزدیک محلی بنام "جحفه" بود رسید، مسلمانان در آن جا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسایند.... سپس پیامبر، خطبهای ایراد فرمودند و بعد از خطبه در حق حضرت علی فرمود: (من کنت مولاه فعلی مولاه). همه عامه و خاصه (سنی و شیعه) این حدیث را نقل کردهاند، منتها محدثان عامه، آن را مربوط به نارضایتی لشکریان علی از او میدانند و محدثان شیعه، مربوط به جانشینی او. [تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی] همچنین ابوالفتوح رازی از علمای اهلتشیع، علت نارضایتی بعضی از صحابه با حضرت علی را بیان کرده و مینویسد: ایشان - عدهای از حاضران در حجة الوداع - شکایت حضرت علی را با رسول خدا (ص) کردند از آنچه در دلشان بود. رسولالله (ص) فرمودند: علی صواب کرده. و چون آنان از کینه و بد دلی نسبت به علی خودداری نکردند، رسولالله به خبر آمده و طی خطبهای فرمودند: (ارفعوا السنتکم عن علی، فإنه خشن فی ذات الله غیر مداهن فی دینه). (زبانتان را از علی کوتاه کنید که او مرد درشتی است در ایمان به ذات خدا و در دین خدا مداهنه نمیکند)، مردمان چون خشم رسولالله و مبالغه او بدیدند، زبان کوتاه کردند، چون رسول خدا حج بگذارد و برگشت، در راه به جایی رسید آن را "غدیرخم" گویند، خطبهای بلیغ برای مردم خواند و تمام احکام خدا را که قبلا به مردم رسانیده بود، دوباره بازگو کرد و در آخر خطبه، حدیث (من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه) برای رفع کدورت و غرض ایجاد محبت او در قلب مسلمانان بیان فرمود. (تفسیر ابوالفتوح، سوره مائده، ص191).
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552