برای اثبات صحت یک قضیه باید به قضایای دیگری که بین آن قضیه با قضیه اصلی ملازمه برقرار است، استناد کنیم. چنین ملازمه‌ای بین عکس مستوی، عکس نقیض و نقیض هر قضیه با اصل قضیه وجود دارد. یکی از بحث‌هایی که نقش و اهمیت آن در پی بردن به صدق قضیه کمتر از مباحث عکس نیست، مبحث نقیض است. نقض عبارت است از: «تحول القضیة الی اخری لازمة لها فی الصدق مع بقاء طرفی القضیة علی موضعها»؛[1] تبدیل یک قضیه به قضیه دیگری که در صدق با آن ملازم است به گونه‌ای که دو طرف قضیه بر جای خود باشند. اقسام نقض قضیه 1. نقض موضوع: «آن است که نقیض موضوع قضیه اول را موضوع برای قضیه دوم و عین محمولش را محمول قضیه دوم قرار داده و کم و کیف آن‌را تغییر می‌دهیم. به این تبدیل و جابجایی نقض موضوع اطلاق می‌شود و قضیه تبدیل‌شده را منقوض الموضوع می‌‌نامند». مانند «هر نقره فلز است» که نقض موضوعش می‌شود: «بعض غیر نقره فلز نیست».[2] 2. نقض محمول: «آن است که کیف قضیه را تغییر می‌دهیم، ولی در کم قضیه تغییری ایجاد نمی‌کنیم، آن‌گاه موضوع قضیه اوّل به همان صورت، موضوع قضیه دوم قرار می‌گیرد، ولی نقیض محمول قضیه اول را محمول قضیه دوم قرار می‌دهیم که به این تبدیل، و جابجایی نقض محمول و به قضیه تبدیل شده منقوضة المحمول گفته می‌شود». مانند: «هر انسانی حیوان است» که نقض محمولش می‌شود: «هیچ انسانی غیرحیوان نیست».[3] 3. نقض موضوع و محمول هر دو: «آن است که نقیض موضوع و نقیض محمول قضیه اوّل را موضوع و محمول قضیه دوم قرار می‌دهیم، ولی کیف قضیه تغییری نمی‌کند، اما کم قضیه تغییر داده می‌شود. به این تغییر و جابجایی نقض موضوع و محمول و به قضیه‌‌ای که تبدیل شده «منقوضة الطرفین» یا «نقض تام» اطلاق می‌شود». مانند «هر نقره فلز است» که نقض تامش می‌شود «بعض غیر نقره غیر فلز است».[4] با عنایت به این‌که سؤال کاربر از قضیه منقوضة الموضوع بود، بحث را پیرامون قضیه منقوضة الموضوع ادامه خواهیم داد و از دیگر قضایا سخن به میان نمی‌آوریم. در بین قضایای محصوره چهارگانه،[5] فقط قضایای کلیه یعنی موجبه کلیه و سالبه کلیه نقض موضوع دارند، ولی موجبه جزییه و سالبه جزییه نقض موضوع ندارند. نقض موضوع موجبه کلیه، سالبه جزییه[6] و نقض موضوع سالبه کلیه نیز موجبه جزییه[7] می‌شود. بنابراین نقض موضوع در قضیه «هر نقره فلز است»، که موجبه کلیه است، می‌شود «بعض غیر نقره فلز نیست»، و نقض موضوع در قضیه «هیچ آهنی طلا نیست» که سالبه کلیه است، می‌شود «بعض غیر آهن طلا است». بدین توضیح که هرگاه قضیه «هر الف، ب است» صادق باشد - با توجه به ملازمه‌‌ای که بین اصل قضیه با نقیضش برقرار است- باید قضیه «بعض غیر الف، ب نیست» نیز صادق باشد.[8] ممکن است اشکال شود به این‌که وقتی می‌گویید: «هر الف، ب است»، معنایش این است که هر ب نیز الف است. در این صورت غیر الفی که ب باشد مفروض نیست تا شما بخواهید بگویید: «بعض غیر الف ب نیستند»، بلکه باید بگویید: هیچ غیر الفی ب نیست. در جواب این اشکال می‌گوییم: در قضیه «هر الف ب است»، دو فرض قابل تصور است؛ یکی این‌که بین الف و ب تساوی برقرار باشد که در این فرض، غیر الفی که ب باشد مفروض نیست؛ فرض دوم این‌که بین الف و ب عام و خاص مطلق برقرار باشد؛ یعنی الف خاص و ب عام باشد که در نقیضش این رابطه عکس خواهد شد؛ یعنی غیر الف، عام و ب خاص خواهد شد. آن‌گاه غیر الف علاوه بر ب دارای افراد و مصادیق دیگری نیز خواهد بود و صحیح است بگوییم: بعض غیر الف ب نیستند. فرض کنیم در خارج مجموعه‌های متعددی به نام الف، ب، ج، د و...، داریم که هر یک دارای افراد متعدد هستند؛ مثلاً مجموعه «الف» افرادش عبارتند از: «1، 2، 3، 4» و مجموعه «ب» افرادش عبارتند از: «1، 2، 3، 4، 5، 6» و مجموعه «ج» افرادش عبارتند از: «7، 8، 9، 10» و...، وقتی می‌گوییم: «هر الفی ب است» معنایش این است که مجموعه «ب» عام است، تمام افراد مجموعه الف و برخی از دیگر مجموعه‌ها را نیز شامل می‌شود این رابطه در نقیضش که «بعض غیر الف، ب نیست» بر عکس خواهد شد یعنی غیر الف که موضوع باشد عمومیت پیدا کرده شامل «ب» و غیر «ب» مانند «ج» می‌شود و روشن است که مجموعه «ج» که غیر الف است «ب» نمی‌باشد. پس در حقیقت ما می‌خواهیم از صدق قضیه نقیض، صدق قضیه اصل را ثابت کنیم نه این‌که بدون ملازمه بخواهیم حکمی که برای الف ثابت است، برای غیر الف نتیجه‌گیری کنیم. [1] . مظفر، محمد رضا، المنطق، ترجمه و اضافات: شیروانی، علی، پاورقی: غرویان، محسن و فیاضی، غلامرضا، ج 1، ص 274، قم، دارالعلم، چاپ دوم، 1373ش. [2] . همان، ص 280 – 281. [3] . همان، ص 274 – 275. [4] . همان، ص 280 – 281. [5] . «موجبه کلیه، موجبه جزییه، سالبه کلیه، سالبه جزییه». [6] . «مانند: «هر نقره فلز است»، نقض موضوعش می‌شود «بعض غیر نقره فلز نیست». [7] . «مانند: «هیچ آهنی طلا نیست» نقض موضوعش می‌شود «بعض غیر آهن طلا است.» [8] . ترجمه المنطق شیروانی، ج 1، ص 280 – 281.
سلام؛ در قضایای منقوضة الموضوع گفته میشود؛ اگر هر (الف) (ب) است، در نتیجه بعضی از غیر (الف) ها (ب) نیستند. برای من حل نشده است که چطور میشود از حکمی که برای الف ثابت است، برای غیر الف نتیجه گیری کرد و به نظر قضیه اصل در مورد غیر الفها ساکت است. مثلا اگر نسبت الف و ب تساوی باشد، دیگر غیر الفی وجود ندارد تا بعضی از آنها ب نباشند.
برای اثبات صحت یک قضیه باید به قضایای دیگری که بین آن قضیه با قضیه اصلی ملازمه برقرار است، استناد کنیم. چنین ملازمهای بین عکس مستوی، عکس نقیض و نقیض هر قضیه با اصل قضیه وجود دارد.
یکی از بحثهایی که نقش و اهمیت آن در پی بردن به صدق قضیه کمتر از مباحث عکس نیست، مبحث نقیض است.
نقض عبارت است از: «تحول القضیة الی اخری لازمة لها فی الصدق مع بقاء طرفی القضیة علی موضعها»؛[1] تبدیل یک قضیه به قضیه دیگری که در صدق با آن ملازم است به گونهای که دو طرف قضیه بر جای خود باشند.
اقسام نقض قضیه
1. نقض موضوع: «آن است که نقیض موضوع قضیه اول را موضوع برای قضیه دوم و عین محمولش را محمول قضیه دوم قرار داده و کم و کیف آنرا تغییر میدهیم. به این تبدیل و جابجایی نقض موضوع اطلاق میشود و قضیه تبدیلشده را منقوض الموضوع مینامند». مانند «هر نقره فلز است» که نقض موضوعش میشود: «بعض غیر نقره فلز نیست».[2]
2. نقض محمول: «آن است که کیف قضیه را تغییر میدهیم، ولی در کم قضیه تغییری ایجاد نمیکنیم، آنگاه موضوع قضیه اوّل به همان صورت، موضوع قضیه دوم قرار میگیرد، ولی نقیض محمول قضیه اول را محمول قضیه دوم قرار میدهیم که به این تبدیل، و جابجایی نقض محمول و به قضیه تبدیل شده منقوضة المحمول گفته میشود». مانند: «هر انسانی حیوان است» که نقض محمولش میشود: «هیچ انسانی غیرحیوان نیست».[3]
3. نقض موضوع و محمول هر دو: «آن است که نقیض موضوع و نقیض محمول قضیه اوّل را موضوع و محمول قضیه دوم قرار میدهیم، ولی کیف قضیه تغییری نمیکند، اما کم قضیه تغییر داده میشود. به این تغییر و جابجایی نقض موضوع و محمول و به قضیهای که تبدیل شده «منقوضة الطرفین» یا «نقض تام» اطلاق میشود». مانند «هر نقره فلز است» که نقض تامش میشود «بعض غیر نقره غیر فلز است».[4]
با عنایت به اینکه سؤال کاربر از قضیه منقوضة الموضوع بود، بحث را پیرامون قضیه منقوضة الموضوع ادامه خواهیم داد و از دیگر قضایا سخن به میان نمیآوریم.
در بین قضایای محصوره چهارگانه،[5] فقط قضایای کلیه یعنی موجبه کلیه و سالبه کلیه نقض موضوع دارند، ولی موجبه جزییه و سالبه جزییه نقض موضوع ندارند.
نقض موضوع موجبه کلیه، سالبه جزییه[6] و نقض موضوع سالبه کلیه نیز موجبه جزییه[7] میشود. بنابراین نقض موضوع در قضیه «هر نقره فلز است»، که موجبه کلیه است، میشود «بعض غیر نقره فلز نیست»، و نقض موضوع در قضیه «هیچ آهنی طلا نیست» که سالبه کلیه است، میشود «بعض غیر آهن طلا است».
بدین توضیح که هرگاه قضیه «هر الف، ب است» صادق باشد - با توجه به ملازمهای که بین اصل قضیه با نقیضش برقرار است- باید قضیه «بعض غیر الف، ب نیست» نیز صادق باشد.[8]
ممکن است اشکال شود به اینکه وقتی میگویید: «هر الف، ب است»، معنایش این است که هر ب نیز الف است. در این صورت غیر الفی که ب باشد مفروض نیست تا شما بخواهید بگویید: «بعض غیر الف ب نیستند»، بلکه باید بگویید: هیچ غیر الفی ب نیست.
در جواب این اشکال میگوییم: در قضیه «هر الف ب است»، دو فرض قابل تصور است؛ یکی اینکه بین الف و ب تساوی برقرار باشد که در این فرض، غیر الفی که ب باشد مفروض نیست؛ فرض دوم اینکه بین الف و ب عام و خاص مطلق برقرار باشد؛ یعنی الف خاص و ب عام باشد که در نقیضش این رابطه عکس خواهد شد؛ یعنی غیر الف، عام و ب خاص خواهد شد. آنگاه غیر الف علاوه بر ب دارای افراد و مصادیق دیگری نیز خواهد بود و صحیح است بگوییم: بعض غیر الف ب نیستند.
فرض کنیم در خارج مجموعههای متعددی به نام الف، ب، ج، د و...، داریم که هر یک دارای افراد متعدد هستند؛ مثلاً مجموعه «الف» افرادش عبارتند از: «1، 2، 3، 4» و مجموعه «ب» افرادش عبارتند از: «1، 2، 3، 4، 5، 6» و مجموعه «ج» افرادش عبارتند از: «7، 8، 9، 10» و...، وقتی میگوییم: «هر الفی ب است» معنایش این است که مجموعه «ب» عام است، تمام افراد مجموعه الف و برخی از دیگر مجموعهها را نیز شامل میشود این رابطه در نقیضش که «بعض غیر الف، ب نیست» بر عکس خواهد شد یعنی غیر الف که موضوع باشد عمومیت پیدا کرده شامل «ب» و غیر «ب» مانند «ج» میشود و روشن است که مجموعه «ج» که غیر الف است «ب» نمیباشد.
پس در حقیقت ما میخواهیم از صدق قضیه نقیض، صدق قضیه اصل را ثابت کنیم نه اینکه بدون ملازمه بخواهیم حکمی که برای الف ثابت است، برای غیر الف نتیجهگیری کنیم. [1] . مظفر، محمد رضا، المنطق، ترجمه و اضافات: شیروانی، علی، پاورقی: غرویان، محسن و فیاضی، غلامرضا، ج 1، ص 274، قم، دارالعلم، چاپ دوم، 1373ش. [2] . همان، ص 280 – 281. [3] . همان، ص 274 – 275. [4] . همان، ص 280 – 281. [5] . «موجبه کلیه، موجبه جزییه، سالبه کلیه، سالبه جزییه». [6] . «مانند: «هر نقره فلز است»، نقض موضوعش میشود «بعض غیر نقره فلز نیست». [7] . «مانند: «هیچ آهنی طلا نیست» نقض موضوعش میشود «بعض غیر آهن طلا است.» [8] . ترجمه المنطق شیروانی، ج 1، ص 280 – 281.
- [سایر] حضور مبارک حضرت آیت الله هادوی تهرانی - سلام علیکم ضمن تبریک عید سعید فطر، لطفاً نظریه فقهی خود را در خصوص مسئله زیر اعلام دارید. شخص الف مرتکب بزه ایراد ضرب و جرح نسبت به شخص "ب" می گردد، پس از مدتی شخص الف مرتکب بزه قتل عمد نسبت به شخص "ج" می شود. اولیای دم مقتول و شخص "ب" نسبت به شخص الف اقدام به طرح دعوا می نماید، دادگاه پس از طی تشریفات قانونی "الف" را متهم به قصاص نفس و پرداخت دیه به شخص "ب" محکوم می نماید، اولیای دم مقتول متقاضی قصاص هستند. حال آیا لزومی دارد که قبل از قصاص "الف" نسبت به دیه "ب" اقدامی صورت گیرد یا خیر؟ و به عبارت دیگر در صورت عدم توانایی "الف" به پرداخت دیه به "ب"، آیا اجرای حکم قصاص به تاخیر خواهد افتاد یا خیر؟
- [سایر] در آیه 95 سوره مائده آمده: (مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ...) که قتل صید مقیّد به متعمّداً است. امّا طبق روایات احکام؛ این آیه شامل صید از روی غفلت، سهو و نسیان هم میشود. الف. آیا این روایات معارض با آیه نیستند، و در نتیجه در مقام عرضه روایت بر قرآن نباید طرد شوند؟ چطور چنین روایاتی میتوانند مبیّن یا مقیّد آیه باشند در حالیکه اصل احراز صحّتشان منوط به سنجش با قرآن است؟ ب. چگونه امر، نهی، کفّاره و عقاب ممکن است بر فعلی غیر اختیاری تعلّق گیرد، مثل صید غیر متعمّدانه؟ آیا این خلاف اصول عقلی و نیز حدیث رفع نیست؟
- [سایر] بنده سؤالی فرستادم به مضمون ذیل و پاسخ شما نیز به شرح ذیل است: در این اشکال مجموعه (ب) از 1 تا 10 فرض شده و مجموعه (الف) از 3 تا 5. بعد بیان شد که (تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 هستند). ولی مشکل همین جا است؛ زیرا تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند؛ زیرا مثلاً عدد 11، 12، 13 و...، غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 هستند ولی داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند. بنابراین قانونی که بیان شد مشکل ندارد. اما در این پاسخ اشکالی هست که دقت نشده است و آن اینکه ما مجموعه 1 تا 10 را مجموعه مرجع گرفتهایم. به توضیح ذیل توجه فرمایید: اگر شما مجموع مرجع داشتید که اعضای آن از 1 تا 10 بود و اسم این مجموعه ب و مجموعه الفی داشتید که زیر مجموعه همین مجموعه ب بود و از 3 تا 5 بود؛ حال میگوییم (هر زیر مجموعه الفی زیر مجموعه ب است). حال این را نقض تام کنیم: (بعض غ زیر مجموعه عضو الف، غ زیر مجموعه ب است) که این قضیه کاذب میشود؛ چون تمام غ الف همگی داخل در ب هستند. اگر شکل هندسی باشد راحتتر نشان میدادم و این قضیه واضحی است. البته این اشکال به نقض موضوع هم وارد است. شما در دفاع نکاتی فرمودید که منطق دانان مجموعه مرجع را فرض میگیرند و... ولی جوابتان قانع کننده نبود؛ چون این توجیهی که فرمودید اولاً استفاده از این قاعده را در علوم ریاضی زیر سؤال بردید و تصریح کردید که کاربرد آن مخدوش است در حالی که ما این قوانین منطق را باید در همه علوم مخصوصاً علوم عقلی مثل ریاضیات نیاز داریم. ثانیاً اگر در علوم ریاضیات هم کاربرد آنرا نپذیریم حتی در عالم واقع هم مثالهایی دیگری میتوانیم بزنیم که کل مجموعه مرجع را پوشش بدهد؛ مثلاً هر حیوانی دارای موجودیت چه ذهنی و چه خارجی هستند. صادق نقض موضوع: (بعضی از غیر حیوانات دارای موجودیت نیستند) و این کاذب است. البته این مثال را میتوان تغییر داد و بهطور کلی هر جا محمول ما مجموعه مرجع را پوشاند این قاعده، جواب کاذب میدهد 2. حال به اشکالات دیگر نقض موضوع در این مثالها توجه فرمایید. مثال نقض این قاعده: هیچ ریاضی دانی نمیتواند دایره را تربیع کنند. برخی غیر ریاضی دانها میتوانند دایره را تربیع کنند. و یا هیچ ریاضی دانی، 2 را بزرگتر از 3 نمیداند. برخی غیر ریاضی دانها، 2 را بزرگتر از 3 میدانند. و یا مثال الهیات: هیچ انسانی خالق خدا نیست. برخی غیر انسانها خالق خدا هستند. در این سه مثال مشاهده میشود که صدق سه قضیه پس از اجرای قاعده نقض موضوع تبدیل به کذب شده است.
- [سایر] الف: چرا پیامبران و ائمه مثل مخترعان و دانشمندان هیچ آثاری از خود بر جا نگداشتند تا مایه افتخار بیشتری شوند؟ ب: چرا شیعیان هیچ افتخاری از نظر علمی و برتری خاصی نسبت به سایر ادیان که این همه پیشرفت می کنند، ندارند. آیا به خاطر اطلاع رسانی غلط می باشد؟
- [سایر] الف. از نظر تاریخی، آیا درست است که حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم (ص) ازدواج کرده بودند و از شوهر قبلی خود فرزندانی داشتند؟ ب. اختلاف سنّی بین پیامبر و حضرت خدیجه چقدر بوده است؟ ج. حضرت خدیجه(س) در حالی حضرت زهرا(س) را به دنیا آورد که عمرش 60 سال بود (5 سال بعد از بعثت)، چگونه زنی در سن یائسگی (بدون معجزه ) میتواند بچهای به دنیا آورد؟
- [سایر] با سلام و احترام؛ در مورد دعا برای ظهور حضرت مهدی(ع) احادیث زیادی وجود دارد و خواسته شده برای ظهور زیاد دعا نماییم، و میدانیم با ظهور حضرت تمام مشکلات بشر حل خواهد شد، اما چرا مردم را برای دعا کردن به صورت عمومی ترغیب نمیکنیم؟! آیا نمیشود مراجع تقلید نسبت به این قضیه فتوا صادر نمایند تا شاید مردم از خواب غفلت بیدار شوند. متأسفانه به موضوع دعا برای حضرت کمتر پرداخته میشود. با تشکر
- [سایر] در مورد سال تولّد حضرت زهرا سلام الله علیها ظاهراً بین علماء و مورّخین اختلاف زیادی است که باعث حیرت بنده شده و میخواهم بدانم قویترین احتمال کدام است؟ الف. ظاهراً روایتی از امام صادق علیه السّلام هست که حضرت زهرا هنگام وفات 18 سال داشتند، و در نتیجه در سال 5 بعثت متولّد شدهاند. این روایت از نظر سند و وثاقت در چه حدّ است؟ ب. شیخ طوسی در مصباح المتهجّد آورده که حضرت زهرا در سال 2 بعثت متولّد شدهاند، امّا روایت سال 5 بعد از بعثت را نیز نقل کرده (چ بیروت 1411، ص 793). ج. اختلاف بین مورّخین شیعه و سنّی و اینکه اکثر اهل سنّت سال تولّد ایشان را سال 5 قبل از بعثت نقل کردهاند از چه روست و از نظر تاریخی چگونه بین این دو قول قضاوت کنیم؟
- [آیت الله جوادی آملی] ضمن عرض سلام 1/ معیار و ملاک در قصد توطن چیست؟ 2/ آیا انسان می تواند 3تا یا 4تا وطن داشته باشد؟ 3/الف= آیا پس لرزه ها نماز آیات دارند؟ ب: نظر حضرتعالی در مورد قمه زنی و شرح آیه 32 سوره حج در ادله مراجعی که قمه زنی را باتوجه به آیه شریفه آیه32 سوره حج از شعایر دینی جایز و مستحب دانسته اند، همچنین با توجه به احادیثی دیگر و به بعضی از احادیث 4/آیا حکم حاکم مقدم بر فتوای مرجع تقلید است 5/تغییر جنسیت مرد به زن یا زن به مرد در صورتی که حکم پزشک باشد که در صورت عدم تغییر جنسیت بیماری های خطیری برای وی بوجود می آرود حکم آن چیست؟ 6/الف: نظر حضرتعالی در راجع به نماز جمعه در زمان غیبت امام زمان ب: نظر حضرتعالی در راجع به سورد های تشکیل شده از دختر و پسر جوان (نامحرم) در وضع زمانی چیست،
- [سایر] سلام آقای مرادی،راستش من نمی خواهم سوال بپرسم که شما جواب بدهید قضیه من کاملا متفاوت است. من هم می خواهم مثل شما به دیگران کمک کنم.دورشدن مردم از اصل ایرانی واسلامی خودشان باعث شدکه درصدد مشتاق کردن مردم به اصل خودشان باشم وبه این نتیجه رسیدم که بهترین راه همان ساخت فیلم است،اول دوست دارم که ایده ام رابا شمادرمیان بگذارم وبعدبا سیما فیلم ایده ام رامطرح کنم،خواهش میکنم کمکم کنید.با این فیلم می توان ایران واقعی رابه جهان و مردم خود ایران نشان داد.اگر موافق هستیدووقت دارید، پاسخم رابدهید تاخلاصه ای از آن رابرای شما ارسال کنم. خواهش میکنم این قضیه را به خاطر ایران هم که شده جدی بگیرید. باتشکر فراوان (یارقلی)
- [آیت الله مکارم شیرازی] اخیراً تهیّه و توزیع تصاویر مهیّج شهوت در شکلهای مختلف و بعضاً به بهانه عرضه آثار هنری و عرفانی، بر روی کاشیها، لباسها، کارتهای تبریک و مانند آن، شایع گردیده است؟ نظر مبارک نسبت به موارد ذیل چیست؟ الف) خرید و فروش این گونه تصاویر چه حکمی دارد؟ ب) وظیفه فروشندگان نسبت به محو تصاویر مبتذل، که بر روی اجناسی مانند لباس، صابون، بسته های شیرینی و امثال اینهاست، چیست؟ ج) مزد کارگران و بنّاها در قبال نصب کاشیهایی که منقّش به این گونه تصاویر می باشد، چه حکمی دارد؟ د) آیا نصب تصاویر مذکور در معرض دید افراد جایز است؟