خداوند در آیه 148 سوره نساء می‌فرماید: «خدا دوست نمی‌دارد که کسی با گفتار زشت به عیب خلق صدا بلند کند، مگر آن‌که ظلمی به او رسیده باشد که خدا شنوا و به اقوال و احوال بندگان دانا است».[1] سپس در آیه 149 می‌فرماید: «اگر در باره خلق به آشکار یا پنهان نیکی کنید یا از بدی دیگران بگذرید که خدا همیشه از بدی‌ها در می‌گذرد با آن‌که در انتقام بدان توانا است».[2] علامه طباطبایی بیان می‌کند که آیه دوم بی‌ارتباط با آیه قبل نیست؛ زیرا مفاد آیه اول این است که اگر کسی به شما ظلم و ستمی کرده مجاز هستید که با صدای بلند زشتی عمل او را بر ملا کنید؛ اما آیه دوم به صورت کلی دستور به عفو و بخشش داده که اگر این عمل را انجام ندهید و عفو کنید بهتر است. البته آیه دوم به صراحت چنین نفرموده است، ولی از آن‌جا که مفاد آیه دوم عام و کلی است شامل مورد آیه اول نیز می‌شود. توضیح این‌که مفاد آیه دوم گسترده‌تر از آیه اول است و شامل مورد آیه قبل و غیر آن می‌شود؛ چون بخش اول آن، شامل سخنان خوبی است که آدمی در مقام تشکر از ولی نعمتی می‌گوید و آخر آن شامل عفو از بدی و ظلمی که به وی شده می‌‏شود و حاصل کلام این‌که یکی از مصادیق آیه دوم، مصداق آیه قبل است. در مورد بخش پایانی آیه دوم: «فَإِنَّ اللهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً»، این مسئله مطرح است که ارتباط این بخش با بخش‌های قبلی آیه چگونه است؟ و مفاد این بخش چیست؟ برای پاسخ این پرسش باید در نظر داشت از نظر قواعد عربی آیه به صورت جمله شرطیه بیان شده است که جمله «فان الله ...» جزا و جواب شرط یعنی «ان تبدوا ...» است. اما از آن‌جا که شرط دارای سه جزء و سه لنگه است(یکی اظهار خیر و دوم اخفای آن و سوم عفو از سوء و بدی) حال دو بحث مطرح است؛ یکی این‌که آیا جزا «فان الله ...» جزای هر سه لنگه است، یا فقط جزا و جواب لنگه سومی (عفو از سوء و بدی ) است. دیگر این‌که آیا همان‌گونه که در ظاهر «فان الله...» به عنوان جزا بیان شده است، آیا در حقیقت نیز همو جزا است، یا جزا چیز دیگری است و «فان الله» به جای او نشسته است. علامه طباطبایی معتقد است که: اولاً؛ «فان الله» جزای لنگه‌ی سوم است(هرچند احتمال دارد جزای هر سه لنگه باشد). ثانیاً؛ جزا و جواب در حقیقت جمله دیگری است که حذف شده و این جمله «فان الله ...» به جای او نشسته است؛ و تقدیر کلام این‌گونه است: «ان تعفوا عن سوء فقد اتصفتم بصفة من صفات الله الکمالیه و هو العفو علی قدرة، فان الله ذو عفو علی قدرته»؛ اگر از بدی‌‏های دیگران عفو و اغماض کنید، به یکی از صفات کمالیه خدای تعالی متصف شده‌‏اید و آن صفت عفو با داشتن قدرت بر تلافی است؛ چون خدای تعالی چنین است با این‌‌که می‌تواند از گنه‌کاران انتقام بگیرد، عفو می‌کند. بنابراین، «فان الله» در حقیقت سببی است که در جای مسبب محذوف خود آمده است؛ یعنی علت این‌که شما در صورت عفو، به یکی از صفات خداوند آراسته می‌شوید، آن است که خدای تعالی خود چنین است؛ یعنی با این‌‌که می‌‏تواند از گنه‌کاران انتقام بگیرد، عفو می‌‏کند.[3] [1] . «لَّا یحُبُّ الله الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَ کاَنَ الله سمَیعًا عَلِیمًا». [2] . «إِن تُبْدُواْ خَیرْا أَوْ تخُفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوءٍ فَإِنَّ الله کاَنَ عَفُوًّا قَدِیرًا». [3] . ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 124، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، ذیل آیه 149 سوره نساء، در جمله (فان الله کان عفوا قدیرا)، نوشتهاند در حقیقت سببی است که در جای مسبب خود آمده است. لطفاً در اینباره توضیح بیشتری بدهید.
خداوند در آیه 148 سوره نساء میفرماید: «خدا دوست نمیدارد که کسی با گفتار زشت به عیب خلق صدا بلند کند، مگر آنکه ظلمی به او رسیده باشد که خدا شنوا و به اقوال و احوال بندگان دانا است».[1]
سپس در آیه 149 میفرماید: «اگر در باره خلق به آشکار یا پنهان نیکی کنید یا از بدی دیگران بگذرید که خدا همیشه از بدیها در میگذرد با آنکه در انتقام بدان توانا است».[2]
علامه طباطبایی بیان میکند که آیه دوم بیارتباط با آیه قبل نیست؛ زیرا مفاد آیه اول این است که اگر کسی به شما ظلم و ستمی کرده مجاز هستید که با صدای بلند زشتی عمل او را بر ملا کنید؛ اما آیه دوم به صورت کلی دستور به عفو و بخشش داده که اگر این عمل را انجام ندهید و عفو کنید بهتر است. البته آیه دوم به صراحت چنین نفرموده است، ولی از آنجا که مفاد آیه دوم عام و کلی است شامل مورد آیه اول نیز میشود.
توضیح اینکه مفاد آیه دوم گستردهتر از آیه اول است و شامل مورد آیه قبل و غیر آن میشود؛ چون بخش اول آن، شامل سخنان خوبی است که آدمی در مقام تشکر از ولی نعمتی میگوید و آخر آن شامل عفو از بدی و ظلمی که به وی شده میشود و حاصل کلام اینکه یکی از مصادیق آیه دوم، مصداق آیه قبل است.
در مورد بخش پایانی آیه دوم: «فَإِنَّ اللهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً»، این مسئله مطرح است که ارتباط این بخش با بخشهای قبلی آیه چگونه است؟ و مفاد این بخش چیست؟
برای پاسخ این پرسش باید در نظر داشت از نظر قواعد عربی آیه به صورت جمله شرطیه بیان شده است که جمله «فان الله ...» جزا و جواب شرط یعنی «ان تبدوا ...» است. اما از آنجا که شرط دارای سه جزء و سه لنگه است(یکی اظهار خیر و دوم اخفای آن و سوم عفو از سوء و بدی) حال دو بحث مطرح است؛ یکی اینکه آیا جزا «فان الله ...» جزای هر سه لنگه است، یا فقط جزا و جواب لنگه سومی (عفو از سوء و بدی ) است. دیگر اینکه آیا همانگونه که در ظاهر «فان الله...» به عنوان جزا بیان شده است، آیا در حقیقت نیز همو جزا است، یا جزا چیز دیگری است و «فان الله» به جای او نشسته است.
علامه طباطبایی معتقد است که: اولاً؛ «فان الله» جزای لنگهی سوم است(هرچند احتمال دارد جزای هر سه لنگه باشد). ثانیاً؛ جزا و جواب در حقیقت جمله دیگری است که حذف شده و این جمله «فان الله ...» به جای او نشسته است؛ و تقدیر کلام اینگونه است: «ان تعفوا عن سوء فقد اتصفتم بصفة من صفات الله الکمالیه و هو العفو علی قدرة، فان الله ذو عفو علی قدرته»؛ اگر از بدیهای دیگران عفو و اغماض کنید، به یکی از صفات کمالیه خدای تعالی متصف شدهاید و آن صفت عفو با داشتن قدرت بر تلافی است؛ چون خدای تعالی چنین است با اینکه میتواند از گنهکاران انتقام بگیرد، عفو میکند.
بنابراین، «فان الله» در حقیقت سببی است که در جای مسبب محذوف خود آمده است؛ یعنی علت اینکه شما در صورت عفو، به یکی از صفات خداوند آراسته میشوید، آن است که خدای تعالی خود چنین است؛ یعنی با اینکه میتواند از گنهکاران انتقام بگیرد، عفو میکند.[3] [1] . «لَّا یحُبُّ الله الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَ کاَنَ الله سمَیعًا عَلِیمًا». [2] . «إِن تُبْدُواْ خَیرْا أَوْ تخُفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوءٍ فَإِنَّ الله کاَنَ عَفُوًّا قَدِیرًا». [3] . ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 124، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
- [سایر] با عرض سلام و احترام. در تفسیر المیزان ذیل آیه 166 سوره نساء نوشته شده است؛ کلمه لکن به ما میفهماند که در این آیه از مطالب قبل استدراک شده و سپس گفتند؛ استدراک در بحث در معنای استثنای منقطع است. لطفاً درباره این دو کلمه و ارتباطش با آیه مورد بحث توضیح دهید.
- [سایر] در قرآن کریم در سوره مبارکه نساء، زن را تکلیف به تمکین نموده است. در تفسیر المیزان که توسط مرحوم علامه طباطبایی نوشته شده در توضیح این آیه آمده زن موظف به تمکین مطلقه است. 1. تمکین مطلقه چست؟ 2. آیا مرد می تواند بر مبنای همین حکم از همه نقاط مختلف زن در صورت تمایل حتی به زور استفاده جنسی کند؟ 3. حکم زنی که به تمایلات جنسی همسرش جواب نداد یا در حد بسیار ضعیف به طوری که نتوان اسم آن را پاسخگویی گذاشت، چیست؟
- [سایر] در تفسیر التبیان شیخ طوسی در ذیل آیه 8 سوره ممتحنه این عبارت آمده است: (و قال ابن الزبیر: هو عام فی کل من کان بهذه الصفه، و الذی علیه الاجماع و المفسرون بان بر الرجل من شاء من اهل دار الحرب قرابه کان او غیر قرابه لیس بمحرم، و انما الخلاف فی اعطائهم الزکاه و الفطره و الکفارات، فعندنا لا یجوز. و فیه خلاف). منظور از این عبارت چیست؟
- [سایر] در تفسیر المیزان ذیل آیه 17 سوره انبیاء آمده است: (و قوله: (إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ) الظاهر أن (أَنْ) شرطیة کما تقدمت الإشارة إلیه، و علی هذا فجزاؤه محذوف یدل علیه قوله: (لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا) و قال بعضهم: إن (أَنْ) نافیة و الجملة نتیجة البیان السابق، و عن بعضهم أن إن النافیة لا تفارق غالبا اللام الفارقة، و قد ظهر مما تقدم من معنی الآیة أن کون إن شرطیة أبلغ بحسب المقام من کونها نافیة) (المیزان، ج14، ص 262). سؤال: (لام فارقه) چیست؟ لطفاً برایش مثالی بزنید.
- [سایر] در سورۀ انفال آیه 75 آمده است: (وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِن بَعْدُ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئکَ مِنکمُْ وَ أُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیَ بِبَعْضٍ فیِ کِتَابِ اللَّهِ... ). سؤال این است که مگر ممکن است نصف آیه در بارۀ مواخات و برادری دینی باشد و نصف دیگر آن در بارۀ برادری خونی و قوم و خویشی؟ برادر نسبی کافر و مشرک نزدیک تر است؟ آیا اصلاً در این سوره و در این آیه صحبت از ارث بردن است آن طور که بطور مثال صاحب تفسیر المیزان می گوید؟
- [سایر] سلام. در سوره نجم آیه 9 میفرماید حضرت محمد(ص) کیلومترها سیر کرد تا رسید به یک قدمی خدا!. خوب اگر یک قدم دیگر بردارد (منظور مکانی نیست معنوی است) که(نعوذ بالله) خدا میشود! تفسیر مجمع البیان این آیه را به خوبی تفسیر کرده، ولی تفسیر نمونه از پیغمبر(ص) خدا ساخته و تفسیر نور هم که جمع بین تفسیرهای قدیم میکند و تفسیر المیزان هم که مثل دیگر آیات جملهها چینش میکند و نتیجه گیریِ مفید ندارد. تکلیف چیست؟ ضمنا ما در اسلام خوانده بودیم که سیر الی الله پیغمبر(ص)، در بهشت هم ادامه دارد! بنابر این پیغمبر اگر فقط یک قدم با خدا فاصله داشته باشد و آن یک قدم را در برزخ از 1400 سال پیش تا حالا برداشته باشد، مساوی شده با خدا!
- [سایر] در آیه 48 سوره نحل آمده: (أَوَ لَمْ یَرَوْا إِلی مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشمَائلِ سجَّداً لِّلَّهِ وَ هُمْ دَخِرُونَ). در مورد اینکه چرا (شمائل) به صورت جمع آمده در حالی که (یمین) مفرد است در تفسیرهای المیزان، نمونه و فیض الاسلام جست و جو کردم، و توضیحاتشان برایم مبهم بود و هیچ کدام را متوجّه نشدم. اگر میشود با بیانی ساده توضیح دهید که اصلاً منظور از (یمین) و (شمال) در این آیه چیست، و چرا (شمال) جمع آمده؟
- [سایر] در تفسیر تسنیم در ذیل آیه 165 بقره آمده: (رؤیت گاه متعدی به یک مفعول است؛ مانند: ﴿ورَاَوُا العَذابَ) و گاه متعدی به دو مفعول؛ مانند: ﴿ورَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی دینِ اللّهِ اَفواجا) در آیه مورد بحث نیز ﴿اَنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَمیعا﴾ جایگزین دو مفعول ﴿یری﴾ است) (ج 8، ص 269). بنده متعدّی بودن به دو مفعول را متوجّه نمیشوم؛ زیرا به نظر میرسد در آیه سوره نصر، یک مفعول باشد: "و رأیت النّاس یدخلون فی دین الله افواجاً"، یعنی تمام این جمله مفعول قرار گرفته؟ در آیه سوره بقره نیز باز به نظر میرسد: أنّ القوّة لله جمیعاً" یک مفعول باشد برای تری. وجهِ دو مفعولی بودن چیست؟
- [سایر] در مورد مساله ای که متوجه نمی شوم سؤالی دارم، ممنون می شوم اگر جواب دهید: علامه طباطبایی در المیزان چنین گفته است: انسانها قبل از حیات دنیا، حیات دیگری هم داشته اند و همان طور که کرده های ما حیات آخرت ما را رقم می زند آن حیات نیز حیات کنونی ما رقم می زند. (المیزان ج 1ص 134) همان طور که ثواب و عذاب آخرت با اعمال و رفتارما در این دنیا ارتباط دارد. اعمال و رفتار ما در این دنیا نیز بر اساس رتبه با عالم "ذر" ارتباط دارد. ( همان ج 7ص 78) سؤال اول: اگر کارهایی که در عالم ذر انجام داده ایم، کارهای دنیای کنونی ما رقم می زند، این زندگی کنونی ما چه معنا و مفهومی دارد؟ سؤال دوم: انتخاب های ما در عالم ذر که هم اکنون این دنیای کنونی ما را رقم می زند آیا با اراده و عقل خودمان بوده است؟ با این که علامه طرفدار این مساله است که روح از قبل آفریده نشده است.
- [سایر] 1- آیا در قرآن کریم در مورد تقسیم بندی زنای محصنه و غیر محصنه مستنداتی وجود دارد ؟ 2- نظرتان در مورد آیات زیر و خطبه حضرت رسول(ص) چیست: الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ. الزَّانِی لاَ یَنکِحُ إلاَّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ [سورهی النور، آیات 2- 3] ترجمه: زن زناکار و مرد زناکار، به هرکدامشان صد تازیانه بزنید، و اگر به الله و روز دیگر ایمان دارید نباید که شما را نسبت به ایشان ترحمی بگیرد؛ و باید که شکنجهشان را گروهی از مؤمنین نظاره کنند. مرد زناکار بهجز با زن زناکار یا زن مشرک نکاح نمیکند، و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نکاح نمیکند؛ این برای مؤمنین حرام است. دربارهی زن شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شود، در قرآن تصریح شده که شوهرش باید چهار گواه بیاورد که عمل را به چشم دیدهاند، و آنوقت زن را درخانه نگاه دارد. و تأکید شد که مرد و زنی که مرتکب فحشاء میشوند باید مجازات بدنی بشوند، ولی اگر توبه کردند کسی حق ندارد مجازاتشان کند: وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً. وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا [سورهی النساء، آیات 15- 16] ترجمه: آنهائی از زنانتان که مرتکب فحشاء میشوند چهار گواه ازخودتان بر آنها بگیرید. پس اگر گواهی دادند [که عمل را به چشم دیدهاند] ایشان (یعنی زنان مرتکب فحشاء) را درخانه نگاه دارید تا ایشانرا مرگ برگیرد یا خداوند برایشان راهی ایجاد کند. و دوتنی که مرتکب آن میشوند آزارشان بدهید؛ ولی اگر توبه کردند و اصلاح شدند دست از آنها بدارید که خداوند توبهپذیر و مهربان است. چنانکه میبینیم، درآخر این آیه گفته شده است که کسی که مرتکب فحشاء بشود، اگر پشیمان شود و ازکردهاش توبه کند، یعنی تصمیم بگیرد که دیگر مرتکب چنان عملی نگردد، نباید مجازات بشود. پیامبر اکرم دوماه پیش از وفاتش، درخطبهی حجه الوداع- که آخرین سخنرانی عمومی پیامبر است- مجازات زنان شوهرداری که مرتکب عمل منافی عفت شوند را چنین مقرر کرد: أما بعد: أیها الناس، فإن لکم علی نسائکم حقاً، ولهن علیکم حقاً. لکم علیهن أن لا یوطئن فرشکم أحدا تکرهونه، وعلیهن أن لا یأتین بفاحشة مبینة. فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أن تهجروهن فی المضاجع وتضربوهن ضربا غیر مبرح. فإن انتهین فلهن رزقهن وکسوتهن بالمعروف. ترجمه: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و ایشان را بر شما حقی است. حق شما برآنها آنست که بر گلیمتان کسی را که اکراه داشته باشید راه ندهند، و برآنها است که مرتکب فحشای قابل اثبات نشوند؛ اگر شدند خداوند به شما اجازه داده است که بسترشان را ازخودتان دور کنید و بزنیدشان به نحوی که آسیب جسمی نبینند. پس اگر دست برداشتند حق دارند که روزی و پوشاکشان را طبق عرف دریافت دارند. این آخرین حکمی است که پیامبر دربارهی زنان شوهرداری که مرتکب زنا شوند صادر کرده است. پس ازاین سخنرانی، نزول وحی برای همیشه متوقف گردید؛ و دراینجا بود که آخرین آیهی قرآن نازل شده تأکید کرد که امروز دین اسلام به پایهی کمال رسیده است (الیَومِ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم). تنها حکمی که برای زن شوهردارِ مرتکب خطای منافی عفت دراین سخنرانی مقرر شده آنست که شوهرش باید به او فشار بیاورد تا دست از خطاکاری بردارد؟.3.-اگر زانی یا زانیه در سفر باشد و همسرش در دسترس نباشد حکمش چیست. 4-اگرزنای محصنه در خفا صورت گیرد و توبه کنند آیا نوع گناه بخشودنی است؟