اصل گزارش نبرد میان امام علی(ع) و عَمْرو بْن عَبْدِوَدّ در جنگ خندق و کشتن شدن او توسط امام(ع) در منابع تاریخی و حدیثی – با اندکی اختلاف در الفاظ - نقل شده است؛[1] اما در یکی از منابع روایی،[2] عبارتی وجود دارد که در دیگر منابع نیست، و آن عبارت؛ «نیرنگ زدن امام علی(ع) به عمرو بن عبدود در میدان نبرد» می‌باشد: علی(ع) در حالی‌که هَرْوَله می‌کرد، [از کنار عمرو‏] گذشت ... عمرو به وی گفت: کیستی؟ گفت: «من، علی بن ابی‌طالب، پسر عموی پیامبر خدا و داماد اویم». عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و خوش ندارم که تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامی که تو را به سویم فرستاد، خاطرجمع نبود که تو را با نیزه‌ام برُبایم و میان زمین و آسمان رها سازم، نه زنده و نه مرده! امیرمؤمنان به وی گفت: «پسر عمویم می‌دانست که اگر تو مرا بکُشی، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشی، و اگر من تو را بکُشم، تو در آتش باشی و من در بهشت». عمرو گفت: هر دوی آنها به سودِ تو است، ای علی! و این، تقسیمِ ناعادلانه‌ای است! علی(ع) فرمود: «این سخن، بگذار. من از تو شنیدم در حالی‌که پرده‌های کعبه را گرفته بودی، می‌گفتی: "هیچ‌کس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن‌که یکی از آنها را اجابت کنم" و [اینک‏] من سه خواسته بر تو عرضه می‌دارم، یکی را اجابت کن». [عمرو] گفت: بگو آنها را، ای علی! فرمود: «یکی آن‌که شهادت دهی که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد، پیامبر خدا است». [عمرو] گفت: این را رها کن و دومین خواسته را بپرس. فرمود: «این‌که بازگردی و این سپاه را از [رویارویی با] پیامبر خدا بازگردانی. اگر [پیامبر] راست‌گو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برتری یابید، و اگر دروغ‌گو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [برای از میان بُردن او] بس باشند». عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کنند و شاعران در سروده‌هایشان [نخواهند گفت‏] که من ‏از جنگ ترسیدم و به ‏عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهی را که مرا بر خود رئیس کردند، یاری نکرده‌ام. امیرمؤمنان ‏فرمود: «[خواسته‏] سوم، آن است که فرود آیی، تا با تو کارزار کنم؛ چرا که تو سواره‌ای و من پیاده». آن‌گاه از اسبش پایین پرید و آن‌را پی کرد و گفت: این، خصلتی است که گمان نمی‌کردم یکی از عرب‌ها مرا بدان وادار نماید. آن‌گاه [کارزار را] شروع کرد و با شمشیر بر سرِ علی(ع) زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست. علی(ع) به او فرمود: «ای عمرو! آیا همین که من با تو کارزار می‌کنم و تو جنگاور عرب هستی، تو را بس نیست برای مبارزه با من، از یاور کمک گرفتی؟». عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه‌ای بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد. گَرد و غباری از میان آنان بلند شد. منافقان گفتند: علی بن ابی‌طالب، کشته شد. سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه کردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روی سینه عمرو دیدند که ریش او را گرفته و می‌خواهد سر او را از تن جدا کند. سپس سرش را بُرید و آن‌را گرفت و به سوی پیامبر خدا آمد، در حالی‌که بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جاری بود و از شمشیرش خون می‌چکید، و چنین رجز می‌خواند: «من، علی و پسر عبدالمطّلبم‏، مرگ برای جوانمرد، از فرار بهتر است». آن‌گاه پیامبر خدا فرمود: «ای علی! بر او نیرنگ کردی؟». گفت: بلی ای پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.[3] درباره این گزارش باید به چند نکته توجه نمود: الف. یکی از عناصر مهم در نبرد با دشمن، جنگ روانی است که خود مبتنی بر نیرنگ‌ها، بزرگ‌نمایی‌ها و ... می‌باشد و چون این فریب به منظور هدف مهم‌تری می‌باشد، نباید آن‌را همسان با دروغی دانست که برای منافع ناحق شخصی و گروهی بر زبان جاری می‌شود. چنان‌که در این‌باره در روایات دیگر می‌خوانیم: 1. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «جنگ؛ یعنی نیرنگ».[4] 2. ابن عبّاس می‌گوید: پیامبر(ص) یکی از اصحاب خود را مأمور کشتن یک نفر یهودی کرد. او گفت: ای پیامبر خدا! در صورتی از عهده این کار برمی‌آیم که دستم را باز بگذاری. پیامبر خدا فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است. پس هر کار می‌خواهی، بکن».[5] 3. عدی بن حاتم می‌گوید: به درستی که حضرت علی(ع)، هنگامی که در صفّین با معاویه رو در رو شد، صدایش را بلند می‌کرد تا یارانش بشنوند و می‌فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم کُشت!». آن‌گاه در آخر سخن، صدایش را آهسته می‌کرد و می‌گفت: «إن شاء الله!». من نزدیک ایشان بودم و گفتم: ای امیرمؤمنان! به درستی که سوگند یاد کردی بر آنچه انجام می‌دهی. آن‌گاه «ان شاء الله» گفتی. مقصودت از این، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نیرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغ‌گو نیستم. خواستم تا یارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستی نکنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پیدا کنند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخن سود بَرَد. إن شاء الله!».[6] 4. امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسی که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».[7] ب. به‌علاوه؛ در برخی از گزارشاتی که اصل این مبارزه نقل شده، آمده است که؛ چندین نفر نیز همراه عمرو بن عبدود بودند؛ مثل پسر او؛[8] به این جهت کلام امام علی(ع) هنگام مبارزه که افرادی را همراه خود آورده‌ای، دروغ نبوده است. لذا آن‌حضرت با اشاره به این افراد در پشت سر که یک واقعیت بود، حواس عمرو بن عبدود را پرت کرد و به او ضربه زد. [1] . برای نمونه ر.ک: شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏1، ص 98 – 99، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج ‏3، ص 437 – 439، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ‏2، ص 10 – 11، تهران، مؤسسه طبع و نشر، چاپ اول، 1411ق. [2] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏2، ص 184 – 185، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق. [3] . همان. [4] . عتکی البزّار، أبوبکر أحمد بن عمرو، مسند البزّار، ج 4، ص 187، بیروت، مؤسسة علوم القرآن، چاپ اول، 1409ق. [5] . متقی هندی، علی بن حسام الدین‏، کنز العمّال، ج 4، ص 469، بیروت، مکتبة التراث الاسلامی، چاپ اول، 1397ق. [6] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏7، ص 460، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [7] . کافی، ج ‏2، ص 342. [8] . ر. ک: الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏1، ص 99؛ دلائل النبوة، ج ‏3، ص 437 – 439؛ ابن هشام،عبد الملک، السیرة النبویة، ج ‏2، ص 225، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بی‌تا.
در ماجرای نبرد امام علی(ع) با عمرو بن عبدود میگویند علی(ع) به عمرو گفت: به پشت سرت نگاه کن. اینها چه کسانی هستند که به دنبالت میآیند؟ و وقتی عمرو برگشت، ناگهان علی او را غافلگیر کرده و یک پایش را قطع نموده و او را میکشد. لطفاً ماجرای واقعی این جنگ تن به تن را با نقل از منابع معتبر تاریخی بیان کنید.
اصل گزارش نبرد میان امام علی(ع) و عَمْرو بْن عَبْدِوَدّ در جنگ خندق و کشتن شدن او توسط امام(ع) در منابع تاریخی و حدیثی – با اندکی اختلاف در الفاظ - نقل شده است؛[1] اما در یکی از منابع روایی،[2] عبارتی وجود دارد که در دیگر منابع نیست، و آن عبارت؛ «نیرنگ زدن امام علی(ع) به عمرو بن عبدود در میدان نبرد» میباشد:
علی(ع) در حالیکه هَرْوَله میکرد، [از کنار عمرو] گذشت ... عمرو به وی گفت: کیستی؟
گفت: «من، علی بن ابیطالب، پسر عموی پیامبر خدا و داماد اویم».
عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و خوش ندارم که تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامی که تو را به سویم فرستاد، خاطرجمع نبود که تو را با نیزهام برُبایم و میان زمین و آسمان رها سازم، نه زنده و نه مرده!
امیرمؤمنان به وی گفت: «پسر عمویم میدانست که اگر تو مرا بکُشی، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشی، و اگر من تو را بکُشم، تو در آتش باشی و من در بهشت».
عمرو گفت: هر دوی آنها به سودِ تو است، ای علی! و این، تقسیمِ ناعادلانهای است!
علی(ع) فرمود: «این سخن، بگذار. من از تو شنیدم در حالیکه پردههای کعبه را گرفته بودی، میگفتی: "هیچکس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آنکه یکی از آنها را اجابت کنم" و [اینک] من سه خواسته بر تو عرضه میدارم، یکی را اجابت کن».
[عمرو] گفت: بگو آنها را، ای علی!
فرمود: «یکی آنکه شهادت دهی که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد، پیامبر خدا است».
[عمرو] گفت: این را رها کن و دومین خواسته را بپرس.
فرمود: «اینکه بازگردی و این سپاه را از [رویارویی با] پیامبر خدا بازگردانی. اگر [پیامبر] راستگو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برتری یابید، و اگر دروغگو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [برای از میان بُردن او] بس باشند».
عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یکدیگر گفتوگو نمیکنند و شاعران در سرودههایشان [نخواهند گفت] که من از جنگ ترسیدم و به عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهی را که مرا بر خود رئیس کردند، یاری نکردهام.
امیرمؤمنان فرمود: «[خواسته] سوم، آن است که فرود آیی، تا با تو کارزار کنم؛ چرا که تو سوارهای و من پیاده».
آنگاه از اسبش پایین پرید و آنرا پی کرد و گفت: این، خصلتی است که گمان نمیکردم یکی از عربها مرا بدان وادار نماید.
آنگاه [کارزار را] شروع کرد و با شمشیر بر سرِ علی(ع) زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.
علی(ع) به او فرمود: «ای عمرو! آیا همین که من با تو کارزار میکنم و تو جنگاور عرب هستی، تو را بس نیست برای مبارزه با من، از یاور کمک گرفتی؟».
عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربهای بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد. گَرد و غباری از میان آنان بلند شد.
منافقان گفتند: علی بن ابیطالب، کشته شد.
سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه کردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روی سینه عمرو دیدند که ریش او را گرفته و میخواهد سر او را از تن جدا کند. سپس سرش را بُرید و آنرا گرفت و به سوی پیامبر خدا آمد، در حالیکه بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جاری بود و از شمشیرش خون میچکید، و چنین رجز میخواند:
«من، علی و پسر عبدالمطّلبم،
مرگ برای جوانمرد، از فرار بهتر است».
آنگاه پیامبر خدا فرمود: «ای علی! بر او نیرنگ کردی؟».
گفت: بلی ای پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.[3]
درباره این گزارش باید به چند نکته توجه نمود:
الف. یکی از عناصر مهم در نبرد با دشمن، جنگ روانی است که خود مبتنی بر نیرنگها، بزرگنماییها و ... میباشد و چون این فریب به منظور هدف مهمتری میباشد، نباید آنرا همسان با دروغی دانست که برای منافع ناحق شخصی و گروهی بر زبان جاری میشود. چنانکه در اینباره در روایات دیگر میخوانیم:
1. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «جنگ؛ یعنی نیرنگ».[4]
2. ابن عبّاس میگوید: پیامبر(ص) یکی از اصحاب خود را مأمور کشتن یک نفر یهودی کرد. او گفت: ای پیامبر خدا! در صورتی از عهده این کار برمیآیم که دستم را باز بگذاری. پیامبر خدا فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است. پس هر کار میخواهی، بکن».[5]
3. عدی بن حاتم میگوید: به درستی که حضرت علی(ع)، هنگامی که در صفّین با معاویه رو در رو شد، صدایش را بلند میکرد تا یارانش بشنوند و میفرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم کُشت!». آنگاه در آخر سخن، صدایش را آهسته میکرد و میگفت: «إن شاء الله!». من نزدیک ایشان بودم و گفتم: ای امیرمؤمنان! به درستی که سوگند یاد کردی بر آنچه انجام میدهی. آنگاه «ان شاء الله» گفتی. مقصودت از این، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نیرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغگو نیستم. خواستم تا یارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستی نکنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پیدا کنند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخن سود بَرَد. إن شاء الله!».[6]
4. امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسی که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمیکند».[7]
ب. بهعلاوه؛ در برخی از گزارشاتی که اصل این مبارزه نقل شده، آمده است که؛ چندین نفر نیز همراه عمرو بن عبدود بودند؛ مثل پسر او؛[8] به این جهت کلام امام علی(ع) هنگام مبارزه که افرادی را همراه خود آوردهای، دروغ نبوده است. لذا آنحضرت با اشاره به این افراد در پشت سر که یک واقعیت بود، حواس عمرو بن عبدود را پرت کرد و به او ضربه زد. [1] . برای نمونه ر.ک: شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 98 – 99، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج 3، ص 437 – 439، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1405ق؛ حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 2، ص 10 – 11، تهران، مؤسسه طبع و نشر، چاپ اول، 1411ق. [2] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 184 – 185، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق. [3] . همان. [4] . عتکی البزّار، أبوبکر أحمد بن عمرو، مسند البزّار، ج 4، ص 187، بیروت، مؤسسة علوم القرآن، چاپ اول، 1409ق. [5] . متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمّال، ج 4، ص 469، بیروت، مکتبة التراث الاسلامی، چاپ اول، 1397ق. [6] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 460، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. [7] . کافی، ج 2، ص 342. [8] . ر. ک: الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 99؛ دلائل النبوة، ج 3، ص 437 – 439؛ ابن هشام،عبد الملک، السیرة النبویة، ج 2، ص 225، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا.
- [سایر] شمه ای از فضایل و ویژگیهای حضرت علی بن موسی الرضا (ع)را از منابع تاریخی معتبر ذکر کنید؟
- [سایر] طبق آنچه در ارشاد شیخ مفید آمده، در جنگ بدر سه نفر از مشرکان به نامهای شیبه و ولید و عتبه با عبیدة بن حارث و امام علی(ع) و حمزه تن به تن جنگیدند، علی(ع) ولید را و حمزه عتبه را کشت ولی عبیده چون پایش قطع شد علی به کمک او آمد و همراه حمزه شیبه را کشتند. آیا در جنگ تن به تن این امکان وجود دارد که دو نفر یک نفر را بکشند؟
- [سایر] 1. آیا نامۀ معروف عمربن خطاب به معاویه، سندیت دارد؟ 2. ماجرای چاه (ذَاتِ الْعَلَمِ) و جنگ امام علی(ع) با اجنه سندیت دارد؟
- [سایر] از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده: (الدّهر أنزلنی ثمّ أنزلنی حتّی قیل معاویة و علی). اینجانب هر چه این عبارت را جستوجو کردم آنرا در هیچ منبع روایی یا تاریخی نیافتم. اگر این جمله یا مضمون آن حقیقتاً از حضرت علی(ع) است، لطفاً مصدرش را مرقوم فرمایید.
- [سایر] با توجه به مباحثی که امروز شاهد آن در سوریه هستیم و سر بریدن افراد توسط گروه های افراطی منتسب به اسلام ،بعضا هر گاه با تاسف درباره این مطلب صحبت می کنیم ،بعضی از اطرافیان می گویند ،آغازگر این عمل امام علی (ع) بوده با بریدن سر عمرو بن عبدود !آیا سر بریدن در سیره پیامبر اکرم و ائمه بوده است ؟ اگر نبوده پس دلیل بریدن سر عمرو بن عبدود به چه دلیلی بود ؟
- [سایر] در برخی منابع اهل سنّت، آمده است که امام علی(ع)، نام امام حسن(ع) را (حمزه) و نام امام حسین(ع) را (جعفر) یا (حرب) نهاد؛ ولی پیامبر (ص) آنها را تغییر داد، آیا این نقل درست است؟ دلیل رد آن چیست؟
- [سایر] این حدیث معروفی که میگویند یک عده از اهل خراسان آمدند حضرت رضا(ع) را ببینند و گفتند شیعه هستیم حضرت راهشان ندادند تا بعد از دو ماه که گفتند محبیم؛ آنحضرت اجازه دادند. من هر چه گشتم در منابع معتبر نیافتم تنها در دو جا قریب به این مضمون بود: 1. بحارالانوار: آنهم از امام عسکری(ع): الإحتجاج بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ(ع) قَالَ: قَدِمَ جَمَاعَةٌ فَاسْتَأْذَنُوا عَلَی الرِّضَا(ع) وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ فَمَنَعَهُمْ أَیَّاماً ثُمَّ لَمَّا دَخَلُوا قَالَ لَهُمْ وَیْحَکُمْ إِنَّمَا شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ الَّذِینَ لَمْ یُخَالِفُوا شَیْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ. 2. در المناقب: (قالوا ذاک قال الإمام صلوات الله علیه: الآن مرحبا بکم یا إخوانی و أهل ودّی، ارتفعوا حتّی ألزقهم بنفسه، ثمّ قال صلوات اللّه علیه: کم مرّة حجبتم؟ ...).
- [سایر] آیا آیه "وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ..." در شأن امام علی نازل شده است؟ چنان که زراره از امام صادق (ع) نقل کرده است، اگر چنین باشد استعمال صیغه جمع بر یک فرد، چگونه توجیه پذیر است؟ و با چشم پوشی از این آیه، آیا واقعیت تاریخی این مطلب را ثابت می کند که از میان مردان علی بن ابی طالب اولین شخصی بود که به رسول خدا ایمان آورد؟! یا کسی دیگر غیر از او به این افتخار نایل آمد.
- [سایر] در میان کارزار صفین، دو تن از فرماندهان سپاه معاویه کشف عورت کرده تا جان خویش را نجات دهند! آیا اگر امام علی(ع) در همان حال آنان را کشته و نبرد را به نفع خویش خاتمه میداد، گناهی مرتکب میشد که از قتلشان صرف نظر کرد؟!
- [سایر] بسیاری از بزرگان اصحاب از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر) چنانکه همه مورّخان و ناقلان اخبار، سنی و شیعه بر این اتفاق نظر دارند. - پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر ازدواج نمود. - و دو دخترش رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به ازدواج خلیفه سوم عثمان بن عفان در آورد، و به خاطر این عثمان به ذی النورین ملقب شده است. - و پسرش ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. - و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن علی بن ابی طالب ازدواج کرده است. - و زید بن عمرو بن عثمان با سکینه دختر حسین ازدواج نموده بود. - و عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی ازدواج کرده بود. و از دیگر اصحاب که نیز با اهل بیت فامیل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمیبریم و فقط در این مورد به ذکر خلفای ثلاثه اکتفا میکنیم، تا بیان کنیم که اهل بیت با آنها محبت و دوستی داشتند و به خاطر آن این ازدواجها و پیوندها صورت گرفته است و همچنین میبینیم که اهل بیت نامهای اصحاب پیامبر(ص) را بر فرزندانش میگذاشتند، و مورّخین و ناقلان اخبار همه شیعه و سنی بر این امر اتفاق نظر دارند. چنانکه در منابع شیعه آمده است علی یکی از پسرانش که از لیلی بنت مسعود حنظلی بود را ابوبکر نامید، و در بنی هاشم علی اولین کسی است که اسم پسرش را ابوبکر گذاشت. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را به این نامها نامگذاری کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه، و عبیدالله و همچنین حسن بن علی چنین نامهایی بر فرزندانش گذاشته بود و موسی کاظم دخترش را عایشه نامید . و کینه بعضی از اهل بیت ابوبکر بود، مانند زین العابدین علی بن حسین، و علی بن موسی الرضا که کینهاش ابوبکر بود. و همچنین بعضی از اهل بیت اسم پسرانشان را عمر میگذاشتند، که از جمله آنان میتوان به حضرت علی(ع) اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر نامید، مادر این پسر ام حبیب بنت ربیعه بود، و عمر بن علی در کنار برادرش حسین به شهادت رسید، و علی فرزندی دیگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش الصهباء التغلبی بود که عمر طولانی کرد و از برادرانش ارث برد. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید. و همچنین علی بن حسین بن علی، و علی زین العابدین و موسی کاظم، و الحسین بن زید بن علی، و اسحاق بن حسن بن علی بن حسین، و نیز حسین بن علی بن حسن بن حسین بن حسن فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند. و افراد زیاد دیگری از اهل بیت فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند ولی ما به همین مقدار کفایت میکنیم تا بحث طولانی نشود. و موسی کاظم و علی هادی دخترانش را عایشه نامیدهاند.