براساس آیه 29 سوره یوسف، عزیز مصر از پاکی او اطلاع یافت. با این‌حال؛ چگونه در آیه 52، یوسف در زندان به دنبال اعاده حیثیت است برای این‌که پاک بودن خود را برای عزیز ثابت کند؟
آیات 28 و 29 سوره یوسف، نقل بخشی از سخنان عزیز مصر است. او بعد از آن‌که علیه همسرش و به نفع یوسف(ع) داوری نمود، از او خواست تا موضوع را نادیده بگیرد: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا» و به همسرش نیز توصیه‌ کرد تا از گناهش استغفار کند: «وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ ...». از آیات قرآن هم برداشت نمی‌شود که پس از آن درخواست، یوسف(ع) ماجرای بی‌گناهی خود را با فرد دیگری بازگو کرده باشد و جز این هم از او انتظار نمی‌رفت، چنان‌که می‌بینیم در برخورد با عزیز، ایشان نبود که نزد عزیز مصر لب به شکوه بگشاید، تا آن‌که زلیخا در اقدامی پیش‌دستانه او را متهم کرد و او هم ناچار شد حق مطلب را بیان کند.[1] امّا در آیه 52،[2] اگر صاحب سخن را حضرت یوسف(ع) بدانیم[3] گویا این سخن بعد از گواهی زنان به پاک‌دامنی او و نیز اعتراف همسر عزیز به گناهش بر زبان او جاری شده است. «ذلک» در این آیه، اشاره به ماجرای برگردانیدن فرستاده و پیک است؛ یعنی «این‌که من از زندان خارج نشده، بلکه فرستاده شاه را نزد او برگرداندم و از او خواستم تا به شاه پیغام دهد که درباره من و آن زنان داوری کند، دلیلش این بود که او بداند من در غیابش خیانت نکردم و بداند که خداوند کید خائنان را به نتیجه نمی‌رساند». اکنون این پرسش به وجود می‌آید که عزیز مصر از قبل به بی‌گناهی یوسف(ع) پی برده ‌بود. پس این رویکرد یوسف(ع) چه دلیلی داشت؟ در پاسخ می‌توان چند احتمال را مطرح کرد، مانند: 1. اگرچه عزیز مصر، به بی‌گناهی یوسف(ع) آگاه بود، اما جامعه مصر - از جمله پادشاه و پیکی که به زندان فرستاده بود - گمان می‌کردند که او به عزیز خیانت کرده است و این درخواست یوسف(ع) نه برای آگاهی عزیز، بلکه برای آگاهی جامعه مصر بود و ذکر نام عزیز تنها بهانه‌ای برای طرح این موضوع بود. 2. احتمال دیگر آن است که یوسف(ع) با توجه به توصیه عزیز مصر، پیگیر این قضیه نشد که آگاهی او از اصل ماجرا را به اطلاع همگان برساند، و به عبارتی به تعهد ضمنی خود به عزیز مصر مبنی بر مکتوم‌ماندن این راز وفادار ماند. اما اکنون که بعد از گذشت سال‌ها، خود آن زنان آمادگی اعتراف را داشتند، یوسف(ع) درخواست‌کرد تا اصل ماجرا از آنان پرسیده شود، تا هم جامعه مصر از بدبینی نسبت به او رهایی­یابند و هم خود او به عهدی که برای مکتوم‌ماندن راز به عزیز داده بود وفادار بماند و این وفاداری به عهدش را به اطلاع عزیز مصر برساند. 3. «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ»، شاید هم معنای این فراز از آیه آن باشد که (این درخواست من برای آن بود که پادشاه دریابد که من در پنهان به عزیز مصر خیانت نکردم). به عبارت دیگر با این ترجمه، دیگر سخن از آگاه‌کردن عزیز مصر نیست تا گفته شود که او از قبل به این موضوع آگاه بوده است، بلکه سخن از آگاه­کردن پادشاه مصر است که تاکنون گمان می‌کرده که یوسف به جرم خیانت در زندان است. 4. حضرت یوسف نفرمود بروید از زلیخا بپرسید، بلکه گفت بروید از زنانی که دست خود را بریدند بپرسید. این هم یکی دیگر از مواردی است که یوسف(ع) بر عهد خود وفادار ماند. 4. شاید درخواست اعلام رسمی خائن نبودن یوسف(ع) و نیز اعلام از بین رفتن حیله خائنان به دلیل تذکر دادن این موضوع به پادشاه مصر بوده تا از نتایج آن نیز بهره‌مند شود. به عبارتی اعلام کند که اگر فردی به خاطر ترس از خدا در غیاب عزیز به همسرش خیانت نکرده، قطعاً به هیچ چیز دیگری نیز خیانت نمی‌کند، و چنین کسی سزاوار است که بر هر چیز از جان و مال و آبروی مردم امین شده، و مردم از امانتش استفاده کنند. آن‌گاه این زمینه را آماده کند ‌که هنگام رویارویی با پادشاه مصر درخواست کند که او را امین بر اموال مملکت و خزینه‌های دولتی(برای رهایی از پیامدهای خشکسالی) قرار دهد.[4]   [1] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏11، ص 194 - 195، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش. [2] . «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنین‏»؛ این سخن را به خاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم؛ و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی‌کند! یوسف، 52. [3] . برخی زلیخا را صاحب سخن دانسته‌اند که بر آن نیز اشکالاتی وارد است. [4] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 267 – 268.
عنوان سوال:

براساس آیه 29 سوره یوسف، عزیز مصر از پاکی او اطلاع یافت. با این‌حال؛ چگونه در آیه 52، یوسف در زندان به دنبال اعاده حیثیت است برای این‌که پاک بودن خود را برای عزیز ثابت کند؟


پاسخ:

آیات 28 و 29 سوره یوسف، نقل بخشی از سخنان عزیز مصر است. او بعد از آن‌که علیه همسرش و به نفع یوسف(ع) داوری نمود، از او خواست تا موضوع را نادیده بگیرد: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا» و به همسرش نیز توصیه‌ کرد تا از گناهش استغفار کند: «وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ ...».
از آیات قرآن هم برداشت نمی‌شود که پس از آن درخواست، یوسف(ع) ماجرای بی‌گناهی خود را با فرد دیگری بازگو کرده باشد و جز این هم از او انتظار نمی‌رفت، چنان‌که می‌بینیم در برخورد با عزیز، ایشان نبود که نزد عزیز مصر لب به شکوه بگشاید، تا آن‌که زلیخا در اقدامی پیش‌دستانه او را متهم کرد و او هم ناچار شد حق مطلب را بیان کند.[1]
امّا در آیه 52،[2] اگر صاحب سخن را حضرت یوسف(ع) بدانیم[3] گویا این سخن بعد از گواهی زنان به پاک‌دامنی او و نیز اعتراف همسر عزیز به گناهش بر زبان او جاری شده است. «ذلک» در این آیه، اشاره به ماجرای برگردانیدن فرستاده و پیک است؛ یعنی «این‌که من از زندان خارج نشده، بلکه فرستاده شاه را نزد او برگرداندم و از او خواستم تا به شاه پیغام دهد که درباره من و آن زنان داوری کند، دلیلش این بود که او بداند من در غیابش خیانت نکردم و بداند که خداوند کید خائنان را به نتیجه نمی‌رساند».
اکنون این پرسش به وجود می‌آید که عزیز مصر از قبل به بی‌گناهی یوسف(ع) پی برده ‌بود. پس این رویکرد یوسف(ع) چه دلیلی داشت؟
در پاسخ می‌توان چند احتمال را مطرح کرد، مانند:
1. اگرچه عزیز مصر، به بی‌گناهی یوسف(ع) آگاه بود، اما جامعه مصر - از جمله پادشاه و پیکی که به زندان فرستاده بود - گمان می‌کردند که او به عزیز خیانت کرده است و این درخواست یوسف(ع) نه برای آگاهی عزیز، بلکه برای آگاهی جامعه مصر بود و ذکر نام عزیز تنها بهانه‌ای برای طرح این موضوع بود.
2. احتمال دیگر آن است که یوسف(ع) با توجه به توصیه عزیز مصر، پیگیر این قضیه نشد که آگاهی او از اصل ماجرا را به اطلاع همگان برساند، و به عبارتی به تعهد ضمنی خود به عزیز مصر مبنی بر مکتوم‌ماندن این راز وفادار ماند.
اما اکنون که بعد از گذشت سال‌ها، خود آن زنان آمادگی اعتراف را داشتند، یوسف(ع) درخواست‌کرد تا اصل ماجرا از آنان پرسیده شود، تا هم جامعه مصر از بدبینی نسبت به او رهایی­یابند و هم خود او به عهدی که برای مکتوم‌ماندن راز به عزیز داده بود وفادار بماند و این وفاداری به عهدش را به اطلاع عزیز مصر برساند.
3. «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ»، شاید هم معنای این فراز از آیه آن باشد که (این درخواست من برای آن بود که پادشاه دریابد که من در پنهان به عزیز مصر خیانت نکردم). به عبارت دیگر با این ترجمه، دیگر سخن از آگاه‌کردن عزیز مصر نیست تا گفته شود که او از قبل به این موضوع آگاه بوده است، بلکه سخن از آگاه­کردن پادشاه مصر است که تاکنون گمان می‌کرده که یوسف به جرم خیانت در زندان است.
4. حضرت یوسف نفرمود بروید از زلیخا بپرسید، بلکه گفت بروید از زنانی که دست خود را بریدند بپرسید. این هم یکی دیگر از مواردی است که یوسف(ع) بر عهد خود وفادار ماند.
4. شاید درخواست اعلام رسمی خائن نبودن یوسف(ع) و نیز اعلام از بین رفتن حیله خائنان به دلیل تذکر دادن این موضوع به پادشاه مصر بوده تا از نتایج آن نیز بهره‌مند شود. به عبارتی اعلام کند که اگر فردی به خاطر ترس از خدا در غیاب عزیز به همسرش خیانت نکرده، قطعاً به هیچ چیز دیگری نیز خیانت نمی‌کند، و چنین کسی سزاوار است که بر هر چیز از جان و مال و آبروی مردم امین شده، و مردم از امانتش استفاده کنند.
آن‌گاه این زمینه را آماده کند ‌که هنگام رویارویی با پادشاه مصر درخواست کند که او را امین بر اموال مملکت و خزینه‌های دولتی(برای رهایی از پیامدهای خشکسالی) قرار دهد.[4]   [1] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‏11، ص 194 - 195، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش. [2] . «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنین‏»؛ این سخن را به خاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم؛ و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی‌کند! یوسف، 52. [3] . برخی زلیخا را صاحب سخن دانسته‌اند که بر آن نیز اشکالاتی وارد است. [4] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 267 – 268.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین