پاسخ اجمالی: مفاد برخی از روایات تأیید کننده مطلبی است که در سؤال آمده است و فارغ از بررسی سند این روایت که آیا چنین چیزی از معصوم صادر شده است یا نه؟، باید گفت که این مطلب هیچ منافاتی با مبانی عقلی ندارد و میتواند درست باشد. با این توضیح که: وحی غالبا از سنخ علم و ادراک و فراتر از زبان است؛ یعنی نوعی ارتباط حضوری برای دریافت حقایق هستی است و الفاظ تنها قالبی است که بر آن حقیقت پوشانده میشود تا اولا: برای دریافت کننده این پیام یعنی پیامبران به جهت ارتباط تنگاتنگ لفظ و معنا، دریافت همه پیام الهی به سهولت انجام پذیرد و ثانیا: برای مخاطبان پیامبران یعنی آنانی که این حقیقت و علم حضوری را تجربه نکردهاند، پیام و مفاهیم دریافت شده توسط پیامبران، قابل فهم گردد بر این اساس اگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در یک سرزمین انگلیسی زبان به پیغمبری مبعوث میشد، بیشک قرآن به زبان انگلیسی به آنان عرضه میگشت. اما این که چرا این حقیقت در قالب الفاظ عربی درمیآید و همین الفاظ در وحی دریافت میشود باید گفت که این به ویژگیهای خاص، و توانمندی زبان عربی در انتقال مفاهیم و معانی برمیگردد. پس خداوند در مرحله اول پیام خود را در قالب الفاظ به پیامبر خود میرساند و در مرحله دوم است که این پیام در قالب الفاظ به مخاطبان پیامبران، ابلاغ میگردد اما این که در هریک از این مراحل چه زبانی گزینش شود به عواملی بستگی دارد که ممکن است زبان خاصی را در مرحله اول ایجاب کند و زبان دیگری را در مرحله دوم. پاسخ تفصیلی: این مطلب در کتب حدیثی آمده است که: (هیچ کتابی و هیچ وحیی از جانب خداوند تبارک و تعالی نازل نشد، مگر آن که به زبان عربی بوده است، اما وحی در گوش انبیاء علیهم السّلام به زبان قومشان واقع می‌شد...).[1] فارغ از بررسی سند این روایت که آیا چنین چیزی از معصوم صادر شده است یا نه؟، باید گفت که این مطلب هیچ منافاتی با مبانی عقلی ندارد و میتواند درست باشد. در توضیح این روایات سه مطلب باید مورد بررسی قرار گیرد: 1. در القای وحی از جانب خداوند چه نیازی به الفاظ است؟ 2. اگر در القای وحی به الفاظ داریم چرا باید به زبان عربی باشد؟ 3. لفظ که به زبان عربی نازل شده بود چرا پیامبران به زبان قوم خودشان میشنیدند؟ مطلب اول در مورد وجه نیازمندی وحی به الفاظ باید بگوییم الفاظ جزء ذات و حقیقت وحی نیست؛ زیرا وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، و علم و ادراک نحوه خاص وجود است که منزه از ماهیت است. به عبارت دیگر، وحی مفهومی برگرفته از (ستی) است. از این رو، ماهیت ندارد و نمیتوان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.[2] لذا تعریفهایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد. علامه طباطبایی در تعریف وحی میفرماید: (وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسانها که مشمول عنایات الهی قرار گرفتهاند میسور نیست.)[3] وی در جای دیگر مینویسد: (وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.)[4] عالی‌ترین درجه وحی، همان است که تنها به سلسله پیامبران اختصاص دارد و منظور از آن، القای معانی به قلب پیامبر از سوی خدا و سخن گفتن خدا با اوست.[5] وحی، دریافت هدایت الهی است از راه اتصال ضمیر پیامبر به غیب و ملکوت، و پیامبر واسطه‌ای میان جهان انسان‌ها و جهان غیب است. از کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم می‌توان فهمید که اساساً وحی با سایر القائاتی که به بشر می‌شود، از نظر ماهیت، متفاوت نیست، بلکه از نظر درجه فرق می‌کند. مثلاً پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ضمن حدیثی می‌فرمایند: (رؤیای صادقه جزیی از هفتاد جزء نبوت است.)[6] وحی از اقسام علم حصولی نیست[7]، بلکه نوعی علم شهودی و حضوری و نوعی کشف تام از خارج و عالم غیب است. این کشف به دلیل حضور حقایق هستی در محضر کاشف، ذاتاً قابلیت صدق و کذب را ندارد و تصور کوچکترین خطا در آن به معنای نفی اصول وحی یا نداشتن حقیقت آن است. از این رو، با استناد به ادله فلسفی و مراتب جهان هستی و درجات علم و میدان باز تکامل انسان، می‌توان به این نتیجه - که با آیات قرآن نیز سازگار است - رسید که انسان می‌تواند با سیر صعودی و تکاملی‌اش به جایی برسد که به حضور حضرت حق رسیده و بی واسطه علم الهی را دریافت نماید و خدا با او سخن گوید، بی آن که نیازی به الفاظ صوتی محسوس باشد، یا حاجتی به وساطت صور علمی بیفتد، و در این رتبه وجودی و عظمت روحی است که از کثرات، دور و از تعلق به هر چه غیر اوست، آزاد می‌شود و از هرگونه وسوسه و گمراهی و خطا مصون می‌گردد که این همان مقام عصمت انبیا است. از آنچه بیان شد روشن گردید که وحی فراتر از زبان[8] و نوعی ارتباط حضوری برای دریافت حقایق هستی است؛ ولی القاء وحی بدون الفاظ ممکن نیست. درباره این نکته که چه نیازی است تا در این ارتباط حضوری مفاهیم با الفاظ دریافت گردند باید توجه داشت چرایی دریافت پیام الهی در وحی از طریق لفظ، در ارتباط تنگاتنگ بین لفظ و معنا نهفته شده است. توضیح این که: گرچه زبان چیزی غیر از شناخت و معرفت است؛ زیرا شناخت و معرفت و فهم به مفاهیم ذهنی ارتباط دارد، و زبان مجموعه خاصی از الفاظ است که به نحوی با معانی ارتباط دارند، اما این ارتباط لفظ و معنا می‌تواند آن قدر زیاد شود که ما حتی در خالص‌ترین برخوردهای معنایی، با لفظ سر و کار داشته باشیم. یعنی وقتی که با درون خود سر و کار داریم و در ذهن خویش به اموری می‌اندیشیم - که فضای اندیشه، صرفاً فضای بهرهبرداری و استفاده از معانی ذهنی است - باز در پرتو الفاظ می‌اندیشیم. این امر - که در تعبیر شیخ‌الرئیس در منطق اشارات (نجوای درونی) نام گرفته است[9] - نه از آن رو است که اندیشیدن در گرو زبان است (اصولاً اندیشیدن، سر و کار داشتن با معانی است و معانی اموری جدا از الفاظ هستند. ما می‌توانیم بدون الفاظ بیندیشیم و صرفاً با خود معانی سر و کار داشته باشیم)، بلکه از آن رو است که در ذهن بین الفاظ و معانی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، به گونه‌ای که وقتی ما معنا را در ذهن خویش حاضر می‌کنیم، لفظ نیز به صورت غیر ارادی به همراه آن می‌آید، و ما در واقع در پرتو لفظ، معنا را می‌بینیم. به عبارت دیگر؛ ارتباط لفظ و معنا آن قدر زیاد می‌شود که معنا در ذهن کسی که در فضای یک زبان زندگی می‌کند، در پوسته الفاظ قرار می‌گیرد. از طریق همین ارتباط تنگاتنگ میان لفظ و معنا است که شما می‌توانید به راحتی گفتوگو کنید، سخن دیگران را بفهمید و در هنگام سخن گفتن به سرعت معانی را در ذهن حاضر کنید و چون این معانی در پوسته الفاظ هستند، به سرعت، صورت، ذهنی الفاظ هم در ذهن شما پدید می‌آید. در غیراین صورت، شما نمی‌توانستید به راحتی سخن بگویید و در هنگام تکلم گرفتار لکنت و توقف می‌شدید. این ارتباط تنگاتنگ بین لفظ و معنا، مفاهمه را آسان کرده و گفتن و فهمیدن را سرعت بخشیده است. در یک گفتوشنود عادی و همزبانی، هر لفظی که به گوش شما می‌خورد، گویی خود معنا در ذهن نقش می‌بندد. حال نیز که این متن را می‌خوانید، با همین فرایند رو به رو هستید. از یک سو، در درون خود نجوا می‌کنید و از سوی دیگر، گویا با معانی ارتباطی بدون واسطه دارید.[10] مطلب دوم در مورد این مطلب که اگر در القای وحی به الفاظ داریم چرا باید به زبان عربی باشد؟ باید بگوییم: انتخاب زبان عربی به عنوان زبان وحی شاید از آن رو باشد که این زبان توان انتقال مفاهیم وحیانی را بیش از زبانهای دیگر دارا است. مطلب سوم اما این که چرا این وحیی که به زبان عربی القا شده است در گوش پیامبران به لسان قوم آنها ترجمه میشود میتوان گفت که چنین کاری بر اساس این سنت الهی است که پیام پیامبر باید توسط قومش مورد فهم قرار گیرد. و این گرچه ضرورتی اجتناب ناپذیر بوده اما طبیعی است که به جهت نارسایی زبان ترجمه شده، بعضی از مفاهیم و معانی منتقل نگردد و اتفاقا شاید یکی از اسرار خاتم نبودن آن ادیان نیز در همین نکته نهفته باشد و از این جاست که میتوان گفت رابطه زبان عربی و قرآن یک رابطه عرضی نیست. توضیح این که: یکی از سنّتهای خداوند، فرستادن رسولانی است برای هدایت انسانها. پیامبران نیز در برخورد با انسانها به زبان مردم آن منطقهای که برای آنها مبعوث شدهاند، صحبت میکردند؛ زیرا زبان، تنها راه ارتباط انسانهاست و پیامبران نیز باید با مردم ارتباط داشته باشند. تکلّم پیامبران به زبان قوم، یکی از دیگر سنّتهای حتمی الهی است. خداوند میفرماید: (ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آن که به لسان قومش صحبت می کرد...).[11] این سنت حتی در مورد پیامبرانی که دعوتی جهان شمول داشتند نیز صادق است، اگر چه برای هدایت تمام خلق مبعوث شده باشند، مانند پیامبران اولوالعزم، ولی به زبان قومی صحبت میکنند که در ابتدای بعثت در آنجا مبعوث شدهاند که اگر غیر از این بود شریعت آن پیامبر حتی در میان قومی که در آن مبعوث شده بود مورد فهم و قبول واقع نمیشد، بر این اساس اگر پیغمبری در بین مردمی که به زبان عبری صحبت میکنند، به پیامبری مبعوث شود باید با آنها عبری سخن بگوید تا سخن او را بفهمند. از سوی دیگر، باید برای تمثیل و توضیح پیام خود از مفاهیمی بهره بگیرد که آنها میتوانند درک کنند. پس حقیقت تاریخی زمانهای که در آن به پیامبری برگزیده شده است، در زبان قالب و محتوای پیام او تأثیر میگذارد و به این ترتیب عناصر موقعیتی در کنار عناصر ثابت در دین ظهور پیدا میکنند. با این وصف، اگر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) در یک سرزمین انگلیسی زبان به پیغمبری مبعوث میشد، بیشک قرآن به زبان انگلیسی نازل میگشت و اگر در آن سرزمین به جای شتر، مردم با پنگوئن سر و کار داشتند، به جای اشاره به شگفتیهای خلقت شتر، به عجایب آفرینش پنگوئن اشاره میشد. اما این امر باعث نمیشود که مطالب قرآن قداست و ارزش خود را از کف بدهد؛ زیرا اولاً این تفاوتها اگر پیدا میشد، فقط به حوزهی عناصر موقعیتی که با پوسته زندگی انسانی ارتباط دارند، مربوط میشد و به ساحت عناصر ثابت که ناظر به هویت آدمی هستند، سرایت پیدا نمیکرد. به دیگر سخن، پیام جاودان دین خاتم در هر زمان و مکان یکسان است، هر چند ممکن است اگر در زمان و مکان دیگری ظهور پیدا میکرد، زبان و قالب و محتوای آن در بخش موقعیتی دستخوش تغییر میشد. ثانیاً انتخاب زمان و مکان پیامبری یک پیامبر با علم و حکمت الهی صورت میگیرد و امری اتفاقی نیست. این که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) در جزیرة العرب در آن برهه خاص تاریخی به پیامبری مبعوث میشود، یک حادثه بیدلیل و حکمت نیست. این که چنین فضایی اقتضا میکرده است، قرآن به زبان عربی باشد، نشان میدهد که در حکمت الهی این زبان مناسبترین زبان برای عرضه مفاهیم دین خاتم بوده است و این که اسلام در فضای فرهنگی عرب جاهلی ظهور میکند بیانگر این حقیقت است، که برای تبیین مفاهیم ماندگار اسلام بهترین شرایط در همین فضا وجود داشته است. پس اگر در قرآن به شتر مثال زده میشود، این به دلیل آشنایی مخاطبان با این حیوان است. اما برگزیدن این مخاطبان با این نوع معرفت برای بیان یک حقیقت قرآنی، نشان میدهد بهترین مثال برای آن مطلب همان (شتر ) بوده است. علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) درباره سرّ نزول الفاظ عربی در وحی میگوید: (در قرآن هم الفاظ آن و هم عربی بودن آن در وحی دریافت شده است و این دو توانسته است اسرار آیات و حقایق معارف الهی را ضبط و حفظ کند. و به عبارت دیگر در حفظ و ضبط آیات الهی دو چیز دخالت دارد، یکی این که وحی از مقوله لفظ است، و اگر معانی الفاظ وحی می‌شد و الفاظ حاکی از آن معانی، الفاظ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می‌بود- مثلا مانند احادیث قدسی- آن اسرار محفوظ نمی‌ماند. دوم این که اگر به زبان عربی نازل نمی‌شد و یا اگر می‌شد ولی رسول خدا آن را به لغت دیگری ترجمه می‌کرد پاره‌ای از آن اسرار بر عقول مردم مخفی می‌ماند، و دست تعقل و فهم بشر به آنها نمی‌رسید.[12] پس خداوند در مرحله اول پیام خود را در قالب الفاظ به پیامبر خود میرساند و در مرحله دوم است که این پیام در قالب الفاظ به مخاطبان پیامبران، ابلاغ میگردد اما این که در هریک از این مراحل چه زبانی گزینش شود به عوامل دیگری بستگی دارد و این عوامل ممکن است زبان خاصی را در مرحله اول ایجاب کند و زبان دیگری را در مرحله دوم. پینوشتها: [1]. (الوحی ینزل من عند الله عزوجل بالعربیه فاذا أتی نبیا من الانبیا إتاه بلسان قومه (بحار الانوار، ج11، ص 42) ؛ (ما أنزل الله تبارک و تعالی کتاباً و لا وحیاً إلا بالعربیه؛ فکان یقع فی مسامع ألانبیا بألسنه قومهم و کان یقع فی مسامع نبینا (ص) بالعربیه) (همان، ج 16، ص 134، و ج 18، ص 263 ؛ علل الشرائع، ترجمه ذهنی تهرانی، ج‌1، ص 435). [2] جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، رجوع شود به: کتابهای وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی؛ مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، هادوی تهرانی، صص 77 - 78. [3] طباطبایی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 2، ص 159. [4] همان، ص 160 ؛ همچنین برای آگاهی بیشتر رجوع شود به استاد هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، صص 76 - 78 ؛ خسرو پناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ص 117- 130. [5] هرچند ادراک حقیقت وحی و کیفیت تنزل آن، امری آسان و حتی ممکن نخواهد بود. [6] مطهری مرتضی، مجموعه آثار، ج 4، ص 411. [7] در علم حصولی فقط صورتی از معلوم در دسترس ما قرار دارد و خود معلوم بالعرض از دسترس ما خارج است. یعنی نمی‌توانیم خود را از چنگ واسطه نجات دهیم و ارتباط با واقعیت اشیاء از راه همین صورت علمی است. و اگر اشتباهی صورت گیرد، ما خطا کرده‌ایم و به واقعیت خارجی نخواهیم رسید و این به دلیل وساطت صورت علمی و تفسیر اشتباه ما در تطبیق آن بر خارج است. [8] از این روست که گفته میشود: قرآن، حقیقتی فراتر از زبان است و قبل از آن که به زبان عربی درآید، در مرحلهای از هستی وجود داشته که در آن مرحله، عقول بشر به آن دسترسی نداشت. خداوند آن را از موطن اصلیاش پایین آورده و در خور فهم بشر کرده و به لباس واژه عربیت در آورد به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد. نک: المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 18، صص 122 – 123. [9] ر.ک: ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج1، ص22 - مهدی هادوی تهرانی، گنجینه‌ی خرد، ج 2، صص 16 - 21. [10] نک: هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، صص 100- 102. [11] سوره ابراهیم، آیه 4. [12] نک: ترجمه المیزان، ج ‌11، ص 102. منبع: www.islamquest.net
آیا وحی به پیامبران به زبان عربی نازل میشده، ولی آنها وحی را به زبان خودشان میشنیدند؟
پاسخ اجمالی:
مفاد برخی از روایات تأیید کننده مطلبی است که در سؤال آمده است و فارغ از بررسی سند این روایت که آیا چنین چیزی از معصوم صادر شده است یا نه؟، باید گفت که این مطلب هیچ منافاتی با مبانی عقلی ندارد و میتواند درست باشد. با این توضیح که: وحی غالبا از سنخ علم و ادراک و فراتر از زبان است؛ یعنی نوعی ارتباط حضوری برای دریافت حقایق هستی است و الفاظ تنها قالبی است که بر آن حقیقت پوشانده میشود تا اولا: برای دریافت کننده این پیام یعنی پیامبران به جهت ارتباط تنگاتنگ لفظ و معنا، دریافت همه پیام الهی به سهولت انجام پذیرد و ثانیا: برای مخاطبان پیامبران یعنی آنانی که این حقیقت و علم حضوری را تجربه نکردهاند، پیام و مفاهیم دریافت شده توسط پیامبران، قابل فهم گردد بر این اساس اگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در یک سرزمین انگلیسی زبان به پیغمبری مبعوث میشد، بیشک قرآن به زبان انگلیسی به آنان عرضه میگشت. اما این که چرا این حقیقت در قالب الفاظ عربی درمیآید و همین الفاظ در وحی دریافت میشود باید گفت که این به ویژگیهای خاص، و توانمندی زبان عربی در انتقال مفاهیم و معانی برمیگردد. پس خداوند در مرحله اول پیام خود را در قالب الفاظ به پیامبر خود میرساند و در مرحله دوم است که این پیام در قالب الفاظ به مخاطبان پیامبران، ابلاغ میگردد اما این که در هریک از این مراحل چه زبانی گزینش شود به عواملی بستگی دارد که ممکن است زبان خاصی را در مرحله اول ایجاب کند و زبان دیگری را در مرحله دوم.
پاسخ تفصیلی:
این مطلب در کتب حدیثی آمده است که: (هیچ کتابی و هیچ وحیی از جانب خداوند تبارک و تعالی نازل نشد، مگر آن که به زبان عربی بوده است، اما وحی در گوش انبیاء علیهم السّلام به زبان قومشان واقع میشد...).[1]
فارغ از بررسی سند این روایت که آیا چنین چیزی از معصوم صادر شده است یا نه؟، باید گفت که این مطلب هیچ منافاتی با مبانی عقلی ندارد و میتواند درست باشد. در توضیح این روایات سه مطلب باید مورد بررسی قرار گیرد:
1. در القای وحی از جانب خداوند چه نیازی به الفاظ است؟
2. اگر در القای وحی به الفاظ داریم چرا باید به زبان عربی باشد؟
3. لفظ که به زبان عربی نازل شده بود چرا پیامبران به زبان قوم خودشان میشنیدند؟
مطلب اول
در مورد وجه نیازمندی وحی به الفاظ باید بگوییم الفاظ جزء ذات و حقیقت وحی نیست؛ زیرا وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، و علم و ادراک نحوه خاص وجود است که منزه از ماهیت است.
به عبارت دیگر، وحی مفهومی برگرفته از (ستی) است. از این رو، ماهیت ندارد و نمیتوان آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کرد. پس وحی منزه از آن است که تحت مقولات معروف ماهوی قرار گیرد. مفهوم وحی – مانند معنای هستی – دارای مصداقی است که آن مصداق، مراتب گوناگون و متفاوتی دارد.[2] لذا تعریفهایی که برای وحی شده، تعریف شرح الاسمی است نه حقیقی. علاوه وحی یک ارتباط عادی نیست، تا درک آن برای همه امکان پذیر باشد.
علامه طباطبایی در تعریف وحی میفرماید: (وحی شعور و درک ویژه است در باطن پیامبران که درک آن جز برای آحادی از انسانها که مشمول عنایات الهی قرار گرفتهاند میسور نیست.)[3]
وی در جای دیگر مینویسد: (وحی عبارت است از امری خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.)[4]
عالیترین درجه وحی، همان است که تنها به سلسله پیامبران اختصاص دارد و منظور از آن، القای معانی به قلب پیامبر از سوی خدا و سخن گفتن خدا با اوست.[5] وحی، دریافت هدایت الهی است از راه اتصال ضمیر پیامبر به غیب و ملکوت، و پیامبر واسطهای میان جهان انسانها و جهان غیب است.
از کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم میتوان فهمید که اساساً وحی با سایر القائاتی که به بشر میشود، از نظر ماهیت، متفاوت نیست، بلکه از نظر درجه فرق میکند. مثلاً پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ضمن حدیثی میفرمایند: (رؤیای صادقه جزیی از هفتاد جزء نبوت است.)[6]
وحی از اقسام علم حصولی نیست[7]، بلکه نوعی علم شهودی و حضوری و نوعی کشف تام از خارج و عالم غیب است. این کشف به دلیل حضور حقایق هستی در محضر کاشف، ذاتاً قابلیت صدق و کذب را ندارد و تصور کوچکترین خطا در آن به معنای نفی اصول وحی یا نداشتن حقیقت آن است. از این رو، با استناد به ادله فلسفی و مراتب جهان هستی و درجات علم و میدان باز تکامل انسان، میتوان به این نتیجه - که با آیات قرآن نیز سازگار است - رسید که انسان میتواند با سیر صعودی و تکاملیاش به جایی برسد که به حضور حضرت حق رسیده و بی واسطه علم الهی را دریافت نماید و خدا با او سخن گوید، بی آن که نیازی به الفاظ صوتی محسوس باشد، یا حاجتی به وساطت صور علمی بیفتد، و در این رتبه وجودی و عظمت روحی است که از کثرات، دور و از تعلق به هر چه غیر اوست، آزاد میشود و از هرگونه وسوسه و گمراهی و خطا مصون میگردد که این همان مقام عصمت انبیا است.
از آنچه بیان شد روشن گردید که وحی فراتر از زبان[8] و نوعی ارتباط حضوری برای دریافت حقایق هستی است؛ ولی القاء وحی بدون الفاظ ممکن نیست.
درباره این نکته که چه نیازی است تا در این ارتباط حضوری مفاهیم با الفاظ دریافت گردند باید توجه داشت چرایی دریافت پیام الهی در وحی از طریق لفظ، در ارتباط تنگاتنگ بین لفظ و معنا نهفته شده است.
توضیح این که: گرچه زبان چیزی غیر از شناخت و معرفت است؛ زیرا شناخت و معرفت و فهم به مفاهیم ذهنی ارتباط دارد، و زبان مجموعه خاصی از الفاظ است که به نحوی با معانی ارتباط دارند، اما این ارتباط لفظ و معنا میتواند آن قدر زیاد شود که ما حتی در خالصترین برخوردهای معنایی، با لفظ سر و کار داشته باشیم. یعنی وقتی که با درون خود سر و کار داریم و در ذهن خویش به اموری میاندیشیم - که فضای اندیشه، صرفاً فضای بهرهبرداری و استفاده از معانی ذهنی است - باز در پرتو الفاظ میاندیشیم. این امر - که در تعبیر شیخالرئیس در منطق اشارات (نجوای درونی) نام گرفته است[9] - نه از آن رو است که اندیشیدن در گرو زبان است (اصولاً اندیشیدن، سر و کار داشتن با معانی است و معانی اموری جدا از الفاظ هستند. ما میتوانیم بدون الفاظ بیندیشیم و صرفاً با خود معانی سر و کار داشته باشیم)، بلکه از آن رو است که در ذهن بین الفاظ و معانی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، به گونهای که وقتی ما معنا را در ذهن خویش حاضر میکنیم، لفظ نیز به صورت غیر ارادی به همراه آن میآید، و ما در واقع در پرتو لفظ، معنا را میبینیم. به عبارت دیگر؛ ارتباط لفظ و معنا آن قدر زیاد میشود که معنا در ذهن کسی که در فضای یک زبان زندگی میکند، در پوسته الفاظ قرار میگیرد. از طریق همین ارتباط تنگاتنگ میان لفظ و معنا است که شما میتوانید به راحتی گفتوگو کنید، سخن دیگران را بفهمید و در هنگام سخن گفتن به سرعت معانی را در ذهن حاضر کنید و چون این معانی در پوسته الفاظ هستند، به سرعت، صورت، ذهنی الفاظ هم در ذهن شما پدید میآید. در غیراین صورت، شما نمیتوانستید به راحتی سخن بگویید و در هنگام تکلم گرفتار لکنت و توقف میشدید. این ارتباط تنگاتنگ بین لفظ و معنا، مفاهمه را آسان کرده و گفتن و فهمیدن را سرعت بخشیده است. در یک گفتوشنود عادی و همزبانی، هر لفظی که به گوش شما میخورد، گویی خود معنا در ذهن نقش میبندد. حال نیز که این متن را میخوانید، با همین فرایند رو به رو هستید. از یک سو، در درون خود نجوا میکنید و از سوی دیگر، گویا با معانی ارتباطی بدون واسطه دارید.[10]
مطلب دوم
در مورد این مطلب که اگر در القای وحی به الفاظ داریم چرا باید به زبان عربی باشد؟ باید بگوییم: انتخاب زبان عربی به عنوان زبان وحی شاید از آن رو باشد که این زبان توان انتقال مفاهیم وحیانی را بیش از زبانهای دیگر دارا است.
مطلب سوم
اما این که چرا این وحیی که به زبان عربی القا شده است در گوش پیامبران به لسان قوم آنها ترجمه میشود میتوان گفت که چنین کاری بر اساس این سنت الهی است که پیام پیامبر باید توسط قومش مورد فهم قرار گیرد. و این گرچه ضرورتی اجتناب ناپذیر بوده اما طبیعی است که به جهت نارسایی زبان ترجمه شده، بعضی از مفاهیم و معانی منتقل نگردد و اتفاقا شاید یکی از اسرار خاتم نبودن آن ادیان نیز در همین نکته نهفته باشد و از این جاست که میتوان گفت رابطه زبان عربی و قرآن یک رابطه عرضی نیست.
توضیح این که: یکی از سنّتهای خداوند، فرستادن رسولانی است برای هدایت انسانها. پیامبران نیز در برخورد با انسانها به زبان مردم آن منطقهای که برای آنها مبعوث شدهاند، صحبت میکردند؛ زیرا زبان، تنها راه ارتباط انسانهاست و پیامبران نیز باید با مردم ارتباط داشته باشند. تکلّم پیامبران به زبان قوم، یکی از دیگر سنّتهای حتمی الهی است. خداوند میفرماید: (ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آن که به لسان قومش صحبت می کرد...).[11] این سنت حتی در مورد پیامبرانی که دعوتی جهان شمول داشتند نیز صادق است، اگر چه برای هدایت تمام خلق مبعوث شده باشند، مانند پیامبران اولوالعزم، ولی به زبان قومی صحبت میکنند که در ابتدای بعثت در آنجا مبعوث شدهاند که اگر غیر از این بود شریعت آن پیامبر حتی در میان قومی که در آن مبعوث شده بود مورد فهم و قبول واقع نمیشد، بر این اساس اگر پیغمبری در بین مردمی که به زبان عبری صحبت میکنند، به پیامبری مبعوث شود باید با آنها عبری سخن بگوید تا سخن او را بفهمند. از سوی دیگر، باید برای تمثیل و توضیح پیام خود از مفاهیمی بهره بگیرد که آنها میتوانند درک کنند. پس حقیقت تاریخی زمانهای که در آن به پیامبری برگزیده شده است، در زبان قالب و محتوای پیام او تأثیر میگذارد و به این ترتیب عناصر موقعیتی در کنار عناصر ثابت در دین ظهور پیدا میکنند. با این وصف، اگر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) در یک سرزمین انگلیسی زبان به پیغمبری مبعوث میشد، بیشک قرآن به زبان انگلیسی نازل میگشت و اگر در آن سرزمین به جای شتر، مردم با پنگوئن سر و کار داشتند، به جای اشاره به شگفتیهای خلقت شتر، به عجایب آفرینش پنگوئن اشاره میشد.
اما این امر باعث نمیشود که مطالب قرآن قداست و ارزش خود را از کف بدهد؛ زیرا اولاً این تفاوتها اگر پیدا میشد، فقط به حوزهی عناصر موقعیتی که با پوسته زندگی انسانی ارتباط دارند، مربوط میشد و به ساحت عناصر ثابت که ناظر به هویت آدمی هستند، سرایت پیدا نمیکرد. به دیگر سخن، پیام جاودان دین خاتم در هر زمان و مکان یکسان است، هر چند ممکن است اگر در زمان و مکان دیگری ظهور پیدا میکرد، زبان و قالب و محتوای آن در بخش موقعیتی دستخوش تغییر میشد.
ثانیاً انتخاب زمان و مکان پیامبری یک پیامبر با علم و حکمت الهی صورت میگیرد و امری اتفاقی نیست. این که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) در جزیرة العرب در آن برهه خاص تاریخی به پیامبری مبعوث میشود، یک حادثه بیدلیل و حکمت نیست. این که چنین فضایی اقتضا میکرده است، قرآن به زبان عربی باشد، نشان میدهد که در حکمت الهی این زبان مناسبترین زبان برای عرضه مفاهیم دین خاتم بوده است و این که اسلام در فضای فرهنگی عرب جاهلی ظهور میکند بیانگر این حقیقت است، که برای تبیین مفاهیم ماندگار اسلام بهترین شرایط در همین فضا وجود داشته است. پس اگر در قرآن به شتر مثال زده میشود، این به دلیل آشنایی مخاطبان با این حیوان است. اما برگزیدن این مخاطبان با این نوع معرفت برای بیان یک حقیقت قرآنی، نشان میدهد بهترین مثال برای آن مطلب همان (شتر ) بوده است.
علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) درباره سرّ نزول الفاظ عربی در وحی میگوید: (در قرآن هم الفاظ آن و هم عربی بودن آن در وحی دریافت شده است و این دو توانسته است اسرار آیات و حقایق معارف الهی را ضبط و حفظ کند. و به عبارت دیگر در حفظ و ضبط آیات الهی دو چیز دخالت دارد، یکی این که وحی از مقوله لفظ است، و اگر معانی الفاظ وحی میشد و الفاظ حاکی از آن معانی، الفاظ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) میبود- مثلا مانند احادیث قدسی- آن اسرار محفوظ نمیماند. دوم این که اگر به زبان عربی نازل نمیشد و یا اگر میشد ولی رسول خدا آن را به لغت دیگری ترجمه میکرد پارهای از آن اسرار بر عقول مردم مخفی میماند، و دست تعقل و فهم بشر به آنها نمیرسید.[12]
پس خداوند در مرحله اول پیام خود را در قالب الفاظ به پیامبر خود میرساند و در مرحله دوم است که این پیام در قالب الفاظ به مخاطبان پیامبران، ابلاغ میگردد اما این که در هریک از این مراحل چه زبانی گزینش شود به عوامل دیگری بستگی دارد و این عوامل ممکن است زبان خاصی را در مرحله اول ایجاب کند و زبان دیگری را در مرحله دوم.
پینوشتها:
[1]. (الوحی ینزل من عند الله عزوجل بالعربیه فاذا أتی نبیا من الانبیا إتاه بلسان قومه (بحار الانوار، ج11، ص 42) ؛ (ما أنزل الله تبارک و تعالی کتاباً و لا وحیاً إلا بالعربیه؛ فکان یقع فی مسامع ألانبیا بألسنه قومهم و کان یقع فی مسامع نبینا (ص) بالعربیه) (همان، ج 16، ص 134، و ج 18، ص 263 ؛ علل الشرائع، ترجمه ذهنی تهرانی، ج1، ص 435).
[2] جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، رجوع شود به: کتابهای وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی؛ مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، هادوی تهرانی، صص 77 - 78.
[3] طباطبایی، محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج 2، ص 159.
[4] همان، ص 160 ؛ همچنین برای آگاهی بیشتر رجوع شود به استاد هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، صص 76 - 78 ؛ خسرو پناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ص 117- 130.
[5] هرچند ادراک حقیقت وحی و کیفیت تنزل آن، امری آسان و حتی ممکن نخواهد بود.
[6] مطهری مرتضی، مجموعه آثار، ج 4، ص 411.
[7] در علم حصولی فقط صورتی از معلوم در دسترس ما قرار دارد و خود معلوم بالعرض از دسترس ما خارج است. یعنی نمیتوانیم خود را از چنگ واسطه نجات دهیم و ارتباط با واقعیت اشیاء از راه همین صورت علمی است. و اگر اشتباهی صورت گیرد، ما خطا کردهایم و به واقعیت خارجی نخواهیم رسید و این به دلیل وساطت صورت علمی و تفسیر اشتباه ما در تطبیق آن بر خارج است.
[8] از این روست که گفته میشود: قرآن، حقیقتی فراتر از زبان است و قبل از آن که به زبان عربی درآید، در مرحلهای از هستی وجود داشته که در آن مرحله، عقول بشر به آن دسترسی نداشت. خداوند آن را از موطن اصلیاش پایین آورده و در خور فهم بشر کرده و به لباس واژه عربیت در آورد به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد. نک: المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 18، صص 122 – 123.
[9] ر.ک: ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج1، ص22 - مهدی هادوی تهرانی، گنجینهی خرد، ج 2، صص 16 - 21.
[10] نک: هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، صص 100- 102.
[11] سوره ابراهیم، آیه 4.
[12] نک: ترجمه المیزان، ج 11، ص 102.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا همیشه وحی ها به تمامی پیامبران به زبان عربی نازل می شد ولی آن ها وحی را به زبان خودشان می شنیدند؟
- [سایر] حقیقت وحی چیست؟ آیا بین وحی نازل شده بر حضرت محمد و وحی نازل شده بر پیامبران دیگر فرقی هست؟
- [سایر] چرا قرآن به زبان عربی نازل شد؟
- [سایر] منظور از «وحی نفسی» که عدهای در تفسیر وحی نازل به پیامبران به آن پناه بردهاند چیست و چگونه نقد می شود؟
- [سایر] چرا قرآن به زبان عربی نازل شده ؟ آیا عربی بودن با جهانی بودن نبوت پیامبر سازگار است؟
- [سایر] آیا وحی خداوند به همه پیغمبران به زبان عربی بوده است؟ توضیح دهید.
- [سایر] اگر دعوت پیامبر جهان شمول بوده است پس چرا قرآن به زبان عربی نازل شده است؟
- [سایر] اگر قرآن جهانی است چرا به زبان عربی نازل شده است؟
- [سایر] حقیقت وحی چیست؟ آیا بین وحی نازل شده بر حضرت محمد و وحی نازل شده بر پیامبران دیگر فرقی هست؟ طبق گفته عائشه "زمانی که وحی بر پیغمبر نازل می شد حضرت دچار تکان های شدیدی می شد. ما (زنان پیغمبر)ردایش را بر رویش می کشیدیم. و زمانی که این حالت بر طرف می شد بر پیشانی ایشان عرق نشسته بود. بعد ابراز می داشت که وحی بر او نازل شده است (رجوع کنید به کتاب عایشه بعد از مرگ پیغمبر .(اما این حالات بیشتر یک انسان غشی را در ذهن تداعی می کند .بعضی توجیه می کنند که وحی سنگین هست .وحی از طریق جبرئیل بر محمد نازل می شد. چرا اگر تحمل وحی بسیار سنگین هست چنین گزارش هایی در رابطه با حضرت موسی که خدا با صوت خود با او سخن می گفت داده نشده است؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] به عقیده من نماز برای پیامبر به زبان عربی نازل شده چون زبان پیامبر عربی بوده است و آن را درک می کرده اند، اما ما که زبان فارسی داریم چرا نتوانیم به زبان فارسی بخوانیم که بهتر آن را درک کنیم؟
- [آیت الله بهجت] بنابر اظهر، ترجمه صیغه عقد به فارسی یا زبان دیگر با وجود قدرت بر عربی کافی است، و احتیاط مستحب عربی بودن صیغه است، و برای کسی که آشنا به معنای عربی صیغه نیست و فقط میداند که صیغه عقد، به این لفظ جاری میشود، احتیاط مستحب این است که هم صیغه عربی و هم ترجمهاش را بخواند، و اکتفا کردن او به عربی خالی از تأمل نیست، و اگر نمیتوانند صیغه عربی را بخوانند و یا وکیل بگیرند، قطعاً ترجمه کافی است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که دستور زبان عربی را نمی داند ولی کلمات عقد را صحیح ادا می کند و معنی آن را نیز می داند عقد او صحیح است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اذان و اقامه باید به عربی صحیح گفته شود، بنابراین اگر غلط بگوید، یا ترجمه آنها را به فارسی یا زبان دیگر بگوید صحیح نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .واجب است در آغاز هر نماز (االله اکبر) گفته شود و این جمله بنا بر اینکه نیّت شرط باشد اوّلین جزء نماز و دومین رکن از ارکان نماز است و باید به عربی صحیح و پشت سر هم گفته شود . ترجمه آن به زبان دیگر, یا تلفّظ آن به عربی غیر صحیح, باطل است.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که دستور زبان عربی را نمیداند، اگر قرائتش صحیح باشد ومعنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید، میتواند عقد را بخواند.
- [آیت الله نوری همدانی] کسی که دستور زبان عربی را نمی داند ، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند واز هرلفظی معنای آن را قصد نماید می تواند عقد را بخواند .
- [آیت الله سبحانی] کسی که دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید، می تواند عقد را بخواند. صفحه 448
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کسی که دستور زبان عربی را نمی داند؛ اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید؛ می تواند عقد را بخواند.
- [آیت الله خوئی] کسی که دستور زبان عربی را نمیداند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید، میتواند عقد را بخواند.
- [آیت الله مظاهری] نذر باید با زبان گفته شود و قصد آن در دل کافی نیست و لازم نیست آن را به عربی بگوید، و اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود هزار تومان به فقیر میدهم نذر او صحیح است.