شرح پرسش: اسامی پیامبرانی که در سوره انعام و آیات 83 و 84 و 85 و86 ذکر شده ترتیبشان بر چه اساسی است؟ آیا بر اساس تاریخ و یا فضیلت و یا مسئله دیگر؟ پاسخ اجمالی: این نکته مسلم است که ترتیب اسامی انبیا در آیات قرآن بر اساس حکمتی است که از سوی خداوند تنظیم شده است؛ زیرا خداوند حکیم کار لغو و بیهوده ای انجام نمی دهد هر چند دیگران از درک و فهم کار او عاجز و ناتوان باشند. خداوند در قرآن می فرماید: و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم. و هم چنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر یک را بر جهانیان برتری دادیم. در باره وجه ترتیب اسامی که در آیات فوق بیان شده، محمد عبده و فخر رازی در تفسیرشان احتمالاتی را بیان کرده اند که علامه طباطبایی ضمن نقل آن به نقد آن پرداخته و دیدگاه خودش را چنین بیان داشته است. پس اگر هم بخواهیم سر و صورتی به این توجیه بدهیم باید بگوییم: دسته اول که شش نفرند، انبیایی هستند که از جهت داشتن ملک و ریاست توأم با رسالت مشترکند. دسته دوم که چهار نفرند، انبیایی هستند که در داشتن زهد و اعراض از زخارف دنیا مشترکند. دسته سوم که آنان نیز چهار تن می‌باشند، انبیایی هستند که خصوصیت مشترکی نداشته و لیکن هر کدام امتحان بزرگی مخصوص به خود داشته‌ اند و خداوند داناتر است. پاسخ تفصیلی: خداوند در قرآن می فرماید: و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم. و هم چنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر یک را بر جهانیان برتری دادیم[1]. حکمت خداوند و ترتیب اسامی پیامبران بعد از آن که قرآن را به عنوان کتاب آسمانی و کتابی از سوی خداوند پذیرفتیم و همچنین خدا را با صفات پسندیده و از جمله حکمت شناختیم، اجمالاً به این نتیجه می رسیم که خداوند حکیم تمام کارها از جمله ترتیب اسامی این انبیا در این آیات را، بر اساس حکمت و تدبیر، تنظیم نموده است؛ زیرا شخص حکیم کار لغو و بیهوده و بی هدف انجام نمی دهد هر چند دیگران از درک و فهم کار او عاجز و ناتوان باشند. علت بیان اسامی این پیامبران در سه گروه همان طوری که ملاحظه می کنید خداوند این پیامبران را در سه مجموعه ای از معانی قرار داده است، اما باید دانست که در این سه آیه، از جهت زمان[2] و از جهت مقام و منزلت[3] رعایت ترتیب نشده است برای این که می‌بینیم انبیای بعد از اسماعیل را قبل از وی ذکر نموده و هم چنین عده‌ای از انبیا را بر نوح، موسی و عیسی که به نص قرآن کریم افضل از آنهایند مقدم داشته است[4]. در توجیه این ترتیب صاحب المنار گفته است: این چهارده پیغمبر که در سه آیه مورد بحث ذکر شده‌اند هر چند نفرشان به گروه هایی تقسیم می شوند که تحت یک جامع قرار دارند. ترتیب از لحاظ مراتب بهره مندی دنیوی گروه اول انبیایی هستند که خداوند به آنان علاوه بر نبوت و رسالت، ملک و سلطنت و حکم و سیادت هم داده؛ مانند: داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون. از این رو اول داود و سلیمان را که دو سلطان توانگر بودند و از نعمت الاهی برخوردار، ذکر نموده و بعد از آن دو پیغمبر، ایوب و یوسف را که یکی امیری توانگر و عظیم و نیکوکار و دیگری وزیری بزرگ و حاکمی مبسوط الید، برای این که این دو تن علاوه بر داشتن ملک و امارت در یک جهتی دیگر مشترکند، و آن این است که هر کدام به یک نحو دچار سختی شدند و صبر پیشه کردند و راحتی به ایشان روی آورد و شکر گذار بودند، اما موسی و هارون دو حاکمی بودند که پادشاهی نداشتند. پس این شش تن انبیا هر دو نفر به یک مزیت ممتاز بودند، و اگر ابتداء داوود و سلیمان و سپس ایوب و یوسف و در مرتبه سوم موسی و هارون را ذکر کرد برای این بوده که از جهت تمتع و بهره‌مندی از نعمت‌ های مادی، دسته اول از دوم و دسته دوم از سوم برتری داشته‌ اند. ترتیب از لحاظ مراتب ایمان ممکن است این ترتیب از لحاظ مراتب ایمان باشد، برای این که به حسب ظاهر، دسته اول در این باره از دسته دوم ضعیف‌تر بوده، چون دسته دوم- که همان ایوب و یوسف می‌باشند همان طوری که گفته شد ابتلائاتی داشتند و در مقابل آن گرفتاری ها صابر و شاکر بودند، هم چنان که موسی و هارون از این جهت از ایوب و یوسف برترند. گروه دوم: زکریا و یحیی و عیسی و الیاس مشخصه اصلی این پیامبران از میان پیامبران دیگر این بود که در زهد و بی اعتنایی نسبت به دنیا و رویگردانی از لذت ها و زینت ها و مقام و سلطنت های آن نمونه بودند از این رو این پیامبران را به صالحین وصف نموده است اگرچه همه پیامبران صالح و نیکو هستند ولی این صفت به اینها شایسته تر است. گروه سوم: انبیایی هستند که نه ملک و سلطنت قسم اول را داشته‌اند و نه زهد انبیای قسم دوم را، و چون خصوصیتی در آنان نبوده اسمشان را در آخر ذکر کرده، و این دسته عبارتند از: اسماعیل، یسع، یونس و لوط. [5] فخر رازی نیز در تفسیر خود توجیهی قریب به همین معانی را ذکر نموده[6]. ولی توجیه المنار تا اندازه‌ای وجیه‌تر از توجیه فخر رازی است[7]. علامه طباطبایی در رد این دو تفسیر می فرماید: اشکالی که به این دو توجیه وارد است این است که: این دو مفسر قسم سوم از انبیای مذکور را کسانی قرار داده‌اند که هیچ امتیازی از سایرین ندارند، و این صحیح نیست، برای این که اسماعیل (ع) نیز در ابتلا دست کمی از ایوب و یوسف نداشت، او به مساله ذبح امتحان شد و به بهترین وجهی صبر نمود، تا آنجا که خود پروردگار صبر او را ستوده و امتحان او را امتحان سختی شمرده و فرموده است:" پس او (ابراهیم) را به پسری بردبار مژده دادیم. چون با پدر به جایی رسید که باید به کار بپردازند، گفت: ای پسرکم، در خواب دیده‌ام که تو را ذبح می‌ کنم. بنگر که چه می‌اندیشی. گفت: ای پدر، به هر چه مأمور شده‌ای عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی یافت. تا آنجا که فرمود: این آزمایشی آشکارا بود. و او را به ذبحی بزرگ بازخریدیم. و نام نیک او را در نسل های بعد باقی گذاشتیم.[8] و این خود افتخاری است که خداوند تنها به اسماعیل داد، و امتحان بزرگی است که او را از سایرین ممتاز نمود، و برای زنده داشتن یاد اسماعیل و جانبازیش قربانی را در حج بر همه واجب فرمود. امتیاز روشن دیگر آن جناب، مساله همکاری با پدرش ابراهیم (ع) در ساختن خانه کعبه است، با این حال چطور این دو مفسر اسماعیل را جزو دسته سوم شمرده ‌اند. و هم چنین یونس نبی (ع) او نیز امتحانی مخصوص به خود داشت که در هیچ یک از انبیا سابقه نداشت، و آن این بود که ماهی دریا او را بلعیده و او در شکم ماهی در مناجات خود عرض می‌کرد:" لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ[9]". و اما لوط- امتحان و ابتلاء او در راه خدا نیز در قرآن ذکر شده، ناملایماتی در ابتدای امر که با ابراهیم (ع) بود دیده و به حکم اجبار از وطن مألوف خود به اتفاق یاران و بستگان بیرون شده به سرزمین سدوم که مهد فحشاء و مرکز فساد بود مهاجرت نمود، و عمری ناظر گناهی بود که در هیچ جای دنیا سابقه نداشت، تا آن که عذاب الاهی همه آنان را از بین برد و در دیار سدوم خانه‌ ای جز خانه لوط نماند حتی همسرش هم به آن عذاب درگذشت. و اما یسع او گر چه در قرآن کریم شرح حالش ذکر نشده، ولی به طوری که از بعضی روایات استفاده می‌ شود، وی وصی الیاس بوده و مانند مسیح (ع) مرده را زنده می‌کرده و کور مادر زاد و پیسی را شفا می‌داده. و با این حال مردم او را اطاعت نکرده و خداوند آنان را به قحطی سختی مبتلا کرده است. پس اگر هم بخواهیم سر و صورتی به این توجیه بدهیم باید بگوییم: دسته اول که شش نفرند، انبیایی هستند که از جهت داشتن ملک و ریاست توأم با رسالت مشترکند. دسته دوم که چهار نفرند، انبیایی هستند که در داشتن زهد و اعراض از زخارف دنیا مشترکند. دسته سوم که آنان نیز چهار تن می‌ باشند، انبیایی هستند که خصوصیت مشترکی نداشته و لیکن هر کدام امتحان بزرگی مخصوص به خود داشته ‌اند و خداوند داناتر است. اشکال دیگری که به گفته صاحب المنار وارد است این است که وی موسی و هارون را بر ایوب و یوسف، و آن دو را بر داوود و سلیمان برتری داده بی اینکه دلیلی داشته باشد. و همچنین" صلاح" را به معنی زهد و احسان گرفته که این نیز دلیل قابل اعتمادی ندارد.[10]. صاحب تفسیر نمونه تفسیر مذکور صاحب المنار را در قسم اول و دوم می پذیرد؛ چون با نقل این که یکی از مفسرین گفته، قسم او ل و دوم را مطرح می کند ولی در قسم سوم می فرماید: اسماعیل، الیسع و یونس و لوط این امتیاز را داشتند که دست به مهاجرت دامنه داری زدند و برای تحکیم آئین خدا برنامه هجرت را عملی ساختند و ذکر جمله "کلا فضلناه علی العالمین"[11] نیز می تواند اشاره به همین سیر آنها در جهان و در میان اقوام مختلف بوده باشد.[12] پی نوشتها: [1]أنعام، 84- 86. [2] این امر نیاز به استدلال ندارد؛ به طور مثال تحقیقاً حضرت اسماعیل و حضرت موسی و ... از حیث زمان بر حضرت داود و حضرت سلیمان مقدم بودند. [3] پیامبران اولو العزمی که در رتبه بعد قرار گرفتند از پیامبران غیر اولوالعزم برتری دارند؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، ج 7، ص 244، انتشارات مؤسسه اعلمی، بیروت، لبنان، چاپ 5، 1390ه. [4] ترجمه المیزان، ج ‌7، ص 340. [5]عبده، محمد، المنار، تحقیق محمد رشید رضا، ج 7، ص 587 [6] تفسیر فخر رازی ج 13 ص 65. [7] ترجمه المیزان، ج ‌7، ص 342. [8] صافات،101 - 108. [9] الأنبیاء، 87، خداوندا! جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم‌. [10] ترجمه المیزان، ج ‌7، ص 342. [11]بنابر این که اشاره به این چهار نفر باشد نه به تمامی پیامبرانی که در این سه آیه گفته شده است. [12]مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 5، ص 329 و 330 ناشر، دار الکتب الإسلامیة، چاپ تهران، سال 1374 ش، چاپ اول‌. منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
اسامی پیامبرانی که در سوره انعام و آیات 83 و 84 و 85 و86 ذکر شده ترتیبشان بر چه اساسی است؟ آیا بر اساس تاریخ و یا فضیلت و یا مسئله دیگر؟
پاسخ اجمالی:
این نکته مسلم است که ترتیب اسامی انبیا در آیات قرآن بر اساس حکمتی است که از سوی خداوند تنظیم شده است؛ زیرا خداوند حکیم کار لغو و بیهوده ای انجام نمی دهد هر چند دیگران از درک و فهم کار او عاجز و ناتوان باشند.
خداوند در قرآن می فرماید:
و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم. و هم چنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر یک را بر جهانیان برتری دادیم.
در باره وجه ترتیب اسامی که در آیات فوق بیان شده، محمد عبده و فخر رازی در تفسیرشان احتمالاتی را بیان کرده اند که علامه طباطبایی ضمن نقل آن به نقد آن پرداخته و دیدگاه خودش را چنین بیان داشته است.
پس اگر هم بخواهیم سر و صورتی به این توجیه بدهیم باید بگوییم:
دسته اول که شش نفرند، انبیایی هستند که از جهت داشتن ملک و ریاست توأم با رسالت مشترکند.
دسته دوم که چهار نفرند، انبیایی هستند که در داشتن زهد و اعراض از زخارف دنیا مشترکند.
دسته سوم که آنان نیز چهار تن میباشند، انبیایی هستند که خصوصیت مشترکی نداشته و لیکن هر کدام امتحان بزرگی مخصوص به خود داشته اند و خداوند داناتر است.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در قرآن می فرماید:
و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم.
و هم چنین زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند.
و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر یک را بر جهانیان برتری دادیم[1].
حکمت خداوند و ترتیب اسامی پیامبران
بعد از آن که قرآن را به عنوان کتاب آسمانی و کتابی از سوی خداوند پذیرفتیم و همچنین خدا را با صفات پسندیده و از جمله حکمت شناختیم، اجمالاً به این نتیجه می رسیم که خداوند حکیم تمام کارها از جمله ترتیب اسامی این انبیا در این آیات را، بر اساس حکمت و تدبیر، تنظیم نموده است؛ زیرا شخص حکیم کار لغو و بیهوده و بی هدف انجام نمی دهد هر چند دیگران از درک و فهم کار او عاجز و ناتوان باشند.
علت بیان اسامی این پیامبران در سه گروه
همان طوری که ملاحظه می کنید خداوند این پیامبران را در سه مجموعه ای از معانی قرار داده است، اما باید دانست که در این سه آیه، از جهت زمان[2] و از جهت مقام و منزلت[3] رعایت ترتیب نشده است برای این که میبینیم انبیای بعد از اسماعیل را قبل از وی ذکر نموده و هم چنین عدهای از انبیا را بر نوح، موسی و عیسی که به نص قرآن کریم افضل از آنهایند مقدم داشته است[4].
در توجیه این ترتیب صاحب المنار گفته است:
این چهارده پیغمبر که در سه آیه مورد بحث ذکر شدهاند هر چند نفرشان به گروه هایی تقسیم می شوند که تحت یک جامع قرار دارند.
ترتیب از لحاظ مراتب بهره مندی دنیوی
گروه اول انبیایی هستند که خداوند به آنان علاوه بر نبوت و رسالت، ملک و سلطنت و حکم و سیادت هم داده؛ مانند: داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون. از این رو اول داود و سلیمان را که دو سلطان توانگر بودند و از نعمت الاهی برخوردار، ذکر نموده و بعد از آن دو پیغمبر، ایوب و یوسف را که یکی امیری توانگر و عظیم و نیکوکار و دیگری وزیری بزرگ و حاکمی مبسوط الید، برای این که این دو تن علاوه بر داشتن ملک و امارت در یک جهتی دیگر مشترکند، و آن این است که هر کدام به یک نحو دچار سختی شدند و صبر پیشه کردند و راحتی به ایشان روی آورد و شکر گذار بودند، اما موسی و هارون دو حاکمی بودند که پادشاهی نداشتند.
پس این شش تن انبیا هر دو نفر به یک مزیت ممتاز بودند، و اگر ابتداء داوود و سلیمان و سپس ایوب و یوسف و در مرتبه سوم موسی و هارون را ذکر کرد برای این بوده که از جهت تمتع و بهرهمندی از نعمت های مادی، دسته اول از دوم و دسته دوم از سوم برتری داشته اند.
ترتیب از لحاظ مراتب ایمان
ممکن است این ترتیب از لحاظ مراتب ایمان باشد، برای این که به حسب ظاهر، دسته اول در این باره از دسته دوم ضعیفتر بوده، چون دسته دوم- که همان ایوب و یوسف میباشند همان طوری که گفته شد ابتلائاتی داشتند و در مقابل آن گرفتاری ها صابر و شاکر بودند، هم چنان که موسی و هارون از این جهت از ایوب و یوسف برترند.
گروه دوم: زکریا و یحیی و عیسی و الیاس مشخصه اصلی این پیامبران از میان پیامبران دیگر این بود که در زهد و بی اعتنایی نسبت به دنیا و رویگردانی از لذت ها و زینت ها و مقام و سلطنت های آن نمونه بودند از این رو این پیامبران را به صالحین وصف نموده است اگرچه همه پیامبران صالح و نیکو هستند ولی این صفت به اینها شایسته تر است.
گروه سوم: انبیایی هستند که نه ملک و سلطنت قسم اول را داشتهاند و نه زهد انبیای قسم دوم را، و چون خصوصیتی در آنان نبوده اسمشان را در آخر ذکر کرده، و این دسته عبارتند از: اسماعیل، یسع، یونس و لوط. [5]
فخر رازی نیز در تفسیر خود توجیهی قریب به همین معانی را ذکر نموده[6]. ولی توجیه المنار تا اندازهای وجیهتر از توجیه فخر رازی است[7].
علامه طباطبایی در رد این دو تفسیر می فرماید:
اشکالی که به این دو توجیه وارد است این است که: این دو مفسر قسم سوم از انبیای مذکور را کسانی قرار دادهاند که هیچ امتیازی از سایرین ندارند، و این صحیح نیست، برای این که اسماعیل (ع) نیز در ابتلا دست کمی از ایوب و یوسف نداشت، او به مساله ذبح امتحان شد و به بهترین وجهی صبر نمود، تا آنجا که خود پروردگار صبر او را ستوده و امتحان او را امتحان سختی شمرده و فرموده است:" پس او (ابراهیم) را به پسری بردبار مژده دادیم. چون با پدر به جایی رسید که باید به کار بپردازند، گفت: ای پسرکم، در خواب دیدهام که تو را ذبح می کنم. بنگر که چه میاندیشی. گفت: ای پدر، به هر چه مأمور شدهای عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی یافت. تا آنجا که فرمود: این آزمایشی آشکارا بود. و او را به ذبحی بزرگ بازخریدیم. و نام نیک او را در نسل های بعد باقی گذاشتیم.[8] و این خود افتخاری است که خداوند تنها به اسماعیل داد، و امتحان بزرگی است که او را از سایرین ممتاز نمود، و برای زنده داشتن یاد اسماعیل و جانبازیش قربانی را در حج بر همه واجب فرمود. امتیاز روشن دیگر آن جناب، مساله همکاری با پدرش ابراهیم (ع) در ساختن خانه کعبه است، با این حال چطور این دو مفسر اسماعیل را جزو دسته سوم شمرده اند.
و هم چنین یونس نبی (ع) او نیز امتحانی مخصوص به خود داشت که در هیچ یک از انبیا سابقه نداشت، و آن این بود که ماهی دریا او را بلعیده و او در شکم ماهی در مناجات خود عرض میکرد:" لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ[9]".
و اما لوط- امتحان و ابتلاء او در راه خدا نیز در قرآن ذکر شده، ناملایماتی در ابتدای امر که با ابراهیم (ع) بود دیده و به حکم اجبار از وطن مألوف خود به اتفاق یاران و بستگان بیرون شده به سرزمین سدوم که مهد فحشاء و مرکز فساد بود مهاجرت نمود، و عمری ناظر گناهی بود که در هیچ جای دنیا سابقه نداشت، تا آن که عذاب الاهی همه آنان را از بین برد و در دیار سدوم خانه ای جز خانه لوط نماند حتی همسرش هم به آن عذاب درگذشت.
و اما یسع او گر چه در قرآن کریم شرح حالش ذکر نشده، ولی به طوری که از بعضی روایات استفاده می شود، وی وصی الیاس بوده و مانند مسیح (ع) مرده را زنده میکرده و کور مادر زاد و پیسی را شفا میداده. و با این حال مردم او را اطاعت نکرده و خداوند آنان را به قحطی سختی مبتلا کرده است.
پس اگر هم بخواهیم سر و صورتی به این توجیه بدهیم باید بگوییم:
دسته اول که شش نفرند، انبیایی هستند که از جهت داشتن ملک و ریاست توأم با رسالت مشترکند.
دسته دوم که چهار نفرند، انبیایی هستند که در داشتن زهد و اعراض از زخارف دنیا مشترکند.
دسته سوم که آنان نیز چهار تن می باشند، انبیایی هستند که خصوصیت مشترکی نداشته و لیکن هر کدام امتحان بزرگی مخصوص به خود داشته اند و خداوند داناتر است.
اشکال دیگری که به گفته صاحب المنار وارد است این است که وی موسی و هارون را بر ایوب و یوسف، و آن دو را بر داوود و سلیمان برتری داده بی اینکه دلیلی داشته باشد. و همچنین" صلاح" را به معنی زهد و احسان گرفته که این نیز دلیل قابل اعتمادی ندارد.[10].
صاحب تفسیر نمونه تفسیر مذکور صاحب المنار را در قسم اول و دوم می پذیرد؛ چون با نقل این که یکی از مفسرین گفته، قسم او ل و دوم را مطرح می کند ولی در قسم سوم می فرماید:
اسماعیل، الیسع و یونس و لوط این امتیاز را داشتند که دست به مهاجرت دامنه داری زدند و برای تحکیم آئین خدا برنامه هجرت را عملی ساختند و ذکر جمله "کلا فضلناه علی العالمین"[11] نیز می تواند اشاره به همین سیر آنها در جهان و در میان اقوام مختلف بوده باشد.[12]
پی نوشتها:
[1]أنعام، 84- 86.
[2] این امر نیاز به استدلال ندارد؛ به طور مثال تحقیقاً حضرت اسماعیل و حضرت موسی و ... از حیث زمان بر حضرت داود و حضرت سلیمان مقدم بودند.
[3] پیامبران اولو العزمی که در رتبه بعد قرار گرفتند از پیامبران غیر اولوالعزم برتری دارند؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، ج 7، ص 244، انتشارات مؤسسه اعلمی، بیروت، لبنان، چاپ 5، 1390ه.
[4] ترجمه المیزان، ج 7، ص 340.
[5]عبده، محمد، المنار، تحقیق محمد رشید رضا، ج 7، ص 587
[6] تفسیر فخر رازی ج 13 ص 65.
[7] ترجمه المیزان، ج 7، ص 342.
[8] صافات،101 - 108.
[9] الأنبیاء، 87، خداوندا! جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم.
[10] ترجمه المیزان، ج 7، ص 342.
[11]بنابر این که اشاره به این چهار نفر باشد نه به تمامی پیامبرانی که در این سه آیه گفته شده است.
[12]مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 5، ص 329 و 330 ناشر، دار الکتب الإسلامیة، چاپ تهران، سال 1374 ش، چاپ اول.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] اسامی پیامبرانی که در سوره انعام و آیات 83 و 84 و 85 و86 ذکر شده ترتیبشان بر چه اساسی است؟ آیا بر اساس تاریخ و یا فضیلت و یا مسئله دیگر؟
- [سایر] بر اساس آیه 158 سوره انعام؛ وضعیت توبه انسانها در دوران ظهور امام مهدی(عج) چگونه است؟ آیا راه توبه در آن زمان بسته است؟
- [سایر] معرفی اجمالی از سوره انعام ارایه نمایید.
- [سایر] اجل مسمی در آیه 6 سوره انعام یعنی چه؟
- [سایر] نام چند تن از پیامبران در قرآن آمده است و اسامی آن ها چیست؟
- [سایر] نام چند تن از پیامبران آسمانی در قرآن گفته شده و اسامی آنها چیست؟
- [سایر] تأثیر تعلیمات پیامبران بر تکامل تاریخ چگونه بوده است؟
- [سایر] طبق آیه 32 سوره انعام، زندگی عاقلانه در دنیا چگونه است؟
- [سایر] تفاوت «أرأیتم» با «أرأیتکم» در سوره انعام در چیست؟
- [سایر] اسامی سوره حمد و سرّ این نامگذاری چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر بر بدن کسی که جنب است آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل کند، باید آب را به گونهای به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد و اسامی مبارک پیامبران و امامان و حضرت زهرا علیهمالسلام به احتیاط واجب حکم اسم خدا را دارند.
- [آیت الله اردبیلی] پنج چیز بر جنب حرام است: اوّل: رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا و نیز بنابر احتیاط واجب، به اسامی مبارکه پیامبران و امامان علیهمالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام . دوم: رفتن در مسجدالحرام و مسجدالنبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، اگرچه از یک در داخل و بدون توقف از در دیگر خارج شود. سوم: توقف در مساجد دیگر، ولی اگر از یک در داخل و از در دیگر بدون توقف خارج شود، مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان علیهمالسلام نیز توقف نکند. چهارم: ورود به مسجد به قصد گذاشتن چیزی در آن و احتیاط واجب آن است که از گذاشتن چیزی در مسجد بدون وارد شدن به آن نیز اجتناب کند. پنجم: خواندن بعض یا تمام سورهای که سجده واجب دارد و آنها چهار سورهاند: 1 سوره (سجده) یعنی سوره سی و دوم قرآن (الم تنزیل)، 2 سوره (فصّلت) یعنی سوره چهل و یکم قرآن (حم سجده)، 3 سوره (نجم) یعنی سوره پنجاه و سوم قرآن (و النجم)، 4 سوره (علق) یعنی سوره نود و ششم قرآن (اقرء) و خواندن یک حرف از این چهار سوره نیز حرام است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] پنج چیز بر جنب حرام است: اوّل: رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا، و اسامی مبارکه پیامبران و امامان(علیهم السلام)، که بنابر احتیاط واجب حکم اسم خدا را دارد. دوّم: رفتن در مسجدالحرام و مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، اگرچه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. سوّم: توقف در مساجد دیگر، ولی اگر از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد. و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند، اگرچه اولی آن است که حکم مسجدالحرام و مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در حرم امامان(علیه السلام)رعایت نماید. چهارم: گذاشتن چیزی در مسجد. پنجم: خواندن سوره ای که سجده واجب دارد و آن چهار سوره است: 1 سوره سی و دوم قرآن (الم تنزیل). 2 سوره چهل و یکم (حم سجده). 3 سوره پنجاه و سوّم (والنّجم). 4 سوره نود و ششم (اقرء). و اگر یک حرف از این چهار سوره را هم بخواند حرام است
- [آیت الله نوری همدانی] پنج چیز بر جنب حرام است : اول : رساندن جائی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا و اسم پیامبران و امامان ( علیهم السلام ) بطوری که در وضو گفته شد . دوم : رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) اگر چه از یک در داخل ، و از در دیگری خارج شود . سوم : توقف در مساجد دیگر ، ولی اگر از یک در داخل و از در دیگری خارج شود ، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند . چهارم : گذاشتن چیزی در مسجد . پنجم : خواندن سوره ای که سجده واجب دارد و آن چهار سوره است : اول ، سورة سی و دوم قرآن ( الم تنزیل ) دوم ، سورة چهل و یکم ( حم سجده ) سوم ، سورة پنجاه و سوم ( و النجم ) چهارم ، سورة نود و ششم ( اقرء ) و اگر یک حرف ر ا به قصد یکی از این چهار سوره هم بخواند حرام است . چیزهائی که بر جنب مکروه است
- [آیت الله مظاهری] سه چیز بر جنب حرام است: اوّل: رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا و اسم پیغمبران و امامان و حضرت زهراعلیهم السلام. دوّم: گذاشتن چیزی یا توقف در مساجد و حرم ائمّه طاهرینعلیهم السلام، ولی اگر از یک در مسجد یا حرم داخل شود و از در دیگر خارج شود مانعی ندارد مگر مسجدالحرام و مسجد پیغمبراکرمصلی الله علیه وآله وسلم، ولی توقف در جاهایی که مربوط بهمسجد است ولی مسجد نیست و توقف در صحنها و رواقهای پیامبران و ائمه علیهم السلام و حرمهای امامزادهها مانعی ندارد. سوّم: خواندن هر یک از آیاتی که سجده واجب دارد و آن آیات در چهار سوره است: 1 - آیه پانزده، سورة سجده 2 - آیه سی و هفت، سورة فصّلت. 3 - آیه شصت و دو، سورة النّجم. 4 - آیه نوزده، سورة علق.
- [آیت الله مظاهری] اگر در جایی که باید نماز را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند یا در جایی که باید آهسته بخواند عمداً بلند بخواند نمازش باطل است ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسئله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه کرده لازم نیست مقداری را که خوانده دوباره بخواند.
- [آیت الله جوادی آملی] .انجام دادن نماز غُفیله بین نماز م غرب و عشاء ثواب دارد و سزاوار است از زوال سرخی طرف مغرب تأخیر نشود و کیفیت آن، این است که در رکعت اول پس از حمد، بهجای سوره این آیات خوانده شود: (وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ -- فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ )انبیاء/87 و 88 (و در رکعت دوم , پس از حمد، به جای سوره این آیه خوانده شود: (وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُهَا إِلا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا یَعْلَمُهَا وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یَابِسٍ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ )(انعام/59
- [آیت الله بهجت] اگر در جایی که باید نماز را بلند بخواند، عمداً آهسته بخواند، یا در جایی که باید آهسته بخواند، عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است؛ ولی اگر از روی فراموشی باشد، یا مسئله را نداند و احتمال خلاف هم ندهد و تردید در صحّت عملش نداشته باشد، بهطوریکه قصد قربت از او حاصل بشود، نمازش صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه کرده، بنابر اظهر لازم نیست مقداری را که خوانده دوباره بخواند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] پنج کار بر جنب حرام است: 1 مس خط قرآن یا اسم خدا و پیامبران و امامان بنابر احتیاط واجب، همانطور که در وضو گفته شد. 2 رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، هرچند از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. 3 توقف کردن در مساجد دیگر، اما اگر از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند. 4 داخل شدن در مسجد برای گذاشتن چیزی در آن. 5 خواندن یکی از آیات سجده، ولی خواندن غیر آیه سجده از سوره سجده مانعی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از نمازهای مستحبّی، نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده میشود و وقت فضیلت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب از بین برود و تا طلوع فجر هر وقت بخوانند اداست. و در رکعت اوّل بعد از حمد باید به جای سوره این آیه را بخوانند: (وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ).(1) و در رکعت دوّم بعد از حمد به جای سوره این آیه را بخوانند: (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ).(2) و در قنوت بگویند: (أَللَّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتی لا یَعْلَمُها إِلّا أَنْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَ کَذا)(3)، و به جای کذا و کذا حاجتهای خود را بگویند، و بعد بگویند: (أَللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتی وَ الْقادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیْتَها لی).(4)