شرح پرسش: پیرو مکتب جعفری و احکام را به استناد آموزه های صدرائی به کار می بندم، لذا هیچ مرجعی را به رسمیت نمی شناسم و خود را نیازمند تقلید ندیدم و اولین سؤالم این است در قرآن خداوند فرمود: لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ و الخ، چرا وقتی وارد فروعات دین که قابل آموزش و تحقیق است در مکتب شیعه الزام و اکراه تقلید پیش می آید؟ آیا این با دستور الاهی منافات ندارد؟ حال آن که در مورد مفتی ها که رعایت اصول اتحاد -که رکن اصلی اسلام است- را نمی کنند مولای متقیان در خطبه 18 نهج البلاغه فرموده که مورد مذمّت هستند، چرا باید اختلافات را از دستورات الاهی پذیرفت و از سخنان رهبری مولا تخطی کرد؟ چرا تقلید، نه تحقیق و آموزش؟ پاسخ اجمالی: اکثریت مردم افرادی هستند که این توان را ندارند تا با آموزش، تحقیق و جهد علمی یا بدون آن، به درجه ای از دانش برسند که بتوانند احکام الاهی و تکالیف شان را با استفاده از منابع اصلی (کتاب و سنت) به دست آورند؛ زیرا چنین امکانی وجود ندارد که همه مردم تکالیفشان را به نحو استدلالی یاد بگیرند نه چنین استعدادی در همه افراد وجود دارد نه چنین ذوقی هست و نه مصلحت اقتضا می کند؛ مثل این که بگوییم همه مردم باید نانوا یا پزشک شوند یا ... معلوم است که در چنین صورتی نظام اجتماعی بر هم می ریزد، بنابر این در چنین مواردی، چاره ای جز تقلید وجود ندارد و این قاعده در سایر شغل ها و تخصّص ها نیز جاری است و در حقیقت، این یک نوع تعامل و قرارداد نانوشته ای است که به طور طبیعی بین انسان ها وجود دارد و در واقع عنوان رجوع به متخصص را دارد. با توجه به این که هر روز مسائل جدیدی در تمام زمینه ها پیش می آید که طبعاً دانشمندان پیشین به آن نپرداختند؛ رجوع به فقیه متخصّص زنده در امور دینی ضروری به نظر می رسد، بر این اساس رجوع شما به مرحوم ملاصدرا در احکام دین توجیه عقلانی ندارد. با اندک تأملی روشن می شود که رجوع جاهل به عالم که همان تقلید است، پسندیده است و هیچ گونه تعارضی بین تقلید و آیه "لا اکراه فی الدّین" وجود ندارد؛ زیرا آیه شریفه در مورد اصل پذیرش اسلام است که بر اساس آموزه های دینی کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمی کنند، امّا اگر کسی آگاهانه دین اسلام (یا هر دین دیگری) را پذیرفت طبعاً باید به تمام مبانی و اصول و فروعش نیز پای بند باشد. امّا در مورد خطبه 18 نهج البلاغه، امام در این بخش از سخنانش به یک استدلال متین و محکم برای ابطال مسئله اجتهاد به رأی است و اما با یک تقسیم دقیق که بر پنج پایه قرار گرفته، نادرستی این طرز فکر را به روشن‌ترین بیان، تبیین می‌کند. و این ربطی به اجتهاد بر اساس مبانی و اصول ندارد. پاسخ تفصیلی: در حقیقت این پرسش از ابهاماتی سرچشمه می گیرد که باید به آن پرداخت و با بررسی و پاسخ به آن به نتیجه مطلوب رسید. آن پرسش ها عبارت اند از: 1. چه کسانی باید تقلید نمایند؟ 2. در چه مسائلی از آموزه های دینی باید تقلید نماییم؟ 3. از چه کسانی می توانیم تقلید نماییم؟ 4. تقلید مذموم چه نوع تقلیدی است؟ 5. آیا جمله "لا اکراه فی الدین ... " با اجبار تقلید منافات ندارد؟ 6. اگر تقلید صحیح است، پس چرا علی (ع) در خطبه 18 نهج البلاغه آن را مورد مذمّت قرار داد؟ اینک به همان ترتیب پرسش، به پاسخ آن می پردازیم: اول. در یک تقسیم بندی، مکلّفین به دو بخش تقسیم می شوند: الف. افرادی که با آموزش، تحقیق و کوشش علمی به درجه ای از دانش برسند که بتوانند احکام الاهی و تکالیف شان را با استفاده از منابع اصلی (کتاب و سنت) به دست آورند. ب. افرادی که با آموزش، تحقیق و کوشش علمی یا بدون آن، نتوانستند به درجه ای از دانش برسند که بتوانند احکام الاهی و تکالیف شان را با استفاده از منابع اصلی (کتاب و سنت) به دست آورند. بدیهی است بر اساس حکم عقل و بنای عقلا، گروه اول نمی توانند در اموری که خودشان علم دارند به دیگری رجوع نمایند. اما گروه دوم، با توجه به این که اکثریت مردم در این گروه قرار دارند ممکن نیست که همه مردم تکالیف شان را به نحو استدلالی یاد بگیرند؛ زیرا نه چنین استعدادی در همه افراد وجود دارد، نه چنین ذوقی هست و نه مصلحت اقتضا می کند؛ مثل این که بگوییم همه مردم باید نانوا یا پزشک شوند یا ... معلوم است که در چنین صورتی نظام زندگی مردم بر هم می ریزد. بنابراین با مرور بر آنچه گذشت چنین نتیحه می گیریم که در چنین مواردی، چاره ای جز تقلید وجود ندارد و این قاعده در سایر شغل ها و تخصّص ها نیز جاری است و در حقیقت، این یک نوع تعامل و قرارداد نانوشته ای است که به طور طبیعی بین انسان ها وجود دارد و از آن با عنوان رجوع غیر متخصص به متخصص تعبیر می شود. شما نیز با توجه به این که گفتید: من پیرو مکتب جعفری و احکام را به استناد آموزه های صدرائی به کار می بندم، در حقیقت فی الجمله تقلید را پذیرفته اید. دوم. علما و دانشمندان اسلامی آموزه های دینی را به دو دسته تقسیم می کنند: الف. مسائلی که از امور قلبی و مربوط به ایمان و اعتقاد است و در اصطلاح به آن اصول دین می گویند. ب. مسائلی که از امور جوارحی و مربوط به عمل است و در اصطلاح به آن فروع دین می گویند. دانشمندان اسلامی اتفاق دارند که در اصول دین باید خود شخص به یقین برسد و تقلید در آن کارآیی ندارد. اما در فروع دین نظیر سایر موارد در زندگی اجتماعی و فردی باید تقلید نمود. این که گفتید: من پیرو مکتب جعفری و احکام را به استناد آموزه های صدرائی به کار می بندم. اگر این تقلید در فروع دین باشد، همان تقلید از مراجع است که از آن فرار می کنید. در همین جا به پاسخ شماره سوم می پردازیم که آیا تقلید از مردگان جایز است یا خیر؟ با توجه به این که هر روز مسائل جدیدی در زمینه های گوناگونی پیش می آید که طبعاً دانشمندان پیشین به آن نپرداختند، رجوع به فقیه متخصّص زنده در امور دینی ضروری به نظر می رسد. بر این اساس، رجوع شما به مرحوم ملاصدرا و تقلید از ایشان در احکام دین توجیه عقلانی ندارد. [1] چهارم. بدون تردید در فروع دین نیز برخی از تقلیدها پسندیده نیست، و ملای رومی می گوید: خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد، اما باید دید این تقلید، چه نوع تقلیدی است که مورد مذمّت قرار می گیرد. برای دست یابی به پاسخی روشن لازم است انواع تقلید را بیان نموده، سپس نسبت به سره و ناسره بودن آن به داوری بنشینیم. چهار نوع تقلید وجود دارد که عبارت اند از: الف. تقلید عالم از عالم ب. تقلید جاهل از جاهل ج. تقلید عالم از جاهل د. تقلید جاهل از عالم با اندک تأملی روشن می شود که غیر از مورد چهارم بقیه موارد مقبول و پسندیده نیست؛ زیرا مورد اول ترجیح بلا مرجح است و عقلا نیز آن را تأیید نمی کنند، مگر این که مرجّحاتی داشته باشد که به آن علت به او رجوع کنند. دوم. این مورد لغو و بی ثمر است. سوم. این مورد علاوه بر لغو و بی ثمر بودن، از دیدگاه عقل و عقلا، زشت و قبیح نیز شمرده می شود، از این رو بر اساس برهان سبر و تقسیم، فقط مورد چهارم پسندیده بوده و ذم ّ شامل این قسم نخواهد بود. اما سؤال پنجم. در این بخش، به دو پاسخ حلّی و نقضی بسنده می کنیم. پاسخ حلی: هیچ گونه تعارضی بین این دو مورد وجود ندارد؛ زیرا آیه "لا اکراه فی الدّین" در مورد اصل پذیرش اسلام است که بر اساس آموزه های دینی کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمی کنند و اساسا چون اعتقاد به دینی امر قلبی است، نمی توان کسی را در امر قلبی اکراه کرد، امّا اگر کسی آگاهانه دین اسلام (یا هر دین دیگری) را پذیرفت طبعاً باید به مبانی و اصول و فروعش نیز پای بند باشد. برای روشن شدن این مبحث نمونه ای بیان می کنیم. شما تصور کنید هر کدام از ما نسبت به عضویت در نیروی نظامی هیچ گونه اجبار و اکراهی نداریم، طبعاً نسبت به برنامه های آن (نظیر صبح گاهی، مانور و ...) نیز الزامی نخواهیم داشت، امّا این تا زمانی است که عضو نشده باشیم، اما زمانی که با انتخاب و اختیار خودمان به عضویت آن نهاد در آمدیم، حتماً باید به برنامه ها و مقرّرات آن نیز پای بند باشیم، دیگر این جا عاقلانه نیست بگوییم ما نسبت به برنامه های شما تعهدی نداریم و ما آزاد هستیم؛ زیرا با پذیرش عضویت پای تعهدمان را نیز امضا نمودیم. پاسخ نقضی: آیا کسی که با اختیار خودش اسلام را پذیرفته می تواند بگوید: من روزه نمی گیرم؛ چون لا اکراه فی الدین. نماز نمی خوانم؛ چون لا اکراه فی الدین. در صورت استطاعت، به حج نمی روم؛ چون لا اکراه فی الدین. در صورت به حدّ نصاب رسیدن اموال، زکات نمی پردازم؛ چون لا اکراه فی الدین و ... . سؤال ششم. انتقاد علی (ع) از اختلاف آرای فقیهان در فتوا بر اساس آنچه گذشت، روشن شد تقلید امری است عقلایی و عقلی. از روایات نیز همین نکته فهمیده می شود. در این زمینه به دو روایتی که کار ما را در امر پذیرش تقلید تأیید می کنند اشاره می کنیم. الف. سلیم بن ابی حیه می گوید: محضر امام صادق (ع) بودم وقتی خواستم خداحافظی کنم و از خدمتش مرخص شوم عرض کردم نصیحتی فرمایید: فرمودند: برو پیش ابان بن تغلب او احادیث زیادی از من شنید هر چه او برایت نقل کرد از جانب من نقل کن. ب. در حدیثی امام باقر (ع) به ابان می فرماید: در مسجد بنشین و برای مردم فتوا بده. من دوست دارم در میان شیعیان ما، نظیر تو باشند. [2] سؤال ما از شما این است، ابان برای چه کسانی باید فتوا دهد، آیا در صورت فتوا دادن وظیفه مردم چیست؟ آیا باید بپذیرند؟ و آیا این غیر از تقلید است؟ آیا این، غیر از رجوع جاهل به عالم است که به آن تقلید می گویند. حال که بنا شد عده ای فتوا دهند، طبیعی است که فهم فقیه از منابع قرآنی روایی ملاک باشد و در این صورت اختلاف در فتوا یک امر بدیهی است. امّا در مورد خطبه 18 نهج البلاغه. با توجه به توضیحات ارائه شده مفهوم سخن علی (ع) نیز روشن می شود، امام در این بخش از سخنانش به یک استدلال متین و محکم برای ابطال مسئله اجتهاد به رأی و به تعبیر ساده‌تر قانون گذاری فقها بدون اینکه از اصول اجتهاد پیروی کنند، دست زده و با یک تقسیم دقیق که بر پنج پایه قرار گرفته، تمام راه های فرار را بر آنها می‌بندد، و نادرستی این طرز فکر را به روشن‌ترین بیان تبیین می‌کند. [3] به سخن دیگر، امام (ع) با بیان رسا و تحلیل دقیق و ظریفش مسئله تصویب و تمسّک به قیاس و استحسان و اجتهاد به رأی را به کلّی باطل می‌کند و راه فراری برای طرفداران آن باقی نمی‌گذارد؛ زیرا خدا دین کاملی نازل کرده و قرآن، جامع همه نیازهای انسان ها است و پیامبر کمترین کوتاهی در تبلیغ آن نکرده و هرگز خداوند اختلاف را برای امّت اسلامی نپذیرفته و همه جا آنها را دعوت به اتّحاد و وحدت کرده است. [4] پی نوشتها: [1]. علاوه بر این آیا ایشان کتابی در زمینه احکام عملی مکلفین دارند یا خیر؟ [2]. نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 315، حدیث 21452- 14، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه ق. [3]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام‌ امام ‌شرح‌ تازه ‌و جامعی ‌بر نهج‌البلاغه، ج 1، ص 624، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1375. [4]. همان، ج 1، ص 628. منبع: www.islamquest.net
آیا تقلید با "لا اکراه فی الدّین" منافات ندارد؟ چرا علی (ع) اختلاف در فتوا را مذمّت می کند؟
شرح پرسش:
پیرو مکتب جعفری و احکام را به استناد آموزه های صدرائی به کار می بندم، لذا هیچ مرجعی را به رسمیت نمی شناسم و خود را نیازمند تقلید ندیدم و اولین سؤالم این است در قرآن خداوند فرمود: لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ و الخ، چرا وقتی وارد فروعات دین که قابل آموزش و تحقیق است در مکتب شیعه الزام و اکراه تقلید پیش می آید؟ آیا این با دستور الاهی منافات ندارد؟ حال آن که در مورد مفتی ها که رعایت اصول اتحاد -که رکن اصلی اسلام است- را نمی کنند مولای متقیان در خطبه 18 نهج البلاغه فرموده که مورد مذمّت هستند، چرا باید اختلافات را از دستورات الاهی پذیرفت و از سخنان رهبری مولا تخطی کرد؟ چرا تقلید، نه تحقیق و آموزش؟
پاسخ اجمالی:
اکثریت مردم افرادی هستند که این توان را ندارند تا با آموزش، تحقیق و جهد علمی یا بدون آن، به درجه ای از دانش برسند که بتوانند احکام الاهی و تکالیف شان را با استفاده از منابع اصلی (کتاب و سنت) به دست آورند؛ زیرا چنین امکانی وجود ندارد که همه مردم تکالیفشان را به نحو استدلالی یاد بگیرند نه چنین استعدادی در همه افراد وجود دارد نه چنین ذوقی هست و نه مصلحت اقتضا می کند؛ مثل این که بگوییم همه مردم باید نانوا یا پزشک شوند یا ... معلوم است که در چنین صورتی نظام اجتماعی بر هم می ریزد، بنابر این در چنین مواردی، چاره ای جز تقلید وجود ندارد و این قاعده در سایر شغل ها و تخصّص ها نیز جاری است و در حقیقت، این یک نوع تعامل و قرارداد نانوشته ای است که به طور طبیعی بین انسان ها وجود دارد و در واقع عنوان رجوع به متخصص را دارد.
با توجه به این که هر روز مسائل جدیدی در تمام زمینه ها پیش می آید که طبعاً دانشمندان پیشین به آن نپرداختند؛ رجوع به فقیه متخصّص زنده در امور دینی ضروری به نظر می رسد، بر این اساس رجوع شما به مرحوم ملاصدرا در احکام دین توجیه عقلانی ندارد.
با اندک تأملی روشن می شود که رجوع جاهل به عالم که همان تقلید است، پسندیده است و هیچ گونه تعارضی بین تقلید و آیه "لا اکراه فی الدّین" وجود ندارد؛ زیرا آیه شریفه در مورد اصل پذیرش اسلام است که بر اساس آموزه های دینی کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمی کنند، امّا اگر کسی آگاهانه دین اسلام (یا هر دین دیگری) را پذیرفت طبعاً باید به تمام مبانی و اصول و فروعش نیز پای بند باشد.
امّا در مورد خطبه 18 نهج البلاغه، امام در این بخش از سخنانش به یک استدلال متین و محکم برای ابطال مسئله اجتهاد به رأی است و اما با یک تقسیم دقیق که بر پنج پایه قرار گرفته، نادرستی این طرز فکر را به روشنترین بیان، تبیین میکند. و این ربطی به اجتهاد بر اساس مبانی و اصول ندارد.
پاسخ تفصیلی:
در حقیقت این پرسش از ابهاماتی سرچشمه می گیرد که باید به آن پرداخت و با بررسی و پاسخ به آن به نتیجه مطلوب رسید. آن پرسش ها عبارت اند از:
1. چه کسانی باید تقلید نمایند؟
2. در چه مسائلی از آموزه های دینی باید تقلید نماییم؟
3. از چه کسانی می توانیم تقلید نماییم؟
4. تقلید مذموم چه نوع تقلیدی است؟
5. آیا جمله "لا اکراه فی الدین ... " با اجبار تقلید منافات ندارد؟
6. اگر تقلید صحیح است، پس چرا علی (ع) در خطبه 18 نهج البلاغه آن را مورد مذمّت قرار داد؟
اینک به همان ترتیب پرسش، به پاسخ آن می پردازیم:
اول. در یک تقسیم بندی، مکلّفین به دو بخش تقسیم می شوند: الف. افرادی که با آموزش، تحقیق و کوشش علمی به درجه ای از دانش برسند که بتوانند احکام الاهی و تکالیف شان را با استفاده از منابع اصلی (کتاب و سنت) به دست آورند. ب. افرادی که با آموزش، تحقیق و کوشش علمی یا بدون آن، نتوانستند به درجه ای از دانش برسند که بتوانند احکام الاهی و تکالیف شان را با استفاده از منابع اصلی (کتاب و سنت) به دست آورند.
بدیهی است بر اساس حکم عقل و بنای عقلا، گروه اول نمی توانند در اموری که خودشان علم دارند به دیگری رجوع نمایند.
اما گروه دوم، با توجه به این که اکثریت مردم در این گروه قرار دارند ممکن نیست که همه مردم تکالیف شان را به نحو استدلالی یاد بگیرند؛ زیرا نه چنین استعدادی در همه افراد وجود دارد، نه چنین ذوقی هست و نه مصلحت اقتضا می کند؛ مثل این که بگوییم همه مردم باید نانوا یا پزشک شوند یا ... معلوم است که در چنین صورتی نظام زندگی مردم بر هم می ریزد.
بنابراین با مرور بر آنچه گذشت چنین نتیحه می گیریم که در چنین مواردی، چاره ای جز تقلید وجود ندارد و این قاعده در سایر شغل ها و تخصّص ها نیز جاری است و در حقیقت، این یک نوع تعامل و قرارداد نانوشته ای است که به طور طبیعی بین انسان ها وجود دارد و از آن با عنوان رجوع غیر متخصص به متخصص تعبیر می شود.
شما نیز با توجه به این که گفتید: من پیرو مکتب جعفری و احکام را به استناد آموزه های صدرائی به کار می بندم، در حقیقت فی الجمله تقلید را پذیرفته اید.
دوم. علما و دانشمندان اسلامی آموزه های دینی را به دو دسته تقسیم می کنند:
الف. مسائلی که از امور قلبی و مربوط به ایمان و اعتقاد است و در اصطلاح به آن اصول دین می گویند.
ب. مسائلی که از امور جوارحی و مربوط به عمل است و در اصطلاح به آن فروع دین می گویند.
دانشمندان اسلامی اتفاق دارند که در اصول دین باید خود شخص به یقین برسد و تقلید در آن کارآیی ندارد.
اما در فروع دین نظیر سایر موارد در زندگی اجتماعی و فردی باید تقلید نمود.
این که گفتید: من پیرو مکتب جعفری و احکام را به استناد آموزه های صدرائی به کار می بندم. اگر این تقلید در فروع دین باشد، همان تقلید از مراجع است که از آن فرار می کنید.
در همین جا به پاسخ شماره سوم می پردازیم که آیا تقلید از مردگان جایز است یا خیر؟
با توجه به این که هر روز مسائل جدیدی در زمینه های گوناگونی پیش می آید که طبعاً دانشمندان پیشین به آن نپرداختند، رجوع به فقیه متخصّص زنده در امور دینی ضروری به نظر می رسد. بر این اساس، رجوع شما به مرحوم ملاصدرا و تقلید از ایشان در احکام دین توجیه عقلانی ندارد. [1]
چهارم. بدون تردید در فروع دین نیز برخی از تقلیدها پسندیده نیست، و ملای رومی می گوید:
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد،
اما باید دید این تقلید، چه نوع تقلیدی است که مورد مذمّت قرار می گیرد.
برای دست یابی به پاسخی روشن لازم است انواع تقلید را بیان نموده، سپس نسبت به سره و ناسره بودن آن به داوری بنشینیم.
چهار نوع تقلید وجود دارد که عبارت اند از:
الف. تقلید عالم از عالم
ب. تقلید جاهل از جاهل
ج. تقلید عالم از جاهل
د. تقلید جاهل از عالم
با اندک تأملی روشن می شود که غیر از مورد چهارم بقیه موارد مقبول و پسندیده نیست؛ زیرا مورد اول ترجیح بلا مرجح است و عقلا نیز آن را تأیید نمی کنند، مگر این که مرجّحاتی داشته باشد که به آن علت به او رجوع کنند.
دوم. این مورد لغو و بی ثمر است.
سوم. این مورد علاوه بر لغو و بی ثمر بودن، از دیدگاه عقل و عقلا، زشت و قبیح نیز شمرده می شود، از این رو بر اساس برهان سبر و تقسیم، فقط مورد چهارم پسندیده بوده و ذم ّ شامل این قسم نخواهد بود.
اما سؤال پنجم.
در این بخش، به دو پاسخ حلّی و نقضی بسنده می کنیم.
پاسخ حلی: هیچ گونه تعارضی بین این دو مورد وجود ندارد؛ زیرا آیه "لا اکراه فی الدّین" در مورد اصل پذیرش اسلام است که بر اساس آموزه های دینی کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمی کنند و اساسا چون اعتقاد به دینی امر قلبی است، نمی توان کسی را در امر قلبی اکراه کرد، امّا اگر کسی آگاهانه دین اسلام (یا هر دین دیگری) را پذیرفت طبعاً باید به مبانی و اصول و فروعش نیز پای بند باشد.
برای روشن شدن این مبحث نمونه ای بیان می کنیم.
شما تصور کنید هر کدام از ما نسبت به عضویت در نیروی نظامی هیچ گونه اجبار و اکراهی نداریم، طبعاً نسبت به برنامه های آن (نظیر صبح گاهی، مانور و ...) نیز الزامی نخواهیم داشت، امّا این تا زمانی است که عضو نشده باشیم، اما زمانی که با انتخاب و اختیار خودمان به عضویت آن نهاد در آمدیم، حتماً باید به برنامه ها و مقرّرات آن نیز پای بند باشیم، دیگر این جا عاقلانه نیست بگوییم ما نسبت به برنامه های شما تعهدی نداریم و ما آزاد هستیم؛ زیرا با پذیرش عضویت پای تعهدمان را نیز امضا نمودیم.
پاسخ نقضی:
آیا کسی که با اختیار خودش اسلام را پذیرفته می تواند بگوید: من روزه نمی گیرم؛ چون لا اکراه فی الدین. نماز نمی خوانم؛ چون لا اکراه فی الدین. در صورت استطاعت، به حج نمی روم؛ چون لا اکراه فی الدین. در صورت به حدّ نصاب رسیدن اموال، زکات نمی پردازم؛ چون لا اکراه فی الدین و ... .
سؤال ششم.
انتقاد علی (ع) از اختلاف آرای فقیهان در فتوا
بر اساس آنچه گذشت، روشن شد تقلید امری است عقلایی و عقلی. از روایات نیز همین نکته فهمیده می شود.
در این زمینه به دو روایتی که کار ما را در امر پذیرش تقلید تأیید می کنند اشاره می کنیم.
الف. سلیم بن ابی حیه می گوید: محضر امام صادق (ع) بودم وقتی خواستم خداحافظی کنم و از خدمتش مرخص شوم عرض کردم نصیحتی فرمایید: فرمودند: برو پیش ابان بن تغلب او احادیث زیادی از من شنید هر چه او برایت نقل کرد از جانب من نقل کن.
ب. در حدیثی امام باقر (ع) به ابان می فرماید: در مسجد بنشین و برای مردم فتوا بده. من دوست دارم در میان شیعیان ما، نظیر تو باشند. [2]
سؤال ما از شما این است، ابان برای چه کسانی باید فتوا دهد، آیا در صورت فتوا دادن وظیفه مردم چیست؟ آیا باید بپذیرند؟ و آیا این غیر از تقلید است؟ آیا این، غیر از رجوع جاهل به عالم است که به آن تقلید می گویند.
حال که بنا شد عده ای فتوا دهند، طبیعی است که فهم فقیه از منابع قرآنی روایی ملاک باشد و در این صورت اختلاف در فتوا یک امر بدیهی است.
امّا در مورد خطبه 18 نهج البلاغه. با توجه به توضیحات ارائه شده مفهوم سخن علی (ع) نیز روشن می شود، امام در این بخش از سخنانش به یک استدلال متین و محکم برای ابطال مسئله اجتهاد به رأی و به تعبیر سادهتر قانون گذاری فقها بدون اینکه از اصول اجتهاد پیروی کنند، دست زده و با یک تقسیم دقیق که بر پنج پایه قرار گرفته، تمام راه های فرار را بر آنها میبندد، و نادرستی این طرز فکر را به روشنترین بیان تبیین میکند. [3]
به سخن دیگر، امام (ع) با بیان رسا و تحلیل دقیق و ظریفش مسئله تصویب و تمسّک به قیاس و استحسان و اجتهاد به رأی را به کلّی باطل میکند و راه فراری برای طرفداران آن باقی نمیگذارد؛ زیرا خدا دین کاملی نازل کرده و قرآن، جامع همه نیازهای انسان ها است و پیامبر کمترین کوتاهی در تبلیغ آن نکرده و هرگز خداوند اختلاف را برای امّت اسلامی نپذیرفته و همه جا آنها را دعوت به اتّحاد و وحدت کرده است. [4]
پی نوشتها:
[1]. علاوه بر این آیا ایشان کتابی در زمینه احکام عملی مکلفین دارند یا خیر؟
[2]. نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 315، حدیث 21452- 14، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه ق.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهجالبلاغه، ج 1، ص 624، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1375.
[4]. همان، ج 1، ص 628.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا آیه شریفه لا اکراه فی الدین، با حکم اعدام برای مرتد منافات ندارد؟
- [سایر] مفهوم آیهی شریفه "لا اکراه فی الدّین قد تَبَیّن الرّشدُ مِن الغیِّ..." را با توجه به تفاسیر مختلف بیان نمایید.
- [سایر] منظور از آیه (لا اکراه فی الدین ) چیست ؟
- [سایر] مسئله وجوب اقامه نماز چگونه با مفاد آیه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» سازگار است؟
- [سایر] آیه «لا اکراه فی الدین» بر چه نوع آزادی دلالت دارد؟
- [سایر] مسئله وجوب اقامه نماز چگونه با مفاد آیه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» سازگار است؟
- [سایر] شبهه: با وجود آیه شریفه (لا اکراه فی الدین)، حکم ارتداد و اعدام معنا ندارد.
- [سایر] با سلام من پیرو مکتب جعفری و احکام را به استناد آموزه های صدرائی به کار می بندم، لذا هیچ مرجعی را به رسمیت نمی شناسم و خود را نیازمند تقلید ندیدم و اولین سؤالم این است در قرآن خداوند فرمود: لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ و الخ، چرا وقتی وارد فروعات دین که قابل آموزش و تحقیق است در مکتب شیعه الزام و اکراه تقلید پیش می آید؟ آیا این با دستور الاهی منافات ندارد؟ حال آن که در مورد مفتی ها که رعایت اصول اتحاد -که رکن اصلی اسلام است- را نمی کنند مولای متقیان در خطبه 18 نهج البلاغه فرموده که مورد مذمّت هستند، چرا باید اختلافات را از دستورات الاهی پذیرفت و از سخنان رهبری مولا تخطی کرد؟ چرا تقلید، نه تحقیق و آموزش؟
- [سایر] در حضور فردی سُنّی "یا علی" می گوییم، می پرسند چرا "یا خدا" نمی گویید، در صورتی که علی(ع) بنده خدا است. ریشه "یا علی" گفتن چیست؟
- [سایر] در حضور فردی سُنّی "یا علی" می گوییم، می پرسند چرا "یا خدا" نمی گویید، در صورتی که علی(ع) بنده خدا است. ریشه "یا علی" گفتن چیست؟
- [آیت الله سیستانی] نماز میّت پنج تکبیر دارد ، و اگر نماز گزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است : بعد از نیّت و گفتن تکبیر اول بگوید : (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اللّهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ) . و بعد از تکبیر دوم بگوید : (الّهُمَّ صَلّ عَلی مُحَمّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ) . بعد از تکبیر سوم بگوید : (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِناتِ) . و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید : (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا المَیِّتِ) و اگر زن است بگوید : (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المَیِّتَةِ) . و بعد تکبیر پنجم را بگوید . و بهتر است بعد از تکبیر اول بگوید : (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنْ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ ، اَرْسَلَهُ بِالحَقِّ بَشِیراً وَنَذِیراً بَیْنَ یَدَی السّاعَةِ ) . و بعد از تکبیر دوم بگوید : (اللّهُمَّ صَلِ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَبارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وآل مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ کَاَفْضَلِ ما صَلّیْتَ وَبارکْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلی إبْراهِیمَ وَآلِ إبْراهِیمَ إنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ، وَصَلّ عَلی جَمیعِ الأنْبِیاءِ والمُرْسَلِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّدّیقِینَ وَجَمِیعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحِینَ ) . وبعد از تکبیر سوم بگوید : (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِناتِ ، وَالمُسْلِمِینَ وَالمُسْلِماتِ ، الاَحْیاءِ مِنْهُمْ وَالاَمْواتِ ، تابِعْ بَیْنَنا وَبَیْنَهمْ بِالخَیْراتِ ، إنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَواتِ ، إنَّکَ عَلی کُلّ شَیءٍ قَدِیرٌ) . و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید : (اللّهُمَّ إنّ هذا عَبْدُکَ وَابَنُ عَبْدِکَ وَابْنُ اَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَاَنْتَ خَیْرُ مَنْزُو لٍ بِهِ ، اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَیْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا ، اللّهُمَّ إنّ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی اِحْسانِهِ وَاِنْ کانَ مُسِیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ ، اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فِی اَعْلی عِلّیّینَ وَاخْلفْ عَلی اَهْلِهِ فِی الغابِرِینَ ، وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ) . بعد تکبیر پنجم را بگوید . ولی اگر میّت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید : (اللّهُمَّ إنَّ هذِهِ اَمَتُکَ وَابَنَةُ عَبْدِکَ وَابْنَةُ اَمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَاَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ ، اللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَیْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا ، اللّهُمَّ إنّ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِی إحْسانِها وَاِنْ کانَتْ مُسِیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْ لَها ، اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِی اَعْلی عِلّیَینَ ، وَاخْلُفْ عَلی اَهْلِها فِی الغابِرِینَ ، وَارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ ) .
- [آیت الله اردبیلی] نماز میّت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است: بعد از نیّت و گفتن تکبیر اوّل بگوید: (اَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَأنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّهِ) و بعد از تکبیر دوم بگوید: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ) و بعد از تکبیر سوم بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ) و بعد از تکبیر چهارم، اگر میّت مرد است بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیِّتِ) و اگر زن است بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المَیِّتِ) و بعد تکبیر پنجم را بگوید. و بهتر است بعد از تکبیر اوّل بگوید: (اَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ أرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیرا وَنَذیرا بَیْنَ یَدَی السَّاعَةِ) و بعد از تکبیر دوم بگوید: (أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبارِکْ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْحَمْ مُحَمَّدا وَآلَ مُحَمَّدٍ کَأفْضَلِ ما صَلَّیْتَ وَبارَکْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلی إبْراهیمَ وَآلِ إبْراهیمَ إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَصَلِّ عَلی جَمیعِ الأنْبیاءِ وَالْمُرْسَلینَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدّیقینَ وَجَمیعِ عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ) و بعد از تکبیر سوم بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ الأحْیاءِ مِنْهُمْ وَالأمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ إنَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ) و بعد از تکبیر چهارم، اگر میّت مرد باشد بگوید: (اَللّهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ أمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَأنْتَ خَیْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَیْرا وَأنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا أللّهُمَّ إنْ کانَ مُحْسِنا فَزِدْ فی إحْسانِهِ وَإنْ کانَ مُسیئا فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ أللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فی أعْلی عِلّیّینَ واخْلُفْ عَلی أهْلِهِ فی الْغابِرینَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ) و بعد تکبیر پنجم را بگوید؛ ولی اگر میّت زن باشد، بعد از تکبیر چهارم بگوید: (اَللّهُمَّ إنَّ هذِهِ أمَتُکَ وَابْنَةُ عَبْدِکَ وَابْنَةُ أمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَأنْتَ خَیْرُ مَنْزولٍ بِهِ أللّهُمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلاّ خَیْرا وَأنْتَ أعْلَمُ بِها مِنّا أللّهُمَّ إنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فی إحْسانِها وَإنْ کانَتْ مُسیئَةً فَتَجَاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْ لَها أللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فی أعْلی عِلّیّینَ واخْلُفْ عَلی أهْلِها فی الْغابِرینَ وَارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ).
- [آیت الله شبیری زنجانی] نماز میت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است، بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلَّا اللَّهُ وأَنَّ محمَّداً رَسُولُ اللَّهِ) و بعد از تکبیر دوم بگوید: (أَللَّهُمَّ صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ) و بعد از تکبیر سوم بگوید: (أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمؤْمِنینَ و الْمُؤْمِناتِ) و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: (أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا المیِّتِ) و اگر زن است بگوید: (أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ المیِّتِ) و بعد تکبیر پنجم را بگوید. و بهتر است بعد از تکبیر اول، بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بالحَقِّ بشیراً ونَذیراً بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ). و بعد از تکبیر دوم، بگوید: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمّدٍ وبارِکْ عَلی مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمّدٍ، وارْحَمْ محمَّداً و آلَ محمَّد، کَأَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ وبارَکْتَ و رَحِمْتَ عَلی إبْرَاهیمَ و آلِ إبْراهیمَ، إِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، وصَلِّ عَلی جَمیعِ الْأنبیاءِ و الْمُرْسَلینَ، و الشُّهداءِ و الصِّدِّیقینَ، وجَمیعِ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالحین). و بعد از تکبیر سوم بگوید: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمؤْمنینَ و الْمُؤْمِناتِ و المُسْلِمِینَ و المُسْلِماتِ، الْأَحیاءِ مِنْهُمْ و الْأَمْواتِ، تَابِعِ اللّهُمَّ بَیْنَنَا وبَیْنَهُمْ بالخَیْراتِ، إنَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ، إنَّکَ علی کلِّ شیءٍ قَدیرٌ). و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: (اَللّهُمَّ إِنَّ هذا عَبْدُکَ وابْنُ عَبْدِکَ وابْنُ أَمَتِکَ، نَزَلَ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ به، اللّهمَّ إِنَّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلّا خَیْراً وأَنْتَ أَعْلَمُ به مِنَّا، اللّهُمَّ إن کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی إِحْسَانِهِ، وإِنْ کان مُسِیئاً فَتَجاوَزْ عنْهُ واغْفِرْ له، اللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فی أعْلی عِلِّیِّین، واخْلُفْ علی أهْلِهِ فی الغَابِریِنَ، وارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ) ولی اگر میت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید: (اَللّهُمَّ إِنَّ هذه أَمَتُکَ وابْنَةُ عَبْدِکَ وابْنَةُ أَمَتِکَ، نَزَلَتْ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ به، اللّهمَّ إِنَّا لا نَعْلَمُ مِنْها إلّا خَیْراً وأَنْتَ أَعْلَمُ بها مِنَّا، اللّهُمَّ إن کانَتْ مُحْسِنةً فَزِدْ فی إِحْسَانِها، وإِنْ کانت مُسِیئةً فَتَجاوَزْ عنْها واغْفِرْ لها، اللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فی أعْلی عِلِّیِّین، واخْلُفْ علی أهْلِها فی الغَابِریِنَ، وارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمینَ).
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.