پاسخ اجمالی: دو نوع حجاب فرا روی سالک الی الله قرار دارد؛ حجاب های ظلمانی و حجاب های نورانی؛ حجاب های ظلمانی همان شهوات و کشش های مادی است و صفات و عادت های ناپسند؛ ولی حجاب های نورانی فراتر از امور مادی بوده و مربوط به تجلیات نوری و آیات غیبی حق تعالی است که در عین حال مانع از شهود ذات او است. همچنان که گفته اند خداوند از شدت ظهور در حجاب است. و این نوع حجاب ها حجاب نورانی نامیده می شود. پاسخ تفصیلی: ترجمه روایت مورد پرسش: (پیامبر خدا (ص) از جبرئیل نقل می کند: همانا بین من و پروردگار هفتاد حجاب از نور است که اگر یکی از آنها را مشاهده کنم سوخته و نابود خواهم شد). [1] دو نکته مهم در این روایت نیاز به توضیح دارد: 1. خداوند دارای حجاب هایی از نور است. 2. پیامبر اسلام (ص) از این حجاب ها گذر نمود، حال آن که برای جبرئیل چنین امکانی وجود نداشت. همچنان که در روایت دیگری می فرماید: (فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی فَانْتَهَی إِلَی الْحُجُبِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ تَقَدَّمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ لِی أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَکَانَ وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ )؛ [2] چون پیامبر خدا به سدرة المنتهی نائل شد، پس به حجاب هایی رسید و آن گاه جبرئیل گفت ای رسول خدا پیش رو! سزاوار نیست که من بر این جا گذر کنم و اگر یک بند انگشت نزدیک تر شوم خواهم سوخت. در بیان مطلب می گوییم: دو نوع حجاب فرا روی سالک الی الله قرار دارد؛ حجاب های ظلمانی و حجاب های نورانی؛ حجاب های ظلمانی همان شهوات و کشش های مادی است و صفات و عادت های ناپسند، ولی حجاب های نورانی فراتر از امور مادی بوده و مربوط به تجلیات حق است که این تجلیات، در عین خدانمایی حجاب وصل او هم هستند، همچنان که در دعای عرفه امام حسین (ع) می خوانیم: (خدایا تردد من در آثار و مظاهری که وجه تو را نشان می دهد موجب دور شدن و دیر شدن زیارت تو گردیده. پس مرا به واسطه خدمتی که من را به تو می رساند با خود جمع کن). [3] بنابراین، حتی موجودات پاک و بی گناه همچون فرشتگان الاهی در عین این که فاقد حجاب های ظالمانی هستند، اما در حجاب های نورانی محدود شده اند؛ به عبارت دیگر، همان نور خدا است که حجاب خدا شده است. ولی خداوند در وجود انسان این استعداد را نهاده که بتواند تحمل ملاقات خدا را داشته باشد و نابود نشود و این استعداد را در وجود پیامبر اسلام (ص) به طور بالفعل به اثبات رسانده است. گفتنی است که حقیقت حجاب نوری مربوط به وجود خود سالک است؛ یعنی انسان بعد از گذشتن و فنا شدن از صفات و داشته های خود باید از ذات خود هم بگذرد و بعد از فنای از خود به مقام بقای بالله برسد. همچنان که حافظ می گوید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز [4] و این استعداد فقط به انسان داده شده؛ چرا که خلیفه خدا است و جز خلیفه خدا، خدا را ملاقات نمی کند. و علتش این است که غیر خدا را به حریم خدا راهی نیست؛ ولی خلیفه خدا غیر خدا نیست؛ چرا که از خود فانیست و خدا است که در او جانشین شده است. پس انسان هرچند همچون فرشتگان از حجب ظلمانی بیرون آمده باشد ولی تا از هستی خود عبور نکرده، محجوب از خدا خواهد بود (حجاب های نوری) و هرگاه همه هستی او نیست شد، وجود خدایی یافته و به لقای خدا خواهد رسید. و ملائکه از این استعداد برخوردار نیستند؛ یعنی در عین نداشتن حجب ظلمانی، حجب نوری که همان حد محدود وجود خود آنان است، مانع از این است که از خود فراتر روند. پی نوشتها: [1] (وَ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ قَالَ جَبْرَئِیلُ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ الرَّبِّ لَسَبْعِینَ حِجَاباً مِنْ نَارٍ أَوْ نُورٍ لَوْ رَأَیْتُ أَدْنَاهَا لَاحْتَرَقْتُ)، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 55، ص 44. موسسة الوفاء، بیروت، 1409ق. [2] ابن شهر آشوب، المناقب، ج 1، ص 178. موسسه انتشارات علامه، قم. [3] سید بن طاوس، الاقبال، ص 348، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1367 ش. [4] دیوان حافظ، ص 294، انجمن خوشنویسان ایران و انتشارات سروش، چاپ پنجم، 1374. منبع: www.islamquest.net
توضیح این روایت چیست؟: "قال جبرئیل: ان بینی و بین الرب سبعین حجابا من نور لو رأیت ادناها لاحترقت".
پاسخ اجمالی:
دو نوع حجاب فرا روی سالک الی الله قرار دارد؛ حجاب های ظلمانی و حجاب های نورانی؛ حجاب های ظلمانی همان شهوات و کشش های مادی است و صفات و عادت های ناپسند؛ ولی حجاب های نورانی فراتر از امور مادی بوده و مربوط به تجلیات نوری و آیات غیبی حق تعالی است که در عین حال مانع از شهود ذات او است. همچنان که گفته اند خداوند از شدت ظهور در حجاب است. و این نوع حجاب ها حجاب نورانی نامیده می شود.
پاسخ تفصیلی:
ترجمه روایت مورد پرسش: (پیامبر خدا (ص) از جبرئیل نقل می کند: همانا بین من و پروردگار هفتاد حجاب از نور است که اگر یکی از آنها را مشاهده کنم سوخته و نابود خواهم شد). [1]
دو نکته مهم در این روایت نیاز به توضیح دارد:
1. خداوند دارای حجاب هایی از نور است.
2. پیامبر اسلام (ص) از این حجاب ها گذر نمود، حال آن که برای جبرئیل چنین امکانی وجود نداشت.
همچنان که در روایت دیگری می فرماید: (فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی فَانْتَهَی إِلَی الْحُجُبِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ تَقَدَّمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ لِی أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَکَانَ وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ )؛ [2] چون پیامبر خدا به سدرة المنتهی نائل شد، پس به حجاب هایی رسید و آن گاه جبرئیل گفت ای رسول خدا پیش رو! سزاوار نیست که من بر این جا گذر کنم و اگر یک بند انگشت نزدیک تر شوم خواهم سوخت.
در بیان مطلب می گوییم:
دو نوع حجاب فرا روی سالک الی الله قرار دارد؛ حجاب های ظلمانی و حجاب های نورانی؛ حجاب های ظلمانی همان شهوات و کشش های مادی است و صفات و عادت های ناپسند، ولی حجاب های نورانی فراتر از امور مادی بوده و مربوط به تجلیات حق است که این تجلیات، در عین خدانمایی حجاب وصل او هم هستند، همچنان که در دعای عرفه امام حسین (ع) می خوانیم: (خدایا تردد من در آثار و مظاهری که وجه تو را نشان می دهد موجب دور شدن و دیر شدن زیارت تو گردیده. پس مرا به واسطه خدمتی که من را به تو می رساند با خود جمع کن). [3]
بنابراین، حتی موجودات پاک و بی گناه همچون فرشتگان الاهی در عین این که فاقد حجاب های ظالمانی هستند، اما در حجاب های نورانی محدود شده اند؛ به عبارت دیگر، همان نور خدا است که حجاب خدا شده است.
ولی خداوند در وجود انسان این استعداد را نهاده که بتواند تحمل ملاقات خدا را داشته باشد و نابود نشود و این استعداد را در وجود پیامبر اسلام (ص) به طور بالفعل به اثبات رسانده است.
گفتنی است که حقیقت حجاب نوری مربوط به وجود خود سالک است؛ یعنی انسان بعد از گذشتن و فنا شدن از صفات و داشته های خود باید از ذات خود هم بگذرد و بعد از فنای از خود به مقام بقای بالله برسد. همچنان که حافظ می گوید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز [4]
و این استعداد فقط به انسان داده شده؛ چرا که خلیفه خدا است و جز خلیفه خدا، خدا را ملاقات نمی کند. و علتش این است که غیر خدا را به حریم خدا راهی نیست؛ ولی خلیفه خدا غیر خدا نیست؛ چرا که از خود فانیست و خدا است که در او جانشین شده است. پس انسان هرچند همچون فرشتگان از حجب ظلمانی بیرون آمده باشد ولی تا از هستی خود عبور نکرده، محجوب از خدا خواهد بود (حجاب های نوری) و هرگاه همه هستی او نیست شد، وجود خدایی یافته و به لقای خدا خواهد رسید. و ملائکه از این استعداد برخوردار نیستند؛ یعنی در عین نداشتن حجب ظلمانی، حجب نوری که همان حد محدود وجود خود آنان است، مانع از این است که از خود فراتر روند.
پی نوشتها:
[1] (وَ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ قَالَ جَبْرَئِیلُ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ الرَّبِّ لَسَبْعِینَ حِجَاباً مِنْ نَارٍ أَوْ نُورٍ لَوْ رَأَیْتُ أَدْنَاهَا لَاحْتَرَقْتُ)، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 55، ص 44. موسسة الوفاء، بیروت، 1409ق.
[2] ابن شهر آشوب، المناقب، ج 1، ص 178. موسسه انتشارات علامه، قم.
[3] سید بن طاوس، الاقبال، ص 348، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1367 ش.
[4] دیوان حافظ، ص 294، انجمن خوشنویسان ایران و انتشارات سروش، چاپ پنجم، 1374.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] توضیح این روایت چیست؟: "قال جبرئیل: ان بینی و بین الرب سبعین حجابا من نور لو رأیت ادناها لاحترقت".
- [سایر] با سلام، لطفاً در مورد حدیث حقیقت امام علی(ع) به کمیل (أنّه کمیل کان من خواص علی(ع)، اردفه علی جَمَله فسأل عنه،قال: یا أمیرالمؤمنین(ع) ما الحقیقة؟ فقال(ع): مالک و الحقیقة؟ قال کمیل: أولستُ صاحب سرّک؟ قال(ع): بلی ولکن یرشّح علیک ما یطفح منّی قال کمیل: أو مثلک یخیّب سائلا؟ فقال(ع): الحقیقه کشف سبحات الجلال من غیراشارة. فقال: زدنی بیانا. قال(ع): محوالموهوم مع صحو المعلوم. فقال: زدنی بیانا. فقال(ع): هتک الستر لغلبة السّر. فقال: زدنی بیانا. قال(ع): نور یشرق من صبح الازل فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره. فقال: زدنی بیانا. قال (ع): اطف السراج فقد طلع الصبح) را ترجمه و توضیح دهید.
- [سایر] آیا حدیث زیر صحیح است و اگر صحیح هست چطور اهل سنت به آن عمل نمیکنند؟! (الموفق بن أحمد من أعیان علماء العامة بإسناده یرفعه إلی عبد الله بن العباس قال: قال رسول الله(ص): یا علی ما مثلک فی الناس إلا کمثل قل هو الله أحد فی القرآن من قرأها مرة فکأنما قرأ ثلث القرآن و من قرأها مرتین فکأنما قرأ ثلثی القرآن و من قرأها ثلاث مرات کمن قرأ القرآن، و کذا أنت یا علی من أحبک بقلبه فقد أحب ثلث الإیمان و من أحبک بقلبه و لسانه فقد أحب ثلثی الإیمان و من أحبک بقلبه و لسانه و یده فقد أحب الإیمان کله و الذی بعثنی بالحق نبیا لو أحبک أهل الأرض کما یحبک أهل السماء لما عذب الله أحدا منهم بالنار). لم نجده فی مناقب الموفق الخوارزمی، و الظاهر أن فی نقله عنه سهوا و الحدیث موجود فی: مناقب آل أبی طالب لابن شهرآشوب. و فی الفضائل لابن شاذان القمی. و ممن رواها من العامة القندوزی فی ینابیع المودة.
- [سایر] روایات و مطالبی در کتب شیعه موجود است که شیعیان اسماعیلی برای اثبات امامت اسماعیل از آنها استفاده می کنند. لطفا کیفیت رد و یا مفهوم واقعی این روایات را بفرمایید. بخصوص روایت اول که در کتب شیعه برای نشان دادن امامت امام حسن عسکری (ع) استفاده می شود. ایضاً منابعی تاریخی نیز وجود دارد که بر حیات اسماعیل پس از شهادت پدر تأکید دارند، این مطالب چگونه رد می شوند. 1. روی الکلینی والمفید والطوسی عن أبی هاشم داود بن القاسم الجعفری قال : کنت عند أبی الحسن العسکری وقت وفاة ابنه أبی جعفر وقد کان أشار إلیه ودل علیه، وانی لأفکر فی نفسی وأقول هذه قصة أبی إبراهیم وقصة إسماعیل، فاقبل إلی أبو الحسن وقال: نعم یا أبا هاشم بدا لله فی أبی جعفر وصیر مکانه أبا محمد کما بدا له فی إسماعیل بعدما دل علیه أبو عبدالله ونصبه، وهو کما حدثتک نفسک وأنکره المبطلون .. أبو محمد ابنی الخلف من بعدی عنده ما تحتاجون إلیه، ومعه آلة الإمامة والحمد لله !! 3. ذکر الولید بن صبیح أن أباه قد أوصی إلیه وقال : کان بینی وبین رجل یقال له : عبد الجلیل صداقة فی قدم، فقال لی : إن أبا عبدالله أوصی إلی إسماعیل فی حیاته قبل موته بثلاث سنین !! انظر البحار : (48 / 22 ). 5. منابعی که بر حیات اسماعیل تاکید دارند: الجوینی .تاریخ جهان .لندن 1937-1912 م3 ص146.رشید الدین .اسماعیلیان.ص10 .دی غویه مذکرات قرامطة البحرین .لیدن 1886 ص203 .مقالة کازانوفا فی JA .سلسلة 11. 19. 1922 ص126.ص135
- [سایر] سؤالی در خصوص صحت و سقم روایت زیر که در (بحار الانوار) آمده و درباره فتح شهر عمان توسط حضرت علی(ع) است، دارم؟ (جهت رفع شبهه): (المناقب لابن شهرآشوب فِی حَدِیثِ عَمَّارٍ لَمَّا أَرْسَلَ النَّبِیُّ ص عَلِیّاً إِلَی مَدِینَۀِ عُمَانَ فِی قِتَالِ الْجُلَنْدَی بْنِ کِرْکِرَ وَ جَرَی بَیْنَهُمَا حَرْبٌ عَظِیمٌ وَ ضَرْبٌ وَجِیعٌ دَعَا الْجُلَنْدَی بِغُلَامٍ یُقَالُ لَهُ الْکِنْدِیُّ وَ قَالَ لَهُ إِنْ أَنْتَ خَرَجْتَ إِلَی صَاحِبِ الْعِمَامَۀِ السَّوْدَاءِ وَ الْبَغْلَۀِ الشَّهْبَاءِ فَتَأْخُ ذُهُ أَسِیراً أَوْ تَطْرَحُهُ مُجَ دَّلًا عَفِیراً أُزَوِّجْکَ ابْنَتِیَ الَّتِی لَمْ أَنْعَمْ لِأَوْلَادِ الْمُلُوکِ بِزِوَاجِهَا فَرَکِبَ الْکِنْدِیُّ الْفِیلَ الْأَبْیَضَ وَ کَانَ مَعَ الْجُلَنْدَی ثَلَاثُونَ فِیلًا وَ حَمَلَ بِالْأَفِیلَۀِ وَ الْعَسْکَرِ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلَمَّا نَظَرَ الْإِمَامُ إِلَیْهِ نَزَلَ عَنْ بَغْلَتِهِ ثُمَّ کَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ فَأَشْرَقَتِ الْفَلَاةُ طُولًا وَ عَرْضاً ثُمَّ رَکِبَ وَ دَنَا مِنَ الْأَفِیلَۀِ وَ جَعَلَ یُکَلِّمُهَا بِکَلَامٍ لَا یَفْهَمُهُ الْآدَمِیُّونَ وَ إِذَا بِتِسْعَۀٍ وَ عِشْرِینَ فِیلًا قَدْ دَارَتْ رُءُوسُهَا وَ حَمَلَتْ عَلَی عَسْکَرِ الْمُشْرِکِینَ وَ جَعَلَتْ تَضْرِبُ فِیهِمْ یَمِیناً وَ شِمَالًا حَتَّی أَوْصَلَتْهُمْ إِلَی بَابِ عُمَانَ ثُمَّ رَجَعَتْ وَ هِیَ تَتَکَلَّمُ بِکَلَامٍ یَسْمَعُهُ النَّاسُ یَا عَلِیُ کُلُّنَا نَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ نُؤْمِنُ بِرَبِّ مُحَمَّدٍ إِلَّا هَذَا الْفِیلُ الْأَبْیَضُ فَإِنَّهُ لَا یَعْرِفُ مُحَمَّداً وَ لَا آلَ مُحَمَّدٍ فَزَعَقَ الْإِمَامُ زَعَقَتَهُ الْمَعْرُوفَۀَ عِنْدَ الْغَضَبِ الْمَشْهُورَةَ فَارْتَعَدَ الْفِیلُ وَ وَقَفَ فَ َ ض رَبَهُ الْإِمَامُ بِذِی الْفَقَارِ ضَ رْبَۀً رَمَی رَأْسَهُ عَنْ بَدَنِهِ فَوَقَعَ الْفِیلُ إِلَی الْأَرْضِ کَالْجَبَلِ الْعَظِیمِ وَ أَخَ ذَ الْکِنْدِیَّ مِنْ ظَهْرِهِ فَأَخْبَرَ جَبْرَئِیلُ النَّبِیَّ ص فَارْتَقَی عَلَی السُّورِ فَنَادَی أَبَا الْحَسَنِ هَبْهُ لِی فَهُوَ أَسِیرُکَ فَأَطْلَقَ عَلِیُّ ع سَبِیلَ الْکِنْدِیِّ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا حَمَلَکَ عَلَی إِطْلَاقِی قَالَ وَیْلَکَ مُدَّ نَظَرَکَ فَمَ دَّ عَیْنَیْهِ فَکَشَفَ اللَّهُ عَنْ بَ َ ص رِهِ فَنَظَرَ إِلَی النَّبِیِّ ص عَلَی سُورِ الْمَدِینَۀِ وَ صَ حَابَتِهِ فَقَالَ مَنْ هَذَا یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ سَیِّدُنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ کَمْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ یَا عَلِیُّ قَالَ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ رَبَّکُمْ رَبٌّ عَظِیمٌ وَ نَبِیَّکُمْ نَبِیٌّ کَرِیمٌ مُدَّ یَدَکَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَتَلَ عَلِیٌّ الْجُلَنْدَی وَ غَرَّقَ فِی الْبَحْرِ مِنْهُمْ خَلْقاً کَثِیراً وَ قَتَلَ مِنْهُمْ کَ ذَلِکَ وَ أَسْلَمَ الْبَاقُونَ وَ سَلَّمَ الْحِصْنَ إِلَی الْکِنْدِیِّ وَ زَوَّجَهُ بِابْنَۀِ الْجُلَنْدَی وَ أَقْعَدَ عِنْدَهُمْ . (قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِینَ یُعَلِّمُونَهُمُ الْفَرَائِضَ)).
- [سایر] راجع به واژۀ (اُفّ) در قرآن در ذیل آیه 23 سوره اسراء (فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً) آمده: (أَدْنَی الْعُقُوقِ أُفٍّ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیْئاً أَهْوَنَ مِنْهُ لَنَهَی عَنْه). امّا اینجا سؤالی پیش میآید، که چگونه میتوان بین این روایت و دو مورد دیگر استعمال اُفّ در قرآن جمع کرد؛ زیرا در جای دیگر حضرت ابراهیم(ع) پس از محاجّه با مشرکین زمان خود به آنها میفرمایند: (أُفِّ لَکمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أ فَلا تَعْقِلُونَ) (سوره انبیاء، آیه 67). اگر اُفّ را به معنای کمترین حدّ بیاعتنایی و سرزنش بگیریم با مقام و سیاق آیات تناسبی ندارد. بلکه مناسبتر این است که اُفّ به معنای نهایت برائت و ملامت باشد. همچنین در آیه دیگر در بیان کسی که با والدین خود بدرفتاری میکند میفرماید: (وَ الَّذی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفِّ لَکما أَ تَعِدانِنی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلی) (سوره احقاف، آیه 17). باز هم اینجا شاید مناسبتر این باشد که اُفّ به معنای توهین، سختگیری، تمسخر و سرزنش بزرگ باشد؛ زیرا این شخص در مقام اسائه ادب و بیاحترامی نسبت به والدین خود است. اگر میشود معنای این کلمه را به نحوی که با تمام این سه استعمال قرآنی تناسب داشته باشد توضیح دهید. آیا ممکن است که این کلمه بیش از یک معنا یا بیش از یک مورد استعمال داشته باشد؟
- [سایر] خداوند در چندین جا در قرآن کریم اصحاب را ستوده است، او تعالی می فرماید: ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنَا یُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. (الأعراف: 156 157). (و رحمتم همه چیز را فراگرفته؛ و آن را برای آنها که تقوا پیشه کنند، و زکات را بپردازند، و آنها که به آیات ما ایمان میآورند، مقرر خواهم داشت! همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر (امی) پیروی می کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند؛ آنها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز می دارد؛ اشیا پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند). و می فرماید: ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ * الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾. (آل عمران: 172 173). و می فرماید: ﴿وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾. (الأنفال: 62 63). و می فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾. (الأنفال: 64). و خداوند می فرماید: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾. (آل عمران: 110). و می فرماید: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْأِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً﴾. (الفتح: 29). (محمد –صلی الله علیه وآله وسلم- فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند (تا آنان را به بهشت وارد نماید)؛ نشانه (اطاعت) آنها (از خداوند) در صورتشان از اثر سجده (و عبادت) نمایان است مراد این است که اثر عبادت و صلاح و اخلاص برای خداوند متعال، بر چهره مؤمن آشکار می شود؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد، (یعنی: حق تعالی مسلمانان را بسیار نیرومند می گرداند تا مایه خشم و غیظ کافران گردند، ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی (که بهشت است) داده است. (البته این مثل، شامل صحابه رسول الله -صلی الله علیه وآله وسلم- و همه کسانی از افواج ایمان و لشکریان اسلام در گذار عصرها و نسلها می شود که نقش قدمشان را دنبال، و بر راه و روش ایشان رهرو باشند.)) و آیات زیاد دیگری هست که خداوند در آن اصحاب را میستاید. و شیعیان می گویند اصحاب در دوران حیات پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- مؤمن بوده اند، اما بعد از وفات او مرتد شده اند، عجیب است! چگونه همه اصحاب بعد از وفات پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- به اتفاق همه مرتد شدند؟! و چرا آنها باید از دین بر گردند و مرتدّ شوند؟! مگر آن که شما شیعیان بگویید که آنها با خلیفه کردن ابوبکر مرتد شدند، پس ما به شما می گوییم: چرا اصحاب به اتفاق همه با ابوبکر بیعت کردند؟ آیا از ابوبکر می ترسیدند؟ و آیا ابوبکر دارای قدرت بود و از آنها به زور بیعت گرفت؟ ابوبکر از قبیلة بنی تیم قریش بود که افراد این قبیله از افراد دیگر قبیله های قریش کمتر بودند و از میان قبایل قریش بنی هاشم و بنی عبدالدار و بنی مخزوم افرادشان بیشتر و مهم تر بودند. پس وقتی ابوبکر توانایی نداشت که به زور از اصحاب بیعت بگیرد، چرا اصحاب به خاطر او جهاد می کردند آیا این به خاطر ایمان و یاری کردن و پیشگام بودنش در اسلام نبود؟!