معنای تکبّر چیست؟ چه آثار و پیامدهایی دارد؟ برای برطرف کردن آن چه راه‌کارهایی وجود دارد؟
پاسخ اجمالی: تکبّر؛ یعنی این‌که آدمی خود را بالاتر از دیگران ببیند، و معتقد شود که بر آنها برتری دارد، و دیگری را کوچک شمارد. تکبر و خودبرتربینی؛ گاه انسان را در برابر خدا و پیامبران و فرستادگان الهی به تمرّد و سرکشی می‌کشاند و گاه او را در میان همنوعان و بندگان خدا به برتری‌جویی وا می‌دارد. مهم‌ترین اسباب کبر عبارت‌اند از: (علم)، (عمل نیک)، (نَسَب)، (زیبایی)، (قوّت و قدرت)، (مال) و (زیادی یاران، شاگردان و پیروان). نشانه‌های تکبر در چهره، در سخنان و در حرکات و اعمال، ظاهر می‌شود. ولی ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگری نیز می‌تواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: (هیچ انسانی تکبّر یا گردنکشی نکرد مگر به سبب پَستی و حقارتی که در نفس خویش احساس می‌کرد). تکبّر آثار و پیامدهای بسیار مخرّبی در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد. در کتاب‌های اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه (علمی) و راه (عملی). افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا می‌روند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند. سعی کنند کارهای متواضعان را انجام دهند تا فضیلت تواضع در اعماق وجود آنان ریشه بدواند. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر بگیرند. پاسخ تفصیلی: (تکبّر) در لغت؛ به معنای خودبرتر‌بینی و بزرگی فروختن به دیگران است.[1] در اصطلاح اخلاق؛ تکبّر بدین معنا است که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند، و معتقد شود که بر غیر، برتری و رجحان دارد، و دیگری را کوچک شمارد.[2] به دیگر سخن؛ اساس تکبّر این است که انسان از این‌که خود را برتر از دیگری ببیند احساس آرامش کند. بنابراین، تکبّر از سه عنصر تشکیل می‌شود: نخست این‌که برای خود مقامی قائل شود، دیگر این‌که برای دیگری نیز مقامی قائل شود و در مرحله سوم‌ مقام خود را برتر از آنها ببیند و احساس خوشحالی و آرامش کند.[3] از همین‌رو؛ تکبّر با عُجب تفاوت دارد، در عجب هیچ‌گونه مقایسه‌ای با دیگری نمی‌شود، بلکه انسان به خاطر علم یا ثروت یا قدرت و یا حتّی عبادت، خود را بزرگ می‌بیند، هر چند فرضاً کسی جز او در جهان نباشد، ولی در تکبّر حتماً خود را با دیگری مقایسه می‌کند و برتر از او می‌بیند.[4] (کبر و تکبّر)؛ گاه به آن حالت نفسانی که در بالا اشاره شد گفته می‌شود و گاه به عمل یا حرکتی که ناشی از آن است؛ مثلاً چنان می‌نشیند یا راه می‌رود و یا سخن می‌گوید که نشان می‌دهد خود را برتر از همه اطرافیانش می‌بیند، این اعمال و حرکات را نیز تکبّر می‌نامند.[5] نکوهش تکبّر در قرآن کریم می‌خوانیم: (به‌زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق ادّعای بزرگی می‌کنند، از [ایمان به] آیات خود، رویگردان خواهم ساخت!).[6] (خداوند متکبّران را دوست نمی‌دارد).[7] و (آنانی که بدون هیچ دلیلی با آیات الهی به مجادله بر می‌خیزند، در نتیجه نزد خدا و اهل ایمان سخت مورد غضب هستند و بدین گونه است که خداوند بر دل هر متکبّر جبّاری مُهر می‌زند).[8] پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: (هر کس به اندازه یک دانه خردل کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمی‌شود و کسی که به اندازه یک دانه خردل ایمان در دلش باشد وارد آتش نمی‌شود).[9] امام علی(ع) فرمود: (تکبّر، زشت‌ترین خوی است)؛[10] زیرا سبب خشم خدا و دشمنی خلق گردد و اصلاً نفعی بر آن مترتّب نشود.[11] موارد تکبّر تکبر و خودبرتربینی؛ گاه انسان را در برابر خدا و پیامبران و فرستادگان الهی به تمرّد و سرکشی می‌کشاند و گاه او را در میان همنوعان و بندگان خدا به برتری‌جویی وا می‌دارد:[12] الف. تکبّر در برابر خدا: که بدترین نوع تکبّر است و از نهایت جهل و نادانی سرچشمه می‌گیرد. منظور این است که، انسان ادّعای الوهیّت کند، و نه ‌تنها خود را بنده خدا نداند، بلکه سعی کند مردم را به بندگی خود دعوت نماید.[13] شکل دیگری از تکبّر در برابر خدا، تکبّر ابلیس و پیروان او است که از اطاعت خداوند سر باز می‌زنند و تشخیص خود را برتر می‌شمرند و به حکمت پروردگار خُرده می‌گیرند. ابلیس از روی تکبّر گفت: (من هرگز برای بشری که او را از گِلی خشک و برگرفته از لجنی متعفّن و تیره‌رنگ آفریدی، سجده نکنم!)،[14] و (من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گِل).[15] گاه حجاب ضخیم کبر و برتری‌جویی چنان جلو چشم عقل و هوش انسان را می‌گیرد که موجود ضعیفی، خود را آگاه‌تر از حکیم مطلق می‌پندارد. چنین انسانی در برابر آفریدگار جهان خیره‌سری نشان می‌دهد، و اوامرش را اطاعت نمی‌کند. ب. تکبر در برابر پیامبران و فرستادگان الهی: یعنی شخص خود را بالاتر از آن بداند که از ایشان اطاعت کند.[16] گروهی از مستکبران، از اطاعت پیامبران الهی سر باز می‌زدند و از روی کبر همچون فرعونیان می‌گفتند: (آیا ما به دو انسان که همانند خودمان هستند (یعنی موسی و برادرش هارون) ایمان بیاوریم؟)،[17] و گاه همانند قوم نوح به یکدیگر می‌گفتند: (و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید به یقین زیانکارید).[18] و گاه به بهانه‌جویی‌های کودکانه می‌پرداختند و از سر لجاجت می‌گفتند: (چرا فرشتگان بر ما نازل نمی‌شوند؟ چرا ما خدا را نمی‌بینیم؟ آنها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند!).[19] ج. تکبّر در برابر مردم: یعنی خود را بزرگ ببیند و مردم را کوچک شمارد. این گونه تکبّر از این جهت که به مخالفت با خدای سبحان منجر می‌شود از مهلکات بزرگ است؛ زیرا متکبّر وقتی حقّ را از کسی می‌شنود از قبول آن خودداری می‌کند و با انکار خود، نفرت و اکراه نشان می‌دهد، و نیز از این‌رو که عزّت و عظمت و برتری مختصّ ذات خداوند است، هر بنده‌ای که تکبّر نماید با صفتی از صفات خدا ستیزه کرده است.[20] این مورد از تکبّر، از سوی رهبران اسلام به صورت‌های گوناگون مورد نکوهش و پرهیز قرار گرفته است.[21] اسباب تکبّر اسباب و انگیزه‌های تکبّر به این باز می‌گردد که انسان در خود کمالی تصوّر کند و بر اثر حُبّ ذات، بیش از حدّ آن‌را بزرگ نماید و دیگران را در برابر خود کوچک بشمرد. اسباب مهم کبر در هفت چیز خلاصه می‌شود: (علم)، (عمل نیک)، (نَسَب)، (زیبایی)، (قوّت و قدرت)، (مال) و (زیادی یاران، شاگردان و پیروان).[22] در این‌جا به توضیح سه مورد بسنده می‌شود. ولی ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگری نیز می‌تواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: (هیچ انسانی تکبّر یا گردنکشی نکرد مگر به سبب پَستی و حقارتی که در نفس خویش احساس می‌کرد).[23] علم سبب کبر و خودبرتربینی گروهی از دانشمندان می‌گردد، همان‌گونه که در حدیث نبوی آمده است: (آفت علم، تکبّر است).[24] بعضی از افراد آن‌چنان کم‌ظرفیّت‌اند که وقتی چند بابی از علم را می‌خوانند خود را بزرگ و دیگران را کوچک می‌شمرند، بلکه با نظر تحقیر به دیگران می‌نگرند و از همه انتظار احترام و خدمت و تواضع و کُرنش دارند. در حالی‌که عالمان واقعی هر قدر بر علمشان افزوده می‌شود، خود را نادان‌تر می‌بینند؛ چرا که خود را در برابر اقیانوس عظیمی مشاهده می‌کنند که تنها قطراتی از آن‌را در اختیار دارند. آنها به خاطر همان مقدار علمی که به دست آورده‌اند مسئولیّت خود را سنگین‌تر می‌بینند و ترس آنها بیشتر می‌شود که گفته‌اند: (هرکس بر علمش افزوده شود، خوف و تواضع او زیاد می‌شود).[25] انجام اعمال نیک و عبادت موجب کبر و غرور برخی از نیکوکاران و عبادت‌کنندگان می‌شود؛ چرا که از این رهگذر، خود را برتر از دیگران می‌پندارند و انتظار دارند مردم به دیدار آنها بشتابند، در مجالس احترام خاصّی برای آنها قائل شوند و از نیکوکاری و زُهد و تقوای آنها سخن بگویند، گویی عبادت خود را منّتی بر دیگران می‌پندارند. خود را اهل نجات و سایر مردم را اهل هلاک می‌شمرند و این امور سبب می‌شود که امتیاز فوق‌العاده‌ای برای خود قائل گردند و به فخرفروشی بر دیگران به‌طور آشکار و پنهان بپردازند.[26] پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: (هنگامی که شنیدید کسی می‌گوید: مردم [به خاطر اعمالشان] هلاک شدند بدانید خود او هلاکتش از آنان شدیدتر است!).[27] این آفتی است که کمتر عابدی از آن در امان می‌ماند، هرگاه کسی به او بی‌احترامی کند یقین دارد که بی‌احترام کننده مبغوض درگاه الهی است و بعید می‌داند که خدا او را ببخشد، در حالی‌که اگر خودش به دیگری چنین آزاری را برساند این قدر اهمّیّت به آن نمی‌دهد و این نوعی جهل و نادانی است. احتمال نفوذ تکبّر در مسئولان و حاکمان بسیار است، به تعبیر زیبای امام علی(ع) (آفت ریاست، فخرفروشی است).[28] آن‌حضرت در کلام دیگری، فخر و تکبر را از بدترین حالات و صفات حاکمان و والیان دانسته، می‌فرماید: (در دیده مردم پارسا، زشت‌ترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشی شمارند ... و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم، و خواهان ستایش شنیدن ....).[29] انسان‌های شریف و با ظرفیت، هرگز فریفته پُست و مقام دنیوی نشده و به سبب آن مبتلا به آفت تکبر و خودبرتربینی نخواهند شد. به تعبیر امام علی(ع): (افراد با شرف؛ اگر به منزلتی هرچند بزرگ برسند از شادی تکبّر نمی‌ورزند؛ مانند کوهی که بر اثر بادها نمی‌جنبد، و افراد پَست با کمترین مقام از شدّت شادی به تکبر مبتلا می‌شوند؛ مانند گیاهی که گذر نسیمی او را به حرکت در می‌آورد).[30] این امور؛ اموری است که افراد به سبب همه یا بعضی از آنها ممکن است به دیگران فخرفروشی کنند و البتّه منحصر به اینها نیست، هر نقطه کمال و قوّت معنوی یا مادّی، صوری و یا حتّی خیالی و پنداری ممکن است سبب برتربینی و تکبر صاحبش شود. گفتنی است؛ مفهوم این سخن آن نیست که انسان برای پرهیز از تکبّر از اسباب کمال فاصله بگیرد و اموری مانند علم و انجام اعمال نیک را در خود بمیراند تا منشأ تکبّر او نشود، بلکه هدف این است که سبک و روش زندگی اجتماعی را بیاموزد و هر قدر بر علم و عبادت و قوّت و قدرت و ثروت او افزوده می‌شود، سعی کند متواضع‌تر گردد و بیندیشد که هیچ‌یک از اینها پایدار نیست و همه آنها در برابر قدرت پروردگار بسیار ناچیز است. مفاسد و پیامدهای تکبّر تکبّر، آثار و پیامدهای بسیار مخرّبی در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد، که به چند قسمت از آن در ذیل اشاره می‌شود: 1. آلودگی به شرک و کفر: آیا کفر ابلیس و انحراف او از مسیر توحید و حتّی اعتراض او بر حکمت پروردگار سرچشمه‌ای جز کبر داشت؟ آیا فراعنه و نمرودها و همچنین بسیاری از اقوام سرکش که از پذیرش دعوت انبیای‌ الهی سر باز زدند دلیلی جز تکبّر داشتند؟ تکبّر به انسان اجازه نمی‌دهد که در برابر حق تسلیم گردد، چرا که کبر حجاب سنگینی در برابر چشم انسان می‌افکند و او را از دیدن چهره زیبای حقّ محروم می‌کند، چنان‌که امام صادق(ع) فرمود: (کمترین درجه کفر و الحاد، تکبّر است).[31] 2. محروم شدن از علم و دانش: انسان وقتی به حقیقت علم و دانش می‌رسد که آن‌را در هر جا و نزد هرکس بیاموزد و همچون گوهر گمشده‌ای برباید، حال آن‌که اشخاص متکبّر به آسانی حاضر نمی‌شوند بهترین علوم و دانش‌ها و برترین و والاترین حکمت‌ها را از افراد هم‌ردیف و یا زیردست خود بپذیرند. امام کاظم(ع) فرمود: (زراعت، در زمین‌های نرم و هموار می‌روید و روی سنگ‌های سخت هرگز رویش ندارد، همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد، و قلب متکبّر جبّار هرگز آباد نمی‌گردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبّر را از ابزار جهل قرار داده است!).[32] 3. سرچشمه بسیاری از گناهان:‌ گاه در حالات افراد حسود، حریص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقّت می‌کنیم می‌بینیم سرچشمه همه این رذایل را در وجود آنها تکبّر تشکیل می‌دهد. آنها هیچ‌گاه مایل نیستند کسی را برتر از خود ببینند به همین دلیل هرگاه نعمت و موفّقیّتی نصیب دیگران شود، به آنها حسد می‌ورزند. آنها برای تحکیم پایه‌های برتری‌جویی خود حریص در جمع‌آوری مالند. و برای اظهار برتری بر دیگران به خود اجازه می‌دهند که سایرین را تحقیر کنند و با هتک و توهین، زبان خود را آلوده سازند و به این وسیله آتش درونی خود را فرو نشانند.[33] امام علی(ع) می‌فرماید: (حرص، تکبّر و حسد سبب می‌شود که انسان در انواع گناهان فرو رود).[34] و (تکبّر، رذایل اخلاقی را ظاهر می‌سازد).[35] 4. مایه تنفّر و پراکندگی مردم: از بلاهای مهمّی که بر سر متکبّران وارد می‌شود انزوای اجتماعی و پراکندگی مردم از اطراف آنها است، چراکه شَرَف هیچ انسانی اجازه نمی‌دهد تسلیم برتری‌جویی‌های افراد متکبّر شود، به همین دلیل نزدیک‌ترین دوستان و بستگان از آنها فاصله می‌گیرند و اگر به حکم الزام‌های اجتماعی مجبور باشند با آنان زندگی کنند، ولی در دل از آنان متنفّرند! امام علی(ع) می‌فرماید: (کسی که بر مردم تکبر و برتری‌جویی کند، [در دنیا و آخرت پیش مقرّبان الهی و خلائق[36]] ذلیل می‌شود).[37] (برای متکبّر، دوستی باقی نمی‌ماند!).[38] و (چیزی مانند تکبّر خشم مردم را برنمی‌انگیزد!).[39] درمان تکبّر در کتاب‌های اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه (علمی) و راه (عملی).[40] راه علمی: افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا می‌روند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بی‌مثال او ببینند. در حدیثی آمده است که لقمان حکیم به فرزندش گفت: (وای بر کسی که تکبّر می‌کند، چگونه خود را بزرگ می‌پندارد کسی که از خاک آفرید شده و به خاک برمی‌گردد؟ نمی‌داند به کجا می‌رود؟ به‌سوی بهشت تا رستگار باشد یا به‌سوی دوزخ تا گرفتار خسران آشکاری گردد!).[41] تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسی کنند، درباره سرنوشت فرعون‌ها و نمرودها و سرانجام کار هر یک مطالعه کنند. بیندیشند؛ انسانی که در آغاز، نطفه بی‌ارزشی بوده و در پایان مُردار گندیده‌ای می‌شود و چند روزی که در میان این دو زندگی می‌کند، چیزی نیست که به‌خاطر آن تکبر نماید. امام باقر(ع) می‌فرماید: (از متکبّر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بی‌ارزشی آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده‌ای خواهد بود و در این میان نمی‌داند به چه سرنوشتی گرفتار می‌شود و با او چه می‌کنند).[42] راه عملی: سعی کند کارهای متواضعان را انجام دهد تا فضیلت تواضع در اعماق وجود او ریشه بدواند؛ مانند این‌که: لباس ساده بپوشد، غذای ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدّم جوید. با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینی با افراد متکبّر بپرهیزد و امتیازی برای خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن به‌کار بندد. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر گرفت، ولی هدف این است که به مقام والای تواضع برسد و زندگی متواضعانه‌ای داشته باشد، و از کارهایی که نشانه تکبر و خودبرتربینی است دوری نماید. از سوی دیگر؛ از آنجا که تکبّر اسباب و عللی دارد که به آن اشاره شد؛ به تناسب برای از میان بردن هریک از آنها باید راه‌های تواضع آن‌را آموخت و عملی کرد؛ مانند این‌که؛ اگر سبب کبر و خودبرتربینی علم و دانش است؛ باید عالمان بیندیشند که قرآن مجید دانشمندان بی‌عمل را به خَرانی تشبیه کرده که باری از کتاب بر پُشت دارند[43] و نیز بیندیشند که به‌ همان نسبت که بر دیگران برتری علمی دارند مسئولیّتشان سنگین‌تر است، ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پیش از آن‌که از یک گناه عالم بگذرد.[44] نباید فراموش کنند که حساب آنها در قیامت از دیگران بسیار مشکل‌تر است. مسئولان و حاکمانی که دچار تکبّرند، برای راه مبارزه با این آفت خطرناک؛ عظمت و کبریایی خداوند را در نظر داشته باشند و بدانند که در محضر خدای تعالی، جایی برای بزرگی کردن بنده‌ای ناچیز و بی‌مقدار نیست؛ امام علی(ع) در نامه خود به مالک اشتر چنین می‌فرماید: (و اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست، و قدرتی را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن، سرکشی تو را می‌خواباند و تیزی تو را فرومی‌نشاند و خِرد رفته‌ات را به جای باز می‌گرداند).[45] توجه داشته باشند که حکومت و ریاست، عروسی است که با هیچ‌کس شبی به محبت به‌سر نبرد و همان‌طور که می‌آید، یک روز نیز می‌رود. با رسیدن به یک مقام دنیوی و گرفتن حکم ریاست و حکومت بر یک بخش یا شهر یا استان و کشور چیزی بر ارزش‌های فردی انسان افزوده نمی‌شود، بلکه فقط بار مسئولیت انسان سنگین‌تر می‌گردد. به تعبیر امام علی(ع): (کسی که به سبب رسیدن به یک مقام دنیوی، با دیگران برخوردی متکبرانه داشته باشد، حماقت و نادانی خود را آشکار کرده است).[46] پی نوشتها: [1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‌5، ص 129، دار الفکر، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ فرهنگ لغت عمید، واژه (تکبر). [2]. نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ‌1، ص 380، اعلمی، بیروت، چاپ چهارم، بی‌تا؛ فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی‌، المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 233، مؤسسه النشر الاسلامی‌، قم، چاپ چهارم، 1376ش؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث‌، ص 79، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، دفتر قم، چاپ بیستم، 1387ش. [3]. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن‌، ج ‌2، ص 43 – 44، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، 1377ش؛ ر.ک: المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 233. [4]. ر.ک: نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 287، هجرت، قم، چاپ ششم، 1378ش؛ اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 44؛ شرح چهل حدیث، ص 82؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa15322. [5]. جامع السعادات، ج ‌1، ص 380؛ اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 44. [6]. اعراف، 146. [7]. نحل، 23. [8]. غافر، 35. [9]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 241، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403ق. [10]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 113، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 188، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق. [11]. آقا جمال خوانساری، محمد، شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، ج ‌2، ص 379 – 380، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366ش. [12]. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 231 – 235؛ شبّر، سید عبد الله‌، الأخلاق، ص 172، مکتبة العزیزی، قم، 1374ش. [13]. اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 46. [14]. حجر، 33. [15]. اعراف، 12. [16]. جامع السعادات، ج ‌1، ص 385. [17]. مؤمنون، 47. [18]. مؤمنون، 34. [19]. فرقان، 21. [20]. جامع السعادات، ج ‌1، ص 386. [21]. ر.ک: islamquest.net/fa/archive/question/fa28919 ؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa28920. [22]. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 236 – 245. [23]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‌2، ص 312، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق. [24]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ‌10، ص 188، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق. [25]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‌70، ص 197، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ نسفی، عبد الله بن أحمد، مدارک التنزیل و حقائق التأویل(تفسیر النسفی)، ج 3، ص 86، دار الکلم الطیب، بیروت، چاپ اول، 1419ق. [26]. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 238 – 239؛ اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 48. [27]. بحار الأنوار، ج ‌70، ص 198؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، جامع الاصول فی أحادیث الرسول، ج 11، ص 741، مکتبة الحلوانی، مطبعة الملاح، مکتبة دار البیان، چاپ اول. [28]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 279. [29]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، خطبه 216، ص 335، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق. [30]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 371. [31]. الکافی، ج ‌2، ص 309. [32]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 396، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق. [33]. اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 58. [34]. نهج البلاغة، حکمت 371، ص 541. [35]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 36. [36]. سروی مازندرانی، محمد صالح، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، ج ‌11، ص 214، ‌المکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1382ق. [37]. الکافی، ج ‌8، ص 19؛ [38]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 557. [39]. همان، ص 685. [40]. ر.ک: المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 252؛ معراج السعادة، ص 292 – 293، اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 60 – 61. [41]. شیخ مفید، الإختصاص، ص 338، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق. [42]. الکافی، ج ‌2، ص 329. [43]. جمعه، 5: (مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً). [44]. الکافی، ج ‌1، ص 47. [45]. نهج البلاغة، نامه 53، ص 428. [46]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 633. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

معنای تکبّر چیست؟ چه آثار و پیامدهایی دارد؟ برای برطرف کردن آن چه راه‌کارهایی وجود دارد؟


پاسخ:

پاسخ اجمالی:
تکبّر؛ یعنی این‌که آدمی خود را بالاتر از دیگران ببیند، و معتقد شود که بر آنها برتری دارد، و دیگری را کوچک شمارد. تکبر و خودبرتربینی؛ گاه انسان را در برابر خدا و پیامبران و فرستادگان الهی به تمرّد و سرکشی می‌کشاند و گاه او را در میان همنوعان و بندگان خدا به برتری‌جویی وا می‌دارد.
مهم‌ترین اسباب کبر عبارت‌اند از: (علم)، (عمل نیک)، (نَسَب)، (زیبایی)، (قوّت و قدرت)، (مال) و (زیادی یاران، شاگردان و پیروان). نشانه‌های تکبر در چهره، در سخنان و در حرکات و اعمال، ظاهر می‌شود. ولی ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگری نیز می‌تواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: (هیچ انسانی تکبّر یا گردنکشی نکرد مگر به سبب پَستی و حقارتی که در نفس خویش احساس می‌کرد).
تکبّر آثار و پیامدهای بسیار مخرّبی در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد.
در کتاب‌های اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه (علمی) و راه (عملی). افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا می‌روند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند. سعی کنند کارهای متواضعان را انجام دهند تا فضیلت تواضع در اعماق وجود آنان ریشه بدواند. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر بگیرند.

پاسخ تفصیلی:
(تکبّر) در لغت؛ به معنای خودبرتر‌بینی و بزرگی فروختن به دیگران است.[1] در اصطلاح اخلاق؛ تکبّر بدین معنا است که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند، و معتقد شود که بر غیر، برتری و رجحان دارد، و دیگری را کوچک شمارد.[2] به دیگر سخن؛ اساس تکبّر این است که انسان از این‌که خود را برتر از دیگری ببیند احساس آرامش کند. بنابراین، تکبّر از سه عنصر تشکیل می‌شود: نخست این‌که برای خود مقامی قائل شود، دیگر این‌که برای دیگری نیز مقامی قائل شود و در مرحله سوم‌ مقام خود را برتر از آنها ببیند و احساس خوشحالی و آرامش کند.[3] از همین‌رو؛ تکبّر با عُجب تفاوت دارد، در عجب هیچ‌گونه مقایسه‌ای با دیگری نمی‌شود، بلکه انسان به خاطر علم یا ثروت یا قدرت و یا حتّی عبادت، خود را بزرگ می‌بیند، هر چند فرضاً کسی جز او در جهان نباشد، ولی در تکبّر حتماً خود را با دیگری مقایسه می‌کند و برتر از او می‌بیند.[4]
(کبر و تکبّر)؛ گاه به آن حالت نفسانی که در بالا اشاره شد گفته می‌شود و گاه به عمل یا حرکتی که ناشی از آن است؛ مثلاً چنان می‌نشیند یا راه می‌رود و یا سخن می‌گوید که نشان می‌دهد خود را برتر از همه اطرافیانش می‌بیند، این اعمال و حرکات را نیز تکبّر می‌نامند.[5]
نکوهش تکبّر
در قرآن کریم می‌خوانیم: (به‌زودی کسانی را که در روی زمین به ناحق ادّعای بزرگی می‌کنند، از [ایمان به] آیات خود، رویگردان خواهم ساخت!).[6] (خداوند متکبّران را دوست نمی‌دارد).[7] و (آنانی که بدون هیچ دلیلی با آیات الهی به مجادله بر می‌خیزند، در نتیجه نزد خدا و اهل ایمان سخت مورد غضب هستند و بدین گونه است که خداوند بر دل هر متکبّر جبّاری مُهر می‌زند).[8]
پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: (هر کس به اندازه یک دانه خردل کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمی‌شود و کسی که به اندازه یک دانه خردل ایمان در دلش باشد وارد آتش نمی‌شود).[9]
امام علی(ع) فرمود: (تکبّر، زشت‌ترین خوی است)؛[10] زیرا سبب خشم خدا و دشمنی خلق گردد و اصلاً نفعی بر آن مترتّب نشود.[11]
موارد تکبّر
تکبر و خودبرتربینی؛ گاه انسان را در برابر خدا و پیامبران و فرستادگان الهی به تمرّد و سرکشی می‌کشاند و گاه او را در میان همنوعان و بندگان خدا به برتری‌جویی وا می‌دارد:[12]
الف. تکبّر در برابر خدا: که بدترین نوع تکبّر است و از نهایت جهل و نادانی سرچشمه می‌گیرد. منظور این است که، انسان ادّعای الوهیّت کند، و نه ‌تنها خود را بنده خدا نداند، بلکه سعی کند مردم را به بندگی خود دعوت نماید.[13]
شکل دیگری از تکبّر در برابر خدا، تکبّر ابلیس و پیروان او است که از اطاعت خداوند سر باز می‌زنند و تشخیص خود را برتر می‌شمرند و به حکمت پروردگار خُرده می‌گیرند. ابلیس از روی تکبّر گفت: (من هرگز برای بشری که او را از گِلی خشک و برگرفته از لجنی متعفّن و تیره‌رنگ آفریدی، سجده نکنم!)،[14] و (من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گِل).[15] گاه حجاب ضخیم کبر و برتری‌جویی چنان جلو چشم عقل و هوش انسان را می‌گیرد که موجود ضعیفی، خود را آگاه‌تر از حکیم مطلق می‌پندارد. چنین انسانی در برابر آفریدگار جهان خیره‌سری نشان می‌دهد، و اوامرش را اطاعت نمی‌کند.
ب. تکبر در برابر پیامبران و فرستادگان الهی: یعنی شخص خود را بالاتر از آن بداند که از ایشان اطاعت کند.[16] گروهی از مستکبران، از اطاعت پیامبران الهی سر باز می‌زدند و از روی کبر همچون فرعونیان می‌گفتند: (آیا ما به دو انسان که همانند خودمان هستند (یعنی موسی و برادرش هارون) ایمان بیاوریم؟)،[17] و گاه همانند قوم نوح به یکدیگر می‌گفتند: (و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید به یقین زیانکارید).[18] و گاه به بهانه‌جویی‌های کودکانه می‌پرداختند و از سر لجاجت می‌گفتند: (چرا فرشتگان بر ما نازل نمی‌شوند؟ چرا ما خدا را نمی‌بینیم؟ آنها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند!).[19]
ج. تکبّر در برابر مردم: یعنی خود را بزرگ ببیند و مردم را کوچک شمارد. این گونه تکبّر از این جهت که به مخالفت با خدای سبحان منجر می‌شود از مهلکات بزرگ است؛ زیرا متکبّر وقتی حقّ را از کسی می‌شنود از قبول آن خودداری می‌کند و با انکار خود، نفرت و اکراه نشان می‌دهد، و نیز از این‌رو که عزّت و عظمت و برتری مختصّ ذات خداوند است، هر بنده‌ای که تکبّر نماید با صفتی از صفات خدا ستیزه کرده است.[20] این مورد از تکبّر، از سوی رهبران اسلام به صورت‌های گوناگون مورد نکوهش و پرهیز قرار گرفته است.[21]
اسباب تکبّر
اسباب و انگیزه‌های تکبّر به این باز می‌گردد که انسان در خود کمالی تصوّر کند و بر اثر حُبّ ذات، بیش از حدّ آن‌را بزرگ نماید و دیگران را در برابر خود کوچک بشمرد. اسباب مهم کبر در هفت چیز خلاصه می‌شود: (علم)، (عمل نیک)، (نَسَب)، (زیبایی)، (قوّت و قدرت)، (مال) و (زیادی یاران، شاگردان و پیروان).[22] در این‌جا به توضیح سه مورد بسنده می‌شود. ولی ظاهراً منحصر به این موارد نیست، بلکه امور دیگری نیز می‌تواند سبب تکبّر گردد؛ مانند احساس حقارت و کوچکی؛ امام صادق(ع) فرمود: (هیچ انسانی تکبّر یا گردنکشی نکرد مگر به سبب پَستی و حقارتی که در نفس خویش احساس می‌کرد).[23]
علم سبب کبر و خودبرتربینی گروهی از دانشمندان می‌گردد، همان‌گونه که در حدیث نبوی آمده است: (آفت علم، تکبّر است).[24] بعضی از افراد آن‌چنان کم‌ظرفیّت‌اند که وقتی چند بابی از علم را می‌خوانند خود را بزرگ و دیگران را کوچک می‌شمرند، بلکه با نظر تحقیر به دیگران می‌نگرند و از همه انتظار احترام و خدمت و تواضع و کُرنش دارند. در حالی‌که عالمان واقعی هر قدر بر علمشان افزوده می‌شود، خود را نادان‌تر می‌بینند؛ چرا که خود را در برابر اقیانوس عظیمی مشاهده می‌کنند که تنها قطراتی از آن‌را در اختیار دارند. آنها به خاطر همان مقدار علمی که به دست آورده‌اند مسئولیّت خود را سنگین‌تر می‌بینند و ترس آنها بیشتر می‌شود که گفته‌اند: (هرکس بر علمش افزوده شود، خوف و تواضع او زیاد می‌شود).[25]
انجام اعمال نیک و عبادت موجب کبر و غرور برخی از نیکوکاران و عبادت‌کنندگان می‌شود؛ چرا که از این رهگذر، خود را برتر از دیگران می‌پندارند و انتظار دارند مردم به دیدار آنها بشتابند، در مجالس احترام خاصّی برای آنها قائل شوند و از نیکوکاری و زُهد و تقوای آنها سخن بگویند، گویی عبادت خود را منّتی بر دیگران می‌پندارند. خود را اهل نجات و سایر مردم را اهل هلاک می‌شمرند و این امور سبب می‌شود که امتیاز فوق‌العاده‌ای برای خود قائل گردند و به فخرفروشی بر دیگران به‌طور آشکار و پنهان بپردازند.[26] پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: (هنگامی که شنیدید کسی می‌گوید: مردم [به خاطر اعمالشان] هلاک شدند بدانید خود او هلاکتش از آنان شدیدتر است!).[27] این آفتی است که کمتر عابدی از آن در امان می‌ماند، هرگاه کسی به او بی‌احترامی کند یقین دارد که بی‌احترام کننده مبغوض درگاه الهی است و بعید می‌داند که خدا او را ببخشد، در حالی‌که اگر خودش به دیگری چنین آزاری را برساند این قدر اهمّیّت به آن نمی‌دهد و این نوعی جهل و نادانی است.
احتمال نفوذ تکبّر در مسئولان و حاکمان بسیار است، به تعبیر زیبای امام علی(ع) (آفت ریاست، فخرفروشی است).[28] آن‌حضرت در کلام دیگری، فخر و تکبر را از بدترین حالات و صفات حاکمان و والیان دانسته، می‌فرماید: (در دیده مردم پارسا، زشت‌ترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشی شمارند ... و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم، و خواهان ستایش شنیدن ....).[29]
انسان‌های شریف و با ظرفیت، هرگز فریفته پُست و مقام دنیوی نشده و به سبب آن مبتلا به آفت تکبر و خودبرتربینی نخواهند شد. به تعبیر امام علی(ع): (افراد با شرف؛ اگر به منزلتی هرچند بزرگ برسند از شادی تکبّر نمی‌ورزند؛ مانند کوهی که بر اثر بادها نمی‌جنبد، و افراد پَست با کمترین مقام از شدّت شادی به تکبر مبتلا می‌شوند؛ مانند گیاهی که گذر نسیمی او را به حرکت در می‌آورد).[30]
این امور؛ اموری است که افراد به سبب همه یا بعضی از آنها ممکن است به دیگران فخرفروشی کنند و البتّه منحصر به اینها نیست، هر نقطه کمال و قوّت معنوی یا مادّی، صوری و یا حتّی خیالی و پنداری ممکن است سبب برتربینی و تکبر صاحبش شود.
گفتنی است؛ مفهوم این سخن آن نیست که انسان برای پرهیز از تکبّر از اسباب کمال فاصله بگیرد و اموری مانند علم و انجام اعمال نیک را در خود بمیراند تا منشأ تکبّر او نشود، بلکه هدف این است که سبک و روش زندگی اجتماعی را بیاموزد و هر قدر بر علم و عبادت و قوّت و قدرت و ثروت او افزوده می‌شود، سعی کند متواضع‌تر گردد و بیندیشد که هیچ‌یک از اینها پایدار نیست و همه آنها در برابر قدرت پروردگار بسیار ناچیز است.
مفاسد و پیامدهای تکبّر
تکبّر، آثار و پیامدهای بسیار مخرّبی در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانی دارد، که به چند قسمت از آن در ذیل اشاره می‌شود:
1. آلودگی به شرک و کفر: آیا کفر ابلیس و انحراف او از مسیر توحید و حتّی اعتراض او بر حکمت پروردگار سرچشمه‌ای جز کبر داشت؟ آیا فراعنه و نمرودها و همچنین بسیاری از اقوام سرکش که از پذیرش دعوت انبیای‌ الهی سر باز زدند دلیلی جز تکبّر داشتند؟ تکبّر به انسان اجازه نمی‌دهد که در برابر حق تسلیم گردد، چرا که کبر حجاب سنگینی در برابر چشم انسان می‌افکند و او را از دیدن چهره زیبای حقّ محروم می‌کند، چنان‌که امام صادق(ع) فرمود: (کمترین درجه کفر و الحاد، تکبّر است).[31]
2. محروم شدن از علم و دانش: انسان وقتی به حقیقت علم و دانش می‌رسد که آن‌را در هر جا و نزد هرکس بیاموزد و همچون گوهر گمشده‌ای برباید، حال آن‌که اشخاص متکبّر به آسانی حاضر نمی‌شوند بهترین علوم و دانش‌ها و برترین و والاترین حکمت‌ها را از افراد هم‌ردیف و یا زیردست خود بپذیرند. امام کاظم(ع) فرمود: (زراعت، در زمین‌های نرم و هموار می‌روید و روی سنگ‌های سخت هرگز رویش ندارد، همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد، و قلب متکبّر جبّار هرگز آباد نمی‌گردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبّر را از ابزار جهل قرار داده است!).[32]
3. سرچشمه بسیاری از گناهان:‌ گاه در حالات افراد حسود، حریص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقّت می‌کنیم می‌بینیم سرچشمه همه این رذایل را در وجود آنها تکبّر تشکیل می‌دهد. آنها هیچ‌گاه مایل نیستند کسی را برتر از خود ببینند به همین دلیل هرگاه نعمت و موفّقیّتی نصیب دیگران شود، به آنها حسد می‌ورزند. آنها برای تحکیم پایه‌های برتری‌جویی خود حریص در جمع‌آوری مالند. و برای اظهار برتری بر دیگران به خود اجازه می‌دهند که سایرین را تحقیر کنند و با هتک و توهین، زبان خود را آلوده سازند و به این وسیله آتش درونی خود را فرو نشانند.[33] امام علی(ع) می‌فرماید: (حرص، تکبّر و حسد سبب می‌شود که انسان در انواع گناهان فرو رود).[34] و (تکبّر، رذایل اخلاقی را ظاهر می‌سازد).[35]
4. مایه تنفّر و پراکندگی مردم: از بلاهای مهمّی که بر سر متکبّران وارد می‌شود انزوای اجتماعی و پراکندگی مردم از اطراف آنها است، چراکه شَرَف هیچ انسانی اجازه نمی‌دهد تسلیم برتری‌جویی‌های افراد متکبّر شود، به همین دلیل نزدیک‌ترین دوستان و بستگان از آنها فاصله می‌گیرند و اگر به حکم الزام‌های اجتماعی مجبور باشند با آنان زندگی کنند، ولی در دل از آنان متنفّرند! امام علی(ع) می‌فرماید: (کسی که بر مردم تکبر و برتری‌جویی کند، [در دنیا و آخرت پیش مقرّبان الهی و خلائق[36]] ذلیل می‌شود).[37] (برای متکبّر، دوستی باقی نمی‌ماند!).[38] و (چیزی مانند تکبّر خشم مردم را برنمی‌انگیزد!).[39]
درمان تکبّر
در کتاب‌های اخلاقی درباره درمان تکبّر، دو راه ارائه شده است: راه (علمی) و راه (عملی).[40]
راه علمی: افراد متکبّر درباره خود بیندیشند که کیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا می‌روند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟ و نیز درباره عظمت خداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بی‌مثال او ببینند. در حدیثی آمده است که لقمان حکیم به فرزندش گفت: (وای بر کسی که تکبّر می‌کند، چگونه خود را بزرگ می‌پندارد کسی که از خاک آفرید شده و به خاک برمی‌گردد؟ نمی‌داند به کجا می‌رود؟ به‌سوی بهشت تا رستگار باشد یا به‌سوی دوزخ تا گرفتار خسران آشکاری گردد!).[41]
تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسی کنند، درباره سرنوشت فرعون‌ها و نمرودها و سرانجام کار هر یک مطالعه کنند.
بیندیشند؛ انسانی که در آغاز، نطفه بی‌ارزشی بوده و در پایان مُردار گندیده‌ای می‌شود و چند روزی که در میان این دو زندگی می‌کند، چیزی نیست که به‌خاطر آن تکبر نماید. امام باقر(ع) می‌فرماید: (از متکبّر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بی‌ارزشی آفریده شده و در پایان کار مردار گندیده‌ای خواهد بود و در این میان نمی‌داند به چه سرنوشتی گرفتار می‌شود و با او چه می‌کنند).[42]
راه عملی: سعی کند کارهای متواضعان را انجام دهد تا فضیلت تواضع در اعماق وجود او ریشه بدواند؛ مانند این‌که: لباس ساده بپوشد، غذای ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدّم جوید. با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینی با افراد متکبّر بپرهیزد و امتیازی برای خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن به‌کار بندد. البتّه باید شرایط زمان و مکان و شخصیت اجتماعی را هم در نظر گرفت، ولی هدف این است که به مقام والای تواضع برسد و زندگی متواضعانه‌ای داشته باشد، و از کارهایی که نشانه تکبر و خودبرتربینی است دوری نماید.
از سوی دیگر؛ از آنجا که تکبّر اسباب و عللی دارد که به آن اشاره شد؛ به تناسب برای از میان بردن هریک از آنها باید راه‌های تواضع آن‌را آموخت و عملی کرد؛ مانند این‌که؛ اگر سبب کبر و خودبرتربینی علم و دانش است؛ باید عالمان بیندیشند که قرآن مجید دانشمندان بی‌عمل را به خَرانی تشبیه کرده که باری از کتاب بر پُشت دارند[43] و نیز بیندیشند که به‌ همان نسبت که بر دیگران برتری علمی دارند مسئولیّتشان سنگین‌تر است، ممکن است خداوند از هفتاد گناه جاهل بگذرد پیش از آن‌که از یک گناه عالم بگذرد.[44] نباید فراموش کنند که حساب آنها در قیامت از دیگران بسیار مشکل‌تر است.
مسئولان و حاکمانی که دچار تکبّرند، برای راه مبارزه با این آفت خطرناک؛ عظمت و کبریایی خداوند را در نظر داشته باشند و بدانند که در محضر خدای تعالی، جایی برای بزرگی کردن بنده‌ای ناچیز و بی‌مقدار نیست؛ امام علی(ع) در نامه خود به مالک اشتر چنین می‌فرماید: (و اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست، و قدرتی را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن، سرکشی تو را می‌خواباند و تیزی تو را فرومی‌نشاند و خِرد رفته‌ات را به جای باز می‌گرداند).[45]
توجه داشته باشند که حکومت و ریاست، عروسی است که با هیچ‌کس شبی به محبت به‌سر نبرد و همان‌طور که می‌آید، یک روز نیز می‌رود. با رسیدن به یک مقام دنیوی و گرفتن حکم ریاست و حکومت بر یک بخش یا شهر یا استان و کشور چیزی بر ارزش‌های فردی انسان افزوده نمی‌شود، بلکه فقط بار مسئولیت انسان سنگین‌تر می‌گردد. به تعبیر امام علی(ع): (کسی که به سبب رسیدن به یک مقام دنیوی، با دیگران برخوردی متکبرانه داشته باشد، حماقت و نادانی خود را آشکار کرده است).[46]

پی نوشتها:
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‌5، ص 129، دار الفکر، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ فرهنگ لغت عمید، واژه (تکبر).
[2]. نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ‌1، ص 380، اعلمی، بیروت، چاپ چهارم، بی‌تا؛ فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی‌، المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 233، مؤسسه النشر الاسلامی‌، قم، چاپ چهارم، 1376ش؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث‌، ص 79، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، دفتر قم، چاپ بیستم، 1387ش.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن‌، ج ‌2، ص 43 – 44، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، 1377ش؛ ر.ک: المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 233.
[4]. ر.ک: نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 287، هجرت، قم، چاپ ششم، 1378ش؛ اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 44؛ شرح چهل حدیث، ص 82؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa15322.
[5]. جامع السعادات، ج ‌1، ص 380؛ اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 44.
[6]. اعراف، 146.
[7]. نحل، 23.
[8]. غافر، 35.
[9]. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 241، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403ق.
[10]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 113، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1376ش؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 188، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.
[11]. آقا جمال خوانساری، محمد، شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، ج ‌2، ص 379 – 380، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366ش.
[12]. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 231 – 235؛ شبّر، سید عبد الله‌، الأخلاق، ص 172، مکتبة العزیزی، قم، 1374ش.
[13]. اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 46.
[14]. حجر، 33.
[15]. اعراف، 12.
[16]. جامع السعادات، ج ‌1، ص 385.
[17]. مؤمنون، 47.
[18]. مؤمنون، 34.
[19]. فرقان، 21.
[20]. جامع السعادات، ج ‌1، ص 386.
[21]. ر.ک: islamquest.net/fa/archive/question/fa28919
؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa28920.
[22]. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 236 – 245.
[23]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‌2، ص 312، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[24]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ‌10، ص 188، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق.
[25]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‌70، ص 197، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ نسفی، عبد الله بن أحمد، مدارک التنزیل و حقائق التأویل(تفسیر النسفی)، ج 3، ص 86، دار الکلم الطیب، بیروت، چاپ اول، 1419ق.
[26]. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 238 – 239؛ اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 48.
[27]. بحار الأنوار، ج ‌70، ص 198؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، جامع الاصول فی أحادیث الرسول، ج 11، ص 741، مکتبة الحلوانی، مطبعة الملاح، مکتبة دار البیان، چاپ اول.
[28]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 279.
[29]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، خطبه 216، ص 335، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[30]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 371.
[31]. الکافی، ج ‌2، ص 309.
[32]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 396، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[33]. اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 58.
[34]. نهج البلاغة، حکمت 371، ص 541.
[35]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 36.
[36]. سروی مازندرانی، محمد صالح، شرح الکافی (الاصول و الروضة)، ج ‌11، ص 214، ‌المکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1382ق.
[37]. الکافی، ج ‌8، ص 19؛
[38]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 557.
[39]. همان، ص 685.
[40]. ر.ک: المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج ‌6، ص 252؛ معراج السعادة، ص 292 – 293، اخلاق در قرآن، ج ‌2، ص 60 – 61.
[41]. شیخ مفید، الإختصاص، ص 338، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[42]. الکافی، ج ‌2، ص 329.
[43]. جمعه، 5: (مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً).
[44]. الکافی، ج ‌1، ص 47.
[45]. نهج البلاغة، نامه 53، ص 428.
[46]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 633.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین