پاسخ اجمالی: دلایل برون دینی و درون دینی زیادی بر این نکته گواهی می دهند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم: 1. کافی نبودن عقل برای برطرف کردن نیاز همیشگی بشر به هدایت الف.بشر برای این خلق شده که با رسیدن به خدا به کمال برسد؛ پس باید به این سمت و سو هدایت شود. ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است. ج. این نیاز به گونه ای است که در طول زمان و تمام اعصار پا بر جاست. از آنجایی که دین و قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخ گوی نیازهای هدایتی بشر تا روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر (ص) نداشته باشد. 2. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن می کند آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان می کند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسانها را پاسخ گو است. این آیات اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسانها در همه زمانها می شوند. 3. جاودانه بودن دین اسلام آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌کنند؛ مانند: (تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلیَ‌ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا)؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌دهنده جهانیان باشد. بی‌تردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در تمام اعصار به تمام نیازهای انسان در زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق هدایت و سعادت، پاسخ دهد. پاسخ تفصیلی: دلایل برون دینی و درون دینی زیادی بر این نکته گواهی می دهند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم: 1. کافی نبودن عقل این دلیل را با این سؤال آغاز می کنیم که آیا تنها مردم زمان پیامبر نیاز به وحی داشته اند ؟ و اساساً سرّ نیاز بشر به وحی چیست؟ و آیا این نیاز به زمان خاصی اختصاص دارد یا عقل در تمام دوران نیازمند کمک وحی است؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت: الف. بشر برای این خلق شده که با رسیدن به خدا به کمال برسد؛ پس باید به این سمت هدایت شود. ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است. ج. این نیاز به گونه ای است که در طول زمان نیز پا بر جاست. از آنجایی که دین و قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخ گوی نیازهای هدایتی بشر تا روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر (ص) نداشته باشد. شاید مقدمه اول به جهت کثرت مباحثی که در سایت آمده است نیازی به توضیح نداشته باشد اما مقدمه دوم: اگر چه در دین اسلام تأمین برخی از نیازهای انسان به عقل و تجربه واگذار شده است بهگونهای که عقل در کنار قرآن و سنت[1] یکی از منابع شناخت دین است، اما دین در موارد خاصی، حامل معارفی است که عقل بدان راهی ندارد. قرآن چندین بار این نکته را تذکر داده است که رسول اکرم(ص) به شما چیزی آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمی‌توانستید آنها را بدانید و به آن علم پیدا کنید[2]، نه این که چیزی را به شما آموخت که شما نمی‌دانستید، ولی می‌شد از طریق ادراکات متعارف بدان دسترسی پیدا کنید. توضیح اینکه: 1. ادراک عقل منحصر در کلیات است و در غیر آن، از ابزار دیگری همچون حس استفاده می‌شود، و از آنجا که گاهی حس خطا می‌کند، در تحلیل ادراکات حسی و نتیجه‌گیری از آن، که کار عقل است، هم خطا صورت می‌گیرد. از این جهت گفته میشود با علم که بر مبنای حس است نمیتوان به معارف یقینی در همه مسائل دست یافت تا از دین بینیاز شد؟! امام علی(ع) میفرماید: دین وسیله‌ای برای دستیابی عقل به یقین است.[3] از این جهت، تقویت شناخت عقلی بشر، به واسطه بیان نقلی و ازاله شک و دودلی در یافتههای عقلی از جمله دلایل ضرورت وجود پیامبر و امام از سوی دانشمندان کلام دانسته شده است.[4] 2. عقل، راه رسیدن انسان به خدا و دین است[5] و در مباحث اعتقادی حرف اول از آنِ او است و اگر در موردی نظر قاطعی داد، حتی باید ظواهر نصوص را به نفعاش تغییر دهیم؛ یعنی اثبات مبدأ و معاد و اصل وحی و...، برعهده او است. لذا در این وادی تقلید جایی ندارد، اما باید توجه داشت که عقل در تمام معارف نمی‌تواند سخن بگوید و اظهار نظر کند؛ مثلا: الف. عقل می‌تواند ثابت کند خدایی هست و به صفاتش آگاهی پیدا کند، اما به کنه ذاتش راهی ندارد. لذا در احادیث متعددی، آدمی از تعقل در ذات الاهی نهی شده است.[6] دلیل آن، این است که عقل قادر به فهم ذات الاهی و کیفیت ذات خداوند نیست.[7] این در حالی است که مشاهده میکنیم قرآن انسان را به تعقل در قرآن[8]، آیات تکوینی و پدیده‌ها و نظم جهان[9]، احکام اخلاقی[10] و سرگذشت پیشینیان[11] دعوت کرده است؛ زیرا نتیجه تفکر در این امور، شناخت‌خدا، درک احکام اخلاقی و عبرت گرفتن از پیشینیان است. بر این اساس باید گفت: عقل در هر مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را ندارد و در واقع جهت‌دهی و راهنمایی عقل به مسیری که به نتیجه خواهد رسید، بر عهده دین است؛ زیرا خداوند خالق عقل است و بهتر از هر کس می‌داند که عقل در چه مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را دارد و در چه مسیرهایی از دست‌یابی به نتیجه ناتوان است. ب. عقل می‌تواند ثابت کند معادی وجود دارد و در نهایت ثابت کند که این معاد جسمانی است، ولی نمی‌تواند خصوصیات معاد جسمانی و اتفاقاتی را که در روز قیامت می‌افتد تبیین کند.[12] 3. عقل پس از اثبات خدا از طریق استدلال از آیات آفاقی و انفسی، خوبی و لزوم تسلیم در برابر خداوند و ایمان به خدا را به انسان گوشزد می‌کند. عقل وسیله فهم اخلاق است و می‌تواند ‌خوب و بد اعمال را تشخیص دهد و آدمی را به انجام برخی امور و ترک برخی دیگر بخواند[13]، اما باید توجه داشت که دین در سه بخش برای انسان برنامه و حرف دارد و در تلاش است که به تصحیح سه نوع ارتباط بپردازد: الف. ارتباط انسان با خود، ب. ارتباط انسان با دیگران و غیر خود (طبیعت و جامعه)، ج. ارتباط انسان با خدا. ما بر این باوریم که علم و عقل به هیچ وجه قادر نیست در این سه قسمت جایگزین دین شود؛ زیرا دین اسلام هم به دنیا توجه می‌کند و هم به آخرت. اسلام به دنبال آبادانی دنیایی است که آخرتش را هم آباد کند، هم به دل توجه دارد و هم به عقل و برنامه‌های آن در سه بخش ذکر شده است و چنین چیزی از عهده اخلاق دنیایی و...خارج است. چگونه علم و عقل بشر می‌تواند برای بشری که تاکنون از او و ابعاد وجودیش شناخت کاملی پیدا نکرده است، برنامه‌ای جامع عرضه کند و سعادت او را تأمین نماید؟ بشر پیش از هر چیز به فلسفه[14]، مکتب و نظام[15] و در مرحله بعد به سازوکارهای مناسب[16] نیازمند است. اسلام، متکفل سه امر گفته شده است و طراحی سازوکارهای مناسب را به خود عقل و علم انسانها واگذار کرده و معتقد است که علم به تنهایی قادر نیست تبیینِ فلسفه، مکتب و نظام را بر عهده گیرد. علاوه اخلاقی که بر مبنای دنیا بنا شده است نمیتواند ضمانت اجرایی داشته باشد و جایگزین اخلاق دینی گردد و...؟ 3. در ساحت فروع و فقه هم عقل به عنوان یکی از منابع شمرده می‌شود؛ مثلاً تقلید که از فروعات فقهی است، ثمره مبارک تعقل است و...، البته باید توجه داشت که بر اساس دیدگاه ما عقل با شرایطی می‌تواند احکام شرعی را در زمینه‌ها و حوزه‌های خاصی استنباط نماید. عقل نه به نحو کلی راهی برای کشف احکام است و نه به طور کلی مورد انکار قرار می‌گیرد؛ یعنی امکانش مورد پذیرش است و وقوعش مشروط. امکان دستیابی به احکام شرعی به خصوص از راه عقل به خصوصیتی بر می‌گردد که در اعتبارات شرعی وجود دارد و ممکن است این خصوصیت ضرورتاً در اعتبارات دیگر نباشد. آن خصوصیت این است که احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند. ما این خصوصیت را در مسائل اعتقادی به عنوان یک اصل اثبات می‌کنیم و معنای آن این است که اگرچه حکم شرعی خود یک اعتبار است و مثل هر اعتبار دیگر، امری است که اعتبار کننده آن را ایجاد می‌کند، اما برخاسته از چیزی است که اعتباری نیست و واقعیت دارد. مصالح و مفاسد واقعی جزو امور تکوینی و حقایقاند. عقل از روزنه همین مصالح و مفاسد می‌تواند حکم شرعی را کشف کند[17]، اما استفاده از این راه مشروط است به رعایت معیارها و عدم اعتماد به یافتههای ظنی که از آن به قیاس تعبیر میشود؛ یعنی راه میانه‌ای که از یک سو، ما را از استفاده‌های لجام گسیخته از عقل و فکر و محاسبه‌های تخمینی و ذهنی منع می‌کند و از سوی دیگر، به ما اجازه می‌دهد که در آیات و روایات با یک معیارهایی دقت کنیم و احکام را از آنها استفاده نماییم و این همان راهی است که مکتب اهلبیت(ع) آن را به ما معرفی کرده است.[18] از آنچه گفته شد روشن شد؛ اولا: عقل در هر سه حوزه اعتقاد، اخلاق و فقه با محدودیت روبرو است. این محدودیتها را میتوان در امور زیر خلاصه کرد: الف. محدودیت عقل برای دستیابی به معارف یقینی؛ ب. عدم توان عقل در ورود به هر حوزه اعتقادی مثل ذات باریتعالی و جزئیات معاد؛ ج. عدم توان عقل برای ارائه برنامهای جامع که شامل سعادت دنیا و آخرت شود. به عبارت دیگر؛ عقل از ارائه فلسفه، مکتب و نظامِ همه جانبه و صحیح، ناتوان است و این کار تنها از دین برمیآید؛ د. محدودیت عقل در استنباط احکام شرعی (در مکتب اهلبیت(ع) استفاده از راه عقل مشروط است به رعایت معیارها).[19] مقدمه سوم: این محدودیت اختصاصی به زمان پیامبر(ص) نداشته و ندارد و عقل در مواردی که گفته شد در همه زمانها به وحی نیاز دارد این مطلب با دقت در آنچه در مقدمه دوم بیان شد و نگاه به دست آوردهای بشر و نسخه های بشری برای نجات و هدایت انسانها به وضوح قابل اثبات است. بحر پر کشتی است لیکن جمله را گرداب خوف بی سفینه نوح نتوان چشم معبر داشتن پس باید دین و وحی که برای رفع محدودیتها و تقویت، رشد و تکامل عقل، آمده است اختصاصی به زمان پیامبر نداشته باشد تا اسباب هدایت همه انسانها را فراهم سازد. به بیان دیگر؛ همه انسانها تا روز قیامت نیاز به هدایت دارند، حال اگر فرض کنیم دین اسلام و قرآن در بیان مسائل لازم کوتاهی کرده است و جوینده هدایت، پاسخ خود را در آن نمی‌یابد، بی‌تردید سردرگمی یا دست کم سرخوردگی پدید می‌آید و این کار از لطف خداوند دور است.[20] و از سویی دیگر، علم بشر محدود است، خصوصا این که کیفیت رابطه بین اعمال و رفتار این دنیا با جهان دیگر و ابدیت ‌به وسیله خود انسان، قابل شناخت نیست و سعادت واقعی انسان هم در واقع با همین اعمال تحقق پیدا می‌کند، لذا به حکم حکمت الهی بر خداوند است که تمام احتیاجات هدایتی انسان را از طریق وحی در اختیار او قرار دهد، در غیر این صورت نقص غرض نموده است‌).[21] 2. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن می کند: آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان می کند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسانها را پاسخ گو است. این آیات که در زیر به آنها اشاره می گردد، اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسانها در همه زمانها می شوند: 1. (ما فرطنا فی الکتاب من شی‌ء)[22]؛ ما در کتاب، بیان هیچ چیز را فروگذار نکردیم. 2. (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ)[23]؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتابی روشن ثبت است. 3. (أَ فَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً)[24]؛ پس داوری جز خدا جوییم، با این‌که اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟ 4. (ما کانَ حدیثا یُفتری و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیهِ و تفصیلَ کلِّ شی‌ءٍ و هُدیً و رحمةً لقومٍ یُؤمنون)[25]؛ سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتاب‌هایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان می‌آورند، رهنمود و رحمت است. 5. (و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‌ء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین)[26]؛ و ما بر تو این قرآن را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمانان هدایت و رحمت و بشارت باشد. گفتنی است که اگر چه ظاهر این آیات تمام نیازهای بشر است اما اکثر مفسران بر این باورند که مراد از این آیات، جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت است. این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی می‌دانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید می‌زنند.[27] 3. جاودانه بودن دین اسلام آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمان‌های قرآن را جاودانه معرفی می‌کنند؛ مانند: (تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلیَ‌ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا)[28]؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌دهنده جهانیان باشد. بی‌تردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در تمام به تمام نیازهای انسان در زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق هدایت و سعادت، پاسخ دهد.[29] پی نوشتها: [1]. سنت یعنی قول، فعل و تقریر معصومان‌ که در واقع قرآن را تفسیر میکند. اینکه در حدیث ثقلین کتاب خداوند عزّوجلّ در کنار عترت مطرح می شود به این معنا است که قرآن نیاز به یک تفسیر معیار و به اصطلاح استاندارد دارد. آن تفسیر معیار در مکتب تفسیری اهل بیت‌ تجلی میکند. [2]. (علمکم مالم تکونوا تعلمون)؛ بقره،150و236.ب [3]. کلینی، محمد بن یعقوب‌، الکافی، ج 2، ص 49. [4]. علامه حلی در توضیح کلام خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: (و قد ذکر المصنف رحمه الله جملة من فوائد البعثة ( منها) أن یعتضد العقل بالنقل فیما یدل العقل علیه من الأحکام کوحدة الصانع و غیرها و أن یستفاد الحکم من البعثة فیما لا یدل العقل علیه کالشرائع و غیرها من مسائل الأصول ( و منها) إزالة الخوف الحاصل للمکلف عند تصرفاته‌...)؛ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص346. [5]. الکراجکی، محمد، کنزالفوائد، ج 1، ص56؛ دیلمی‌، حسن بن ابی الحسن، إرشادالقلوب الی الصواب، ص198؛ خوانساری، آقا جمال الدین، شرح بر غرر الحکم‌، ح6183؛ حرانی، حسن بن علی شعبه، تحف العقول، ص196. [6]. شیخ صدوق، التوحید، ص455-460؛ کلینی، محمد بن یعقوب‌، الکافی، ج1، ص92-94. [7]. شیخ صدوق، التوحید، ص51 و 54. [8]. انبیاء،10. [9]. نک: مؤمنون،80؛ حج،46؛ طه، 53و54؛ آل عمران،190 و 191. [10]. انعام،151. [11]. طه، 128. [12]. نک: هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسشها، ص58-46. [13]. گفتنی است عقل و اخلاق رابطه دو سویه و سیری تکاملی دارند. آدمی با عقل اندکی که دارد، خوبی برخی افعال و زشتی برخی افعال را درک می‌کند، پس از این ادراک، اگر به مقتضای عقل، عمل کند و افعال خوب را انجام دهد، افعال زشت را ترک کند، عقل او بیشتر می‌شود، و در نتیجه خوبی و بدی‌های بیشتری را درک می‌کند، باز اگر به مقتضای عقل عمل کند، دوباره افزون می‌شود و در نتیجه محدوده بیشتری از اعمال اخلاقی را درک می‌کند (تأثیر عقل بر اخلاق). بر عکس اگر آدمی به مقتضای عقل اندک خویش عمل نکند و مرتکب رذایل و گناهان شود، همان عقل اندک نیز تضعیف و در نهایت نابود می‌شود (تأثیر اخلاق بر عقل). نک: خوانساری، آقا جمال الدین، شرح بر غرر الحکم‌، ح 4760، 5901، 5543، 5752، 1356، 3956، 8426، 8904؛ الکراجکی، محمد، کنزالفوائد، ج1، ص199. [14]. مقصود از فلسفه عناصری است که نُمُود جهان‌بینی در یک حوزه خاص؛ مانند سیاست یا اقتصاد است، نسبتش با جهان‌بینی، همان نسبت جزئی به کلی، یا صغرا به کبرا است. از قبیل قضایای (هست) است و رنگ کلامی- فلسفی دارد؛ مانند بررسی سلطه تکوینی خداوند در حوزه مباحث سیاسی، یا مطالعه رازقیّت او در زمینه اقتصاد. [15]. از فلسفه عناصری از قبیل قضایای (باید) که جنبه اعتباری دارند، به دست میآیند. این عناصر به دو گروه تقسیم می‌شوند: الف. عناصر زیربنایی که یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه هستند و از آن به (مبانی) یاد می‌شود، یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص می‌نماید که به آن (اهداف) می‌گوییم. مجموعه این مبانی و اهداف، (مکتب) را تشکیل می‌دهند. ب. بر اساس مبانی موجود در یک زمینه، برای رسیدن به اهداف همان زمینه، مجموعه عناصری ارائه میشود که از آن به عنوان (نظام) یاد می‌شود. چهره قانونی این عناصر در قالب حقوق و احکام ثابت ترسیم شده است؛ یعنی در هنگام اجرای یک نظام با سازوکار خاص در جامعهای مشخص، آنچه در مقام عمل راهنمای افراد قرار می گیرد، قوانین یا احکام است. [16]. پس از دستیابی به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی، که کار فقیه است، برای طراحی سازوکار توجه به دانش‌های بشری در زمینه مرتبط به ساحت مورد بحث ضروری است؛ مثلا اگر در صدد طراحی (سازوکار اقتصادی) هستیم، باید به (علوم اقتصادی) توجه داشته باشیم و با بهره‌گیری از آن و سایر دانش‌های مرتبط؛ مانند جامعه شناسی، مردم شناسی، روان‌شناسی اجتماعی، عناصر دخیل در شکل‌گیری نهادهای اقتصادی روزگار خود را تشخیص دهیم و بر اساس فلسفه، مکتب و نظام اقتصادی اسلام به طراحی سازوکار اقتصادی اسلام در روزگار خود بپردازیم. نک: هادوی تهرانی، مهدی، مکتب و نظام اقتصادی اسلام، ص44-21. [17]. عقل مراحلی را پشت سر می‌گذارد تا به کشف حکم شرعی نایل آید: 1. ابتدا عقل نظری مصلحت یا مفسده‌ای را درک می‌کند. 2. عقل عملی بر طبق آن مصلحت یا مفسده حکمی صادر می‌نماید. 3. عقل نظری بین حکم صادره از سوی عقل عملی و حکم شرعی ملازمه می‌بیند و در نهایت به حکم شرعی منتهی می‌شود. هادوی تهرانی، مهدی، جزوه تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول: فلسفه علم اصول فقه، دفتر هفتم، ص65. [18]. این دیدگاه در مقابل دو دیدگاه افراط و تفریط در جهان اسلام است: 1. موضع‌گیری و دیدگاه افراطی که کشف هر حکمی توسط عقل را ممکن می‌شمارد. در میان اهل سنت آنان که به خصوص قیاس را پذیرفته‌اند، از مصادیق این گرایش هستند و حالت افراطی آن هم در بین حنفی‌ها است. 2. موضع‌گیری و دیدگاه تفریطی که به طور کلی استفاده از عقل را در استنباط حکم شرعی انکار می‌کند. ظاهری‌های سنی و اخباری‌های شیعه از مصادیق این گرایش هستند. در بین مذاهب معروف سنی، حنبلی‌ها نزدیک‌ترین گرایش را به این نوع تفکر دارند. همان، ص55. [19]. برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، مهر ماه، ص 230-238، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1389 ش. [20]. نک: کریم پور قراملکی، علی، (آیا قرآن به همه پرسش‌های انسان پاسخ می‌دهد؟)، ماهنامه (پرسمان)، پیش شماره 4. [21]. نک: ایازی، محمدعلی، (جامعیت دین)، صص‌119-118 و مصطفی پور، محمدرضا، (عمومیت و جاودانگی اسلام)، مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (ره)، نقش زمان و مکان در اجتهاد، ج‌10، (جامعیت‌ شریعت)، صص‌283-282؛ جوادی آملی، عبدالله، (انتظار بشر از دین)، صص36-35. [22]. انعام، 38. [23]. انعام، 59. [24]. انعام، 114. [25]. یوسف، 111. [26]. نحل، آیه 89. [27]. نک: طبرسی، فضل‌بن الحسن، (مجمع البیان)، ج‌4، ص: 323 ج 6، ص 418؛ رازی، فخرالدین، (التفسیر الکبیر )(مفاتیح الغیب)، ج 20، ص 308 و 258؛ اندلسی، ابوحیّان، (بحرالمحیط فی التفسیر)، ج 6، ص 582؛ آلوسی، محمود، (روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی)، ج3، ص 357و ج 8، صص 30 و 216؛ رشید رضا، (المنار)، ج 7، ص 395؛ ابن عاشور، محمدبن طاهر، (التحریر و التنویر)، ج 1، صص 37-40 و 253؛ ابن عطیه، عبدالحق، (المحرّر الوجیز)، ج 3، ص 416؛ مکارم شیرازی، ناصر، (تفسیر نمونه)، ج 11، ص 361 (ولی در ج 10، ص 101 آمده است: هر آنچه مربوط به سعادت بشر است، در قرآن موجود می‌باشد)؛ معرفت، محمد هادی، (جامعیّت قرآن کریم نسبت به علوم و معارف بشری)، فصلنامه‌ (نامه مفید)، ‌ ش 6، صص 57. [28]. فرقان، 1. [29]. نک: کریم پور قراملکی، علی، (آیا قرآن به همه پرسش‌های انسان پاسخ می‌دهد؟)، ماهنامه (پرسمان)، پیش شماره 4. منبع: www.islamquest.net
چگونه از هر لحاظ می توان ثابت کرد که قرآن تنها برای دوره جاهلیت و زمان رسول اکرم (ص) نیامده، بلکه برای تمامی اعصار است؟
پاسخ اجمالی:
دلایل برون دینی و درون دینی زیادی بر این نکته گواهی می دهند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. کافی نبودن عقل برای برطرف کردن نیاز همیشگی بشر به هدایت
الف.بشر برای این خلق شده که با رسیدن به خدا به کمال برسد؛ پس باید به این سمت و سو هدایت شود. ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است. ج. این نیاز به گونه ای است که در طول زمان و تمام اعصار پا بر جاست. از آنجایی که دین و قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخ گوی نیازهای هدایتی بشر تا روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر (ص) نداشته باشد.
2. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن می کند
آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان می کند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسانها را پاسخ گو است. این آیات اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسانها در همه زمانها می شوند.
3. جاودانه بودن دین اسلام
آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمانهای قرآن را جاودانه معرفی میکنند؛ مانند: (تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلیَ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا)؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.
بیتردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در تمام اعصار به تمام نیازهای انسان در زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق هدایت و سعادت، پاسخ دهد.
پاسخ تفصیلی:
دلایل برون دینی و درون دینی زیادی بر این نکته گواهی می دهند که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. کافی نبودن عقل
این دلیل را با این سؤال آغاز می کنیم که آیا تنها مردم زمان پیامبر نیاز به وحی داشته اند ؟ و اساساً سرّ نیاز بشر به وحی چیست؟ و آیا این نیاز به زمان خاصی اختصاص دارد یا عقل در تمام دوران نیازمند کمک وحی است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: الف. بشر برای این خلق شده که با رسیدن به خدا به کمال برسد؛ پس باید به این سمت هدایت شود. ب. ابزارهای موجود بشر از برآوردن تمام نیازهای هدایتی او عاجز است. ج. این نیاز به گونه ای است که در طول زمان نیز پا بر جاست. از آنجایی که دین و قرآن برای برآورده ساختن نیازهای هدایتی بشر آمده است، باید پاسخ گوی نیازهای هدایتی بشر تا روز قیامت باشد و اختصاصی به زمان پیامبر (ص) نداشته باشد.
شاید مقدمه اول به جهت کثرت مباحثی که در سایت آمده است نیازی به توضیح نداشته باشد اما مقدمه دوم:
اگر چه در دین اسلام تأمین برخی از نیازهای انسان به عقل و تجربه واگذار شده است بهگونهای که عقل در کنار قرآن و سنت[1] یکی از منابع شناخت دین است، اما دین در موارد خاصی، حامل معارفی است که عقل بدان راهی ندارد. قرآن چندین بار این نکته را تذکر داده است که رسول اکرم(ص) به شما چیزی آموخت و مطالبی را برای شما بیان کرد که شما نمیتوانستید آنها را بدانید و به آن علم پیدا کنید[2]، نه این که چیزی را به شما آموخت که شما نمیدانستید، ولی میشد از طریق ادراکات متعارف بدان دسترسی پیدا کنید.
توضیح اینکه:
1. ادراک عقل منحصر در کلیات است و در غیر آن، از ابزار دیگری همچون حس استفاده میشود، و از آنجا که گاهی حس خطا میکند، در تحلیل ادراکات حسی و نتیجهگیری از آن، که کار عقل است، هم خطا صورت میگیرد. از این جهت گفته میشود با علم که بر مبنای حس است نمیتوان به معارف یقینی در همه مسائل دست یافت تا از دین بینیاز شد؟! امام علی(ع) میفرماید:
دین وسیلهای برای دستیابی عقل به یقین است.[3]
از این جهت، تقویت شناخت عقلی بشر، به واسطه بیان نقلی و ازاله شک و دودلی در یافتههای عقلی از جمله دلایل ضرورت وجود پیامبر و امام از سوی دانشمندان کلام دانسته شده است.[4]
2. عقل، راه رسیدن انسان به خدا و دین است[5] و در مباحث اعتقادی حرف اول از آنِ او است و اگر در موردی نظر قاطعی داد، حتی باید ظواهر نصوص را به نفعاش تغییر دهیم؛ یعنی اثبات مبدأ و معاد و اصل وحی و...، برعهده او است. لذا در این وادی تقلید جایی ندارد، اما باید توجه داشت که عقل در تمام معارف نمیتواند سخن بگوید و اظهار نظر کند؛ مثلا:
الف. عقل میتواند ثابت کند خدایی هست و به صفاتش آگاهی پیدا کند، اما به کنه ذاتش راهی ندارد. لذا در احادیث متعددی، آدمی از تعقل در ذات الاهی نهی شده است.[6] دلیل آن، این است که عقل قادر به فهم ذات الاهی و کیفیت ذات خداوند نیست.[7] این در حالی است که مشاهده میکنیم قرآن انسان را به تعقل در قرآن[8]، آیات تکوینی و پدیدهها و نظم جهان[9]، احکام اخلاقی[10] و سرگذشت پیشینیان[11] دعوت کرده است؛ زیرا نتیجه تفکر در این امور، شناختخدا، درک احکام اخلاقی و عبرت گرفتن از پیشینیان است. بر این اساس باید گفت: عقل در هر مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را ندارد و در واقع جهتدهی و راهنمایی عقل به مسیری که به نتیجه خواهد رسید، بر عهده دین است؛ زیرا خداوند خالق عقل است و بهتر از هر کس میداند که عقل در چه مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را دارد و در چه مسیرهایی از دستیابی به نتیجه ناتوان است.
ب. عقل میتواند ثابت کند معادی وجود دارد و در نهایت ثابت کند که این معاد جسمانی است، ولی نمیتواند خصوصیات معاد جسمانی و اتفاقاتی را که در روز قیامت میافتد تبیین کند.[12]
3. عقل پس از اثبات خدا از طریق استدلال از آیات آفاقی و انفسی، خوبی و لزوم تسلیم در برابر خداوند و ایمان به خدا را به انسان گوشزد میکند. عقل وسیله فهم اخلاق است و میتواند خوب و بد اعمال را تشخیص دهد و آدمی را به انجام برخی امور و ترک برخی دیگر بخواند[13]، اما باید توجه داشت که دین در سه بخش برای انسان برنامه و حرف دارد و در تلاش است که به تصحیح سه نوع ارتباط بپردازد: الف. ارتباط انسان با خود، ب. ارتباط انسان با دیگران و غیر خود (طبیعت و جامعه)، ج. ارتباط انسان با خدا. ما بر این باوریم که علم و عقل به هیچ وجه قادر نیست در این سه قسمت جایگزین دین شود؛ زیرا دین اسلام هم به دنیا توجه میکند و هم به آخرت. اسلام به دنبال آبادانی دنیایی است که آخرتش را هم آباد کند، هم به دل توجه دارد و هم به عقل و برنامههای آن در سه بخش ذکر شده است و چنین چیزی از عهده اخلاق دنیایی و...خارج است. چگونه علم و عقل بشر میتواند برای بشری که تاکنون از او و ابعاد وجودیش شناخت کاملی پیدا نکرده است، برنامهای جامع عرضه کند و سعادت او را تأمین نماید؟
بشر پیش از هر چیز به فلسفه[14]، مکتب و نظام[15] و در مرحله بعد به سازوکارهای مناسب[16] نیازمند است. اسلام، متکفل سه امر گفته شده است و طراحی سازوکارهای مناسب را به خود عقل و علم انسانها واگذار کرده و معتقد است که علم به تنهایی قادر نیست تبیینِ فلسفه، مکتب و نظام را بر عهده گیرد.
علاوه اخلاقی که بر مبنای دنیا بنا شده است نمیتواند ضمانت اجرایی داشته باشد و جایگزین اخلاق دینی گردد و...؟
3. در ساحت فروع و فقه هم عقل به عنوان یکی از منابع شمرده میشود؛ مثلاً تقلید که از فروعات فقهی است، ثمره مبارک تعقل است و...، البته باید توجه داشت که بر اساس دیدگاه ما عقل با شرایطی میتواند احکام شرعی را در زمینهها و حوزههای خاصی استنباط نماید. عقل نه به نحو کلی راهی برای کشف احکام است و نه به طور کلی مورد انکار قرار میگیرد؛ یعنی امکانش مورد پذیرش است و وقوعش مشروط.
امکان دستیابی به احکام شرعی به خصوص از راه عقل به خصوصیتی بر میگردد که در اعتبارات شرعی وجود دارد و ممکن است این خصوصیت ضرورتاً در اعتبارات دیگر نباشد. آن خصوصیت این است که احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند. ما این خصوصیت را در مسائل اعتقادی به عنوان یک اصل اثبات میکنیم و معنای آن این است که اگرچه حکم شرعی خود یک اعتبار است و مثل هر اعتبار دیگر، امری است که اعتبار کننده آن را ایجاد میکند، اما برخاسته از چیزی است که اعتباری نیست و واقعیت دارد. مصالح و مفاسد واقعی جزو امور تکوینی و حقایقاند. عقل از روزنه همین مصالح و مفاسد میتواند حکم شرعی را کشف کند[17]، اما استفاده از این راه مشروط است به رعایت معیارها و عدم اعتماد به یافتههای ظنی که از آن به قیاس تعبیر میشود؛ یعنی راه میانهای که از یک سو، ما را از استفادههای لجام گسیخته از عقل و فکر و محاسبههای تخمینی و ذهنی منع میکند و از سوی دیگر، به ما اجازه میدهد که در آیات و روایات با یک معیارهایی دقت کنیم و احکام را از آنها استفاده نماییم و این همان راهی است که مکتب اهلبیت(ع) آن را به ما معرفی کرده است.[18]
از آنچه گفته شد روشن شد؛ اولا: عقل در هر سه حوزه اعتقاد، اخلاق و فقه با محدودیت روبرو است. این محدودیتها را میتوان در امور زیر خلاصه کرد: الف. محدودیت عقل برای دستیابی به معارف یقینی؛ ب. عدم توان عقل در ورود به هر حوزه اعتقادی مثل ذات باریتعالی و جزئیات معاد؛ ج. عدم توان عقل برای ارائه برنامهای جامع که شامل سعادت دنیا و آخرت شود. به عبارت دیگر؛ عقل از ارائه فلسفه، مکتب و نظامِ همه جانبه و صحیح، ناتوان است و این کار تنها از دین برمیآید؛ د. محدودیت عقل در استنباط احکام شرعی (در مکتب اهلبیت(ع) استفاده از راه عقل مشروط است به رعایت معیارها).[19]
مقدمه سوم:
این محدودیت اختصاصی به زمان پیامبر(ص) نداشته و ندارد و عقل در مواردی که گفته شد در همه زمانها به وحی نیاز دارد این مطلب با دقت در آنچه در مقدمه دوم بیان شد و نگاه به دست آوردهای بشر و نسخه های بشری برای نجات و هدایت انسانها به وضوح قابل اثبات است.
بحر پر کشتی است لیکن جمله را گرداب خوف
بی سفینه نوح نتوان چشم معبر داشتن
پس باید دین و وحی که برای رفع محدودیتها و تقویت، رشد و تکامل عقل، آمده است اختصاصی به زمان پیامبر نداشته باشد تا اسباب هدایت همه انسانها را فراهم سازد.
به بیان دیگر؛ همه انسانها تا روز قیامت نیاز به هدایت دارند، حال اگر فرض کنیم دین اسلام و قرآن در بیان مسائل لازم کوتاهی کرده است و جوینده هدایت، پاسخ خود را در آن نمییابد، بیتردید سردرگمی یا دست کم سرخوردگی پدید میآید و این کار از لطف خداوند دور است.[20] و از سویی دیگر، علم بشر محدود است، خصوصا این که کیفیت رابطه بین اعمال و رفتار این دنیا با جهان دیگر و ابدیت به وسیله خود انسان، قابل شناخت نیست و سعادت واقعی انسان هم در واقع با همین اعمال تحقق پیدا میکند، لذا به حکم حکمت الهی بر خداوند است که تمام احتیاجات هدایتی انسان را از طریق وحی در اختیار او قرار دهد، در غیر این صورت نقص غرض نموده است).[21]
2. آیاتی که دلالت بر جامعیت قرآن می کند:
آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان می کند قرآن کتابی جامع است که نیازهای هدایتی انسانها را پاسخ گو است. این آیات که در زیر به آنها اشاره می گردد، اطلاق دارند و شامل نیازهای هدایتی همه انسانها در همه زمانها می شوند:
1. (ما فرطنا فی الکتاب من شیء)[22]؛ ما در کتاب، بیان هیچ چیز را فروگذار نکردیم.
2. (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ)[23]؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتابی روشن ثبت است.
3. (أَ فَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً)[24]؛ پس داوری جز خدا جوییم، با اینکه اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟
4. (ما کانَ حدیثا یُفتری و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیهِ و تفصیلَ کلِّ شیءٍ و هُدیً و رحمةً لقومٍ یُؤمنون)[25]؛ سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتابهایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان میآورند، رهنمود و رحمت است.
5. (و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین)[26]؛ و ما بر تو این قرآن را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند و برای مسلمانان هدایت و رحمت و بشارت باشد.
گفتنی است که اگر چه ظاهر این آیات تمام نیازهای بشر است اما اکثر مفسران بر این باورند که مراد از این آیات، جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت است. این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی میدانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید میزنند.[27]
3. جاودانه بودن دین اسلام
آیاتی در قرآن وجود دارد که اسلام و فرمانهای قرآن را جاودانه معرفی میکنند؛ مانند: (تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلیَ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا)[28]؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.
بیتردید چیزی که تا ابد استمرار دارد، باید در تمام به تمام نیازهای انسان در زندگی فردی و اجتماعی، برای تحقق هدایت و سعادت، پاسخ دهد.[29]
پی نوشتها:
[1]. سنت یعنی قول، فعل و تقریر معصومان که در واقع قرآن را تفسیر میکند. اینکه در حدیث ثقلین کتاب خداوند عزّوجلّ در کنار عترت مطرح می شود به این معنا است که قرآن نیاز به یک تفسیر معیار و به اصطلاح استاندارد دارد. آن تفسیر معیار در مکتب تفسیری اهل بیت تجلی میکند.
[2]. (علمکم مالم تکونوا تعلمون)؛ بقره،150و236.ب
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 49.
[4]. علامه حلی در توضیح کلام خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: (و قد ذکر المصنف رحمه الله جملة من فوائد البعثة ( منها) أن یعتضد العقل بالنقل فیما یدل العقل علیه من الأحکام کوحدة الصانع و غیرها و أن یستفاد الحکم من البعثة فیما لا یدل العقل علیه کالشرائع و غیرها من مسائل الأصول ( و منها) إزالة الخوف الحاصل للمکلف عند تصرفاته...)؛ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص346.
[5]. الکراجکی، محمد، کنزالفوائد، ج 1، ص56؛ دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشادالقلوب الی الصواب، ص198؛ خوانساری، آقا جمال الدین، شرح بر غرر الحکم، ح6183؛ حرانی، حسن بن علی شعبه، تحف العقول، ص196.
[6]. شیخ صدوق، التوحید، ص455-460؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج1، ص92-94.
[7]. شیخ صدوق، التوحید، ص51 و 54.
[8]. انبیاء،10.
[9]. نک: مؤمنون،80؛ حج،46؛ طه، 53و54؛ آل عمران،190 و 191.
[10]. انعام،151.
[11]. طه، 128.
[12]. نک: هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسشها، ص58-46.
[13]. گفتنی است عقل و اخلاق رابطه دو سویه و سیری تکاملی دارند. آدمی با عقل اندکی که دارد، خوبی برخی افعال و زشتی برخی افعال را درک میکند، پس از این ادراک، اگر به مقتضای عقل، عمل کند و افعال خوب را انجام دهد، افعال زشت را ترک کند، عقل او بیشتر میشود، و در نتیجه خوبی و بدیهای بیشتری را درک میکند، باز اگر به مقتضای عقل عمل کند، دوباره افزون میشود و در نتیجه محدوده بیشتری از اعمال اخلاقی را درک میکند (تأثیر عقل بر اخلاق). بر عکس اگر آدمی به مقتضای عقل اندک خویش عمل نکند و مرتکب رذایل و گناهان شود، همان عقل اندک نیز تضعیف و در نهایت نابود میشود (تأثیر اخلاق بر عقل). نک: خوانساری، آقا جمال الدین، شرح بر غرر الحکم، ح 4760، 5901، 5543، 5752، 1356، 3956، 8426، 8904؛ الکراجکی، محمد، کنزالفوائد، ج1، ص199.
[14]. مقصود از فلسفه عناصری است که نُمُود جهانبینی در یک حوزه خاص؛ مانند سیاست یا اقتصاد است، نسبتش با جهانبینی، همان نسبت جزئی به کلی، یا صغرا به کبرا است. از قبیل قضایای (هست) است و رنگ کلامی- فلسفی دارد؛ مانند بررسی سلطه تکوینی خداوند در حوزه مباحث سیاسی، یا مطالعه رازقیّت او در زمینه اقتصاد.
[15]. از فلسفه عناصری از قبیل قضایای (باید) که جنبه اعتباری دارند، به دست میآیند. این عناصر به دو گروه تقسیم میشوند: الف. عناصر زیربنایی که یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه هستند و از آن به (مبانی) یاد میشود، یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص مینماید که به آن (اهداف) میگوییم. مجموعه این مبانی و اهداف، (مکتب) را تشکیل میدهند. ب. بر اساس مبانی موجود در یک زمینه، برای رسیدن به اهداف همان زمینه، مجموعه عناصری ارائه میشود که از آن به عنوان (نظام) یاد میشود. چهره قانونی این عناصر در قالب حقوق و احکام ثابت ترسیم شده است؛ یعنی در هنگام اجرای یک نظام با سازوکار خاص در جامعهای مشخص، آنچه در مقام عمل راهنمای افراد قرار می گیرد، قوانین یا احکام است.
[16]. پس از دستیابی به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی، که کار فقیه است، برای طراحی سازوکار توجه به دانشهای بشری در زمینه مرتبط به ساحت مورد بحث ضروری است؛ مثلا اگر در صدد طراحی (سازوکار اقتصادی) هستیم، باید به (علوم اقتصادی) توجه داشته باشیم و با بهرهگیری از آن و سایر دانشهای مرتبط؛ مانند جامعه شناسی، مردم شناسی، روانشناسی اجتماعی، عناصر دخیل در شکلگیری نهادهای اقتصادی روزگار خود را تشخیص دهیم و بر اساس فلسفه، مکتب و نظام اقتصادی اسلام به طراحی سازوکار اقتصادی اسلام در روزگار خود بپردازیم. نک: هادوی تهرانی، مهدی، مکتب و نظام اقتصادی اسلام، ص44-21.
[17]. عقل مراحلی را پشت سر میگذارد تا به کشف حکم شرعی نایل آید: 1. ابتدا عقل نظری مصلحت یا مفسدهای را درک میکند. 2. عقل عملی بر طبق آن مصلحت یا مفسده حکمی صادر مینماید. 3. عقل نظری بین حکم صادره از سوی عقل عملی و حکم شرعی ملازمه میبیند و در نهایت به حکم شرعی منتهی میشود. هادوی تهرانی، مهدی، جزوه تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول: فلسفه علم اصول فقه، دفتر هفتم، ص65.
[18]. این دیدگاه در مقابل دو دیدگاه افراط و تفریط در جهان اسلام است: 1. موضعگیری و دیدگاه افراطی که کشف هر حکمی توسط عقل را ممکن میشمارد. در میان اهل سنت آنان که به خصوص قیاس را پذیرفتهاند، از مصادیق این گرایش هستند و حالت افراطی آن هم در بین حنفیها است. 2. موضعگیری و دیدگاه تفریطی که به طور کلی استفاده از عقل را در استنباط حکم شرعی انکار میکند. ظاهریهای سنی و اخباریهای شیعه از مصادیق این گرایش هستند. در بین مذاهب معروف سنی، حنبلیها نزدیکترین گرایش را به این نوع تفکر دارند. همان، ص55.
[19]. برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، مهر ماه، ص 230-238، چاپ اول، انتشارات چلچراغ، 1389 ش.
[20]. نک: کریم پور قراملکی، علی، (آیا قرآن به همه پرسشهای انسان پاسخ میدهد؟)، ماهنامه (پرسمان)، پیش شماره 4.
[21]. نک: ایازی، محمدعلی، (جامعیت دین)، صص119-118 و مصطفی پور، محمدرضا، (عمومیت و جاودانگی اسلام)، مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (ره)، نقش زمان و مکان در اجتهاد، ج10، (جامعیت شریعت)، صص283-282؛ جوادی آملی، عبدالله، (انتظار بشر از دین)، صص36-35.
[22]. انعام، 38.
[23]. انعام، 59.
[24]. انعام، 114.
[25]. یوسف، 111.
[26]. نحل، آیه 89.
[27]. نک: طبرسی، فضلبن الحسن، (مجمع البیان)، ج4، ص: 323 ج 6، ص 418؛ رازی، فخرالدین، (التفسیر الکبیر )(مفاتیح الغیب)، ج 20، ص 308 و 258؛ اندلسی، ابوحیّان، (بحرالمحیط فی التفسیر)، ج 6، ص 582؛ آلوسی، محمود، (روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی)، ج3، ص 357و ج 8، صص 30 و 216؛ رشید رضا، (المنار)، ج 7، ص 395؛ ابن عاشور، محمدبن طاهر، (التحریر و التنویر)، ج 1، صص 37-40 و 253؛ ابن عطیه، عبدالحق، (المحرّر الوجیز)، ج 3، ص 416؛ مکارم شیرازی، ناصر، (تفسیر نمونه)، ج 11، ص 361 (ولی در ج 10، ص 101 آمده است: هر آنچه مربوط به سعادت بشر است، در قرآن موجود میباشد)؛ معرفت، محمد هادی، (جامعیّت قرآن کریم نسبت به علوم و معارف بشری)، فصلنامه (نامه مفید)، ش 6، صص 57.
[28]. فرقان، 1.
[29]. نک: کریم پور قراملکی، علی، (آیا قرآن به همه پرسشهای انسان پاسخ میدهد؟)، ماهنامه (پرسمان)، پیش شماره 4.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] چگونه از هر لحاظ می توان ثابت کرد که قرآن تنها برای دوره جاهلیت و زمان رسول اکرم (ص) نیامده، بلکه برای تمامی اعصار است؟
- [سایر] چرا زنان پیامبر اسلام (ص ) بعد از وفات پیامبر اکرم(ص ), نمی توانستند ازدواج کنند؟
- [سایر] نام حضرت محمد (ص) چند بار در قرآن آمده است؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم (ص) از قرآن افضل هستند؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم (ص) از قرآن افضل هستند؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم (ص) از قرآن افضل هستند؟
- [سایر] آیا حضرت محمد (ص) غیر از قرآن معجزه دیگری داشتند؟
- [سایر] با دلایل عقلی و نقلی خاتمیت پیامبر اکرم (ص) را ثابت کنید.
- [سایر] قرآن در دیدگاه پیامبر اکرم(ص) و حضرت زهرا(س) چگونه توصیف شده است؟
- [سایر] بهترین جملهای که محمد رسول الله(ص) به انسان فرمود، چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است بعد از تکبیرْ الاحرام بگوید: )یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ المُسِئُ وَقَدْ أمَرْتَ المُحْسِنَ أنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِئ أنْتَ المُحْسِنُ وَأنَا المُسِئُ بِحَقِّ مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً صَلِّ عَلَی مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً وَتَجاوَز عَنْ قَبیحِ ماتَعْلَمُ مِنّی(، یعنیای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار بدر خانه تو آمده وتو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، بحقّ محمّد وآل محمّد رحمت خود را بر محمّد وآل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله بروجردی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:(یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِییءُ وَ قَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنا المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَز عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی)؛یعنی؛ ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بندهی گنهکار به در خانهی تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار، به حق محمّد و آل محمّد / رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است بعد از تکبیرةالاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ الْمُسیءُ وَقَدْ أمَرْتَ الْمُحْسِنَ أنْ یَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ، أنْتَ الْمُحْسِنُ وَأنَا الْمُسیءُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی: (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حقّ محمّد و آل محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده درگذر.)