هر کتابی که برای توده ی مردم نوشته شده باشد، تنها شرط فهم آن آشنایی با زبان آن کتاب و برخورداری از قدرت درک و دقت است؛ اما وقتی کتابی به توده ی خاصی از مردم محدود نیست و می خواهد همه ی قشرها را هدایت کند و به فرمایش مرحوم علامه ی طباطبایی[1]، برای یک حقوق دان منبع حقوقی است، برای فیلسوف راهنمای بحث های عقلی و همین طور دانشمندان رشته های دیگر، این کتاب نه تنها یک راهنما بلکه یک معجزه است. کسی که با تخصص ویژه ی خود وارد قرآن می شود، می بیند که مطالب شگفت انگیزی در آن وجود دارد که حتی دانشمندان و محققان نمی توانند به این حد از معرفت دست یابند و آن را ارائه دهند؛ فهم چنین کتابی که می خواهد همه را هدایت کند دارای درجات است؛ یک سطح آن در حد عموم است که اگر کسی بر ادبیات عرب مسلط باشد می تواند به سطح اول از فهم آن دست یابد. این همان چیزی است که در بعضی روایات آمده است: (فالعبارة للعوام)[2]. فهم قرآن در حد عبارت ظاهری برای توده مردم امکان پذیر است؛ اما قرآن در این حد خلاصه نمی شود و درجات دیگری نیز دارد که با این حد از معلومات دست یافتنی نیست و نیاز به معارف بالاتر و صفای باطن بیشتری دارد. از سوی دیگر، آیات قرآنی چنان که در بعضی روایات نیز آمده است چند قسم است: برخی آیات را به روشنی نمی توانیم بفهمیم حتی گاهی مفسران بزرگ نیز در فهم بعضی آیات دچار مشکل می شوند؛ بنابراین، این چنین نیست که هر آیه ای را هر کس بتواند بفهمد. می توان گفت یک تقسیم بندی طولی داریم و یک تقسیم بندی عرضی به دیگر سخن، یک تقسیم بندی افقی داریم و یک تقسیم بندی عمودی و در هر دو سو یک مقطع برای کسانی است که با ادبیات عرب آشنا باشند و بخواهند قرآن را بفهمند، ولی اگر با ادبیات عرب آشنایی کافی ندارد و یا اگر کسی از سر لجاج و عناد و غرضورزی بخواهد سراغ قرآن بیاید و با آن معارضه کند، بسیاری از حقایق آن را نمی فهمد؛ بر این اساس، در حدی از فهم قرآن که حد توده ی مردم است، هیچ قید و شرط و شیوه ی خاصی وجود ندارد؛ به همین دلیل قرآن تحدی می کند و مشرکان نیز سخن قرآن را می فهمند و بر می آشوبند. ولی دیگر اقشار توده ی مردم به حقایق آن پی می برند و تسلیم می شوند. البته این گونه نیست که هرکس هرچه را دلش بخواهد، به قرآن نسبت دهد، بلکه باید سخنش با عبارت های قرآن طبق قواعد زبان عرب و عرف گفتگوی عقلایی سازگار باشد. در نتیجه هرکس به میزان توانمندی خود بخشی از آیات و سطوح و مراتب معانی آن را درک می کند و به واسطه نیاز نیست؛ البته باید روشمند و قابل استناد قطعی به تعبیرهای آیات باشد؛ بنابراین، حتی متخصصان نیز ممکن است تفسیری غیر معتبر ارائه دهند؛ خواه خودشان هم به واسطه ی غفلت از به کارگیری روش صحیح یا عدم دقت کافی ندانند و خواه بدانند و به جهت غرضورزی باشد. زیرا برخی از خواص که گاه برداشت های انحرافی می کنند و گرایش های سیاسی و غیره آنان را به این موارد می کشاند، خود خوب درک می کنند که عیب کار کجاست. اگر خود توان پی بردن به عمق آیات را ندارند، ولی می دانند که آنچه می گویند اشتباه است. به قول مولانا: تو نمی دانی که آن اشتر کجاست *** لیک دانی کین نشانی ها خطاست هرکس ادعا می کند که قرآن مطلبی را می گوید، باید مستند به تعبیرها و نکته های ادبی آن و قواعد محاوره ی عقلی باشد؛ اگر چنین شد معنایش آن است که روش و معیار خاصی وجود دارد و فهم قرآن ذوقی و سلیقه ای نیست و در این صورت قرائت های مختلف که امروز مطرح است، حرف باطلی خواهد بود. قرائت های مختلف به این معنا که هرکسی برداشتی داشته باشد و معلوم نباشد که کدام حق است و کدام باطل، یا همه حق است و یا همه بخشی از حق را دارند و معیاری هم برای تشخیص حق و باطل آن ها در دست نیست، این سخن نادرستی است؛ این در جایی است که بگوییم برای فهم ظاهر و برداشت از قرآن هیچ معیاری نداریم؛ هرکس طبق ذوق و سلیقه اش چیزی می گوید، در صورتی که در بحث های تفصیلی و مستدل در جای خود و در کتاب های اصولی مطرح شده است که استفاده از قرآن درحد اولیه اش باید به قواعد و اصول خاص خود مستند باشد، ولی هرقدر بخواهیم فهم ها عمیق تر باشد، نکات و قواعد عمیق تری می طلبد و تخصص لازم دارد؛ مانند هر رشته علمی دیگر که به تخصص نیاز دارد، در قرآن نیز تسلط به زبان عربی و قواعد ادبیات عرب، رعایت اصول محاوره عقلایی، شناسایی دقیق تر این کلام و بهره گیری از آن ها، و معیار قرار دادن مطالب معتبر و فراگیری علوم مورد نیاز و شیوه استفاده ی از منابع تفسیر و نیز شیوه و مراحل تفسیر، اموری است که برای فهم دقیق آیات قرآن ضرورت دارد. نکته ی مهم دیگر این که فهم عمیق و دقیق وکامل و جامع بخشی از آیات نیازمند بهره گیری از روایات است؛ مانند جزئیات آیات مربوط به احکام و قصص و نیز تعیین مصداق و مورد خاصی که در آیات مدنظر است؛ مانند آیات ولایت، اکمال و تطهیر. در نتیجه، همان گونه که در روایات آمده است، هیچ کس جز پیامبر(صلی الله علیه وآله)و ائمه معصومین(علیهم السلام)و کسانی که در مرتبه ی آنان باشند، نمی تواند ادعا کند که از معانی تمام آیات قرآن در همه ی سطوح، ظاهری و باطنی، آگاه است. پی نوشتها: [1]. (فالقرآن آیة للبلیغ فی بلاغته و فصاحته و للحکیم فی حکمته و للعالم فی علمه و للاجتماعی فی اجتماعه و للمتقنِّنین فی تقنینهم و للسیاسیین فی سیاستهم و للحکام فی حکومتهم.) سید محمد حسین الطباطبایی، تفسیر المیزان، ج 1، ص 62. [2]. محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 278، روایت 113، ج 92، ص 20، روایت 18. منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).
آیا خود افراد نیز به طور مستقیم می توانند از قرآن استفاده کنند، یا به واسطه ای نیاز است؟
هر کتابی که برای توده ی مردم نوشته شده باشد، تنها شرط فهم آن آشنایی با زبان آن کتاب و برخورداری از قدرت درک و دقت است؛ اما وقتی کتابی به توده ی خاصی از مردم محدود نیست و می خواهد همه ی قشرها را هدایت کند و به فرمایش مرحوم علامه ی طباطبایی[1]، برای یک حقوق دان منبع حقوقی است، برای فیلسوف راهنمای بحث های عقلی و همین طور دانشمندان رشته های دیگر، این کتاب نه تنها یک راهنما بلکه یک معجزه است. کسی که با تخصص ویژه ی خود وارد قرآن می شود، می بیند که مطالب شگفت انگیزی در آن وجود دارد که حتی دانشمندان و محققان نمی توانند به این حد از معرفت دست یابند و آن را ارائه دهند؛ فهم چنین کتابی که می خواهد همه را هدایت کند دارای درجات است؛ یک سطح آن در حد عموم است که اگر کسی بر ادبیات عرب مسلط باشد می تواند به سطح اول از فهم آن دست یابد. این همان چیزی است که در بعضی روایات آمده است: (فالعبارة للعوام)[2]. فهم قرآن در حد عبارت ظاهری برای توده مردم امکان پذیر است؛ اما قرآن در این حد خلاصه نمی شود و درجات دیگری نیز دارد که با این حد از معلومات دست یافتنی نیست و نیاز به معارف بالاتر و صفای باطن بیشتری دارد. از سوی دیگر، آیات قرآنی چنان که در بعضی روایات نیز آمده است چند قسم است: برخی آیات را به روشنی نمی توانیم بفهمیم حتی گاهی مفسران بزرگ نیز در فهم بعضی آیات دچار مشکل می شوند؛ بنابراین، این چنین نیست که هر آیه ای را هر کس بتواند بفهمد. می توان گفت یک تقسیم بندی طولی داریم و یک تقسیم بندی عرضی به دیگر سخن، یک تقسیم بندی افقی داریم و یک تقسیم بندی عمودی و در هر دو سو یک مقطع برای کسانی است که با ادبیات عرب آشنا باشند و بخواهند قرآن را بفهمند، ولی اگر با ادبیات عرب آشنایی کافی ندارد و یا اگر کسی از سر لجاج و عناد و غرضورزی بخواهد سراغ قرآن بیاید و با آن معارضه کند، بسیاری از حقایق آن را نمی فهمد؛ بر این اساس، در حدی از فهم قرآن که حد توده ی مردم است، هیچ قید و شرط و شیوه ی خاصی وجود ندارد؛ به همین دلیل قرآن تحدی می کند و مشرکان نیز سخن قرآن را می فهمند و بر می آشوبند. ولی دیگر اقشار توده ی مردم به حقایق آن پی می برند و تسلیم می شوند. البته این گونه نیست که هرکس هرچه را دلش بخواهد، به قرآن نسبت دهد، بلکه باید سخنش با عبارت های قرآن طبق قواعد زبان عرب و عرف گفتگوی عقلایی سازگار باشد.
در نتیجه هرکس به میزان توانمندی خود بخشی از آیات و سطوح و مراتب معانی آن را درک می کند و به واسطه نیاز نیست؛ البته باید روشمند و قابل استناد قطعی به تعبیرهای آیات باشد؛ بنابراین، حتی متخصصان نیز ممکن است تفسیری غیر معتبر ارائه دهند؛ خواه خودشان هم به واسطه ی غفلت از به کارگیری روش صحیح یا عدم دقت کافی ندانند و خواه بدانند و به جهت غرضورزی باشد. زیرا برخی از خواص که گاه برداشت های انحرافی می کنند و گرایش های سیاسی و غیره آنان را به این موارد می کشاند، خود خوب درک می کنند که عیب کار کجاست. اگر خود توان پی بردن به عمق آیات را ندارند، ولی می دانند که آنچه می گویند اشتباه است. به قول مولانا:
تو نمی دانی که آن اشتر کجاست *** لیک دانی کین نشانی ها خطاست
هرکس ادعا می کند که قرآن مطلبی را می گوید، باید مستند به تعبیرها و نکته های ادبی آن و قواعد محاوره ی عقلی باشد؛ اگر چنین شد معنایش آن است که روش و معیار خاصی وجود دارد و فهم قرآن ذوقی و سلیقه ای نیست و در این صورت قرائت های مختلف که امروز مطرح است، حرف باطلی خواهد بود. قرائت های مختلف به این معنا که هرکسی برداشتی داشته باشد و معلوم نباشد که کدام حق است و کدام باطل، یا همه حق است و یا همه بخشی از حق را دارند و معیاری هم برای تشخیص حق و باطل آن ها در دست نیست، این سخن نادرستی است؛ این در جایی است که بگوییم برای فهم ظاهر و برداشت از قرآن هیچ معیاری نداریم؛ هرکس طبق ذوق و سلیقه اش چیزی می گوید، در صورتی که در بحث های تفصیلی و مستدل در جای خود و در کتاب های اصولی مطرح شده است که استفاده از قرآن درحد اولیه اش باید به قواعد و اصول خاص خود مستند باشد، ولی هرقدر بخواهیم فهم ها عمیق تر باشد، نکات و قواعد عمیق تری می طلبد و تخصص لازم دارد؛ مانند هر رشته علمی دیگر که به تخصص نیاز دارد، در قرآن نیز تسلط به زبان عربی و قواعد ادبیات عرب، رعایت اصول محاوره عقلایی، شناسایی دقیق تر این کلام و بهره گیری از آن ها، و معیار قرار دادن مطالب معتبر و فراگیری علوم مورد نیاز و شیوه استفاده ی از منابع تفسیر و نیز شیوه و مراحل تفسیر، اموری است که برای فهم دقیق آیات قرآن ضرورت دارد.
نکته ی مهم دیگر این که فهم عمیق و دقیق وکامل و جامع بخشی از آیات نیازمند بهره گیری از روایات است؛ مانند جزئیات آیات مربوط به احکام و قصص و نیز تعیین مصداق و مورد خاصی که در آیات مدنظر است؛ مانند آیات ولایت، اکمال و تطهیر.
در نتیجه، همان گونه که در روایات آمده است، هیچ کس جز پیامبر(صلی الله علیه وآله)و ائمه معصومین(علیهم السلام)و کسانی که در مرتبه ی آنان باشند، نمی تواند ادعا کند که از معانی تمام آیات قرآن در همه ی سطوح، ظاهری و باطنی، آگاه است.
پی نوشتها:
[1]. (فالقرآن آیة للبلیغ فی بلاغته و فصاحته و للحکیم فی حکمته و للعالم فی علمه و للاجتماعی فی اجتماعه و للمتقنِّنین فی تقنینهم و للسیاسیین فی سیاستهم و للحکام فی حکومتهم.) سید محمد حسین الطباطبایی، تفسیر المیزان، ج 1، ص 62.
[2]. محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 278، روایت 113، ج 92، ص 20، روایت 18.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).
- [سایر] زنانی که در قرآن مستقیم و غیر مستقیم از آنها یاد شده است کداماند؟
- [سایر] زنانی که در قرآن مستقیم و غیر مستقیم از آنها یاد شده است نام ببرید.
- [سایر] صراط مستقیم در تفسیر سوره حمد چیست؟
- [سایر] بانو خدیجه(س) از حضرت رسول اکرم(ص)مستقیم خواستگاری کردند یا با واسطه؟
- [سایر] چگونه قرآن را بفهمیم؟ علل نیاز به تفسیر قرآن چیست؟
- [سایر] برای مستجاب شدن دعا ما نیاز به واسطه داریم ؟ آیا دعا با واسطه مستجاب می شود ؟
- [سایر] آیا خدا میخواهد که او را مستقیم مورد خطاب قرار دهیم یا اینکه با واسطه او را صدا بزنیم؟
- [سایر] آیا در قران به صورت مستقیم به چادر به عنوان حجاب اشاره شده است؟
- [سایر] آیا آیاتی در قرآن هست که اشاره مستقیم به امام زمان(عج) دارد؟
- [سایر] آیا در قران به صورت مستقیم به چادر به عنوان حجاب اشاره شده است؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] طبقه سوم که همگی یک صنف هستند عمو و عمّه و دایی و خاله (مستقیم یا غیر مستقیم) و فرزندان (مستقیم یا غیر مستقیم) ایشان میباشند که اگر از طبقه اوّل و دوم کسی نباشد اینها ارث میبرند.
- [آیت الله اردبیلی] یادگرفتن و یاددادن علوم و صنایعی که مورد نیاز مردم است و موجب عظمت و قدرت مسلمانان در برابر کفّار میباشد، بر همه افراد واجب کفایی است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسانی که به واسطه خویشاوندی نسبی ارث میبرند سه طبقه هستند: طبقه اوّل: که از دو صنف تشکیل شده است؛ صنف اوّل: پدر و مادر. صنف دوم: فرزند (مستقیم یا غیر مستقیم، هرچه پایین روند). با توجّه به قاعدهای که در مقدمه (قسمت الف / قاعده دوم) گفته شد، تا یکی از فرزندان میّت وجود داشته باشد نوبت به نوه نمیرسد و تا یک نوه وجود داشته باشد نوبت به نتیجه نمیرسد، ولی پدر و مادر هم همراه فرزند ارث میبرند و هم همراه نوه و هم همراه نتیجه و … و در هر حال تا یک نفر از طبقه اوّل هست، طبقه دوم ارث نمیبرند. طبقه دوم که آن هم از دو صنف تشکیل شده است: صنف اوّل: پدربزرگ و مادربزرگ (مستقیم یا غیر مستقیم، هرچه بالا روند). صنف دوم: برادر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده (مستقیم یا غیر مستقیم، هرچه پایین روند) و در هر صنف هر کس که به میّت نزدیکتر است ارث میبرد و با وجود او کسی که دورتر است ارث نمیبرد، بنابراین پدر بزرگ یا مادربزرگ مستقیم (هر چند مادری باشد) بر پدربزرگ یا مادر بزرگ غیر مستقیم (هر چند پدری باشد) مقدّم است، همچنین برادر یا خواهر بر برادرزاده یا خواهرزاده مقدّم است و نیز برادرزاده یا خواهرزاده بر نوه برادر یا نوه خواهر مقدّم است، ولی بین افراد یک صنف با افراد صنف دیگر نزدیکی یا دوری از میّت ملاحظه نمیشود و در هر حال تا یک نفر از طبقه اوّل یا دوم هست، طبقه سوم ارث نمیبرند. طبقه سوم که همگی یک صنف هستند: عمو و عمّه و دایی و خاله (هر چه بالا روند) و اولاد آنان (هرچه پایین روند) و تا یک نفر از عموها و عمّهها و داییها و خالههای میّت زندهاند، اولاد آنها ارث نمیبرد و در مورد اولاد آنان هم تا یک نفر از اولاد نزدیکتر وجود دارد، اولاد دورتر ارث نمیبرد، ولی اگر میّت عموی پدری و پسر عموی پدری و مادری داشته باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری میرسد و عموی پدری ارث نمیبرد، توضیح این حکم در مقدمه (قسمت الف / استثنا قاعده دوم و سوم) گذشت.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر به واسطه درازی صف اول، کسانی که دو طرف صف ایستادهاند، امام را نبینند، میتوانند اقتدا کنند و نیز اگر به واسطه درازی یکی از صفهای دیگر کسانی که دو طرف آن ایستادهاند، هیچ یک از افراد صف جلوی خود را نبینند، میتوانند اقتدا کنند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زن از شیر شوهر خود این افراد را شیر دهد شوهرش بر او حرام نمیشود، اگر چه بهتر است این کار را نکند: 1 - برادر یا خواهر خود. 2 - نوه - با واسطه و بیواسطه - خود. 3 - عمو یا عمه یا دایی یا خاله - با واسطه و بیواسطه - خود. 4 - اولاد بیواسطه عمو یا دایی خود. 5 - اولاد بیواسطه برادر خود یا نوه پسری - با واسطه و بیواسطه - او.
- [آیت الله اردبیلی] حجّ بر سه قسم است: حجّ تَمتّع، حجّ اِفراد و حجّ قِران. (حج تمتّع) وظیفه کسی است که فاصله وطن او تا مکّه معظّمه شانزده فرسنگ یا بیشتر باشد. (حجّ اِفراد) و (حجّ قِران) نیز وظیفه کسی است که اهل خود مکّه یا اطراف آن تا کمتر از شانزده فرسنگ باشد. البتّه در بعضی از موارد، وظیفه برخی افراد بیمار یا معذور از حجّ تمتّع به حجّ إفراد تبدیل میشود. هر سه قسم حجّ در بیشتر اعمال مشترک هستند؛ ولی در حجّ تمتّع، عمره پیش از حجّ و وابسته به حجّ و همچون جزیی از آن میباشد که باید در یک سال و در ماههای حجّ بجا آورده شود؛ ولی در حجّ اِفراد و حجِّ قِران، عمره کاملاً مستقل و از حجّ جداست. همچنین در حجّ تمتّع در روز عید قربان در مِنی قربانی واجب است و از اعمال آن میباشد و در حجّ قِران، قربانی از ابتدا مقرون با احرام است و باید تا روز عید در مِنی همراه حاجی باشد، ولی در حجّ اِفراد اصلاً قربانی واجب نیست.
- [آیت الله اردبیلی] زن و مرد نامحرم میتوانند صدای یکدیگر را بدون قصد لذّت بشنوند، خواه به صورت صحبت کردن باشد یا به شکلی دیگر و خواه به طور مستقیم باشد یا غیر مستقیم؛ ولی اگر صدای زن مهیّج باشد، بنابر احتیاط از گوش دادن به آن اجتناب شود.
- [آیت الله علوی گرگانی] نوشتن قرآن با مرکّب نجس اگرچه یک حرف آن باشد حرام است، و اگر نوشته شود باید آن را آب بکشند، یا به واسطه تراشیدن ومانند آن کاری کنند که از بین برود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . نوشتن قرآن با مرکب نجس اگر چه یک حرف آن باشد حرام است. و اگر نوشته شود باید آن را آب بکشند، و اگر ممکن نشود به واسطه تراشیدن و مانند آن کاری کنند که از بین برود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نوشتن قرآن با مرکب نجس اگرچه یک حرف آن باشد حکم نجس کردن آن را دارد و اگر نوشته شود باید آن را آب بکشند؛ یا به واسطه تراشیدن و مانند آن کاری کنند که از بین برود.