ویژگیهای سنّت قطعی چیست؟
بررسی منهج تفسیر "قرآن به قرآن" جزو علوم قرآنی محسوب است و تحلیل روش تفسیر "قرآن به حدیث" گذشته از لزوم آگاهی به علوم قرآنی، نیازمند حدیث‌شناسی است و باید از قواعدِ علم حدیث پیروی کند. نکته‌ای که در حدیث‌شناسی مطرح است و در مسئله عَرْض حدیث بر قرآن کریم سهم کلیدی دارد آن است که اولا ً، سنّت به دو قسم منقسم است: یکی قطعی و دیگری غیر قطعی. ثانیاً، آنچه باید بر قرآن عرضه شود سنّت غیر قطعی است و هرگز سنّت قطعی نیازی به عرض بر قرآن ندارد؛ زیرا صدور آن از مقام عصمت قطعی است و چنین صادری یقیناً به خداوند منسوب است. ثالثاً، سنّت قطعی همانند قرآن کریم گذشته از بی‌نیازی از عَرْض بر منبع دیگر، خودش به عنوان منبع جداگانه مورد عَرْضِ سنّت غیر قطعی است؛ یعنی حدیث غیر یقینی همان طور که بر قرآن عرضه می‌شود، بر سنّت قطعی نیز معروض می‌گردد. رابعاً، گرچه سنّت قطعی از دو جهت همانند قرآن کریم است؛ یعنی در بی‌نیازی از عَرْض بر منبع دیگر و در این که خودش منبع عرض سنّت غیر قطعی بر آن است، همانند قرآن کریم است، لیکن حجیَّت و اعتبار آن متوقف بر ثبوت رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و رسالت آن حضرت متوقف بر معجزه بودن قرآن است (در صورتی که رسالت پیامبر به معجزه دیگر تکیه نکند). بنابراین، رتبه حجیّت و اعتبار قرآن کریم قبل از ثبوت رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ در حالی که ثبوت رسالت آن حضرت مقدم بر اعتبار و حجیّت سنّت قطعی اوست؛ زیرا خود سنّتِ قطعیْ معجزه نیست تا ذاتاً معتبر و حجّت باشد؛ بلکه به واسطه رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اعجاز قرآن کریم وابسته است. در نتیجه، اعتبار سنّت قطعی همتای حجیّت قرآن کریم نیست؛ بلکه از لحاظ رتبه متأخر از آن است. البته برای اثبات احکام شرعی چاره‌ای جز رجوع به سنت همانند منابع غنی و قوی دیگر نیست. شایان ذکر است که، سنّت قطعیْ فراوان نیست؛ زیرا مهمترین حلقه ارتباطی امّت با سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) بوده‌اند که متأسفانه مهجور و محجور شدند؛ چنانکه نشر و تدوین حدیث که یکی از بهترین راههای صیانت سنّت و بقا و دوام آن بود با تأسّف تام تا مدت مدیدی محجور و ممنوع بود و اگر اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) محکوم به انزوا نمی‌شدند و کُرسیِ ثِقافت و مسندِ تدریس و تعلیم از آنان غصب نمی‌شد و دیگران جامه خلافت را تقمّص نمی‌کردند، علم شریف حدیث به وضع بهتری ظهور کرده، محتوای آن نیز زهور بیشتری می‌یافت و قهراً بر حجم سنّت قطعی نیز افزوده می‌شد. صعوبت فهم سنّت گرچه یکی از بهترین و لازمترین راههای شناخت قرآنْ تفسیر آن به سنّت معصومین (علیهم‌السلام) است، لیکن باید توجه داشت که فهم سنّت نیز همانند فهم قرآن کاری است بس دشوار؛ زیرا معارف اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) همتای مطالب قرآن کریم، قول ثقیل است و ادراک قول وزین صعب است؛ خواه به صورت قرآن تجلّی کند و خواه به صورت سنّت تبلور یابد؛ زیرا ریشه هر دو از "لدن" (نزد) خدای علیّ حکیم است. از این رو در تعریف سنّت‌شناسی نیز، قیدِ "به قدر طاقت بشری" مأخوذ است؛ چنانکه در معرفت قرآن نیز همین قید اخذ شده است. افزون بر دلیل مزبور، سند دیگر صعوبت فهم سنّت، سخن حضرت امام صادق (علیه‌السلام) است که می‌فرماید: حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همه مدت عمر شریفش با بندگان خدا، به مقدار فهم نهایی و اندیشه نهانی و عمق شهود و ژرفای دانش خود سخن نگفت: "ما کَلَّم رسول الله العبادَ بکُنْهِ عَقْلِه قطّ"(1)؛ ذکر چند نکته درباره این حدیث شریف سودمند است: 1 مقصود از عنوانِ "عباد" افراد عادی و متعارف است وگرنه اهل‌بیت عصمت، مانند امیرالمؤمنین و سایر معصومین (علیهم‌السلام) مشمول حدیث مزبور نبوده، چنین گفتاری از آن انسانهای نورانی که به مثابه جان پیامبرند و همه آنان در نشئه وحدت نور واحد بوده‌اند: "أشهد... وأنّ أرواحکم ونورکم وطینتکم واحدة طابتْ وطهرت بعضها من بعض"(2) منصرف است؛ چنانکه علومی که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) آن را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اثر وراثت ولایی ، نه میراث حقوقی و عادی، به ارث برده‌اند نشانه آن است که حدیث یاد شده ناظر به اشخاص متعارف است. 2 خداوند سبحان پیامبر خود را به جود و سخا ستود و هر گونه ضِنَّتْ و بخل را درباره نشر معارف الهی از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) سلب کرده، فرمود: رسول خدا هیچ‌گونه ضِنّت و بخلی نسبت به بازگویی مطالب غیبی ندارد و هر چه را از نشئه ملکوت دریافت کرد به نشئه ملک ابلاغ می‌کند: "وما هو علی الغیب بضنینٍ"(3)؛ چنانکه هر چه در نشئه ملک املاء، ابلاغ و انشاء فرموده است، همگی برگرفته از نشئه ملکوت بوده است: "وما ینطق عن الهوی * إن هو إلاّ وحی یُوحی"(4). پس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از جهت نقل معارف از غیب به شهادت، جواد و امین و معصوم است و چیزی را کتمان نمی‌کند و هم از جهتِ املاء، انشاء و ابلاغْ متعبّد و متوقّف و معصوم است؛ به طوری که تا چیزی را نیابد نمی‌گوید. عصمت پیامبر گرامی از این دو جهتْ قطعی است و آنچه فعلا ً مورد نظر است عدم کتمانِ گزارشهای غیبی است. آیه مزبور گرچه به طور یقین شامل آیات قرآن می‌شود، لیکن منحصر در آن نیست؛ بلکه می‌توان معارف قدسی را که از آن به حدیث قدسی یاد می‌شود مشمول آیه یاد شده دانست؛ یعنی رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به هیچ معرفتی، ضنین و بخیل نبود تا آن را نگوید و کتمان کند؛ مگر آن که مطلب سرّی و خصوصی در میان باشد که اغیار نسبت به آن نامحرم باشند و دستور کتمان آن از طرف خداوند باشد. 3 سنّت همه انبیا و اولیای الهی این بود که با مردم به مقدار ادراک آنها سخن می‌گفتند؛ چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: "إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلّم الناس علی قدر عقولهم"(5). پس آنچه درباره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد به عنوان یکی از سُنَن جامع نبوّت عامّ است، نه ویژه سنّت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم). 4 منظور از عدم تکلیم به کنه عقل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌تواند این باشد که همه اسرار باطنی به طور تفصیل و الفبایی و روان، در اختیار همه کسانی که برابر با فرهنگ محاوره و اصول مفاهمه مطالب دیگران را می‌فهمند و مقاصد خود را اظهار می‌دارند، قرار نمی‌گیرد؛ زیرا همگان در ادراک اسرار الهی یکسان نیستند؛ بلکه سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند قرآن کریم مشتمل بر ظاهر و باطن، تنزیل و تأویل و محکم و متشابه است و نیل به عمق قولِ حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) که مستلزم اکتناه حقیقتِ خود قائل خواهد بود، میسور غیر اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) نیست. 5 همان طور که به قاری قرآن، مفسِّر و مبیّن آن، عامل به احکام آن و متخلّق به اخلاق آن گفته می‌شود: "اقْرَأ وَارْقَ"(6)، به حدیث‌شناسِ متعبّد، متخلّق، عامل به احکام و عارفِ به حِکَم نیز می‌گویند: اقرأ وارقَ؛ از این رو در تعریف علم حدیثْ شایسته بلکه بایسته است که قید "به قدر طاقت بشری" اخذ شود؛ چون علوم مستفاد از بشر عادی را می‌توان به طور اکتناهْ دریافت؛ لیکن پی بردن به کنه گفته‌های کسانی که از "لَدُنْ"، "أمّ الکتاب" و "کتاب مبین" خبر می‌یابند و گزارش می‌دهند مقدور افراد متعارف نخواهد بود. 6 از انضمام حدیث مزبور به وحدت سنخِ انسانهای کامل، معصوم و خلیفةالله، دو مطلب استفاده می‌شود که به یکی تصریحاً و به دیگری تلویحاً پرداخته شد: یکی آن که حدیث مزبور منصرف از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است؛ زیرا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر مطلبی که برابر کنه عقل خود می‌یافت می‌توانست برای اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) بازگو کند و آنان نیز کاملا ً آن را درک می‌کردند. دیگر آن که خود اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) همانند رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با کنه عقل خود با افراد متعارف سخن نگفته‌اند (به همان معنایی که تبیین شد). 7 آنچه درباره صعوبت و استصعاب امر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) رسیده است، ناظر به موارد متنوع و گوناگون است که برخی از آنها به ولایت تکوینی و علم غیب آنان مربوط است که ادراک آن به طوری که منزه از غلوّ و مبرّای از تفویض باطل باشد صعب است و بعضی از آنها به خلافت سیاسی و رهبری امّت اسلامی باز می‌گردد؛ که تحمّل آن برای دنیازدگانِ مُتَقمِّص به کسوت غاصبانه خلافتِ تَیْم و عَدِی یا دلباختگان به طعام اَدْسَم اموی یا دلهره دارندگان و جَبانان از سیفِ مسموم ناکثان و قاسطان و مارقان مُسْتَصْعَب است. برخی از آنها نیز به معرفت ملکوت و برتر از آن بر می‌گردد که سمت و سوی آن فراتر از "بُعْدُ الهِمَم" وعُمْق و ژرفای آن فروتر از "غَوْصُ الفِطَن" است، که نه با سرمایه علم حصولیِ حکیمان و متکلمانِ متعارف پرواز به آن مرتبه میسور است و نه با دستمایه علم حضوری عارفان و شاهدانِ مَشْهُودْ، غواصّی به عمق آن میسّر. عناوینِ مأخوذ در لسان احادیثِ صعوبت و استصعاب متعدد است؛ مانند: "امر"، "علم" و "حدیث". کسانی که تحمّل حمل عطایای آن ذوات نوری را دارند، از فوز و فیض مطایای ویژه الهی متنعّمند و آنانْ "مَلَک مقرّب"، "نَبیّ مُرْسَل" و "عَبْدِ مُمْتَحن به تقوای خدا" هستند. از این رو در تعریف علم حدیث، لازم است قیدِ "به قدر طاقت بشری" مأخوذ گردد؛ مثلا ً اگر ادراک اسمای حسنای چهارگانه "هو الأول والاخر والظاهر والباطن"(7) و همچنین معرفت رجوع انقلاب‌گونه اشیاء به طرف خداوند: "یُعَذّب مَن یشاء ویرحم مَن یشاء وإلیه تقلبون"(8) و مانند آن، صعب است و آیات مزبور با تقدیر، حذف مضاف و نظیر آن تفسیر می‌شود، ادراک معنای دخول خداوند سبحان در همه ذرّات اشیاء بدون امتزاج و خروج وی از همه آنها بدون بینونتْ نیز مستصعب است: "لیس فی الأشیاء بوالجٍ ولا عنها بخارج".(9) 8 سرّ دشواری ادراک صحیح سنّت معصومین (علیهم‌السلام) همانند راز سختی ادراک درست قرآن کریم دو چیز است: یکی ثَقِیل و وزین بودن کلام که مستلزم صعوبت تحمّل فکری آن است، به ویژه آن که متکلم یعنی خداوند خود قرآن را ثقیلْ وصف کند: "إنّا سنلقی علیک قولا ً ثقیلا ً" (10) و اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) گفتار خویش را سَخْت و صعب معرفی کنند؛ چنانکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: "إنّ أمْرَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یحمله إلاّ عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإیمان"(11)؛ همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: "إنّ حدیث آل محمد صعب مستصعب"(12) و دیگری آن است که متکلم در کلام خویش متجلّی است؛ چنانکه حضرت علی (علیه‌السلام) درباره قرآن فرمود: "فتجلّی لَهمْ سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه"(13)، و همین معنا درباره تجلی نبوّت، رسالت، ولایت و امامت در احادیث ویژه آنان نیز صادق است. چون هر متکلمی در زیر زبان خود نهفته است: "المرء مَخْبوءٌ تَحْتَ لِسانه"(14) و خداوند و خلفای حقیقی او نیز در کلام خاص خود تجلّی دارند و چون هاضمه فرهنگ محاوره و دستگاه مفاهمه و آینه ادبیات بشری توان تحمّل تجلّی متکلم آسمانی و ارائه ملکوت آن را ندارد، برای مخاطبان بسیار دشوار است که با کوره‌راه علوم گسترده ادبی و باریک‌راه قوانین معانی و بیان و بدیع و تنگنای واژگان انسانی پی به مقصود متکلم فرا طبیعی ببرند و آن متکلم را از راه مشاهده تجلّی‌گاه او به خوبی بشناسند، یا بر مقصود نهایی و نهانی او به طور عمیق واقف گردند. 9 راز صعوبت دانش ناب نسبت به سنّت معصومین (علیهم‌السلام) همواره یکسان نیست؛ زیرا برای محققانِ مطاع و متبوع وقتی صعب می‌شود که ستاره برهان یا خورشید شهود آنان افول کند؛ خواه دولت درخشان آنها مستأجل باشد یا مستعجل. اگر فروغ درونی برهان‌پرور یا برق لامع نهانی عرفان‌پرور آنان سهمی از دوام داشته باشد، دولت کریمه اندیشه حصولی یا شهود حضوری آنان بهره‌ای از استئجال داشته، جزو فیضهای ماندگار است و اگر همانندِ "بَرْق خاطِفْ" برای خائض در تیرگیها باشد، محکوم به استعجال خواهد بود: "لیس فی البرق الخاطف مستمتعٌ لمن یخوض فی الظلمة".(15) 1 اصول کافی، ج 1، ص 23. 2 مفاتیح الجنان، زیارت جامعه. 3 سوره تکویر، آیه 24. 4 سوره نجم، آیات 3 4. 5 روضه کافی، ص 268. 6 بحار، ج 8، ص 133. 7 سوره حدید، آیه 3. 8 سوره عنکبوت، آیه 21. 9 نهج البلاغه، خطبه 186، بند 15. 10 سوره مزّمل، آیه 5. 11 نهج البلاغه، خطبه 189، بند 4. 12 اصول کافی، ج 1، ص 401. 13 نهج‌البلاغه، خطبه 147، بند 2. 14 همان، حکمت 148. 15 بحار، ج 74، ص 286. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 141)
عنوان سوال:

ویژگیهای سنّت قطعی چیست؟


پاسخ:

بررسی منهج تفسیر "قرآن به قرآن" جزو علوم قرآنی محسوب است و تحلیل روش تفسیر "قرآن به حدیث" گذشته از لزوم آگاهی به علوم قرآنی، نیازمند حدیث‌شناسی است و باید از قواعدِ علم حدیث پیروی کند.
نکته‌ای که در حدیث‌شناسی مطرح است و در مسئله عَرْض حدیث بر قرآن کریم سهم کلیدی دارد آن است که اولا ً، سنّت به دو قسم منقسم است: یکی قطعی و دیگری غیر قطعی. ثانیاً، آنچه باید بر قرآن عرضه شود سنّت غیر قطعی است و هرگز سنّت قطعی نیازی به عرض بر قرآن ندارد؛ زیرا صدور آن از مقام عصمت قطعی است و چنین صادری یقیناً به خداوند منسوب است. ثالثاً، سنّت قطعی همانند قرآن کریم گذشته از بی‌نیازی از عَرْض بر منبع دیگر، خودش به عنوان منبع جداگانه مورد عَرْضِ سنّت غیر قطعی است؛ یعنی حدیث غیر یقینی همان طور که بر قرآن عرضه می‌شود، بر سنّت قطعی نیز معروض می‌گردد. رابعاً، گرچه سنّت قطعی از دو جهت همانند قرآن کریم است؛ یعنی در بی‌نیازی از عَرْض بر منبع دیگر و در این که خودش منبع عرض سنّت غیر قطعی بر آن است، همانند قرآن کریم است، لیکن حجیَّت و اعتبار آن متوقف بر ثبوت رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و رسالت آن حضرت متوقف بر معجزه بودن قرآن است (در صورتی که رسالت پیامبر به معجزه دیگر تکیه نکند).
بنابراین، رتبه حجیّت و اعتبار قرآن کریم قبل از ثبوت رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ در حالی که ثبوت رسالت آن حضرت مقدم بر اعتبار و حجیّت سنّت قطعی اوست؛ زیرا خود سنّتِ قطعیْ معجزه نیست تا ذاتاً معتبر و حجّت باشد؛ بلکه به واسطه رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اعجاز قرآن کریم وابسته است. در نتیجه، اعتبار سنّت قطعی همتای حجیّت قرآن کریم نیست؛ بلکه از لحاظ رتبه متأخر از آن است. البته برای اثبات احکام شرعی چاره‌ای جز رجوع به سنت همانند منابع غنی و قوی دیگر نیست.
شایان ذکر است که، سنّت قطعیْ فراوان نیست؛ زیرا مهمترین حلقه ارتباطی امّت با سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) بوده‌اند که متأسفانه مهجور و محجور شدند؛ چنانکه نشر و تدوین حدیث که یکی از بهترین راههای صیانت سنّت و بقا و دوام آن بود با تأسّف تام تا مدت مدیدی محجور و ممنوع بود و اگر اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) محکوم به انزوا نمی‌شدند و کُرسیِ ثِقافت و مسندِ تدریس و تعلیم از آنان غصب نمی‌شد و دیگران جامه خلافت را تقمّص نمی‌کردند، علم شریف حدیث به وضع بهتری ظهور کرده، محتوای آن نیز زهور بیشتری می‌یافت و قهراً بر حجم سنّت قطعی نیز افزوده می‌شد.
صعوبت فهم سنّت
گرچه یکی از بهترین و لازمترین راههای شناخت قرآنْ تفسیر آن به سنّت معصومین (علیهم‌السلام) است، لیکن باید توجه داشت که فهم سنّت نیز همانند فهم قرآن کاری است بس دشوار؛ زیرا معارف اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) همتای مطالب قرآن کریم، قول ثقیل است و ادراک قول وزین صعب است؛ خواه به صورت قرآن تجلّی کند و خواه به صورت سنّت تبلور یابد؛ زیرا ریشه هر دو از "لدن" (نزد) خدای علیّ حکیم است. از این رو در تعریف سنّت‌شناسی نیز، قیدِ "به قدر طاقت بشری" مأخوذ است؛ چنانکه در معرفت قرآن نیز همین قید اخذ شده است.
افزون بر دلیل مزبور، سند دیگر صعوبت فهم سنّت، سخن حضرت امام صادق (علیه‌السلام) است که می‌فرماید: حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همه مدت عمر شریفش با بندگان خدا، به مقدار فهم نهایی و اندیشه نهانی و عمق شهود و ژرفای دانش خود سخن نگفت: "ما کَلَّم رسول الله العبادَ بکُنْهِ عَقْلِه قطّ"(1)؛ ذکر چند نکته درباره این حدیث شریف سودمند است:
1 مقصود از عنوانِ "عباد" افراد عادی و متعارف است وگرنه اهل‌بیت عصمت، مانند امیرالمؤمنین و سایر معصومین (علیهم‌السلام) مشمول حدیث مزبور نبوده، چنین گفتاری از آن انسانهای نورانی که به مثابه جان پیامبرند و همه آنان در نشئه وحدت نور واحد بوده‌اند: "أشهد... وأنّ أرواحکم ونورکم وطینتکم واحدة طابتْ وطهرت بعضها من بعض"(2) منصرف است؛ چنانکه علومی که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) آن را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اثر وراثت ولایی ، نه میراث حقوقی و عادی، به ارث برده‌اند نشانه آن است که حدیث یاد شده ناظر به اشخاص متعارف است.
2 خداوند سبحان پیامبر خود را به جود و سخا ستود و هر گونه ضِنَّتْ و بخل را درباره نشر معارف الهی از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) سلب کرده، فرمود: رسول خدا هیچ‌گونه ضِنّت و بخلی نسبت به بازگویی مطالب غیبی ندارد و هر چه را از نشئه ملکوت دریافت کرد به نشئه ملک ابلاغ می‌کند: "وما هو علی الغیب بضنینٍ"(3)؛ چنانکه هر چه در نشئه ملک املاء، ابلاغ و انشاء فرموده است، همگی برگرفته از نشئه ملکوت بوده است: "وما ینطق عن الهوی * إن هو إلاّ وحی یُوحی"(4). پس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از جهت نقل معارف از غیب به شهادت، جواد و امین و معصوم است و چیزی را کتمان نمی‌کند و هم از جهتِ املاء، انشاء و ابلاغْ متعبّد و متوقّف و معصوم است؛ به طوری که تا چیزی را نیابد نمی‌گوید. عصمت پیامبر گرامی از این دو جهتْ قطعی است و آنچه فعلا ً مورد نظر است عدم کتمانِ گزارشهای غیبی است.
آیه مزبور گرچه به طور یقین شامل آیات قرآن می‌شود، لیکن منحصر در آن نیست؛ بلکه می‌توان معارف قدسی را که از آن به حدیث قدسی یاد می‌شود مشمول آیه یاد شده دانست؛ یعنی رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به هیچ معرفتی، ضنین و بخیل نبود تا آن را نگوید و کتمان کند؛ مگر آن که مطلب سرّی و خصوصی در میان باشد که اغیار نسبت به آن نامحرم باشند و دستور کتمان آن از طرف خداوند باشد.
3 سنّت همه انبیا و اولیای الهی این بود که با مردم به مقدار ادراک آنها سخن می‌گفتند؛ چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: "إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلّم الناس علی قدر عقولهم"(5). پس آنچه درباره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد به عنوان یکی از سُنَن جامع نبوّت عامّ است، نه ویژه سنّت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم).
4 منظور از عدم تکلیم به کنه عقل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌تواند این باشد که همه اسرار باطنی به طور تفصیل و الفبایی و روان، در اختیار همه کسانی که برابر با فرهنگ محاوره و اصول مفاهمه مطالب دیگران را می‌فهمند و مقاصد خود را اظهار می‌دارند، قرار نمی‌گیرد؛ زیرا همگان در ادراک اسرار الهی یکسان نیستند؛ بلکه سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند قرآن کریم مشتمل بر ظاهر و باطن، تنزیل و تأویل و محکم و متشابه است و نیل به عمق قولِ حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) که مستلزم اکتناه حقیقتِ خود قائل خواهد بود، میسور غیر اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) نیست.
5 همان طور که به قاری قرآن، مفسِّر و مبیّن آن، عامل به احکام آن و متخلّق به اخلاق آن گفته می‌شود: "اقْرَأ وَارْقَ"(6)، به حدیث‌شناسِ متعبّد، متخلّق، عامل به احکام و عارفِ به حِکَم نیز می‌گویند: اقرأ وارقَ؛ از این رو در تعریف علم حدیثْ شایسته بلکه بایسته است که قید "به قدر طاقت بشری" اخذ شود؛ چون علوم مستفاد از بشر عادی را می‌توان به طور اکتناهْ دریافت؛ لیکن پی بردن به کنه گفته‌های کسانی که از "لَدُنْ"، "أمّ الکتاب" و "کتاب مبین" خبر می‌یابند و گزارش می‌دهند مقدور افراد متعارف نخواهد بود.
6 از انضمام حدیث مزبور به وحدت سنخِ انسانهای کامل، معصوم و خلیفةالله، دو مطلب استفاده می‌شود که به یکی تصریحاً و به دیگری تلویحاً پرداخته شد: یکی آن که حدیث مزبور منصرف از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است؛ زیرا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر مطلبی که برابر کنه عقل خود می‌یافت می‌توانست برای اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) بازگو کند و آنان نیز کاملا ً آن را درک می‌کردند. دیگر آن که خود اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) همانند رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با کنه عقل خود با افراد متعارف سخن نگفته‌اند (به همان معنایی که تبیین شد).
7 آنچه درباره صعوبت و استصعاب امر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) رسیده است، ناظر به موارد متنوع و گوناگون است که برخی از آنها به ولایت تکوینی و علم غیب آنان مربوط است که ادراک آن به طوری که منزه از غلوّ و مبرّای از تفویض باطل باشد صعب است و بعضی از آنها به خلافت سیاسی و رهبری امّت اسلامی باز می‌گردد؛ که تحمّل آن برای دنیازدگانِ مُتَقمِّص به کسوت غاصبانه خلافتِ تَیْم و عَدِی یا دلباختگان به طعام اَدْسَم اموی یا دلهره دارندگان و جَبانان از سیفِ مسموم ناکثان و قاسطان و مارقان مُسْتَصْعَب است.
برخی از آنها نیز به معرفت ملکوت و برتر از آن بر می‌گردد که سمت و سوی آن فراتر از "بُعْدُ الهِمَم" وعُمْق و ژرفای آن فروتر از "غَوْصُ الفِطَن" است، که نه با سرمایه علم حصولیِ حکیمان و متکلمانِ متعارف پرواز به آن مرتبه میسور است و نه با دستمایه علم حضوری عارفان و شاهدانِ مَشْهُودْ، غواصّی به عمق آن میسّر.
عناوینِ مأخوذ در لسان احادیثِ صعوبت و استصعاب متعدد است؛ مانند: "امر"، "علم" و "حدیث". کسانی که تحمّل حمل عطایای آن ذوات نوری را دارند، از فوز و فیض مطایای ویژه الهی متنعّمند و آنانْ "مَلَک مقرّب"، "نَبیّ مُرْسَل" و "عَبْدِ مُمْتَحن به تقوای خدا" هستند. از این رو در تعریف علم حدیث، لازم است قیدِ "به قدر طاقت بشری" مأخوذ گردد؛ مثلا ً اگر ادراک اسمای حسنای چهارگانه "هو الأول والاخر والظاهر والباطن"(7) و همچنین معرفت رجوع انقلاب‌گونه اشیاء به طرف خداوند: "یُعَذّب مَن یشاء ویرحم مَن یشاء وإلیه تقلبون"(8) و مانند آن، صعب است و آیات مزبور با تقدیر، حذف مضاف و نظیر آن تفسیر می‌شود، ادراک معنای دخول خداوند سبحان در همه ذرّات اشیاء بدون امتزاج و خروج وی از همه آنها بدون بینونتْ نیز مستصعب است: "لیس فی الأشیاء بوالجٍ ولا عنها بخارج".(9)
8 سرّ دشواری ادراک صحیح سنّت معصومین (علیهم‌السلام) همانند راز سختی ادراک درست قرآن کریم دو چیز است: یکی ثَقِیل و وزین بودن کلام که مستلزم صعوبت تحمّل فکری آن است، به ویژه آن که متکلم یعنی خداوند خود قرآن را ثقیلْ وصف کند: "إنّا سنلقی علیک قولا ً ثقیلا ً" (10) و اهل‌بیت عصمت (علیهم‌السلام) گفتار خویش را سَخْت و صعب معرفی کنند؛ چنانکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: "إنّ أمْرَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یحمله إلاّ عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإیمان"(11)؛ همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: "إنّ حدیث آل محمد صعب مستصعب"(12) و دیگری آن است که متکلم در کلام خویش متجلّی است؛ چنانکه حضرت علی (علیه‌السلام) درباره قرآن فرمود: "فتجلّی لَهمْ سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه"(13)، و همین معنا درباره تجلی نبوّت، رسالت، ولایت و امامت در احادیث ویژه آنان نیز صادق است.
چون هر متکلمی در زیر زبان خود نهفته است: "المرء مَخْبوءٌ تَحْتَ لِسانه"(14) و خداوند و خلفای حقیقی او نیز در کلام خاص خود تجلّی دارند و چون هاضمه فرهنگ محاوره و دستگاه مفاهمه و آینه ادبیات بشری توان تحمّل تجلّی متکلم آسمانی و ارائه ملکوت آن را ندارد، برای مخاطبان بسیار دشوار است که با کوره‌راه علوم گسترده ادبی و باریک‌راه قوانین معانی و بیان و بدیع و تنگنای واژگان انسانی پی به مقصود متکلم فرا طبیعی ببرند و آن متکلم را از راه مشاهده تجلّی‌گاه او به خوبی بشناسند، یا بر مقصود نهایی و نهانی او به طور عمیق واقف گردند.
9 راز صعوبت دانش ناب نسبت به سنّت معصومین (علیهم‌السلام) همواره یکسان نیست؛ زیرا برای محققانِ مطاع و متبوع وقتی صعب می‌شود که ستاره برهان یا خورشید شهود آنان افول کند؛ خواه دولت درخشان آنها مستأجل باشد یا مستعجل. اگر فروغ درونی برهان‌پرور یا برق لامع نهانی عرفان‌پرور آنان سهمی از دوام داشته باشد، دولت کریمه اندیشه حصولی یا شهود حضوری آنان بهره‌ای از استئجال داشته، جزو فیضهای ماندگار است و اگر همانندِ "بَرْق خاطِفْ" برای خائض در تیرگیها باشد، محکوم به استعجال خواهد بود: "لیس فی البرق الخاطف مستمتعٌ لمن یخوض فی الظلمة".(15)

1 اصول کافی، ج 1، ص 23.
2 مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.
3 سوره تکویر، آیه 24.
4 سوره نجم، آیات 3 4.
5 روضه کافی، ص 268.
6 بحار، ج 8، ص 133.
7 سوره حدید، آیه 3.
8 سوره عنکبوت، آیه 21.
9 نهج البلاغه، خطبه 186، بند 15.
10 سوره مزّمل، آیه 5.
11 نهج البلاغه، خطبه 189، بند 4.
12 اصول کافی، ج 1، ص 401.
13 نهج‌البلاغه، خطبه 147، بند 2.
14 همان، حکمت 148.
15 بحار، ج 74، ص 286.

مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 141)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین