آتش زدن قرآن‌ها توسط عمر آیا واقعیت دارد؟ آیا ابوبکر منافق بود و آیات سوره برائت قرآن در شأن او نازل شده است؟
آن چه در مورد آتش زدن قرآن‌ها آنچه در تاریخ مشهور است و بحثی جنجان برانگیز با عنوان (حراق المصاحف) در اوراق نخستین کتب علوم قرآنی و تاریخ قرآن برجای گذاشته؛ در مورد عثمان می‌باشد که در اینجا بر این واقعه نظری می‌افکنیم: پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله عده ای از صحابیان به جمع آوری و مرتب ساختن سوره‌های قرآن اقدام کردند و هر یک جداگانه مصحفی برای خود تهیه نمودند. بدین ترتیب اختلاف قرائت‌ها و تعداد مصحف‌ها رو به فزونی گذاشت. حذیفة بن یمان درجریان بازگشت از جنگ ارمنستان و آذربایجان و مشاهدة اختلاف مسلمانان در قرائت قرآن موضوع را با سعیدبن عاص در میان گذاشت که مردم حمص قرائت خود را بهتر می‌دانستند. همان گونه که مردم دمشق و کوفه و بصره نیز در مورد قرائت خود بر همین عقیده بودند.[1] وی این موضوع را با مردم کوفه که اصحاب وطرفداران ابن مسعود بودند در میان گذاشت که بین او و ابن مسعود درگیری لفظی بوجود آمد. حذیفه تصمیم گرفت موضوع را با عثمان در میان بگذارد و در ملاقات با عثمان از وی خواست که به این امر رسیدگی کند تا امت اسلامی در کتاب خود به بلای خانمان سوز اختلاف گرفتار نشوند. پس ازهشدار حذیفه، عثمان با مشورت و به دست آوردن نظر صحابیان برای به انجام رساندن این امر انجمن تشکیل داد. این انجمن به جمع‌آوری مصاحف از مناطق گوناگون و مقابلة آنها با یکدیگر و سرانجام نگارش مصحفی واحد پرداخت که نسخه‌هایی از آن تکثیر و به شهرهای مکه، یمن، بحرین، بصره، شام و کوفه فرستاده شد و یک نسخه به عنوان نسخة امام درمدینه نزد عثمان نگهداری می‌شد. سپس عثمان دستور سوزاندن دیگر مصحف‌ها را داد و مردم را ملزم به قرائت بر طبق این مصحف‌های خاص کرد.[2] از آنجا که این کار عثمان مورد انتقاد قرار گرفت و حتی پس از مرگ وی نیز ادامه یافت. عالمان اهل سنت بر آن شدند تا به توجیه این کار وی بپردازند که او با مشورت صحابیان دست به این کار زده است. و امام علی علیه السّلام نیز با تدوین و جمع آوری قرآن و یکی کردن مصاحف موافق بود.[3] آنچه در منابع روایی شیعه در این زمینه نقل شده حکایت از آن دارد که حضرت علی علیه السّلام گر چه اصل یکسان سازی مصحف‌ها را مورد تأیید قرار داده باشد، امّا سوزاندن مصحف‌ها نه تنها مورد تأیید آن حضرت قرار نگرفته، بلکه انتقاد و اعتراض شدید آن حضرت را به دنبال داشته است، به این صورت که در آن روز حضرت خطاب به ابوذر می‌فرماید: (امروز در عالم اسلام حادثه‌ای بزرگ به وقوع پیوسته و کتاب خدا این گونه سوزانده شده و چنین رواست که خداوند متعال آتش را بر کسانی که با کتاب او چنین برخورد کرده‌اند، مسلط سازد.)[4] اگر مراد شما از (شأن) این باشد که آیا این آیات در فضیلت ابوبکر نازل شده، باید از آیة چهلم سورة برائت بحث نمود، که در مورد این آیه می‌توان گفت: نقل قطعی دلالت بر این دارد که مراد از (صاحبه) در این آیه ابوبکر می‌باشد[5]. و امّا داستان یار غار و ماجرای مصاحبت ابوبکر با پیامبر صلّی الله علیه و آله در این سفر و اشارات سربسته‌ای که در آیة فوق به این موضوع شده در میان مفسران شیعه و اهل تسنن بحث‌های مختلفی برانگیخته است. بعضی راه افراط را پیموده و بعضی راه تفریط را رفته اند. فخررازی در تفسیر خود[6] با تعصب خاصی کوشیده که دوازده فضیلت برای ابوبکر از آیة فوق استنباط کند. بعضی دیگر نیز اصرار دارند که مذمت‌های متعددی از این آیه برای ابوبکر استفاده می‌شود، امّا نخست باید دید که آیا کلمة صاحب دلیل بر فضیلت است؟ ظاهراً چنین نیست؛ زیرا از نظر لغت صاحب به معنی همنشین و همسفر به طور مطلق اعم از این که بد یا خوب باشد است؛ چنان که در آیه 37 از سورة کهف در داستان آن دو نفر که یکی با ایمان و خداپرست و دیگری مشرک و بی‌ایمان بود می‌خوانیم (قالَ لَهُ صاحِبُهُ)[7]. البته اگر مصاحبت جسمی با رسول الله یک افتخار هم باشد افتخار اجتماعی است، ولی قرآن به صراحت برای فضیلت و شرافتمندی ملاک خاص تقوی را مطرح می‌کند که (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ).[8] عمده استفاده اهل سنت از این آیه برای فضیلت ابوبکر از جملة (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ)است که می‌گویند مرجع ضمیر (علیه) ابوبکر است یعنی خداوند سکینت و آرامش خود را بر او نازل کرد چون لفظ (لصاحبه) به ضمیر (علیه) نزدیک‌تر است و ضمیر با نزدیک‌ترین مرجع بر می‌گردد همچنین پیامبر که ترس و اضطرابی نداشته که خداوند سکینتش را بر او نازل کند. بطلان این قول روشن است چون اولاً در آیة 26 سورة برائت و فتح خداوند می‌فرماید: أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ. که در این دو مورد می‌بینیم هر چند در مورد وقایع این دو آیه ترس و دلهره در مورد پیامبر معنا ندارد ولی می‌فرماید به او و مؤمنین آرامش داده. از طرفی جملة (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ) تفریع بر جملة (فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ) می‌باشد نه بر جملة (یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ) که نزول سکینت متفرع بر وجود ترس باشد. ثانیاً همه ضمیر‌هایی که قبل و بعد از این ضمیر (علیه) است مانند (إِلاَّ تَنْصُرُوهُ، نَصَرَهُ، أَخْرَجَهُ، لِصاحِبِهِ، أَیَّدَهُ) همه به پیامبر بر می‌گردد با این حال معنا ندارد که میان این همه ضمائر تنها ضمیر (علیه) به ابوبکر برگردد.[9] پایان سخن اشارتی کوتاه بر بخشی از اعمال ابوبکر تا شما خواننده گرامی با دقت نظر در این اعمال از ناحق بودن ابوبکر با خبر شوید چون امام رضا علیه السّلام به نقل از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می‌فرماید: ایمان اعتقاد قلبی اقرار به زبان و عمل به ارکان است.[10] 1. در ماجرای روز سقیفه: ابوبکر دست خود را گشود تا حاضران با وی بیعت کنند در حالی که می‌دانست پیامبر در زمان حیاتش جانشینی را به امام علی علیه السّلام تفویض کرد. 2. جانشینی عمر: ابوبکر هنگام وفات وصیت کرد که بعد از او عمر خلیفه باشد. امام علی علیه السّلام می‌فرماید: در حالی که او در زمان حیاتش خلافت را اقاله می‌کرد (به زبان خود را از خلافت کنار می‌کشید و می‌گفت مرا رها کنید که با وجود علی من کسی نیستم) پس از مرگش این منصب را برای دیگری (عمر) تهیه می‌دید و آن را مانند دو پستان شتر میان خود تقسیم نمودند.[11] 3. تخلف از پیوستن به سپاه اسامه با همه نصوص صریحی که از پیامبر مبنی بر وجود تسریع در رفتن به مقصد شنیدند و ترتیب اثری ندادند. 4. غصب فدک که پیامبر آنرا به فاطمه زهرا سلام الله علیها بخشیده بود. 5. آزردن یادگار پیامبر صلّی الله علیه و آله با وجود که پیامبر فرمود: ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک. یعنی ای فاطمه خداوند خشم می‌کند به خشم تو و خشنود می‌شود به خشنودی تو.[12] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. ترجمه المیزان (محمد تقی مصباح یزدی)، ج 9، ذیل آیه 40 برائت، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی. 2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 7، ذیل آیه 40 برائت، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم. 3. شرف الدین عبدالحسین، اجتهاد در مقابل نص، دفتر انتشارات اسلامی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . ابن اثیر عزالدین؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، داربیروت لطباعة و النشر، 1385 ق، ‌جلد 3، ص 111. [2] . الحافظ ابی الخیر محمد بن محمد الدمشقی (ابن جوزی)؛ النشر فی القرائات العشر، بیروت، دارالکتاب عربی، بی‌تا، ج 1، ص 7. [3] . حجتی، سید محمد باقر، تاریخ قرآن کریم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1372. [4] . طوسی محمد بن الحسن؛ اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشکده الهیات و معارف، 1348، ص 25. [5] . طباطبایی محمد حسین؛ المیزان: ترجمه مصباح یزدی، ج 9، ص 433، بنیاد علمی و فکری علامه، 1363. [6] . فخر رازی؛ تفسیر الکبیر، چاپ سوم، بی‌تا، بی‌جا، ج 16، ص 63. [7] . همان. [8]. حجرات/23. [9] . مکارم شیرازی ناصر؛ تفسیر نمونه، قم، دارالکتب اسلامیه، چاپ چهاردهم، ج 7، ص 421. [10] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه مصباح یزدی، بنیاد علمی و فکری علامه، 1363، ج 9، ص 433. [11] . صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 177. [12] . نقی، سید علی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، بی‌جا، بی‌تا، ص 47، خطبه 3.
عنوان سوال:

آتش زدن قرآن‌ها توسط عمر آیا واقعیت دارد؟ آیا ابوبکر منافق بود و آیات سوره برائت قرآن در شأن او نازل شده است؟


پاسخ:

آن چه در مورد آتش زدن قرآن‌ها آنچه در تاریخ مشهور است و بحثی جنجان برانگیز با عنوان (حراق المصاحف) در اوراق نخستین کتب علوم قرآنی و تاریخ قرآن برجای گذاشته؛ در مورد عثمان می‌باشد که در اینجا بر این واقعه نظری می‌افکنیم:
پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله عده ای از صحابیان به جمع آوری و مرتب ساختن سوره‌های قرآن اقدام کردند و هر یک جداگانه مصحفی برای خود تهیه نمودند. بدین ترتیب اختلاف قرائت‌ها و تعداد مصحف‌ها رو به فزونی گذاشت. حذیفة بن یمان درجریان بازگشت از جنگ ارمنستان و آذربایجان و مشاهدة اختلاف مسلمانان در قرائت قرآن موضوع را با سعیدبن عاص در میان گذاشت که مردم حمص قرائت خود را بهتر می‌دانستند. همان گونه که مردم دمشق و کوفه و بصره نیز در مورد قرائت خود بر همین عقیده بودند.[1] وی این موضوع را با مردم کوفه که اصحاب وطرفداران ابن مسعود بودند در میان گذاشت که بین او و ابن مسعود درگیری لفظی بوجود آمد. حذیفه تصمیم گرفت موضوع را با عثمان در میان بگذارد و در ملاقات با عثمان از وی خواست که به این امر رسیدگی کند تا امت اسلامی در کتاب خود به بلای خانمان سوز اختلاف گرفتار نشوند. پس ازهشدار حذیفه، عثمان با مشورت و به دست آوردن نظر صحابیان برای به انجام رساندن این امر انجمن تشکیل داد. این انجمن به جمع‌آوری مصاحف از مناطق گوناگون و مقابلة آنها با یکدیگر و سرانجام نگارش مصحفی واحد پرداخت که نسخه‌هایی از آن تکثیر و به شهرهای مکه، یمن، بحرین، بصره، شام و کوفه فرستاده شد و یک نسخه به عنوان نسخة امام درمدینه نزد عثمان نگهداری می‌شد. سپس عثمان دستور سوزاندن دیگر مصحف‌ها را داد و مردم را ملزم به قرائت بر طبق این مصحف‌های خاص کرد.[2] از آنجا که این کار عثمان مورد انتقاد قرار گرفت و حتی پس از مرگ وی نیز ادامه یافت. عالمان اهل سنت بر آن شدند تا به توجیه این کار وی بپردازند که او با مشورت صحابیان دست به این کار زده است. و امام علی علیه السّلام نیز با تدوین و جمع آوری قرآن و یکی کردن مصاحف موافق بود.[3]
آنچه در منابع روایی شیعه در این زمینه نقل شده حکایت از آن دارد که حضرت علی علیه السّلام گر چه اصل یکسان سازی مصحف‌ها را مورد تأیید قرار داده باشد، امّا سوزاندن مصحف‌ها نه تنها مورد تأیید آن حضرت قرار نگرفته، بلکه انتقاد و اعتراض شدید آن حضرت را به دنبال داشته است، به این صورت که در آن روز حضرت خطاب به ابوذر می‌فرماید: (امروز در عالم اسلام حادثه‌ای بزرگ به وقوع پیوسته و کتاب خدا این گونه سوزانده شده و چنین رواست که خداوند متعال آتش را بر کسانی که با کتاب او چنین برخورد کرده‌اند، مسلط سازد.)[4]
اگر مراد شما از (شأن) این باشد که آیا این آیات در فضیلت ابوبکر نازل شده، باید از آیة چهلم سورة برائت بحث نمود، که در مورد این آیه می‌توان گفت: نقل قطعی دلالت بر این دارد که مراد از (صاحبه) در این آیه ابوبکر می‌باشد[5]. و امّا داستان یار غار و ماجرای مصاحبت ابوبکر با پیامبر صلّی الله علیه و آله در این سفر و اشارات سربسته‌ای که در آیة فوق به این موضوع شده در میان مفسران شیعه و اهل تسنن بحث‌های مختلفی برانگیخته است. بعضی راه افراط را پیموده و بعضی راه تفریط را رفته اند. فخررازی در تفسیر خود[6] با تعصب خاصی کوشیده که دوازده فضیلت برای ابوبکر از آیة فوق استنباط کند.
بعضی دیگر نیز اصرار دارند که مذمت‌های متعددی از این آیه برای ابوبکر استفاده می‌شود، امّا نخست باید دید که آیا کلمة صاحب دلیل بر فضیلت است؟ ظاهراً چنین نیست؛ زیرا از نظر لغت صاحب به معنی همنشین و همسفر به طور مطلق اعم از این که بد یا خوب باشد است؛ چنان که در آیه 37 از سورة کهف در داستان آن دو نفر که یکی با ایمان و خداپرست و دیگری مشرک و بی‌ایمان بود می‌خوانیم (قالَ لَهُ صاحِبُهُ)[7]. البته اگر مصاحبت جسمی با رسول الله یک افتخار هم باشد افتخار اجتماعی است، ولی قرآن به صراحت برای فضیلت و شرافتمندی ملاک خاص تقوی را مطرح می‌کند که (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ).[8]
عمده استفاده اهل سنت از این آیه برای فضیلت ابوبکر از جملة (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ)است که می‌گویند مرجع ضمیر (علیه) ابوبکر است یعنی خداوند سکینت و آرامش خود را بر او نازل کرد چون لفظ (لصاحبه) به ضمیر (علیه) نزدیک‌تر است و ضمیر با نزدیک‌ترین مرجع بر می‌گردد همچنین پیامبر که ترس و اضطرابی نداشته که خداوند سکینتش را بر او نازل کند.
بطلان این قول روشن است چون اولاً در آیة 26 سورة برائت و فتح خداوند می‌فرماید: أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ. که در این دو مورد می‌بینیم هر چند در مورد وقایع این دو آیه ترس و دلهره در مورد پیامبر معنا ندارد ولی می‌فرماید به او و مؤمنین آرامش داده. از طرفی جملة (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ) تفریع بر جملة (فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ) می‌باشد نه بر جملة (یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ) که نزول سکینت متفرع بر وجود ترس باشد.
ثانیاً همه ضمیر‌هایی که قبل و بعد از این ضمیر (علیه) است مانند (إِلاَّ تَنْصُرُوهُ، نَصَرَهُ، أَخْرَجَهُ، لِصاحِبِهِ، أَیَّدَهُ) همه به پیامبر بر می‌گردد با این حال معنا ندارد که میان این همه ضمائر تنها ضمیر (علیه) به ابوبکر برگردد.[9]
پایان سخن اشارتی کوتاه بر بخشی از اعمال ابوبکر تا شما خواننده گرامی با دقت نظر در این اعمال از ناحق بودن ابوبکر با خبر شوید چون امام رضا علیه السّلام به نقل از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می‌فرماید: ایمان اعتقاد قلبی اقرار به زبان و عمل به ارکان است.[10]
1. در ماجرای روز سقیفه: ابوبکر دست خود را گشود تا حاضران با وی بیعت کنند در حالی که می‌دانست پیامبر در زمان حیاتش جانشینی را به امام علی علیه السّلام تفویض کرد.
2. جانشینی عمر: ابوبکر هنگام وفات وصیت کرد که بعد از او عمر خلیفه باشد. امام علی علیه السّلام می‌فرماید: در حالی که او در زمان حیاتش خلافت را اقاله می‌کرد (به زبان خود را از خلافت کنار می‌کشید و می‌گفت مرا رها کنید که با وجود علی من کسی نیستم) پس از مرگش این منصب را برای دیگری (عمر) تهیه می‌دید و آن را مانند دو پستان شتر میان خود تقسیم نمودند.[11]
3. تخلف از پیوستن به سپاه اسامه با همه نصوص صریحی که از پیامبر مبنی بر وجود تسریع در رفتن به مقصد شنیدند و ترتیب اثری ندادند.
4. غصب فدک که پیامبر آنرا به فاطمه زهرا سلام الله علیها بخشیده بود.
5. آزردن یادگار پیامبر صلّی الله علیه و آله با وجود که پیامبر فرمود: ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک. یعنی ای فاطمه خداوند خشم می‌کند به خشم تو و خشنود می‌شود به خشنودی تو.[12]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ترجمه المیزان (محمد تقی مصباح یزدی)، ج 9، ذیل آیه 40 برائت، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی.
2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 7، ذیل آیه 40 برائت، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم.
3. شرف الدین عبدالحسین، اجتهاد در مقابل نص، دفتر انتشارات اسلامی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن اثیر عزالدین؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، داربیروت لطباعة و النشر، 1385 ق، ‌جلد 3، ص 111.
[2] . الحافظ ابی الخیر محمد بن محمد الدمشقی (ابن جوزی)؛ النشر فی القرائات العشر، بیروت، دارالکتاب عربی، بی‌تا، ج 1، ص 7.
[3] . حجتی، سید محمد باقر، تاریخ قرآن کریم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1372.
[4] . طوسی محمد بن الحسن؛ اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشکده الهیات و معارف، 1348، ص 25.
[5] . طباطبایی محمد حسین؛ المیزان: ترجمه مصباح یزدی، ج 9، ص 433، بنیاد علمی و فکری علامه، 1363.
[6] . فخر رازی؛ تفسیر الکبیر، چاپ سوم، بی‌تا، بی‌جا، ج 16، ص 63.
[7] . همان.
[8]. حجرات/23.
[9] . مکارم شیرازی ناصر؛ تفسیر نمونه، قم، دارالکتب اسلامیه، چاپ چهاردهم، ج 7، ص 421.
[10] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه مصباح یزدی، بنیاد علمی و فکری علامه، 1363، ج 9، ص 433.
[11] . صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 177.
[12] . نقی، سید علی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، بی‌جا، بی‌تا، ص 47، خطبه 3.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین