برای پاسخ به این پرسش به دو مقدمه نیاز داریم: اول اینکه قلب در لغت، به چه معانی استعمال شده است و دیگر اینکه قلب در قرآن در کدام یک از این معانی، بکار برده شده است. الف: قلب در لغت: از معانی اختصاصی قلب، روح و جان است[1] مثل کلام خدای تعالی در قرآن، که میفرماید: "در هنگام مرگ قلوب به گلوگاه میرسد" یعنی، (ارواحها و جانها".[2] در اینباره بعضی از محققین میگویند: "قلب دو گونه است: یکی قلب مادی ظاهری، که عضوی از بدن و منبع حیات و حرکت است، و دیگر قلب روحانی باطنی، که روح مجرد است و متعلق به قلب بدنی و به واسطه این روح، حرکت و عمل و حیات در قلب و بدن تحقق پیدا میکند، و این روح همان نفس ناطقه درککننده و حقیقت انسان است و از این روح، همة قوا وصفات سرچشمه میگیرد و تجلی پیدا میکند، همچنانکه همه اعضاء ادامة حیاتشان به قلب وابسته است. پس حاکم مطلق در وجود انسان، ظاهراً و باطناً همان روح است که در امور روحی و معنوی بدون واسطه حکم میکند، و در بدن با واسطه قلب، و این روح به اعتبار دگرگونی و تحولات مختلفه در قلب به صفات مختلف متصف میشود مثل؛ سلامت،[3] تکبر و جباریت،[4] انابه،[5] گناه،[6] اطمینان،[7] مرض،[8] قساوت،[9] و غیره".[10] ب: قلب در اصطلاح قرآن: در قرآن کریم، خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم امر میکند که: "بگو، جبرئیل به فرمان خداوند، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است."[11] و در آیاتی دیگر میفرماید: "مسلّماً این قرآن از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است، روحالامین (جبرئیل) آن را بر قلب پاک تو نازل کرده است، تا از انذار کنندگان باشی"[12] که به طور قطع، منظور از "قلب" که در آیات، ظرف نزول وحی است همان "نفس" و "روح" است و اطلاق آن به "روح" این است که دارای قدرتِ تفکر و تعقل و ادراک است.[13] در نتیجه میتوان گفت: "مراد از "قلب" در کلام خدای تعالی در (قرآن مجید)، در هر جایی از قرآن که بکار رفته باشد، آن حقیقتی است که ادراک و شعور را به آن نسبت میدهند، نه قلب صنوبری شکل، که در سمت چپ سینه آویزان است و یکی از اعضاء رئیسه بدن آدمی است، به شهادت آیاتی از قرآن کریم که ذیلا خاطر نشان میشود: در آیه 10 سوره احزاب، قلب را عبارت دانسته از چیزی که در هنگام مرگ به گلوگاه میرسد "و قلبها میرسد به حنجرها[14] که معلوم است مراد از آن جان آدمی است. و در آیه 283 سوره بقره، قلب را عبارت دانسته از چیزی که متصف به گناه و ثواب میشود و فرمود: "چنین کس، قلبش گنهکار است"[15] و معلوم است که عضو صنوبری شکل گناه نمیکند پس مراد به آن همان نفس و جان آدمی است وشاید وجه اینکه در جمله "و نزل به الروح الامین علی قلبک" پای قلب را به میان آورده و نفرموده "علیک" (بر تو نازل کردیم) اشاره به این باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه وحی و قرآن نازل را تلقی میکرده، و از آن جناب آن چیزی که وحی را از روحالامین میگرفته "نفس" او بوده، نه مثلا دست او، یا سایر حواس ظاهریش، که در امور جزئی به کار بسته میشود. پس زمانی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم وحی میشد هم میدید و هم میشنید امّا بدون اینکه حس بینائی و شنوائیش به کار بیفتد، همچنانکه در روایت آمده، که حالتی شبیه به بیهوشی به آن جناب دست میداد؛ پس آن جناب فرشته وحی را میدید و صدایش را میشنید و اگر دیدن و شنیدن او، در حال وحی عین دیدن و شنیدن ما بود، بایستی آنچه میدیده و میشنیده، میان او و سایر مردم مشترک باشد و خلاصه اصحابش هم فرشته وحی را ببینند و صدایش را بشنوند و حال آنکه روایت بسیار زیادی، که برای ما قطع میآورد، این معنا را تکذیب کرده؛ و حالت وحی بسیاری از آن جناب دیده شده که در بین جمعیت بوی دست داده است و جمعیتی که پیرامونش بودهاند هیچ چیزی احساس نمیکردهاند، نه صدای پایی، نه شخصی و نه صدای سخنی که بوی القاء میشود.[16] بنابراین منظور از "قلب" هنگامی که میگوئیم قرآن بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نازل میگردید، همان روح پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم است نه این قلبی که تلمبهای است برای گردش خون، و انتخاب این دو تعبیر در اینجا اشاره به این است که تو ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با روح و جان خود، قرآن را پذیرا شدی و این معجزه بزرگ آسمانی پایگاهش قلب و دل تو است.[17] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. تفسیر المیزان (ترجمه)، طباطبائی، محمد حسین، ج 15، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، چاپ 2، 1364 ه ش. 2. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ج 15، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ 10، 1367 ه ش. 3. اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، (ترجمه جواد مصطفوی)، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام . . 4. قلب سلیم، دستغیب، عبدالحسین، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 8، 1365 ه ش. 5. المفردات فی غریب القرآن، اصفهانی، راغب، دفتر نشر کتاب، تهران، چاپ 2-1404 ه ق. 6. التحقیق فی کلمات القرآن، مصطفوی، حسن، وزارت ارشاد، تهران، 1386 ه ش. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، چاپ دوم، 1404 ه ق. ص 411. [2] . احزاب/ 10، "و بلغت الحناجر". [3] . شعراء/ 89، "بقلب سلیم". [4] . غافر/ 35، "و کل قلب متکبر جبار". [5] . ق/ 23، "بقلب منیب". [6] . بقره/ 283، "اثمّ قلبه". [7] . نحل/ 106، "و قلبه مطمئن بالایمان". [8] . بقره/ 10، "فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضا". [9]. بقره/ 74، "قَست قلوبکم". [10] . ر.ک، مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، وزارت ارشاد، 1368 ه ش، ج 9، ص 304. [11] . بقره/ 97، "قل من کان عدواً لجبرئیلَ فانّه نزّله علی قلبک باذن الله". [12] . شعرا/ 192 تا 195، "و نه لتنزیل رب العالمین، نزل به الروح الامین، علی قلبک لتکون من المنذرین". [13] . عبداللهی، محمود، جزوه نبوت در قرآن، ص 35. [14] . احزاب/ 10، "و بلغت القلوب الحناجر". [15] . بقره/ 283، "اثمّ قلبه". [16] . طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، چاپ دوم، 1364 ه ش، ج 15، ص 482. [17] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، 1367 ه ش، ج 15، ص 346.
منظور از قلب، هنگامی که میگوئیم: قرآن بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نازل شده است، چیست؟
برای پاسخ به این پرسش به دو مقدمه نیاز داریم: اول اینکه قلب در لغت، به چه معانی استعمال شده است و دیگر اینکه قلب در قرآن در کدام یک از این معانی، بکار برده شده است.
الف: قلب در لغت:
از معانی اختصاصی قلب، روح و جان است[1] مثل کلام خدای تعالی در قرآن، که میفرماید: "در هنگام مرگ قلوب به گلوگاه میرسد" یعنی، (ارواحها و جانها".[2] در اینباره بعضی از محققین میگویند: "قلب دو گونه است: یکی قلب مادی ظاهری، که عضوی از بدن و منبع حیات و حرکت است، و دیگر قلب روحانی باطنی، که روح مجرد است و متعلق به قلب بدنی و به واسطه این روح، حرکت و عمل و حیات در قلب و بدن تحقق پیدا میکند، و این روح همان نفس ناطقه درککننده و حقیقت انسان است و از این روح، همة قوا وصفات سرچشمه میگیرد و تجلی پیدا میکند، همچنانکه همه اعضاء ادامة حیاتشان به قلب وابسته است. پس حاکم مطلق در وجود انسان، ظاهراً و باطناً همان روح است که در امور روحی و معنوی بدون واسطه حکم میکند، و در بدن با واسطه قلب، و این روح به اعتبار دگرگونی و تحولات مختلفه در قلب به صفات مختلف متصف میشود مثل؛ سلامت،[3] تکبر و جباریت،[4] انابه،[5] گناه،[6] اطمینان،[7] مرض،[8] قساوت،[9] و غیره".[10]
ب: قلب در اصطلاح قرآن:
در قرآن کریم، خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم امر میکند که: "بگو، جبرئیل به فرمان خداوند، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است."[11] و در آیاتی دیگر میفرماید: "مسلّماً این قرآن از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است، روحالامین (جبرئیل) آن را بر قلب پاک تو نازل کرده است، تا از انذار کنندگان باشی"[12] که به طور قطع، منظور از "قلب" که در آیات، ظرف نزول وحی است همان "نفس" و "روح" است و اطلاق آن به "روح" این است که دارای قدرتِ تفکر و تعقل و ادراک است.[13]
در نتیجه میتوان گفت: "مراد از "قلب" در کلام خدای تعالی در (قرآن مجید)، در هر جایی از قرآن که بکار رفته باشد، آن حقیقتی است که ادراک و شعور را به آن نسبت میدهند، نه قلب صنوبری شکل، که در سمت چپ سینه آویزان است و یکی از اعضاء رئیسه بدن آدمی است، به شهادت آیاتی از قرآن کریم که ذیلا خاطر نشان میشود:
در آیه 10 سوره احزاب، قلب را عبارت دانسته از چیزی که در هنگام مرگ به گلوگاه میرسد "و قلبها میرسد به حنجرها[14] که معلوم است مراد از آن جان آدمی است.
و در آیه 283 سوره بقره، قلب را عبارت دانسته از چیزی که متصف به گناه و ثواب میشود و فرمود: "چنین کس، قلبش گنهکار است"[15] و معلوم است که عضو صنوبری شکل گناه نمیکند پس مراد به آن همان نفس و جان آدمی است وشاید وجه اینکه در جمله "و نزل به الروح الامین علی قلبک" پای قلب را به میان آورده و نفرموده "علیک" (بر تو نازل کردیم) اشاره به این باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه وحی و قرآن نازل را تلقی میکرده، و از آن جناب آن چیزی که وحی را از روحالامین میگرفته "نفس" او بوده، نه مثلا دست او، یا سایر حواس ظاهریش، که در امور جزئی به کار بسته میشود.
پس زمانی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم وحی میشد هم میدید و هم میشنید امّا بدون اینکه حس بینائی و شنوائیش به کار بیفتد، همچنانکه در روایت آمده، که حالتی شبیه به بیهوشی به آن جناب دست میداد؛ پس آن جناب فرشته وحی را میدید و صدایش را میشنید و اگر دیدن و شنیدن او، در حال وحی عین دیدن و شنیدن ما بود، بایستی آنچه میدیده و میشنیده، میان او و سایر مردم مشترک باشد و خلاصه اصحابش هم فرشته وحی را ببینند و صدایش را بشنوند و حال آنکه روایت بسیار زیادی، که برای ما قطع میآورد، این معنا را تکذیب کرده؛ و حالت وحی بسیاری از آن جناب دیده شده که در بین جمعیت بوی دست داده است و جمعیتی که پیرامونش بودهاند هیچ چیزی احساس نمیکردهاند، نه صدای پایی، نه شخصی و نه صدای سخنی که بوی القاء میشود.[16]
بنابراین منظور از "قلب" هنگامی که میگوئیم قرآن بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نازل میگردید، همان روح پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم است نه این قلبی که تلمبهای است برای گردش خون، و انتخاب این دو تعبیر در اینجا اشاره به این است که تو ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با روح و جان خود، قرآن را پذیرا شدی و این معجزه بزرگ آسمانی پایگاهش قلب و دل تو است.[17]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر المیزان (ترجمه)، طباطبائی، محمد حسین، ج 15، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، چاپ 2، 1364 ه ش.
2. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، ج 15، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ 10، 1367 ه ش.
3. اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، (ترجمه جواد مصطفوی)، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام . .
4. قلب سلیم، دستغیب، عبدالحسین، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 8، 1365 ه ش.
5. المفردات فی غریب القرآن، اصفهانی، راغب، دفتر نشر کتاب، تهران، چاپ 2-1404 ه ق.
6. التحقیق فی کلمات القرآن، مصطفوی، حسن، وزارت ارشاد، تهران، 1386 ه ش.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، چاپ دوم، 1404 ه ق. ص 411.
[2] . احزاب/ 10، "و بلغت الحناجر".
[3] . شعراء/ 89، "بقلب سلیم".
[4] . غافر/ 35، "و کل قلب متکبر جبار".
[5] . ق/ 23، "بقلب منیب".
[6] . بقره/ 283، "اثمّ قلبه".
[7] . نحل/ 106، "و قلبه مطمئن بالایمان".
[8] . بقره/ 10، "فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضا".
[9]. بقره/ 74، "قَست قلوبکم".
[10] . ر.ک، مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، وزارت ارشاد، 1368 ه ش، ج 9، ص 304.
[11] . بقره/ 97، "قل من کان عدواً لجبرئیلَ فانّه نزّله علی قلبک باذن الله".
[12] . شعرا/ 192 تا 195، "و نه لتنزیل رب العالمین، نزل به الروح الامین، علی قلبک لتکون من المنذرین".
[13] . عبداللهی، محمود، جزوه نبوت در قرآن، ص 35.
[14] . احزاب/ 10، "و بلغت القلوب الحناجر".
[15] . بقره/ 283، "اثمّ قلبه".
[16] . طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، چاپ دوم، 1364 ه ش، ج 15، ص 482.
[17] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، 1367 ه ش، ج 15، ص 346.
- [سایر] قرآن برای چه بر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است؟
- [سایر] به نظر می رسد که هیچ دلیلی وجود ندارد که قرآن موجود همان قرآن نازل شده بر پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
- [سایر] اگر دعوت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جهان شمول بوده است پس چرا قرآن کریم به زبان عربی نازل شده است؟
- [سایر] مهمترین مکانهایی که آیات قرآن از جانب خدا، بر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است کداماند؟
- [سایر] سوره لقمان در ارتباط با چه موضوعی نازل شد و چندمین سورهای است که بر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است؟
- [سایر] قرآن اولویت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) را نسبت به مسلمانان به طور مطلق ذکر می کند منظور از آن چیست ؟
- [سایر] علت نام گذاری سوره مؤمن به این اسم چیست و این سوره در کجا بر پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است؟
- [سایر] چه زمانی اولین آیه یعنی آیه« اقراء...» بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده ؟ آیا خواندن بوده یا گشوده شدن حقیقت؟
- [سایر] مراحل سهگانه عصمت علمی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن چگونه است؟
- [سایر] نام های حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول – صلی الله علیه و آله و سلم – مستحب است صلوات را هم بنویسد . و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کند ، صلوات بفرستد .
- [آیت الله خوئی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [امام خمینی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله نوری همدانی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول – صلی الله علیه و آله و سلم – مانند محمد و احمد ، یا لقب و کنیة آن جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم ، بگوید یا بشنود ، اگر چه در نماز باشد ، مستحب است صلوات بفرست .
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله بروجردی] اگر از روزهدار بپرسند که آیا پیغمبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم چنین مطلبی فرمودهاند؟ و او جایی که در جواب باید بگوید:نه، عمداً بگوید:بلی، یا جایی که باید بگوید:بلی، عمداً بگوید:نه، روزهاش باطل میشود.
- [آیت الله خوئی] اگر روزهدار دروغی را به خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمداً نسبت دهد، بنابر احتیاط کفارة جمع که تفصیل آن در مسأل پیش گفته شد بر او واجب میشود.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله نوری همدانی] برای رعایت ادب جلوتر از قبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم )و امام (علیه السلام ) نماز نخواند و چنانچه نماز خواندن بی احترامی و مستلزم هتک باشد ، حرام است و نماز بنابر احتیاط واجب صحیح نیست .