تناسخ دو قسم است: 1. تناسخ مُلکی؛ به این معنا که نفس آدمی با رها کردن بدن مادی خود، به بدن مادی دیگری وارد شود. 2. تناسخ ملکوتی؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه ها، نیّت ها، گفتارها و کردارهای خود، بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ؛ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته، به صورت آن مجسّم می شود. به بیان دیگر، انسان با عقاید و افعالی که در دنیا داشته است، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می سازد که نفس او، به آن تعلّق می گیرد و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی، با آن بدن ها ترکیب می یابد. برای تناسخ ملکی نیز صور متعددی ذکر شده که عبارت است از: رسخ (بازگشت روح به جمادات)، فسخ (بازگشت روح به نباتات)، مسخ (بازگشت روح به حیوانات) و نسخ (بازگشت روح به بدن انسان). همچنین تناسخ را به (تناسخ نزولی و صعودی) تقسیم کرده اند. تناسخ نزولی؛ بازگشت روح به بدنی فروتر است؛ مثلاً روح انسان در کالبد حیوانی قرار گیرد و تناسخ صعودی عکس آن است. از نظر فلسفی، (تناسخ ملکوتی) امری خردپذیر بوده؛ ولی (تناسخ مُلکی) باطل است. برای بطلان هر یک از گونه های تناسخ مُلکی، دلایل متعددی ارائه شده که ما تنها به یکی از دلایل فلسفی عام آن اشاره می کنیم. این دلیل تکیه بر چند اصل دارد: یکم. براساس حکمت متعالیه، تعلّق نفس به بدن، تعلقی ذاتی است. نفس انسانی حقیقتی است عین تعلق به بدن و در متن و ذات آن، تعلّق به بدن نهفته است. از این رو روح انسانی، در هیچ عالمی بدون بدن نخواهد بود و در هر نشأه و هر عالم، بدنی متناسب با آن عالم خواهد داشت. دوم. ترکیب نفس و بدن، ترکیب اتحادی است، نه انضمامی؛ یعنی، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب حقیقتی به نام انسان شکل می گیرد. لازمه این انگاره آن است که روح انسان، بی بدن نمی تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بدون روح، نمی تواند موجودیت خود را حفظ کند. سوم. در ترکیب اتحادی، باید دو موجودی که به یک وجود موجود می شوند، دارای مرتبه یکسانی باشند؛ یعنی، اگر یکی در مرتبه قوّه و استعداد محض بود و دیگری در مرتبه فعلیت، نمی توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکی می شوند و این یگانگی در حدی است که به یک وجود موجودند و نمی توان موجودی را که در مرتبه قوه بوده و وجودش ضعیف تر از فعلیت و پایین تر از آن است؛ با مرتبه فعلیت که وجودش قوی و بالاتر است یکی شود و عین یکدیگر باشند. مرتبه پایین در عین پایین بودن نمی تواند مرتبه بالا باشد؛ چنان که مرتبه بالا نیز - در عین بالا بودن - نمی تواند بر اثر ترکیب به مرتبه فروتر تنزل یابد. از این رو، ترکیب اتحادی یک موجود بالقوه، با یک موجود بالفعل محال است. چهارم. همه عالم مادی در حرکت است؛ یعنی، هر موجودی در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده، پیوسته در حرکت است و این حرکت، رو به کمال و متناسب با خود او است. برای مثال دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می روید، بی شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمی است که رشد خود را تکمیل کرده، سنبل داده، دانه های زیادی به بار می آورد. هسته میوه ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می دهد، از همان مراحل آغازین، آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندی دارد که درختی پر از میوه خواهد شد. به هر حال، دستگاه آفرینش، هرگز از پیشه خود (حرکت رو به کمال مقصود)، دست نمی کشد و به کار خود ادامه می دهد؛ و کاروان هستندگان را پیوسته به سوی مقاصد ویژه خودشان هدایت می کند. روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستی مستثنا نیستند. این دو نیز، مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حرکت رو به کمال خود هستند. پنجم. در هر حرکتی، اگر موجودی از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد؛ زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال، از فقدان به سمت وجدان و از نداری به سوی دارایی است. از این رو امکان ندارد موجودی که به فعلیت رسیده، دوباره به سمت قوّه برگردد. برای مثال بدن یک حیوان پس از کامل شدن، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمی گردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است. با توجه به اصول پنج گانه یادشده، اگر روح پس از مفارقت از بدن مادی، به بدن مادی دیگر تعلّق بگیرد، محال پیش می آید؛ چرا که اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن، بخواهد به بدن دیگری در مرتبه جنینی و مثل آن تعلّق بگیرد از آنجا که روح در بدن مادی اول، مسیر تکاملی خود را در حد عالم مادی طی نموده و برخی از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت هایی رسیده است باید با بدن مادی متحد گردد که هنوز در مراحل اولیه حرکت است و نسبت به روح تکامل یافته، در حد قوه و نقصان اولیه خود می باشد و این محال است؛ زیرا از آنجا که روح و بدن، ترکیبی اتحادی دارند و به یک وجود موجوداند؛ نمی توان میان دو موجودی که یکی بالقوه و دیگری بالفعل، یکی ناقص و دیگری کامل است، ترکیب اتحادی ایجاد کرد. از این رو، روح تکامل یافته، نمی تواند با بدن غیرکامل متحد گردد. اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول، تنزل کرده تا بتواند با بدن دیگری اتحاد یابد، می گوییم: بر طبق اصل پنجم، محال است موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد و این خلاف حقیقت حرکت است. روح پس از مفارقت از بدن مادی (مرگ)، با بدن مثالی متحد گشته، در عالم برزخ نیز به حرکت خود ادامه می دهد. بدن مادی نیز در این دنیا پس از مرگ، در مسیر خاصی می افتد و به حرکت خود ادامه می دهد تا بر اثر تغییر و تحولات لازم، قابلیت اتحاد دوباره با روح را در عالم آخرت و قیامت پیدا کند1. آیات و روایات نیز تسلسل روح یا تناسخ ملکی را امری باطل می دانند. مضمون آنها حکایتگر تداوم حرکت روح در عوالم پس از مرگ است؛ نه عود و برگشت آن به عالم مادی. اما تعلّق روح به بدن آخرتی یا ظهور روح در عوالم دیگر، در حالت های مختلف مورد تأیید آیات و روایات است که باید در مبحث معادشناسی به بررسی آن پرداخت2. گروهی از آیات قرآن شواهدی بر صحت مسخ آورده اند؛ به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده، آیه 66 سوره اعراف، دسته ای از انسان ها به واسطه غضب الهی به بوزینه و خوک تبدیل گشتند. به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ (تبدیل انسان گناهکار به حیوان)، معنایی کاملاً متفاوت از تناسخ باطل می باشد. اساس تناسخ بر دو چیز است: 1. تعدد بدن: در تناسخ، دو بدن وجود دارد: بدن سابقی که روح از آن جدا شده و بدن جدیدی که روح به آن تعلّق گرفته است؛ در حالی که در مسخ همان بدن انسانی تبدیل به بدن حیوان می شود. 2. بازگشت نفس از حد کمال و فعلیت های به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوه و شروع حیات جنینی و طی مراحل رشد؛ در حالی که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمی شود. تناسخ از نظر قرآن و حدیث تناسخ به تمامی با اعتقادات دینی سنّت ابراهیمی، به خصوص معاد اخروی، مغایرت دارد. آنچه در قرآن و احادیث درباره سرنوشت انسان پس از مرگ آمده، مؤّد این معناست که روح پس از مرگ به نحوی باقی می ماند تا در روز قیامت که خدا دوباره جسم را زنده می کند به پاداش و کیفر اعمال خود برسد. در قرآن واژه تناسخ یا واژه ای مترادف با آن نیامده است، اما آیاتی دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضی معتقدان به تناسخ به آنها متوسّل شده اند3 هر چند در تفاسیر، تناسخ مطلقاً نفی شده است. جز این، آیات دیگری هم مورد استناد اهل تناسخ واقع شده است، از جمله: اعراف، آیه 40؛ واقعه، آیه 61؛ انعام، آیه 38؛ انفطار، آیه 8؛ ملک، آیه 22. از جمله آیاتی که در قرآن کریم با تناسخ در تضاد می باشد آیات 99-100 سوره مؤمنون است که می فرماید: (حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ)4؛ (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند تا زمانی که مرگ یکی از آن ها فرامی رسد می گوید: پروردگارا مرا بازگردان. باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا که بازگردد، همانا سخنی که او می گوید و هیچ فایده ای ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند). در آیات 51-53 سوره یس هم آمده است: (وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الأجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ. قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ. إِنْ کَانَتْ إِلا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ)5؛ (و در صور دمیده شود، ناگهان آن ها از قبرها، شتابان به سوی پروردگارشان می روند. می گویند: ای وای بر ما چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟ (آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند. صیحه واحدی بیش نیست، ناگهان همگی نزد ما حاضر می شوند). در کنار این ها وجود عالم برزخ در تضاد کامل با تناسخ است. در احادیث و روایات شیعی به عقاید اهل تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن به شدّت محکوم شده است. امام رضا علیه السلام در این زمینه می فرماید: (من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنة و النار)6؛ (هر آن کس که به تناسخ باور داشته باشد او به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است. مرحوم مجلسی در زمینه بطلان تناسخ ادّعای اجماع کرده و می گوید: ضرورت دین و اجماع مسلمانان بر نادرستی تناسخ دلالت دارد. تضعیف راویانِ معتقد یا متّهم به تناسخ نیز بطلان این عقیده را در نظر شیعه نشان می دهد7. این امر به خصوص از آن جهت اهمیت دارد که دسته مهمّی از اهل تناسخ را غلات شیعی تشکیل می دادند و همین امر موجب نسبت دادن تناسخ به شیعه شده است. اهل سنّت نیز اعتقاد به تناسخ را منجر به تکفیر شمرده اند و آیات و روایاتی را که مستمسک تناسخیان بوده است به نحو دیگری تفسیر کرده اند. در احادیث به ویژه بر انکار بهشت و دوزخ اخروی به عنوان عامل اصلی تکفیرِ اهل تناسخ تأکید شده است. نکته شایان ذکر اینکه برخی، از آیات قرآن شواهدی بر صحّت مسخ آورده اند؛ به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده، آیه 66 سوره اعراف، دسته ای از انسان ها به واسطه غضب الهی به بوزینه و خوک تبدیل گشتند. به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ (تبدیل انسان گناهکار به حیوان)، معنایی کاملاً متفاوت از تناسخ باطل می باشد. اساس تناسخ بر دو چیز استوار است: 1. تعدّد بدن: در تناسخ، دو بدن وجود دارد: بدن سابقی که روح از آن جدا شده و بدن جدیدی که روح به آن تعلّق گرفته است؛ در حالی که در مسخ همان بدن انسانی تبدیل به بدن حیوان می شود. 2. بازگشت نفس از حدّ کمال و فعلیّت های به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوّه و شروع حیات جنینی و طیّ مراحل رشد؛ در حالی که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمی شود. پی نوشت: 1. محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، ج 9، ص 41، بیروت. 2. نگا: بحارالأنوار، ج 10، باب احتجاجات امام صادق علیه السلام بر علیه بی دینان، ص 176. 3. ر.ک: بقره 2، آیه 65؛ اعراف (7)، آیه 166. 4. مؤمنون 23، آیه 99-100. 5. یس 36، آیات 51-53. 6. شیخ عبّاس قمی، سفینة البحار، ج 8، ص 237، قم: دارالاسوة. 7. همان. منبع: www.porseman.org
آیا روح ما قبل از این در بدن های دیگری بوده و اکنون به بدن فعلی ما منتقل شده است؟ از نظر عقلی و دینی، تناسخ چه جایگاهی دارد؟
تناسخ دو قسم است:
1. تناسخ مُلکی؛ به این معنا که نفس آدمی با رها کردن بدن مادی خود، به بدن مادی دیگری وارد شود.
2. تناسخ ملکوتی؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه ها، نیّت ها، گفتارها و کردارهای خود، بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ؛ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته، به صورت آن مجسّم می شود.
به بیان دیگر، انسان با عقاید و افعالی که در دنیا داشته است، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می سازد که نفس او، به آن تعلّق می گیرد و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی، با آن بدن ها ترکیب می یابد.
برای تناسخ ملکی نیز صور متعددی ذکر شده که عبارت است از: رسخ (بازگشت روح به جمادات)، فسخ (بازگشت روح به نباتات)، مسخ (بازگشت روح به حیوانات) و نسخ (بازگشت روح به بدن انسان).
همچنین تناسخ را به (تناسخ نزولی و صعودی) تقسیم کرده اند. تناسخ نزولی؛ بازگشت روح به بدنی فروتر است؛ مثلاً روح انسان در کالبد حیوانی قرار گیرد و تناسخ صعودی عکس آن است. از نظر فلسفی، (تناسخ ملکوتی) امری خردپذیر بوده؛ ولی (تناسخ مُلکی) باطل است. برای بطلان هر یک از گونه های تناسخ مُلکی، دلایل متعددی ارائه شده که ما تنها به یکی از دلایل فلسفی عام آن اشاره می کنیم. این دلیل تکیه بر چند اصل دارد:
یکم. براساس حکمت متعالیه، تعلّق نفس به بدن، تعلقی ذاتی است. نفس انسانی حقیقتی است عین تعلق به بدن و در متن و ذات آن، تعلّق به بدن نهفته است. از این رو روح انسانی، در هیچ عالمی بدون بدن نخواهد بود و در هر نشأه و هر عالم، بدنی متناسب با آن عالم خواهد داشت.
دوم. ترکیب نفس و بدن، ترکیب اتحادی است، نه انضمامی؛ یعنی، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب حقیقتی به نام انسان شکل می گیرد. لازمه این انگاره آن است که روح انسان، بی بدن نمی تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بدون روح، نمی تواند موجودیت خود را حفظ کند.
سوم. در ترکیب اتحادی، باید دو موجودی که به یک وجود موجود می شوند، دارای مرتبه یکسانی باشند؛ یعنی، اگر یکی در مرتبه قوّه و استعداد محض بود و دیگری در مرتبه فعلیت، نمی توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکی می شوند و این یگانگی در حدی است که به یک وجود موجودند و نمی توان موجودی را که در مرتبه قوه بوده و وجودش ضعیف تر از فعلیت و پایین تر از آن است؛ با مرتبه فعلیت که وجودش قوی و بالاتر است یکی شود و عین یکدیگر باشند. مرتبه پایین در عین پایین بودن نمی تواند مرتبه بالا باشد؛ چنان که مرتبه بالا نیز - در عین بالا بودن - نمی تواند بر اثر ترکیب به مرتبه فروتر تنزل یابد. از این رو، ترکیب اتحادی یک موجود بالقوه، با یک موجود بالفعل محال است.
چهارم. همه عالم مادی در حرکت است؛ یعنی، هر موجودی در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده، پیوسته در حرکت است و این حرکت، رو به کمال و متناسب با خود او است. برای مثال دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می روید، بی شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمی است که رشد خود را تکمیل کرده، سنبل داده، دانه های زیادی به بار می آورد. هسته میوه ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می دهد، از همان مراحل آغازین، آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندی دارد که درختی پر از میوه خواهد شد. به هر حال، دستگاه آفرینش، هرگز از پیشه خود (حرکت رو به کمال مقصود)، دست نمی کشد و به کار خود ادامه می دهد؛ و کاروان هستندگان را پیوسته به سوی مقاصد ویژه خودشان هدایت می کند. روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستی مستثنا نیستند. این دو نیز، مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حرکت رو به کمال خود هستند.
پنجم. در هر حرکتی، اگر موجودی از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد؛ زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال، از فقدان به سمت وجدان و از نداری به سوی دارایی است. از این رو امکان ندارد موجودی که به فعلیت رسیده، دوباره به سمت قوّه برگردد. برای مثال بدن یک حیوان پس از کامل شدن، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمی گردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است.
با توجه به اصول پنج گانه یادشده، اگر روح پس از مفارقت از بدن مادی، به بدن مادی دیگر تعلّق بگیرد، محال پیش می آید؛ چرا که اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن، بخواهد به بدن دیگری در مرتبه جنینی و مثل آن تعلّق بگیرد از آنجا که روح در بدن مادی اول، مسیر تکاملی خود را در حد عالم مادی طی نموده و برخی از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت هایی رسیده است باید با بدن مادی متحد گردد که هنوز در مراحل اولیه حرکت است و نسبت به روح تکامل یافته، در حد قوه و نقصان اولیه خود می باشد و این محال است؛ زیرا از آنجا که روح و بدن، ترکیبی اتحادی دارند و به یک وجود موجوداند؛ نمی توان میان دو موجودی که یکی بالقوه و دیگری بالفعل، یکی ناقص و دیگری کامل است، ترکیب اتحادی ایجاد کرد. از این رو، روح تکامل یافته، نمی تواند با بدن غیرکامل متحد گردد.
اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول، تنزل کرده تا بتواند با بدن دیگری اتحاد یابد، می گوییم: بر طبق اصل پنجم، محال است موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد و این خلاف حقیقت حرکت است.
روح پس از مفارقت از بدن مادی (مرگ)، با بدن مثالی متحد گشته، در عالم برزخ نیز به حرکت خود ادامه می دهد. بدن مادی نیز در این دنیا پس از مرگ، در مسیر خاصی می افتد و به حرکت خود ادامه می دهد تا بر اثر تغییر و تحولات لازم، قابلیت اتحاد دوباره با روح را در عالم آخرت و قیامت پیدا کند1.
آیات و روایات نیز تسلسل روح یا تناسخ ملکی را امری باطل می دانند. مضمون آنها حکایتگر تداوم حرکت روح در عوالم پس از مرگ است؛ نه عود و برگشت آن به عالم مادی. اما تعلّق روح به بدن آخرتی یا ظهور روح در عوالم دیگر، در حالت های مختلف مورد تأیید آیات و روایات است که باید در مبحث معادشناسی به بررسی آن پرداخت2.
گروهی از آیات قرآن شواهدی بر صحت مسخ آورده اند؛ به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده، آیه 66 سوره اعراف، دسته ای از انسان ها به واسطه غضب الهی به بوزینه و خوک تبدیل گشتند.
به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ (تبدیل انسان گناهکار به حیوان)، معنایی کاملاً متفاوت از تناسخ باطل می باشد.
اساس تناسخ بر دو چیز است:
1. تعدد بدن: در تناسخ، دو بدن وجود دارد: بدن سابقی که روح از آن جدا شده و بدن جدیدی که روح به آن تعلّق گرفته است؛ در حالی که در مسخ همان بدن انسانی تبدیل به بدن حیوان می شود.
2. بازگشت نفس از حد کمال و فعلیت های به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوه و شروع حیات جنینی و طی مراحل رشد؛ در حالی که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمی شود.
تناسخ از نظر قرآن و حدیث
تناسخ به تمامی با اعتقادات دینی سنّت ابراهیمی، به خصوص معاد اخروی، مغایرت دارد. آنچه در قرآن و احادیث درباره سرنوشت انسان پس از مرگ آمده، مؤّد این معناست که روح پس از مرگ به نحوی باقی می ماند تا در روز قیامت که خدا دوباره جسم را زنده می کند به پاداش و کیفر اعمال خود برسد.
در قرآن واژه تناسخ یا واژه ای مترادف با آن نیامده است، اما آیاتی دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضی معتقدان به تناسخ به آنها متوسّل شده اند3 هر چند در تفاسیر، تناسخ مطلقاً نفی شده است. جز این، آیات دیگری هم مورد استناد اهل تناسخ واقع شده است، از جمله: اعراف، آیه 40؛ واقعه، آیه 61؛ انعام، آیه 38؛ انفطار، آیه 8؛ ملک، آیه 22.
از جمله آیاتی که در قرآن کریم با تناسخ در تضاد می باشد آیات 99-100 سوره مؤمنون است که می فرماید:
(حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ)4؛
(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند تا زمانی که مرگ یکی از آن ها فرامی رسد می گوید: پروردگارا مرا بازگردان. باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا که بازگردد، همانا سخنی که او می گوید و هیچ فایده ای ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند).
در آیات 51-53 سوره یس هم آمده است:
(وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الأجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ. قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ. إِنْ کَانَتْ إِلا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ)5؛
(و در صور دمیده شود، ناگهان آن ها از قبرها، شتابان به سوی پروردگارشان می روند. می گویند: ای وای بر ما چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟ (آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند. صیحه واحدی بیش نیست، ناگهان همگی نزد ما حاضر می شوند).
در کنار این ها وجود عالم برزخ در تضاد کامل با تناسخ است.
در احادیث و روایات شیعی به عقاید اهل تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن به شدّت محکوم شده است.
امام رضا علیه السلام در این زمینه می فرماید: (من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنة و النار)6؛ (هر آن کس که به تناسخ باور داشته باشد او به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است.
مرحوم مجلسی در زمینه بطلان تناسخ ادّعای اجماع کرده و می گوید: ضرورت دین و اجماع مسلمانان بر نادرستی تناسخ دلالت دارد.
تضعیف راویانِ معتقد یا متّهم به تناسخ نیز بطلان این عقیده را در نظر شیعه نشان می دهد7. این امر به خصوص از آن جهت اهمیت دارد که دسته مهمّی از اهل تناسخ را غلات شیعی تشکیل می دادند و همین امر موجب نسبت دادن تناسخ به شیعه شده است.
اهل سنّت نیز اعتقاد به تناسخ را منجر به تکفیر شمرده اند و آیات و روایاتی را که مستمسک تناسخیان بوده است به نحو دیگری تفسیر کرده اند. در احادیث به ویژه بر انکار بهشت و دوزخ اخروی به عنوان عامل اصلی تکفیرِ اهل تناسخ تأکید شده است.
نکته شایان ذکر اینکه برخی، از آیات قرآن شواهدی بر صحّت مسخ آورده اند؛ به عنوان نمونه بنا بر آیه 60 سوره مائده، آیه 66 سوره اعراف، دسته ای از انسان ها به واسطه غضب الهی به بوزینه و خوک تبدیل گشتند. به طور خلاصه باید بگوییم که مسخ (تبدیل انسان گناهکار به حیوان)، معنایی کاملاً متفاوت از تناسخ باطل می باشد. اساس تناسخ بر دو چیز استوار است:
1. تعدّد بدن: در تناسخ، دو بدن وجود دارد: بدن سابقی که روح از آن جدا شده و بدن جدیدی که روح به آن تعلّق گرفته است؛ در حالی که در مسخ همان بدن انسانی تبدیل به بدن حیوان می شود.
2. بازگشت نفس از حدّ کمال و فعلیّت های به دست آمده اش به حد نقصان و بالقوّه و شروع حیات جنینی و طیّ مراحل رشد؛ در حالی که در مسخ بدن انسان تبدیل به نطفه حیوان نمی شود.
پی نوشت:
1. محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، ج 9، ص 41، بیروت.
2. نگا: بحارالأنوار، ج 10، باب احتجاجات امام صادق علیه السلام بر علیه بی دینان، ص 176.
3. ر.ک: بقره 2، آیه 65؛ اعراف (7)، آیه 166.
4. مؤمنون 23، آیه 99-100.
5. یس 36، آیات 51-53.
6. شیخ عبّاس قمی، سفینة البحار، ج 8، ص 237، قم: دارالاسوة.
7. همان.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] آیا رجعت (برگشت روح در بدن دوم) نوعی تناسخ نیست؟
- [سایر] مساله تناسخ و روح را توضیح دهید؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] نظر مبارک شما در مورد برپایی مراسم عید نوروز چیست ؟ و از دیدگاه دینی چه جایگاهی دارد ؟
- [سایر] فلاسفه معتقدند که حقیقت انسان، روح مجرد است، آیا مجرد بودن روح از نظر دینی درست است؟
- [سایر] نظر شیعه راجب تناسخ چیست؟
- [سایر] سازمان دینی و مقامهای دینی در آیین شینتو چه جایگاهی دارد؟
- [سایر] نظر اسلام در مورد زندگیهای متوالی (تناسخ) چیست؟
- [سایر] نظر اسلام در مورد زندگی های متوالی (تناسخ) چیست؟
- [سایر] سلام؛ دلایل عقلی وجود روح را بیان کنید؟
- [سایر] الف) کدام آیة قرآن کریم دربارة روح است. ب) با کدام آیه میتوان اعتقاد به تناسخ را رد کرد؟
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد درحالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله مظاهری] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله سبحانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله خوئی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد و در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.
- [آیت الله سیستانی] اگر پوستهای مختصر لب و جاهای دیگر بدن را بکنند چنانچه روح نداشته باشد و به آسانی کنده شود ، پاک است .
- [آیت الله نوری همدانی] اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد ، در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند ، نجس است .
- [آیت الله بهجت] پیش از بیرون آمدن روح و سرد شدن بدن حیوان، مکروه است، بلکه خلاف احتیاط است پوست حیوان را بکنَند و یا اینکه اعضای بدنش را قطع کنند.