الف) روح به معنای مبدأ حیات است و دارای اقسام و مراتبی است و گاهی حقیقتی در عموم آدمیان و گاه تأیید کننده و... است. خداوند در سورة اسراء آیة 85، روح را امر خداوند میداند کسی از اسرار آن به جز خداوند آگاهی ندارد و انسان نسبت به آن دانش کمی دارد. ب) براساس آیة 28، سورة بقره و سورة مؤمنون عقیده به تناسخ باطل و بیاساس است. ب) کلمة (روح) در لغت به معنای مبدأ حیات است[1] که جاندار به وسیلة آن قادر بر احساس و حرکت ارادی میشود؛ البتّه هر چند که این کلمه در بسیاری از آیات مکّی و مدنی تکرار شده، ولی در همة این موارد به این معنایی که در جانداران مییابیم و مبدأ حیات و منشأ احساس و حرکت ارادی است، نیامده است. اقسام روح عبارتند از: 1 روح نباتی. 2 روح حیوانی (که همان نفس سیاله است). 3 روح انسانی. (نفس ناطقه). 4 روح القدس (روحی که با پیامبران است و آنها را تأیید میکند).[2] 5 روح الأمین (جبرئیل).[3] 6 فرشتهای بزرگ از فرشتگان خاص خداوند یا مخلوقی برتر از فرشتگان.[4] 7 روح قرآن و محتوای وحی[5] قرآن کریم (روح) را از نظر اختلاف اثرش (حیات) دارای مراتب مختلفهای میداند، چون روح حیوانی و نباتی، فقط به مجموعهای از نموّ و تغذیه و تولید مثل و حس و حرکت اطلاق میشود بدیهی است با از میان رفتن جسم نیز نه تغذیهای باقی میماند نه نموّ و تولید مثل و نه حس و حرکتی به خلاف روح انسانی که حقیقتی است مستقل که گاهی به این بدن مادی تعلق میگیرد و گاه از آن جدا میشود. به همین جهت (روح) گاهی به آن حقیقتی گفته میشود که در عموم آدمیان دمیده شده است[6] و گاه نیز حقیقتی به نام روح تأیید کننده است که خاص مؤمن است[7] که از نظر شرافت در ماهیت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شریفتر و قویتر از روحی است که در همة انسانهای زنده است و یک مرحله ازآن مرحلهای است که در گیاهان و اثرش این است که گیاه و درخت را رشد میدهد.[8] قرآن کریم در جایی دیگر دربارة روحی که در عموم آدمیان است میفرماید: (و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربّی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً)[9] و دربارة روح از تو میپرسند بگو: روح از (نسخ) امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است و در جایی دیگر (امر) را معنا میکند به این که (انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون) چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش، پس (بیدرنگ) موجود میشود.) اساساً روح ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن، غیر از اصول حاکم بر جاده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، به همین جهت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مأمور میشود که در یک جملة کوتاه و پرمحتوا بگوید: (روح از عالم امراست، یعنی آفرینشی اسرارآمیز دارد.[10] در برخی روایات اسلامی نیز آمده که امام صادق علیه السّلام میفرماید: (روح از عالم ملکوت و از قدرت خداوند است.)[11] ب) خداوند متعال میفرماید: (کیف تکفرون بالله و کنتم امواتاً و احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون)[12]چگونه به خداوند کافر میشوید در حالی که شما اجسام بیروحی بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را میمیراند، و بار دیگر شما را زنده میکند، سپس به سوی او باز میگردید. آیة مذکور، از جمله آیات متعددی است که عقیدة به تناسخ را به صراحت نفی میکند. این آیه سه مرحله از مسیر انسان را بیان میکند. 1 حیات از موت اولیهای که انسان جزء جماد و نبات بوده است که همین زندگی دنیا میباشد. 2 مرگ و پایان زندگی دنیا. 3 سپس زنده شدن در عالم برزخ (ثم یحییکم) و بعد انتقال یک حیات مهمتر که عالم قیامت نام دارد (ثم الیه ترجعون). افزون بر آنچه گذشت، طرفداران و عقیدهمندان به تناسخ، منکر مسئلة معاد نیستند؛ بلکه منکر عالم برزخند و براساس آیة مذکور مرگ و حیات را در واقع تکرار تناسخ میدانند که به دنبال هم انجام میگیرد تا به (الیه ترجعون) روز قیامت میرسد.[13] آیات دیگر قرآن عقیدة آنها را باطل میداند چنانکه خداوند متعال میفرماید: (... و من ورائهم برزخ الی یوم بیعثون)[14] و پشت سر آنها برزخی است تا روزی که برانگیخته میشوند آیة مذکور ظاهر در عالم برزخ میباشد و وجود عالم برزخ را بعد از حیات دنیا تأیید میکند و عقیده به تناسخ را باطل میگرداند. البتّه دلایل و آیات دیگری بر بطلان تناسخ وجود دارد که برای آگاهی بیشتر با (مسئلة روح) و (تناسخ) میتوانید به کتابهای زیر مراجعه کنید: 1 ناصر مکارم شیرازی، عود ارواح، (قم؛ انتشارات مطبوعاتی هدف). 2 ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، (تهران؛ دارالکتب الاسلامیه)، ج 1، ص 165 164. 3 احمد زمرّدیان، حقیقت روح (قم؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی). 4 محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (قم؛ انتشارات در راه حق)، ص 457 349. 5 ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، (قم؛ نشر مدرسة االامام امیرالمؤمنین)، ج 5، ص 287 305. -------------------------------------------------------------------------------- [1] - راغب اصفهانی، المفردات للالفاظ القرآن، بیروت، دارالکاتب العربی، ص 210 211. [2] - سورة بقره، آیة 87. [3] - سورة شعراء، آیة 193. [4] - سورة قدر، آیة 4. [5] - سورة شوری، آیة 52. [6] - سورة سجده، آیة 9، سورة حج، آیة 29، ص 72. [7] - سورة مجادله، آیة 22. [8] - ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، (قم؛ انتشارات اسلامی، ج 15، ص 137) و ناصر مکارم شیرازی و همکاران، نمونه، (تهران؛ دارالکتب الاسلامیه)، ج 14، ص 510، ج 2، ص 420. [9] - سورة اسراء آیة 85. [10] - تفسیر نمونه، همان، ج 12، ص 252 250. [11] - ر. ک: الجمعة العروسی الحویزی، نورالثقلین، (قم؛ انتشارات اسماعیلیان)، ج 3، ص 216. [12] - سورة بقره،آیة 28. [13] - ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، (تهران؛ دارالکتب الاسلامیه)، ج 1، ص 111 112. [14] - سورة مؤمنون، آیة 100.
الف) کدام آیة قرآن کریم دربارة روح است. ب) با کدام آیه میتوان اعتقاد به تناسخ را رد کرد؟
الف) روح به معنای مبدأ حیات است و دارای اقسام و مراتبی است و گاهی حقیقتی در عموم آدمیان و گاه تأیید کننده و... است. خداوند در سورة اسراء آیة 85، روح را امر خداوند میداند کسی از اسرار آن به جز خداوند آگاهی ندارد و انسان نسبت به آن دانش کمی دارد. ب) براساس آیة 28، سورة بقره و سورة مؤمنون عقیده به تناسخ باطل و بیاساس است.
ب) کلمة (روح) در لغت به معنای مبدأ حیات است[1] که جاندار به وسیلة آن قادر بر احساس و حرکت ارادی میشود؛ البتّه هر چند که این کلمه در بسیاری از آیات مکّی و مدنی تکرار شده، ولی در همة این موارد به این معنایی که در جانداران مییابیم و مبدأ حیات و منشأ احساس و حرکت ارادی است، نیامده است.
اقسام روح عبارتند از: 1 روح نباتی. 2 روح حیوانی (که همان نفس سیاله است). 3 روح انسانی. (نفس ناطقه). 4 روح القدس (روحی که با پیامبران است و آنها را تأیید میکند).[2] 5 روح الأمین (جبرئیل).[3] 6 فرشتهای بزرگ از فرشتگان خاص خداوند یا مخلوقی برتر از فرشتگان.[4] 7 روح قرآن و محتوای وحی[5] قرآن کریم (روح) را از نظر اختلاف اثرش (حیات) دارای مراتب مختلفهای میداند، چون روح حیوانی و نباتی، فقط به مجموعهای از نموّ و تغذیه و تولید مثل و حس و حرکت اطلاق میشود بدیهی است با از میان رفتن جسم نیز نه تغذیهای باقی میماند نه نموّ و تولید مثل و نه حس و حرکتی به خلاف روح انسانی که حقیقتی است مستقل که گاهی به این بدن مادی تعلق میگیرد و گاه از آن جدا میشود.
به همین جهت (روح) گاهی به آن حقیقتی گفته میشود که در عموم آدمیان دمیده شده است[6] و گاه نیز حقیقتی به نام روح تأیید کننده است که خاص مؤمن است[7] که از نظر شرافت در ماهیت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شریفتر و قویتر از روحی است که در همة انسانهای زنده است و یک مرحله ازآن مرحلهای است که در گیاهان و اثرش این است که گیاه و درخت را رشد میدهد.[8]
قرآن کریم در جایی دیگر دربارة روحی که در عموم آدمیان است میفرماید: (و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربّی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً)[9] و دربارة روح از تو میپرسند بگو: روح از (نسخ) امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است و در جایی دیگر (امر) را معنا میکند به این که (انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون) چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش، پس (بیدرنگ) موجود میشود.)
اساساً روح ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن، غیر از اصول حاکم بر جاده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، به همین جهت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مأمور میشود که در یک جملة کوتاه و پرمحتوا بگوید: (روح از عالم امراست، یعنی آفرینشی اسرارآمیز دارد.[10]
در برخی روایات اسلامی نیز آمده که امام صادق علیه السّلام میفرماید: (روح از عالم ملکوت و از قدرت خداوند است.)[11]
ب) خداوند متعال میفرماید: (کیف تکفرون بالله و کنتم امواتاً و احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون)[12]چگونه به خداوند کافر میشوید در حالی که شما اجسام بیروحی بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را میمیراند، و بار دیگر شما را زنده میکند، سپس به سوی او باز میگردید.
آیة مذکور، از جمله آیات متعددی است که عقیدة به تناسخ را به صراحت نفی میکند. این آیه سه مرحله از مسیر انسان را بیان میکند. 1 حیات از موت اولیهای که انسان جزء جماد و نبات بوده است که همین زندگی دنیا میباشد. 2 مرگ و پایان زندگی دنیا. 3 سپس زنده شدن در عالم برزخ (ثم یحییکم) و بعد انتقال یک حیات مهمتر که عالم قیامت نام دارد (ثم الیه ترجعون).
افزون بر آنچه گذشت، طرفداران و عقیدهمندان به تناسخ، منکر مسئلة معاد نیستند؛ بلکه منکر عالم برزخند و براساس آیة مذکور مرگ و حیات را در واقع تکرار تناسخ میدانند که به دنبال هم انجام میگیرد تا به (الیه ترجعون) روز قیامت میرسد.[13] آیات دیگر قرآن عقیدة آنها را باطل میداند چنانکه خداوند متعال میفرماید: (... و من ورائهم برزخ الی یوم بیعثون)[14] و پشت سر آنها برزخی است تا روزی که برانگیخته میشوند آیة مذکور ظاهر در عالم برزخ میباشد و وجود عالم برزخ را بعد از حیات دنیا تأیید میکند و عقیده به تناسخ را باطل میگرداند. البتّه دلایل و آیات دیگری بر بطلان تناسخ وجود دارد که برای آگاهی بیشتر با (مسئلة روح) و (تناسخ) میتوانید به کتابهای زیر مراجعه کنید:
1 ناصر مکارم شیرازی، عود ارواح، (قم؛ انتشارات مطبوعاتی هدف).
2 ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، (تهران؛ دارالکتب الاسلامیه)، ج 1، ص 165 164.
3 احمد زمرّدیان، حقیقت روح (قم؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی).
4 محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (قم؛ انتشارات در راه حق)، ص 457 349.
5 ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، (قم؛ نشر مدرسة االامام امیرالمؤمنین)، ج 5، ص 287 305.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - راغب اصفهانی، المفردات للالفاظ القرآن، بیروت، دارالکاتب العربی، ص 210 211.
[2] - سورة بقره، آیة 87.
[3] - سورة شعراء، آیة 193.
[4] - سورة قدر، آیة 4.
[5] - سورة شوری، آیة 52.
[6] - سورة سجده، آیة 9، سورة حج، آیة 29، ص 72.
[7] - سورة مجادله، آیة 22.
[8] - ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، (قم؛ انتشارات اسلامی، ج 15، ص 137) و ناصر مکارم شیرازی و همکاران، نمونه، (تهران؛ دارالکتب الاسلامیه)، ج 14، ص 510، ج 2، ص 420.
[9] - سورة اسراء آیة 85.
[10] - تفسیر نمونه، همان، ج 12، ص 252 250.
[11] - ر. ک: الجمعة العروسی الحویزی، نورالثقلین، (قم؛ انتشارات اسماعیلیان)، ج 3، ص 216.
[12] - سورة بقره،آیة 28.
[13] - ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، (تهران؛ دارالکتب الاسلامیه)، ج 1، ص 111 112.
[14] - سورة مؤمنون، آیة 100.
- [سایر] آیا فهم و تفسیر قرآن کریم برای غیر معصومین(علیهم السلام) ممکن است یا خیر؟ دلایل منکران امکان فهم قرآن کریم و رد آن ها را بیان کنید؟
- [آیت الله نوری همدانی] آیا در موارد زیر قبل از ولوج روح میتوان سقط درمانی انجام داد؟ پس از ولوج چگونه خواهد بود؟ الف: بیماریهائی که میدانیم مسلماً جنین پس از تولّد خواهد مرد. ب: بیماریهای ژنتیکی
- [سایر] نظر امام خمینی (ره) در رابطه با مراتب وحی و تفسیر قرآن کریم چیست؟ توضیح دهید؟
- [سایر] چند آیه از قرآن کریم به مخالفان غدیر اختصاص دارد؟
- [سایر] چرا برخی علی رغم علاقه فراوان، در روخوانی قرآن مشکل دارند؟ چگونه میتوان با قرآن کریم انس گرفت؟
- [سایر] از آیات قرآن کریم چه اذکاری را برای تسبیح خدا میتوان استنباط کرد؟
- [سایر] آیا میتوان با آیه (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن) لزوم تفسیر قرآن به قرآن را ثابت کرد؟
- [سایر] آیا در قرآن کریم در مورد هم نشین بد، آیه ای هست؟
- [سایر] در کدام آیه قرآن کریم اشاره به گفتن انشاء الله گفتن درهر کار شده است؟
- [سایر] ایا ایه ای در قران کریم در باره جواز توسل به مردگان وجود دارد؟
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام اسراف و تبذیر است و آن اقسامی دارد که یک قسم از آن حرام نیست. الف) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حرام که قرآن به آن (اتراف) میگوید که اگر در فردی پیدا شود دنیا و آخرت او را تباه میکند و قرآن او را فرد شومی از اهل جهنّم میداند: (وَ اصْحابُ الشِّمالِ ما اصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ انَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفین)[1] (و یاران چپ، کدامند یاران چپه در میان باد گرم و آب داغ. و سایهای از دود تار. نه خنک نه خشک. اینان بودند که پیش از این نازپروردگان بودند.) و اگر در ملّتی پیدا شود، آن ملّت را نابود میداند: (وَ اذا ارَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً)[2] (و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانان آن شهر را وا میداریم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را یکسره زیر و زِبَر کنیم.) ب) به هدر دادن نِعم الهی نظیر نابود کردن مال و عمر و آبرو و مانند اینها که قرآن به آن (تبذیر) میگوید و مبذّر را برادر شیطان میخواند: (انَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اخْوانَ الشَّیاطین)[3] (همانا اسرافکنندگان برادران شیطانها هستند.) ج) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حلال که به آن (اسراف) گفته میشود و آن گرچه حرام نیست، ولی محال است که مسرف بتواند به کمال انسانی برسد و قرآن او را مورد بیمهری و بیعنایتی از طرف حقّ میداند: صفحه 386 (انَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفین).[4] (به درستی که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمیدارد.) بلکه او را یک مؤمن واقعی نمیداند: (وَالَّذینَ اذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا)[5] (و کسانی که به هنگام بخشش، زیادهروی نمیکنند.)
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان در اسلام ارضای غریزه جنسی مرد از غیر زن خود، یا زن از غیر شوهر خود میباشد و قرآن شریف چنین شخصی را متجاوز و ظالم میداند: (فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَاولئِکَ هُمُ الْعادُون)[1] (پس هر که به دنبال فراتر از این (راههای حلال) رود، او از ظالمان است.) و آن اقسامی دارد: الف) زنا دادن یا زنا کردن که عقوبت و کیفر آن بسیار بزرگ است. ب) لواط که در روایات آمده است عرش خدای متعال از آن به لرزه درمیآید. ج) خود ارضایی (استمناء) که علاوه بر اینکه حرام است، مفسده روحی و جسمی بسیاری دارد. د) نگاه شهوتانگیز یا دیدن عکسها و فیلمهای شهوتانگیز و نوشتن یا خواندن داستانهای شهوتانگیز، و گفتن و یا شنیدن و یا خواندن آهنگها و یا اشعار شهوتانگیز به طور غنا و یا به طور عادی و هر چیزی که موجب تحریک او شود، حتّی خیالهای شهوتانگیز.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام فرار از جنگ است و در نظر قرآن و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) گناه آن خیلی بزرگ است، و آن اقسامی دارد: الف) فرار از جنگ مخصوصاً اگر موجب تضعیف جبهه و یا تقویت دشمن شود، و مخصوصاً اگر فرار از خطِّ مقدّم جبهه باشد. ب) تخلّف از فرمان فرمانده مخصوصاً اگر این تخلّف، موجب سرکشی دیگران و یا تضعیف فرمانده و یا تضعیف دیگران و یا تقویت دشمن باشد. ج) کمکاری یا بیکاری یا تخلّف از وظیفه مخصوصاً اگر موجب تضعیفی در جبهه یا تقویتی برای دشمن گردد. د) شرکت نکردن در جنگ در صورت احتیاج به او، مخصوصاً اگر تخلّف او موجب تضعیف دیگران یا تقویت دشمن باشد. ه) کمک نکردن به جبهه از جهت مالی و فکری و تبلیغی و مانند اینها مخصوصاً اگر تخلّف او موجب تضعیف دیگران و یا تقویت دشمن باشد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام رباخواری است که قرآن شریف آن را جنگ با خداوند متعال و رسولش میداند: (فَانْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَربْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[1] (و اگر (از ربا پرهیز نکنید)، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده او، برخاستهاید.) و آن اقسامی دارد: الف) قرض با بهره، گرچه آن بهره بسیار کم یا شرطی از شروط باشد، و هر چه درباره این قسم از نظر قرآن و روایات مذمّت شده است، درباره قرض بدون بهره که به آن قرضالحسنه میگویند سفارش شده است و قرآن شریف آن را قرض به خدای متعال میداند: (مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریم)[2] (کیست آن کس که به خدا وامی نیکو دهد تا نتیجهاش را برای وی دو چندان گرداند و او را پاداشی خوش باشد؟) ب) قرض مثل به مثل با زیادتر یا خرید و فروش مثل به مثل با زیادتر، نظیر اینکه یک سکّه طلا قرض دهد به یک سکّه طلا و هزارتومان و یا بفروشد سکّهای به سکّهای با هزار تومان و این قسم نیز در روایات ما ربا و حرام است، گرچه واقعاً و به حسب ارزش، سودی و بهرهای نباشد. ج) بهره و سود بردن بهواسطه حیله شرعی نظیر اینکه یک میلیون قرضالحسنه دهد، ولی چیز کم ارزشی را بفروشد به یک صد هزار تومان، این قسم نیز حرام است و این همان تقلّب در قانون است که قرآن شریف آن را استهزا به آیات الهی میداند. د) انجام حیلهای نه برای سود و بهره بردن بلکه برای اینکه ارزش واقعی مثل به مثل را یکسان کند، نظیر معامله سکّهای با سکّه دیگر گرچه از نظر وزن مساوی ولی از نظر قیمت یکی گرانتر از دیگری است و شخص سکّه گرانتر را با چیز کم ارزشی میفروشد به سکّه ارزانتر با پولی که سکّه ارزانتر را مساوی با سکّه گرانتر کند، و یا سکّه گرانتر را میفروشد به همان سکّه ارزانتر یا قرض میدهد به همان ارزانتر، ولی چیز کمارزشی را میفروشد به قیمتی که تفاوت آنها را جبران صفحه 404 نماید، و این قسم همان حیلهای است که گفتهاند: چه خوب است از حرام به حلال فرار کردن.
- [آیت الله مظاهری] از محرّمات در اسلام دشمنی و کینهتوزی و اظهار عداوت و بغض و قهر با مسلمانان است و قرآن شریف یکی از علل حرمت خمر و قمار را عداوت و بغض میداند (انَّما یُریدُ الشَّیْطانُ انْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِر)[1] (همانا شیطان میخواهد به وسیله شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند.) و آن اقسامی دارد: الف) دشمنی با افراد وابسته به دین نظیر علما و متدیّنین به خاطر دینشان و گناه این قسم در حدّ کفر است، بلکه اگر توجّه به لوازم آن داشته باشد کفر است. ب) دشمنی با آنان به خاطر اغراض شخصیّه و این قسم نیز گناهش بزرگ است. ج) دشمنی با خویشان نظیر پدر و مادر و اولاد و برادر و خواهر و امثال اینها که این قسم علاوه بر حرمت دشمنی و قهر، حرمت قطع رحم را نیز دارد و قطع رحم به اندازهای گناهش بزرگ است که در قرآن سه مرتبه بر او لعن شده است. د) دشمنی با افراد دیگر از غیر خویشاوندان و وابستگان و این قسم نیز حرام بلکه از گناهان کبیره است.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام عاقّ پدر و مادر است، و در روایات فراوانی از گناه کبیره شمرده است، و در بعضی از آیات و روایات، گناه آن را در حدّ کفر دانسته است و آن اقسامی دارد: الف) ناراحت کردن پدر و مادر در عدم پرداخت نفقه آنها، زیرا اداره پدر و مادر در معیشت به طور متعارف اگر فقیر باشند، بر اولاد واجب است و ترک آن، گناهش خیلی بزرگ است. ب) غصب مال پدر و مادر و ممنوع نمودن آنها از حقّ خودشان، و این قسم علاوه بر اینکه گناهش خیلی بزرگ است، حقّالنّاس نیز میباشد و گناه حقّالنّاس، بسیار سنگین است. ج) بردن آبروی پدر و مادر یا غیبت آنان، یا تهمت زدن به آنها، یا مکر و خدعه و یا دشمنی و امثال اینها با آنان، و این قسم علاوه بر اینکه گناه بزرگ عاقّ پدر و مادر را دارد، گناه آبروریزی و تهمت و غیبت و امثال اینها را نیز دارد. د) تندی و پرخاشگری و یا- العیاذ باللَّه- فحش به آنها، حتّی قهر و داد زدن بر سر آنها، و این قسم همان عاقّی است که در قرآن و روایات از گناهان کبیره شمرده شده است و حتّی قرآن شریف اظهار ناراحتی نسبت به آنها را منع فرموده است: (وَ لا تَقُلْ لَهُما افّ)[1] (پس به پدر و مادر (حتّی) افّ هم نگویید.)
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله مظاهری] نمّامی و فتنهگری از گناهان کبیرهای است که قرآن آن را بالاتر از قتل دانسته است؛ خداوند در قرآن شریف میفرماید: (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)[1] (و فتنه از قتل شدیدتر است.) (وَ الْفِتْنَةُ اکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ)[2] (و فتنه از قتل بزرگتر است.) و آن اقسامی دارد: الف) فتنهگری در دین خدا، نظیر افرادی که با گفتار یا کردار خود مردم را از دین و فضائل اخلاقی منحرف میکنند، و این صورت، گناه مفسد فی الارض را نیز دارد. ب) کسانی که با تهمت زدن و دروغپردازی مردم را به یکدیگر بدبین میکنند، و به رابطه و اخوّت اسلامی مسلمین ضربه میزنند، و این صورت گناه تهمت را نیز دارد. ج) کسانی که با سعایت و سخنچینی، غیبت کسی را که از او غیبت شده به او برسانند، و این قسم گناه غیبت را نیز دارد، زیرا عیب کسی را که غیبت نموده، نقل کرده است. د) کسانی که با نقل گفتاری یا کرداری مردم را به یکدیگر بدبین و دشمنی را میان آنان ایجاد میکنند، مثلاً ازدواج مجدد کسی را برای زنش بگویند یا تماس زنی را با نامحرم برای شوهرش بگویند، و این صورت از مصادیق همان فتنهگری است که در اسلام از آن منع شدید شده است.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روایتی از رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده است که کراراً جبرئیل از طرف حقّ تعالی نهی از مراء و جدال مینمود و آن اقسامی دارد: الف) پافشاری در اثبات باطل و یا در نابودی حق، و گناه این قسم در حدّ کفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است: (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنید)[1] (و هر زورگوی لجوجی، نا امید شد.) ب) لجاجت و مشاجره در اینکه غلبه بر دیگری پیدا کند و به عبارت دیگر فخرفروشی و کشتیگرفتن در گفتگوها، و این صورت نیز از گناهان بزرگ است و مفسده فراوانی در بر دارد، بلکه منشأ گناهان دیگری است و غالب جدالها در بین مردم از این قبیل است. ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ یا از بین بردن باطل و یا ارشاد جاهل، نظیر مباحثهها و گفتارها و برخوردهای علمی که اهل علم با یکدیگر دارند، و این قسم گرچه حرام نیست، ولی باید توجّه داشت که در این گفتگوها شیطان و نفس امّاره و هوی در کمین است و چه بسیار (بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه) منجر به جدالهای حرام میشود، البته باید توجّه داشت که در همین نوع هم از الفاظ غیر مؤدّب پرهیز نمود و این قسم از جدال و مشاجره به اندازه احتیاج بلکه به اندازه ضرورت باشد. [1]. ابراهیم، 15.
- [آیت الله مظاهری] تهمت اقسام و مراتبی دارد: الف) افترا بر خدا و پیامبران و اوصیای گرامی صلوات اللَّه علیهم اجمعین و قرآن شریف این قسم افترا و تهمت را بالاترین ظلمها میداند: (وَ مَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِب)[2] (و چه کسی ستمگرتر از آن کس که به خدا دروغ میبندد؟) ب) افترای زنا به زنها و مردان پاکدامن که این افترا و تهمت علاوه بر گناه بزرگی که دارد، اگر منجر به دادگاه شود، حاکم اسلامی باید او را حدّ قذف که هشتاد تازیانه است بزند. ج) افترا و تهمت به افرادی که تهمت به آنان موجب تضعیف دین میشود، نظیر تهمت به علما و افرادی که وابسته به دین میباشند که گناه این قسم تهمت، مضاعف و نظیر افترا بر خدا و پیامبر و ائمّه طاهرین است. د) افترا و تهمت به افراد معمولی، که این قسم تهمت گرچه گناه مضاعف ندارد، ولی در روایات آمده است که در روز قیامت آن تهمتزننده را بر روی چرکها و خونها نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند سپس او را به جهنّم میبرند.