مجرد بودن روح (که همان حقیقت انسان است) به هیچ عنوان قابل تردید نیست. چون هر کس با علم حضوری آن را درک می کند و متوجه خواص غیر مادی آن می شود. اما از نظر قرآنی می توان شواهدی برای مجرد بودن روح برشمرد: 1. (وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَاکِن لَّا تَشْعُرُون [بقره/154]؛ درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند نگویید مردهاند؛ بلکه آنان زندهاند، لیکن شما آگاه نیستید.) 2. (وَ لَا تحَسَبنََّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون [آل عمران/169]؛ نپندارید کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگاناند؛ بلکه آنها در پیشگاه خداوندشان زنده و از روزی برخوردارند.) بنابراین، ارواح شهدا زندهاند و هرگز از بین نمیروند و این معنا جز با تجرّد ارواح آنان سازگار نیست؛ زیرا اگر تمام ذرات پیکر شهید به کام نابودی فرورود و چیزی از او باقی نماند، باز روح ملکوتی او زنده و از رزق خالص برخوردار است. نمیتوان گفت که ارواح شهدا مجرّدند و با مرگ از بین نمیروند، ولی ارواح دیگران مادی بوده، با مردن از بین میروند؛ زیرا از جمله ارواحِ دیگران، ارواح پاک انبیاء و اولیاء الهی است که از ارواح شهداء معمولی بالاترند و بدیهی است که آنها هم مجردند و هرگز از بین نمیروند. از طرف دیگر، اگر روح در ذات و سرشت خود مجرّد نباشد، چگونه با شهادت مجرّد میشود 3. (وَ مِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلیَ یَوْمِ یُبْعَثُون [مؤمنون/100]؛ و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.) یعنی افرادی که در آستانه مرگ قرار گرفتهاند، در پیش روی خویش عالم برزخ و واسطه میان دنیا و آخرت دارند که تا روز برانگیخته شدن ادامه دارد و این انتقال جز با تجرد روح قابل توجیه نیست؛ زیرا هر فردی در هر حالت که بمیرد، خواه چیزی از ذرات پیکرش بماند یا نماند، او به عالم برزخ منتقل خواهد شد و برزخ که از آن به عالم قبر نیز تعبیر میشود، زندگی متوسط بین دو عالم است و مرگ یک مرز عدمی میان دنیا و آخرت نیست که انسان با مردن معدوم و سپس در معاد زنده شود. 4. (وَ قَالُواْ أَ ءِذَا ضَلَلْنَا فیِ الْأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدِ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِّمْ کَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّئکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکلَِّ بِکُمْ ثُمَّ إِلیَ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ؛[سجده، آیات 10 11] منکران قیامت میگفتند: بعد از آنکه مردیم و در زمین گم و نابود شدیم، آیا دوباره زنده خواهیم شد؟! بلکه آنان به ملاقات پروردگارشان کافرند. در جواب بگو: فرشته مرگ که به همین منظور وکالت یافته شما را توفّی میکند؛ یعنی شما را به صورت کامل و تام و تمام دربر میگیرد، سپس به سوی پروردگارتان برگردانده میشوید.) یعنی مرگ در فرهنگ قرآن وفات است؛ نه فوت و فرق میان این دو آن است که فوت نابودی و زوال است، ولی وفات اخذ تام و انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛ چون تمام حقیقت انسان هنگام مرگ در اختیار فرشتگانی قرار میگیرد که مأمور توفّی و استیفاء جان انساناند. بنابراین، چیزی از حقیقت انسان با مردن از بین نمیرود تا نیازی به اعاده آن باشد؛ بلکه مرگ سیر تازه و سفر جدیدی است که انسان آن را به پایانمیبرد تا به مقصد نهایی برسد؛ (إِلیَ رَبِّکَ یَوْمَئذٍ الْمَسَاق؛[قیامة/30] در هنگام مرگ به سوی پروردگار تو سوق و رفتن خواهد بود؛) (الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا [1]؛ مردم خفتگانی هستند که وقتی میمیرند، بیدار میشوند)؛ پس مرگ سیر تازه و سفر نو و بیداری از جهان ماده است. چیزی که با سیر تازه و سفر نو و همچنین با بیداری از جهان ماده سازگار است، همان تجرد روح انسانی است، و گرنه انسانی که تمام ذرات پیکر او طعمه حریق شده یا به طرز دیگری از بین رفته است، نه در برزخ سیر تازهای دارد و نه بیداری مخصوص؛ چون برزخ زندگی متوسط بین دنیا و آخرت است و انسان با انتقال از دنیا و ورود به جهان برزخ، از جریان گذشت شب و روز و تبدیل یکی از آنها به دیگری و زوال روز به پدیدآمدن شب و مانند آن مصون است؛ (أیُّ الجدیدین ظعنوا فیه کان علیهم سرمداً؛[2] یعنی هر یک از شب و روز که انسان در آن به سوی آخرت کوچ کند، همان بر او سرمدی خواهد شد)؛ دیگر به دنبال شب روزی نیست و به دنبال روز، شبی نمیباشد؛ (قد ظعنوا عنها بأعمالهم إلی الحیاة الدائمة و الدّار الباقیة کما قال سبحانه و تعالی: ﴿کما بدأنا اوّل خلقٍ نعیده وعداً علینا إنّا کنّا فاعلین﴾؛[3] آنان با اعمال خویش از دنیا به سوی زندگی دائمی و سرای جاوید کوچ کردهاند؛ چنانکه خداوند سبحان فرمود: همانطوری که آفرینش بدوی در اختیار ما بود، اعاده آن نیز همینطور است و این وعده را حتماً انجام میدهیم.) 5. انسان تبهکار به مجرد مُردن وارد شعلههای آتش میشود؛ گرچه در امواج دریایی توفنده غرق شود؛ (مِّمَّا خَطِیَتهِمْ أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَارًا؛[نوح/25] قوم نوح در اثر تبهکاریهای ممتد و طغیانهای طولانی به کام طوفانِ فراگیر غرق گشتند و وارد آتش شدند) و این همان آتش برزخی است که در درون دریای خروشانی که در آن غرق شدند، مشتعل است؛ (وَ حَاقَ بِالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیهْا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا؛[سوره غافر، آیات45 46] فرعونیان پس از مرگ، هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه میشوند.) اگر روح انسانی مجرد نباشد و بعد از رهایی بدن، حیات دیگری با نظام خاص نداشته باشد، مجالی برای عذاب نخواهد بود؛ مخصوصاً عذابی که به عنوان آتش برزخی باشد که در درون طوفان هم زبانه میزند. همچنین افراد وارسته اگر در درون خرمنی از آتش سوخته شوند، به محض مردن و رهایی روح از بدن، وارد بوستانی از بوستانهای بهشت خواهند شد؛ (قُتِلَ أَصحْابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیهْا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلیَ مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُودٌ ؛[سوره بروج، آیات 4 7] که اصحاب اخدود به هلاکت رسیدند. آتشی افروخته از هیزمها، آن گاه که بر کنار آن آتش نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان میآوردند، شاهد بودند.) گروهی از مؤمنین به ستم طاغوتیان عصر خود در کانالهایی از آتش معذب و طعمه امواج آتش شدند و با توجه به این اصل دینی که مؤمنانِ پارسا پس از مرگ به بوستانهای بهشت برزخی منتقل میشوند، آن گروهی که به آتش ستم طاغیان سوختند، پس از مرگ بدون فاصله وارد باغستانهای بهشت برزخ شدهاند و این نشانه تجرد روح و حیات پایدار آنان بعد از رهایی از این عالم و انتقال آنها به جهان دیگر با نظام مخصوص به آن عالم است. 6. ارواح انسانهایی که به مقام شامخ اطمینان به خداوند رسیدهاند و از گزند هرگونه وسوسه فکری و آسیب هر نوع نوسان روحی و صدمه هر قسم تحیّر و اضطراب درونی مصون شدهاند، هنگام مرگ و بعد از آن، مورد خطاب خاص الهی قرار میگیرند و خداوند سبحان به آنان میگوید: ای جانهای آرمیده و مطمئن! به سوی پروردگارتان بازگردید؛ در حالی که شما از خداوند خشنود و خدا هم از شما راضی و خشنود است (یَأَیَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ * ارْجِعِی إِلیَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً .[سوره فجر، آیات 27 28]ای روح آرامش یافته، خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت باز گرد،) چون خداوند از ماده و قوانین مادی منزّه و مبراست، بنابراین، رجوع به سوی آن ذات بیسمت و بیسو، رجوعی مادی نخواهد بود. وقتی رجوع به سوی خداوند مادی نباشد، رجوع کننده هم که همان روح انسان است مادی نخواهد بود و اگر رجوع کننده محکوم قوانین مادی باشد و خود نیز جز مادّه چیز دیگری نباشد، رجوع و بازگشت او نیز مادی خواهد بود؛ یعنی حتماً با یک تحوّل خاص مادی انجام پذیر بوده، با یک نوع دگرگونی مادی تحقّق مییابد. لازمه این مطلب، مادی بودن خداوند است که باید سمت معیّن و سوی خاص و مانند آن داشته باشد تا یک شیء مادی با رجوع مادی به جهت مادی او بازگشت کند؛ در حالی که پروردگار از هرگونه رنگ و بوی و جهت و لوازم مادّی منزّه است؛ بنابراین میتوان از مجرد بودن خداوند پی برد که رجوع به طرف پروردگار مادی نبوده، رجوع کننده به او نیز مجرّد است. [1]. بحار الانوار، ج4، ص43. [2]. نهج البلاغه، خطبه 221. [3] نهج البلاغه، خطبه 111.
مجرد بودن روح (که همان حقیقت انسان است) به هیچ عنوان قابل تردید نیست. چون هر کس با علم حضوری آن را درک می کند و متوجه خواص غیر مادی آن می شود. اما از نظر قرآنی می توان شواهدی برای مجرد بودن روح برشمرد:
1. (وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَاکِن لَّا تَشْعُرُون [بقره/154]؛ درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند نگویید مردهاند؛ بلکه آنان زندهاند، لیکن شما آگاه نیستید.)
2. (وَ لَا تحَسَبنََّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون [آل عمران/169]؛ نپندارید کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگاناند؛ بلکه آنها در پیشگاه خداوندشان زنده و از روزی برخوردارند.)
بنابراین، ارواح شهدا زندهاند و هرگز از بین نمیروند و این معنا جز با تجرّد ارواح آنان سازگار نیست؛ زیرا اگر تمام ذرات پیکر شهید به کام نابودی فرورود و چیزی از او باقی نماند، باز روح ملکوتی او زنده و از رزق خالص برخوردار است.
نمیتوان گفت که ارواح شهدا مجرّدند و با مرگ از بین نمیروند، ولی ارواح دیگران مادی بوده، با مردن از بین میروند؛ زیرا از جمله ارواحِ دیگران، ارواح پاک انبیاء و اولیاء الهی است که از ارواح شهداء معمولی بالاترند و بدیهی است که آنها هم مجردند و هرگز از بین نمیروند. از طرف دیگر، اگر روح در ذات و سرشت خود مجرّد نباشد، چگونه با شهادت مجرّد میشود
3. (وَ مِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلیَ یَوْمِ یُبْعَثُون [مؤمنون/100]؛ و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.)
یعنی افرادی که در آستانه مرگ قرار گرفتهاند، در پیش روی خویش عالم برزخ و واسطه میان دنیا و آخرت دارند که تا روز برانگیخته شدن ادامه دارد و این انتقال جز با تجرد روح قابل توجیه نیست؛ زیرا هر فردی در هر حالت که بمیرد، خواه چیزی از ذرات پیکرش بماند یا نماند، او به عالم برزخ منتقل خواهد شد و برزخ که از آن به عالم قبر نیز تعبیر میشود، زندگی متوسط بین دو عالم است و مرگ یک مرز عدمی میان دنیا و آخرت نیست که انسان با مردن معدوم و سپس در معاد زنده شود.
4. (وَ قَالُواْ أَ ءِذَا ضَلَلْنَا فیِ الْأَرْضِ أَ ءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدِ بَلْ هُم بِلِقَاءِ رَبهِّمْ کَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّئکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکلَِّ بِکُمْ ثُمَّ إِلیَ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ؛[سجده، آیات 10 11] منکران قیامت میگفتند: بعد از آنکه مردیم و در زمین گم و نابود شدیم، آیا دوباره زنده خواهیم شد؟! بلکه آنان به ملاقات پروردگارشان کافرند. در جواب بگو: فرشته مرگ که به همین منظور وکالت یافته شما را توفّی میکند؛ یعنی شما را به صورت کامل و تام و تمام دربر میگیرد، سپس به سوی پروردگارتان برگردانده میشوید.)
یعنی مرگ در فرهنگ قرآن وفات است؛ نه فوت و فرق میان این دو آن است که فوت نابودی و زوال است، ولی وفات اخذ تام و انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛ چون تمام حقیقت انسان هنگام مرگ در اختیار فرشتگانی قرار میگیرد که مأمور توفّی و استیفاء جان انساناند.
بنابراین، چیزی از حقیقت انسان با مردن از بین نمیرود تا نیازی به اعاده آن باشد؛ بلکه مرگ سیر تازه و سفر جدیدی است که انسان آن را به پایانمیبرد تا به مقصد نهایی برسد؛
(إِلیَ رَبِّکَ یَوْمَئذٍ الْمَسَاق؛[قیامة/30] در هنگام مرگ به سوی پروردگار تو سوق و رفتن خواهد بود؛)
(الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا [1]؛ مردم خفتگانی هستند که وقتی میمیرند، بیدار میشوند)؛ پس مرگ سیر تازه و سفر نو و بیداری از جهان ماده است.
چیزی که با سیر تازه و سفر نو و همچنین با بیداری از جهان ماده سازگار است، همان تجرد روح انسانی است، و گرنه انسانی که تمام ذرات پیکر او طعمه حریق شده یا به طرز دیگری از بین رفته است، نه در برزخ سیر تازهای دارد و نه بیداری مخصوص؛ چون برزخ زندگی متوسط بین دنیا و آخرت است و انسان با انتقال از دنیا و ورود به جهان برزخ، از جریان گذشت شب و روز و تبدیل یکی از آنها به دیگری و زوال روز به پدیدآمدن شب و مانند آن مصون است؛
(أیُّ الجدیدین ظعنوا فیه کان علیهم سرمداً؛[2] یعنی هر یک از شب و روز که انسان در آن به سوی آخرت کوچ کند، همان بر او سرمدی خواهد شد)؛ دیگر به دنبال شب روزی نیست و به دنبال روز، شبی نمیباشد؛
(قد ظعنوا عنها بأعمالهم إلی الحیاة الدائمة و الدّار الباقیة کما قال سبحانه و تعالی: ﴿کما بدأنا اوّل خلقٍ نعیده وعداً علینا إنّا کنّا فاعلین﴾؛[3] آنان با اعمال خویش از دنیا به سوی زندگی دائمی و سرای جاوید کوچ کردهاند؛ چنانکه خداوند سبحان فرمود: همانطوری که آفرینش بدوی در اختیار ما بود، اعاده آن نیز همینطور است و این وعده را حتماً انجام میدهیم.)
5. انسان تبهکار به مجرد مُردن وارد شعلههای آتش میشود؛ گرچه در امواج دریایی توفنده غرق شود؛
(مِّمَّا خَطِیَتهِمْ أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَارًا؛[نوح/25] قوم نوح در اثر تبهکاریهای ممتد و طغیانهای طولانی به کام طوفانِ فراگیر غرق گشتند و وارد آتش شدند)
و این همان آتش برزخی است که در درون دریای خروشانی که در آن غرق شدند، مشتعل است؛
(وَ حَاقَ بِالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ * النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیهْا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا؛[سوره غافر، آیات45 46] فرعونیان پس از مرگ، هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه میشوند.)
اگر روح انسانی مجرد نباشد و بعد از رهایی بدن، حیات دیگری با نظام خاص نداشته باشد، مجالی برای عذاب نخواهد بود؛ مخصوصاً عذابی که به عنوان آتش برزخی باشد که در درون طوفان هم زبانه میزند. همچنین افراد وارسته اگر در درون خرمنی از آتش سوخته شوند، به محض مردن و رهایی روح از بدن، وارد بوستانی از بوستانهای بهشت خواهند شد؛
(قُتِلَ أَصحْابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیهْا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلیَ مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شهُودٌ ؛[سوره بروج، آیات 4 7] که اصحاب اخدود به هلاکت رسیدند. آتشی افروخته از هیزمها، آن گاه که بر کنار آن آتش نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان میآوردند، شاهد بودند.)
گروهی از مؤمنین به ستم طاغوتیان عصر خود در کانالهایی از آتش معذب و طعمه امواج آتش شدند و با توجه به این اصل دینی که مؤمنانِ پارسا پس از مرگ به بوستانهای بهشت برزخی منتقل میشوند، آن گروهی که به آتش ستم طاغیان سوختند، پس از مرگ بدون فاصله وارد باغستانهای بهشت برزخ شدهاند و این نشانه تجرد روح و حیات پایدار آنان بعد از رهایی از این عالم و انتقال آنها به جهان دیگر با نظام مخصوص به آن عالم است.
6. ارواح انسانهایی که به مقام شامخ اطمینان به خداوند رسیدهاند و از گزند هرگونه وسوسه فکری و آسیب هر نوع نوسان روحی و صدمه هر قسم تحیّر و اضطراب درونی مصون شدهاند، هنگام مرگ و بعد از آن، مورد خطاب خاص الهی قرار میگیرند و خداوند سبحان به آنان میگوید: ای جانهای آرمیده و مطمئن! به سوی پروردگارتان بازگردید؛ در حالی که شما از خداوند خشنود و خدا هم از شما راضی و خشنود است
(یَأَیَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ * ارْجِعِی إِلیَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً .[سوره فجر، آیات 27 28]ای روح آرامش یافته، خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت باز گرد،)
چون خداوند از ماده و قوانین مادی منزّه و مبراست، بنابراین، رجوع به سوی آن ذات بیسمت و بیسو، رجوعی مادی نخواهد بود. وقتی رجوع به سوی خداوند مادی نباشد، رجوع کننده هم که همان روح انسان است مادی نخواهد بود و اگر رجوع کننده محکوم قوانین مادی باشد و خود نیز جز مادّه چیز دیگری نباشد، رجوع و بازگشت او نیز مادی خواهد بود؛ یعنی حتماً با یک تحوّل خاص مادی انجام پذیر بوده، با یک نوع دگرگونی مادی تحقّق مییابد.
لازمه این مطلب، مادی بودن خداوند است که باید سمت معیّن و سوی خاص و مانند آن داشته باشد تا یک شیء مادی با رجوع مادی به جهت مادی او بازگشت کند؛ در حالی که پروردگار از هرگونه رنگ و بوی و جهت و لوازم مادّی منزّه است؛ بنابراین میتوان از مجرد بودن خداوند پی برد که رجوع به طرف پروردگار مادی نبوده، رجوع کننده به او نیز مجرّد است.
[1]. بحار الانوار، ج4، ص43.
[2]. نهج البلاغه، خطبه 221.
[3] نهج البلاغه، خطبه 111.
- [سایر] به چه دلیل روح انسان، مجرد است؟
- [سایر] آیا سخن فلاسفه که هر چیزی را که دارای طول و عرض و ارتفاع و جرم باشد، ماده میدانند، از نظر روایات درست است؟
- [سایر] آیا انسان به حقیقت و ماهیت روح خود پس از مرگ شناخت پیدا میکند؟
- [سایر] اگر معاد جسمانی است با توجه به اینکه روح حقیقت وجودی انسان است چرا جسم انسان عذاب می شود؟
- [سایر] نظر اهلسنت و برادران شیعه درباره شفاعت چیست و اگر شفاعت از نظر دینی حقیقت دارد چه کسانی در روز قیامت شفاعت میکنند؟
- [سایر] در فلسفه اسلامی، همه چیز دارای روح شمرده می شود، آیا این مطلب از نظر دینی صحیح است؟
- [سایر] آیا روح زمانی که در نفخ میدمند از بین میرود یا روح یک حقیقت جاودانه است؟
- [سایر] حقیقت روح چیست؟ آیا احضار ارواح و دیدن روح گذشتگان ممکن است؟
- [سایر] شما می گوئید روح انسان مجرّد است و فانی نمی شود، پس چگونه با آیه «کُلُّ شَیء هالِک اِلاّ وَجْهَهُ » (قصص/88) سازش پیدا می کند؟
- [سایر] آیا مسیحی ها معتقدند که حضرت عیسی به بهشت نمیرود، این درست است؟دلیل آنها چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] .طلاکاری مسجد, مکروه است; نیز تصویر صورت های دارای روح, مانند انسان و حیوان, کراهت دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اجزایی را که روح دارد اگر از بدن انسان یا حیوان زنده جدا کنند نجس است، هرچند گوشت کمی باشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] بنابر احتیاط واجب زینت کردن مسجد به طلا حرام و همچنین بنابر احتیاط واجب، نباید صورت چیزهایی که مثل انسان وحیوان روح دارد، در مسجد نقش کنند ونقاشی چیزهائی که روح ندارد مثل گل وبوته مکروه است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زینت کردن مسجد به طلا و صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد بنابر احتیاط واجب جایز نیست و نقاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته مکروه است
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بنابر احتیاط واجب نباید مسجد را به طلا زینت کنند و همچنین نباید بنابر احتیاط صورت چیزهائی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند، ولی نقّاشی چیزهائی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله سبحانی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند. و نقاشی چیزهایی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . زینت کردن مسجد به طلا حرام است بنابر احتیاط واجب، و هم چنین است نقش کردن مسجد به صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد، و نقاشی چیزهایی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله نوری همدانی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت یزهائی که مثل انسان و حیوان روح در مسجد نقش کنند و نقاشی چیزهائی که روح ندارد ، مثل گل و بوته مکروه است .
- [امام خمینی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند. و همچنین نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند، و نقاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته، مکروه است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط واجب نباید مسجد را با طلا زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی را که مثل انسان و حیوان روح دارند، در مسجد نقش کنند و نقاشی چیزهایی که روح ندارند، مثل گُل و بوته مکروه است.