نظر شیعه راجب تناسخ چیست؟
نظر شیعه راجب تناسخ چیست؟ یکی از مباحث سنگین علمی، مسأله (تناسخ) است. تناسخ دو قسم است: 1 . تناسخ مُلکی؛ به این معنا که نفس آدمی با رها کردن بدن مادی خود، به بدن مادی دیگری وارد شود. 2 . تناسخ ملکوتی؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه‌ها، نیت‌ها، گفتارها و کردارهای خود بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ؛ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته، به صورت آن مجسم می‌شود. به بیان دیگر، انسان با عقاید و افعالی که در دنیا داشته است، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می‌سازد که نفس او به آن تعلق می‌گیرد و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی با آن بدن‌ها ترکیب می‌یابد. بنا به اعتقاد ما، تناسخ ملکوتی امری صحیح بوده؛ ولی تناسخ ملکی باطل است. برای بطلان تناسخ ملکی، دلایل متعددی ارائه شده که ما تنها به یکی و در واقع مهمترین آنها اشاره می‌کنیم. این دلیل تکیه بر چند اصل دارد: یکم: تعلق نفس به بدن، یک تعلق ذاتی است؛ چرا که روح حقیقتی است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح، تعلق به بدن خوابیده است. از این رو، ممکن نیست که روح باشد و بدن نباشد. به همین جهت ما معتقدیم که روح در هر عالمی متناسب با همان عالم و احکام و قوانینش، بدون بدن نخواهد بود و روح انسان در هر نشأه و هر عالم، بدنی مناسب با آن عالم خواهد داشت. دوم: ترکیب روح و بدن یک ترکیب اتحادی است نه انضمامی؛ یعنی، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتی به نام انسان شکل می‌گیرد. روح بی‌بدن نمی‌تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بی‌روح نمی‌تواند موجودیت خود را حفظ کند. از این رو می‌گوییم ترکیب روح و بدن ترکیبی است که بدون آن نمی‌توانند موجود باشند؛ و براساس این ترکیب است که این دو موجود می‌شوند و وجودی یگانه می‌یابند. در ترکیب انضمامی، دو چیزی که موجود هستند و هستی آنها مستقل از یکدیگر است، به هم متصل شده، با هم ترکیب می‌شوند. یعنی این طور نیست که آن دو موجود بر اثر این ترکیب به عالم هستی باریابند؛ بلکه آن دو، هستی مستقل از یکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو، پیوند حاصل کرده‌ایم. اما در ترکیب اتحادی، مانند روح و بدن، آن دو به حدی با هم یگانه گشته‌اند که به یک وجود موجودند واین طور نیست که نخست بدنی موجود شود و آن گاه روحی جدا از آن؛ و سپس ما این دو را به هم پیوند بزنیم و ترکیب کنیم؛ بلکه با وجود انسان، روح و بدن موجود می‌شوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستی قدم می‌گذارند. سوم: در ترکیب اتحادی، باید دو موجودی که به یک وجود موجود می‌شوند، دارای مرتبه یکسانی باشند؛ یعنی، اگر یکی در مرتبه قوه و استعداد محض بود و یکی در مرتبه فعلیت، نمی‌توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکی می‌شوند و این یگانگی در حدی است که به یک وجود موجودند و نمی‌توان موجودی را که در مرتبه قوه بوده، وجودش ضعیف‌تر از فعلیت و پایین‌تر از آن است با مرتبه فعلیت که وجودش قوی و بالاتر است، ترکیب اتحادی نمود. مرتبه پایین در عین پایین بودن نمی‌تواند بر اثر ترکیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان که مرتبه بالا نیز - در عین بالا بودن - نمی‌تواند بر اثر ترکیب به مرتبه پایین تنزل کند. از این رو، ترکیب اتحادی یک موجود بالقوه با یک موجود بالفعل محال است. چهارم: همه عالم هستی در حرکت می‌باشد؛ یعنی، هر موجودی در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده پیوسته در حرکت است و در این حرکت رو به کمال متناسب با خود دارد؛ مثلاً دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می‌روید، بی‌شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمی است که رشد خود را تکمیل کرده، سنبل داده، دانه‌های زیادی به بار می‌آورد. هسته میوه‌ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می‌دهد، از همان مراحل آغازین آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندی دارد که درختی پر از میوه خواهد شد. به هر حال، دستگاه آفرینش، هرگز از پیشه خود (حرکت رو به کمال مقصود) دست نمی‌کشد و به کار خود ادامه می‌دهد؛ و کاروان هستی‌ها را پیوسته به سوی مقاصد ویژه خودشان هدایت می‌کند. روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستی مستثنا نمی‌باشند. این دو نیز، مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حال حرکت‌اند و در این حرکت خود نیز رو به کمال متناسب با خود دارند. پنجم: حرکت، خروج حرکت کننده از قوه به فعلیت، از نقص به کمال و از فقدان به سمت وجدان است؛ یعنی، متحرک در طی حرکت در مسیر خود، از قوه به فعلیت و از نداری به دارایی می‌رسد. بر این اساس، روح و بدن در حرکت خود، یک سلسله نقصان‌ها، نداری‌ها و قوه‌ها را پشت سر گذاشته، واجد کمالات، دارایی‌ها و فعلیت‌ها می‌شوند. ششم: در هر حرکتی، اگر موجودی از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد؛ زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال، از فقدان به سمت وجدان و از نداری به سوی دارایی است. از این رو، امکان ندارد موجودی که به فعلیت رسیده، دوباره به سمت قوه برگردد. مثلاً بدن یک حیوان پس از کامل شدنش، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمی‌گردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است. با توجه به اصول شش‌گانه یاد شده، می‌گوییم: اگر روح پس از مفارقت از بدن مادی، به بدن مادی دیگر تعلّق بگیرد، محال پیش می‌آید؛ چرا که اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن، بخواهد به بدن دیگری در مرتبه جنینی و مثل آن تعلق بگیرد، از آن جا که روح در بدن مادی اول مسیر تکاملی خود را در حد عالم مادی طی نموده و برخی از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت‌هایی رسیده است؛ باید با بدن مادیی متحد گردد که هنوز در مراحل اولیه حرکت است و نسبت به روح تکامل یافته، در حد قوه و نقصان اولیه خود می‌باشد؛ و این محال است؛ زیرا از آن جا که روح و بدن، ترکیبی اتحادی دارند و به یک وجود موجودند؛ نمی‌توان میان دو موجودی که یکی بالقوه و دیگری بالفعل، یکی ناقص و دیگری کامل است، ترکیب اتحادی ایجاد کرد.از این رو، روح تکامل یافته، نمی‌تواند با بدن غیرکامل متحد گردد. اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول، تنزل کرده تا بتواند با بدن دیگری اتحاد یابد، می‌گوییم: بر طبق اصل ششم، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد و این خلاف حقیقت حرکت است. روح پس از مفارقت از بدن مادی (مرگ) با بدن مثالی متحد گشته، در عالم برزخ نیز به حرکت خود ادامه می‌دهد. بدن مادی نیز در این دنیا پس از مرگ، در مسیر خاصی می‌افتد و به حرکت خود ادامه می‌دهد تا بر اثر تغییر و تحولات لازم، قابلیت اتحاد دوباره با روح را در عالم آخرت و قیامت پیدا نماید. محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، الاسفار الاربعه، ج 9، ص 1 - 4. آیات و روایات نیز تسلسل روح یا تناسخ ملکی را امری باطل می‌دانند. مضمون آیات و روایات حکایتگر تداوم حرکت روح در عوالم پس از مرگ است؛ نه عود و برگشت آن به عالم مادی. اما تعلق روح به بدن آخرتی یا ظهور روح در عوالم دیگر، در حالت‌های مختلف نیز مورد تأیید آیات و روایات می‌باشد که باید در مبحث معاد به بررسی آن پرداخت. به هر حال، امیدواریم که با توجه و دقت در مطالب یاد شده، شعاع کوتاهی از این موضوع را باز و افق‌های تاریک آن را روشن کرده باشیم.
عنوان سوال:

نظر شیعه راجب تناسخ چیست؟


پاسخ:

نظر شیعه راجب تناسخ چیست؟


یکی از مباحث سنگین علمی، مسأله (تناسخ) است. تناسخ دو قسم است:
1 . تناسخ مُلکی؛ به این معنا که نفس آدمی با رها کردن بدن مادی خود، به بدن مادی دیگری وارد شود.
2 . تناسخ ملکوتی؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه‌ها، نیت‌ها، گفتارها و کردارهای خود بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ؛ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته، به صورت آن مجسم می‌شود. به بیان دیگر، انسان با عقاید و افعالی که در دنیا داشته است، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می‌سازد که نفس او به آن تعلق می‌گیرد و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی با آن بدن‌ها ترکیب می‌یابد.
بنا به اعتقاد ما، تناسخ ملکوتی امری صحیح بوده؛ ولی تناسخ ملکی باطل است.

برای بطلان تناسخ ملکی، دلایل متعددی ارائه شده که ما تنها به یکی و در واقع مهمترین آنها اشاره می‌کنیم. این دلیل تکیه بر چند اصل دارد:
یکم: تعلق نفس به بدن، یک تعلق ذاتی است؛ چرا که روح حقیقتی است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح، تعلق به بدن خوابیده است. از این رو، ممکن نیست که روح باشد و بدن نباشد. به همین جهت ما معتقدیم که روح در هر عالمی متناسب با همان عالم و احکام و قوانینش، بدون بدن نخواهد بود و روح انسان در هر نشأه و هر عالم، بدنی مناسب با آن عالم خواهد داشت.

دوم: ترکیب روح و بدن یک ترکیب اتحادی است نه انضمامی؛ یعنی، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتی به نام انسان شکل می‌گیرد. روح بی‌بدن نمی‌تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بی‌روح نمی‌تواند موجودیت خود را حفظ کند. از این رو می‌گوییم ترکیب روح و بدن ترکیبی است که بدون آن نمی‌توانند موجود باشند؛ و براساس این ترکیب است که این دو موجود می‌شوند و وجودی یگانه می‌یابند. در ترکیب انضمامی، دو چیزی که موجود هستند و هستی آنها مستقل از یکدیگر است، به هم متصل شده، با هم ترکیب می‌شوند. یعنی این طور نیست که آن دو موجود بر اثر این ترکیب به عالم هستی باریابند؛ بلکه آن دو، هستی مستقل از یکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو، پیوند حاصل کرده‌ایم. اما در ترکیب اتحادی، مانند روح و بدن، آن دو به حدی با هم یگانه گشته‌اند که به یک وجود موجودند واین طور نیست که نخست بدنی موجود شود و آن گاه روحی جدا از آن؛ و سپس ما این دو را به هم پیوند بزنیم و ترکیب کنیم؛ بلکه با وجود انسان، روح و بدن موجود می‌شوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستی قدم می‌گذارند.

سوم: در ترکیب اتحادی، باید دو موجودی که به یک وجود موجود می‌شوند، دارای مرتبه یکسانی باشند؛ یعنی، اگر یکی در مرتبه قوه و استعداد محض بود و یکی در مرتبه فعلیت، نمی‌توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکی می‌شوند و این یگانگی در حدی است که به یک وجود موجودند و نمی‌توان موجودی را که در مرتبه قوه بوده، وجودش ضعیف‌تر از فعلیت و پایین‌تر از آن است با مرتبه فعلیت که وجودش قوی و بالاتر است، ترکیب اتحادی نمود. مرتبه پایین در عین پایین بودن نمی‌تواند بر اثر ترکیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان که مرتبه بالا نیز - در عین بالا بودن - نمی‌تواند بر اثر ترکیب به مرتبه پایین تنزل کند. از این رو، ترکیب اتحادی یک موجود بالقوه با یک موجود بالفعل محال است.

چهارم: همه عالم هستی در حرکت می‌باشد؛ یعنی، هر موجودی در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده پیوسته در حرکت است و در این حرکت رو به کمال متناسب با خود دارد؛ مثلاً دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می‌روید، بی‌شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمی است که رشد خود را تکمیل کرده، سنبل داده، دانه‌های زیادی به بار می‌آورد. هسته میوه‌ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می‌دهد، از همان مراحل آغازین آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندی دارد که درختی پر از میوه خواهد شد. به هر حال، دستگاه آفرینش، هرگز از پیشه خود (حرکت رو به کمال مقصود) دست نمی‌کشد و به کار خود ادامه می‌دهد؛ و کاروان هستی‌ها را پیوسته به سوی مقاصد ویژه خودشان هدایت می‌کند. روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستی مستثنا نمی‌باشند. این دو نیز، مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حال حرکت‌اند و در این حرکت خود نیز رو به کمال متناسب با خود دارند.

پنجم: حرکت، خروج حرکت کننده از قوه به فعلیت، از نقص به کمال و از فقدان به سمت وجدان است؛ یعنی، متحرک در طی حرکت در مسیر خود، از قوه به فعلیت و از نداری به دارایی می‌رسد. بر این اساس، روح و بدن در حرکت خود، یک سلسله نقصان‌ها، نداری‌ها و قوه‌ها را پشت سر گذاشته، واجد کمالات، دارایی‌ها و فعلیت‌ها می‌شوند.

ششم: در هر حرکتی، اگر موجودی از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد؛ زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال، از فقدان به سمت وجدان و از نداری به سوی دارایی است. از این رو، امکان ندارد موجودی که به فعلیت رسیده، دوباره به سمت قوه برگردد. مثلاً بدن یک حیوان پس از کامل شدنش، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمی‌گردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است.

با توجه به اصول شش‌گانه یاد شده، می‌گوییم: اگر روح پس از مفارقت از بدن مادی، به بدن مادی دیگر تعلّق بگیرد، محال پیش می‌آید؛ چرا که اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن، بخواهد به بدن دیگری در مرتبه جنینی و مثل آن تعلق بگیرد، از آن جا که روح در بدن مادی اول مسیر تکاملی خود را در حد عالم مادی طی نموده و برخی از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت‌هایی رسیده است؛ باید با بدن مادیی متحد گردد که هنوز در مراحل اولیه حرکت است و نسبت به روح تکامل یافته، در حد قوه و نقصان اولیه خود می‌باشد؛ و این محال است؛ زیرا از آن جا که روح و بدن، ترکیبی اتحادی دارند و به یک وجود موجودند؛ نمی‌توان میان دو موجودی که یکی بالقوه و دیگری بالفعل، یکی ناقص و دیگری کامل است، ترکیب اتحادی ایجاد کرد.از این رو، روح تکامل یافته، نمی‌تواند با بدن غیرکامل متحد گردد.

اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول، تنزل کرده تا بتواند با بدن دیگری اتحاد یابد، می‌گوییم: بر طبق اصل ششم، محال است که موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد و این خلاف حقیقت حرکت است. روح پس از مفارقت از بدن مادی (مرگ) با بدن مثالی متحد گشته، در عالم برزخ نیز به حرکت خود ادامه می‌دهد. بدن مادی نیز در این دنیا پس از مرگ، در مسیر خاصی می‌افتد و به حرکت خود ادامه می‌دهد تا بر اثر تغییر و تحولات لازم، قابلیت اتحاد دوباره با روح را در عالم آخرت و قیامت پیدا نماید. محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، الاسفار الاربعه، ج 9، ص 1 - 4.

آیات و روایات نیز تسلسل روح یا تناسخ ملکی را امری باطل می‌دانند. مضمون آیات و روایات حکایتگر تداوم حرکت روح در عوالم پس از مرگ است؛ نه عود و برگشت آن به عالم مادی. اما تعلق روح به بدن آخرتی یا ظهور روح در عوالم دیگر، در حالت‌های مختلف نیز مورد تأیید آیات و روایات می‌باشد که باید در مبحث معاد به بررسی آن پرداخت. به هر حال، امیدواریم که با توجه و دقت در مطالب یاد شده، شعاع کوتاهی از این موضوع را باز و افق‌های تاریک آن را روشن کرده باشیم.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین