برخی می گویند: عصمت امامان علیهم السلام با خاتمیت در تضاد است. نظر شما در این باره چیست؟
این دیدگاه مبتنی بر پیش انگاره ها و تفسیر خاصی از نبوّت و ختم نبوّت است که دارای اشکالات بنیادین می باشد.1 به طور خلاصه این دیدگاه، ختم نبوّت را مساوی با (رهایی خرد بشری) و (به خود وانهادگی)2 آدمی می داند و می گوید: (... با ختم نبوّت، عقل نهایت آزادی را پیدا می کند ... و طناب گهواره عقل را از دو سو می گشاید و طفل عقل را که اینک بالغ و چالاک شده آزاد می گذارد تا بر پای خود برخیزد و بایستد و برود و بدود و بپرد).3 ایشان در جای دیگر گفته است: (پس از درگذشت خاتم رسولان، آدمیان در همه چیز حتّی (و بالاخص) در فهم دین به خود وانهاده اند و دیگر هیچ دست آسمانی آنان را پا به پا نمی برد تا شیوه راه رفتن را بیاموزند و هیچ ندای آسمانی تفسیر (درست) و نهایی دین را در گوش آنان نمی خواند تا از بدفهمی مصون بمانند...)!!4 بر اساس آنچه گفته آمد کسانی مانند دکتر سروش برآنند که عصمت و امامت در اعتقاد شیعه ناقض خاتمیت و موجب ناکامی در استفاده از برکات خاتمیت می باشد! او می گوید: (سخن در این است که امامت را شرط کمال دین شمردن و امامان را برخوردار از وحی باطنی و معصوم و مفترض الطاعه دانستن (چنان که شیعیان می دانند) چگونه باید فهمیده شود که با خاتمیت ناسازگار نیفتد و سخن شان در رتبه سخن پیامبر ننشیند و حجیّت گفتار او را پیدا نکند؟)5 ایشان در جای دیگر می نویسد: (من نیک می دانم که ختم نبوّت، مفهوم فاخر و فربهی است که کلام شیعی به دلیل موانع درونی، تاکنون به درستی و انصاف با آن روبه رو نشده است و حقّ آن را چنان که باید نگزارده است و بر حسنات و برکات آن آگاهی نیافته و گواهی نداده است...).6 نقد: یک. عصمت مدلّل به دلایل متعدّد قرآنی، روایی و عقلی است و چنین شبهاتی نمی تواند با چنان دلایلی معارضه کند. افزون بر آن بسیاری از دلایل عصمت مبتنی بر اصل خاتمیت است و در واقع نشان می دهد که ختم نبوّت یکی از عوامل ضرورت بخش عصمت امام می باشد. دو. مشکل اساسی در کلمات آقای دکتر سروش مبانی دین شناختی و تفسیر ایشان از ختم نبوّت است. حقیقت خاتمیت یا برکات آن را (رهایی عقل) و (به خود وانهادگی انسان) دانستن از جهاتی چند درخور تأمل است، از جمله این که: الف. مبنای این سخن، دیدگاه افرادی مانند اقبال لاهوری در راز خاتمیت است. او وحی را از سنخ غریزه می داند و بر آن است که با رشد عقل استقرایی بشر دوران حاکمیت غریزه به سر می رسد و عقل آزاد می شود. این گمانه اشکالات چندی دارد و نقد تفصیلی آن از حوصله این مقال خارج است،7 تنها چیزی که در این مجال به اختصار می توان اشاره کرد این است که: اولاً: چنین گمانی فاقد دلیل و پشتوانه عقلی و نقلی و درون متنی است. ثانیاً: لازمه آن، برتری عقل استقرایی بر دین و غروب پرتو دین در فروغ عقل زمینی بشر است. ثالثاً: عقل استقرایی از چنان قوّت و قدرتی برخوردار نیست که در همه چیز حتّی (و بالاخص) در فهم دین، آدمیان را الی الابد از درک و تبیین معصومانه دین بی نیاز کند. ب. (رهایی عقل) در پرتو خاتمیت این پندار را تداعی می کند که هدایت های آسمانی، چه در عرصه تشریع و چه در حوزه تبیین معصومانه دین، در بند کشنده خرد آدمی و محدود کننده آن است؛ درحالی که هدایت های معصومانه دینی در هریک از دو عرصه یاد شده هدایتگر عقل و خرد و بالندگی بخش و تکمیل کننده نواقص آن است.8 ج. آنچه دکتر سروش در نهایت از برکات خاتمیت شمرده این است که (هیچ ندای آسمانی تفسیر (درست) و نهایی دین را در گوش آدمیان نمی خواند تا از بدفهمی مصون بمانند). در این نگاه مشکل بزرگ بشریت وجود معصومان و قرائت و تبیین معصومانه آنان از دین بوده است و بحمداللّه خاتمیت این مشکل را حل کرده و نعمت بزرگ (عدم مصونیت از بدفهمی) را به او ارزانی داشته است! این است همه رمز و راز و برکات فاخر خاتمیت، که در نگاه ایشان، شیعه به درک درست آن نائل نیامده است. (تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل!) سه. برخلاف دیدگاه جناب آقای دکتر سروش، یکی از ویژگی های ممتاز تشیع، حداکثر مصونیت پذیری در برابر انحرافات و کژاندیشی ها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزه های دینی است. این مهم تابع عواملی چون استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم است که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریف ها و ناراستی ها است و بدون آن خاتمیت با مشکل اساسی روبرو می شود. استاد مطهری در این باره معتقد است: (شیعه از نعمت هایی برخوردار است که دیگر فِرَق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنّت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است)9 یعنی برای اهل سنّت دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری علیه السلام امام معصوم ظاهر دارد که سیره اش حجّت است. در این مدّت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم علیه السلام در این دوران مشکل، اقتضای زمان را به خوبی حل می نمود و آنچه را که جامعه نمی توانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد، با وجود امام معصوم به راحتی حل می شد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیق ترین وجه بیان می گردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژی ها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده می شد).10 در مقابل، دیگر فِرَق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه دوری از اهل بیت، به علاوه منع شدن احادیث نبوی، آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی ضربه های سهمگینی بر پیکر معارف اسلامی وارد آمد. آثار ناگوار این پدیده همچنان باقی است و از میان بردن آن به سادگی امکان پذیر نمی نماید. پی نوشت: 1. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: امامت و خاتمیت تعارض یا تلائم، حمیدرضا شاکرین، مقاله کتاب نقد، (فصنامه) شماره 38، بهار 1385. 2. همان، ص 141. 3. پاسخ دوم سروش به حجت الاسلام بهمن پور در تاریخ 4/7/1378 بنگرید: آیینه اندیشه، ش 2، دی ماه 1384، ص 43. 4. همان. 5. پاسخ اول دکتر سروش به حجت الاسلام بهمن پور در تاریخ 1/6/84 بنگرید: آیینه اندیشه، ص 31، ش 2، دی ماه 1384. 6. پاسخ دوم دکتر سروش به حجت الاسلام بهمن پور در تاریخ 4/6/84 بنگرید: همان، ص 43. 7. جهت آگاهی بیشتر نگا: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 2، صص 183 194. 8. بنگرید: دین شناسی، نگارنده، قم معارف، 1387. 9. در اینجا مراد از دوران عصمت دوران ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شیعه همیشگی است و پایانی ندارد. 10. ر.ک: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 21، صص 151-150. منبع: www.porseman.org
عنوان سوال:

برخی می گویند: عصمت امامان علیهم السلام با خاتمیت در تضاد است. نظر شما در این باره چیست؟


پاسخ:

این دیدگاه مبتنی بر پیش انگاره ها و تفسیر خاصی از نبوّت و ختم نبوّت است که دارای اشکالات بنیادین می باشد.1 به طور خلاصه این دیدگاه، ختم نبوّت را مساوی با (رهایی خرد بشری) و (به خود وانهادگی)2 آدمی می داند و می گوید: (... با ختم نبوّت، عقل نهایت آزادی را پیدا می کند ... و طناب گهواره عقل را از دو سو می گشاید و طفل عقل را که اینک بالغ و چالاک شده آزاد می گذارد تا بر پای خود برخیزد و بایستد و برود و بدود و بپرد).3
ایشان در جای دیگر گفته است: (پس از درگذشت خاتم رسولان، آدمیان در همه چیز حتّی (و بالاخص) در فهم دین به خود وانهاده اند و دیگر هیچ دست آسمانی آنان را پا به پا نمی برد تا شیوه راه رفتن را بیاموزند و هیچ ندای آسمانی تفسیر (درست) و نهایی دین را در گوش آنان نمی خواند تا از بدفهمی مصون بمانند...)!!4
بر اساس آنچه گفته آمد کسانی مانند دکتر سروش برآنند که عصمت و امامت در اعتقاد شیعه ناقض خاتمیت و موجب ناکامی در استفاده از برکات خاتمیت می باشد! او می گوید: (سخن در این است که امامت را شرط کمال دین شمردن و امامان را برخوردار از وحی باطنی و معصوم و مفترض الطاعه دانستن (چنان که شیعیان می دانند) چگونه باید فهمیده شود که با خاتمیت ناسازگار نیفتد و سخن شان در رتبه سخن پیامبر ننشیند و حجیّت گفتار او را پیدا نکند؟)5
ایشان در جای دیگر می نویسد: (من نیک می دانم که ختم نبوّت، مفهوم فاخر و فربهی است که کلام شیعی به دلیل موانع درونی، تاکنون به درستی و انصاف با آن روبه رو نشده است و حقّ آن را چنان که باید نگزارده است و بر حسنات و برکات آن آگاهی نیافته و گواهی نداده است...).6
نقد:
یک. عصمت مدلّل به دلایل متعدّد قرآنی، روایی و عقلی است و چنین شبهاتی نمی تواند با چنان دلایلی معارضه کند. افزون بر آن بسیاری از دلایل عصمت مبتنی بر اصل خاتمیت است و در واقع نشان می دهد که ختم نبوّت یکی از عوامل ضرورت بخش عصمت امام می باشد.
دو. مشکل اساسی در کلمات آقای دکتر سروش مبانی دین شناختی و تفسیر ایشان از ختم نبوّت است. حقیقت خاتمیت یا برکات آن را (رهایی عقل) و (به خود وانهادگی انسان) دانستن از جهاتی چند درخور تأمل است، از جمله این که:
الف. مبنای این سخن، دیدگاه افرادی مانند اقبال لاهوری در راز خاتمیت است. او وحی را از سنخ غریزه می داند و بر آن است که با رشد عقل استقرایی بشر دوران حاکمیت غریزه به سر می رسد و عقل آزاد می شود. این گمانه اشکالات چندی دارد و نقد تفصیلی آن از حوصله این مقال خارج است،7 تنها چیزی که در این مجال به اختصار می توان اشاره کرد این است که:
اولاً: چنین گمانی فاقد دلیل و پشتوانه عقلی و نقلی و درون متنی است.
ثانیاً: لازمه آن، برتری عقل استقرایی بر دین و غروب پرتو دین در فروغ عقل زمینی بشر است.
ثالثاً: عقل استقرایی از چنان قوّت و قدرتی برخوردار نیست که در همه چیز حتّی (و بالاخص) در فهم دین، آدمیان را الی الابد از درک و تبیین معصومانه دین بی نیاز کند.
ب. (رهایی عقل) در پرتو خاتمیت این پندار را تداعی می کند که هدایت های آسمانی، چه در عرصه تشریع و چه در حوزه تبیین معصومانه دین، در بند کشنده خرد آدمی و محدود کننده آن است؛ درحالی که هدایت های معصومانه دینی در هریک از دو عرصه یاد شده هدایتگر عقل و خرد و بالندگی بخش و تکمیل کننده نواقص آن است.8
ج. آنچه دکتر سروش در نهایت از برکات خاتمیت شمرده این است که (هیچ ندای آسمانی تفسیر (درست) و نهایی دین را در گوش آدمیان نمی خواند تا از بدفهمی مصون بمانند). در این نگاه مشکل بزرگ بشریت وجود معصومان و قرائت و تبیین معصومانه آنان از دین بوده است و بحمداللّه خاتمیت این مشکل را حل کرده و نعمت بزرگ (عدم مصونیت از بدفهمی) را به او ارزانی داشته است! این است همه رمز و راز و برکات فاخر خاتمیت، که در نگاه ایشان، شیعه به درک درست آن نائل نیامده است. (تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل!)
سه. برخلاف دیدگاه جناب آقای دکتر سروش، یکی از ویژگی های ممتاز تشیع، حداکثر مصونیت پذیری در برابر انحرافات و کژاندیشی ها در عرصه درک و فهم حقایق و آموزه های دینی است. این مهم تابع عواملی چون استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم است که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریف ها و ناراستی ها است و بدون آن خاتمیت با مشکل اساسی روبرو می شود.
استاد مطهری در این باره معتقد است: (شیعه از نعمت هایی برخوردار است که دیگر فِرَق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنّت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است)9 یعنی برای اهل سنّت دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسکری علیه السلام امام معصوم ظاهر دارد که سیره اش حجّت است. در این مدّت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم علیه السلام در این دوران مشکل، اقتضای زمان را به خوبی حل می نمود و آنچه را که جامعه نمی توانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد، با وجود امام معصوم به راحتی حل می شد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیق ترین وجه بیان می گردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و کژی ها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده می شد).10
در مقابل، دیگر فِرَق اسلامی نه تنها به قدر کافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلکه دوری از اهل بیت، به علاوه منع شدن احادیث نبوی، آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی ضربه های سهمگینی بر پیکر معارف اسلامی وارد آمد. آثار ناگوار این پدیده همچنان باقی است و از میان بردن آن به سادگی امکان پذیر نمی نماید.
پی نوشت:
1. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: امامت و خاتمیت تعارض یا تلائم، حمیدرضا شاکرین، مقاله کتاب نقد، (فصنامه) شماره 38، بهار 1385.
2. همان، ص 141.
3. پاسخ دوم سروش به حجت الاسلام بهمن پور در تاریخ 4/7/1378 بنگرید: آیینه اندیشه، ش 2، دی ماه 1384، ص 43.
4. همان.
5. پاسخ اول دکتر سروش به حجت الاسلام بهمن پور در تاریخ 1/6/84 بنگرید: آیینه اندیشه، ص 31، ش 2، دی ماه 1384.
6. پاسخ دوم دکتر سروش به حجت الاسلام بهمن پور در تاریخ 4/6/84 بنگرید: همان، ص 43.
7. جهت آگاهی بیشتر نگا: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 2، صص 183 194.
8. بنگرید: دین شناسی، نگارنده، قم معارف، 1387.
9. در اینجا مراد از دوران عصمت دوران ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شیعه همیشگی است و پایانی ندارد.
10. ر.ک: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج 21، صص 151-150.
منبع: www.porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین