جایگاهی که برای انسان در قرآن معرفی شده است جایگاه خلیفةاللهی است . ما بالاتر از این برای انسان نمی توانیم تصور کنیم . اگر انسان جانشین خدا در زمین است باید شئون و صفات خدا را داشته باشد و در او محقق بشود . دیگر اینکه در دستورات و برنامه هایی که خدا برای ما دارد ، از انسان تعریف های زیادی کرده است و می گوید که ما بسیاری از مخلوقات را برای انسان خلق کرده ایم و به انسان کرامت دادیم . از آیات می توانیم بفهمیم که خدا بی نیاز است . چیزی که اصالت انسان را خدشه دار می کند این است که ما فکرکنیم خداوند در یک جایگاهی قرار دارد و به عبادت و بندگی انسان نیاز دارد . خدا می فرماید : اگر شما بر اساس دستورات ما کار خوب بکنید برای خودتان است و اگر بخواهید خلاف انجام بدهید تیشه به ریشه ی خودتان زده اید . خدا وند بی نیاز است و ما هر روز این را می خوانیم . ما باید جوری قوانین را به جامعه معرفی بکنیم که بتواند این تصویر را ارائه کند که همه چیز برای رشد انسان است . اگر بخواهید با قانون یا حکمی این انسان را نادیده بگیرید و مشکل دیگری را حل بکنید با روح شریعت اسلامی جور در نمی آید . حرف ما این است که اندیشه ای که حاکم بوده است و قرار بوده که انسان خودش همه چیز را بفهمد و قانونگذاری کند و خودش بهترین راه را برای زندگی پیدا بکند ، به بن بست هایی رسیده است ولی تلاش می کنند که از این بن بست ها بیرون بیایند علی رغم همه ی موفقیت هایشان . ما نمی خواهیم کل تمدن غرب را زیر سوال ببریم . آنها دنبال علم ، کار و نظم هستند ،اینها اسلام است و ما با اینها مشکلی نداریم . اما اگر ما بخواهیم برنامه ی واقعی زندگی را از انسان بگیریم بصورت طبیعی دچار مشکل می شویم . کسانی که برای ما مکتب نوشته اند مگر چند تا کتاب بیشتر از دیگران خوانده اند ؟ خود آنها می گویند که دانسته های ما در مقابل نادانسته های ما خیلی کم است . این فرد چگونه می تواند طرح یک زندگی موفق را برای انسان بریزد و انسان را بشناسد و بداند که پایان زندگی این انسان چه خواهد شد . حکیم کسی است که به جایی برسد که بگوید : نمی دانم و وقتی به این نقطه رسید باید به کسی که خیلی می داند تکیه کند . خدا در آیات قرآن خود را مکرر معرفی می کند تا بگوید از علم و حکمت مطلق برخوردار است . انسان وقتی با علم و حکمت مطلق برخورد می کند چیزی جز تسلیم برایش باقی نمی ماند . و عقل هم این را حکم می کند . اسلام یعنی تسلیم شدن یک انسان عاقل در مقابل یک نسخه ی کامل .
ما چه پاسخی می توانیم به اومانیسم بدهیم ؟ ما به خلاهای آنها چه جوابی می توانیم بدهیم ؟
جایگاهی که برای انسان در قرآن معرفی شده است جایگاه خلیفةاللهی است . ما بالاتر از این برای انسان نمی توانیم تصور کنیم . اگر انسان جانشین خدا در زمین است باید شئون و صفات خدا را داشته باشد و در او محقق بشود . دیگر اینکه در دستورات و برنامه هایی که خدا برای ما دارد ، از انسان تعریف های زیادی کرده است و می گوید که ما بسیاری از مخلوقات را برای انسان خلق کرده ایم و به انسان کرامت دادیم . از آیات می توانیم بفهمیم که خدا بی نیاز است . چیزی که اصالت انسان را خدشه دار می کند این است که ما فکرکنیم خداوند در یک جایگاهی قرار دارد و به عبادت و بندگی انسان نیاز دارد . خدا می فرماید : اگر شما بر اساس دستورات ما کار خوب بکنید برای خودتان است و اگر بخواهید خلاف انجام بدهید تیشه به ریشه ی خودتان زده اید . خدا وند بی نیاز است و ما هر روز این را می خوانیم . ما باید جوری قوانین را به جامعه معرفی بکنیم که بتواند این تصویر را ارائه کند که همه چیز برای رشد انسان است . اگر بخواهید با قانون یا حکمی این انسان را نادیده بگیرید و مشکل دیگری را حل بکنید با روح شریعت اسلامی جور در نمی آید . حرف ما این است که اندیشه ای که حاکم بوده است و قرار بوده که انسان خودش همه چیز را بفهمد و قانونگذاری کند و خودش بهترین راه را برای زندگی پیدا بکند ، به بن بست هایی رسیده است ولی تلاش می کنند که از این بن بست ها بیرون بیایند علی رغم همه ی موفقیت هایشان . ما نمی خواهیم کل تمدن غرب را زیر سوال ببریم . آنها دنبال علم ، کار و نظم هستند ،اینها اسلام است و ما با اینها مشکلی نداریم . اما اگر ما بخواهیم برنامه ی واقعی زندگی را از انسان بگیریم بصورت طبیعی دچار مشکل می شویم . کسانی که برای ما مکتب نوشته اند مگر چند تا کتاب بیشتر از دیگران خوانده اند ؟ خود آنها می گویند که دانسته های ما در مقابل نادانسته های ما خیلی کم است . این فرد چگونه می تواند طرح یک زندگی موفق را برای انسان بریزد و انسان را بشناسد و بداند که پایان زندگی این انسان چه خواهد شد . حکیم کسی است که به جایی برسد که بگوید : نمی دانم و وقتی به این نقطه رسید باید به کسی که خیلی می داند تکیه کند . خدا در آیات قرآن خود را مکرر معرفی می کند تا بگوید از علم و حکمت مطلق برخوردار است . انسان وقتی با علم و حکمت مطلق برخورد می کند چیزی جز تسلیم برایش باقی نمی ماند . و عقل هم این را حکم می کند . اسلام یعنی تسلیم شدن یک انسان عاقل در مقابل یک نسخه ی کامل .
- [سایر] اگه کودکمان پرسید خدا کجاست چه جوابی داریم که بدهیم؟
- [سایر] ما به مخالفین که می گویند پدران ما به نظام جمهوری اسلامی رأی دادند ما رأی نمی دهیم، چه جوابی بدهیم؟
- [سایر] بین عرفان یهود- کابالا- و اومانیسم چه ارتباطی وجود دارد؟
- [سایر] اگه دوستان اهل سنت از کارهای به ظاهر خوب خلفا مثل فتوحات و بخشش اموال برای اسلام و آزاد کردن بنده و ... بگویند، چه جوابی به آنها بدهیم؟ لطفا برای هر کدام دلیلی بیاورید.
- [سایر] مگر دین مسئله اش انسان نیست ؟ اومانیسم هم مسئله اش انسان است و دموکراسی هم دارد .
- [سایر] غرب باتوجه به اومانیسم گرایی توانسته جامعه راپیش ببرد و نیازی به خدا هم احساس نکرده است . راهنمایی بفرمایید .
- [سایر] آیا جامعه مدنی که آقای خاتمی مطرح کرده همان جامعه مدنی مبتنی بر اومانیسم است که در غرب اجرا شده است؟
- [سایر] به اخباری ها چه پاسخی می بایست داد؟
- [سایر] من مدت ده سال است که با شخصی غیر ایرانی به صورت غیر رسمی نامزد کرده ام. در این مدت درخواست ازدواج قانونی داده ایم که جوابی نگرفتیم. آیا ما می توانیم تا قبل از ازدواج قانونی، عقد شرعی انجام بدهیم؟
- [سایر] فلسفه زیارت ائمه اطهار (سلام الله علیهم) چیست؟ لطفا پاسخی کاملا فلسفی بدهید.
- [آیت الله مظاهری] گوشتها، مرغها و ماهیهایی که در بازار مسلمانها موجود است اگر شک کنیم که حلال است یا نه، محکوم به حلّیّت است و اگر بدانیم از بلاد کفر آوردهاند و احتمال بدهیم که بررسی کردهاند نیز محکوم به حلّیّت است، اگر بدانیم بررسی نکردهاند پاک است ولی خوردن آن حرام است، و چنانچه بدانیم ذبح شرعی نشده است علاوه بر اینکه خوردن آن حرام است نجس هم میباشد.
- [آیت الله مظاهری] گوشت، پیه و چرمی که در بازار مسلمانان فروخته شود پاک است، همچنین اگر یکی از اینها در دست مسلمان باشد و بدانیم آن مسلمان از کافر گرفته و احتمال بدهیم آن مسلمان رسیدگی کرده است باز هم پاک است، امّا اگر بدانیم رسیدگی نکرده و یقین به مردار بودن آن هم نداشته باشیم پاک است ولی خوردن آن و نماز خواندن با آن جایز نیست. 5 - خون:
- [آیت الله نوری همدانی] خرید و فروش گوشت و پیه و چرمی که از دست مسلمان در بازار اسلام گرفته شود اشکال ندارد ولی اگر انسان بداند که آن مسلمان آن را از دست کافر گرفته و تحقیق نکرده که از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده یا نه . معامله آن باطل یا حرام و محکوم به نجاست است و اگر از دست مسلمان در بازار کفاّر گرفته شود بنابر احتیاط لازم معامله آن باطل است مگر آنکه مسلمان با آن معامله پاک بودن کند و احتمال بدهیم که پاک بودن آن را بدست آورده است .
- [آیت الله علوی گرگانی] اجناسی که مورد معامله و یا قرض واقع میشوند، دو قسمند: 1 - مکیل وموزون )پیمانهای وکشیمنی(. 2 - غیر مکیل وموزون. قسم اوّل: آن است که قیمت وارزشش روی پیمانه یا کشش قرار گرفته مثل برنج، گندم، جو، طلا، نقره ومانند اینها. قسم دوم: آن است که قیمتش فقط به شماره، مانند تخم مرغ، یا به متر است مانند پارچه وفرش، حال چنانکه در باب قرض هر جنسی را به دیگری قرض بدهیم بشرط زیاده ربا بوده و آن قرض حرام میشود خواه مکیل وموزون باشد یا غیر آن، و در باب معامله هم اگر مکیل و موزون را با همجنس خود خرید و فروش نماییم با زیاده معامله باطل و حرام خواهد بود وامّا اگر غیر مکیل و موزون را به همجنس خود به زیاده معامله کنیم، ربا نخواهد بود و در نتیجه این مسأله به میان میآید که هرگاه کسی صد عدد تخم مرغ را به دیگری قرض دهد تا مدّت دو ماه مثلاً به صد وده عدد، ربا میشود، ولی اگر صد عدد تخم مرغ را به صد و ده تا بمدت دو ماه بفروشد، چنانچه فرق بین ثمن و مثمن باشد ربا نشده و معامله صحیح است، در صورتی که نتیجه یکی است ولی عنوان فرق کرده، اگر عنوان قرض باشد ربا است، و اگر خرید وفروش باشد، ربا نیست. و در اینجا باید معلوم باشد که واقع قرض غیر از واقع فروش است، به این معنی که قرض عبارت است از این که انسان مالی را به دیگری بدهد به این قصد که آن مال در ذمّه گیرنده باشد، وفروش آن است که مالی را در عوض مال دیگری به کسی بدهد، پس در فروش لازم است که مال فروخته شده غیر از عوض او باشد، و از اینجا معلوم میشود که اگر مثل صد عدد تخم مرغ را به صد وده عدد در ذمّه بفروشد بایستی بین آنها امتیاز باشد، مثل این که صد عدد تخم مرغ بزرگ را به صد وده عدد متوسّط در ذمّه بفروشد زیرا که اگر امتیاز بین آنها بوجهی نباشد بیع محقّق نشده بلکه واقع قرض بوده وبصورت بیع است و از این جهت معامله حرام خواهد شد.
- [آیت الله خوئی] اجناسی که مورد معامله و یا قرض واقع میشوند دو قسمند: 1. مکیل و موزون (پیمانهای و کشیمنی) 2. غیر مکیل و موزون. قسم اوّل: آن است که قیمت و ارزشش روی پیمانه یا کشش قرار گرفته مثل برنج، گندم؛ جو، طلا و نقره و مانند اینها. قسم دوّم: آن است که قیمتش فقط به شماره: مانند تخم مرغ، یا به ذراع است مانند پارچه و فرش. حال چنانکه در باب قرض هر جنسی را به دیگری قرض بدهیم به شرط زیاده ربا بوده و آن قرض حرام میشود خواه مکیل و موزون باشد یا غیر آن، در باب معامله هم اگر مکیل و موزون را با همجنس خود خرید و فروش نمائیم با زیاده معامله باطل و حرام خواهد بود و امّا اگر غیر مکیل و موزون را با همجنس خود به زیاده معامله کنیم ربا نخواهد بود، و در نتیجه این مسأله به میان میآید که هرگاه کسی صد عدد تخم مرغ را به دیگری قرض دهد تا مدت دو ماه مثلًا به صد و ده عدد، ربا میشود، ولی اگر صد عدد تخم مرغ را به صد و ده تا به مدت دو ماه بفروشد چنانچه فرق بین ثمن و مثمن باشد ربا نشده و معامله صحیح است، درصورتی که نتیجه یکی است ولی عنوان فرق کرده، اگر عنوان قرض باشد ربا است، و اگر خرید و فروش باشد ربا نیست و در اینجا باید معلوم باشد که واقع قرض غیر از واقع فروش است، به این معنی که قرض عبارت است از انسان مالی را به دیگری بدهد به این قصد که آن مال در ذمة گیرنده باشد، و فروش آن است که مالی را در عوض مال دیگر به کسی بدهد، پس در فروش لازم است مال فروخته شده غیر از عوض او باشد، و از اینجا معلوم میشود که اگر مثل صد عدد تخم مرغ را به صد و ده عدد در ذمه بفروشد بایستی بین آنها امتیاز باشد، مثل صد عدد تخم مرغ بزرگ را با صد و ده عدد تخم مرغ متوسط در ذمه بفروشد زیرا اگر امتیاز بین آنها به وجهی نباشد بیع محقق نشده بلکه واقع قرض بوده و به صورت بیع است و از این جهت معامله حرام خواهد شد.