بین قضا و قدر و سرنوشت تفاوتی وجود ندارد. مقصود از سرنوشت، قضا و قدر الهی است که با دو لفظ به کار می رود و هر دو یک معنا دارد. ظاهراً مقصود شما از سؤال این است که اگر زندگی انسان براساس سرنوشت و قضا و قدر تعیین شده، پس انسان چه اختیاری دارد؟ در پاسخ می گوییم: در مورد سرنوشت، دو تفسیر وجود دارد: تفسیر نخست می گوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده و بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنی از مادر متولد می شود که قابل دگرگونی نیست (هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد،و کوشش ها برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است. ولی بررسی منابع اسلامی نشان می دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست و قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل: تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم می ریزد. استاد مطهری می گوید: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد".[1] قضا و قدر و سرنوشت به معنای صحیح آن است که بدانیم قضا در اصل به معنای حکم، و قدر به معنای اندازه گیری است که به قضا و قدر تکوینی و تشریعی تقسیم می شود. منظور از قضا و قدر تکوینی این است که هر چیزی و هر حادثه و پدیده و هر موجودی در عالم، علتی دارد و اندازه ای، نه چیزی بدون علت به وجود می آید و نه بدون اندازه گیری معیّن؛ مثلاً سنگی پرتاب می کنیم و شیشه ای می شکند، شکستن شیشه یک حادث است که حتماً علتی دارد. این که می گوییم دارای علت است، قضای تکوینی است. و نیز مسلّما میزان شکستگی و اندازه و حدود آن، به کوچکی و بزرگی سنگ و قوت و فشار دست و نزدیکی و دوری فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند این ها بستگی دارد. این ارتباط حادثه فوق با چگونگی علت آن، همان قدر تکوینی می باشد. بنابراین به طور خلاصه یک معنای قضا و قدر، به رسمیت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است. قضا و قدر تشریعی به معنای فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان ها و مقدار و حدود این وظایف است؛ مثلاً می گوییم نماز واجب است (این قضای تشریعی است) سپس می گوییم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است. (این یک قدر الهی است).[2] طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهی می شود، ولی این موضوع هیچ گونه مخالفتی با آزادی اراده و اختیار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دلیل این است که با آزادی اراده، آن را انجام می دهد و اما استناد آن به خدا به دلیل این است که هستی انسان و تمام نیروهای او و حتی آزادی اراده او از ناحیة خالق جهان آفرینش است و علل و اسبابی که شرط تحقق یک عمل می باشد از اوست. در قرآن آیات زیادی وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: "لیس للانسان الا ما سعی؛ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست".[3] و مانند آیه: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند".[4] در احادیث اسلامی نیز بر این نکته تأکید شده است. امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار می کنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه می برم.[5] "یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط می کند. اما من می توانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد".[6] با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن می شود: "اگر کسی بالای بام ایوان بلند رود که خود را با سر روی زمین سنگ فرش مسجد بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم می میرم ولو خود را از بام نیفکن و اگر مقدر است بمانم می مانم، این گفته درست نیست، زیرا خداوند در این مورد چند مقدر حتمی و جبری دارد و یک مقدر اختیاری. مقدرات جبری عبارت است از: 1- قضا و قدر الهی؛ سنگ را که کف زمین از آن فرش شده، سخت و محکم آفریده است. 2- قضا و قدر الهی؛ جمجمه انسان را از استخوان نازک خلق کرده است. 3- قضا و قدر الهی؛ به زمین قوه جاذبه داده است. 4- قضا و قدر الهی؛ چنین مقرر کرده که اگر کسی خود را از بلندی به زمین سختی پرت کند، جمجمه اش شکسته و مغزش متلاشی شود. 5- قضا و قدر الهی این است که اگر کسی مغزش متلاشی شد فوراً بمیرد. 6- قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسی که روی بام به قصد افکندن خود ایستاده است باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنی مقدر است بمیری و اگر پله های بام را انتخاب کنی مقدر است بمانی و در هر دو صورت، قضیه روی قضا و قدر الهی است".[7] پی نوشت ها : [1] مجموعة آثار ، ج1، ص 384. [2] ناصر مکارم شیرازی، انگیزة پیدایش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخیص). [3] نجم (53) آیة 39. [4] رعد (13) آیة 11. [5] توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337. [6] ناصر مکارم شیرازی، همان، ص 29. [7] محمد تقی فلسفی، کودک، ج 1، ص 132 و 133. eporsesh.com
بین قضا و قدر و سرنوشت تفاوتی وجود ندارد. مقصود از سرنوشت، قضا و قدر الهی است که با دو لفظ به کار می رود و هر دو یک معنا دارد.
ظاهراً مقصود شما از سؤال این است که اگر زندگی انسان براساس سرنوشت و قضا و قدر تعیین شده، پس انسان چه اختیاری دارد؟
در پاسخ می گوییم:
در مورد سرنوشت، دو تفسیر وجود دارد:
تفسیر نخست می گوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده و بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنی از مادر متولد می شود که قابل دگرگونی نیست (هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد،و کوشش ها برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است.
ولی بررسی منابع اسلامی نشان می دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست و قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل: تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم می ریزد.
استاد مطهری می گوید: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد".[1]
قضا و قدر و سرنوشت به معنای صحیح آن است که بدانیم قضا در اصل به معنای حکم، و قدر به معنای اندازه گیری است که به قضا و قدر تکوینی و تشریعی تقسیم می شود.
منظور از قضا و قدر تکوینی این است که هر چیزی و هر حادثه و پدیده و هر موجودی در عالم، علتی دارد و اندازه ای، نه چیزی بدون علت به وجود می آید و نه بدون اندازه گیری معیّن؛ مثلاً سنگی پرتاب می کنیم و شیشه ای می شکند، شکستن شیشه یک حادث است که حتماً علتی دارد.
این که می گوییم دارای علت است، قضای تکوینی است. و نیز مسلّما میزان شکستگی و اندازه و حدود آن، به کوچکی و بزرگی سنگ و قوت و فشار دست و نزدیکی و دوری فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند این ها بستگی دارد. این ارتباط حادثه فوق با چگونگی علت آن، همان قدر تکوینی می باشد.
بنابراین به طور خلاصه یک معنای قضا و قدر، به رسمیت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است.
قضا و قدر تشریعی به معنای فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان ها و مقدار و حدود این وظایف است؛ مثلاً می گوییم نماز واجب است (این قضای تشریعی است) سپس می گوییم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است. (این یک قدر الهی است).[2]
طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهی می شود، ولی این موضوع هیچ گونه مخالفتی با آزادی اراده و اختیار انسان ندارد.
اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دلیل این است که با آزادی اراده، آن را انجام می دهد و اما استناد آن به خدا به دلیل این است که هستی انسان و تمام نیروهای او و حتی آزادی اراده او از ناحیة خالق جهان آفرینش است و علل و اسبابی که شرط تحقق یک عمل می باشد از اوست.
در قرآن آیات زیادی وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: "لیس للانسان الا ما سعی؛ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست".[3]
و مانند آیه: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند".[4]
در احادیث اسلامی نیز بر این نکته تأکید شده است. امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار می کنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه می برم.[5] "یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط می کند. اما من می توانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد".[6]
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن می شود: "اگر کسی بالای بام ایوان بلند رود که خود را با سر روی زمین سنگ فرش مسجد بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم می میرم ولو خود را از بام نیفکن و اگر مقدر است بمانم می مانم، این گفته درست نیست، زیرا خداوند در این مورد چند مقدر حتمی و جبری دارد و یک مقدر اختیاری.
مقدرات جبری عبارت است از:
1- قضا و قدر الهی؛ سنگ را که کف زمین از آن فرش شده، سخت و محکم آفریده است.
2- قضا و قدر الهی؛ جمجمه انسان را از استخوان نازک خلق کرده است.
3- قضا و قدر الهی؛ به زمین قوه جاذبه داده است.
4- قضا و قدر الهی؛ چنین مقرر کرده که اگر کسی خود را از بلندی به زمین سختی پرت کند، جمجمه اش شکسته و مغزش متلاشی شود.
5- قضا و قدر الهی این است که اگر کسی مغزش متلاشی شد فوراً بمیرد.
6- قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسی که روی بام به قصد افکندن خود ایستاده است باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنی مقدر است بمیری و اگر پله های بام را انتخاب کنی مقدر است بمانی و در هر دو صورت، قضیه روی قضا و قدر الهی است".[7]
پی نوشت ها :
[1] مجموعة آثار ، ج1، ص 384.
[2] ناصر مکارم شیرازی، انگیزة پیدایش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخیص).
[3] نجم (53) آیة 39.
[4] رعد (13) آیة 11.
[5] توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337.
[6] ناصر مکارم شیرازی، همان، ص 29.
[7] محمد تقی فلسفی، کودک، ج 1، ص 132 و 133.
eporsesh.com
- [سایر] اگر سرنوشت ما قبلاً تعیین شده، پس باید یزید، یزید باشد؟ آیا انسان میتواند قضا و قدر را تغییر دهد؟
- [سایر] تاثیر اخلاق و عقاید نماینده در روند برنامه ریزی و سرنوشت کشور و نظام چگونه است ؟
- [سایر] قضا و قدر الهی چه نقشی در زندگی ما مسلمانان دارد ؟
- [سایر] چند روز قبل با یکی درباره اسلام بحث داشتیم که به این نتیجه رسیدیم که سرنوشت در زندگی دخالت دارد میخواهم بفهمم در اسلام سرنوشت حقیقت دارد اگر دارد چه کسی سرنوشت ما را مینویسد؟
- [سایر] تأثیر ابعاد زندگی حضرت فاطمه در زندگی جوانان چگونه است؟
- [سایر] ما یقین داریم که خداوند در زندگی انسان ها تأثیر دارد، لطفاً بفرمایید تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [سایر] معنای قضا و قدر و تعیین آن در شب قدر چیست؟
- [سایر] رابطه استخاره با قضا و قدر چیست؟
- [سایر] تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [سایر] تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] لازم نیست موقع اعلان جنس چیزی را که پیدا کرده بگوید بلکه همین قدر که بگوید چیزی پیدا کرده ام کافیست مگر در صورتی که بدون ذکر جنس اعلان از جهت تاثیر در التفات کسی که مالش را گم کرده بی فایده باشد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر نصیحت تأثیر ندارد، واجب است با احتمال تأثیر امر و نهی الزامی کند، و اگر تأثیر نمی کند مگر با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت، لازم است لکن باید از دروغ و معصیت دیگر احتراز شود.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر می داند که نصیحت تأثیر ندارد ، واجب است با احتمال تأثیر امر ونهی الزامی کند ، اگر تأثیر نمی کند مگر با تشدید در گفتار وتهدید بر مخالفت ، لازم است لکن باید از دروغ ومعصیت دیگر احتراز شود .
- [امام خمینی] اگر میداند که نصیحت تأثیر ندارد، واجب است با احتمال تأثیر امر و نهی الزامی کند، و اگر تأثیر نمیکند مگر با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت، لازم است لکن باید از دروغ و معصیت دیگر احتراز شود.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بداند نصیحت تأثیر ندارد، واجب است با احتمال تأثیر، به نحو الزامی امر و نهی کند و اگر جز با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت تأثیر نکند، تشدید و تهدید لازم است، لکن باید از دروغ و معصیت دیگر احتراز شود.
- [آیت الله مظاهری] اگر میداند که نصیحت تأثیر ندارد، واجب است امر و نهی الزامی کند، و اگر تأثیر نمیکند مگر با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت، تشدید و تهدید لازم است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر مقداری از آب کُر یخ ببندد و باقی آن به قدر کُر نباشد، چنان چه نجاست به آن برسد نجس می شود، و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است.
- [آیت الله بروجردی] اگر مقداری از آب کر یخ ببندد و باقی آن به قدر کر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس میشود و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است.
- [آیت الله بهجت] اگر مقداری از آب کر یخ ببندد و باقی آن به قدر کر نباشد، چنانچه نجاست به آن برسد نجس میشود، و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است.
- [آیت الله سبحانی] اگر مقداری از آب کر یخ ببندد و باقی آن به قدر کر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود، و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است.