پاسخ اجمالی: وقتی که از تأثیر خدا در زندگی انسان صحبت می کنیم، یک وقت نگاهمان، نگاه فلسفی است که ببینیم در عالم تکوین خداوند چه اثری در زندگی انسان دارد؟ از آن منظر همه هستی ما و همه آنچه که ما در پیرامون خود می بینیم، اینها مخلوقات الهی هستند، به تعبیر دقیق تر؛ اینها فیض مستمر الاهی هستند که یک لحظه هم اگر این فیض قطع شود، نه ما خواهیم بود و نه آنچه که پیرامون ما وجود دارد! اما یک نگاه دیگر نگاه باور و ایمان نسبت به این است، که مسئله دیگری است، حالا اگر این ایمان به خدا باشد به اندازه ای که ایمان به خدا هست این در رفتار ما تأثیر می گذارد؛ یعنی در واقع بین علم، ایمان و رفتار یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد و به اندازه ای که من به خدا ایمان دارم به همان اندازه در رفتارهای من تأثیر و تأثر پیدا می کند اگر ما واقعاً خدا را مصدر همه چیز ببینیم آن موقع رفتار ما با دیگران، با کسی که چنین نمی بیند متفاوت می شود. پاسخ تفصیلی: وقتی که از تأثیر خدا در زندگی انسان صحبت می کنیم، یک وقت نگاه مان، یک نگاه فلسفی است که ببینیم در عالم تکوین خداوند چه اثری در زندگی انسان دارد، که از آن منظر همه هستی ما و همه آنچه که ما در پیرامون خود می بینیم، اینها مخلوقات الهی هستند، به تعبیر دقیق تر؛ اینها فیض مستمر الاهی هستند که یک لحظه هم اگر این فیض قطع شود، نه ما خواهیم بود و نه آنچه که پیرامون ما هست، -البته که این یک نگاه فلسفی است و جایگاه بحث خودش را دارد که در آن بحث، ما توضیح می دهیم که هر چه در عالم وجود دارد نیازمند است و همه این نیازمندان به یک بی نیاز مطلق وابسته اند که آن بی نیاز مطلق خدا است. اگر شما بخواهید نعمت های الاهی را شمارش کنید نمی توانید بشمارید[1] که البته این تعبیر، تعبیر میانی است و گرنه عبارت الحمد لله را که شما همیشه در سوره حمد تکرار می کنید، الحمد لله یعنی ستایش، جنس ستایش از آن خدا است؛ یعنی هر چه را که در عالم می بینید و ستایش می کنید و هر رفتار نیکو و هر پدیده نیکویی که در عالم است، همه از آن خدا است و شما در واقع از خداوند ستایش می کنید. این یک منظر است و منظر تکوینی که در واقع یک نگاه فلسفی است که البته این منظر تکوینی و نگاه فلسفی مقدمه است، برای یک نگاه دیگر و آن یک نگاه ایمانی است. مسئله علم غیر از ایمان است. ممکن است یک کسی فلسفه بخواند و ادله اثبات وجود خدا را بداند و در نتیجه علم داشته باشد به آنچه که ما گفتیم. البته به صورت خیلی مختصر که بله، خداوند مصدر فیض است، او است که فیض دائم دارد، این فیض را برای ما افاضه می کند، و یک لحظه اگر این ارتباط قطع شود هیچ چیزی نخواهد بود. البته همه این تعابیر، تعابیر به اصطلاح غیر دقیق است. این تعابیر، تعابیر دقیق فلسفی نیست، اما یک مرحله دیگر مرحله باور و ایمان نسبت به این است که یک مسئله دیگری است. گاهی گمان می شود که ما باید یک چیزی را بدانیم که به آن ایمان داریم این طوری نیست. خداوند تبارک و تعالی فرمود: "وَ جَحَدُوا بِها ..."،[2] یعنی آنها انکار کردند ایمان نیاوردند جحد در مقابل ایمان است، اینها یقین داشتند، علم داشتند، یقین بود، علم بود، ولی ایمان نبود، ایمان چیز دیگری است که در واقع انسان با اراده و اختیار خود آن را انتخاب می کند، البته علم مقدمه ایمان است. قبلاً در بحث های گذشته اشاره شد که اسلام بر دانایی تأکید دارد، دینی است دانایی محور. دائم بر این نکته تأکید شده است چرا که اسلام اصرار دارد که دانش مقدمه ایمان است بر خلاف جریاناتی که در مسیحیت وجود دارد که بین دانش و ایمان تنافی قائل هستند و معتقدند که هر چیزی را که انسان بداند دیگر نمی تواند به آن ایمان داشته باشد که قبلاً به بحث فیدئیسم ها اشاره شد و حالا با توجه به این منظر هر چند که علم مقدمه ایمان است اما ایمان فعل اختیاری است این طوری نیست که اگر من چیزی را بدانم ضرورتاً ایمان داشته باشم این مثال معروفی که حضرت امام (ره) هم حتی این مثال را ذکر می کردند همان داستان، که شخص مرده است، تکان نمی خورد، اما می ترسد شب را کنار مرده بخوابد، علم را دارد، اما ایمان را ندارد. حالا اگر این ایمان به خدا باشد به اندازه ای که ایمان به خدا هست این در رفتار ما تأثیر می گذارد؛ یعنی در واقع بین علم، ایمان و رفتار یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد و به اندازه ای که من به خدا ایمان دارم به همان اندازه در رفتارهای من تأثیر و تأثر پیدا می کند اگر ما واقعاً خدا را مصدر همه چیز می بینم آن موقع رفتار من با دیگران با کسی که چنین نمی بیند متفاوت می شود. آن که علی بن ابی طالب (ع) فرمود من چیزی را ندیدم مگر این که قبلش همراهش و بعدش خدا را دیدم حالا اگر کسی به نگاه علی بن ابی طالب نزدیک شود و البته آن قلّه است، اما اگر به آن نزدیک شود بتواند خدا را ولو در یک حدی در زندگی خودش ببیند؛ یعنی ایمان پیدا کند آن دیدنی که علی بن ابی طالب می فرماید این بیش از معرفت بلکه ایمان و باور است آن موقع رفتار فرق می کند، اگر علی (ع) آن طور رفتار می کند حالا چه در آن صحنه ای که از پیغمبر (ص) حمایت می کند و شب جای پیغمبر می خوابد در جایی که یقین هست به صورت عادی که جانش را از دست خواهد داد آن جا می خوابد آن جایی که در حمایت از پیغمبر در جنگ ها مثل پروانه دور پیغمبر حرکت می کند آن حضرت چه طور در جنگ ها شجاعانه جلو می رود خب آن ایمان به خدا است که آن آثار را دارد آن روزی هم که علی بن ابی طالب (ع) سکوت می کند آن طور مظلومانه کنار می رود و به خاطر حفظ مصالح امت اسلامی از حق مسلّم خود می گذرد آن جا باز خدا است که باعث می شود علی چنین رفتار می کند. اگر علی بن ابی طالب (ع) در همان دوران بزرگ ترین دست آوردهای اقتصادی را دارد در آن روزگار، آب ارزشمند ترین کالای اقتصادی است و هنوز هم همین طور است، گفته اند که در آینده تاریخ جنگ های بشر به خاطر آب خواهد بود. خب این کالای مهم اقتصادی که منشا سرمایه و درآمد می تواند باشد، علی بن ابی طالب با تلاش شخصی خود به دست می آورد و وقتی این به دست می آید علی این را برای مسلمانان قرار می دهد وقف مسلمانان می کند این باز خدا است این ظهور خدا در رفتارهای انسان است و حالا همان طور در زندگی علی بن ابی طالب به عنوان یک قله و نمونه "علی مع الحق و الحق مع الحق"[3] که هر جایی که علی بگردد همان جا حق می گردد اگر ما به همان اندازه ایمان پیدا کنیم در رفتارهای ما پیدا می شود. پی نوشتها: [1] ابراهیم، 34؛ نحل 18، "وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها". [2] نمل، 14، "وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُو". [3] مجلسی، بحارالأنوار، ج 10، ص 432، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 ه ق، قال النبی (ص): "عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَار". منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
وقتی که از تأثیر خدا در زندگی انسان صحبت می کنیم، یک وقت نگاهمان، نگاه فلسفی است که ببینیم در عالم تکوین خداوند چه اثری در زندگی انسان دارد؟ از آن منظر همه هستی ما و همه آنچه که ما در پیرامون خود می بینیم، اینها مخلوقات الهی هستند، به تعبیر دقیق تر؛ اینها فیض مستمر الاهی هستند که یک لحظه هم اگر این فیض قطع شود، نه ما خواهیم بود و نه آنچه که پیرامون ما وجود دارد! اما یک نگاه دیگر نگاه باور و ایمان نسبت به این است، که مسئله دیگری است، حالا اگر این ایمان به خدا باشد به اندازه ای که ایمان به خدا هست این در رفتار ما تأثیر می گذارد؛ یعنی در واقع بین علم، ایمان و رفتار یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد و به اندازه ای که من به خدا ایمان دارم به همان اندازه در رفتارهای من تأثیر و تأثر پیدا می کند اگر ما واقعاً خدا را مصدر همه چیز ببینیم آن موقع رفتار ما با دیگران، با کسی که چنین نمی بیند متفاوت می شود.
پاسخ تفصیلی:
وقتی که از تأثیر خدا در زندگی انسان صحبت می کنیم، یک وقت نگاه مان، یک نگاه فلسفی است که ببینیم در عالم تکوین خداوند چه اثری در زندگی انسان دارد، که از آن منظر همه هستی ما و همه آنچه که ما در پیرامون خود می بینیم، اینها مخلوقات الهی هستند، به تعبیر دقیق تر؛ اینها فیض مستمر الاهی هستند که یک لحظه هم اگر این فیض قطع شود، نه ما خواهیم بود و نه آنچه که پیرامون ما هست، -البته که این یک نگاه فلسفی است و جایگاه بحث خودش را دارد که در آن بحث، ما توضیح می دهیم که هر چه در عالم وجود دارد نیازمند است و همه این نیازمندان به یک بی نیاز مطلق وابسته اند که آن بی نیاز مطلق خدا است. اگر شما بخواهید نعمت های الاهی را شمارش کنید نمی توانید بشمارید[1] که البته این تعبیر، تعبیر میانی است و گرنه عبارت الحمد لله را که شما همیشه در سوره حمد تکرار می کنید، الحمد لله یعنی ستایش، جنس ستایش از آن خدا است؛ یعنی هر چه را که در عالم می بینید و ستایش می کنید و هر رفتار نیکو و هر پدیده نیکویی که در عالم است، همه از آن خدا است و شما در واقع از خداوند ستایش می کنید. این یک منظر است و منظر تکوینی که در واقع یک نگاه فلسفی است که البته این منظر تکوینی و نگاه فلسفی مقدمه است، برای یک نگاه دیگر و آن یک نگاه ایمانی است.
مسئله علم غیر از ایمان است. ممکن است یک کسی فلسفه بخواند و ادله اثبات وجود خدا را بداند و در نتیجه علم داشته باشد به آنچه که ما گفتیم. البته به صورت خیلی مختصر که بله، خداوند مصدر فیض است، او است که فیض دائم دارد، این فیض را برای ما افاضه می کند، و یک لحظه اگر این ارتباط قطع شود هیچ چیزی نخواهد بود. البته همه این تعابیر، تعابیر به اصطلاح غیر دقیق است. این تعابیر، تعابیر دقیق فلسفی نیست، اما یک مرحله دیگر مرحله باور و ایمان نسبت به این است که یک مسئله دیگری است. گاهی گمان می شود که ما باید یک چیزی را بدانیم که به آن ایمان داریم این طوری نیست. خداوند تبارک و تعالی فرمود: "وَ جَحَدُوا بِها ..."،[2] یعنی آنها انکار کردند ایمان نیاوردند جحد در مقابل ایمان است، اینها یقین داشتند، علم داشتند، یقین بود، علم بود، ولی ایمان نبود، ایمان چیز دیگری است که در واقع انسان با اراده و اختیار خود آن را انتخاب می کند، البته علم مقدمه ایمان است. قبلاً در بحث های گذشته اشاره شد که اسلام بر دانایی تأکید دارد، دینی است دانایی محور. دائم بر این نکته تأکید شده است چرا که اسلام اصرار دارد که دانش مقدمه ایمان است بر خلاف جریاناتی که در مسیحیت وجود دارد که بین دانش و ایمان تنافی قائل هستند و معتقدند که هر چیزی را که انسان بداند دیگر نمی تواند به آن ایمان داشته باشد که قبلاً به بحث فیدئیسم ها اشاره شد و حالا با توجه به این منظر هر چند که علم مقدمه ایمان است اما ایمان فعل اختیاری است این طوری نیست که اگر من چیزی را بدانم ضرورتاً ایمان داشته باشم این مثال معروفی که حضرت امام (ره) هم حتی این مثال را ذکر می کردند همان داستان، که شخص مرده است، تکان نمی خورد، اما می ترسد شب را کنار مرده بخوابد، علم را دارد، اما ایمان را ندارد. حالا اگر این ایمان به خدا باشد به اندازه ای که ایمان به خدا هست این در رفتار ما تأثیر می گذارد؛ یعنی در واقع بین علم، ایمان و رفتار یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد و به اندازه ای که من به خدا ایمان دارم به همان اندازه در رفتارهای من تأثیر و تأثر پیدا می کند اگر ما واقعاً خدا را مصدر همه چیز می بینم آن موقع رفتار من با دیگران با کسی که چنین نمی بیند متفاوت می شود. آن که علی بن ابی طالب (ع) فرمود من چیزی را ندیدم مگر این که قبلش همراهش و بعدش خدا را دیدم حالا اگر کسی به نگاه علی بن ابی طالب نزدیک شود و البته آن قلّه است، اما اگر به آن نزدیک شود بتواند خدا را ولو در یک حدی در زندگی خودش ببیند؛ یعنی ایمان پیدا کند آن دیدنی که علی بن ابی طالب می فرماید این بیش از معرفت بلکه ایمان و باور است آن موقع رفتار فرق می کند، اگر علی (ع) آن طور رفتار می کند حالا چه در آن صحنه ای که از پیغمبر (ص) حمایت می کند و شب جای پیغمبر می خوابد در جایی که یقین هست به صورت عادی که جانش را از دست خواهد داد آن جا می خوابد آن جایی که در حمایت از پیغمبر در جنگ ها مثل پروانه دور پیغمبر حرکت می کند آن حضرت چه طور در جنگ ها شجاعانه جلو می رود خب آن ایمان به خدا است که آن آثار را دارد آن روزی هم که علی بن ابی طالب (ع) سکوت می کند آن طور مظلومانه کنار می رود و به خاطر حفظ مصالح امت اسلامی از حق مسلّم خود می گذرد آن جا باز خدا است که باعث می شود علی چنین رفتار می کند. اگر علی بن ابی طالب (ع) در همان دوران بزرگ ترین دست آوردهای اقتصادی را دارد در آن روزگار، آب ارزشمند ترین کالای اقتصادی است و هنوز هم همین طور است، گفته اند که در آینده تاریخ جنگ های بشر به خاطر آب خواهد بود. خب این کالای مهم اقتصادی که منشا سرمایه و درآمد می تواند باشد، علی بن ابی طالب با تلاش شخصی خود به دست می آورد و وقتی این به دست می آید علی این را برای مسلمانان قرار می دهد وقف مسلمانان می کند این باز خدا است این ظهور خدا در رفتارهای انسان است و حالا همان طور در زندگی علی بن ابی طالب به عنوان یک قله و نمونه "علی مع الحق و الحق مع الحق"[3] که هر جایی که علی بگردد همان جا حق می گردد اگر ما به همان اندازه ایمان پیدا کنیم در رفتارهای ما پیدا می شود.
پی نوشتها:
[1] ابراهیم، 34؛ نحل 18، "وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها".
[2] نمل، 14، "وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُو".
[3] مجلسی، بحارالأنوار، ج 10، ص 432، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 ه ق، قال النبی (ص): "عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَار".
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [سایر] تأثیر خدا در زندگی انسان ها چگونه است؟
- [سایر] اگر ما بخواهیم ببینیم تأثیر خدا در زندگی انسان چگونه است، آیا باید خود را محک بزنیم؟ یعنی این که باید ببینیم رفتارمان چقدر خدایی است؟
- [سایر] اگر ما بخواهیم ببینیم تأثیر خدا در زندگی انسان چگونه است، آیا باید خود را محک بزنیم؟ یعنی این که باید ببینیم رفتارمان چقدر خدایی است؟
- [سایر] تأثیر ابعاد زندگی حضرت فاطمه در زندگی جوانان چگونه است؟
- [سایر] نقش ایمان به خدا در زندگی انسان چیست ؟
- [سایر] آیا اگر انسان گناه کند خدا از زندگی انسان کاملاً بیرون می رود؟
- [سایر] آیا اگر انسان گناه کند خدا از زندگی انسان کاملاً بیرون می رود؟
- [سایر] خداوند در حوادث تلخ و شیرین زندگی انسان چه مقدار نقش دارد ؟
- [سایر] فلسفهی زندگی محدود در این دنیا چیست؟ چرا خدا عمر طولانیتری به انسان نمیدهد؟
- [آیت الله نوری همدانی] اگر می داند که نصیحت تأثیر ندارد ، واجب است با احتمال تأثیر امر ونهی الزامی کند ، اگر تأثیر نمی کند مگر با تشدید در گفتار وتهدید بر مخالفت ، لازم است لکن باید از دروغ ومعصیت دیگر احتراز شود .
- [امام خمینی] اگر میداند که نصیحت تأثیر ندارد، واجب است با احتمال تأثیر امر و نهی الزامی کند، و اگر تأثیر نمیکند مگر با تشدید در گفتار و تهدید بر مخالفت، لازم است لکن باید از دروغ و معصیت دیگر احتراز شود.
- [آیت الله وحید خراسانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست ولی اگر در ان جا به دنیا امده و وطن پدر و مادرش باشد اختیار کردن برای زندگی معتبر نیست بلکه تا اعراض نکرده وطن اوست
- [آیت الله سبحانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است؛ چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [امام خمینی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] محلّی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده به نحوی که در نظر متعارف مردم محل زندگی او محسوب میشود وطن اوست؛ چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد و همچنین جایی را که انسان محلّ زندگی خود قرار داده و مثل کسی که آنجا وطن دائمی اوست در آنجا زندگی میکند که اگر مسافرتی برای او پیش آید، دوباره به همانجا برمیگردد؛ اگر چه قصد نداشته باشد که همیشه در آنجا بماند، وطن او محسوب میشود.
- [آیت الله مظاهری] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.