اجل حتمی و اجل مسّمی به یک معنی است، و آن این که پایان یافتن عمر در آن زمان قطعی‌ تفسیر المیزان، ج 7 (ترجمه) ص 11. است. حتمی گفته می‌شود، بدین خاطر که اجل آدمی در آن وقت به طور حتم و صددرصد فرا می‌رسد. مسّمی گفته شده، بدین جهت که پایان اجل در آن هنگام معیّن و نامیده شده است. اجل معلق به معنی اجل مشروط است که اگر شرطش موجود شود، و اگر موجود نباشد، نه، در مقابل اجل حتمی که بالاخره در وقتش می‌آید. مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج 1، ص 533، ماده، اجل. بسیاری از موجودات از جمله انسان از نظر ساختمان طبیعی و ذاتی، استعداد و قابلیت بقا برای مدتی طولانی دارند، ولی در اثنای این مدت ممکن است موانعی ایجاد شود که آن‌ها را از رسیدن به حداکثر عمر طبیعی بازدارد، مثلا. یک چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن ممکن است بیست ساعت استعداد روشنایی داشته باشد، اما وزش یک باد شدید و ریزش باران و یا عدم مراقبت از آن سبب می‌شود که عمر آن کوتاه گردد. در این جا اگر چراغ با هیچ مانعی برخورد نکند و تا آخرین قطره نفت بسوزد، سپس خاموش شود، به اجل حتمی خود رسیده است و اگر موانعی قبل از آن باعث خاموشی چراغ گردد، مدت عمر آن را اجل غیر حتمی و "معلق" می‌گوییم. در مورد انسان چنین است. اگر تمام شرایط برای بقای او جمع گردد و موانع برطرف شود، ساختمان و استعداد او ایجاب می‌کند که مدتی طولانی ( هر چند این مدت بالاخره پایان و حدّی دارد) عمر کند، اما ممکن است بر اثر سوءتغذیه یا مبتلا شدن به اعتیادات مختلف و یا خودکشی یا ارتکاب گناهان یا قطع رحم و... خیلی زودتر از آن مدت بمیرد. مرگ را در صورت اول، اجل حتمی و اجل مسمی و در صورت دوم اجل غیر حتمی و اجل معلّق می‌نامند. اجل حتمی در صورتی است که به مجهول شرایط و مقتضیات و رفع موانع و علل تامه بنگریم و اجل غیر حتمی (معلق) در صورتی است که تنها مقتضیات را در نظر بگیریم، اما موانع را در نظر نیاوریم. تفسیر نمونه، ج 5، ص 147. در اجل معلق همان گونه که ممکن است یک عاملی باعث مرگ زودرس شود، ممکن است عامل دیگری جلوی سبب اول را گرفته و از مرگ زودرس جلوگیری کند، مثل این که در روایات آمده که "صدقه بلا را دفع می‌کند و یا صله رحم موجب طول عمر می‌گردد". این شبیه آن است که در مثال چراغ بگوییم باد می‌خواست چراغ را زودتر از موعد مقرر خاموش کند که صاحب چراغ با ایجاد و مانع سبب شد باد به چراغ اصابت نکند. eporsesh.com
اجل حتمی و اجل مسّمی به یک معنی است، و آن این که پایان یافتن عمر در آن زمان قطعی تفسیر المیزان، ج 7 (ترجمه) ص 11.
است. حتمی گفته میشود، بدین خاطر که اجل آدمی در آن وقت به طور حتم و صددرصد فرا میرسد. مسّمی گفته شده، بدین جهت که پایان اجل در آن هنگام معیّن و نامیده شده است.
اجل معلق به معنی اجل مشروط است که اگر شرطش موجود شود، و اگر موجود نباشد، نه، در مقابل اجل حتمی که بالاخره در وقتش میآید.
مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج 1، ص 533، ماده، اجل.
بسیاری از موجودات از جمله انسان از نظر ساختمان طبیعی و ذاتی، استعداد و قابلیت بقا برای مدتی طولانی دارند، ولی در اثنای این مدت ممکن است موانعی ایجاد شود که آنها را از رسیدن به حداکثر عمر طبیعی بازدارد، مثلا. یک چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن ممکن است بیست ساعت استعداد روشنایی داشته باشد، اما وزش یک باد شدید و ریزش باران و یا عدم مراقبت از آن سبب میشود که عمر آن کوتاه گردد. در این جا اگر چراغ با هیچ مانعی برخورد نکند و تا آخرین قطره نفت بسوزد، سپس خاموش شود، به اجل حتمی خود رسیده است و اگر موانعی قبل از آن باعث خاموشی چراغ گردد، مدت عمر آن را اجل غیر حتمی و "معلق" میگوییم.
در مورد انسان چنین است. اگر تمام شرایط برای بقای او جمع گردد و موانع برطرف شود، ساختمان و استعداد او ایجاب میکند که مدتی طولانی ( هر چند این مدت بالاخره پایان و حدّی دارد) عمر کند، اما ممکن است بر اثر سوءتغذیه یا مبتلا شدن به اعتیادات مختلف و یا خودکشی یا ارتکاب گناهان یا قطع رحم و... خیلی زودتر از آن مدت بمیرد. مرگ را در صورت اول، اجل حتمی و اجل مسمی و در صورت دوم اجل غیر حتمی و اجل معلّق مینامند.
اجل حتمی در صورتی است که به مجهول شرایط و مقتضیات و رفع موانع و علل تامه بنگریم و اجل غیر حتمی (معلق) در صورتی است که تنها مقتضیات را در نظر بگیریم، اما موانع را در نظر نیاوریم.
تفسیر نمونه، ج 5، ص 147.
در اجل معلق همان گونه که ممکن است یک عاملی باعث مرگ زودرس شود، ممکن است عامل دیگری جلوی سبب اول را گرفته و از مرگ زودرس جلوگیری کند، مثل این که در روایات آمده که "صدقه بلا را دفع میکند و یا صله رحم موجب طول عمر میگردد".
این شبیه آن است که در مثال چراغ بگوییم باد میخواست چراغ را زودتر از موعد مقرر خاموش کند که صاحب چراغ با ایجاد و مانع سبب شد باد به چراغ اصابت نکند.
eporsesh.com
- [سایر] فرق مرگ حتمی یا اجل مسمی با مرگ مشروط یا اجل معلق چیست؟
- [سایر] اجل معلّق و اجل مسمّی چه فرقی با هم دارند؟
- [سایر] مرگهای مختلف از جمله اجل معلق و مسمی چه تفاوتهایی با هم دارند؟
- [سایر] اجل مسمی در آیه 6 سوره انعام یعنی چه؟
- [سایر] در آیه 282 بقره میفرماید: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی...) تا آنجا که (إِلاّ أَنْ تَکونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکمْ فَلَیْسَ عَلَیْکمْ جُناحٌ أَلاّ تَکتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ). آیا این استثناء منقطع است یا متّصل؟ اگر آن را متّصل بگیریم، آیا منافاتی با وصف (حاضرة) نخواهد داشت؟ زیرا اگر (تجارة حاضرة) باشد دیگر خارج از عناوین (تداین) و (دین) و (الی اجل مسمّی) خواهد بود.
- [سایر] در قرآن آمده که اگر انسانها فکر کنند میبینند که ما آسمانها و زمین را از روی حقّ و تا اجلی مسمّی خلق کردهایم: (ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی) (8 روم). آیا این مطلب که روزی نظام این عالم و گردش زمین و کرات برچیده خواهد شد دلیل عقلی یا علمی هم دارد؟
- [سایر] در بحث اسماء خدا (مثلاً در بحثهای حول (بسم الله الرّحمن الرّحیم)) گاه سخن از عینیّت اسم و مسمّی شده، که آیا اسمْ عین مسمّی است یا نه. قول به اینکه اسم عین مسمّی است به چه معناست و بر چه پایهای، و قول به اینکه عین مسمّی نیست به چه معناست و بر چه پایهای است؟
- [سایر] دجال کیست؟ آیا از علائم حتمی ظهور است یا غیر حتمی؟ چگونه کشته می شود؟
- [سایر] معنای اجل چیست؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هل یحرم السفر من اجل اللهو؟
- [آیت الله سبحانی] عقد مضاربه بدون تعیین مدت صحیح نیست وباید برای آن در عقد مضاربه اجل معین شود.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی چند نوع کسب دارد , میتواند تمام درآمدها را یک جا محاسبه کند، پس کسی که هم کارمند است , هم کشاورزی و تجارت می کند، میتواند در پایان سال خمسی، پس از کسر هزینه زندگی و هزینه های کسب و تجارت، خمس باقی مانده را یکجا بپردازد. خمس سود معلّق
- [آیت الله اردبیلی] هرگاه برای ضامن شدن خود شرطی قرار دهد، مثلاً بگوید: (اگر بدهکار قرض تو را نداد من ضامنم) باطل است؛ ولی اگر پرداخت دین معلّق باشد، مثلاً بگوید: (من ضامنم و اگر بدهکار قرض خود را نداد من میدهم) احتیاط واجب آن است که به ضامن شدن او ترتیب اثر بدهند.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که مالی را وقف میکند، بنابر احتیاط مستحبّ باید قصد قربت داشته باشد و از موقع خواندن صیغه مال را برای همیشه وقف نماید و نیز اگر وقف را معلّق بر چیزی که بعد از این یقیناً یا احتمالاً حاصل شود یا او را بر چیزی که فعلاً احتمال حصول او را بدهد معلّق نماید وقف باطل است مثلاً بگوید خانه خود را وقف نمودم اگر خدا به من پسر بدهد یا اگر امروز روز جمعه باشد یا اگر اوّل ماه باشد باطل است و نیز اگر بگوید تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد یا بگوید تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد ودوباره وقف باشد، وقف صحیح نمیباشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در وکالت شرط است که منجز باشد یعنی اصل وکالت معلق بر چیزی نباشد پس اگر بگوید چنان چه مسافر من بیاید یا وقتی که اول ماه شد تو در فروش خانه وکیل من هستی که خود وکالت معلق بر آمدن مسافرت یا رسیدن اول ماه شده باطل است ولی تعلیق در متعلق وکالت مثل این که بگوید تو در فروختن خانه ام وکیل من هستی لکن خانه را وقتی مسافر من آمد یا وقتی اول ماه شد به فروش اشکال ندارد. و در وکالت لازم نیست صیغه بخوانند پس اگر انسان به دیگری بفهماند که او را وکیل کرده و او هم بفهماند که قبول نموده مثلاً مال خود را به کسی بدهد که برای او بفروشد و او مال را بگیرد وکالت صحیح است.
- [آیت الله بهجت] چنانچه پول را بهعنوان مجهولالمالک و با اجازه حاکم شرع یا وکیل او از بانکها گرفته باشد، نه بهعنوان قرض، یعنی قصد و تصمیم پولدهنده و پولگیرنده متفاوت باشد، قرض گرفتن جایز است و اشکال ندارد. و اینکه میداند بانک اصل پول و سود آن را بهطور حتمی از او خواهد گرفت در جواز تصرف در آن پول اشکالی ایجاد نمیکند، و اگر نتواند از دادن آن خودداری کند، پرداخت آن نیز جایز است.
- [آیت الله اردبیلی] وقف باید منجّز و بدون تردید انجام شود، پس اگر واقف آن را معلّق به شرطی کند که وجود آن شرط در حال یا آینده قطعی یا محتمل باشد، دو صورت دارد: اوّل:چنانچه آن شرط از شرایط صحّت وقف نباشد، صحّت وقف محلّ اشکال است، مثل این که بگوید: (اگر خداوند پسری به من عطا کرد، خانهام وقف باشد). دوم: اگر آن شرط در نظر واقف قطعی باشد و در صحّت وقف دخالت داشته باشد، وقف صحیح است، مانند این که بگوید: (اگر آن خانه مال من باشد، آن را وقف نمودم).
- [آیت الله اردبیلی] بنابر مشهور طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً(فاطمه) باشد باید بگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ طالِقٌ) یعنی: (زن من، فاطمه، رها است) و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ) یعنی: (زن موکّل من، فاطمه، رها است) و بنابر احتیاط واجب طلاق باید منجّز باشد و طلاق معلّق به قید و شرط، بنابر احتیاط باطل است.
- [آیت الله اردبیلی] اقرار کننده باید بالغ و عاقل و دارای قصد و اختیار باشد، بنابر این اقرار کودک، دیوانه، مست و یا کسی که به وسیله هیپنوتیزم در خواب بدون قصد و اختیار اقرار کرده و یا کسی که در حال تهدید یا زیر فشار جسمی یا روحی اقرار نموده، اعتبار ندارد؛ ولی اقرار بیمار در مرضی که به مرگ او منتهی میشود اجمالاً نافذ است، پس اگر مورد وثوق باشد همه آن صحیح است و گرنه نسبت به زاید بر ثلث مال نافذ نیست و نیز اقرار معلّق ثابت نمیشود.
- [آیت الله اردبیلی] نذر بر چند قسم است: اوّل:نذری که برای شکر نعمت دنیوی یا اخروی باشد، مثلاً بگوید: (از برای خداست بر من که اگر مرا توفیق حجّ داد یا به من فرزندی عطا نمود، فلان کار خیر را انجام دهم)، یا برای شکرِ ترک گناه یا رفع بلا یا بیماری و یا سایر مشکلات صورت بگیرد، مثلاً بگوید: (از برای خداست بر من که اگر از فلان گناه محفوظ ماندم یا بیمارم شفا یافت، فلان عمل خیر را انجام دهم)؛ به این قسم نذر که برای شکرگزاری انجام میشود (نذر بِرّ) گفته میشود. دوم:نذری که برای زَجْر (یعنی بازداشتن) خود از عمل حرام یا مکروه انجام میدهد، مثلاً میگوید: (از برای خداست بر من که اگر عمدا غیبت کردم، یک روز روزه بگیرم)؛ این قسم نذر را (نذر زَجْر) میگویند. سوم: نذری که مطلق بوده و مشروط و معلّق به چیزی نباشد، به عنوان مثال بگوید: (از برای خدا بر من است که فردا را روزه بگیرم)؛ به این قسم نذر (نذر تَبَرُّعی) میگویند.